درباره وبلاگ




زنگان تا زنجان zANJAN



زنجان شناسي دريچه اي به تاريخ ، هنر و فرهنگ زنجان

وبلاگ تاریخ شناسی وفرهنگ شناسی

واستان شناسی زنجان برای شهروندان زنجانی و ایران

http://www.zanjantorist.blogfa.com

پست الکترونیکی وبلاگ

farag.davody@yahoo.com


فرج الله داودی


خدمات عمده این وبلاگ شامل :

.  تاریخ وپیشینه زنجان

·  ادبیات زنجان 

.  زبان شناسی استان زنجان

.  مردم شناسی استان زنجان

.  موقعیت جغرافیایی وطبیعی استان زنجان

·  اقتصاد زنجان 

·  مشاهیر وبزرگان زنجان

.  جاذبه های تاریخی استان زنجان

.  جاذبه های طبیعی استان زنجان

.  جاذبه های مذهبی زنجان

.  جاذبه های فرهنگی زنجان

.  موسیقی محلی استان زنجان

.  اداب ورسوم استان زنجان

.  محله های قدیمی واصلی زنجان

.  فولکوریک استان زنجان

.  بازیهای محلی استان زنجان

.  صنایع دستی وهنرهای سنتی زنجان

.  اولینها درزنجان

.  کتاب شناسی استان زنجان

.  گالری تصاویراستان زنجان

· استان شناسی زنجان

.  وبلاگ ها ووب سایتهای مرتبط با استان زنجان

.................................

و شامل مقالات ونوشتارهای چاپ شده در

نشریات ومجلات محلی و..... سایرموارد


استفاده از مطالب وبلاگ مزبور صرفا جهت اطلاع رسانی و ...... و ...... می باشد . کپی برداری از مطالب فوق با ذکر منبع و نام نویسندگان بلامانع است.


...... با توجه به نقش انکار ناپذیر پدیده وبلاگ در امر اطلاع رسانی سریع ، وسیع و نیز برقراری ارتباط فراگیر و تبادل افکار میان افراد مختلف جامعه ، دوستان وبلاگ نویس زنجانی می توانند برای تبادل لینک با وبلاگ http://www.zanjantorist.blogfa.com


در قسمت نظرهای وبلاگ مربوطه مشخصات وبلاگ خودشان را ثبت کنند تا لینک داده شوند .


در ضمن دوستان و همشهریان زنجانی ومراجعه کنندگان می توانند  درصورت داشتن مطالب و همچنین عکسهای تاریخی و قدیمی در رابطه با شهر واستان زنجان درصورت تمایل  انها را به farag.davody@yahoo.com ارسال نمایند تا با نام  خود فرستنده در وبلاگ http://www.zanjantorist.blogfa.com قراربگیرد .

 

 

اولین اتاق بازرگانی(تجارت)زنجان


تاریخچه اتاق بازرگانی و صنایع و معادن زنجان

 

اولین اتاق بازرگانی(تجارت)زنجان



در اواخر قرن دوازدهم هجری شمسی همزمان با افزایش فعالیت های اقتصادی و تجارت بین الملل در"آذربایجان ایران" به دلیل هم مرز بودن با کشورهای روسیه ، ترکیه و عراق تعدادی از تجار تبریز به این فکر افتادند که رسمیت بیشتری به فعالیت های تجاری خود دهند.


به همین دلیل تعدادی از تجار تبریز درسال  1289 هجری شمسی به این فکر افتادند که محلی را به نام دارالتجاره برای خود تاسیس کنند، در نهایت توسط همان افراد محلی به نام" اتاق تجارت تبریز" تاسیس و بازرگانان محلی در این اتاق گردهم آمدند.


14سال پس از آن تاریخ با انجام مطالعات و بررسی های بسیار اولین اتاق بازرگانی کشور درسال 1303 در تبریز رسما گشایش یافت و در سال 1304 شمسی دومین اتاق بازرگانی کشور توسط تجار رشت با 16 نفر عضو در این شهر تاسیس شد.



ادامه نوشته

گذری بر تاریخچه صنعت برق زنجان


گذری بر تاريخچه ي صنعت برق زنجان


نگارندگان: محسن رضائي و عبدالعزيز قائمي



             مسلماً يكي از حياتي ترين نيازهاي بشر امروزي انرژي برق است و در واقع اصلي ترين و ضروري ترين عامل زير بنايي در ايجاد راهبرد و توسعه صنايع در يك كشور محسوب مي شود، كه  سران كشورها اگر بخواهند مردمان آن زندگي آبرومند داشته باشند و وابسته به ديگران نباشند، بايد كم و بيش خود را در توليد انرژي خودكفا نمايند. صنعت برق طوري با زندگي و فرهنگ مردم عجين شده که نه تنها تأثير بسزايي در زندگي روزه مره مردم دارد، بلكه مي توان مدعي شد بدون اين موهبت الهي روند زندگي شايد غير ممکن بوده و در واقع با نبود آن زندگي عادي مردم مختل و يا فلج خواهد شد. بنابر اين در موضوع اهميت برق مي توان ادعا نمود كه بايد آن را در رديف عنصر آب (از عناصر اربعه)‌ قرار داد . 


        ممکن است اين سؤال در اذهان عموم خطور کند که آيا صنعت برق با فرهنگ هم ارتباط دارد؟‌ بايد پاسخ داد كه از ماشين آلات و كارخانجات و مراكز صنعتي و توليدي گرفته تا مراكز خدماتي، رفاهي،تربيتي و آموزشي، ‌بازرگاني و وسايل خانگي همه با انرژي برق به چرخش درمي آيند. تصور اين که ساكنين آسمان خراش هاي امروزي بدون برق چگونه مي توانند به راحتي و بدون نياز به آسانسور به منازل خود تردد نمايند، بسيار دشوار و شايد رنج آور است. تا جايي که صاحبان مراكز تجاري نيز اقدام به نصب پله هاي برقي نموده اند كه تمام خريداران به وي‍‍ژه مشترياني كه به هر نحوي مشكل جسمي دارند را به طبقات بالا و يا زيرين رهنمون سازند. بالاخص مبادلات اينترنتي و فن آوري هاي جديد كه هر روز پيشرفته تر از قبل مي شوند، در زمره ي خدمات الکتريکي به حساب مي آيند .


           جريان برق در فرهنگ ديني و مذهبي چنان آميخته شده که بدون آن نمي توان به اقصي نقاط جهان پيام ديني و يا تبادل فرهنگي نمود، چرا که عصر جديد بسان دنياي قديم نيست که کانون مذهب محدود به يک شهر مثل مکه و يا مدينه باشد. در جهان گذشته اين امکان وجود داشت که پيامي را به وسيله ي پيکي به ساير نقاط منتقل نمود، ولي امروزه شهرنشيني چنان توسعه يافته که نمي توان بدون وجود رسانه ها و به ويژه تلويزيون انتقال مطلبي را دنبال کرد. شاهد عيني اين مطلب را مي توان اجتماع عظيم عزاداران حسينيه و زينبيه اعظم زنجان را نام برد که در عرض يک لحظه مردمان سراسر جهان در کشورهاي مختلف ناظر بر اين مراسم باعظمت مي شوند و مي بينيم که هر سال اين  اجتماعات باشکوه تر از سال هاي قبل اجرا مي شوند. تمامي اين تبادل افکار و اطلاعات را بدون در نظر گرفتن تأثير برق نمي توان متصور شد، فلذا اين انرژي در توسعه ي ديني و فرهنگي هم تأثير شگرفي داشته و پيشبرد اهداف ديني و اسلامي و حتي صدور انقلاب بزرگ ايران اسلامي همه مديون صدا و سيما بوده و هست كه اين خود مرهون  وجود برق است . 


                 قطعاً بزرگان اين ديار به اين مقوله ها دقت نظر داشته و با آينده نگري و همت همديگر و سرمايه گذاري مشترک در صدد استفاده از برق و يا به اصطلاح آن دوره «الدرسکي» اهميت داده اند. ولي اين امر امروزه با دانش و فن آوري آميخته شده است و ديگر نمي توان بدون پشوانه ي علمي، زندگي بي دردسر و آبرومندانه داشت.  


         دانش امروزي نيز بدون انرژي و متخصص ورزيده ي آن نا ممكن است. روش هاي زندگي امروزي با جهان گذشته فرق كرده و مي توان گفت که هيچ كاري بدون علم و انرژي برق ميسر و کاربردي نمي شود. توماس اديسون مخترع برق در يكي از پيش بيني هاي خود، صد سال پس از خود را جهاني بدون فقر متصور شده است. او باور داشت فقر به جهاني تعلق دارد که در آن مردم تنها از دست هاي خود استفاده مي کنند، زماني که انسان ها استفاده از مغز خود را آغاز کنند، فقر از بين خواهد رفت.   


     امروز عقل و دانش ميداني براي کارزار است و پيروز آن كسي است كه از اين دو توان و استعداد خود به بهترين شکل ممکن استفاده كند.   


        اما بي شک بايد پذيرفت كه برق و چگونگي ورود آن به ايران در گام هاي نخست، از زمينه هاي مهم اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي برشمرده نمي شد و داده ها و اطلاعات مربوط به آن با دقت دنبال نمي شد. اين روند شايد بدين خاطر بوده كه برق يك پديده صنعتي پيچيده، خطرناك و سرمايه بر بود و آينده روشني نيز براي آن قابل پيش بيني نبود. به همين خاطر ميزان اثرپذيري آن نيز در سطح جامعه ناشناخته بود و در بدو ورود هرگز نتوانست باتلگراف كه چند دهه پيش از آن به پهنه ي كشور گام نهاد رقابت كند و از اهميت سياسي برخوردار شود.   


      به هر حال براي نخستين بار در سال 1264 خورشيدي(1302قمري)يعني در زمان ناصرالدين شاه قاجار، مولدي به قدرت تقريبي3 كيلووات به منظور تأمين روشنايي بخشي از كاخ سلطنتي، وارد ايران شد و به بهره برداري رسيد. از مدارك تاريخي چنين برمي آيد كه كار خريد و وارد كردن اين مولد به ايران، از يكي دو سال پيش از آن در جريان بوده است. موتور اين مولد ظاهراً از نوع Otto و سوخت آن گاز حاصل از تبديل زغال سنگ بود. بدين ترتيب ملاحظه مي شود كه بهره برداري از نخستين مولد برق در ايران به14 سال پس از اختراع ماشين گرام(1871 م1250ش) و سه سال بعد از افتتاح مؤسسه ي برق رساني توماس اديسون در يكي از خيابان هاي نيويورك برمي گردد . 


        در سال1278 شمسي يك دستگاه مولد برق با موتور نوع اتو- دويتس Otto-Deutz باقدرت 12 اسب(110 ولت) توسط حاج محمد باقر ميلاني و فرزند بزرگش حاج ميرزا محمود ميلاني(رضايف) كه به نقلي از طرف مظفرالدين شاه و به قولي صرفاً با تأمين هزينه(هزينه اي بالغ بر هشت هزار تومان)از سوي نامبرده براي برقراري روشنايي حرم ثامن الحج امام رضا(ع) از روسيه خريداري و در سال 1279 راه اندازي و به بهره برداري رسيد.سه سال بعد مولد ديگري با قدرت 25 اسب بخار خريداري و در كنار مولد اول نصب شد.


           برخي منابع عقيده دارند در همان سال ها برق به انزلي نيز وارد شده و يک تاجر روسي به نام«خوشتاريا» نخستين لامپ را به شيوه ي تجاري در ايران روشن کرده است و مردم انزلي از جمله اولين کساني در ايران بودند که روشنايي برق را ديده اند.            شهر تبريز نيز در شمار اولين شهرهايي بوده که مردمانش زودتر از ديگران برقدار شده اند و«قاسم خان والي» امتياز تأسيس کارخانه ي برق را در سال ۱۲۸۱ به دست آورد و بخشي از خيابان مجيدي‌ (مجدد الملک) را روشن مي کرد.  


         اما در سال 1283 اولين مجوز تأسيس يك كارخانه ي برق در كشور به يك تاجر به نام حاج‌حسين مهدوي اصفهاني مشهور به امين‌الضرب و معروف به پدر برق ايران توسط عبدالمجيد عين الدوله صدراعظم مظفرالدين شاه داده شد. حاج امين‌الضرب اقدام به تأسيس اولين كارخانه برق عمومي در تهران كرد. تهران تا همين سال(1283 هـ.ش)فاقد برق بود. از اين زمان به بعد مجموع کاخ هاي سلطنتي واقع در ارگ تهران و خيابان اطراف داراي برق شدند. در امتياز نامه براي نخستين بار به توليد روشنايي برق به عنوان يك فعاليت تجاري و خدمت رساني عمومي نگريسته شده بود.  


         در سال 1285 تقريباً شش ماه بعد از صدور فرمان مشروطيت كارخانه ي برق حاجي امين الضرب آماده بهره برداري گرديد و بر طبق اعلاميه اي آماده پذيرش مشتركان شد. چنان كه از اسم مؤسسه، يعني اداره ي چراغ برق بر مي آيد، انرژي برق در ابتدا تنها براي تأمين روشنايي به كار مي رفت و به همين علت توليد برق تنها به پنج تا هفت ساعت اول شب محدود مي شد. مولد كارخانه ي حاجي امين الضرب به قدرت 400 كيلو وات، سه فازه و با ولتاژ220/380 ولت بود و برق آن مستقيماً به شبكه ي فشار ضعيفي كه تا شعاع 800 متري اطراف كارخانه واقع درخيابان چراغ برق(اميركبيركنوني) كشيده مي شد، تزريق مي گرديد.


  گروهي از تجار مشروطه خواه در خانه ي حاج امين الضرب از بالا و راست: 1. علي‌محمد صراف اصفهاني 2. محمدتقي شاهرودي 3. محمود شركت 4. احمد زرگرباشي.5..باقر بقال 6. حسن شالچي 7. محمدباقر كاشاني 8. عبدالرحيم ارباب 10. محمداسماعيل قزويني 11. محمد بوشهري (معين‌التجار) 12. محمدعلي شالفروش13. محمداسماعيل مفازه.14.حسين مهدوي(امين‌الضرب فرمان مشروطيت در دست او) 17. محمدحسين داماد 18. محمدصراف تهراني 19. احمد مرتضوي 20. عبدالمطلب كردستاني 21. محسن مهدوي 


         تأمين روشنايي معابر نيز در محدوده ي فعاليت اداره ي چراغ برق در مقابل دريافت قيمت عادله در تعهد اداره بود. كار احداث شبكه، واگذاري انشعاب، سيم كشي داخلي مشتركان و نصب چراغ تماماً بر عهده ي اداره ي چراغ برق بود واين وضع تا سال ها پس از افتتاح كارخانه ادامه داشت .


      امين الضرب (بر روي صندلي) و چند تن از کارکنان تجارتخانه ي او   


       در سال ۱۲۸۷ نخستين چاه نفت در مسجد سليمان به نفت رسيد و براي انتقال نفت از مسجد سليمان به پالايشگاه آبادان، يک نيروگاه بخاري براي راه اندازي تلمبه خانه و روشنايي ساختمان ها ساخته شد که مبدأ ورود برق به خوزستان است.او بهاي برق بر حسب تعداد شعله ها و قدرت چراغ هاي نصب شده ( 16، 25، يا 32 شمسي ) محاسبه و از مشتر كان دريافت مي گرديد .   


      از اوايل سال هاي1300 به بعد، با آگاهي و علاقه مند شدن بخش خصوصي به مزاياي برق، رفته رفته در شهرهاي بزرگ و كوچك ايران،تأسيساتي براي توليد و توزيع و فروش برق ايجاد شد. اين گونه فعاليت ها عموماً درمقياس هاي كوچك و محدود و به طور كلي منفك از يكديگر انجام مي گرفت و البته نياز به هماهنگي هم در شرايط آن روزهاي نخستين احساس نمي شد. درهمين دوران برخي ازكارخانه هاي صنعتي جديدالتأسيس هم داراي تجهيزات برق اختصاصي شدند كه داد و ستدهايي نيز با مؤسسات برق شهري داشتند. 


      در همين سال ها بود كه رضا اصانلو ملقب به امير اشجع(فرزند مهدي خان- 1226 - 1338 يا 1340 ه . ش) نخستين کسي بود که موتور برق را وارد زنجان کرد. در آن زمان عده اي به هنگام غروب خورشيد و به خصوص روزهاي جمعه در مقابل عمارت ايشان واقع در سرچشمه و عده ي ديگر در مقابل منزل ذوالفقاري واقع در كوچه ي سردار(خيايان آيت ا... طالقاني فعلي) جمع مي شدند و لامپي را که در مقابل اين منازل روشن مي شد را تماشا مي کردند که به آن«الدرسکي» مي گفتند. اين تعداد كه به دو دسته تقسيم مي شدند، ‌هنگام روشن شدن لامپ ها فرياد مي کشيدند و مي گفتند«روشن شد» تا ببينند كه كداميك از منازل زودتر منور مي شود. در اين هنگام صداها هم زمان به آسمان بلند مي شد. يعني لامپ هاي هر دو عمارت در يك زمان روشن مي شد. البته واضح است كه برق اين دو خانه از يك موتور تأمين مي شد. مردم آن دوره به همديگر مي گفتند كه امير اشجع دستگاهي آورده كه روشنايي داشته و نياز به نفت و ساير سوخت ها ندارد. 


          درسال 1310 براي نخستين بار موضوع شبانه روزي کردن برق در تهران درميان دولت‌مردان آن زمان مطرح و اقدامات اوليه براي تحقق آن صورت گرفت. بعد از گذشت 6 سال درتاريخ 25/6/1316 يک نيروگاه بخاري ساخت کارخانه ي«اشکودا» از کشور چکسلواکي با 4 واحد هر يک به قدرت 1600 کيلووات جمعاً به قدرت 6400 کيلو وات در ميدان شهدا نصب و زير نظر شهرداري تهران بهره‌برداري از آن آغاز شد. 


          تاريخچه اي که درباره ورود برق به ايران ذکر گرديد عمدتاً از کتاب هاي«تاريخ صنعت برق ايران» كه بخش تاريخي آن را آقاي مهندس محمدصادق حامد تهيه كرده بود و «يكصد سال صنعت برق در ايران» نوشته ي محمد اسماعيل بانكيان تبريزي با نظارت عالي مسعود حجت قايم؛ مجري انجمن مهندسي بهره‌وري صنعت برق ايران مي باشد . 


        تصميم به چاپ و انتشار كتاب اخير با شتابي فزاينده، به منظور آماده شدن براي زمان برگزاري     «آيين هاي يك صدمين سال صنعت برق» در كشور، تدوين و منتشر شد و در پي توجه روزافزون به شناخت تاريخي ماجراهايي كه بر اين صنعت رفته، شكل گرفت. در اين كتاب اسناد و مدارك جديدي در زمينه هاي گوناگوني و در ابعادي گسترده مطرح شد. ولي از آنجا كه براي بازنويسي اسناد و انجام تحليل هاي لازم زمان كافي در دسترس نبود، خود به خود نادرستي هايي چند به ويژه درباره ي تاريخ ها و نام ها بدان راه يافت که از جمله ي آن مي توان درباره ي تاريخ صنعت برق در زنجان اشاره نمود که موضوع بحث ما مي باشد. اين اثر تأسيس نخستين نيروگاه زنجان توسط بخش خصوصي در زير پوشش شركت سهامي برق خمسه و درسال1320 ذكر نموده و با مصاحبه اي كه با آقاي يحيي افشار نيا انجام داده، از قول وي اظهار نموده است که مؤسس اوليه ي اين نيروگاه آقاي حاج شفيع ابريشمي و ساير سهام داران آن افرادي چون آقايان مقتداصارمي، حاج سيد ميرزا رضوي، حاج احمد عطايي، ذوالفقاري و مغازه اي بودند. در حالي که بر اساس اسناد به دست آمده و مطالب مندرج در روزنامه پروين خمسه، تاريخچه ي برق زنجان با نوشته هاي آن كاملاً متفاوت است که در ذيل به تفصيل بدان پرداخته و زمان تأسيس شركت سهامي برق خمسه ذكر و بانيان و اعضای هيأت مديره ی آن با اسناد و مدارك معرفي مي شوند.    


       خطه ي زنگان علاوه بر پرورش مردان بزرگ در قلب خود و داشتن آثار تاريخي، ‌داراي توليدات كشاورزي به ويژه در منطقه ي طارم(هندوستان ايران) مي باشد که محصولات آن همچون باغات سيب، زيتون، انجير و انار و ... کام هر ميهمان و رهگذري را  شيرين مي نمايد. از اين ها كه بگذريم اين  استان  صنايع بزرگ و كوچك و توليدات كشاورزي را در دل خود جاي داده است. به گونه اي كه 69% از مصرف انرژي برق به مولد اختصاص داده شده  است. از آن جايي كه  اين  شاخص در كل كشور تقريباً 35 درصد است. ولي در سطح استان 48 در صد مي باشد. لذا اين مقدار از مصرف در استان ما شايان توجه بوده و هست. بنابر اين تصميم داريم سير تحول اين صنعت را به شرح ذيل به سمع و نظر خوانندگان و علاقه مندان گرامي برسانيم. ورود برق به اين ديار هم چون ديگر خاطرات تاريخي پر از خاطرات شايان بازگفت در روند سير تحول خود دارد  كه بدان پرداخته مي شود.   


        با توجه به اسناد به دست آمده از آرشيو خانوادگي مرحوم حاج حسن نجفي فرزند زنده ياد حاج ميرزا حسين نجفي زنجاني، « اداره ي چراغ برق زنجان» در دي ماه سال 1310 شمسي زير نظر اداره ي بلديه ي زنجان(شهرداري) تأسيس و محل آن در دروازه ي ارک (جنب بانک ملي کنوني) ابتداي خيابان حکومتي(که بعدها به اسامي خيابان شمشيري، کهنه، فرمانداري، استانداري، ارفعي زرندي و... معروف شد که هم اکنون به نام خيابان شهدا مي باشد) تعيين و شروع به کار نمود. مرحوم حاج ميرزا حسين نجفي به عنوان اولين مدير برق زنجان انتخاب شد.  


           قبل از ورود برق روشنايي قسمت اعظم معابر و بازار منحصراً از پيه سوز، شمع و و فانوس هاي پارچه اي شمع سوز(مخصوص فانوس کش ها!) و  بعدها از چراغ هاي نفت سوز تأمين مي شد و مأموران مخصوص بلديه(کارگران تنظيف) در هر غروب شعله اي در داخل شيشه هاي فانوس مي افروختند. در حالي كه اين شعله هاي ضعيف جايي را روشن نمي کرد و فقط مسير خيابان ها و بازار را معين مي کرد .  


                      نقشه ي روشنايي شهر در سال 1312 ترسيم و اجرا شد. در اين زمان مردم همچنان به روشنايي و لامپ هاي آن، الدرسکي مي گفتند. اين نقشه در صفحات بعد به دو قطعه شرق و غرب زنجان نصف شده و جهت بازديد خوانندگان محترم تقديم مي گردد. قطع نظر از اين که نقشه ي مذکور اولين نقشه ي روشنايي شهرمان مي باشد، به عنوان يکي از نقشه هاي اوليه مناطق شهر زنجان در آن سال ها در نوع خود جالب توجه مي باشد که البته به خاطر گنجاندن در مقطع A4 به مقياس کوچک تر تبديل شده است . 



صورتحساب لوازم برقي سردار اسعدالدوله جهت استفاده در مراسم سفر رضا خان  به زنجان 


صورتحساب لوازم الکتريکي امير اشجع


صورتحساب لوازم الکتريکي امير اشجع

                                     

    صورتحساب ديگر به سردار اسعدالدوله از بابت لوازم الکتريکي


  تأسيس شركت سهامي برق خمسه 


       شركت برق خمسه با مسؤوليت محدود در اول ارديبهشت ماه سال 1313 در زنجان تأسيس شد كه آگهي تأسيس آن در روزنامه پروين خمسه  به تاريخ 13 ارديبهشت ماه 1313 ، ‌صفحه ي اول چنين درج شده است:


        «براي تأسيس كارخانه ي چراغ برق و آسياب و سينما و داير كردن ماشين تخته بري شركتي در زنجان به نام شركت برق خمسه با مسؤوليت محدود از تاريخ اول ارديبهشت ماه هزار و سيصدو سيزده شمسي براي مدت غير محدود با سرمايه ي يك صد و هشتاد هزار ريال كه سي و پنج هزار ريال آن نقدي و يك صدو چهل و پنج هزار ريال غير نقدي است بين آقايان حسينقلي خان ذوالفقاري، رضا خان اصانلو،‌ ميرزا ابوالحسن خان كاوسي، ميرزا عبدالعلي خان كاوسي، حاج ميرزا حسين نجفي،‌حاجي رجبعلي مغازه،‌ محمود آقا مغازه،‌ حاجي محمد ارباب رهبري، حاجي سيد اسماعيل مهديون، ميرزا محمدعليخان حكيم و خدا رحم خان آباديان منعقد و در تاريخ هشتم ارديبهشت ماه هزار و سيصد و سيزده شمسي در دفتر ثبت شركت هاي داخلي ثبت زنجان ذيل نمره دو به ثبت رسيد. مديريت شركت و حق امضا با آقاي حاجي ميرزا حسين نجفي و درباره ي موارد معينه در اساس نامه حق امضا با آقاي خدا رحم خان آباديان نيز خواهد بود».         به تبع آن کارخانه ي برق زنجان خريداري و راه اندازي شد .


حسينقلي خان منيع الدوله (سردار اسعدالدوله)


مرحوم حاج سيد اسماعيل مهديون   


                         نخستين نيروگاه و موتور برق در زنجان در دي ماه 1314 توسط شرکت آ،ا،گ زير پوشش شركت سهامي برق خمسه خريداري گرديد. اين نيروگاه ابتدا با يك دستگاه ديزل ژنراتور با قدرت 115 اسب بخار آغاز به كارنمود و به تدريج چهار دستگاه ديگر به قدرت هاي 90 ، 575، 630، 1200 اسب بخار به نيروگاه افزوده و مورد بهره برداري قرارگرفت. شبكه ي برق خمسه با ولتاژ 11 كيلوولت و با استفاده از تيرهاي چوبي غير استاندارد برقرار گرديد. 


شادروان حاج حسين نجفي


نفر اول از  سمت راست مرحوم حاج حسين نجفي و نفر دوم  از  سمت چپ احتتمالاً مرحوم حاج سيدمحسن موسوي و معمم نوجوان رديف عقب يا جلو ( به احتمال قريب به يقين جلويي) آيت ا... العظمي حاج سيدمحمدعزالدين مجتهدي حسيني زنجاني و يکي از کودکان (به احتمال قوي نفر اول از سمت چپ) نيز مرحوم آيت ا... حاج سيدهاشم موسوي مي باشد .


از راست به چپ : مرحومين نادرميرزا  شاهرشاخي، ابراهيم خان مقدم سالار همايون، حاجي رجبعلي مغازه (از خيرين زنجان)، علي اصغر امير افشار(سردار فاتح)، حاجي مشهود رهنما (يکي از  فرهنگ دوستان زنجاني) و حاجي علي اکبر توفيقي(اولين شهردار رسمي زنجان)    


  از راست: به احتمال قوي مرحوم حاج سيد محسن موسوي(جد خاندان موسوي هاي زنجان)، نفر بعدي شناخته نشد، ‌مرحوم حاج سيد احمد مجتهدي زنجاني(عمومی آيت ا...  العظمی حاج سيد محمد عزالدین حسيني) و مرحوم حاج حسين نجفي   


نمونه قبوض صادره در سال هاي اول ورود برق به زنجان


قبض تلفن اداره چراغ برق صادره توسط اداره تلفن مرکزي خمسه


منظور از خيابان شرق و غرب خيابان امام خميني فعلي مي باشد كه در آن زمان از ميدان

عقاب (قير باشي) شروع و تا گوركانيه (احمديه فعلي)  امتداد داشته است . 


پس از دو سال تأسيس شركت برق خمسه، مرحوم حاج شفيع ابريشمي هم به گود برق وارد مي شود. طي نامه اي (كه تصوير پيش نويس آن ذيلاً تقديم مي شود) در اواخر سال 1315 مرحوم حاج حسين نجفي مجدداً به عنوان رييس هيأت مديره و مدير شرکت برق خمسه و حاج شفيع ابريشمي به عنوان نايب رييس هيأت مديره به اداره ي ثبت اسناد وقت معرفي مي شوند که مکاتبات شرکت، مشترکاً  توسط اين دو بزرگوار داراي اعتبار قانوني مي گردد . 


پيش نويش انتخاب رييس و نايب رييس هيأت مديره شرکت برق خمسه جهت معرفي به اداره ي ثبت اسناد و املاک خمسه


حاج شفيع ابريشمي به هنگام امضاي وقف بيمارستان شفيعيه  در کنار آيت ا... حاج سيد محمود حسيني امام جمعه و رييس اوقاف آن روز 


نمونه مکاتبات دولتي انجام يافته با شرکت برق خمسه 


  امضاها: حاج رجبعلي مغازه،‌ حاج محمد ارباب رهبري،‌ حاج حسين نجفي، حاج سيد اسماعيل مهديون و حاج شفيع ابريشمي


  نمونه آگهي هاي منتشر شده شرکت سهامي برق خمسه   


   در اوايل سال 1317  طي قراردادي كه مابين هيأت مديره شرکاء مؤسسه برق زنجان با آقاي اصغر مغازه منعقد مي گردد،(تصوير پيش نويس آن تقديم مي شود) مديريت برق  به وي واگذار و نامبرده متعهد به انجام مصوبات آن مي شود. در همين سال مرحوم حاج حسين نجفي به ديار باقي شتافت و مرحوم اصغر مغازه تا سال 1325 مدير برق سهامي خمسه باقي ماند. 


مينوت قرارداد منعقده مابين هيأت مديره و اصغر مغازه  


امضاهای هيأت مديره: حاج رجبعلي مغازه، محمود مغازه، حاج محمد ارباب رهبري، حاج شفيع ابريشمي،‌ بازرسين: حاج بيوك مغازه،‌حاج خليل رهبري و مدير عامل: اصغر مغازه


    تا سال1323ش، مردم زنجان فقط در شب ها از نعمت برق بهره مند بودند تا اين که در همان سال برق شهر با تلاش مهندس عابديان شبانه روزي شد. در اين سال ها مرحوم اصغر مغازه همچنان مدير شركت سهامي برق خمسه بود. 


        تركيب اعضاي هيأت مديره شركت سهامي برق خمسه در سال هاي 1323 و 1324 عبارت بودند از: كاوسي، رجبعلي مغازه، ابريشمي، محمدحسين يوسفي( با توجه به اين كه بيشترين فعاليت هاي اقتصادي وي در منطقه ي بيجار بود، ‌لذا به «بيجارچي» معروف شده بود) و سيد اسماعيل مهديون و بازرسين خليل رهبري و بيوك مغازه بودند. 


    پس از استعفاي مرحوم اصغر مغازه،‌ در سال 1325 ،‌ مرحوم سيد مقتدی صارمي مديريت مدرسه ي «سعادت» را به آقاي راكعي سپرده و عهده دار مديريت شركت سهامي برق خمسه تا  اواخر سال 1330 شد.


مرحوم سيدمقتدا صارمي 


         در دوران مديريت مرحوم صارمي، ‌محمود خان ذوالفقاري جاي پدرش حسينقلي خان(سردار اسعدالدوله)‌ را در برق گرفت و به اتفاق ناصر خديوي و مرحوم حبيب ا... نجفي(فرزند ارشد مرحوم حاج حسين نجفي) و حاج آقاجان اسلامي از سهامداران شركت برق خمسه شده و به اعضاي قبلي هيأت مديره از جمله حاج شفيع ابريشمي، حاج محمد حسين يوسفي(بيجارچي) و خليل رهبري پيوستند .


    آذر ماه سال 1325 هنگام خروج نيروي هاي فرقه ي دموکرات از زنجان، نفر سوم از راست محمود ذوالفقاري به اتفاق برادران و خبرنگاران در عمارت ذوالفقاري (عكس برگرفته از ويژه نامه – فوق العاده- روزنامه ي روز پيكار،  سه شنبه،12آذر ماه 1325)


امضاهای هيأت مديره: محمود ذوالفقاري،‌بيوك مغازه،‌ محمدحسين يوسفي(بيجارچي)،‌ناصر خديوي و حبيب ا... نجفي و بازرس: خليل رهبري.‌ 


در سال 1329 اعضاي هيأت مديره شركت برق خمسه عبارت بودند از: حاج شفيع ابريشمي،‌حاج محمدحسين يوسفي(بيجارچي)،‌ حاج بيوك مغازه،‌حاج حبيب ا... نجفي،‌حسن خديوي و احتملاً مرحوم حاج حسن نجفي و بازرس: خليل رهبري .  


از اواخر سال 1330 مرحوم حاج احمد عطائي سكاندار مديريت شركت سهامي برق خمسه شد.  


و اما مرحوم علي معروف به بيوک آقا مغازه فرزند حاج رجبعلي نيز كه در شرکت سهامي برق خمسه نقش عمده اي داشت و بنا به اظهارات معمرين مدت مديدي(حدوداً بيست سال) به عنوان مدير برق زنجان فعاليت نمود.(البته تاريخ دقيق انتصاب و اتمام دوره ي مديريت ايشان مشخص نيست). وي در سال 1318 نيز با همکاري آقايان محمدحسين انگوراني، شفيع ابريشمي، رحيم نباتچي و محمود مغازه موفق شد شرکت سهامي صادرات و واردات را با هدف خريد و فروش کليه ي اجناس داخلي و خارجي تأسيس نمايد.


  روز شنبه مورخ 9 فروردين 1320 از راست به چپ مرحومين آقايان حاج علي اکبر نجفي، حاج محمود مغازه، حاج حبيب نجفي و حاج غلامحسين نباتچيان 


  مرحوم حاج محمدحسين يوسفي(بيجارچي) و مرحوم حاج حبيب نجفي (نفر دوم نشسته از سمت چپ) به همراه دوستان و آشنايان  


       مرحوم بيوك آقا مغازه در سال 1331 با همکاري آقايان شفيع ابريشمي، حاج سيدعلي اکبر رضوي، مرحوم حبيب ا... نجفي، حاج محمود مغازه،حاج سيداسماعيل مهديون، حاج ابوالفضل مغازه و ابوالحسن عطائي و حاج حسن نجفي و حاج حسين براتي موفق شد شرکت سهامي ممتاز را با هدف داير نمودن آسياب موتوري و ماشين تخته بري و مشتقات آنها تأسيس نمايد. مرحوم مغازه در سال 1379 و در سن 97 سالگي در تهران درگذشت .  


نشریه ی زنجان، چهارشنبه ، 24 دی 1331 ، ص 2


از اولين مستخدمين برق زنجان، مي توان مرحومين علي اصغر آجيلي و ابوالفضل شيخي را نام برد . 


  دست خط مرحوم علي اصغر آجيلي 


امضاي مرحوم ابوالفضل شيخي 


           با اين كه در ابتدا منازل اعيان و اشراف و رجال سياسي و حكومتي و برخي از علماي مشهور شهر از نعمت برق بهره مند شدند، اما اين انرژي آرام آرام به منازل ساير همشهريان نيز جهت مصارف مختلف راه يافت. ديگر با تاريک شدن هوا، شهر به خاموشي نگراييد و تردد و جنب و جوش در شهر ادامه يافت. و ديگر نيازي به فانوس و فانوس کشي براي رفتن به شب نشيني ها و مراجعه به بيرون از خانه نبود. به دنبال آن مشاغل شبانه نيز ايجاد و به راه افتاد.        از جمله خاطرات برقراري انشعاب برق منازل در اوايل ورود برق و به ويژه دهه هاي سي و چهل، پُز دادن خانم هاي خانه دار به يکديگرمي باشد. اين که مي گفتند« اقبال هم چشم شور است» يعني مرحوم اقبال محمدي مأمور برق به خانه هاي آنها رفته و منزل آنها را برقدار نموده است .  


    مرحوم اقبال محمدی


ترکيب اعضاي هيأت مديره سهامي برق خمسه در سال هاي 1337 و 1338: حاج سيدعلي اکبر رضوي، سيدمقتدي صارمي، عباس اعتماد اميني، عباس ابريشمي، بيوک آقا مغازه(مدير عامل  وقت)، ابوالفضل مغازه و مرحوم حاج حسن نجفي . 


در سال 1339: حاج سيدعلي اکبر رضوي، سيدمقتدي صارمي، احمد عطائي، عباس اعتماد اميني، خليل رهبري، عباس ابريشمي، بيوک مغازه(مدير عامل  وقت)، حاج آقاجان اسلامي و عبدا... اعتماد اميني     


مرحوم حاج حسن نجفي در اواخر عمر در بستر بيماري در بيمارستان وليعصر(عج) زنجان  


       در واقع تا سال 1341 براي مديريت برق كشور سازمان واحدي وجود نداشت و تصميمات كلان از طريق وزارت كشور و سازمان برنامه و بودجه به شهرداري ها و مؤسسات خصوصي يا دولتي متولي برق در شهرستان ها ابلاغ و اعمال مي‌شد. با افزايش تقاضا و خارج شدن توليد و مصرف برق از وضعيت محدود منطقه‌اي و به خصوص ايجاد نيروگاه هاي آبي در برنامه ي سوم عمراني كشور كه از مهرماه 1341 به اجرا گذاشته شد، صنعت برق اهميت بيشتري يافت و ايجاد سازمان مستقلي براي توسعه ي اين صنعت لازم تشخيص داده شد و به اين منظور در دي‌ ماه 1341 سازمان برق ايران تأسيس شد.  


         توسعه ي سريع صنعت برق فكر ايجاد وزارتخانه‌اي براي تأمين آب و برق مورد نياز كشور را ايجاد كرد و برهمين اساس در22 اسفند سال 1342 وزارت آب و برق تأسيس و در تاريخ 16/1/1343  قانون تأسيس وزارت آب و برق به دولت ابلاغ شد. كه در بخش برق، وظايف زير برعهده اين وزارت خانه قرار مي گرفت : 


- تهيه و اجراي برنامه ها و طرح هاي توليد و انتقال نيرو به منظور تأسيس مراكز توليد برق منطقه اي


- و ايجاد شبكه هاي فشار قوي سراسر كشور


- اداره ي تأسيسات برق كه به موجب بند بالا ايجاد مي شود و بهره برداري از آنها


- نظارت بر نحوه ي استفاده از نيروي برق    


       سازمان برق ايران در سال 1344 به عنوان واحد برق در وزارت آب و برق ادغام شد و سازمان هاي ديگري هم كه تا آن زمان به توسط سازمان برنامه، سازمان برق ايران يا به نحو ديگر به وجود آمده بودند تحت پوشش نظارتي وزارت آب و برق قرار گرفتند. 


         در آذر ماه همين سال اساسنامه ي شركت هاي برق منطقه اي تدوين شد و بدين ترتيب تعداد ده شركت برق منطقه اي(علاوه برسازمان آب و برق خوزستان كه از سال 1339 ايجاد شده بود) تشكيل يافت كه عبارت بودند از شركت هاي برق منطقه اي(تهران)،(اصفهان)،(خراسان)،(آذربايجان)،(فارس)، (مازندران)، (گيلان)،(جنوب شرقي ايران)،(كرمانشاهان) و (همدان و كردستان).  


         با تشكيل شركت هاي برق منطقه اي، صنعت برق كشور صورتي سازمان يافته و منسجم به خود گرفت. حوزه هاي زير پوشش اين شركت ها در ابتدا تمامي مساحت كشور را شامل نمي شد و نوعاً از تقسيمات كشوري نيز پيروي نمي كرد. تعداد و حوزه هاي جغرافيايي شركت هاي برق منطقه اي با گذشت زمان مشمول اصلاحاتي گرديد به طوري كه درحال حاضر تعداد آنها به 16 مي رسد و در مجموع تمامي كشور را تحت پوشش خود دارند. 


         در سال1344 برق زنجان كه زير نظر شركت برق منطقه اي تهران اداره مي شد،‌ اقدام به تأسيس نيروگاه ديگري در خيابان سعدي شمالي(محل فعلي شركت توزيع نيروي برق استان زنجان) نموده و سرانجام در شهريور سال 1348 نيروگاه جديد و دولتي زنجان با سه مولد بهره برداري وتأسيسات برق خصوصي خمسه به جهت غير استاندارد بودن و فرسودگي بركنار و برق دولتي جايگزين برق خصوصي گرديد و در همين سال زنجان به شبكه ي سراسري وصل گرديد. 


             در اوايل سال 1366 برق زنجان از شركت برق منطقه اي ‌تهران منفك و زير نظر شركت برق منطقه اي گيلان فعاليت خود را ادامه و در اواخر همين سال از اين شركت نيز جدا و به صورت مستقل با عنوان«شركت برق منطقه اي زنجان» خدمات خود را آغاز نمود تا بتواند با تمركز انرژي برق اين خطه از سر زمين ايران اسلامي را در يك نهاد مستقل و نزديك به منطقه، برنامه ها و طرح هاي توسعه ي برق را به طور مطلوب تري دنبال نموده  و پروژه هاي برق استاني را به منظور جلب اعتماد مردم پيگيري نمايد .  


          چه نيكوست از مرحوم حاج مصباح خاتمي ياد شود چرا  که در شكل گيري شركت برق منطقه اي متحمل زحمات و مشقات زيادي شد، تا برق زنجان به صورت مستقل به فعاليت خود ادامه دهد، با توجه به اين كه در ابتدا طي مذاكرات و توافقات مسؤولين وقت مقرر گرديده بود كه ساختمان و مديريت برق  منطقه اي در شهرستاني ديگر مستقر گردد، ‌اما تلاش هاي زنده ياد خاتمي و حمايت هاي حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي خاتمي( نماينده ي ولي فقيه و امام جمعه ي محترم فعلي زنجان) وحجه الاسلام بيات (نماينده ي وقت مردم زنجان و طارم در مجلس شوراي اسلامي) موجب گرديد تا مركزيت برق    منطقه اي در زنجان ابتدا در خيابان صفا و بعد در ساختمان مرحوم دكتر شقاقي واقع در خيابان امام به صورت استيجاري استقرار يابد .  


مرحوم حاج مصباح خاتمي  


       بعد از استقرار شركت تمام همّ و غمّ مديران وقت آقايان مهندس حمزه رضائي، مهندس سيد محمد هاشمي (مديرعامل فعلي شركت توزيع نيروي برق تهران بزرگ) و مهدي ذبيحيان و اكيپ طرح و نظارت آقايان مهندسين نجفي لاريجاني، بهمن ا... مرادي، خمسه و ناصر اسكندري  به اصلاح ساختاري پست هاي 63 و 230 كيلوولت و خطوط انتقال شركت معطوف شد. و اين تلاش ها در پايان خدمت مهندس حمزه رضائي و هم زمان با ورود زنده ياد مهندس غلام پورنقي منجر به گشايش LC براي سيزده مورد پست هاي 63 و 230 گرديد. كه اهميت اين پروژه ها با توجه به جوان و نوپا بودن شركت در نوع خود بي نظير بود. چرا كه با ورود اين تجهيزات و نصب و راه اندازي آنها انرژي برق در منطقه به تعادل خود و يا به عبارتي از قابليت اطمينان بيشتري برخوردار گرديد و اشتياق هر سرمايه گذار خارج از استان را به اين خطه از ايران دو چندان كرد .


      زنده ياد مهندس غلام پورنقي 


         خوب به ياد داريم كه براي خريد و وارد نمودن اين تجهيزات فشار كاري مضاعفي بود. مديران وقت انصافاً به صورت شبانه روزي موارد را با دقت و ظرافت خاصي دنبال مي كردند. پس از اتمام مراحل كاري تجهيزات فني وانتخاب زمين هاي مورد نظر پست هاي فوق توزيع و انتقال و اصلاح خطوط انتقال، مديريت وقت با آسودگي خاطر نسبت به اصلاح ساختمان هاي اداري شركت پرداختند تا خدمات بهتري به مشتركين ارايه گردد. و از آن جايي كه ساختمان برق منطقه اي اجاره اي بود امور برق زنجان توسعه يافت و در اواخر سال هفتاد برق منطقه اي به صورت متمركز در ساختمان فعلي شركت توزيع برق زنجان واقع در خيابان سعدي شمالي(سرباز) استقرار يافت. در سال 71 ساختمان فعلي دانشكده ي عباسپور واقع در اسلام آباد(محل پست 230 کيلو ولت) اجرا و حوزه ي معاونت مهندسي و كتابخانه ي شركت مستقر شد . 


         بالطبع مديريت و اعضاي هيأت مديره در كنار توسعه ي تجهيزات انرژي برق همواره به رفاه و آسايش  پرسنل توجه ويژه داشته و با ارايه ي ابزار رفاه و انگيزش لازم به كاركنان راندمان كاري در سازمان را مورد هدف قرار دادند. لذا در بازه زماني سال هاي 71 الي 75 اكثر كاركنان برق صاحب مسکن شدند و اين حركت شركت همواره مورد تقدير بوده است.  


     نظر به اين كه بدنه ي شركت روز به روز قوي تر و كارشناسي تر مي شد و ساختار نيروي انساني متخصص تر و مهندسي تر مي گرديد، در نتيجه بايد ابزار كاري اين كارشناسان بر اساس روز تعريف مي شد كه اين مقوله نيازمند ساختمان اداري با فضاي مناسب به همراه فنون جديد را مي طلبيد. از اين رو حسب دستور مديريت وقت، شادروان خاتمي مأموريت يافت محل مناسب به لحاظ منطقه و موقعيت براي ساختمان اداري شركت بررسي و به شركت گزارش نمايد. پس از بررسي مناطق مختلف، زمين اداري در جاده ي گاوازنگ نزديكي مجتمع ادارات تهيه و مورد اجرا قرار گرفت و در سال 1377 پروژه به بهره برداري رسيد كه امروزه اين بنا يك مجموعه ي بزرگ در مجتمع ادارات استان محسوب مي گردد. 


بجاست كه از زحمات بزرگواراني كه در اين راستا فعاليت نموده اند قدرداني گردد تا آيندگان و به ويژه مديران با الگو قرار دادن چنين افرادي قسمتي از عمر خود را وقف صالحات و باقيات مصروف نمايند.  


         شركت برق منطقه اي زنجان از بدو تشكيل خود تاكنون هفت نفر از بزرگان صنعت برق را (به عنوان مدير عامل) به خود ديده كه خدمات شاياني ارايه نموده اند كه بيشترين خدمت به لحاظ زماني و كارنامه اي مرحوم مهندس غلام پورنقي بود .


           ايشان از اسفند 69 تا شهريور 78 در صنعت برق زنجان بيشترين تحولات و پويايي را در طول مدت خدمت اش ايجاد نمود. اكثر قرارداد هاي فني با شتاب جدي و پيگيري و هماهنگي معاونت فني وقت شركت برق منطقه اي زنجان(مهندس سيدمحمد هاشمي) دنبال گرديد و بستر سازي مناسبي در همه ي موارد اتفاق افتاد که در اثر اين بسترسازي و تحقق اهداف وزارت نيرو در صنعت برق، شركت برق منطقه اي زنجان لوح هاي افتخار را يكي پس از ديگري كسب و در ميان شركت هاي برق منطقه اي كل  كشور و در وزارت نيرو به رتبه ي برتر نايل گرديد كه از افتخارات اين استان مي باشد.  


        البته از ابتداي تشكيل شركت خدمات همه ي مسؤولين عزيز قابل تقدير و ستايش هست. ولي بعضي از عملكردها شاخص مي باشند كه حيف است بدون توجه از كنار آنها به سهولت رد شويم. به طور مثال  در طول مدت مديريت آقاي مهندس اسکندري پروژه هاي بزرگ  در حوزه مسئوليتي شرکت برق منطقه اي زنجان که شامل دو استان زنجان و قزوين است کليد خورد و با شتاب بسيار بالائي توسعه شبکه برق استانهاي زنجان و قزوين صورت گرفت که بخش عمده اينها در طول مديريت ايشان به بهره برداري رسيد و شبکه برق پايداري ايجاد شد. به عنوان مثال مي توان ايجاد پست مركزي زنجان(پست توكلي) در خيابان شهداي زنجان نام برد كه به حق پايداري انرژي برق را قوام بخشيد .   


مهندس علي چهل اميراني  از سال 1391 به عنوان مدير عامل و رييس هيأت مديره شركت برق منطقه اي زنجان منصوب شد.  


         وي از سال 69 به استخدام شركت برق منطقه اي زنجان در آمد و پس اتمام تحصيلات دانشگاهي خود در رشته مهندسي برق – قدرت رسماً از سال 73  با پست سازماني كارشناس خطوط انتقال نيروي برق  فعاليت خود را آغاز کرد،  مسؤوليت هاي بعدي ايشان در شرکت برق منطقه اي زنجان عبارتند از : مجري طرح خطوط انتقال  نيروي برق -  مجري طرح پست هاي  انتقال نيروي برق -  معاون طرح و توسعه و عضو هيأت مديره شرکت  و در حال حاضر به عنوان رئيس هيأت مديره و مدير عامل شرکت برق منطقه اي زنجان انجام وظيفه مي نمايد. 


ايشان در طول خدمت 19 ساله خود  در شرکت برق منطقه اي زنجان از زمان مديريت  مرحوم مهندس پورنقي، با مسؤوليت هاي مختلف در کارهاي اجرائي بوده و نقش و اثر ايشان در فعاليت هاي شرکت به چشم مي خورد  .  


    اسامي بزرگان صنعت برق منطقه اي زنجان و دوره ي تصدي هر يک از ايشان به لحاظ زماني به شرح ذيل مي باشد.


مهندس سيد محمد حسين پروين نيا                               1366       تا  تير ماه 1367

مهندس حمزه رضائي                                                           1367       تا اسفند   1369

مهندس غلام پورنقي                                                           1369        تا شهريور 1378

مهندس علي اصغر امجدي                                                  1378       تا  آبان    1383

مهندس پرويز پورنقي                                                            1383       تا آبان 1386

مهندس ناصراسکندری                                             1386  تا دوم ارديبهشت 1391

مهندس علي چهل اميراني                                                     از  ارديبهشت 1391  




مهندس سيدمحمدحسين پروين نيا

مهندس حمزه رضائي

شادروان مهندس غلام پورنقي

مهندس علي اصغر امجدي

مهندس پرويز پور نقي

مهندس ناصر اسکندري

مهندس علي چهل اميراني


شركت توزيع نيروي برق استان زنجان 


         با توجه به سياست وزارت نيرو مبني بر استقلال شركت هاي توزيع از برق هاي منطقه اي، بخش توزيع زنجان و قزوين نيز در سال 1372 با عناوين شركت توزيع نيروي برق استان زنجان و قزوين وابسته به شركت برق منطقه اي زنجان تشكيل و فعاليت خود را در بخش توزيع انرژي برق به مشتركين صنعتي، خانگي، كشاورزي وتجاري آغاز نمود. 


         انتزاع توزيع برق استان زنجان تا سال 1386 در قالب قرار دادهاي پنج گانه تحت نظر شركت برق منطقه اي زنجان بود، ولي از اسفند ماه 1386 بر اساس اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به صورت مستقل و مستقيماً زير مجموعه شركت توانير فعاليت خود را با بيش از 275 هزار مشترك از سر گرفت .  


         در حال حاضر اين شركت با بيش از 352 هزار مشترك صنعتي و عادي مشغول خدمات رساني است. شركتي كه با بيش از 12 هزار پانصد كيلومتر فشار ضعيف و متوسط و بيش از  هفت هزار دستگاه پست هاي زميني و هوايي و با پراكندگي جغرافيايي و گستردگي وسعت و صعب العبور بودن مناطق به100% جمعيت شهري و بيش از 5/99% جمعيت روستايي را از نعمت انرژي برق بهره مند ساخته و اين نيست مگر همت و ايثارگري پرسنل خدوم و زحمت كش كه به صورت شبانه روزي دائماً در تلاشند تا خدمات اين شركت، قابل اعتماد در اختيار مردم نجيب استان قرار گيرد. بجاست از تمامي عزيزان بلاخص از مديراني كه هدايت و رهبري صحيحي را عهده دار بودند تقدير و تشكر گردد.  


         شرکت توزيع برق استان زنجان از ابتداي تأسيس هفت نفر از بزرگان صنعت برق به خود ديده كه خدمات ارزنده اي در طول مديريت ارايه نموده اند که به شرح مختصر به آن مي پردازيم .    


       مهندس خليل توسلي از سال 72 تا آخر خرداد 74 سكاندار توزيع شد كه با توجه به جديدالتأسيس بودن شرکت، مي توان گفت دراين دوره افكار مديريت بيشتر معطوف ساماندهي نيروي انساني و قراردادهاي پنج گانه اي كه بين شرکت هاي توزيع و برق منطقه اي بود گرديد كه تمام تلاش ها در محوريت قالب و چهار چوب ضوابط حاكم بر شركت شد.


           مهندس سيد عزيز ترابي از سال 74 تا بهمن 77 عهده دار مديريت توزيع شد كه مي توان گفت در اين دوره بيشترين تلاش و هم وغم شركت اجراي پروژه هاي برق رساني به روستا هاي  استان بود.تمامي كاركنان به صورت يك صدا و شبانه روزي، نيرو رساني به روستاها را دنبال مي كردند طوري كه اكثر روستاها در اين دوره برقدار و از نعمت برق بهره مند گرديدند. در كنار اين پروژه ها مسائل انگيزشي كاركنان مورد توجه قرار گرفت  و با مذاكره با بانك ها مشكلات مسكن و مسايل رفاهي كاركنان برقرار گرديد و مشکل اسكان مسافرتي پرسنل در مشهد و تهران برطرف شد. اين عملكرد راندمان كاركنان را دوچندان نمود كه جا دارد از خدمات شايان آقاي مهدي ذبيحيان معاونت مالي و پشتيباني آن دوره قدرداني گردد.  


         مهندس علي اكبر عباسي كه در بهمن ماه سال 77 به عنوان مدير عامل منصوب و مشغول به كار شد . در اين دوره شركت آرام آرام به سوي سيستمي شدن گام نهاد و با ايجاد نرم افزار كنترل پروژه ساماندهي لازم در خصوص نيرو رساني هايي كه انجام شده بود، اقدام گرديد و اكثر دستور كارهاي مفتوح و در حال اجرا جمع آوري و بسته شد. از خصوصيات بارز مهندس عباسي كارآفريني و يا به عبارتي سيستمي كار كردن بود . 


         مهندس بهمن ا... مرادي در شهريور ماه سال 80 وارد عرصه ي شرکت توزيع نيروي برق استان شد. دوره ي مديريت وي به لحاظ زماني، طولاني ترين مدت بود. در اين دوره بيشترين طومارهاي ضعف ولتاز از نقاط مختلف شهرستان به شركت سرازير مي شد. لذا با تشكيل اكيپي دستور داد نسبت به شناسايي مناطق و اجراي بيش از ده مورد پست بيست كيلوولت زميني در سطح شهر اكثر ضعف ولتاژها به همت كاركنان رفع و اصلاح گردد.


نگرش سيستمي دوره ي مهندس عباسي پيگيري و در دوره ي مديريت         ا... مرادي با نگرش نو وارد گود كار و فعاليت شد. از اين رو اتوماسيون اداري ايجاد و نامه هاي اداري به صورت فيزيکي از كارتابل حذف و به صورت رايانه اي دنبال شد و پيگيري پروژه ها روز به روز از سنتي و دستي بودن خارج و به صورت شبكه و به روز و مکانيزه بررسي و اقدام گرديد. شركت در  اين دوره صاحب خودروي عيب يابي كابل هاي زميني شد كه سال ها توسط شركت هاي توزيع برق قزوين و گيلان با پرداخت هزينه پشتيباني مي شد.


           مهندس ناصر اسكندري از ارديبهشت ماه سال84 مسؤوليت شرکت توزيع برق زنجان را به عهده گرفت. با ورود ايشان عملكرد شركت كاملاً به صورت سيستمي دنبال گرديد. از خصوصيات بارز ايشان ايجاد تعامل با ادارات دولتي و بخش خصوصي در راستاي تعريف درست وواقعي از پروژه ها كليد خورد و معتقد بود چهار چوب ها بايستي مشخص شود، چرا كه شركت به نوعي بخش خصوصي است، لذا اعتبارات شركت اجازه نمي دهد تمامي موارد اعم از اصلاح شبكه و يا جابجايي ها  و... از بدنه ي شركت باشد. و با اعتقاد به اين  موضوع  هميشه در سخنان خود انرژي برق را كالائي مثل ساير كالاها عنوان مي نمود و اعتقاد داشت نگرش  اقشار جامعه نيز بايد چنين باشد.  


       ورود مهندس حسين صبوري در آبان ماه سال 86  دقيقاً  هم زمان شد با اجرايي شدن اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه در اين صورت، شرکت كاملاً خصوصي و زير نظر مستقيم شركت توانيردر آمد. لذا مديريت وقت تمامي تلاش خود را با سياست هاي كلان شركت توانيرتبيين نمود و با زمينه هاي قبلي و بسترسازي كه شده بود، ادارات دولتي وخصوصي درخواست هاي خود را بر مبناي بخش خصوصي عنوان نمودند و هرجا که ارگاني و يا ادارات دولتي و يا خصوصي  طرحي يا پروژه اي اجرا مي نمودند، در صورت  اصلاح شبكه از طرف ارگان هاي مسؤول هزينه هاي شبكه ي توزيع را لحاظ نمايند.  


         در اين دوره با توجه به ارزيابي سالانه ي شركت اتفاق جالبي به وقوع پيوست که كارشناسان به استان هاي مختلف كشور سفر و از تجارب خوب ساير شركت ها ي توزيع برق به نحو مطلوبي استفاده گرديد و اين امر در تحقق اهداف اين شركت نقش بسزايي داشت.        مهندس عادل كاظمي از خرداد ماه سال 89 به عنوان مدير عامل شركت منصوب و مشغول به كار شد. در اين دوره شركت وارد مرحله ي جديد از تاريخ خود گرديد چرا كه ايشان بيش از يك دهه قبل از انتصاب به سمت مديريت عاملي به عنوان معاونت برنامه ريزي و مهندسي شرکت توزيع برق استان زنجان حضور فيزيکي و فعال در تصميم گيري هاي کلان شرکت داشت. اين يعني اشرافيت كامل ايشان به مجموعه و نقاط ضعف و قوت سيستم، لذا تمامي كاركنان اين دوره را دوره ي طلايي عنوان  نمودند. 


         در اين دوره با طرح هاي نو اعم از پست هاي نيمه دفني، پست هاي هوايي تك پايه، نصب 25 دستگاه سکسيونر قابل قطع و وصل از راه دور و اتوماسيون شبکه که از ابتداي سال 90 توسط شركت پارس سوئيچ بومي سازي گرديد و در نقاط بحراني و دور دست با موفقيت اجرا شد، پروژه هاي تحقيقاتي و عايق نمودن پست هاي هوايي، استقرار سيستم Gis سامانه ي هوشمند حوادث، ترموگرافي شبكه وپست، توسعه فناوري ها، تجهيز روستاهاي دور افتاده شركت به انرژي خورشيدي و اتمام پروژه هاي بزرگ مسكن مهر كه در دوره ي قبل آغاز شده بود، يكي پس از ديگري شكوفا شد و تمامي اين موارد دست در دست هم دادند تا در ارزيابي كشوري شرکت توزيع نيروي برق استان زنجان به لحاظ عملكرد در بين شركت هاي توزيع رتبه ي سوم را  در سال 90 کسب و لوح زرين را از دست وزير نيرو و معاون اول رييس جمهور دريافت نمايد. اميد كه در روزهاي نه چندان دور بتوانيم شركت توزيع برق استان زنجان را در اوج شكوفايي و در قله هاي رفيع برتري ببينيم. 


    مديران عامل شركت توزيع نيروي برق استان زنجان از بدو تأسيس عبارتنداز :


مهندس خليل توسلي                                         01/ 04/72    تا 31/ 03/74

مهندس سيد عزيز ترابي                                    01/04/ 74     تا 05/11/77

مهندس علي اكبر عباسي                                   06/11/77     تا 16/06/ 80

مهندس بهمن   ا... مرادي                                    17/06/80     تا31/01/80

مهندس ناصر  اسكندري                                     01/02/84     تا 22/08/86

مهندس حسين صبوري                                     23/08/ 86   تا 08/03/89

مهندس عادل  كاظمي                                        09/03/89      تا كنون 



  مهندس خليل توسلي

مهندس سيد عزيز ترابي

مهندس علي اکبر عباسي

  مهندس بهمن  ا... مرادي

مهندس ناصر اسکندري

مهندس حسين صبوري


  مهندس عادل کاظمي مدير عامل فعلي شرکت توزيع نيروي برق استان زنجان  


  مديران عامل شرکت توزيع نيروي برق استان زنجان در ادوار مختلف، از راست آقايان خليل توسلي، بهمن ا... مرادي، ناصر اسکندري، حسين صبوري و عادل کاظمي ( در عکس آقايان سيدعزيز ترابي و علي اکبر عباسي مديران دوره هاي دوم و سوم غايب مي باشند)


    گذري بر تاريخچه ي برق در شهرستان هاي استان


    برق ابهر   


      در سال 1324 که فداييان فرقه ي دموکرات ابهر را اشغال کردند از مردم مبلغ 250 توان پول جمع آوري و يک دستگاه ژنراتور برق خريدند و ساختمان موتورخانه (محل سينماي فعلي) را تا نيمه ساختند که عمرشان کفاف نکرد و در 21 آذر ماه 1325 دولت وقت آنها را قلع و قمع و فراري داده و در نتيجه به سال 1328 موتور برق در خيابان طالقاني روبروي خيابان وليعصر(عج) در مغازه مرحوم اکبر پناهي توسط شخصي به نام اکبر تبريزي که اهل فن بود به کار انداخته شد و تعدادي از محلات و خيابان هاي پر تردد و يا منازل متمولين و خوانين از روشنايي آن بهره مند مي شوند تا اين که شخصي به نام لسان در سال 1331 چند ژنراتور پيشرفته(آن دوره) به ابهر آورد و در محله ي اکبر آباد که در آن موقع خارج از شهر بود ساختماني ساخت و موتورها را در آن مکان تعبيه نمود و سه تن از تکنسين هاي آزموده به نام هاي يوسف آقا داداشي، يوسف داداشيان و يحيي ملک قصابي را به استخدام خود درآورد که اين سه تن زحمات سيم کشي و راه اندازي و تعميرات و مرمت موتورهاي برق را به عهده گرفتند. تا اين که در سال 1345 موتورهاي فرسوده و قديمي، جوابگوي جمعيت رو به افزايش ابهر نشد و عملاً تعطيل گرديد و سرانجام  اين تأسيسات در حدود بيست سال بهره برداري با داشتن شش دستگاه ديزل ژنراتور به قدرت هاي 200 و160 و20 و3*75كيلو وات در سال 1347 تحويل شرکت برق منطقه اي تهران و به شبكه ي سراسري وصل گرديد و شخصي به نام خسرو نامغ (مأمور از برق قزوين) عهده دار مسؤوليت برق ابهر شد و تکنسين هاي جديدي از جمله اباذر عظيمي ابهري و ولي ا... شيخلر به کار مشغول شدند .


اولين موتور برق ابهر (از آرشيو خانوادگي يوسف داداشي)


           هم اکنون برق ابهر با عنوان مديريت توزيع نيروي برق شهرستان ابهر و برق خرمدره با عنوان مديريت توزيع برق شهرستان خرمدره زير نظر شرکت توزيع برق استان زنجان فعاليت مي نمايند .


    برق خدابنده 


        اولين نيروگاه اين شهرستان توسط شخصي به نام سيد سجاد نيرهدي، كارمند بازنشسته ي سازمان آب تهران و مهندس جلالي در مرداد ماه سال 1342 تأسيس گرديد كه با يك ژنراتور ديزلي به قدرت 500 كيلووات، صد خانوار را تأمين برق و از روشنايي برخوردار مي نمود، در سال 1344 اين نيروگاه به علت عدم سوددهي تعطيل و تا سال 1346 خدابنده فاقد برق بود، تا اين كه در سال 1347 شهرداري خدابنده اقدام به تأسيس نيروگاه برق با 4 ژنراتور(مولد) كرد كه 3 دستگاه آن 6 سيلندر(75*2و150*1) ويك دستگاه آن 12 سيلندر(500*1) جمعاً به قدرت 800 كيلووات بوده، كه برق 1000 خانوار تأمين مي كردند و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از سال 1358 برق خدابنده به شبكه ي سراسري پيوست. هم اکنون برق خدابنده با عنوان مديريت توزيع نيروي برق شهرستان خدابنده زير نظر شرکت توزيع برق استان زنجان فعاليت مي نمايد.  


         بنا براين مي بينيم که بسيار پيش از آن که وزارت نيرو (در سال 1342) تشکيل شود، شهرهاي زنجان، ابهر و خدابنده داراي برق بوده و اهالي از نعمت برق بهره مند بودند . 


  سخن آخر     


      در طول مدت بيش از هشتاد سال از ورود صنعت برق به زنجان، كاركنان زيادي همواره با طيب خاطر در اين صنعت تلاش و كوشش كرده اند تا برقي مطمئن و ايمن را در اختيار همشهريان بگذارند و در اين  رهگذر عده اي از آنها از دنيا رفته اند، علي الخصوص پرسنلي كه در حين كار بر روي شبكه ها در اثر حادثه ي برق گرفتگي متأسفانه جان خود را از دست داده اند كه در اين مجال فرصتي براي ذكر اسامي تك تك آنان نيست، اما جا دارد ياد همه ي آنها را گرامي داشته و از درگاه باري تعالي براي روح آنان علو درجات را مسألت نماييم. ضمن اين كه تعدادي نيز در اثر همين حوادث دچار نقص عضو و مصدوم شده اند كه از بارگاه ايزد منان، سلامتي و سعادت براي آنان خواهانيم . 


         اميد كه دستاوردهاي مدبرانه ي بزرگان و مبتکرين و خيرين اين ديار الگوي مناسبي براي نسل هاي آينده باشد و آيندگان از تجربيات ارزنده ي گذشتگان درس خوبي بگيرند تا به بهترين وجه نسبت به    اداره ي امور زندگي اقدام نموده و به ثبت و حفظ كارهاي خير گذشتگان ساعي و کوشا بوده و پاي خود را در جاي پاي ايشان قرار دهند.  


        در خاتمه درود و سلام مي فرستيم به روان کساني که از گذشته تا به حال در انديشه ي خدمت رساني و فراهم نمودن امکانات رفاهي و وسايل آسايش براي هم نوعان خود بودند. به ويژه خاندان مرحوم نجفي و علي الخصوص زنده ياد حاج حسن نجفي خير و نيکوکار زنجاني که با بذل و بخشش خود و تأمين هزينه ي بخش هاي مختلف بيمارستان وليعصر از جمله بخش چشم، دياليز و ...  و اهداي زمين به مركز تحصيلات تكميلي علوم پايه زنجان و ساير احسانات و بخشش هاي خود، موجب خدمات رساني به زنجاني ها شد.  


         ضمناً از مسؤولين محترم مؤسسه ي خيريه ي بيمارستان وليعصر(عج) زنجان به ويژه از آقايان حاج علي ذبيحيان و عليرضا قائمي که اسناد تاريخي صنعت برق را در اختيار نگارندگان گذاشتند، تشکر و قدرداني مي نماييم .  


         هر چند اذعان داريم كه اين مقاله عاري ازعيب و ايراد نيست، ‌اما تلاش بر اين بوده كه بر اساس مستندات ارايه شده،تا اشتباهات به حداقل برسد. اميد است اين نوشته ها توسط پژوهشگران و محققين به صورت جامع تر دنبال شده و به اطلاع علاقه مندان رسانده شود، نگارندگان نيز جهت تكميل مطالب خود پذيراي انتقادات و نقطه نظرات خوانندگان نكته سنج براي رفع ايرادات در نوشتارهاي بعدي بوده و با كمال ميل از آن استقبال خواهند نمود .  


    منابع و مآخذ:


- آرشيو اسناد خانوادگي مرحوم حاج حسن نجفي

- اقتصاد زنجان در گذر تاريخ، به اهتمام ابراهيم جميلي،1390،اتاق بازرگاني و صنايع و معادن استان زنجان

- يكصد سال صنعت برق در ايران، محمد اسماعيل بانكيان تبريزي؛ نظارت عالي مسعود حجت قايم؛ مجري انجمن مهندسي بهره‌وري صنعت برق ايران، 1383، نشر شركت سهامي مديريت توليد؛ انتقال و توزيع نيروي برق ايران(توانير) روابط عمومي و امور بين الملل: فردوس

- نشریه ي پروين خمسه،‌ شماره ي 302، سال چهارم، ‌شنبه 13 ارديبهشت 1313 .

- نشریه ی زنجان، شماره ی 200، چهارشنبه 24 دی 1331. مؤسس عبدالاحد صفدری، نوينده ابوالقاسم صفدری.

- هفته نامه ي نداي ابهر، شماره ي 128/577، سه شنبه 6 تير 1391، صفحه ي 3

- وبلاگ ها و سايت هاي اينترنتي مرتبط با مبحث تاريخچه ي برق

اولین کارخانه صنعتی در زنجان


کارخانه کبریت سعادت اولین کارخانه‌ای بود که در زنجان افتتاح شد


اولین کارخانه در زنجان چگونه شکل گرفت؟


کارخانه کبریت سعادت اولین کارخانه‌ای بود که در زنجان افتتاح شد


آنچه تاریخ ثبت کرده این است که تا سال ۱۳۱۵ هجری شمسی زنجان صاحب کارخانه بزرگی نبود. البته کارگاههای متعدد مسگری، آهنگری و چاقوسازی در خیابان مسگرها و میدان آهنگران وجود داشتند که کارگران زیادی را در خود جذب کرده بودند یا در خانه‌ها کارگاه فرشبافی و نساجی بود ولی اکثر آنها در واقع صنایع دستی بودند تا صنعت پیشرفته و اتوماتیک که بتوان در عرض زمان کوتاه و در عرض یک روز مقادیر زیادی محصول تولید کرد. از طرفی بزرگان شهر و صاحبان امکانات هم بیشتر بازاری و تاجر و یا ملاک بودند و با اینکه می‌خواستند گامهای بزرگتری در تجارت و تولید بردارند ولی کمتر در شراکت همت به خرج می‌دادند تا اینکه یکی دو نفر از زنجانی‌ها که با تبریز و تجار تبریزی در ارتباط بودند از یک سرمایه‌گذار تبریزی بنام شالچی برای تأسیس کارخانه کبریت که محصول آن در آن روزگار مورد نیاز اهالی و مردم ولایت‌خمسه (زنجان) بود دعوت به عمل آوردند.

ادامه نوشته

ملا قربانعلی در منقولات و محقوظات محلی

 

ملا قربانعلی ارقینی زنجانی در تاریخ و ادبیات شفاهی خمسه زنجان



سلطنت علم و دولت فقر در وجود آخوند ملاقربانعلى زنجانى  -  استاد شبيرى فرمودند: پدرم آيت الله سيد احمد زنجانى  نقل مى كردند كه رياست فوج زنجان در زمان مرحوم ملاقربانعلى با مظفر الدوله (اقا خان امیر تومان - خطیبی) بوده است كه از شخصيتهاى طراز اول زنجان و متدين و مذهبى و اهل خير بود و عموم مردم به وى علاقه مند بودند اما مقامات بالاى لشكرى رياست را از مظفر الدوله مى گيرند و به امير اشجع اصانلو مى دهند... و خود امير اشجع نقل كرده است كه مرحوم آخوند ملاقربانعلى به من پيغام داد كه مظفر الدوله آدم محترمى است و مصلحت نيست رياست قشون را نپذيريد و بگذاريد مقام فرماندهى همچنان با او باشد، اما من (امير اشجع ) مسئله رياست در كار بود به پيغام آخوند ترتيب اثرى ندادم ولى پس از آن به هر عضوى از اعضاى قشون كه دستورى دادم هيچكدام فرمانم را نبردند. امير اشجع مى گفت بعدا معلوم شد كه آخوند ملاقربانعلى به قشون پيغام فرستاده بود كه از فرمانده جديد تمكين نكنيد از اين روى به هر كدام از افراد قشون از صدر تا ذيل كه دستور دادم هيچكدام به كوچكترين تمكين نبودند و در نتيجه مجبور به استعفا شدم.


  اعتراف كسروى به فضائل مرحوم ملاقربانعلى زنجانى و ملاعلى اكبر اردبيلى  -  كسروى دشمن سرسخت تشيع و عالمان دين در باب حجة الاسلام ملا قربانعلى زنجانى نوشته است در اينجا يك ملاى شگفتى بنام آخوند ملاقربانعلى مى بود كه لگام مردم را در دست گرفته و از گرائيدن به مشروطه باز مى داشت ، اين آخوند نيز دلداده حكومت شرعى بود و در خود زنجان و حومه آن فرمان مى راند زيرا به دعواها رسيدگى مى كرد و فتوا مى دادى و قصاص مى كردى و حد زدى و زكاه و مال امام گرفتى ، بى تاج و تخت سلطنت و پادشاهى كردى. ... اين نيز همچون ميرزا على اكبر اردبيلى (مجتهد بزرگ و متنفذ و خدوم اردبيل در آن روزگار) پول نيندوختى و خود با تهيدستى بسر بردى و از اينروى در ميان پيروان نام نيك و جايگاه بلند مى داشت و آوازه اش به بيشتر شهرها رسيده بود.


  ملا على اكبر اردبيلى همانند ملا قربانعلى زنجانى در دفاع از اسلام  -   آقاى مهدى مجتهدى تبريزى نيز در (رجال آذربايجان در عصر مشروطه ) ص 83 آورده است : مرحوم حاج ميرزا على اكبر آقا اردبيلى از حيث طرز زندگى و التزام به تطبيق رفتار خود با رفتار مسلمين صدر اسلام به آخوند ملا قربانعلى شباهت داشت اما در فضل و دانش به پايه آخوند نمى رسيد وى مانند آخوند ساده زندگى مى كرد و خود خورجينى به دوش مى گرفت به دهات و چادرهاى عشاير مى رفت و مال امام مى گرفت و با منتهى درجه صرفه جوئى و دلسوزى آن وجوه را به مصرف مى رسانيد روى اين جهت در اردبيل و اطراف مخصوصا در بين شاهسونها متنفذ بود و مردم آن سامان از اوامر او اطاعت مى كردند چنانكه پس از سقوط تزار بر اثر فتواى او اهالى اردبيل و عشاير جلوى بلشويكها را گرفتند، وى در مذهب سخت متعصب بود و با تمام مظاهر فساد تمدن جديد مخالف بود و ميل داشت مقررات اسلامى مو بمو اجرا شود و مسلمين به طهارت اوليه صدر اسلام عودت كنند. مستوفى تفرشى در تاريخ انقلاب ايران  به مناسبت اغتشاش زنجان در عصر مشروطه مى نويسد: جناب آخوند مظهر تدين است و منبع تقدس از تقدسش همان بس كه اين وجود محترم چون عنقا از خلق كناره گرفته است وجود مقدسش اعلم و اورع و ازهد و اتقى است زبان من از تمجيدش قاصر است نه من بلكه تمامى اهل مملكت به حالت آخوند بصيرت تامه دارند كه در اين مدت كه قريب يكصد و بيست سال از عمر شريفش مى گذرد هيچوقت حركتى غير قانون ... از ايشان ديده و شنيده نشده است.


  برنامه غذاى مرحوم آخوند  -  آيت الله حاج سيد عز الدين زنجانى مرقوم داشته اند كه (مرحوم ولد مى فرمودند آخوند در بيست و چهار ساعت يكبار در ظهر غذا مى خوردند و از مغز گردو زياد استفاده مى كرد و اين يكبار را خوب غذا مى خورد.) و نيز فرمودند مرحوم آخوند بدنى نيرومند و قوى داشت و هرگز نيازى به طبيب نمى يافت و اگر احيانا جزئى كسالت عارض وى مى گشت با امساك در غذا خوردن قند داغ و اينگونه چيزها معالجه مى کرد. به نوشته مرحوم روحانى آخوند ساليان دراز با يك پوستين فرسوده زندگى فرمود و با آنكه همه ساله پوستين هاى گرانبهاى كابلى برايشان مى آوردند آنها را مى پذيرفت و فى المجلس به يكى از طلاب مى بخشيد چنانچه در يكى از روزهاى سرد زمستان خدمتكار اسعدالدوله ذوالفقارى با بقچه اى وارد مجلس درس شد و گفت : آقاى اسعد الدوله به مشهد مقدس مشرف شده و از طرف حضرت عالى نايب الزياره بوده اند اينك بازگشته و عزم شرفيابى دارند و يك پوستين كابلى هم تقديم حضور شريف كرده اند آخوند فرمود: متقابلا از جانب من به او سلام برسان و اين پوستين را نيز به دوش آقا سيد جعفر بيندار، آقا سيد جعفر گفت : آقا آخر پوستين را براى شما آورده اند، فرمود: خير من هم به شما مى دهم ، من يك پوستين كهنه دارم كافى است.


اعتراف مخالفين به فضيلت مرحوم آخوند - مهدى بامداد نويسنده تاريخ ايران كه تاريخش از حملات مغرضانه به عالمان دين خالى نيست به زهد و تقواى حجة الاسلام اعتراف كرده و مى نويسد: آخوند ملا قربانعلى در مدت حيات خود... زندگانى بسيار ساده اى داشت و به اقل ما يقنع قناعت مى ورزيد و از هيچكس توقعى نداشته و همش مصروف به رسيدگى امور شرعيه بوده است ، مى گويند هنگامى كه بدرود حيات گفت دارائى ايشان فقط 50 ريال بوده است. و نيز بابا صفرى مؤ لف كتاب اردبيل در گذرگاه تاريخ  با همه ضديتى كه به خاطر همدلى با مشروطه چيان ، مخالف آخوند است مى گويد: او روحانى فقيه را زاهد و با تقوا بود و به قول آيت الله سيد جلال الدين سلطان العلماى ملكى زنجانى و ثقات ديگر زنجان از مال دنيا به چند تكه زيلو و يك پوستين و يك سماور حلبى قناعت داشت . ايشان تاءهل نكرد و چهل سال آخر عمر را رختخواب نديد و بدان پوستين و زيلو كفايت نمود، غالب شبها به عبادت مشغول بود.... به نظر مى رسد كه امساك آخوند در غذا، افزودن بر جهات زهد و كنترل نفس ، از وجوه طبى و بهداشتى نيز خالى نبوده است زيرا با توجه به كهولت سن و قبض مزاج طبيعى ناشى از كمى تحرك جسمى ايشان اين بهترين راه حفظ اعتدال و سلامت جسمى آن مرد بزرگ بوده است. گوئى مرحوم آخوند عمل به اين حديث نبوى را نصب العين خويش ساخته بود كه مى فرمايد: هر كس روزانه يك وعده غذا بخورد گرسنه نيست و هر كس دو وعده بخورد عابد نيست و هر كس سه وعده بخورد بايد او را در كنار چهار پايان ببندند. 


من قبول كردم و به ايشان بخشيدم -  مرحوم آخوند يك مريدى داشت به نام حاجى فرج مسگر كه به زيارت امام رضا عليه السلام رفت و در بازگشت پوستينى گران قيمت كابلى به عنوان هديه براى آخوند آورده بود در همان مجلس آخوند نگاهى به اهل مجلس انداخته به يك شيخ پيرمردى كه وضع مالى خوبى نداشت فرمود بلند شو اين را بپوش ببينم خوب هست ؟ او اطاعت كرده بعد از پوشيدن آقا فرمود: كمى راه برو ببينم چگونه است . بعد فرمود: خيلى خوب است به شما مال شما باشد ديگر در نياوريد. حاج فرج گفت : آقا من براى شما آورده ام براى ايشان نيز تهيه مى كنيم ، فرمود همان مال ايشان باشد من از شما قبول كردم و به ايشان بخشيدم .


مرحوم آخوند و فرستادگان ناصر الدين شاه و استغناى مطلق او  -  مرحوم محمد رضا روحانى نوشته است : هنگام مسافرت ناصر الدين شاه و اقامت و عبور وى از زنجان مرحوم آخوند حاضر به ملاقات با شاه نشد و به فرستادگان شاه فرمودند: وظيفه من رسيدگى به مسائل دينى مردم بوده و هميشه به حافظ دين مبين دعا مى كنم و انشاء الله خاقان نيز جزو آنان باشد. شاه روز ترك زنجان مبلغ سه هزار تومان پول به حضورش مى فرستد آقا در ميان حيرت همگان ضمن اظهار تشكر، آن را مى پذيرد ولى به هنگام عزيمت نماينده شاه عين وجه را به او پس مى دهد و مى گويد: از لطف شاه ممنونم و از ايشان مى خواهم كه اين وجه را به مستحقين بپردازد و مطمئن باشند كه بحمدالله من در عنايت خدا و در استغناى مطلق عمر مى گذرانم.


  مرحوم آخوند و مستمرى بگير معتاد به ترياك - گروه زيادى از فقرا و ضعفا مستمرى بگير حجة الاسلام بودند يعنى براى كسانى كه تن سالمى براى كار كردن و سرمايه اى براى تجارت نداشتند و نيازمند بودند مرحوم آخوند... مستمرى قرار داده بود و خود نيز اغلب آنها را مى شناخت و سر موعد كه مراجعه مى كردند جيره آنها را مى داد. يك نفر از اين مستمرى بگيران آمد و مستمرى خود را گرفت و رفت ، فضولى در مجلس گفت : آقا اين شخص معتاد به ترياك است شما به او مستمرى مى دهيد؟ آقا گفت : راست مى گوئيد چرا تا حالا نگفتيد؟ همه فكر كردند كه مى خواهد مستمرى او را قطع كند لكن دفعه ديگر كه آمد آقا فرمود بنشين و بگو ببينم راستى معتاد هستى ؟ آن شخص با خجالت گفت : بلى ، آقا پرسيد روزى چقدر براى ترياك خرج مى كنى ؟  با پول چائى اش جمعا ده شاهى  آقا گفت  چرا تا حالا نگفتى من آن جيره را فقط براى اهل و عيالت تعيين كرده بودم معلوم مى شود تو حق آنان را مى خوردى ، سپس ده شاهى به جيره او افزود و فرمود: بيش از اين حق ندارى براى ترياك خرج كنى يك قران هم فوق العاده داد تا كسرى مخارج خانواده اش را جبران كند، بعد از رفتن آن شخص اطرافيان به آقا اعتراض كردند او پاسخ داد: اين بدبخت معتاد شده و اختيار از دستش رفته و اين ده شاهى جزو مخارج روز او است و بايد داده شود وگرنه او كه ترك نمى كند و از مخارج زن و بچه اش ‍ مى برد.


  برنامه كار شبانه مرحوم آخوند  -  مرحوم آقا شيخ عبدالحميد مؤ من دوست قره تپه اى نقل كرده است كه در فتنه عظيم زاده ما عده اى از طلاب بر حسب نوبت ، شبها در پشت بام منزل آن بزرگوار به محافظت از منزل مسكونى و خود ايشان كشيك مى داديم ، شبهائى كه نوبت كشيك با من بود و مى توانستم از پشت بام به وضع شبانه مرحوم آخوند اطلاع يابم مى ديدم كه ايشان شبها پس از انجام فريضه و ديگر امور ضرورى اغلب تا نزديكيهاى سحر قدم مى زدند و مشغول اوراد و اذكار بودند آنگاه بدون اينكه بسترى پهن كنند به حالت تكيه بر رختخواب اندكى استراحت مى كردند و سپس براى انجام نماز شب بيدار شده و پس از تجديد وضو به تهجد و نماز صبح مشغول مى گشتند و پس از آن ديگر خواب و استراحتى نبود.


  به احترام آخوند ملاقربانعلى زنجانى خانه اش زيارتگاه شد  -  از وقتى كه آخوند ملاقربانعلى زنجانى را تبعيد كردند و عده معدودى از افراد مخالفين  درب منزل ايشان را به آتش كشيدند، در منزل آخوند نماز جماعت و مجلس درس منعقد شده و تمام ايام عزا در آنجا مراسم روضه خوانى و سينه زنى برقرار است ، تا چندى پيش كه درب منزل آخوند به حالت نيم سوخته باقى بود، به علامت نذر و نياز به آن پارچه و نخ مى بستند چند سال پيش درب را عوض كردند و در بى نو جاى آن گذاردند، آنروزها، اغلب شخصيتهاى غير زنجانى نيز كه به زنجان مى آمدند به ديدن منزل آخوند مى رفتند و فاتحه اى نثار روح وى مى كردند. زمان مرحوم آيت الله شيخ على اكبر اردبيلى در اوايل سلطنت پهلوى تبعيد شدند، زنجان تعطيل عمومى كرد و مردم تا يك فرسخى به استقبال ايشان رفتند و پس از ورود در منزل نايب الصدر اقامت گزيدند. معظم له يك روز به منزل مرحوم آخوند رفته و در آنجا به اقامه نماز جماعت پرداختند آن وقت بيش از نيم ساعت در توصيف خدمات آخوند سخن گفتند.... اين محبوبيت و نفوذ معنوى در ميان مرد و زن و بزرگ و كوچك و عالم و عامى آن هم سالها پس از تبعيد و در گذشت وى در ديار غربت خود گواهى تام بر صدق نيت و خلوص باطنى آن مرحوم است. 


  امام جمعه زنجان در تعظيم خانه آخوند چه گفتند؟  -  مرحوم محمد رضاى روحانى در مكتوبى به نقل از سيد جليل القدر آقاى حاج سيد جعفر علويون آورده اوايل منبر رفتن آيت الله حاج آقا عز الدين حسينى بود كه در مسجد چهل ستون زنجان که منبر می رفت وعظ مى كردند. روزى آيت الله فقيد آقا ميرزا محمود امام جمعه اسبق زنجان از من خواستند كه با هم جهت شنيدن وعظ و مشاهده منبر ايشان به مسجد چهل ستون برويم در موقع برگشتن از مسجد جماعت كثيرى امام جمعه را مشايعت مى كردند، چون به نزديكيهاى درب منزل آخوند رسيديم ايشان ايستادند و سر خود را به رسم احترام در پيش مردم خم كردند و از مردم خواستند كه ما را تنها گذارند و مردم با توجه به اصرار آن بزرگوار، پراكنده شدند و چون پس از رفتن مردم به درب منزل آخوند رسيديم ايشان ايستادند و سر خود را به پيكره آن درب سوخته نهادند و پس از قرائت فاتحه و اخلاص به من فرمودند: مى ترسم مردم اين شهر بد تعبير كنند و الا هر روز در همين جا به خاك افتاده گرد و غبار اين در در و اين خانه را توتياى چشم خود مى كردم چه اين بزرگوار از صدر اسلام تاكنون در زنجان عالمى بى بديل و فقيهى بى نظير بودند. و من هر وقت حاجتى داشته باشم به روح او متوسل مى شوم و از باطن او مدد مى گيرم. 


احترام مرحوم آخوند به علما و دانشمندان  -  مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى با آن همه مقام علمى به دانشمندان احترام خاصى قائل بودند و از تحقير ديگران رنج مى بردند. مى گويند روزى استاد بزرگوار حكمت آقاى ميرزا مجيد حكمى به ديدن آخوند مى روند، در منزل آخوند عده اى از علما و طلاب نيز تشريف داشتند آخوند ضمن صحبت سؤ الى مربوط به علم حكمت را مطرح كردند كه آقا ميرزا مجيد حكمى نظرى به اطراف كرده و از دادن پاسخ خوددارى نمودند و آخوند نيز صحبت را عوض مى كنند. پس از ساعتى كه آقا ميرزا مجيد تشريف مى برند يكى از حضار كه سكوت مرحوم حكمى را به عدم علم به موضوع تعبير مى كند، مى گويد: آقا ديديد كه ايشان نتوانستند جواب سؤ ال شما را بدهند، آخوند مى فرمايد: ساكت باش ايشان مرد حكيمى است و ترسيدند جوابى را كه مى دهند باعث درك حضار نباشد و با زبان بى زبانى فهماندند كه هر سخن جائى و هر نكته مقامى دارد. 


آخوند ملاقربانعلى و دقت در حفظ حدود عناوين و القاب  -  هنگامى كه سندى براى امضاء به محضر آخوند مى بردند و به مناسبتى اسم يك روحانى در آن قيد شده بود، دقيقا مواظب بودند كه مبادا لقب و عنوانى بيش از حد و شان روحانى مذكور به وى داده شده باشد چنانچه اين نكته رعايت نشده بود بدون تعارف بر روى آن خط مى كشيد و اينها در سندهاى زنجان موجود است ، خاصه اگر اسم كوچك آن روحانى با نام استادش شيخ مرتضى انصارى مشابه بود، كه در اين صورت حساسيتى بسيار داشت. بعنوان نمونه مرحوم آيت الله حاج شيخ جواد طارمى اعلى الله مقامه را فرزندى به نام شيخ مرتضى بود، يك روز سندى را كه در آن اسم فرزند حاج شيخ جواد طارمى با عنوان حجة الاسلام شيخ مرتضى ... ثبت شده بود (توجه به مفهوم اصطلاحى اين عنوان در آن روزگار و تفاوت آن با حال داشته باشيد) مرحوم آخوند عنوان مزبور را قلم گرفته و گفته بوده اين عنوان مختص شيخ مرتضى انصارى است ، به ايشان عرض كرده بودند: حضرت آقا اين امر ممكن است توهين به ايشان تلقى شده و اسباب گله و كدورت گردد، در پاسخ فرموده بودند: اگر من چنين سندى را امضا كنم استعمال اينگونه القاب را در غير مورد شايسته آن تجويز و تصديق كرده ام و اين شايد از چون منى خلاف شرع باشد.... ايشان هميشه مراقب بودند كه شان و ارزش واقعى اين عناوين در جامعه خدشه دار نشود و مى دانست كه بذل و بخشش بيجا در ذكر القاب و عناوين دينى ، جز اغتشاش در امر مرجعيت و ايجاد هرج و مرج فكرى و اعتقادى ثمرى ندارد و تنها اسباب تاخت و تازى عناصر خام و مبتدى ، و انزواى شايستگان مسند حكم و فتوا را فراهم خواهد كرد كه بى حرمتى به عالمان به حرمت اصل دين و دين دارى آسيب مى رساند. 


از سخنان ارشادى آن مرحوم  -  از سخنان آن مرحوم است كه مى فرمود: چندان زمانى نمى گذرد كه ديگر مقلد واقعى پيدا نمى شود و مردم تنها پى اعلم مى روند و با عادل بودن اعلم كارى ندارند، سفارش مى كنم شما را كه در آن روز به مسائل مشهور و اقوال شهيد اول و محقق صاحب شرايع و شيخ طوسى و علامه مرحوم عمل نمائيد. و باز مى فرمود: خداوندا عالم تشيع را از حسادت علماء نسبت به هم و بدگوئى آنان در حق يكديگر مصون و محروس بدار كه حسادت و عيبجوئى بزرگترين بلاى هراجتماعست....


  برد تير آه مظلوم  - مى گويند: يكى از علاقه مندان مستمندش كه جهت تاءمين معاش خود در اداره نظميه استخدام شده بود به حضورش شرفياب مى شود و براى اينكه آخوند مرحوم متوجه نشود تفنگ سه تير خود را در خارج از اتاق مى گذارد، آقا پس از پرس جو از وضعش مى فرمايد: شنيده ام در نظميه استخدام شده اى ؟ عرض مى كند: بلى مى فرمايد: كار پر مسئوليتى است ... كه نگهبانى از جان و مال و ناموس مردم را به عهده گرفته اى و تو شبها بايد بيدار بمانى تا مردم آسوده بخوابند بعد مى فرمايد اسلحه هم دارى ؟ عرض مى كند: بلى ، مى فرمايد: برد اسلحه تو چقدر است ؟ عرض مى كند: مثلا 200 تا 250 متر، مى فرمايد: ولى مواظب باش كه آه مظلوم از زمين تا عرش خدا را مى زند.


  آيت الله حاج شيخ يحيى طارمى و كار در بازار و كشتزار  -  آيت الله فقيد حاج شيخ يحيى طارمى كه از مريدان مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى بود پس از مراجعت از نجف اشرف علاوه بر ترويج دين و اقامه نماز جماعت و وعظ زندگى خود را با اجازه كردن باغ و كسب در بازار سپرى مى ساخته و گويا در كنار درب مسجد سيد مغازه اى كوچك عطارى نيز داشته و اكثرا با كلاه معمولى و بدون عمامه در پشت ترازو مى نشسته است ، عده اى از مريدان هر چه اصرار به بر چيدن مغازه مى كنند قبول نمى كند و مى گويد: من با خداى خود عهد كرده ام كه روزى خود را از راه كسب تاءمين كنم و هر كس نمى خواهد در نماز به من اقتدا كند اختيار دارد، مريدان اين مسئله را به عرض آخوند مى رسانند و مى گويند كه : مطابق شئون فلانى نيست كه در پشت ترازو مى نشيند و يا در قپانداريها مى رود و ميوه مى فروشد. آخوند مرحوم مى فرمايد: عجب تقاضاى است من به كسى كه مى خواهد ترازوى صحيح بكشد بگويم از اين عمل صحيح خود دست بردار، نعوذ بالله نه تنها چنين كارى نمى كنم بلكه او را تشويق هم مى كنم. آن مرحوم بعدها نيز تا آخر عمر به كسب و فلاحت و گله دارى در قريه آب بر طارم عليا ادامه مى دهد و شخصا در مزارع كار مى كرده و امرار معاش ‍ مى نمايد و به ترويج دين نيز مشغول مى گردد... او كه در سال 1295 هجرى در نجف متولد شده بود در 57 سالگى يعنى در دوازدهم ماه شوال 1352 هجرى در زنجان دارفانى را وداع مى گويد و هنوز كه هنوز است در اكثر مساجد مردم او را با سلام و صلوات و فاتحه ياد مى كنند.


  با يك دستور آخوند تمام روستائيان در زنجان اجتماع كردند -  و نيز استاد حاج سيد موسى شبيرى از قول مرحوم پدرشان ، آيت الله حاج سيد احمد زنجانى نقل كردند: مرحوم آخوند زمانى پيغام داده و حكم كرده بودند كه مردم از دهات قصبات اطراف به زنجان بيايند كه مثلا اگر لازم شد، ايشان دستورى بدهند، مى گفتند به مجرد رسيدن پيغام آخوند تمام مردم هر چه روستائى بوده با آنكه وقت داغى كارشان بوده ، خرمنها و همه كارشان را رها كرده و به زنجان آمدند و يك جمعيت بسيار مفصل را تشكيل دادند كه باعث ارعاب اولياى امور شد. بعدا مرحوم آخوند كه نظرشان صرفا آن بود كه به والياى امور تقريبا تهديد كرده باشد كه خيلى تندروى نكنند وگرنه نمى خواهند جنگى راه بيندازند و طالب آن بودند كه با مسالمت اولياى امور را وادار به عقب نشينى كنند و از مظالم خويش دست بردارند لذا فرموده بودند: حالا شما مرخصيد و برگرديد فعلا دستورى نداريم.


  قيام و شورش مردم بر عليه مدير روزنامه اى كه به آخوند توهين كرده بود  -  استاد حاج سيد عزالدين حسينى مرقوم داشته اند: مرحوم آخوند ملاقربانعلى تنها مرجع تقليد نبود، معبود زنجانيها بود حتى در احترام پس ‍ از مرگ و در اين باب اين داستان كفايت مى كند، كه يك وقتى مجله تهران مصور در يكى از شماره هاى خويش به نقل از تاريخ مشروطه كسروى عبارت توهين آميزى درباره آخوند درج كرده بود - هنوز مدير مجله به دست يكى از طرفداران نواب صفوى به قتل نرسيده بود - مرحوم آيت الله والد و من بى اطلاعى بوديم كه ناگهان بازار تعطيل شد و انبوه جمعيت ساعت هشت و نيم صبح به منزل ما آمدند به گونه اى كه حياط مسجد پر شد و دامنه جمعيت به كوچه كشيد. خاطرم هست كه استاندار وقت نيز در مقام تشويق مردم خطاب به آنان كرده و گفت : بسيار خوب كرديد كه دور امام جمعه تان را گرفته ايد آن قوت همه مردم رو به مرحوم والد و استاندار كرده با لحنى اعتراض آميز گفتند: در اين مجله به حجة الاسلام جسارت شده و ما جدا از دولت مى خواهيم مدير آنرا تنبيه و سياست كند، مرحوم والد چگونگى اوضاع را تلگرافى به عرض ‍ علماى تهران از جمله مرحوم بهبهانى و حاج ميرزا عبدالله مسيح تهرانى رساندند، استاندار نيز قضيه را به مقامات ذى ربط گزارش كرد تلگراف فورى بود مردم به اطمينان وعده تنبيه مدير مجله ، متفرق شدند، ظاهرا فرداى آن روز تلگرافى از طرف مدير مجله به زنجان رسيد كه در آن از پيشامد مزبور عذر خواهى كرده بود و خاطرنشان ساخته بود كه سوء قصدى در كار نبوده و ما صرفا از تاريخ چيزى نقل كرده بوديم و در شماره بعدى هم رسما معذرت خواستند....


  حرمت خانه اى كه آخوند در سفر خود در آن توقف كرد  -  مؤ لف محترم كتاب سلطنت علم و دولت فقر مى نويسد آقاى كريم نيرومند نويسنده و محقق معاصر حضورا بدين بنده فرمودند: يكى از روستاهائى كه مرحوم آخوند ملاقربانعلى پس از اشغال زنجان توسط سپاه يفرم و سردار بهادر بختيارى ، در مسير سفر به كرسف از آن عبور كرده اند روستاى زرين آباد شهرستان خدابنده است كه مرحوم آخوند در طول راه از آن روستا عبور كرده اند و چند ساعتى را در يكى از خانه هاى آن توقف كرده اند جالب اين است كه خانه مزبور به همين مناسبت مورد توجه همه اهالى بوده و با آنكه دهها سال از آن حادثه مى گذرد هنوز هم ساكنين روستا با يك احترام معنوى از كنار آن خانه مى گذرند و هنگام عبور صلوات مى فرستند و براى آن مرحوم طلب رحمت مى كنند، خانه ياد شده تاكنون به همان وضع اوليه و بدون دست خوردگى باقى مانده و به پاس احترام آن بزرگوار كسى در آن سكونت نمى كند. آقاى نيرومند افزودند يكى از خويشان مادرى بنده ساكن آنجا است و اين خانه را خود ديده ام ، روستائيان حتى كنار ديوار هم نمى رفتند و مى گفتند حريم را بايد نگه داريم.


  سكه دو ريالى آخوند در يك خانواده  -  آقاى شكورى نيز در كتاب خويش به نقل از پيرمردان كهنسال روستاى آقبلاغ نوشته اند آخوند ملاقربانعلى در مسير حركت به كرسف به روستاى آقبلاغ رسيده و سه يا چهار روز در خانه شخصى به نام كربلائى نبى الله بسر مى برند. در آنجا چون رفت و آمد زياد مى شد از اين رو ايشان آقا را در خانه دختر بيوه اش خديجه كه در كنار خانه اش قرار داشت مخفى مى نمايد در اين خانه خديجه با مادر شوهر و فرزند دو ساله خود على زندگى مى كردند و از هر لحاظ براى اين كار محل مناسبى بوده و در آن مدتى كه آقا در اين خانه بسر مى بردند فرصتى دست مى دهد كه لباسهاى آقا را شستشو مى نمايند و آقا هم حسين على را به آغوش خود مى گيرند صورت او را بوسيده و دست شفقت بر سر وى مى كشند و يك عدد سكه نقره دو ريالى به او مرحمت مى كنند، همان سكه تا به حال در آن خانواده به عنوان تبرك و يادگارى نگه دارى مى شود و در حال حاضر سكه مذكور در اختيار شخصى به نام حاجى مهدى آقبلاغى برادر مادرى حسين على ياد شده قرار دارد. و متقابلا شخصى نيز كه محل اقامت مرحوم آخوند را به دشمن لو مى دهد، اهالى روستاى آقبلاغ و ديگر روستاهاى اطراف گناه او را نابخشودنى دانسته و زبان به طعن و تقبيح و تكفير وى مى گشايند و پيوسته او را غيابا و حضورا نفرين و مورد ملامت قرار مى دهند.


  ترس در قاموس وجود آخوند ملاقربانعلى زنجانى بود  -  در آستانه هجوم قشون مشروطه به زنجان برخى از ناصحان به مرحوم آخوند ملاقربانعلى پيشنهاد كرده بودند كه براى حفظ جان خويش برود به زير بيرق روس تزارى ، آن مرد بزرگ همچون يار همرزم و هم انديش خود شيخ فضل الله شهيد نورى ننگ التجا به پرچم كفر را نپذيرفته و گفته بود، مرا از مرگ نترسانيد من جز اين عبا و جز اين قرآن چيزى ندارم هرگز هم زير بيرق اجانب زندگى نمى كنم . بى جهت نيست كه (به گفته شاهدان عينى ) يفرم در پى شنيدن برخى از آن پاسخهاى استوار، گفته بود اين شخص را اين طور كه من مى بينم بايد خود مسيح باشد. مرحوم امام جمعه زنجان فرموده است گوئى اصلا ترس در قاموس وجود آخوند نبود. آيت الله شبيرى از مرحوم حاج آقا رضا زنجانى نقل كرده اند كه فرموده است : آخوند هم بكوب بود و هم (بخور) يعنى هم اهل مبارزه و قيام و اقدام بود و هم از اينكه آماج حملات سهمگين شود بيمى نداشت . و هيچگاه ضعف و عجز از خود نشان نمى داد و در مشكلات دست التجا بسوى اين و آن دراز نكرده و يا واسطه برانگيز نبود با قدرت و صلابت اقدام مى كرد و با استقامت و پايدارى كار را به انجام مى رساند.


  جهان شاه خان بى جقه نوكر آخوند قربانعلى  -  در ميان خوانين بومى زنجان (جهانشاه خان امير افشار) دهها سال در آن منطقه سلطان بى جقه شمرده مى شد و رفتار بسيار جسورانه و توهين آميزش با شاهزاده عبدالعلى ميرزا احتشام الدوله و حاكم وقت زنجان كه بركنارى فضاحت بار شاهزاده را بدنبال داشت كه بنا به نقل ملك المورخين سپهر كه مى نويسد: حكومت زنجان را به او دادند از روى بيخردى با جهانشاه خان رئيس ايل بزرگ زنجان طرف شد جهانشاه خان شاهزاده را گرفت و حبس كرد و در طويله به آخور بست و بعضى اعمال ديگر گفتند با او انجام داد از آنجا شاهزاده از نظر دولت افتاد و ديگر به او شغلى ندادند. با اين همه سلطه وسيع و ريشه دار امير افشار در شعاع دينى و معنوى حجة الاسلام زنجانى جلوه اى نداشت و او حتى اظهار مى داشت كه مقلد حجة الاسلام است. مردوخ كردستانى مى گويد: همراه چند تن از دوستان خويش و شيخ المشايخ كردستان در اواخر دوران استبداد به تهران مى آيد و چند روز در منزل شيخ شهيد فضل الله نورى اقامت مى كند و پس از فتح تهران و پيروزى مشروطه به سنندج باز مى گردد و در بين راه تهران و زنجان او و دوستانش گرفتار حمله 9تن از سواران جهانشاه خان مى شوند و با جنگ وگريزى شديد به سختى جان خود را از چنگ آنها خلاص مى كنند. مردوخ سپس مى نويسد: وارد زنجان شده به خانه آخوند ملاقربانعلى رفتيم و شرح ماجرا را كماجرا براى ايشان نقل كرديم آخوند از وضع پيش آمده عصبانى شده فورا كاغذ شديد اللحنى به جهانشاه خان نوشت كه سوارهاى شما قراسوران و حافظ امنيتند يا دزد و راهزن ، ديروز در دو فرسخى زنجان به آقايان حجة الاسلام و امام جمعه و شيخ المشايخ كردستان برخورده و آنها را لخت كرده اند كه ناچار خود امام جمعه به دفاع پرداخته و سوارهاى شما را شكست داده اند و يك قبضه تفنگ سه تير بلند كه در دست آدم ايشان بوده سوارهاى شما برده اند به فوريت تفنگ را پس گرفته روانه نمائيد و از آن سوارها هم تنبيه كامل بعمل آوريد كه دفعه ديگر اينگونه قضايا را تكرار نكنند خصوصا نسبت به اشخاص محترمى كه همسايه ما هستند و يك راس اسب شما هم اينجاست بفرستيد بيايند ببرند، فردا مقارن ظهر آدم آخوند برگشت و تفنگ را آورد، كاغذى هم جهانشاه خان در جواب نوشته بود كه : اولا بى اندازه از آقايان حجج اسلام كردستان خجل و منفعل هستم كه اين پيشامد در بين سوارهاى قراسوران و آدمهاى ايشان رخ داده است ، ثانيا آنچه كه من بايستى از قراسورانها تنبيه بعمل بياورم خود حضرت آقاى امام جمعه از آنها تنبيه فرموده اسب يكى از سوارها كشته شده و پاى سردسته آنها نيز مجروح شده است با اين حال تفنگ را از آنها گرفته اعاده دادم و هشت نفر ديگر را هم زنجير كرده تنبيه كامل از آنها بعمل خواهد آمد. اميدوارم كه آقايان عظام اين قضيه ناگوار را كه باعث شرمسارى بنده است كان لم يكن گرفته عفو و اغماض بفرمايند. ده كله قند و يك من چائى بعنوان تبريك منزل خدمت آقايان ارسال شد كه به سلامت تناول بفرمايند. فرداى آن روز را كه روز 28 رجب 1327 بود از زنجان حركت كرديم از طرف آخوند هم آقايان آقا مير صالح و آقا سيد محسن كه دو نفر سيد معمم و فاضل جليل القدر بودند تا سرحد خمسه ما را بدرقه و مشايعت كردند و روز سوم شعبان وارد كردستان شديم.  داستان فوق ضمنا حاکی از اهتمام جدى حجة الاسلام به رعايت حال اقليتهاى مذهبى و دينى كشورمان است.


کشته شدن حکمران زنجان سعد السلطنه در سال 1328 ه ‍ق به علت اسائه ادب به آخوند ملاقربانعلى مورد مهاجه واقع شد و به سختى كتك خورد و سرش شكست و هنوز جهت مداوا به قزوين نرسيده بود كه در بين راه در گذشت. 


حاكم مغرور گيلان به سزاى اعمالش رسيد  -  آقا باقر آبدار مشهور به سعد السلطنه يكى ديگر از حكام گيلان بود كه مردى خوادخواه و مستبد بود. يك روز ملا حسن تحويلدارى ، روحانى طرفدار عامه را معلوم نيست به چه علت به دار الحكومه احضار كرد، ملا حسن به پيغام حكومت از آن جهت كه علت احضار اعلام نشده بود وقع نگذاشت و به دار الحكومه نرفت ... حاكم مجددا پيغام داد و تاكيد كرد و خط و نشان كشيد، ملاحسن براى بار دوم باز معذرت خواست ، براى سومين بار عده اى از فراشان حكومت به خانه اش ريختند و او را به اجبار به دار الحكومه بردند حاكم مستبد دستور داد گوش روحانى بى گناه را به ديوار ميخ كنند، عمل ناشيانه مزبور، علما را عصبانى كرد و به اشاره حاجى ملا محمد خمامى كه از علماى درجه اول گيلان بود بازارها بسته شد و شهر متشنج گرديد، خبر اعتصاب به مركز منعكس شد مظفر الدين شاه بيدرنگ سعد السلطنه را معزول كرد و به حاجى خمامى نوشت كه فرزندش شعاع السلطنه را قريبا به گيلان مى فرستم تا خطاى حاكم خطاكار را جبران كند و از مردم گيلان بويژه روحانيون تحبيب نمايد و سفارش كرد كه حاكم جديد را حاجى خمامى به جاى فرزندش بشناسد. 


بهتر بود اول خودت مسلمان مى شدى  -  يپرم خان ارمنى سردار مشروطه خواهان براى جلب حمايت مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى يكى از روحانيون با نفوذ زنجان كه مخالف مشروطه بود به ديدنش مى رود و مى گويد: ما براى نگهدارى اسلام و حفظ قرآن قيام كرده ايم و مخالفت شما با مشروطه در حكم مخالفت با اسلام است. آخوند مى گويد: تو كه اين قدر اسلام را قبول دارى و مى خواهى از آن دفاع كنى بهتر بود اول خودت مسلمان مى شدى ؟ 


يك نفر در ده نمانده بود  -  از مرحوم امام جمعه زنجان نقل شده كه فرمودند در عصر مشروطه همراه پدرم به ده ملك شخصى ايشان ونه نق و در 10 فرسخى زنجان بود رفتيم ماه رمضان و فصل تابستان بود هنگام عصر بود كه به دهى مجاور  رسيديم خواستيم پياده شويم ديديم هيچكس نيست كه حتى براى دو دقيقه اسب ما را بگيرد و استراحتى كنيم اين چنين ده خالى بود، گفتند همه مردم ده به عنوان اينكه آخوند حكم جهاد داده به شهر رفته اند و يك نفر نيز در ده نمانده است. آرى مردمى كه مى ديدند آخوند در عين امكان هرگونه بهره گيرى از نعم دنيوى (شهد استغناء) و (گنج قناعت ) را بر جاه و مال و لذائذ مادى ترجيح داده است و آن همه نفوذ و قدرت دينى را جز در طريق اجراى احكام شرع و بسط عدل و داد و احقاق مظلومان به كار نمى گيرد از صميم قلب ياريش ‍ مى كردند.   


     خواب امام جمعه زنجان و سيدى كه به آخوند توهين كرده بود  -  حضرت آيت الله آقاى آقا ميرزا محمود حسينى امام جمعه زنجان اعلى الله مقامه الشريف مى فرموده است : شبى در خواب ديدم كه محشر كبر است و آخوند در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قرار دارد و به امر رسول خدا دسته دسته از مردم زنجان را به سوى دوزخ مى برند، در اين بين سيدى از اهالى زنجان نمودار شد و آخوند مرحوم قبل از حضرت رسول به صدا در آمد و اين آيات را از سوره الحاقه قرائت كرد. مى فرمودند من بيدار شدم و تعجب كردم و پس از تحقيق معلوم شد كه بعد ازگرفتارى مرحوم آخوند اين شخص با دو نفر به ملاقات آن مرحوم رفته و در زندان به آن بزرگوار اهانت مى نمايد.


  نه چيزى نيست تو خر نيستى  -  داستان زير نمونه اى از كرامات حجة الاسلام ملاقربانعلى زنجانى و بيانگرخطر توهين به ساخت قدس فقه و فقهيان و بى احترامى به اخباراهلبيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم است. حجت الاسلام حاج شيخ ابراهيم انصارى زنجانى مرقوم داشته اند: مرحوم ابوالزوجه آيت الله حاج شيخ موسى زنجانى فرمودند: در بحبوحه جدال مشروطيت و استبداد يكى از بازاريهاى زنجان كه از مبلغين مهم مشروطه بود به حضور آخوند شرفياب مى شود و به طمع منحرف كردن فكر آن مرحوم سخنانى عرضه مى دارد، مرحوم آخوندمى فرمايد: فقه ما به من اجازه امضاى مشروطه را نمى دهد، آن مرد گويا با كلمه قبيح وتوهين آميزى به فقه يا احاديث مى كند كه به اصطلاح هتاكى بوده است ، اينجامرحوم آخوند با همان لهجه ساده ش به آن مرد خطاب توهين آميزى كرده مى فرمايد: بلند شو برو مردك ... (تشبيه به يكى از چارپايان ) فرد مزبور از منزل آخوند كه در بازار زنجان قرار داشت بيرون آمده به سمت مغازه اش حركت مى كند اما در طول راه متوجه مى شود ازجلوى هر مغازه اى اعم از دوست يا دشمن يا ناشناس كه مى گذرد همه او را با دست ....ببينيد.....اين اشاره توهين آميز در همان چند گام اول بدون مقدمه آنقدر تكرار مى شود كه مرد يقين مى كند كه قضيه عادى نيست و ماجرا با پرخاش شديد آخوند به وى ارتباط مستقيم دارد... لذا فورا به محضر آخوندبر مى گردد و از آنچه به ايشان گفته و جسارت كرده پوزش مى خواهدو استغفار مى كند، مرحوم آخوند با تبسم مى فرمايد: پسرم برگرد،نه مسئله اى نيست من معذرت مى خواهم كه تندى كردم چيزى نيست تو خر نيستى ، و او اين بار كه به بازار بر مى گردد ديگر هيچ اثرى از آن حرفها در ميان نمى بيند.


  پيش بينى هاى مرحوم آخوند راجع به مفاسد مشروطه  -  از جمله كرامات آشكار و مسلم مرحوم حجة الاسلام آخوند ملاقربانعلى زنجانى كه نقل آن به تواتر رسيده پيش بينى آن مرحوم نسبت به حوادث و فجايع بعد از مشروطه به ويژه عصر( رضا خان ) است تجاوزبيگانگان به خاك ميهن ، كشف حجاب بانوان خلع لباس ‍ روحانيان ،سيطره مظاهر فساد بر جامعه و سرنوشت بد بعضى از عاملان حبس و تبعيد از همه و همه حوادثى است كه آن مرحوم در همان اول مشروطه از وقوع آنها خبر داده است. مولف گويد: آقاى حجت الاسلام آقا سيد محمود حسينى امام جمعه زنجانى براى بنده نقل كردكه مرحوم آخوند آن پيشامدهائى كه بعد از مشروطه واقع شد همه را...قبل از وقوع خبر داده بود، و با مشروطه مخالف بود.  حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ فرج الله هيدجى گفته اند: درقضاياى مشروطه چند تن از اهل علم خدمت آخوند مى روند و عرض مى كنند آقا اين مشروطيت را ديگران امضا كرده اند چرا شما امضانمى كنيد؟ خوب شما هم امضا كنيد. ايشان روى به آنها كرده فرمودند:اگر امضا كنم آنوقت عمامه هايتان را بر مى دارندها. باز يك روز عده اى بازارى خدمت ايشان رفته و اظهار مى دارند چرا شمامشروطيت را امضا نمى كنيد؟ در پاسخشان فرمود: چادر زنهايتان را برمى دارند. آيت الله حاج سيد عز الدين حسينى مرقوم داشته اند اين داستان را كرارا ازمرحوم والد شنيده ام كه آخوند مى فرمود: دروغ مى گويند كه مى خواهيم اسلام را عملى نمائيم بلكه مى خواهند سرتان را  شابقابگذارند، ماتشگه خانه بسازند و روس و انگليس به ماستتان انگشت بزنند (كنايه از رواج فحشا و تسلط بيگانگان بر كشور)) مرحوم حاج رجبعلى از معنونين زنجان گويد در عصر مشروطه روزى آخوند در مسير رفتن به حمام به من گفت : حاجى من چيزى از عمرم باقى نمانده و زن و فرزندى ندارم ولى به خدا قسم زنانتان را ماتشقادرست خواهند كرد و شابقا بر سرتان خواهند گذاشت و... قديمى هاى زنجان وقتى ديدند رضاخان دستور كلاه شاپو را صادر كرد و مردم را به زور وادار كردند كه اين كلاه را بر سر گذارند، مى گفتند اين همان كلاهيست كه آخوند مى فرمود بر سرتان مى گذارند. بهرحال ايشان رامشروطيت بر آمده از ديگ پلوى سفارت انگليس مخالف بودند، نه باآزادى مردم چون خود مردى آزاده بودند و آزاده مانع آزادى نمى شود. آقاى دكتر سيد نور الدين مجتهدى كه داستان حاجى رجبعلى مشروطه خواه را با مرحوم آخوند نقل كرده است مى گويد حاج رجبعلى زنده ماند واين وقايع را ديد و من خود در ياد دارم كه در قضيه كشف حجاب رضاخانى او را نيز با عيالش به مجلس جشن فرماندارى زنجان دعوت كرده بودند.


  پاسخ نامه شهيد نورى از طرف مرحوم آخوند  -  مولف محترم كتاب سلطنت علم و دولت فقرمى گويد: مرحوم آيت الله حاج شيخ حسينن لنكرانى به اين بنده فرمودند: (در كشاكش ‍ شهيدحاج شيخ فضل الله نورى و آخوند ملاقربانعلى زنجانى با مشروطه چيان ) اين مطلب بين اطرافيان مخصوص شيخ شهيد مشهور بود كه بين شيخ فضل الله شهيد و مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى مكاتباتى اسرارآميز وجود دارد و بعد اين را خودم شنيدم كه مى گفتند: آخوند مرحوم به حاج شيخ نوشته است كه : (شيخ فضل الله تو را به دارمى زنند و مرا تبعيد به عتبات مى كنند و آنجا مى كشند) و تمام شواهدجلوى چشم من است. تاييد كلام مرحوم لنكرانى را با حكايتى از يادداشتهاى آقا عبدالعظيم اوحدى زنجانى بر مى گيريم . ايشان نوشته اند: بهار سال 1312 شمسى در قلعه حسن خان (واقع در جنوب غربى تهران ) مهمان مرحوم نور الله خان بودم در آنجا يكى از آقايان اهل علم به نام شيخ مرتضى حضور داشت كه آخوند مسن و بسيار باسواد و موقر و بزرگوار بود. در ضمن صحبتهاى علمى سخن به آخوند ملاقربانعلى و مشروطه و حاج شيخ ‌فضل الله نورى كشيده شد، ايشان گفتند، من از شاگردان مرحوم شيخ ‌فضل الله نورى بودم آن مرحوم سخت مخالف مشروطه بود يكى ازروزها كه شيخ مشغول درس ‍ گفتن بودند پستچى با چند نامه وارد شد، شيخ ‌گوئى حالت انتظارى داشت درس را قطع كرد از ميان نامه ها يكى را برداشت و گشود و مطالعه كرد و چهره اش تغيير كرد و قدرى مكث كرد دوباره نامه را خواند و بهه زير مسند گذاشت و برخاست و فرمود امروز درس بس است آنوقت به صحن حياط رفت و قليان خواست شاگردان با كمال آشفتگى خاطر پراكنده شدند، من و چند تن مانديم وگفتگويمان اين بود كه چرا شيخ متشتت شد و سخن به اينجا كشيد كه ازخواندن نامه تغيير حال پيدا كرد در صدد بر آمديم كه نامه را مطالعه كنيم آنوقت اين بحث پيش آمد كه بدون اجازه خواندن نامه صحيح است يا نه بالاخره چنين صلاح ديدم كه از قضيه مطلع شويم و با ترديد پاكت را اززير مسند شيخ در آورده به خواندن آن پرداختيم . نامه در اصل از مرحوم شيخ شهيد و خطاب به مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى بود.مضمون تقريبى آن چنين بود: بسم الله الرحمن الرحيم برادر معظم پس از تحيت و ثنا و سلام ، پيش آمد كذائى مشروطه عاقبت امر من و شما چه خواهد بود؟ امضاء فضل الله نوری و مرحوم ملاقربانعلى در حاشيه نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحيم برادرعزيز شما را مصلوب و مرا تبعيد خواهند كرد.

قربانعلى 


  مرحوم شهيد نورى در محضر رسول الله (ص)  -  و نيز مولف محترم كتاب سلطنت علم و دولت فقرمى نويسد: حضرت ثقة الاسلام آقاى شيخ حميد مومن دوست برايم شرح داد كه روزى آخوند ملا عباس در مقابل حجره من ايستاده و گفت :شخص سيدى در زنجان هميشه به شيخ فضل الله نورى بد مى گفتن تااينكه همان سيد شبى در خواب حضرت رسول اكرم را ديد كه آخوندملاقربانعلى مرحوم در كنارش ايستاده است و در اين حين كسى واردمى شود به حضرت عرض مى كند: شيخ فضل الله نورى تهرانى اجازه ورود مى خواهد، اجازه صادر مى شود و شيخ وارد مى گردد حضرت مى فرمايد: چرا دير آمدى ؟ شيخ دستمال از گردن رد مى كند و درحالى كه جاى طناب را نشان مى دهد عرض مى كند: يا رسول الله ببين امت تو در حق من چه جفا كردند، حضرت در جواب مى فرمايند صبر كن صبر كن كه اين امت در حق ما هم چنين ظلمها فراوان كردند و سيد پس ‍ ازآن ديگر به شيخ جسارت نكرد. 


كرامتى از مرحوم آخوند در سفر تبعيد به عراق  -  مرحوم مدير الدوله اصانلو از شخصيتهاى زنجان گفته است : از كسانى كه مامور تبعيد مرحوم آخوند ملاقربانعلى به عراق بودند شنيدم كه كناركجاوه سفره اى آويخته بود كه در طول راه از آن استفاده مى كرديم و هرموقع جهت صرف غذا سفره را پهن مى كرديم مرحوم آخوند مى فرمود:آقايان چه غذائى ميل دارند؟ بر طبق خواسته افراد غذاى مطلوب حاضر و آماده بود، اوايل امر ما توجه نمى كرديم كه چه كسى اين غذاها را آماده مى كند بعد از مفارقت از ايشان متوجه شديم كه اين امر ازكرامات و آثار وجودى آن مرحوم بوده است.


  داستان مرحوم آخوند و درويش  -  روزى درويشى به حضور آخوند شرفياب شد و مبلغى پول خواست ، جواب فرمود: پول كه به تو دادنى باشم مرا نيست درويش گفت : آخوند از تو بعيد است دروغ به اين بزرگى گفتن ، زيرا در زير تشك تو فلان ، مبلغ پول موجود است مى گوئى پولى ندارم ، آخوند فرمود: چرا از تو بعيد نيست كه فلان مبلغ پول در نزد خود دارى و باز از من پول مى طلبى ؟ درويش دستش را بوسيده بود و عرض كرده كه حقا راه كج نيامده ام. 


داستان مرد مجاهد و دستگيرى مرحوم آخوند ملا قربانعلى زنجانى از وى عبرت انگيزاست  -  حجت الاسلام و المسلمين آقاى ميرزا باقر رشاد (فرزند آيت الله آقا كاظم زنجانى ) كه همچون پدر بزرگوارش به حليه فضل و زهد آراسته است از يكى از مجاهدين (در راه مشروطه ) كه همراه يپرم به زنجان رفته بود داستان زير را به مرحوم رشاد چنين نقل مى كند: من در تهران سخت در فشار زندگى بودم و از روى ناچارى پنج تومان ازبقالى قرض گرفته و راهى تبريز شدم كه شنيده بودم آنجا سوار استخدام مى كنند پس از هفت روز از پياده روى در نزديكيهاى زنجان به قهوه خانه اى رسيدم كه نام آن را قهوه خانه ديزج مى گفتند پولم تمام شده بودو سخت خسته و گرسنه بودم در سكوى جلو قهوه خانه نشستم در اين اثنا اربابى با نوكرش از راه رسيد نوكر اسبها را نگهداشت و ارباب واردقهوه خانه شد قهوه چى جلو آمد سلام و تعظيم كرد ارباب گفت :گرسنه ام چه دارى ؟ هر چه دارى بياور، قهوه چى فورات يك سينى نان و دو بشقاب عسل و سر شير جلو ارباب نهاد و او نيز با اشتهاى تمام به خوردن آنها پرداخت و مابقى را هم نوكرش خورد سپس برخاست و سوارشد و رفت. ... من نيز كه با دريغ و حسرت ناظر آن صحنه بودم پس از رفع خستگى برخاسته پياده راه شهر را در پيش گرفته رفتم و هنگام عصر به زنجان رسيدم چون پولى در بساط نداشتم پرسان پرسان به مسجد سيد رفتم تا در آنجا بيتوته كرده و براى فردا كسى را پيدا كنم و از او كمك مادى بگيرم در مقابل يكى از حجرات مدرسه لميده بودم كه طلبه اى جوان ازحالم جويا شد ماوقع را به او گفتم و مخصوصا اظهار داشتم كه جوياى كسى هستم كه مخارج سفرم را به تبريز تامين كند، او گفت : گمان نمى كنم در اينجا چنين كسى را پيدا كنى مگر آنكه آخوند ملا قربانعلى درد ترا دوا بكند، سراغ آخوند را از او گرفتم طلبه مزبور تا دم درب خانه آخوند كه كهنه و فرسوده بود مرا راهنمائى كرد با مشاهده آن در وپيكر پيش خود انديشيدم كه از اين خانه خراب و در و پيكر از هم گسيخته مشكل به نظر مى رسد كه گره از مشكلم گشوده شود، بهرحال در راكوبيدم ، مردى كه معلوم بود ظاهرا خدمتكار خانه است در را باز كرد وپرسيد چه كارى دارى ؟ گفتم : مسافرى هستم گرسنه و پولى ندارم كه چيزى بخرم و جائى بخوابم ،خدمتكار گفت : آقا پس از غروب از بيرونى به اتاق خلوت مى رود فردا صبح بيا آقا را ملاقات كن ، مجاهد مى گفت : در حال مكالمه باخدمتكار بودم كه آقا از اندرون صدا كرد (مشهدى ... اسم نوكر) در را باز كن مهمان را بياور تو، خدمتكار مرا داخل منزل كرد آقا گفت : اين مسافرگرسنه است زود برايش غذا تهيه كن ، خدمتكار گفت : حالا چه غذائى مى توانم تهيه كنم مگر اينكه بروم ببينم بازار چه چيز به دست مى آيدمدتى نگذشت ديدم در مجمعه اى دو سه نان لواش بشقابى عسل و بشقابى سر شير گذاشته وارد شد ديدم عينا مثل نان و عسل و سر شير قهوه چى است كه براى ارباب آورد و من با حسرت بدان مى نگريستم. ... بارى شام را خوردم و در همان تالار خوابيدم صبح آقا بيرون آمد ماجرا را خدمتشان عرض كردم . آخوند گفت : نصيب تو در تهران است برگرد خداگشايشى در زندگى تو مى دهد سپس دست زير دو شكچه برده مشتى پول در آورد و به من داد و فرمود: اين پولها را نشمار انشاء الله تو را تاتهران خواهد رساند. من پول را گرفته دست آقا را بوسيدم و به دروازه تهران آمدم سوارگارى چاپارى شده تا تهران با كمال وسعت پول خرج كردم وارد تهران كه شدم در جيبم از آن پول چيزى نمانده بود چيزى نگذشت ديدم درتهران مجاهد استخدام مى كنند من رفته اسم نويسى كردم كه قرار بود به سركردگى يپرم عازم زنجان شويم به زنجان كه رفتيم شبى گفتند: محبوسى است كه فردا بايد به تهران شود و مرا هم جزو مامورين اين كار قراردادند هنگام صبح در شكه اى آوردند تا زندانى را سوار كنند. ديدم ياللعجب وى همان آخوندى است كه آن شب از من پذيرائى كرد و پول سفررا داد (و راهنمائى كرد) وقتى خواست سوار شود چون پير بود نتوانست بالا رود فى الفور من خم شدم آقا پايش را بر پشت من گذاشت وسوار شد همقطاران از اين حسن خدمت من به يك زندانى كه در نظر آنان مقصر شناخته مى شد در شگفت شدند من داستان خودم را براى آنان شرح دادم و كم كم كرامت نفس و علو شان وى بر ديگران مشهودگشت. 


آخوند ملا قربانعلى زنجانى به امام جمعه زنجان فرمود ديگر سرتان درد نخواهدگرفت  -  مرحوم آيت الله فقيد آقا ميرزا محمود حسينى امام جمعه زنجان نقل كردندشبى ديروقت با پدرم كه سخت مريض بودند به حضور حضرت حجت الاسلام آخوند ملا قربانعلى  شرفياب شديم ، مقصود ازشرفيابى آن بود كه از مرحوم عدالت الملك ، رئيس دادگسترى زنجان كه درخانه ما بست نشسته بود نزد آخوند شفاعت كنيم. ماجرا از اين قرار بود كه عدالت الملك از سوى مشروطه چيان رئيس ‍ عدليه زنجان شده بود، مرحوم حجت الاسلام كه بر پايه موازين مسلم شرعى تصدى منصب قضا را تنها شايسته فقيهان پارسا مى دانست و دخالت ديگران را در اين كار بيمورد و موجب ظلم و فساد مى انگاشت شديدا به مخالفت برخاست و از آنجا كه انبوه جمعيت چشم به فرمان وى داشتند عدالت الملك كه آخوند وى را (ظلميه چى ) مى خواند سخت برجان خويش ترسيد و شبانه براى حفظ جان خويش پناهنده خانه امام جمعه شد كه با آخوند رابطه صميمى داشت و مى توانست نزد آخوند ازوى شفاعت كند. بارى پدرم بعد از مقدمه چينى فراوان با ذكر اين مطلب كه عدالت الملك درخانه ديگر شما بست نشسته است . قضيه را به عرض آخوند رسانيد،آخوند دستشان را روى چشمشان نهاده گفتند آقاى امام جمعه هر چه كه بخواهيد به روى چشم ولى در باب آن ظلميه چى... . حرفى نزنيد پس از مدتى سكوت مجددا پدرم قضيه را به شكل ديگرى مطرح كرد و بازهمان جواب را شنيديم و اين امر چند بار تكرار شد. در اين اثنا خادم چاى شيرين آورد پدرم كسالتى مزمن داشت و به خاطر نگرانى از اينكه چاى بر كسالتش بيفزايد با اشاره از خادم معذرت خواست ، مرحوم آخوند حبه اى قند در چاى فرو برده به پدرم داد و فرمود: اين را ميل بفرمائيد انشاء الله بعد از اين ديگر سرتان درد نخواهد گرفت ، پدرم چاى را خورد و مجددا مطلب را تكرار كرد آخوند اين بار سكوت كرد و ما سكوت را حمل به رضا كرده راهى خانه شديم و عدالت الملك را همان شبانه روانه تهران كرديم . و فرداى آن روز اثرى از آن ناراحتى و كسالت پدرم باقى نبود و آن كسانى كه با مختصر ناپرهيزى شدت مى يافت بكلى رفع شد. 


حاج سيد ابوالفضل موسوى با يكدانه خرماى آخوند شفا يافت  -  مشابه اين جريان نيز در مورد آقاى حاج سيد ابوالفضل موسوى فاضلى زنجانى رخ داده است ، معظم له كه داماد بزرگ مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى و متولد 1326 قمرى هستند اظهار داشتند: من و اخوى كوچكترم آقا سيد ابوالحسن در كوچكى به شدت گرفتار بيمارى آبله مى شويم ، اخوى كوچكتر در اثر اين بيمارى فوت مى كند و خانواده ماپس از فوت وى براى نجات من دست به دامان آخوند مى زنند، ننه خانم (متعه مرحوم آخوند) يكدانه خرما از طرف آخوند آورده و به عنوان تبرك و شفا در دهان من مى گذارد، با خوردن آن چشمهايم باز شده و ازبيمارى نجات یافتم.  آقاى سيد ابوالفضل هم اينك به لطف الهى سالم و سر پا بوده و در سنين قريب 90 سال هستند. 


كيفر كسانى كه به مرحوم آخوند جسارت كردند  -  آيت الله حاج سيد عز الدين حسينى نوشته اند: در زنجان استقرار نموده و قولى است كه جملگى بر آن اتفاق دارند كه مخالفان و معاندان حجت الاسلام نوعا به عاقبتى درد ناك گرفتار شدند و با خفت و ذلت خاصى از دنيا رفتند. 


مردى كه مانند سگ عوعو مى كرد  -  مرحوم حاج معين زنجانى مرد بسيار محترمى بود يكى از بستگان ايشان فردى فحاش و ضد دين بود و در مجامع عمومى به حضرت حجت الاسلام هتاكى مى كرد، وى به بلائى دچار شد كه آقاى اكبر رضائى ازمعمرين و از موجهين شهر زنجان مى گويد: من شخصا شاهد بودم كه اوشبها تا سحر نمى خوابيد و مثل سگ عوعو مى كرد و ما كه همسايه ديوار به ديوارش بوديم شبها صداى او را مى شنيديم. اين شخص ماههاى رمضان سفره رنگين مى افكند و مردم بيچاره و فقير رااغوا مى كرد و با خود به منزل مى برد و به فقير مى گفت كدام يك از اين غذاها را دوست دارى آنگاه پس از يك ساعت معطلى به فقير مى گفت : بيابخور و اسافل اعضاى خود را نشان فقير مى داد مى گويند درآخر به روز سياه افتاد. 


كيفر سردار اسعد بختيارى  -  آقاى محمد مجيبى زنجانى (شاعر و نويسنده مقيم تهران ) مى گويد در قم حضور مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى مشرف شدم پيرمردى موقر و محترمى نيز وارد شد پس از احوالپرسى و تعارفات رسمى سخن از حوادث عصر مشروطه و كشاكش آخوند ملاقربانعلى به ميان آمد، پيرمرد گفت : من از مجاهدين عصر مشروطه بودم و جزو كسانى بودم كه به اتفاق يفرم خان ارمنى و سردار اسعد سوم بختيارى خدمت مرحوم آخوند رسيدند يفرم خان با اينكه ارمنى بود با آقا به رسم ادب و احترام سخن مى گفت ولى سردار اسعد با درشتى و خشونت حرف مى زد، پس از آنكه سردار اسعد در بى نزاكتى جسارت بيشترى نشان داد آخوند نگاه تندى به وى افكنده و با غيظ به وى فرمود: ترا در حالى مى بينم كه در ميان كثافات خود غوطه ور هستى ، سردار نادان وخودخواه عصبانى شد و خواست به آقا حمله كند يفرم جلوى او را گرفت وگفت : برويم.... پس از گذشت سالها از اين واقعه روزگار، سردار اسعد مغرور را در چنگال بيرحم رضاخان گرفتار كرد، سردار را گرفته و در زندان مجرد و تاريكى محبوس ساختند تا اينكه شنيدم حال وى در زندان وخيم شده و درآستانه مرگ است ، به پاس سوابق ممتد دوستى و همرزمى در كسب مشروطيت سعى كردم ملاقاتى از وى بعمل آورم و با آنكه ممنوع الملاقات بود با تشبث به بعضى مقامات اجازه دادند به ملاقاتش بروم ، پس از ورود، اتاق تاريك و مرطوب و تنگ با پهناى يك متردر دو متر مشاهده كردم ديدم سردار با حال نزار در ميان رختخواب كثيف خفته و به علت ابتلا به اسهال جاى كثيف خود را كثيفتر كرده ، علاوه براين مامورين غلاظ و شداد زندان براى اذيت كردن بيشتر وى ، از اتاق يكمترى مذكور پنجره اى به حياط توالت عمومى زندان گشوده بودند كه بوى عفونت توالت كذائى آن عصر با بوى ناهنجار كثافات زندانى مريض تواما مجالى براى تنفس باقى نگذاشته بود، مشاهده اين منظره دفعتامرا به ياد كلام حجة الاسلام فقيد انداخت كه بيش از بيست سال پيش ‍ به سردار اسعد فرمود: ترا در حالى مى بينم كه در ميان كثافات خود غوطه ورهستى ،. من در آن موقع آن بزرگوار را شناختم اما دريغا آن حجة الاسلام واقعى و عالم ربانى بتمام معنى ديگر در ميان ما نيست ، افسوس كه او را نشناختم و از محضرش استفاده نكردم و با اينكه هيچگونه خلافى در باب ايشان مرتكب نشده ام ، فقط از جهت اينكه شاهداعمال زشت سردار اسعد بودم نزد وجدان خويش شرمنده بوده ومى ترسم كه روز باز پسين جمله  شامل حاكم باشد، نعوذ بالله من غضب الله 


كوشش و پشتكار حجة الاسلام آخوند ملا قربانعلى زنجانى درتحصيل علم -  از جديت و پشتكارى مرحوم ملا قربانعلى زنجانى در امر تحصيل در نجف اشرف داستانها گفته اند. داستانهاى شگفتى كه بجاست سر مشق همگان بويژه طلاب جوان كه آرزومند فتح قله ها هستند باشد. فاضل دانشور مرحوم محمد رضا روحانى كه سالها عمر خويش را به پژوهش و تحقيق در باب زندگى حجة الاسلام گذرانده مى نويسد: مى گويند اين عالم ربانى در تمام 24 ساعت از شبانه روز جز دو ساعت نمى خوابيده اند و خود آن فقيد سعيد مى فرمود: براى من ايام تعطيل مفهومى نداشت ... و در باره استراحتشان مى فرمودند: باديه يا ديگ منفذدارى را در حالى كه پيه سوزى زيرش قرار مى دادم و در مقابل خود قرار مى دادم ، و مدت خواب من اختصاص به دقايق يا ساعتى داشت كه آن ظرف گرم گردد و مرا از خواب بيدار سازد كه باز مطالعه ام آغاز شود. ايام تحصيل نجف روزهاى تحصيل را جائى نرفته و در مدرسه مى ماندم ، پيش ‍ از رسيدن روز تحصيل در طول هفته ضمن درس و بحثى كه داشتم مواظب طلاب بودم و دقت مى كردم كه آنان چه كتابى و كدام قسمت آن را درس ‍ مى گيرند؟ آنگاه روزهاى تعطيل همان قسمتها را بدقت مرور مى كردم تا اگر در روزهاى تحصيل اشكال يا سؤ الى از من شد در جواب عاجز نمانم. و اين تلاش و كوشش در حالى بود كه به نوشته مرحوم شيخ الاسلام زنجانى وضع آخوند از حيث معاش در نهايت سختى بود و تنها به وجه اندكى كه از سوى بستگان او مى رسيد اكتفا مى كرد. و خود آن مرحوم مى فرمودند: در غربت ساليان درازى در نهايت تنگدستى تحصيل مى كردم و از خيلى چيزها محروم بودم ، شبى در ايام زمستان مشغول مطالعه بودم كه ديدم از طبقه دوم مدرسه پوست هندوانه اى توسط برخى از طلاب به صحن مدرسه پرتاب مى شود و بوى هندوانه در حجره مى پيچيد وى يك قطعه كوچك از پوست هندوانه را برداشته مى شويد و به دندان مى كشد تا به نفس خود پاسخ گفته باشد. با اين همه رنج فقر و بى چيزى قادر نبود كمترين خللى در عزم استوار وى كه پيمودن راه دشوار اجتهاد بود بيفكند. آن مرحوم همانگونه كه در تحصيل علم گرم و پركار بوده در تزكيه نفس و روح و سلوك معنوى نيز كوشش بسيار داشت. اصولا دقت در زندگى حجة الاسلام نشان مى دهد كه وى در هر جبهه اى از جبهات نظرى و عملى كه وارد مى شده تلاش و پشتكارى شگرف همراه با شهامت و شجاعتى شگفت از خود نشان مى داد. فى المثل در عصر پر آشوب مشروطه كه به تعبير شيخ شهيد، كودكان را جوان و جوانان را پير مى ساخت ، از انجام تكليف شرعى كه حكم استقبال از مرگ را داشت ، باز نايستاد و شهر زنجان و حومه شاهد مبارزات سخت آن فقيه استوار و دور انديش بود به يمن همين همت بود كه منطقه حساس ‍ زنجان را در كشاكش سخت مشروطه دست كم تا سقوط پايتخت از رخنه آنچه كه به زيان اسلام و ايران مى انگاشت حفظ كرد. در باب لزوم جديت طلاب به تحصيل علوم تا مقام عالى اجتهاد و ضرورت يارى ديگران به آنان در رساله علميه خود فرموده اند: بدان كه اجتهاد در اين زمان ظاهرا واجب عينى شده به جهت اينكه اينقدر مجتهد نيست در اين زمان كه كفايت مردم كند.... پس اكثر طلاب كه در خودشان صلاحيت استعداد را مى دانند لازم است كه مساجد در تحصيل ننمايند و بلكه بر ديگران از غير مشتغلين هم لازم است كه اعانت آنها نمايند در تحصيل علم كه آنها هستند حافظ دين و مروج شريعت. .... 


http://www.ghadeer.org/hekayat/mardan                                                                                            

مهاجرین قفقازی و اشتباه یوسف استالین


اشتباه عجیب استالین

 


درتحول نا خواسته سریع جامعه ایران!!

 

یاد مانده ها


مقال پیش رو مربوط به (هاشم حکیمی) با عنایت به اقامت و ساکن شدن شماری از این مهاجرین ایرانی تبار بادکوبه ای رانده شده از روسیه در زنجان (در عصرپهلوی اول و دوم) که ردی از انها در تاریخ معاصر منطقه بجای مانده و....و این ایام که مصادف با جنگ جهانگیر دوم و حوادث و وقایع حزب توده و فرقه دمکرات اذربایجان و زنجان است و ولایت خمسه از ترکشهای ان روزگار نامناسب بمانند دیگر ایالات و ولایات در امان نماند، برای بازدیدکنندگان پست می شود.

فرج اله داودی



دربین سالهای 1310 تا شاید 1315 بدستور استالین کلیه ایرانیان مقیم قفقازیه از مسلمان و ارمنی که نمیخواستند تبعه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بشوند بطرف ایران کوچ داده شدند.

 

این عده که همگی صاحب کسب و کار و دانش نوین آنروزی بودند یکباره جامعه عقب افتاده میراث دو صده حکومت قاجاریه را دگرگون ساختند. استالین دربین آنان عوامل دستگاه امنیتی و جاسوسی شوروی را که بعد ها بنام " کا.ج. ب " خوانده شد جازده بود که فورا توسط همان مهاجرین" نامی که در ایران به این کوچ دادگان، داده شده بود" شناخته شده و بازداشت گردیدند. امکان دارد که چند نفری نا شناخته ماندند تاشهریور ماه 1320 که ایران توسط نیروهای انگلستان در جنوب و نیروهای شوروی درشمال به بهانه وجود چند تبعه آلمان نازی اشغال شد . درحالی که منظور اصلی از اشغال ایران رساندن اسلحه و مهمات با سوء استفاده از راه آهن سرتاسری شمال به جنوب ایران بود! وسپس  قائله آذربایجان پیش آمد که یکباره این افراد تاشناخته اونیفورم افسران شوروی را بر تن کرند و به ارتش شوروی پیوستند ودستشان رو شد. شاید غلام یحیی دانشیان، از سران فرقه دموکرات آذربایجان به سرگردگی پیشه وری ،از جمله آنان بودند.

 

درابتدا رضاشاه مخالف ورود مهاجرین به ایران بود ولی ناگزیر شد تا آنان را بپذیرد. و سپس بنابر توصیه دولتمردان مترصد پیشرفت و ترقی که میدانستند این مهاجرین چه تحفه گران بهائی هستند، رضاشاه دستور داد تا به آنان کمک مالی بشود تا بتوانند کسب و کار و دانش خود را در ایران بکار گیرند. و بدین صورت ، من شاهد پیشرفت سریع اجتماعی و اقتصادی و صنعتی میهنم بودم.

 

من به دبستان ادیب در محله عربها در تهران که در نزدیکی میدان توپخانه (بعدها میدان سپه) و در ضلع جنوبی خیابان چراغ برق واقع بود میرفتم و شاهد بودم که هر از چندگاه کارگاه تازه ای دراین خیابان باز میشود با ماشین های عجیب و غریب که عبارت بود از تراش فلزات و قالب فلز گیری و ریحته گری قطعات ماشین ها و تعمیر وسائل صنعتی واتومبیل  و غیره که در ایران آنروز سابقه نداشت.

 

و از طرفی در خیابان لاله زار مغازه های تازه بازشد که ازجمله مغازه بزرگ (گراند مگزین) پیرایش بود که مانند مغازه های بزرگ اروپائی درطبقه دوم ساختمانی در میانه لاله زار واقع و دارای انواع و اقسام البسه آماده مردانه و زنانه و سایر لوازم از جمله کلاه شاپو و کفش وکیف و کراوات و لوازم آرایش و غیره بود. بازشدن این مغازه بحدی برای عامه جالب بود که همیشه پر از مشتری بود که هریک نخست برای کنجکاوی به پیرایش میآمدند و سپس چیزی هم میخریدند. وقتی رضا شاه کلاه پهلوی را که چندی پیش خودش جایگرین کلاه های عجیب و غریب  و متعدد، از جمله کلاه پاخپاخی و فینه قرمز مصری و دستاری مانند عمامه آخوندان بسر داشتند ، شاید با نشات از کلاه افسران پلیس قرانسه که هنوز هم مورد استفاده  آنان است، به کلاه فرنگی "شاپو" تغییر داد و گفت" دم قبایتان (سرداری ) را بریدم تا کت و شلوار به تن داشته باشید و اکنون هم کلاهتان را فرنگی میکنم تا در کنار بیگانگان احساس حقارت نکنید" تنها مغازه بزرگ پیرایش کلاه فرنگی " شاپو " داشت که مورد هجوم مردان واقع شد!!

 

 کمی بالاتر درطرف مقابل پاساژی بنام " رزاق منش" بازشد . در این پاساژهم مهاجرین مغازه های تازه و جالب از هرنوع باز کرده بودند، از جمله دوبرادر که در ابتدای پاساژ، کفاشی بنام " راغب" گشوده بودند که برای نخستین بار کفش دوزی به سبک اروپائی در ایران رواج یافت و ما از شر کفشهای تنگ و ترش و میخ چه زای بازار کفاشها رها شدیم.

 

کمی بالاتر سر چهار راه اسلامبول نخستین سینما بنام" مایاک" بازشد و در طرف مقابل سینما مغازه قهوه و شکلات فروشی بنام "آی بتا" گشوده شد که یکباره به محل ملاقات دولتمردان آنروزی مبدل گشت. جالب اینکه صاحب و گرداننده "آی بتا" یک بانوی ارمنی بود که شکلات سازی را در ایران پایه گذارد. بخوبی یادم هست که من همراه پدرم مرتبا به "آی بتا" سرمیزدیم ومن شکلاتی که روکش برشی از پوست پرتغال داشت بسیار دوست داشتم ولی پدرم قهوه می نوشید و بادوستانش گپ میزد. درست همجوار مغازه "آی بتا" مغازه کفاشی ارمنی دیگری بنام "وارطان" تاسیس شده بود. در انتهای مغازه یک طبقه زده شده بود که چهار پنج نفر کارگردر آنجا کفش میدوختند. جلوی این طبقه نرده کشی شده و در وسط نرده ها یک آئینه مستطیل دراز بطول دومتر و عرض پنجاه سانتیمتر نصب بود . در دوطرف این آئینه همیشه دو لنگه نیم چکمه سیاه رنگ آویزان بود. روزی دل بدریا زده از وارطان پرسیدم این نیم چکمه ها چه صیغه ایست؟ او گفت:

" اینها برای رضا شاه است با پاشنه بسیار کوتاه و آماده. بمحض اینکه از دربار این یک جفت خواسته شود فوری یک جفت دیگر را آماده میکنیم"!! آنطرف خیابان جنب سینما مایاک یک شیرینی فروشی به سبک اروپائی گشوده شد که من عاشق نان شیرینی ناپلئونی آن بودم. ازجمله شیرینی های تازه نانی بود بنام"سوخاری" که عبارت بود از یک برش نان سفید فرنگی بسیار سبک و کمی شیرین. با این ترتیب شیرینی پزی در ایران بسبک اروپائی رواج یافت. بیاد دارم که غروبها حوالی ساعت بین پنج و شش پس از نیمروز یک بانوی ارمنی کمی چاق و چله وتقریبا مسن، از لاله زار میامد بالا و مرتبا فریاد میزد " پیراچکی، پیراچکی" اوسبد نسبتا بزرگی را روی سر داشت که روکشی هم محتویات سبد را میپوشاند. اما پیراچکی گویا نان فرانسوی بود که داخلش با خیار شور و سوسیسون و سبزیجات پر وپخته شده وهنوز کمی گرم بود. پیاله زنان اطراف با خرید پیراچکی سبد او را خالی میکردند ولی من که یک پسر بچه ده یازده ساله بودم هرگز پیراچکی نخریدم و نخوردم و نمیدانم که پیراچکی واقعا چه بود و چه مزه ای داشت  که پیاله زنان برایش سرو دست می شکستند! اواسط خیابان اسلامبول درباغی بسیار مصفا ومفرح هتل رستواران با محل رقص بنام "کنتینانتال" بازشد که بیشتر جای ملاقات جوانان از دختر و پسر بود. در اوایل خیابان نادری کمی بالاتر ازدیوار سفارت دولت فخیمه، درطرف راست خیابان، هتل رستوران و شیرینی قروشی نادری بازشد که خوراکهای روسی مانند، سالاد اولویه، بیف استروگونف ، آنتروکت ، شاتوبریان و از این قبیل داشت به اضافه دسته موسیقی فرنگی جاز با محل رقص فرنگی. شک نیست که بدانید من و امثال من از مشتریان همیشگی هتل نادری بودیم. شنیده ام که این هتل نادری هنوز پابرجا است وجزئی از آثار باستانی درتهران شناخته شده است.

 

برگردیم به خیابان لاله زار شمالی یا "لاله زار نوا". در این خیابان مغازه های لباس دوزی مردانه و زنانه با پیاله فروشی های ارمنی که انواع کالباس و سوسیون وژامبون و گوشت خوک را برای تهرانی ها هدیه آوردند درکنار هم راه افتاده بود. چیزی که قبلا سابقه نداشت بویژه اینکه نوشیدن نوشابه های الکلی و خوردن گوشت خوک در مذهب اسلام حرام است!!

 

اگر سری بخیابان سپه بعد از نقاره خانه میزدیم مغازه های قروش ابزار و آلات صنعتی وقفل و بست و لولا های فرنگی را میدیدیم کسبی که قبلا وجود نداشت.

 

درضمن تحول بزرگی درصنایع دستی هم پدیدارشد از قبیل وسایل خانگی حصیر و نی باف وبوریا ،مانند صندلی، ظروف جای میوه و انواع سبدها و تولیدساخته های بافته شده چوبی.

 

برخی از این مهاجرین بازرگان بودند و با بازرگانان و صاحبان صنایع اروپا ، بویژه آلمان ،معامله داشتند که شناخته شده بودند. هنگامیکه به ایران کوچ داده شدند همان روابط پیشین را دنبال کردند یکباره نحوه کسب و بازرگانی با خارج از ایران متحول گردید و ما شاهد پیشرفت همه روزه میهن بودیم. از جمله این افراد فردی بنام حبیب ثابت  بعد ها " ثابت پاسال" بود که نخستین ابزار و ماشینها و اره برقی را به ایران آورد و برای دبستانها و دبیرستانها میز و نیمکت میساخت که دانش آموزان از روی حصیر و گلیم و زیلو به روی نیمکتی صعودکردند که میزی هم در جلو داشت. همین شخص بعد ها نخستین ایستگاه تلویزیون را درتهران تاسیس کرد هنگامیکه برخی از کشور های اروپائی از جمله نروژهنوز تلویزیون نداشتند.

"دراین باره رجوع کنید به آلماناک رادیو تلویزیون جهان چاپ دانمارک."

 

وبدین ترتیب بود که استالین ناخواسته به شکوفائی صنایع کمک کرد چه ایرانیان باهوش و زرنگ و بویژه مقلد خیلی زود کارهای مهاجرین را فراگرفتند و به شتاب شکوفائی صنعتی میهن ما افزودند بطوریکه بعدها ما درزمره صادر کنندگان وسائل خانگی صنعتی وحتی خوروهای مختلف به کشورهای همجوار و دورترقرارگرفتیم.

 

این کارهائی بود که من مقیم تهران شخصا شاهد بودم و تردید ندارم که در سایر استانهای میهن ما هم یک چنین جهشی رخ داده است که من از آن بیخبرم، لذا از خوانندگان استدعا دارم اگر مطالب تکمیلی بیاد دارند به این نوشته بیفزایند. و هم چنین پیشنهاد میکنم که محققین و تاریخ نویسان ایران درباره اثار مثبت یا منفی ورود این مهاجرین  به ایران، تحقیقی عمیق تر کنند که سزاوار است!

 

 منبع: http://hakimi.50webs.com/memoirs/phh014.htm



بررسی موقوفات مساجد زنجان



وقف احسان ماندگار

 

 

 

مقدمه

 

.....در این راستا (اهمیت وقف) ایجاد مراکز علمی و مدارس علوم دینی، بیمارستانها، احداث مساجد و تکایا، کتابخانه‌ها، آب‌انبارها، کاروانسراها، پل‌ها و بسیاری از موارد عام‌المنفعه‌ی دیگر نشانگر توجه عمیق مسلمین به وقف و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی حکومتهای اسلامی است......مقاله حاضر نگرشی بر فعالیت اجتماعی در چگونگی تأسیس و اداره امور مساجد قدیمی در شهر زنجان دارد و با بررسی تاریخچه مساجد قدیمی بانیان ایجاد این مراکز و میزان موقوفات آنها، وضعیت گذشته و حال این اماکن را مورد بررسی قرار می‌دهد. (به دلیل محدودیت کلام تنها به ذکر چند مسجد قدیمی اکتفا می‌شود.) لازم به ذکر است که بیشتر مطالب این مقاله به صورت تحقیقات میدانی از طریق مصاحبه و جمع‌آوری اطلاعات از متولیان، اندیشمندان و افراد آگاه انجام گرفته است.


تعریف وقف و اهداف واقفان


وقف در لغت به معنای ایستادن و اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن است و در اصطلاح حقوقی به معنی حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین می‌کند است. یا آنچه که کسی از ثروت خود جدا کند که در کارهای عام‌المنفعه از آن استفاده کند . همچنین عقدی است که به موجب آن مالک عین مال معینی از اموال خود را از نقل و انتقال مصون کردن، منافع آن در اختیار شخص یا اشخاص یا مصرف معین می‌گذارد.


در اسلام مقوله‌ی وقف ارزش والایی داشته و از اعمال نیک و پسندیده‌ای است که مسلمانان در عمل به آن توصیه‌ی فراوان شده‌اند. از نظر جهان‌بینی اسلامی وقف عامل تعدیل ثروت و مهمترین منبع اقتصادی تأمین حوائج دینی و ایجاد برابری اجتماعی بین مسلمانان می‌باشد. فرد مسلمان با تکیه بر اصل معاد می‌داند اعمال او در این جهان دارای پاداش و کیفر اخروی است، لذا برای اینکه زاد و توشه‌ی آخرتی فراهم نموده و هم نام نیکی از خود به یادگار بگذارد اقدام به وقف اموال منقول و غیرمنقول خود در راه خدا می‌نماید، از سوی دیگر فطرت انسانها گرایش رسیدن به کمال و جاودانگی دارد؛ پس سعی در انجام اعمالی می‌نماید که منجر به ماندگاری نام و یادش گردد. نوع ‌دوستی و همدردی با دیگران از ارزشهای دین مبین اسلام می‌باشد و فرد مسلمان نباید از دیگران غافل گشته و لازم است به حکم فطرت و دین سعی در کاهش آلام دردمندان بنماید. وقف نمودن بخشی از اموال و دارایی‌ها راهی در جهت رسیدن به این اهداف است.


اولین واقف در اسلام پیامبر گرامی بودند که مسلمانان با استناد به سیره‌ی آن بزرگوار در طول تاریخ این سنت حسنه را تداوم بخشیده‌اند. بنا به گفته عبدالله بخاری در صحیح بخاری اولین وقف را پیامبر در اسلام نموده به این صورت که زمینی را وقف صدقه برای در راه ماندگان نموده است .


عمل حسنه‌ وقف با تأثیرپذیری از ایدئولوژی اسلام و اعتقاد به اصول دین از نسلی به نسل دیگر منتقل و در طول تاریخ بر شمار واقفان خیراندیش و موقوفات افزوده گشته، از آنجایی که در طول زمان‌های پیشین حاکمانی ظالم بر مسند حکومت مناطق مختلف ایران تکیه زده‌اند و حقوق افراد در معرض خطر چپاول بوده، وقف املاک از جانب صاحبان اموال راه مناسبی برای امنیت دارایی‌های آنان محسوب می‌شده است.


در دوره‌هایی از تاریخ، افراد خیری به حکمرانی رسیده‌اند که خود مروج فرهنگ وقف بوده و برای کمک به آبادانی ایران موقوفاتی را در مناطق تحت فرمانروایی خویش برای امور عام‌المنفعه و خیریه وقف نموده‌اند (اگرچه بعضی از قرائن شاهد آن است که این فرمانروایان بیشتر به سبب جلب دوستی و محبوبیت نزد مردم و توجیه حکومت خودشان اقدام به این عمل نموده‌اند) در هر حال این عوامل موجبات رواج فرهنگ وقف خصوصاً در دوران قاجاریه محسوب می‌گردند. به طور کلی نقش موقوفات در ایجاد اعتدال ثروت و جلوگیری از احتکار اموال و اختلافات فاحش طبقاتی در جامعه اسلامی دارای اهمیت خاصی بوده است.


وضعیت مساجد زنجان در طول تاریخ


منطقه‌ی زنجان در طول تاریخ بارها مورد هجوم بیگانگان و ویرانگری‌های ناشی از مسائل داخلی بود. لذا ابنیه‌ی باارزش این شهر مانند مساجد و مدارس و بسیاری از اماکن دیگر همراه با سکنه‌ی شهر نابود گشته‌اند از آن جمله می‌توان به هجوم مغول، حمله تیمور لنگ، فتنه‌ی بابیه، مسائل مشروطیت و حضور توده‌ای‌ها و ... اشاره نمود. به همین دلیل در شهر زنجان از مدارس و مساجد بسیار قدیمی اثری نیست و شهر ظاهراً بعد از دوران صفویه بازسازی شده است و یا مدارس و مساجدی بوده که در اثر ناملایمات روزگار کاملاً تخریب گشته است، بنا به گفته‌ای تنها مسجد بازمانده از گذشته، مسجد میرزایی قدیم در بازار پایین می‌باشد که به روایتی قدمتش به دوره‌ی سلجوقیان می‌رسد و دارای پنج محراب برای فرقه‌های مختلف اهل سنت بوده، در دوره‌ی قاجاریه شهر بازسازی شده و در آن مساجد و مدارس و بناهای نسبتاً جدیدتری ساخته شده است.


از مساجد قدیمی دوره‌ی قاجاریه می‌توان به مسجد جامع اشاره نمود که در دوره‌ی فتحعلی شاه قاجار توسط فرزند او عبدالله میرزا در زنجان ساخته شده و امروز به عنوان مسجد جامع نقش مهمی در جوار بازار قدیمی شهر از دیدگاه علمی و دینی دارد.


مسجد و مدرسه چهل ستون در داخل بازار بالا یکی دیگر از مساجد قدیمی شهر بوده که توسط مرحوم آخوند ملاعلی قارپوز آبادی معروف به فاضل قزوینی در حدود صد و چهل سال قبل بنا گردیده که در گذشته و امروز منشأ برکات و خیرات و مرکز تربیت علما و ترویج اسلام بوده است.


مسجد و مدرسه علمیه نصرالله خان (در کوجه حاج محمد علی شالچی سابق) که در عهد فتحعلی شاه قاجار، توسط ثروتمند متنفذ و معروفی به نام نصرالله خان (افشار) فرزند جوره خان  ساخته شده و امروزه پس از بازسازی تغییراتی کلی یافته و حوزه‌ی علمیه امام صادق(علیه السلام) در این مکان تأسیس شده است.


مسجد و مدرسه ولیعصر(عج الله تعالی فرجه) (مسجد ملا - چوقورمچید) که توسط ملامحمدعلی معروف به باب ساخته شده و پایگاه بابیان در وقایع دوران ناصرالدین شاه بوده است.
.... (مسجد وليعصر (عج) در راسته صندوق‌سازان (یوخاری بازار) و در بافت قديمي شهر زنجان واقع شده است. اين مسجد توسط حاجي پير ولي ساخته شده و فردي به نام ملا محمدعلي حجت زنجاني معروف به بابي آن را تعمير كرده و پیش نمازانجا بوده است. بناي اوليه اين مسجد در دوره‌ زنديه ساخته شده و در دوره‌ ناصرالدين شاه قاجار اين مسجد در اختيار ملا محمدعلي حجت زنجاني قرار گرفته است و به همين علت اين مسجد در ميان مردم به مسجد بابيها معروف است. در آستانه انقلاب اسلامی، مدیریت و امامت آن با مرحوم حاج سید هاشم موسوی بود و در قضایای انقلاب بزرگترین مرکز انقلابی و دینی در زنجان محسوب می شد . با در گذشت مرحوم موسوی، اداره آن به شورای مدیریت حوزه علمیه زنجان محول گردید . حجره های آن در دو طبقه با معماری خاصی ساخته شده است و کف مسجد آن بسیار پایین تر از حیاط مدرسه است. این مسجد که به سال 1347 هجری شمسی توسط حاج ابوالفضل زنجانی تعمیر و مرمت گشته بود، مجددا بعد از انقلاب اسلامی و در سالهای اخیر مورد بازسازی قرار گرفته است) . مسجد و مدرسه سیدفتح‌الله که در نزدیکی مرکز شهر و در دوران قاجار ساخته شده است. مسجد و مدرسه خانم(فخرالدوله) در مرکز شهر که توسط یکی از بازماندگان خاندان ذوالفقاری(جمیله خانم) ساخته شده، مسجد و مدرسه اسحاق میرزا در خیابان طالقانی (محله سرچشمه زنجان) که با همت یکی از فرزندان عبدالله میرزا ساخته شده، مسجد و مدرسه میرزایی بالا و پایین (در بازار سرپوشیده پایین -  در راسته خیاطان زنجان) که توسط حاج میرزا ابوالقاسم مجتهد بنا گردیده است. (به روایتی مورد بازسازی قرارگرفته است) مسجد مهدی خان(مهدیه در محله قدیمی مهدیخان سینیقی) که توسط یکی از سرداران دوره‌ی ناصرالدین شاه در محله‌ی معروف به مهدی خان سنقی ساخته شده که در ابتدا به صورت تکیه بوده ولی بعد از بازسازی و تعمیرات کلی (ایجاد محراب) به صورت مسجد درآمده است. از مساجد دوره‌ی قاجار مساجد صنفی است که متعلق به اصناف مختلف بوده مانند: مسجد آهنگران و مسجد مسگران بالا و پایین مسجد دباغها مسجد یری‌بالا و پایین که توسط مسگران حوزه‌ی بازار بالا و پایین احداث شده است و بسیاری دیگر از مساجد دیگر که در عهد قاجار و بعد ساخته شده و امروزه محل ارجاع امورات دینی و فرهنگی مردم است.


بیشتر بناهای تاریخی شهر زنجان از جمله مساجد متعلق به دوره قاجار می‌باشد زیرا پس از حمله‌ی تیمور لنگ شهر ویران گشته در دوره‌ی صفویه ساخت و ساز چندانی نداشته و تنها یادگار آن زمان کاروانسرای سنگی (داش کروانسرا) مربوط به عهد شاه عباس دوم است و در دوره‌ی افشاریه نیز تحولات چندانی در شهر پدید نیامده در عهد زندیه هم به دلیل رقابت ایل افشار با زندیه توسعه‌ای در شهر دیده نمی‌شود . تنها در عهد قاجار به دلیل جنگ‌های ایران و روس و واقع شدن زنجان در مسیر رفت و آمدهای مکرر پایتخت‌نشینان و هم‌جواری با تبریز (ولیعهد نشین) و عبور کاروان‌های تجاری و سیاسی، نظامی از این منطقه، استقرار خاندان‌های بانفوذی مانند ذوالفقاری‌ها و حاکمان قدرتمندی مانند عبدالله میرزا رشد و توسعه یافته و در آن مساجد و مدارس و پل‌ها، حمام‌ها، قنوات و بناهای دیگر ساخته شده که بیشترین اماکن به صورت وقفی ساخته شده و برای اداره‌ی آن موقوفاتی نیز ضمیمه گردیده است. در اینجا به ذکر چند نمونه می‌پردازیم:


بررسی تاریخچه‌ی مسجد و مدرسه شاهی (جامع) زنجان


مسجد و مدرسه شاهی معروف به مسجد سید (جامع) یکی از بناهای باارزش و تاریخی شهر زنجان می‌باشد. این مسجد توسط عبدالله میرزا فرزند یازدهم فتحعلی شاه قاجار به سال 1242(قرن سیزدهم هـ . ق) در دوران پایانی حکومت او در زنجان ساخته شده است.
 
محدوده جغرافیایی


این مسجد از سمت غرب به بازار قیصریه و از سمت شرق به کوچه معروف به کوچه سید و از شمال به خیابان امام و میدان قدیمی سبزه‌میدان محدود می‌گردد. (قبل از احداث خیابان امام سردرب این مسجد به فضای بازی که در مقابل دارالحکومه شهر و به عنوان میدان اصلی شهر مطرح بوده، قرار داشته است) از سمت جنوب هم به مجموعه تاریخی بازار زنجان محدود می‌گردد. این مسجد دارای 24 اطاق می‌باشد که از این تعداد 10 اطاق سالم و بدون نیاز به تعمیرات می‌باشد و در آن تعداد 15 طلبه مشغول تحصیل می‌باشند.


ساختمان مسجد بر اساس پلان مساجد چهار ایوانی ساخته شده و بر طبق معمول ایوان ورودی مقابل شاه‌نشین گنبددار قرار داده شده است. این مسجد گنبدی عالی و بزرگ از نوع گنبدهای دوجداره دارد که پلان مدور گنبد بدون گوشواره و عرقچین به روی پلان چهارضلعی نشسته و 5/20 متر ارتفاع دارد و 80/11 متر قطر دهانه آن است و به کاشی فیروزه‌ای مزین می‌باشد. صحن مرکزی شامل حجرات طلاب علوم دینی با قرینه‌سازی زیبایی ساخته شده است. در طرفین شاه‌نشین گنبددار شبستان‌های زنانه و مردانه به طور قرینه قرار دارد. در صحن شرقی و غربی صحن مرکزی به طور قرینه 16 حجره و در قسمت شمالی 6 حجره و هر حجره از دو قسمت ایوان و حجره تشکیل شده و 21 متر فضای قابل استفاده دارد. این مجموعه از کاشی‌کاری دوران قاجار مزین شده است .


در ایوان جنوبی کتیبه مطولی وجود دارد با خط ثلث خطی که متن آن خطبه‌ای است که با نام فتحعلی شاه شروع و به نام عبدالله میرزا خاتمه یافته است.این مجموعه حوضخانه و وضوخانه دارد. چون در دوره قاجار با مصالح کم‌دوام خشت و گل ساخته شده، در سال‌های اخیر قسمت اعظم کاشی‌های آن ریخته و هم‌اکنون این قسمت‌ها در حال تعمیر است.

 

بررسی تاریخی مسجد و مدرسه جامع


آقای ابوالفضل شکوری در خصوص این مسجد و مدرسه می‌نویسد:
«... نخستین مسجد و مدرسه بزرگ در زنجان توسط پسر فتحعلی شاه به نام عبدالله میرزا (دارا) احداث شد که در آن زمان حاکم زنجان و خمسه بود. این مدرسه و مسجد که در بازار قیصریه و سبزه‌میدان کنونی قرار دارد در آن زمان مسجد و مدرسه شاهی یا سلطانی خوانده می‌شد و در تاریخ به نام مسجد دارا ثبت شده است. بعدها به دلیل اینکه اداره آن به دست یکی از علمای معروف زنجان به نام سیدمحمد طارمی سردانی افتاده، به مسجد و مدرسه سید (امام جمعه) شهرت یافته است.(نکته:  اين مسجد را در كتب و اسناد تاريخي بنام سازنده آن مسجد دارا يا
مسجد عبدا... ميرزا مي نامند .همچنين در وقفنامه اين مسجد كه در سنه ..... تنظيم گرديده از اين مسجد به نام مسجد جمعه ذكر شده است،مسجد جامع را مسجد سيد نيز مي گويند. علت اين نامگذاري به اين دليل بوده كه امام جماعت و توليت مسجد و مدرسه علميه آن از سوي عبدا... ميرزا به سيد محمد مجتهد كه از مراجع به نام عصر خود در ناحيه خمسه بوده واگذار مي شود. همچنين در مكاتبات ديواني و اداري مسجد جامع را مسجد سلطاني نيز مي گفتند.) این مدرسه حجرات زیادی برای سکونت طلاب دارد. مسجد و مدرسه دارا به دلیل از دست دادن سلسله نظار از نسل عبدالله میرزا بارها مورد نزاع بوده است. بارها تحت مدیریت افراد مختلف بوده، از جمله مرحوم ملا قربانعلی زنجانی که تولیت شرعی را بر عهده گرفته‌اند و هم‌چنین مدتی تحت اداره حاکم قاجاری افتاده و او با مباشرت فردی به نام آقا میربهاالدین آنجا را اداره می‌کرده است. زمانی نیز مرحوم آقا ضیاءالدین نایب صدر خواسته تولیت را در دست گیرد ولی مرحوم قربانعلی زنجانی با تأیید صحت تصدی اعقاب سیدمحمد طارمی از اقدام او جلوگیری نموده است.»

معرفی عبدالله میرزا مؤسس مسجد و مدرسه شاهی


شاهزاده عبدالله میرزا پسر یازدهم فتحعلی شاه قاجار است. در خصوص تاریخ ولادت او در ناسخ التواریخ آمده است:
«... پسر یازدهم فتحعلی شاه، شاهزاده عبدالله میرزا است که دارا تخلص فرمودی، جمله بیست و چهارم جمادی‌الاولی سال یک هزار و دویست و یازده هجری متولد شد...» .


مادر عبدالله میرزا سادات بوده که ام‌کلثوم نام داشته است. شاهزاده عبدالله میرزا پس از رسیدن به سن رشد و پایان تحصیلات مقدماتی و کسب کمالات شایسته شاهزادگان در سال 1224 ق به حکومت زنجان منسوب شده در این خصوص در ناسخ‌التواریخ آمده است:
«... در سنه یک‌هزار و دویست و چهار هجری روز سه‌شنبه چهارم صفر، سه دقیقه پیش از آنکه روز برآید، آفتاب از حوت به حمل جاری کرد. پس از انجام جشن نوروز شهریار تا جدار فتحعلی شاه، شاهزاده عبدالله میرزا را به حکمرانی ممکلت خمسه گماشت و میرزاتقی علی‌آبادی را که از منشیان خاص اختصاص داشت و در نظم و نثر قوی دست بود به وزارت برکشید...» .
و در جای دیگر آورده است:
«... در سال 1224 هجری قمری که عبدالله میرزا متخلص به دارا پسر یازدهم فتحعلی شاه به سن 13 سالگی به حکومت زنجان منسوب شد...» .


شاهزاده عبدالله میرزا به مدت 22 سال در خمسه حکومت کرده است. عبدالله میرزا علوم متداول عصر خویش را نزد وزیر خویش میرزا محمد تقی‌ابادی که از فضلا و ادبای عصر خویش بوده و علم نجوم را نزد برادرش شاهزاده محمد ولی میرزا تحصیل کرده است. او ذوق شعر داشته و در حدود پنجاه هزار شعر به صورت‌های قصیده، مثنوی، غزل و رباعی سروده است. با عباس میرزا ولیعهد بسیار مساعدت و همدلی داشته تا جایی که در جنگ ایران و روس به سال 1242 ق با سپاهی از خمسه به سوی آذربایجان حرکت کرده تا برای کمک به عباس میرزا در جنگ با روسیه شرکت داشته باشد.


عبدالله میرزا نزد پدرش مقام ویژه‌ای داشته است. در این خصوص در تاریخ عضدی آمده است: «شاهزاده عبدالله میرزا سید ادبای عصر خود در صحبت و مناسب گفتن و مناسب خواندن در نظم و نثر یگانه بود و با فتحعلی شاه بدون ملاحظه پدری و فرزندی صحبت می‌کرد و هر وقف دلتنگی برای شاه حاصل می‌شد، می‌فرمود دارا بیاید و رفع خیالات بکند...» .


شاهزاده در سال 1246 ق از حکومت زنجان کناره‌گیری کرده و به جای او شاهزاده فتح‌الله میرزا (شعاع السلطنه) پسر سی‌وپنجم فتحعلی شاه به حکومت خمسه رسیده است. او پس از کنار‌گیری از حکومت زنجان، دیگر مصدر فعالیت حکومتی و دولتی نبوده است.
در زمینه تاریخ فوت او موارد متعدد عنوان شده در تاریخ عضدی فوت او را سنه 1262 ق دانسته‌اند. (او همانند پدرش پر زادوولد بوده و ده پسر و بیست دختر داشته است. دارایی‏های زنجان از نوادگان او هستند.) «مقر حکومت عبدالله میرزا در پشت ساختمان شهرداری و اداره قند و شکر و اداره دارایی بوده که به عنوان دارالحکومه قاجار بوده و دارای اندرونی و بیرونی و فراش خانه و ... بوده، سبزه میدان کنونی هم به عنوان میدان عالی‌قاپو در روبروی دارالحکومه قرار داشته است...»


موقوفات مسجد و مدرسه جامع


عبدالله میرزا پس از ساخت مسجد و مدرسه مقادیر زیادی موقوفه را ضمیمه این مسجد و مدرسه می‌کند تا پشتوانه اداره مسجد شود. این موقوفات که در سندی گردآوری شده به این قرار است: ( در حال حاضر اصل سند موجود است.)
1. روستای لگاحی شش دانگ؛
2. روستای شیلاخور شش دانگ؛
3. دکاکین بازار قیصریه 63 باب دکان و 4 باب خواجه‌نشین؛
4. حمام واقع در پشت مسجد و سمت شرق بازار قیصریه معروف به حمام شاهی؛
5. طاحونه والارود؛
6. روستای گلجیک (مقدار مشخص نیست)؛
7. طاحونه گلجیک شش دانگ؛

موارد مصرف موقوفات


1. برای مدرس و مؤذن و خادم از قرار مدرس 100 تومان نقد، 11 خروار جنس و مؤذن 30 تومان نقد و 3 خروار جنس، خادم 40 تومان نقد و 3 خروار جنس؛
2. برای حجره‌هایی که طلبه دارند 80 تومان نقد، 40 خروار جنس ( که 20 باب حجره هر باب دو نفر طلبه برای هر یک 2 تومان نقد و یک خروار جنس می‌شود)؛
3. فراش 40 تومان نقد، 10 خروار جنس؛
4. متولی 100 تومان نقد، 10 خروار جنس؛
5. ناظر به اندازه متولی؛
6. تعمیرات مسجد و مدرسه 290 تومان نقد و 30 خروار جنس؛
لازم به ذکر است این موقوفات مربوط به 193 سال قبل می‌باشد و مقادیر یادشده به طور سالیانه داده می‌شود (تاریخ سند این موقوفات به تاریخ تأسیس مسجد و مدرسه بر می‌گردد).


چگونگی نظارت و تولیت بر مسجد و مدرسه


امر نظارت مسجد و مدرسه و اعیان موقوفات در زمان حیات مؤسس با خود او و پس از او به فرزند ارشد ذکور و اولادان ذکور نسل‌های بعد او می‌باشد. (بعدها به دلیل از میان رفتن سلسلةالنسب مشکلاتی در امر نظارت و مدیریت مسجد و مدرسه پیش آمد).
امر تولیت در زمان واقف و مؤسس مسجد بر عهده آیت‌الله سیدمحمد طارمی سردانی بوده و سپس به اولاد ذکور پس از او رسیده است.


آیت‌الله سیدمحمد حسینی سردانی از سیردان طارم سفلی به زنجان آورده شده و امامت جماعت و تولیت مسجد و مدرسه به ایشان محول گردید. پس از ایشان امر تولیت به فرزند ارشد ایشان آیت‌الله میرزا عبدالواسع حسینی به مدت 22 سال می‌رسد. سپس به فرزند ارشد ایشان آیت‌الله میرزا ابوالفضایل رسیده و پس از فوت مشارالیه فرزند ایشان آیت‌الله سیدمحمود حسینی عهده‌دار تولیت مسجد و مدرسه می‌گردد پس از ایشان نیز هم‌اکنون آیت‌الله سیدعزالدین حسینی رسیدگی امر تولیت و رسیدگی موقوفات مسجد را دارند که چون ایشان در مشهد اقامت دارند فرزند ارشد ایشان (حاج سید محمد حسینی) به وکالت از سوی پدر عهده‌دار اداره مسجد و مدرسه می‌باشد .


وضعیت کنونی موقوفات مسجد و مدرسه شاهی


پس از گذشت سالیان طولانی تغییراتی در موقوفات این مسجد و مدرسه داده شده از جمله در زمان تولیت آیت‌الله میرزا عبدالواسع حسینی دکاکین بازار قیصریه 71 باب بوده و ایشان در قسمت شمالی بازار قیصریه تعدادی دکان خریداری و به موقوفات افزون گشته، در زمان تولیت آیت‌الله سیدعزالدین حسینی حمام شاهی (قیصریه) که در حال تخریب بوده با کسب اجازه شرعی تخریب و تعداد 76 باب مغازه بر روی این حمام که به صورت پاساژ درآمده ساخته شده است. سه مغازه نیز در پشت مسجد و شش مغازه به اضافه دو واحد فوقانی و یک زیرزمین در کوچه سید پشت مسجد خریداری و ضمیمه موقوفات شده است.


طبق اظهارات حاج آقا سیدمحمد حسینی وکیل متولی در گذشته هزینه اصلی مسجد و مدرسه از محل موقوفات روستاها تأمین می‌شده ولی امروزه روستاها درآمد چندانی برای مسجد ندارند و اگر پیگیری متولی نباشد درآمد اندک از محل روستاها نیز پرداخت نخواهد شد. بسیاری از دکاکین قیصریه به مرور زمان تصرف شده بدون اینکه حق سرقفلی پرداخته شود. با توجه به هزینه زیادی که در تعمیر و نگهداری این مجموعه تاریخی نیاز است درآمد موقوفات اندک بوده و نیاز به کمک و یاری اهالی و مسئولان محترم دارد. لازم به ذکر است پاساژ ساخته شده بر روی حمام شاهی هنوز ارزش تجاری چندانی پیدا نکرده و قسمت اعظم دکاکین آن خالی یا به صورت انبار در آمده که درآمدی را به همراه ندارد. و بالاخره این مجموعه تاریخی مذهبی در قلب بافت قدیمی شهر در جوار بازار نقش بسیار مهمی در رفع احتیاجات مردم داشته و به دلیل وقف بودن تعداد زیادی از دکاکین بازار، این دو با یکدیگر ارتباط منسجم و تنگاتنگ دارند.

موقعیت جغرافیایی و معرفی مؤسس مسجد و مدرسه نصرالله خان


مسجد نصرالله خان نزدیک دارالحکومه شهر در عهد فتحعلی‌شاه قاجار به سال 1239 هـ . ق توسط نصرالله خان احداث گردیده است. این مسجد از سمت شمال به خیابان زینبیه، از جنوب به خیابان امام و از غرب به خیابان شهدا و از شرق به خیابان طالقانی محدود می‌شود. اما در خصوص واقف و مؤسس آن نصرالله خان، او پسر یکی از خوانین منطقه خمسه به نام جوره‌خان بود که همزمان با حکومت عبدالله میرزا در زنجان دارای املاک فراوان و نفوذ زیادی بوده است. نصرالله خان سعی در نزدیکی به قاجاریه خصوصاً حاکم آن دوره عبدالله میرزا داشته تا بر قدرت خود و امکانات ملکی‌اش در زنجان بیفزاید لذا به تأسی از عبدالله میرزا که مسجد و مدرسه جامع را تأسیس و موقوفات زیادی ضمیمه آن نمود مسجد و مدرسه نصرالله خان را می‌سازد و موقوفاتی ضمیمه آن می‌کند. از این شخص اطلاعات دیگری در دست نیست، پسرش به نام علیقلی میرزا به همراه دیگر خوانین منطقه در شورش بابیت در زنجان به کمک قاجارها شتافته و در سرکوب آن شورش یازده ماهه حکومت قاجاریه را یاری داده است .



بررسی سند و موقوفات مسجد و مدرسه نصرالله خان



موقوفاتی را که نصرالله خان در سند خویش برای مسجد و مدرسه نصرالله خان در نظر گرفته است عبارتند از:
1. سه دانگ مشاع از شش دانگ قریه چراغ حصاری با ضمائم و متعلقاتش.
2. سه دانگ مشاع از حمام احداثی در جنب مسجد و مدرسه.
3. دو باب دکان که در جنب مسجد و مدسه ساخته شده است.
4. ده شعیر از املاک قریه چراغ حصاری.
5. شش شعیر از شش دانگ قریه هلیل‌آباد.
6. شش شعیر از مزرعه‌ای بنام آق داغ.
7. شش شعیر از مزرعه‌ای بنام چرک با تمامی متعلقاتش.
8. شش شعیر از مزرعه‌ای بنام ناچار با متعلقاتش.
ضمناً در سند علاوه بر ذکر موقوفات محل ساخت مسجد و نحوه اداره آن ذکر گردیده است.


چگونگی مصرف عواید موقوفات برای مسجد و مدرسه


مطابق آنچه در سند آمده عواید حاصله از موقوفات را بطور کلی برای امورات مسجد از قبیل تعمیر، ساخت، نگهداری، حقوق امام جماعت، مؤذن، خادم، معلم، مباشر، متولی، گذران طلاب و ... اختصاص داده شده است. به این ترتیب که سالی اگر مسجد نیاز به تعمیر نداشته باشد کل مداخل را پس از کسر ده یک حق تولیت، دادن حقوق امام جماعت، مؤذن و ... اختصاص دهند و اگر پولی باقی بماند بر اساس ضرورت به طلاب و به هر کس که متولی صلاح بداند بدهند. اگر مسجد نیاز به تعمیر داشته باشد در سالی که معیشت بر مردم فراخ است همه درآمد را صرف تعمیر کنند فقط حق تولیت و حق امام جمعه، معلم را برداشت نمایند و اما اگر معیشت بر مردم تنگ باشد نصف درآمد را اختصاص به تعمیر و باقی را بین افراد و کارکنان و طلبه نیازمندان تقسیم نمایند.


متولیان و ناظرین موقوفات از ابتدا تاکنون


چون در خصوص این موقوفات و متولیان آنها نوشته‌ای در دست نیست از آقای یوسف محسن اردبیلی که سند را در اختیار داشتند سؤال شد ایشان اظهار داشتند:
«نصرالله خان از حکام محلی اوایل دوره قاجاریه بود که مسجد و مدرسه‌ای به تولیت آقای میرزا فتح‌الله فرزند مرحوم محمد و برادر آقا نصرالله بزرگ شیخ‌الاسلام زنجان احداث نمود. آقا میرزا فتح‌الله با میرزا عباس ایروانی معروف به حاج میرزا آغاسی همدرس بوده است. حاج آقا فتح‌الله تولیت مسجد را پس از خود به آقای حاج میرزا لطف‌الله که از شاگردان مرحوم سیدابراهیم صاحب الضوابط بوده واگذار نموده است. آقای حاج میرزا لطف‌الله نیز تولیت را بعد از خود به آقای حاج نصرالله دوم واگذار نموده است. آقای شیخ فضل‌الله در زمان ریاست آقای حسنعلی اکبرنیا (ریاست فرهنگ اوقاف) کلیه موقوفات تحت تولیت خود را به اداره اوقاف واگذار نمود.»

تغییرات ایجاد شده در موقوفات تا امروز


از آقای بیت‌الله بیات ریاست (سابق) حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) در خصوص تحولات بوجود آمده در موقوفات نصرالله خان سؤال شد ایشان اظهار داشتند:


«در سال 1347 هـ. ش که من در این مسجد و مدرسه درس می‌خواندم از مسجد وقفی مرحوم نصرالله خان متروکه‌ای بیش نمانده بود که در آن تعدادی از رانده‌شدگان عراقی و افراد بی‌سرپناه زندگی می‌کردند. ایشان اظهار می‌دارند که به دلیل تغییر و تحولاتی که در موقوفات نصرالله خان ایجاد شده بود و نبود متولی و ناظر دلسوز که بتواند امورات را اداره کند کم‌کم موقوفات از بین رفتند از جمله حمام که به دلیل کهنگی تخریب و هنگام ریختن آوار آن تعدادی بر اثر فرو ریختن آوار زیر آن دفن شدند. امروزه به جای حمام مدرسه راهنمائی!! در آنجا احداث گردیده است که سالانه آموزش و پرورش بابت زمین وقفی آن به مسجد پولی را می‌دهد. علت عدم رسیدگی به موقوفات مسجد را اینگونه توجیه نمودند که به دلیل اصلاحات ارضی و عدم توجه به امور وقفی در دوره پهلوی، زمین‌های وقف شده به این مسجد و مدسه بین کشاورزان تقسیم گردیده و اسناد واگذاری آنها در اداره ثبت اسناد موجود می‌باشد. پس از انقلاب اوقاف در زمینه موقوفات اقامه دعوی نموده لیکن قاضی رأی به نفع کشاورزان داده است زیرا بازگشت اراضی به وقفیت خود موجب نارضایتی اهالی روستاها شده و آنها را نسبت به کشت و کار دلسرد می‌نمود. بدلیل متروکه بودن مسجد اهالی تقاضای رسیدگی به این مکان را داشتند که پس از انقلاب به دلیل پیگیری این مسئله از سوی تعدادی معتمدان محل و از طریق استفتایی که از حضرت امام (ره) جهت جایگزینی حوزه علمیه به جای مسجد به عمل آمد امام فرمودند: «در صورتی اجازه احداث حوزه علمیه و استفاده از سهم امام و کمک‌های مردم داده می‌شود که مسجد به طور کامل متروک و کسی معترض از وارثان واقف نسبت به این امر نباشند.» از آنجایی که با پیگیری اوقاف و اشخاص معتمد محلی همچون حاج آقا بیوک خاتمی و حاج آقا موسوی امام جمعه، این مسجد دارای مدعی نبود در سال 1360 هـ. ش مقدمات ایجاد حوزه علمیه به جای مسجد نصرالله خان آغاز شد. هیئت امنای حوزه علمیه تصمیم به خرید چند باب خانه اطراف این مسجد نمودند که یک خانه 300 متری یک خانه 600 متری و یک امارت مخروبه 1000 متری خریداری شده و به مسجد اضافه گردید و به کمک دفتر ریاست جمهوری و کمک‌های مردمی از سال 1364 ساختمان حوزه پی‌ریزی شد و در سال 1372 موفق به جذب طلبه گردید. ساختمان کنونی دارای یک مسجد سه طبقه و یک عمارت دارای 80 حجره برای تحصیل و اقامت طلاب می‌باشد. همچنین تعدادی کلاس درس و سالن اجتماعات در آن احداث گردیده است. تنها باقی مانده موقوفات نصرالله خان همان مدرسه که به جای حمام وقفی احداث گردیده می‌باشد که سالیانه مبلغ هشتاد هزار تومان (000/80) از بابت زمین وقفی آن در اختیار مسجد قرار می‌گیرد.»



تاریخچه و موقعیت جغرافیایی مسجد و مدرسه چهل‌ستون


این مسجد در داخل بازار قدیمی شهر زنجان قرار دارد. دو در ورودی دارد که یک در آن از داخل بازار و در دیگر آن از کوچه مسجد ولیعصر(عج) یا کوچه حجةالاسلام گشوده می‌شود. از طرف شمال به کوچه مسجد سیّد، از جنوب به راستای حجةالاسلام (راستای کفاشها)، از غرب به بازار قیصریه و از شرق به کوچه مسجد سیدفتح‌الله محدود می‌گردد.


در خصوص علت نامگذاری این مسجد و مدرسه در کتاب خط سوم در مشروطیت آمده است:
«دومین مدرسه علمیه مهم زنجان پس از مسجد و مدرسه شاهی، مدرسه چهل‌ستون است. این مدرسه در داخل خود دارای مسجد بزرگی است که چهل‌ستون دارد و به همین دلیل آنجا را مسجد و مدرسه چهل‌ستون نامند.»


مسجد و مدرسه چهل‌ستون را مرحوم ملاعلی قازپوزآبادی بنا نهاده و اکنون تولیت اداره‌ی موقوفات و خود مسجد اسماً بر عهده نواده‌ی آن مرحوم است، مدیریت آن و تولیت عملیش با عالم پاکدامن جناب آقای حاج شیخ یعقوب علی جباری بوده که پس از رحلت ایشان هم‌اکنون حاج شیخ تقی خاتمی در آنجا تدریس و عهده‌داری امور مسجد و مدرسه می‌باشند.
این مسجد در سال 1284 هـ. ش تأسیس گریده و یکی از مساجد قدیمی و مهم شهر زنجان بوده به دلیل مرکزیت داشتن و واقع شدن در بازار حائز اهمیت می‌باشد.



معرفی مؤسس و متولیان مسجد از ابتدا تا کنون


دانشمند و فقیه بزرگ آخوند ملاعلی فرزند ملاگل محمد قارپوزآبادی است به نام‌های ملاعلی قزوینی یا فاضل قزوینی زنجانی نیز مشهور می‌باشد در سال 1209 هـ . ق در قارپوزآباد قزوین به دنیا آمده و پس از تحصیل در قزوین به حوزه‌ی علمیه اصفهان رفته و در محضر شیخ محمدتقی اصفهانی شاگردی نموده و اجازه‌ی اجتهاد کسب نموده است، سپس در قزوین شاگرد ملاعبدالکریم ایروانی بوده و از ایشان نیز کسب اجتهاد نموده و آنگاه به زنجان آمده و در این شهر به آموزش و تدریس علوم دینی پرداخته است. تعداد زیادی از اهالی آذربایجان قفقاز و همدان و قزوین و زنجان مقلد ایشان بوده‌اند. به سال 1284 هـ . ق مسجد و مدرسه‌ی چهل‌ستون را تأسیس و در آن جا به تدریس علوم دینی پرداخته‌اند. کتب زیادی از ایشان بر جای مانده از جمله نظام‌الفواعد فی شرح القواعد للعلامه در هفت جلد، جوامع‌الاصول در سه جلد، نوامیس‌الاصول در دو جلد، تفسیر قرآن مجید، رساله‌ای در احکام متأجر، رساله‌ای در احکام صید و ذباحه، و معدن‌الاسرار در پنج جلد و بسیاری کتب ارزنده‌ی دیگر .


از شاگردان معروف ایشان آخوند ملاقربانعلی زنجانی ملقب به حجةالاسلام می‌باشد. ایشان شاگردان زیادی را تعلیم داده‌اند و باعث ایجاد حوزه علمیه قابل توجه و محلی برای نشر افکار دینی و پرورش استعدادهای فراوان پس از حوزه‌های علمیه‌ی مسجد جامع و نصرالله خان بوده‌اند. ایشان دارای نفوذ فوق‌العاده زیادی در بین مردم بودند و بسیاری از مسائل دینی و سیاسی آنها را حل و فصل می‌نمودند. ایشان به سال 1290 هـ. ش در زنجان فوت نمودند.
آقا شیخ صادق فرزند ارشد آخوند ملاعلی قارپوزآبادی بودند که از زمان تولدشان اطلاع دقیقی در دست نیست، ایشان تحصیلات ابتدایی و علوم متداول زمان خویش را در زنجان کسب نموده و سپس به نجف‌اشرف مراجعت و ادامه‌ی تحصیل داده‌اند. پس از مراجعت به زنجان و فوت پدر گرامیشان عهده‌دار امامت جماعت مسجد و تولیت آن گشته‌اند پس از شیخ صادق، متولی مسجد آقای شیخ ابراهیم، فرزند کوچک آخوند ملاعلی، شدند که مولد شریفشان زنجان بوده و از زمان تولد ایشان اطلاعی در دست نیست، ایشان نیز همانند برادر بزرگوارشان پس از پایان تحصیلات در زنجان به نجف اشرف مهاجرت و در آنجا در محضر اساتید بزرگی کسب تحصیل نموده‌اند.


حاج شیخ ابراهیم پس از فوت برادرشان حاج شیخ صادق عهده‌دار تولیت و امامت مسجد و مدرسه می‌شوند و در سوم ربیع‌الثانی 1342 هـ. ق در زنجان وفات یافته‌اند. پس از فوت ایشان آقا شیخ صادق فرزند مرحوم شیخ ابراهیم بن شیخ صادق بن ملاعلی عهده‌دار تولیت و امامت مسجد و مدرسه می‌گردند. در دوره‌ی ایشان در مسجد نماز جماعت خوانده نمی‌شد چون این دوره مصادف با حکومت رضاخان بوده و به دلیل حاکمیت کمونیسم در شوروی سابق تعدادی از ایرانیان مقیم این کشور تحت فشار روس‌ها مجبور به بازگشت به ایران شده، لذا آن عده که به ایران بازگشته و افکار کمونیسم را نپذیرفتند تحت عنوان مهاجرین قفقاز وارد ایران شده هر کدام راهی شهر و دیار خود شدند و چون محلی برای سکونت خویش نداشتند، محل‌هایی در شهرها جهت اسکان آنها در نظر گرفته شد که مسجد مزبور نیز به دلیل استقرار عده‌ای از مهاجرین دیگر حالت مسجد بودن را از دست داده و محل اسکان مهاجران گردید.


پس از مرگ رضاشاه این عده از مسجد تخلیه شدند و دوباره مسجد فعالیت مذهبی خود را آغاز نمود به همین دلیل ایشان در طول عمرشان مجالی برای اقامه‌ی نماز جماعت نیافتند. ایشان در پنج ذی‌القعده 1366 هـ. ق دار فانی را وداع نمودند. هم‌اکنون فرزند ارشد ایشان آقای حاج ابراهیم وحید عهده‌دار تولیت مسجد هستند .



چگونگی وضعیت موقوفات مسجد و اداره‌ی آنها


سندی به صورت اقرارنامه در خصوص وقف زمین‌های حاشیه مسجد به دست حجةالاسلام آخوند ملاعلی نوشته شده و پس از مرگ ایشان به تأیید افراد معتمد آن دوره به صورت سند ثبت شده است.


طبق اظهارات متولی (حاج آقا وحید) پشت مسجد حیاط کوچکی بوده که برای سکونت خادم مورد استفاده بوده، امروزه به جای این مکان چهار انبار ساخته شده و پولی که از بابت اجاره‌ی ملک داده می‌شود صرف امورات مسجد می‌شود. طبق اظهارات حاج علی نسیمی از هیأت امنای مسجد موقوفاتی در بازارچه آهنگران به تعداد 36 باب مغازه توسط مرحوم میربهاالدین وقف شده و دو باب مغازه در بازار بالا هم جزء موقوفات مسجد می‌باشد که با نظارت اداره اوقاف توسط هیأت امنا صرف مسجد می‌گردد. امروزه مسجد فعال بوده و دارای پنج طلبه در حال تحصیل و تعداد 16 حجره می‌باشد که تعداد 6 حجره آن کاملاً سالم قابل استفاده می‌باشد.


نتیجه‌گیری


هدف کلی از نگارش این مقاله جمع‌آوری اطلاعاتی درباره‌ی مساجد قدیمی شهر زنجان و آشنایی با نقش موقوفات در نحوه‌ی اداره‌ی این‌گونه اماکن می‌باشد. چون مساجد از مکان‌های مقدس اسلامی می‌باشد که نقش زیادی در شکل‌گیری جریانات مختلف تاریخی و سیاسی داشته، لذا دانستن اطلاعاتی در خصوص چگونگی شکل‌گیری آنها و همچنین اداره‌ی این اماکن برای هر فردی از افراد شهر زنجان لازم می‌باشد. امید است این مجموعه راه‌گشایی در این زمینه برای علاقمندان باشد.



منابع و مآخذ:


1. احمدبن سلیمان، ابوسعید، مقدمه‌ای بر فرهنگ وقف، انتشارات اوقاف، 1358.
2. احمدی زنجانی، زین‌العابدین، علمای نامدار زنجان، قم، دارالنشر، 137.
3. ثبوتی، هوشنگ، تاریخ زنجان، اداره کل ارشاد اسلامی، 1367.
4. خالقی مقدم، محمد، ساختار اجتماعی و اقتصادی زنجان در دوره قاجاریه، زنجان، نشر امید، 1373.
5. جعفری لنگرودی، محمدجعفر، ترمینولوژی حقوقی، تهران، بنیاد راستاد، 1363.
6. شکوری، ابوالفضل، خط سوم در انقلاب مشروطیت، زنجان، اداره کل ارشاد اسلامی، 1371.
7. عضدالدوله، احمد میرزا، تاریخ عضدی، با توضیحات عبدالحسین نوائی.
8. عمید، حسن، فرهنگ لغات، تهران، امیرکبیر، 1364.
9. لسان‌الملک، سپهر، ناسخ‌التواریخ، ترجمه محمدباقر بهبودی، جلد 2، تهران، اسلامیه.
10. مطهری، مرتضی، انسان و ایمان، تهران، صدرا، 1372.

اکثر مطالب این مقاله به صورت نقل قول از طریق مصاحبه با متولیان و یا ناظرین و افراد آگاه به تاریخچه این مساجد صورت گرفته است.

 

 

نویسنده: معصومه زینعلی

 


 

قصه مرحوم زلفعلی قلی زاده


حکایت رئیس شهربانی (دمکراتیک) وقت زنجان


 

فرج اله داودی




 تاريخ از دو گروه انسان نمي گذرد: کساني که تمام تلاش خود را به کار مي بندند تا نامي نيک از آنان در پهنه تاريخ به يادگار بماند و کساني که به سختي تلاش مي کنند تا چهره اي جدي از آنان در پهنه تاريخ به يادگار بماند. تاريخ آن چيزي نيست که في الواقع در گذشته اتفاق افتاده است. تاريخ تصويري است که مردمان امروز تلاش مي کنند از گذشته بسازند. هيچگاه نبايد نگران قضاوت آيندگان بود. آنان چنان در مورد امروز و ما قضاوت خواهند کرد که دوست دارند آن چنان قضاوت کنند و هيچ نيرويي  نمي تواند در برابر تلاش آنان مقاومت نمايد. ما امروزه موظفيم آن چنان رفتار کنيم که فکر مي کنيم درست ترين و بهترين رفتار است در ظرف زمان و مکان. اگر شانس بياوريم و افق فکري آيندگان با افق فکري امروز ما هم ترازي و هم پوشاني داشته باشد، آيندگان مجبور خواهند شد يا تلاش خواهند کرد ما را بفهمند و از اقدامات عجيب و غريب امروز ما سر دربياورند. در غير اين صورت به ريش ما خواهند خنديد و ما را مسخره خواهند کرد. آنان چنان که ما امروزيان با پيشينيان خود رفتار مي کنيم با ما رفتار خواهند کرد و اين جبر تاريخ است.


....فروپاشی نظام زمین داری و اقتصاد سنتی ایران در دوران قاجاریه (اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20) کشور را دچار بحران اقتصادی کرد. بسیاری از دهقانان که با تولید محصولات کشاورزی گذران زندگی می کردند و یا پیشه ورانی که با خرده فروشی محصولات خود، امرار معاش می نمودند به تدریج همه چیز خود را از کف داده و با بروز بیکاری و فقر به گروه عظیم کارگری پیوستند. با نبود شرایط مناسب کار و تولید در ایران، این تعداد در جستجو کار راهی کشورهای همسایه شدند. با کشف نفت در بادکوبه و احتیاج بیشتر به نیروی انسانی،  سیل مهاجرت فزونی گرفت. بسیاری از این ایرانیان در روسیه با نازلترین حقوق،  مشغول کار فعله گی، کار در بنگاه های صنعتی، مزارع، معادن نفت و زغال سنگ، عمله گی،  گل کشی حمالی و باربری، سنگ فرش معابر و غیرو  شدند. برخی از انها به ویژه ان دسته که در فصول معین در روسیه کار می کردند و به ایران برمی گشتند به تدریج در داخل کشور همین افراد حامل عقاید سیاسی و افکار رادیکال، از جمله تشکیل اجتماعات و سازمان های کارگری و مبارزه با فئودالیسم گردیدند. شماری از انها در قفقاز ماندگار شدند و ازدواج کرده و یا همان جا فوت گردیدند. در زمان رضا شاه سال1316و1317 به دستور استالین طی اولتیماتومی به این ایرانی تباران،  به خصوص کسانی که حاضر به گرفتن تذکره ی روسی نشده بودند دستور خروج از روسیه ابلاغ گردید....هزاران نفر از انها که حامل اندک سرمایه ای از قبیل چند عدد اشرفی، سماور، رادیو، گرامافون، تختخواب و امثالهم بودند و همین ها هم، از سوی مامورین روسی و ایرانی از انها غارت گردید، ازراه دریا و زمین وارد خاک ایران شدند و در روستاها و شهرهای مختلف اسکان یافتند. در میان این رانده شدگان که تعدادی ارمنی هم در میانشان بود، تیپ های مختلفی از افراد شارلاتان، کاسب، روزنامه نگار، دزد زده، عوام، سیاستمدار، مسلمان، کمونیسم، جاسوس، هنرمند، دزد و...وجود داشت که البته شارلاتان و دزد بودن انها ربطی به مهاجر بودن انها نداشت چرا که در ایران هم از این قماش افراد بودند ولی مهاجر قفقازی نبودند!!

 

برخی از این کوچ دادگان، که قابلیت کار درمراکز صنعتی و تولیدی و احداث راه اهن و... داشتند جذب این بنگاهها گردیدند ولی با سرزدن برخی اعمال و یا شایعه جواسیس بودن از این مراکز اخراج شدند. تعدادی از این افراد در زنجان و بیشتر در مساجد از سوی فرمانداری و شهرداری وقت اسکان یافتند و واژه مهاجر از این طریق وارد فرهنگ عمومی شهر زنجان گردید.  تعدادی از انها با تهیه چرخ اسبی (چهارچرخه بارکش - گاری) و فایتون مشغول کار شدند و تعدادی که تربیت یافته ی محیط شوروی بودند اقدام به دایر کردن مشروب فروشی (حداقل دوازده مغازه) در تنها خیابان شرقی و غربی زنجان که در ان دختران گارسون مشغول کار بودند و بعدازظهر ها تا پاسی از شب ادامه داشت کردند. (دست نوشته ها و خاطرات مرحوم محمد رجایی کارمند ارشد بلدیه زنجان) شماری به کار دلالی، دست فروشی، دایر کردن مهمانخانه که موزیسین ها در ان می نواختند و می خواندند (مصطفی پایان) دوشاب فروشی، سقایی، پینه دوزی، دلاکی(سلمانی) روی پیتی در جلوی حمامی ها، پرتغال فروشی با زنبیل، باربری، کهنه فروشی مشغول شدند و گروه اندکی از مهاجرین صنعتکار در کارخانه کبریت زنجان و راه اهن استخدام شدند.

 

  معمرین زنجان تعریف می کنند که برخی از این مهاجرین کثیرالعائله بدون رعایت احکام و عرف و فرهنگ جامعه، اقدام به دایر کردن قصابی در مساجد کردند و تعدادی نیز با فروختن چای دارچین با سماور حلبی با دسته ی سیمی، که مانند سطل حمل و نقل می گردید و دودی از دودکش ان متصاعد می شد و پولی هم از بابت ذغال پرداخت نمی  گردید و اتش ان از کنار و گوشه و پرو پوشال تامین می شد و قیمت هر استکان چایی یک شاهی بود که به استکان ها ی شستی و کمر باریک روسی با نعلبکی های گلی لعاب دار ریخته می شد، امرار معاش می کردند. زنجانی های بدبین معتقد بودند که علت اختیار این شغل ها از این خاطر بود که میان توده ها لولیده و با انها حشر و نشر و نشست و برخاست کرده و برای اینده و مقاصد سیاسی خود ، منازل و تجارت خانه ها و انبار ها را شناسایی بکنند!!. سالمندان زنجان تعریف می کنند که تعدادی انگشت شمار از ان ها، ادم های دعوایی بوده و گاهن در درگیری های تنگ غروب،  مبادرت به چاقو کشی کرده و مزاحمت مردم را ایجاد می نمودند و شهربانی زنجان از دستشان به ستوه امده بود. البته قابل حاشا نیست که  برخورد بعضی ادارات و مسئولین و متنفذین شهر با مهاجرین که تعداد زیادی از انها اهل سیاست و زدوبند نبودند خوشایند نبود و شماری با زدن انگ و رنگ و دوده و پوده به انها و اشکالتراشی در ثبت نام طفلان انها در مدارس، باعث و بانی سرکشی و عصیان انها شدند... و در فرجام کار، هم اینان  باد کاشتند و طوفان درو کردند!!.القصه این وضعیت تا شهریور ماه1320ادامه داشت.

 

..... عصر گاه چهارم شهریور ماه 1320 غرش چند طیاره در اسمان غرب زنجان چشم و گوش زنجانی ها را نوازش داد . روز پنجم شهریور ساعت 8/30 صبح بود که امجدیه، انبار غله و چند نقطه شهر مورد هجوم هوایی واقع شد وبا اصابت چند بمب کوزه ای شکل مردم وحشت کردند. روز ششم شهریور دوباره هواپیماهای بمب انداز شوروی اول صبح، نقاط مختلف شهر را بمباران کرده و اعلامیه هایی به زبان فارسی و ترکی که حاوی مطالب... و با مردم شهر کار نداریم... با المانی ها کار داریم در اسمان و زمین مشاهده گردید. تا این که ارتش شوروی هفتم شهریور به فرماندهی ژنرال نوویکوف از جاده اذربایجان که غرب زنجان است وارد شهر شد و بیشتر اهالی شهر که قبلا حجره ها و دکاکین خود را بسته و روانه کوه و دشت و روستاهای اطراف شده بودند.... تعدادی از مهاجرین شهر زنجان که هنوز دل در گرو، ان طرف ارس داشتند، کسان خود را جمع کرده و در دوطرف جاده و با دسته گل و تزئین گاری ها و فایتون های خود به استقبال دوستان بمبک انداز روسی رفتند. انها به سبب تسلط به زبان روسی با سالدات ها و سربازان روسی تماس و برخی با پوشیدن لباس نظامی درجه قشون روسی به لباس های خود نصب کردند..... با ورود سربازان بلشویکی، گاراژ ها، کاروانسراها، عمارات، ادارات و بیمارستان (باغ ملی در دروازه ارک) و مراکز قابل سکونت به اشغال انها درامد و امنیت شهر زیر سوال رفت....  و صدای پای قحطی و گرسنگی، جیره بندی ارزاق عمومی به گوش رسید.... و بازاریان زنجان جهت پائیدن مغازه های خود عده ای (پاسدار شب) را اجیر کردند.

 

با تشکیل حزب توده ایران در 7دی 1320 شعبه محلی حزب توده در زنجان 1321  توسط دو تن از کارمندان سابق شهرداری و فرمانداری زنجان (محمد امین ازاد وطن و عبدالعلی زاده) بنیان گذاری می شود و گروهی از مهاجرین، بلادرنگ به عضویت حزب در می ایند.  در چنین سال هایی زنجان بیش از پیش در سیاست می سوخت، اتحادیه کارگران، حزب توده، مهاجرین، خانه وکس، جراید چپ، سالدات ها، نطقهای اتشین، رکود بازار، رواج شایعات، کمیندانی، اعتصابات، مبارزات ارباب و رعیتی، و اخبار و حوادث تند و..... که می رفت ولایت زنجان را به خود بپیچاند. بحثهای سیاسی و خیابانی طرفداران حزب توده با مخالفین حزب و گوش کردن دیگران، حرف های طرفین برای مستمعین تازگی داشت و چشم و گوش انها را باز می کرد و از برخورد عقاید استفاده می کردند. مهاجرین که اینک ناطق، شاعر، ظریف، صاحب نظر، مجتهد، خون گرم، قصه پرداز، کارازموده و همه دان شده بودند، بسیاری از اینها و طرفداران حزب عاجز از تجزیه و تحلیل علمی عقاید خود بودند و صرفا جهت این که در صف مخالف هیئت حاکمه ( اعیان و اشراف و صاحبان ثروت و قدرت) از پادشاه گرفته تا روحانیت، ارباب، پلیس، فئودال، کارخانه دار، تاجر، کدخدا، مباشر، رئیس ایل و عشیره قرار بگیرند و چون حزب دیگری در برابر صاحبان قدرت نبود خواه و ناخواه به طرف حزب کشیده شدند. به خصوص اگر در یک روستا و یک مرکز تولیدی اگر صاحب قدرت یا مقامی به یک شخص یا گروهی چراغ سبز نشان می داد طیف وسیعی از مردم،  به ان گروه تمایل نشان می دادند. در نقطه مقابل حزب توده یعنی مخالفین ان در زنجان، این موضوع سنخیت و مصداق داشت. کسانی که در عمارتشان باز و دستشان به جیبشان بود و به مصلحتی ریخت و پاش هم می کردند از امتیاز بیشتری برخوردار بودند و جهت عضویت اهالی شهر یا روستا در حزب دمکرات وابسته به سید ضیاء، در کمبود نان و جیره بندی، اقدام به پخت نان برای اعضای حزب و داوطلبان می کردند!!. سخنرانی های رجل استخوان دار که همیشه عمارتشان پر بود از تجار، مالک، مامورین دولتی و پلیس، لوطی ها و یکه بزن های شهری، رعایا، مباشر، کدخدا و....

 

سال1323در زمان دکتر هشترودیان سازمان جوانان حزب توده زنجان پایه گذاری می شود که عکس العمل ثروتمندان و مالکینی همچون رهبری، اعتماد امین، ضیایی، رهنما، حاج شفیع ابریشمی، مغازه، مهدیون، ذوالفقاری، صارمی، کاووسی، رشتچی، عطایی و....را در پی داشت.  با اوج گیری تبلیغات حزب و همکاری برخی رعایا  و روستائیان با اشعار حزب و شدت یافنن درگیری های خیابانی و اجتماعات سیاسی که  یک سر ان مهاجرین بودند،  اعیان و اشراف زنجان این موارد را بهانه کرده و حزب توده زنجان را بیش از پیش در منگنه قرار دادند. 17تیر 1324جبهه ازادی در زنجان تاسیس می شود و مقر ان یکی از اتاق های مسافر خانه ی سعادت در چهار راه انقلاب (پهلوی سابق)  معین شده و تابلویی بر سر در ان اویخته می شود.... با تمام این تفاسیر، اوضاع بر وفق مراد حزب توده نبود بطوریکه با تهدید بزرگان شهر و با رفتن اجباری دکتر هشترودیان!! از زنجان، حزب توده با شدت عمل مخالفین !! عملا تعطیل می شود.... با امدن دکتر جهانشاهلو در مرداد 1324از تهران به زنجان جهت رهبری کمیته ایالتی حزب توده زنجان، حزب شهرتی به هم زد و حوزه های حزبی دایر گردید و اتحادیه کارگران راه اهن زنجان سروسامانی یافتند... در شرایطی که دو گروه مخالف هم، یعنی محمود ذوالفقاری و حزب توده،  هردو قدرت قابل توجهی در شهر داشتند ولی بودن ارتش سرخ در زنجان کفه ی ترازو را به نفع توده ای ها سنگین می کرد......


در زندگی روزمره ادمها حتی در تاریخ و ادبیات، اسامی عجیب و غریب ماندگاری بهتری دریادهادارد، یک اسم عجیب مثل یک قلاب ذهن را درگیر می کند. در تاریخ معاصر ایران و زنجان اسم دو نفر گاریچی در دو فقره از وقایع سیاسی اجتماعی کشور همواره در لابه لای کتب و مقالات و سخنرانی ها که اتفاقا هر دو نفر کاملا در دو قطب متضادهم، به طوری که یکی لاقید و نامحرم و ان دیگری مقید و نمک خورده و نمکدان نشکسته می باشد مشهور  و معروف می باشند.

 

شاید دانش آموزی نباشد که درکتاب درس مشروطه مدرسه، با شنیدن و خواندن نام "عسگر گاریچی"لااقل لحظه ای تامل نکند و این نام را به خاطر نسپارد. عسگرگاریچی در آستانه مشروطیت "کنترات چی ترابری میان تهران و قم" بود، و یک بنگاه مسافربری داشت و امتیاز حمل مسافر میان تهران و قم را بدست آورده بود. عسگر گاریچی بدون داشتن مجوزی در این "گلوگاه" ستم می کرد، ظلم به رعیت کم نبود، اما تفاوت ظلم عسگرگاریچی این بودکه راه زیارت قم، جایی که مردم و علماء برای زیارت یا دیدن اقوام و خویشان "مجبور" بودند از این راه بگذرند باید سبیل عسگر گاریچی را چرب می کردند و ظلمش را به جان می خریدند، این چیزی بود که خون مردم و جماعت رعیت را به جوش آورده بود. روزی عسگرگاریچی درحال مستی به یک نفرمسافر زن بی حرمتی کرده و پیرمردی درمقام دفاع از زن برامده ...و عسگر او راکتک زده و ریشش را قیچی می کند . با رسیدن خبر این رويداد به قم روحانیون قم به طور دسته جمعی تقاضای بركناری وی را از این سمت می‌کنند... ظلم عسگر گاریچی در این مقطع زمانی، چنان ملموس بود که درخواست برداشتن او از راه قم، بعدن تبدیل به یک خواست ملی درنهضت مشروطیت شد.

 

به هنگام برسی و تجزیه و تحلیل ماجرای فرقه دمکرات اذربایجان (زنجان) از سوی محققان و پژوهشگران و نویسندگان و در همایش ها و سخنرانی ها و مقال ها و کتب مختلف، جهت کشف زوایای پیدا و پنهان این گروه قوم گرا، به ندرت اتفاق افتاده است از چند و چون تشکیلات فرقه دمکرات سخن ها رفته باشد و قلم ها به حرکت در امده باشد و لی از زلفعلی قلی زاده (گاریچی مشهور زنجان) سخنی و حکایتی به میان نیامده باشد. پیرمردی اشنا برای تک تک زنجانی های معمر و حتی برای نسل دوم و سومی ها که با ادبیات سینه به سینه با او اشنایی پیدا کرده اند، مردی که نکات و نقاط مثبت در زندگی او به مراتب بیشتر از نکات منفی، نسبت به دیگر هم اندیشان و هم دوره های او یافت می شود. پیر مردی مهاجر برگشته ازقفقازیه، که با عرق جبین پول در می اورد و یک شبه و بر حسب یک اتفاق (ماجرای مسجد سید زنجان) و ضرب و جرح بالاترین مقام حکومت در زنجان (فرماندار فهیمی) ره یکصد ساله را یک شبه پیمود و مبدل به شخصیت و سوژه مورد علاقه و برسی روزنامه نگاران وقت گردید ...... او سپس به ریاست شهربانی دمکراتیک!! زنجان رسید. به طور کل معمرین زنجانی، از زلفعلی خاطره ناخوشایندی چه در ایام فرقه دمکرات و چه بعد از ان تعریف نمی کنند، بلکه نکته های طنز امیز و در عین حال عبرت اموز از وی بر زبان می اورند. دراینجابه چند مورد اشاره رفته (مکتوب) به زلفعلی قلیزاده، تلنگری می زنیم.


از حوادث مهمی که در شهریور ماه 1324 اتفاق افتاد، تشکیل رسمی فرقه دمکرات اذربایجان بود که این خبر به زنجان هم رسید.... در تاریخ 24/6/21تعدادی از اعضای حزب توده زنجان و شورای متحده کارگری (به رهبری علی جاهد و ابوالفضل رئوفی) در چهارراه انقلاب زنجان (پهلوی سابق) گرد هم امدند  و خسرو خان دارایی (برهان السلطنه) و رحمت الله جواهری (از بازاریان زنجان و عضو حزب توده) تاسیس حزب را تبریک گفته و دکتر جهانشاهلو در حضور مخالفین حزب و محمود ذوالفقاری سخنرانی می کند و در انتهای مراسم رسما حزب توده زنجان با فرقه دمکرات اذربایجان در هم امیخته می شوند. مهمترین رویداد پس از این یکپارچگی و ادغام، مجروح شدن و هتک حرمت فرماندار زنجان ( رضا فهیمی) از سوی اعضای فرقه دمکرات زنجان است.


 مرحوم دکتر نصرت الله جهانشاهلو افشار (پزشک زنجانی الاصل) از رهبران حزب توده شعبه زنجان و معاون سید جعفر پیشه وری در ارتباط با ماجرای مسجد سید زنجان و زلفعلی گاریچی در خاطرات خود چنین می نویسد: " ..... اقای جواهری گزارش داد که اخوندی (جلال کنی) نماینده سید ضیا الدین طباطبایی از تهران به زنجان امده و با محمود ذوالفقاری و اعتماد امینی و علی اکبر توفیقی و ..... گفتگو داشته و قرار است فردا (4مهر 24) در مسجد سید (مسجد شاه زنجان) جمع شوند و با فتوای اقای امام جمعه زنجان (میرزا محمود مجتهدی حسینی) به کلوپ حزب و اتحادیه کارگری هجوم بیاورند..... من تصمیم گرفتم صبح ان روز به دیدار امام جمعه بروم ..... خبر رسید اقای ذوالفقاری و یارانش بازار را تعظیل و مردم را در مسجد سید جمع کرده اند و اخوند فرستاده شده از تهران در حضور رضا فهیمی (فرماندار) بالای منبر سرگرم ناسزا گویی به حزب توده می باشد..... پس از چند دقیقه صدای شلیک چند تیر پی در پی به گوش رسید ..... قربان دیوانه (قربان کچل - مهاجر شوروی) تیر اندازی در استانه مسجد  کرده بود و همه ی مخالفین حزب از جمله علی اکبرتوفیقی و محمود ذوالفقاری گریخته بودند..... در سبزه میدان در برابر شهربانی اقای زلفعلی گاریچی که پیر مرد و عضو  اتحادیه باربران بود دیدیم که مشغول سامان دادن و پند و اندرز به مردم است..... روز دیگر زلفعلی را به سبب دخالت در امور مامورین شهربانی (با چوب کتف فرماندار را مورد اصابت قرار داده بود) و قربان را به سبب تبر اندازی و داشتن طپانچه بدون پروانه (مجروح نمودن سر  فرماندار با قنداق تفنگ که دوازده بخیه خورده بود) بازداشت کردند ..... اکنون که نام این دو تن زلفعلی و قربان به میان امد باید بنویسم که زلفعلی (گاریچی) مردی پیر و سلیم النفس بود و ان روز نه تنها کاری مخالف مقررات انجام نداده بود بلکه چون ریش سفیدی مردم را به ارامش دعوت می کرد..... چون عده ای از کارگران (توده ای) در شهر گفته بودند که زلفعلی و قربان را به زور از زندان شهربانی ازاد خواهیم کرد پس از دو روز به دستور رضا فهیمی (فرماندار زنجان) شبانه انان را به زندان تهران (قصر) روانه کردند." (سرگذشت دکتر جهانشاهلو افشار، ما و بیگانگان - تهران - نشر ورجاوند - 1380) (توضیح نگارنده:در نهایت پس از استیلای دمکرات ها بر زنجان در چهارم اذرماه 24 و دستگیری برخی از روسای ادارات و از جمله خود فرماندار توسط فرقه چی ها، زلفعلی و قربان با خود فرماندار که 13 روز در زنجان و در زندان فرقه به سر برده بود معاوضه شدند و به زنجان برگشتند و زلفعلی قلی زاده به جای اقای  (میر ستار - عضو فرقه !!) به ریاست شهربانی دمکرات زنجان بر گزیده شد. با استناد به مصاحبه یکی از بازماندگان فرقه دمکرات زنجان (روح الله صفدری) مندرج در نشریه موج بیداری، زلفعلی با نظر کمیته ولایتی زنجان، بعد از مدتی فعالیت در این اداره، به علت بیسوادی از کار برکنار شده و به جای وی، خسرو خان دارایی وبه نقل از حاج اقا مکاییل قهرمانی (مدیر اتلیه قهرمانی) ابراهیم مهمان خاناچی مهاجر، به ریاست نظمیه زنجان انتخاب می شود و زلفعلی قلی زاده قهر کرده و بمانند سابق به شغل گاریچی گری می پردازد!!)

 

.... دمکرات ها از جذب همکاران تحصیل کرده جهت همکاری های گسترده عاجز ماندند و از همین رو برخی از مهمترین کارها را به بی سوادترین افراد واگذار کردند...... بعضی از معمرین زنجانی می گویند که بر روی میز زلفعلی گاریچی (رئیس شهربانی دمکرات های زنجان) توبره ای بوده است تا با نگاه کردن به ان گذشته خود را به یاد بیاورد و از استبداد و ظلم خودداری کند. (نگاهی به فراز و فرود فرقه دمکرات اذربایجان در زنجان – دکتر مسعود بیات – ناشر دانشگاه ارومیه – 1389) مورد مذکور امروزه در زنجان به تواتر به وسیله افراد سال خورده جهت درس اموزی نقل می گردد.


.... در زنجان نیز یکی از سرکردگان فرقه دمکرات غلام حسین خان اوصانلو بود که پدر و پدربزرگ وی نیز از خان های منطقه به شمار می رفتند و سابقا جزو دارودسته ی جهانشاه خان امیر افشار بود و بعدا طی اختلافی با او جنگیده بودند. معروف است که غلام حسین خان چندین بار محمود خان ذوالفقاری را (در جنگ های محلی بین پارتیزان های محمود خان و فدائیان فرقه) به چنگ اورده ولی دستگیر نکرده بود. حتی شایع است که یک بار خاکستر منقل روبروی محمود ذوالفقاری را با شلیک گلوله ای پاشانده بود تا ضرب شستی نشان دهد و شاید همین مسایل موجب شده بود که زلفعلی قلی زاده (رئیس شهربانی وقت زنجان) گفته بود که مطمئن باشید که هیچ وقت خان، خان را دستگیر نمی کند!! ما باید خود راسا وارد عمل شده و ذوالفقاری ها را دستگیر کنیم.(ویژه نامه ی امید زنجان - به مناسبت اغاز ششمین سال انتشار هفته نامه - سید حمید صدیقیان -  خرداد ماه 1377صفحه32)


.... به خاطر دارم که در مهر ماه سال1325 بود که عده ای از کهنه مهاجرها و سران اولیه فرقه دمکرات مقیم شهر زنجان، که تشخیص داده بودند جریان کارها به طرف سقوط حکومت فرقه می رود به تبریز امده بودند تا به اصطلاح سرگوشی به اب بدهند و خبری پیدا کنند!! زلفعلی گاریچی، شخصیتی شناخته شده به وسیله روزنامه نگاران و منتقدان تهران که در روز اول دگرگونی زنجان بوسیله فرقه چی ها به سمت ریاست شهربانی زنجان منصوب شده بود، یکی از کسانی بود که کار خود را رها کرده و به تبریز امده بود. اغلب روزها عده ای را دور هم جمع می کرد و در مقابل ساختمان مرکزی فرقه دمکرات، سران فرقه را متوقف کرده و با انان گفت و شنود می کردند... منظورشان به حرف اوردن انها و کشف خبر بود! یک روز من هنگام عبور از خیابان فرقه، به علت اجتماع همان گروه ایستادم تا از صحبت هایشان چیزی بشنوم. در همان ضمن ژنرال جعفر کاویان وزیر ارتش های اذربایجان با ماشین وزارتی به ان جا رسید که گویا به درون ساختمان فرقه برود... زلفعلی گاریچی که قصد متوقف کردن او و همه ی وزیران و سران را برای گفتگوی خیابانی داشت، محکم با دو دست، که یک لنگه کفش هم در دست داشت، برروی ماشین وزیر می کوبید و می گفت: ما اگر می خواستیم گرد و خاک ماشین وزیر ها را توی حلقمان بکنیم، سپهبد احمد اقا خان ، (منظورش سپهبد امیر احمدی بود) از تو ژنرال تر و برای این کار مناسب تر است! گرد و خاک ماشین سپهبد احمد اقا خان خیلی بهتر از گرد و غبار ماشین ژنرال است!! (جستجو در گذشته - منوچهر سعید وزیری - ناشر : زریاب - 1378)


درباره نوع عملکرد سازمانی زلفعلی در شهربانی فرقه دمکرات زنجان و حل و فصل دعاوی و امور مراجعه کنندگان و نوع قضاوت های وی، جراید قدیمی مربوط به بعد از افول فرقیون، مطالبی را که برخی خلاف واقع بوده گزارش و تقریر کرده اند که به جهت بعضی ملاحظات، از پرده برداری و نقل انها پرهیز می شود. این روند و برخورد طعنه و تمسخر امیز با موضوع شهربانی دمکراتیزه زنجان!! بعد ها به داخل اهالی کوچه و بازار هم رسوخ پیدا کرد به طوری که گاهن سخنان خنده اور و حیرت اور از زلفعلی نقل می کردند و می کنند که می شود گفت بسیاری از انان را به او وصل کرده و یا بسته اند. قصه ی مردی که می خواست همسرش را طلاق بدهد و زلفعلی در مقام رئیس شهربانی چی های زنجان با ترفندی مانع این کار مرد می شود. حکایت کمبود نان غله در شهر و توپ و تشر زلفعلی با طپانچه به خبازان زنجان.  قصه ی زنی به نام ... در محله حسینیه که در منزل خود، شیره کش خانه دائر کرده بود و از سوخته ی تریاک شیره درست می کرد و زلفعلی با گاری خود، جهت بازداشت وی راهی می شود. نقل بازداشت یکی ازفرزندان او ازسوی شهربانی زنجان بعد ازشکست فرقه دمکرات و رفتن زلفعلی به پیش محمود ذوالفقاری جهت ازاد شدن فرزند و جواب طعنه امیز خان بزرگ زنجان به زلفعلی (مگر خودت رئیس شهربانی زنجان نیستی!!) ...و....بطور کل طنز و بذله گویی و شوخ طبعی در زنجان سابقه زیادی در بین عامه داشته و دارد و این موضوع به جهت وضع مالی خوب دارایان شهر در بین انان بیشتر رواج دارد به طوری که ان ها در اوقات فراغت، لطیفه های نغز و باریک منتصب به افراد تعریف می کنند که مخاطب متحیر می ماند و اگران ها جمع اوری شود خود کتابی را در بر گیرد. هرچند که الان افرادی پیدا شده اند که جای قدیمی ها را با جوک های متفاوت نسبت به این افراد پر کرده اند و به کار خود ادامه می دهند. درباره زلفعلی (گاریچی) همانند ملا نصرالدین، محمد علی واهبی، اقاولی و یا حتی ساری قلیخان و شعبان جعفری و عباسعلی پنبه ای میانجی جوک ها و لطایف و حرف و حدیث هایی از قول او گفته اند و یا اشعاری ساخته اند که به گفته معمرین، نسبت های داده شده به اشتباه بوده و بیشتر انها، با دادن شاخ و برگ و زیاد کردن پیاز داغ ان، ساخته و پرداخته ذهن راویان می باشد.


  بعد از شکست دمکراتها و ان گریزها و بگیر و ببند ها و غارت ها که خوشبختانه در زنجان و بر خلاف کل ایالت اذربایجان و شهر همسایه زنجان (میانه) که درانجا، متهمان انفجار پل دختر میانه (قیز کورپوسی) یعنی نصر اله پاکدل رئیس شهربانی فرقه دمکرات میانه و داداش خالقی معاون شهربانی میانه و تنی چند از فدائیان دستگیر شدند و  نصر اله پاکدل به دار آویخته شد و داداش خالقی متحمل زندان گردید و....، کسی را در کل ولایت خمسه زنجان (به جزء یک مورد!!) به جرم فرقه چی بودن حلق اویز و یا محکوم به قتله (قطع ایله = قطع کن = بکش) نکردند.


زلفعلی قلیزاده (زنکان نظمیه اداره سی نین رئیسی) برخلاف بسیاری از اعضا و رهبران و عناصر کلیدی  فرقه دمکرات زنجان مانند دکتر جهانشاهلو، غلامحسین خان اصانلو، حکیمه بلوری، حسن نظری، غلامحسین بیگدلی و  دیگران که امکان فرار داشتند و قبل از یورش ارتش شاهنشاهی و قشون خصوصی محمود ذوالفقاری با عنوان (اسلام قشونی) اقدام به خروج اززنجان و تبریز کردند و به انسوی مرزها گریختند و به امید روزی و روزگاری رنج غربت بر خود هموار کردند و... به هر دلیلی، او همچون شازده امیر خسرو دارایی (برهان السلطنه) و ابوالفضل رئوفی و ضیایی و وزیری و.... اقدام به مهاجرت به روسیه نکرد، به خاطر حفظ حرمت و حریم افراد خرد و کلان!! در ایام کام روایی و ششلول بندی!! و ریاست نظمیه زنجان دمکرات زده!!، از عواقب کار خود به راحتی جست و در امان ماند و اذیت نشد. او مدت زمانی کوتاه به همراه یکی و دو تن از پسرانش از جمله (مرحوم حاجی بالا) و حدود چهار صد نفر از زنجانیها که اشتهار به طرفداری از فرقه دمکرات داشتند، در زندان شهربانی زنجان و قزل قلعه سپری کرد "زلفعلي [زلفعلي قليزاده- گاريچي] رييس شهرباني دموکرات ها که مرتکب فجايع کثيري!! شده در زندان محبوس است و متأسفانه اين شخص داراي تذکره بيگانه مي باشد و سند آن در دست مقامات دولتي است. مردم تقاضاي اعدام او را دارند.!! امروز نيز بازار تعطيل و اجتماعات تشکيل مي شود . (خواندني ها، شماره ي 29، سال7، شنبه 9 آذر ماه 1325) رييس شهرباني دموکرات ها در زندان ديده شد. نام اين مرد زلفعلي گاري چي است. خودش به ما گفت اهل بادکوبه است و فعلاً هم زن و بچه ي او در قفقاز سکونت دارند و فقط خط روسي مي داند . (خواندني ها، شماره ي 30، سال7، سه شنبه 12 آذر ماه 1325) یولداش !! قلی زاده سپس به زندگی عادی و به شغل اصلی خود برگشت و دربرخی موارد مورد تحسین هم واقع شد و به نقلی (به همراه یک کلید مخصوص!! درب یکی از اطاقهای عمارت ذوالفقاری) به حضور سردار زاده!! هم رفت و یا فرا خوانده شد!!


....امروز صبح (توضیح نگارنده : 5اذر ماه 1325 خورشیدی) بر حسب دعوت آقايان اعظام السلطنه (محمد ذوالفقاری) و ناصر ذوالفقاري به کوسه لر 3 فرسخي عزيمت [نمودم] در مراجعت کليه ي نقاط عرض راه به وسيله ي اهالي به طور بي سابقه اي استقبال به عمل آمد. همه جا مردم فرياد مي زدند«ياشاسون ذوالفقاري و محو ادلن [اولا] غلام يحيي» در همان حال سلطان محمود ذوالفقاري فرمانده ي نيروي ميهن پرستان که امروز درست يک سال است زنجان را ترک گفته و همه جا با مغول هاي مهاجر در مبارزه بوده وارد زنجان مي شود. وي در يک جيپ سوار است دو کاميون ديگر فدائيانش (پارتیزانهای کوهستان!!) او را تعقيب مي کند. ذوالفقاري در مقابل پرچم سه رنگ شير و خورشيد ايستاده است. بيست هزار نفر از مردم زنجان از وي استقبال کردند. 90 [رأس] گوسفند و گاو جلو[ي] او قرباني شد. حتي زني تنها خروس خود را سر بريد. صبح امروز جمعيتي از محصلين به شهرباني آمده و در برابر گروه خبرنگاران و افسران و مردم فرياد مي زدند به ما اسلحه بدهيد تا مهاجرين را نابود سازيم. چون با نطق و صحبت متقاعد نشدند به وسيله ي قواي انتظامي آنها را متفرق ساختند، اما باز دسته دسته در خيابان ها نمايشات شديدي بر عليه مهاجرين و پيشه وري مي دهند. (خواندني ها، شماره ي 29، سال7، شنبه 9 آذر ماه 1325)


.... اهالی زنجان در ادبیات محاوره ای وطبق منقولات سالمندان زنجانی، حکايت تاراج عمارت ذوالفقاری در زمان حکومت يک ساله حزبی ها و فرقه چی ها بر شهر را، بسيار شنيده اند که چگونه زلفعلی مهاجر(گاریچی معروف شهر) با جوانمردي و درزماني که نيروهاي توده چی و فرقه چی مي خواستند وسایل کمد و گنجه البسه یکی از اطاقهای اعضاي نسوان خانواده ذوالفقاری را نيز بازرسي و احيانن چپاول نمايند، ولي با نهيب سرکرده شان(زلفعلی قلیزاده) مواجه شدند که آنان را از دست درازي بر لباس ناموس یک خان فراری که اینک در جبهه باختری ولایت خمسه، ستاد مقاومت برعلیه فرقیون تشکیل داده بود منع کردو قفل بزرگ بر چفت درب ان اطاق قرار داد و

 

 بی مناسبت نخواهد بود در ارتباط  با همین واقعه مذکور، از جراید قدیمی وام گیری بکنیم.....  بطوری که بعد از سقوط زنجان و با ورود روزنامه نگاران دست راستی و دست چپی با قطار ویژه از پایتخت به زنجان، حماسه سرایی های جراید دست راستی از فروپاشی دستگاه فرقه دمکرات و حکومت فدائیان و سیل گزارشات انچنانی و گاهن بودار از زنجان شروع می شود و دراینجا جهت پرهیز از اطاله کلام،  به یک نمونه از ان گزارشات (مربوط به خان ذوالفقاری و عمارت کلاه فرنگی موسوم به ذوالفقاری) اشارتی می گردد:  "شرح مصائب و خسارات و بدبختي هاي وارده به برادران پاك دل و جوان مرد [!] ذوالفقاري كه در اين مدت به راستي از هستي ساقط شده اند توصيف نشدني است. اين خانواده ي 300 ساله قبل از هرج و مرج زنجان شايد از متمول ترين افراد آن حدود بودند و علاوه بر اين كه دموكرات ها املاك آنها را ويران و مصادره كردند،‌خانه و منازل آنها را اشغال كردند و اسباب و ملبوس و تزئينات يك زندگاني سيصد ساله را غارت كردند و پنج حياط كه از هر جهت وسايل راحتي و زندگي در آن جا مهيا بود چپاول نمودند و بدين نيز اكتفا ننموده اتاق ها را شكافته و به اميد اين كه شايد گنجينه اي پيدا نمايند آن ها را خراب نموده اند. منازل مسكوني سابق ذوالفقاري ها امروزه مانند يك مخروبه به نظر مي رسد. درب هاي اين اتاق ها را شكسته اند و ديوارها را سوراخ نموده اند. تمام زير زمين ها را محل كثافات و زباله قرار داده اند و به راستي اقدامات اين اشخاص از يك مشت وحشي و مغول و تاتار دست كمي نداشته است. آقاي دكتر جهانشاه لو با يك جامه دان وارد زنجان مي شوند و موقع مراجعت 7 كاميون اثاثيه ذوالفقاري ها همراه خود به تبريز حمل مي نمايد. اين بود نمونه ي بسيار كوچكي از عمليات مهاجرين درباره ي ذوالفقاري ها." (توضیح نگارنده: محل مذکور ستاد اصلی کمیته محلی زنجان و محل اتراق رهبران حزبی از جمله غلام یحیی دانشیان و افسران فرمانده توده ای بود.  قضاوت درمورد صحت و سقم این انشاء با این بلاغت و شهامت و سلامت!! را بر عهده خوانندگان می گذاریم!!) (خواندني ها، شماره ي 33، سال7، شنبه 23آذر ماه 1325)


دکتر علی اکبر صارمی فرزند سید مقتدا صارمی (یکی از بنیان گذاران مدرسه ملی سعادت زنجان – 1305) در تکه هایی از زندگینامه خود نوشت هفتاد ساله گذشته می نویسد: ".... چند سال پیش وقتی سرگرم مطالعات پروژه ی نوسازی ((سبزه میدان)) یکی از میادین مرکزی شهر زنجان بودیم و به اتفاق دوست خوبم محمود موسوی شهر را گز می کردیم ، گذرمان به خانه ی تاریخی سلطان محمود خان ذوالفقاری ((سومین پسر حسینقلی خان اسعد الدوله ، مشهور به سردار که از با نفوذترین و مقتدرترین پسران سردار به شمار می رفت و برادران دیگر تحت فرمان او بودند. منزل مسکونی او در بین سبزه میدان و سرچشمه قرار داشت که به همراه خانه های دیگر برادران ذوالفقاری بصورت مجموعه به دستور پدرش در اواخر قاجاریه بنا گردیده و مشتمل بود بر اندرونی و بیرونی.  یک حیاط مشجر و مصفای که اب قنات سردار در انجا افتابی می شد. متاسفانه بعد از انقلاب و ضمن برنامه های توسعه شهر، مجموعه بناهای برادران ذوالفقاری به استثناء قسمت بیرونی منزل محمود خان و خانه امیر حسن خان!!! به کلی تخریب شد و اثری از ان باقی نماند. پی نوشته ها -  فصل 1 )) افتاد. و در ان جا با صحنه ی تاسف باری روبرو شدیم که به نوعی با گذشته من پیوند دارد. راننده خوش لهجه ی افغانی لودر ، داشت اخرین رفت و برگشت خود را انجام می داد و وقتی از او پرسیدم : (چه میکنی ؟) گفت: اقای مهندس کار را تمام کردم!!  و تمام خاک ها را بردم. من و محمود با اندوهی عمیق به هم خیره شدیم و چیزی نگفتیم. بنایی که راننده خوش لهجه پشتو گوی ، ان را به تلی از خاک بدل ساخته بود، خانه مصطفی خان ذوالفقاری بود که روزگاری مقر ذوالفعلی گاریچی ، رئیس شهربانی منتصب زنجان در دوره ی دمکرات ها بود. زلفعلی گاریچی پیرمرد مهاجری اهل قفقاز بود که به شغل گاریچی گری اشتغال داشت.  پس از استیلای دمکرات ها و تارانده شدن نیروهای دولتی، این مرد عامی و بی سواد به ریاست شهربانی زنجان منصوب شد و از ان جا که خواندن و نوشتن بلد نبود چند نفر به عنوان منشی او را یاری می کردند. پس از شکست دمکرات ها چندی زندانی شد اما زنده ماند و به شغل اصلی خود گاریچی گری بازگشت.(تار و پود و هنوز ... سرگذشت من و معماری ما، نشر تهران:  هنر معماری قرن، 1389)


محمود موسوی در بخشی از مقاله خود با عنوان ((ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما)) چنین می نویسد: ایا این از طنز های تاریخ نیست که اشغالگران دمکرات و مهاجران ان سوی ارس ، کمر به قتل این بناها نبستند و انها را به عنوان تکه هایی از میراث فرهنگی و یادگار دوران کودکی ما باقی گذاشتند اما راننده از همه جا بی خبره ان سوی هریرود به دستور((خودی ها)) چنین بی مهابا در نابودی این اثار با ارزش شتاب می کرد تا از ان میراث، چیزی برای فرزندان ما و نسل های اینده برجای نگذارد...... در کلاس سوم دبستان اسلامی توفیق زنجان که مرحوم رضا روزبه سالها سرپرستی ان را برعهده داشت، اجبارا تفنگ های چوبی و مشقی را به دست ما بچه های دبستانی داده بودند تا با انها از برابر جایگاهی که غلام یحیی دانشیان (نماینده فرقه دموکرات در زنجان) با لباس افسران ارتش سرخ ایستاده بود رژه برویم و به دشمن فرضی حمله ور شویم.... همزمان با ان محمود خان با تفنگچیانش در کوهستان های خوئین، گرم جنگ با فدائیان فرقه دمکرات بودند...... زلفعلی گاریچی در حالی که گاری خود را در کنار عمارت شهربانی در سبزه میدان زنجان پارک کرده بود و از پشت میز ریاست شهربانی دستورات شداد و غلاظ صادر می کرد و کمی ان سوتر خانه های برادران ذوالفقاری مقر حکمروایی سران فرقه دمکرات شده بود که در مدت یکسال حکومت اشغالگرانه خود چه فجایعی که به بار نیاوردند اما هرگز به خود اجازه ندادند تا هویت یک شهر را نادیده گرفته و حکم به تخریب اثار و مواریث گذشته بدهند.(روزنامه همشهری، مورخ 12اسفند 1378)


....درمیان هواداران صادق هردو طرف گروه متخاصم ماجرای فرقه دمکرات اذربایجان (روستائیان خوش نشین  و کارگران و جوانان و افراد خوش سابقه شهری و روستایی  و فقیران شهری و بی چهرگان دلسوخته و هویت خواهان! و دزد زده ها و ارزو مندان تو سری خور و ارمانگرایان مایوس از همه جا و همه کس و افراد نا اشنا به ظرائف بازیهای سیاسی لیدران و رهبران خود و....)،  شماری افراد بی هویت و بی‌اعتنا به بزرگ و كوچك،  ولگرد،  جاهل،  لوطی، لاابالی، الوات،  ناآگاه، عقب‌مانده  و ماجراجو و مفت‌خور که دنبال كار و كاسبی معینی نبودند و با كار اصولا میانه‌ای نداشته  و درتولید اجتماعی و درفرآیند تولید ایفاگر هیچ نقشی نبودند،  بلكه از جیب مردم !!، امرار و معاش می کردند یافت می شدند... ودر این اثنا زلفعلی قلی زاده دنیا دیده، از تیپ افراد لمپن و طفیلی شهر نبود،  بلکه با گردونه اسبی خود به کار و فعالیت و حمل کالاهای تجارتی از گوشه کنار شهر و ایستگاه راه اهن و سراها و غیرو مشغول بود....او با هر عنوانی (شانسی - بختکی و یا با علوم و تجربیات کسب کرده در بادکوبه و ...)  در بعد از شهریور ماه 1320 مجذوب شعارهای اصلاح طلبانه احزاب سیاسی گردید و در نبود احزاب غیر وابسته ملی و مترقی، حزب توده شعبه زنجان را به عنوان الترناتیو ایده ال جهت زدودن انباشت سالها مشقت و بدبختی انتخاب کرد و ابتدا به عنوان رئیس اتحادیه باربران!! زنجان انتخاب شد و سپس.... شاید می خواست با این انتخاب،  انتقام از فئودالها و پولداران و دارایان و پلو خورها بگیرد!! شاید جذبه تفنگ و فشنگ و لباس متحد الشکل و سرودهای اتشین در او اثر کرده بود و شاید در ایام پیری و کهولت سنی که از انجا (باکو) رانده و از اینجا (زنجان) مانده بود می خواست کاری انجام بدهد و نام او به تاریخ و ادبیات کلاسیک و شفاهی و مطالعات میدانی افراد، سنجاق گردد!!... چون بررسی دقیقتر به اطلاعات وسیعتر (به خصوص بازماندگان فرقه دمکرات) و وسواس بیشتری نیاز دارد وارد جزئیات بیشتری نمی شویم.


.....لیکن در رابطه با عملگرایی و کاهش نقش زندان در بحث مجازات شهربانی زلفعلی قلیزاده و مبارزه با کاغذ بازی و دودوزه بازی و پرهیز وی از وعده و وعید های انچنانی به مردم، مجله خواندنیها می نویسد: " درب زندان شهربانی زنجان (بعد از سقوط حکومت خود مختار محلی) باز شد ... ما (خبرنگاران) با کمال تعجب فقط 8 نفر زنداني در آن يافتيم. پايور شهرباني مي گفت. اصولاً سرقت، چاقو کشي بي عصمتي کم اتفاق مي افتاد. پرسيدم روزي که زنجان به دست دموکرات ها افتاد چند نفر زنداني در زندان بودند؟ جواب داد 150 نفر؛ ولي آنها غالباً آزاد شدند. پرسيدم اين که مي گويند جاي مخالفين فرقه ي دموکرات زندان بود، آيا راست است[؟] مخاطب من در حالي که با چکمه به روي زمين اشاره مي کرد با لبخند گفت: جاي مخالفين فرقه ي دموکرات خيال مي کنم اين جا بود؟! دموکرات ها کاري مي کردند که، ميل هم نداشتند شخص بيکاره يا فاسد بين آنها باشد مي خواهد اين شخص فاسد مرد باشد يا زن. دوست و دشمن عقيده دارند که فحشاء کم کم داشت از زنجان رخت بر مي بست. فواحش دانستند در زمان حکومت(ديموقرات فیرقه سي) نان مسموم آن ها آجر است. عده اي راه ساير نقاط ممالک محروسه ايران را که به مزاج خود سازگار مي ديدند در پيش گرفتند، سايرين هم ترک زشتکاري نمودند. آري در زنجان فحشاء داشت به کلي محو مي شد و نام فاحشه براي ضبط در فرهنگ باقي مي ماند. (خواندني ها، شماره ي 30، سال7، سه شنبه 12 آذر ماه 1325) 


در دوران حکمرانی فرقه چی ها در خمسه زنجان و در دوران رياست زلفعلي گاريچي[زلفعلي قليزاده] بر شهربانی زنجان و ابوالفضل رئوفی شهردار مقتدر دمکرات زنجان، یک  خبرنگار اعزامی از تهران (روزنامه ترقی) چنین گزارش می کند:  جلوي دکان نانوايي را خلوت ديدم از نانوا پرسيدم نان مني چند مي فروشي[؟] گفت: 7 ريال،البته ارزان بود. پايين تر از يک گوشت فروشي پرسيدم گوشت چارکي چند قيمت دارد؟جواب داد 14 ريال، روغن هم مني 200 الي 220 ريال فروخته مي شد. اين ارزاني زايدالوصف هرچه باشد بر اثر اقدامات فرقه ي دموکرات بود که به اقتدار تام بر نرخ ها نظارت مي نمود. اتفاقاً بعد از ظهر در خيابان يکي از دوستان يک آگهي به زبان ترکي به من ارايه داد که تاريخ ده پانزده روز قبل داشت و از طرف رييس فرقه ي دموکرات (شما بخوانید ابوالفضل رئوفی!!) صادر شده بود . مضمون آن اين بود .«اخيراً بر اثر بعضي القاء شبه ها جمعي از کسبه و اهالي بدون توجه به دستورات بهاي اجناس و خواربار را بالا برده اند. براي اطلاع اين قبيل اشخاص تذکر داده مي شود چنانچه بلادرنگ قيمت ها را پايين نياورند محکوم به اعدام مي شوند». (خلاصه از روزنامه ها - خواندني ها، شماره ي 31، سال7، شنبه 16 آذر ماه 1325)


 ..... مع الوصف ما چه بخواهیم چه نخواهیم بسیاری افراد عوام و لیکن پر نفوذ مانند نایب اقا و نایب شعبان و از جمله زلفعلی (گاریچی)  این شخصیت عامی و کم سواد و به گفته بزرگان شهر (پیر مرد کهنه مهاجرخوش قلب که اکسیژن محافل به خاطر بداهه گو یی هایش بود!! - متوفی در بحبوحه نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق) ، گوشه های گنگ ولی قابل بررسی از تاریخ معاصر هفتاد و هشتاد ساله ی اخیر زنجان را به خود اختصاص داده است، چرا که برای اولین باردر تاریخ معاصر و با تقی و توقی و با دگرگونی سیاسی در شهر زنجان و فرار اعیان و اشراف و تاجر و مالک و رئیس و کارخانه دار و یاور و سربحر و....، لایه هایی از اقشار پایین دست جامعه فئودال زده خمسه و یقه چرک ها و گالش  پوشان و وطنی پوشان و کلاه نمدی ها، رنجبران و دلسوختگان شهری و روستایی و اکینجی ها و سوروچی ها به مدارج بالای دوایر دولتی می رسند و خانها و خان زاده ها  و یقه سفید ها را با رعایت تمام جوانب، پس می زنند و با پارک گاری در جلوی اداره و جا گذاشتن چرخ فلک (گردونه و اسباب بازی مخصوص کودکان) در معابر و پارکها و با شمایل قطارهای فشنگ و یا...به رتق و فتق امور شهر می پردازند. هر چند سیر حوادث در اینده به گونه ای دیگر رقم می خورد که تو گویی همه انها سرابی بیش نبود!! چرا که دولت و حکومت محلی خود گردان!! مستعجل بود...  حکومت خود گردان که به باور برخی افراد زاییده یک شورش اجتماعی نسخه برداری شده بود  و از تنوع و از تاکتیک های سیاسی در شرایط مختلف اجتماعی تصور روشنی نداشت و مدینه فاضله ی انها احساس بود و از ان چیزی برداشت و یا چیزی می فهمیدند که دلشان می خواست!! ..... با کیش شدن یولداش ها از سوی همسایه شمالی، ممیزهایی بین انها گذاشته می شود و در این راستا با وجود مخالفت ها، این ممیزی ها، بین فرقه دمکرات زنجان و اذربایجان هم صورت می پذیرد و با وجود تشکیل میتینگ 25/3/26 در زنجان و تلگراف اعضای فرقه زنجان به پیشه وری،  هیچگاه این ممیزیها،  قلم گرفته نمی شوند (گذشته چراغ راه اینده - جامی) و با مصالحه معماران اصلی فرقه دموکرات اذربایجان  بر سر خمسه زنجان با دولت مرکزی و احمد قوام السلطنه، همه چیز رنگ می بازد و شهرستان زنجان با هزارو خورده ای پارچه ابادی و قراء،  با امدن فئودالهای فراری و ملاکین و اشراف و اعیان به خانه اول بر می گردد!!.


  ......از يک نفر زنجاني پرسيدم چرا به آقاي محمود ذوالفقاري سلطان مي گويند مگر سابقاً در ارتش بود. گفت خير بلکه اطلاق کلمه ي سلطان براي اين است که نامبرده در زنجان داراي قدرتي بود که در سلاطين ديده مي شود به همين جهت به وي سلطان مي گويند. اصولاً کلمه ي زنجان به ذوالفقاري ارتباط پيدا کرده که هر کدام ديگري را به ياد انسان مي آورد. سلطان محمود که من مي ترسم اسم او را ببرم به قدري در راديو تبريز و جرايد دست چپ نام وي را دنبال ارتجاع، استثمار و غيره برده اند که انسان بيم دارد از بردن اسم وي هم مرتجع شود. به هر حال تا روز سه شنبه من وي را نديده بودم از فحواي نگارش جرايد دست چپ خيال مي کردم نامبرده هيکلي مانند ديو، سبيل هايي از بناگوش در رفته و اندامي درشت و چشماني چون دو آتش گداخته داشته باشد. عصر سه شنبه مردم شهر زنجان با غلغله و غوغاي فراواني سلطان محمود را پيشواز کردند. گاو گوسفند در برابر جيپ ذوالفقاري کشتند؛ خلاصه ذوالفقاري با 10 نفر تفنگچي خود که واقعاً بدون اغراق بايد هر کدام از آن ها را نمونه ي زيبايي و رشادت بدانيم با تشريفات خاصي وارد خانه اش شد. در حدود 5-6 هزارنفر در خانه و اطراف او گرد آمدند تا نسبت به اين مرد جنگجو به قول خودش و يا فئودال مرتجع به قول چپي ها ابراز احساسات کنند. ذوالفقاري وارد شد من بر خلاف تصور جواني خوش اندام و مسلح با قيافه اي پريده رنگ در برابر خود يافتم. سلطان محمود ذوالفقاري بالاي بالکن رفت تا با احساسات مردم که در توي حياط فرياد مي زدند و بدون هدف مرده باد زنده باد مي گفتند جواب گويد. ذوالفقاري يک پرچم سه رنگ ايران را بلند کرد و به ترکي گفت: مردم يک سال بود کسي به شما اجازه نمي داد که اين پرچم مقدس را شما به بينيد و به ياد ميهمن آن را زيارت کنيد. خدا را شکر که پس از يک مبارزه ي خستگي ناپذيري امروز براي اولين بار باز ما چشممان به اين پارچه ي سه رنگ مقدس مي افتد ... بياييد نزد خود عهد کنيم تا زماني که برادران آذربايجاني خود را از رنج و زحمت نجات نداديم از اين فعاليت و کوشش و مبارزه دست بر نداريم . (مرد امروز - شماره 849 اذرماه  1325)


.... و این خود و حوادث و وقایع حکومت یک ساله فرقیون و نوع کردار و رفتار و گفتار و احکام وفرمانهای صادره از سوی زعمای فرقه دمکرات زنجان، سوژه خوبی و قابل تامل و بررسی می تواند باشد.


...و در این راستا و بیشتر در جهت خنده ومزاح!!، فيلمی 16 میلیمتری، نود دقیفه ای به نام "قيام پيشه وری" به کارگردانی پرویز خطیبی در سال 1333 یعنی هشت سال بعد از سقوط حکومت خودمختار محلی که نگاه طنز امیز و هجوآلود به ماجرای نهضت سید جعفر پیشه وری درآذربايجان و برخوردهای "زلفعلی گاريچی” و "غلام يحيی دانشیان” داشت و با ورود ارتش شاه و گماشتگان فئودالها و سركوب شورشيان ماجرا پايان می يافت به منظر ظهور رسید.... که طبق نظر صاحب نظران، مورد استقبال عمومی هم قرار نگرفت....


توضیح این که جهت پرهیز از طولانی شدن مقال و کلام از پرداختن به جزئیات وقایع فرقه دمکرات زنجان و حادثه مسجد سید(جامع) زنجان یعنی سکوی پرتاب زلفعلی قلی زاده جهت پوشیدن جبه ریاست شهربانی زنجان امتناع شده است و علاقمندان می توانند در این مورد به مصاحبه های معمرین زنجان و شاهدین عینی و بازماندگان فرقه  با جراید محلی  زنجان موج بیداری، البرز خرم و غیرو و همچنین به مجله ی خواندنی ها نمره های 3 – 5 – 7 – 8 – 9 سال ششم ، تحت عنوان با فرماندار زنجان چه کردند!؟، 13روز در زندان دمکراتها که گزارش اسیب شناسانه ی رضا فهیمی (فرمانداروقت زنجان) می باشد مراجعه بکنند.

 

 

 

شمه ای ازسرگذشت مرحوم حاج اقا هادی قائمی



 

آشنايی با مرحوم آقا هادی قائمی

 

يکی از چهره های فرهنگی و مذهبی زنجان

 

 

 

 

                        جمع اوری کننده: عبدالعزیز قائمی

 

 

مرحوم آقا هادی قائمی در يکی از خانواده های مشهور به تقوا و فضيلت در زنجان ديده به جهان گشود. متأسفانه اطلاع دقيقی از سالروز تولد ايشان در دست نيست، اما با توجه به قرائن موجود، به نظر می رسد حدود سال های 1300 الی1301 شمسی بوده است. پدرش مرحـوم حاج جـواد به همـراه برادرانش (حاج نقـي وحاج تقـي) و پدرشان حاج خداويردي از تجـار خوشنـام، متعهد، متـدين و از خانواده هاي اصيل و آبرومند زنجـان بودند كه در محله ي نصرا خان ساكن بوده و از ريش سفيدان وامنـاي مساجد نصـرا ... خان و زنبيـه ی اعظم محسوب مي شدند. آن گونه كه نقل شده حاج جواد با بسياري از علماي بزرگ زنجان و ساير رجال شهر مراوده و ارتباط تنگاتنگي داشته است. مجالس روضه خواني ومرثيـه به صورت هفتگي وثابت در منزلش منعقد مي شده كه جمع عمده ای از اکابر شهر در آن مجـالس شـركت مي كردند. بلنـد همتي و مناعت طبع او تا حـدي بوده كه در آن زماني كه دسته هاي عزاداري مقيد به رفتن خانه هاي خوانين شهر وگرفتن خلعت از آنان بودند، ولي وي و برادرانش هرگز مرتكب اين گونه اعمال نشده و اين چنين رفتارها را كوچكي و ذلت به  شمار مي آوردند .


            


مرحوم هادی قائمی در پیکره های مختلف


 و اما مـادرش مرحومه سيده فاطمه دختر مرحوم حاج سيد تقي معراجي بود. حاج سيد تقي عالمي بود كه علاوه بر علوم الهي از طب سنتي و برخي علوم غريبه نيز بهره هايي داشته وبيماري وبا را باداروهاي گياهي معالجه مي كرده است.جد وي با چند واسطه به شهيـد سيـد جلال الدين بن موسي بن جعفر (ع ) - مـدفون در آستـانه ي اشـرفيه - مي رسـد . البته برخي نام اين امامزاده را حسن بن موسي الکاظم عليه السلام و برخي ابراهيم اصغر معروف به مرتضي ناميده‌اند. در هر صورت وی را برادر اعياني(يعني برادر پدري و مادري ثامن الائمه) معرفي کرده اند.


در مورد مرحوم حاج سيد تقی رشته ي كلام را به قلم شيواي مرحوم استـاد يوسف محسن اردبيلي مي سپـاريم كه در دوهفتـه نامه ي شهاب زنجان شمـاره ي 62 ، صفحه ي3، روزشنبـه مورخ 16/8/77 اين گـونه بيان نمـودنـد.« اين حاج سيـد تقـي هم از مـردان عجيب روزگار خـود شمـرده مي شده است. او آخوندي به تمام معني بوده كه در بازار زنجان در سـراي گلشن كه ملك شخصي خودش بوده[البته با شراکت دامادش حاج جواد و برادران وی و چند شريک ديگر) به تجارت اشتغال داشت. اين تاجـر بازاري مرد علم وادب وعرفان بوده وجلسات مرتبي داشته كه درباره ي عرفان واخلاق صحبت مي نموده ومكتبي خاص به خود در زنجان دايـر نموده بود كه مورد اقبال زنجانيان قرار گرفته بود وهنگام ظهر در سـراي گلشن آن روز اقامه ي نماز جماعت  مي نمود كه بسياري از بازاريان به وي اقتدا مي نمودند ... » .


ضمناً مرحوم حاج سيد تقی احياگر کاروانسراهای بهجت و گلشن در بازار زنجان نيز می باشد. سرای گلشن که ظاهراً در جنگ بابيت تخريب شده بوده، با پيشنهاد حاج سيد تقی و با همت وی و شرکايش مجدداً تعمير و احيا شد که امروزه به مرکز فروش عمده ی فرش مبدل شده است.


                                                          

سید تقی معراجی


       بنابراين مرحومه سيده فاطمه  معراجی هم از طايفه ي سادات بوده ودر دامان علم وايمان پرورش يافتـه وخود از تربيت مذهبي بهره ها جسته است.  زنـي متـدين و درحين حـال ساده و بي آلايشي  كه حاج جـواد از وي داراي هشت پسـر و سه دختـر شـده بـود.كه هركـدام از اين فرزنـدان به خصـوص مـرحـومين و ميـرزا عبدالاحـد، آقا رحمـان،آقا عبـدا ... ،آقاسيف ا... وآقا هادي در تقوا وفضيلت شهره ي خاص وعام بوده اند. امروزه بسياری از سالخوردگان شهـر دست كم با يكي دو نفر از آنان آشنا بوده و به پاكدامني ايشان اذعان دارند .


        


                                                 حاج جواد قائمی                           اقا رحمان قائمی

آقاهادی متأسفانه در سنين کودکی از نعمت وجود چنين مادری و دستان نوازشگرش محروم شد و پدرش مرحوم حاج جواد مجدداً با دختر دايي اش ازدواج نمود که نگهداری از وی و برادران و خواهرانش به نامادری نامهربان و شايد بی رحم و ظالم سپرده شد که مورد بی مهری ها و آزار و اذيت های فراوان شدند. از طرفی دوران شکوفايی وضعيت مالی حاج جواد در دوران جنگ جهانی دوم با تغيير مرکزيت بازار کشور و منطقه ی آذربايجان از تبريز به تهران، کم کم رو به افول نهاد و هم زمان با آن با بيماری سرطان مواجه شده و پس از درمان های بسيار و هزينه کردن خرج مداوای وی در زنجان و علی الخصوص تهران در سال 1316 به رحمت ايزدی پيوست و در قم مدفون شد. پس از فوت حاج جواد نيز دلايل ديگری نيز بر دلايل قبلی افزوده شد و فرزندان با ورشکستگی مواجه شده و هر يک به ناچار به حرفه ای روی آورند. اولين فرد از اين خاندان مرحوم آقا رحمان بود که به حرفه ی معلمی رو آورد. وی از اورع زمان بوده که تحصيلات حوزوی نيز داشته و در مدرسه ی توفيق به تدريس مشغول شد، ولی متأسفانه خيلی زود در سنين جوانی در اثر رياضت های فراوان و بيماری زخم معده از دنيا رفت. پس از وی مرحومين آقا هادی و حاج صادق وارد اين شغل انبيا شده و بعد از ايشان مرحوم حاج کاظم معلم شد .  

 مرحوم آقا هادی دارای تحصيلات شش کلاسه قديم و همچنين از تحصيلات حوزوی نيز برخوردار بود و مدت مديدی از بزرگانی چون مرحومين حضرات آيات سيدمحمدحسين غروی و سيد محمد ولايی بهره ها برد .

  مدرسه ي توفيق زنجان يکي از اولين و نامي ترين مدارس زنجان می باشد که با حضور و مديريت مرحوم استاد رضا روزبه (پسر خاله ی ايشان)به يك مجموعه ي فرهنگي غني و پرجاذبه اي تبديل شد.مرحومين برادران قائمي (آقا رحمان، آقا هادي، حاج صادق و بعدها حاج كاظم)، مرحوم حاج ابوالفضل خسروي (همايوني)، مرحوم شكوهي زنجاني، دكترعمادالدين فقاهتي،مرحوم آقاي معزالدين انوار، آقاي رحيم شادمان، مرحوم علي اصغر دانشور (معلم خط)، مرحوم سيد احمد مرتضوي (ابوترابي)،مرحوم حمزه خان مقدم، مرحوم حاج سيدمحمود كاظميني، مرحوم شيخ اسحاق صائني، مرحوم رضا وزاني، مرحوم سيد عرب، مرحوم حاج علي عابدي، مرحوم دكترمحمدثبوتي،آقاي محمدخلخالي،مرحوم كاظم انصاري،مرحوم حاج باقر روزبه (اخوي استاد)،آقاي داودي،مرحوم سيد مهدي معراجي(پسر دايی مرحوم آقاهادی)،‌ مرحوم حاج عباس درباني، آقاي عطوف احديان و ياران ديگر كه همگي موجب شده بودند، مكتب علم وعشق و عرفان دريك جا فراهم آيد.

با توجه به اين که در انتخاب معلمين آن، دقت بسياري شده بود و آوازه ي آن در بين شهروندان زنجاني پيچيده شده بود، لذا اکثر اهالي زنجان آن زمان فرزندانشان را جهت آموزش به اين مدرسه مي سپردند که در نتيجه، ثمره ي آن پرورش انسان هاي فرهيخته و محققي است که در آن سال ها زير نظر اين معلمان دل سوز و پر از عشق و ايمان تحصيل کرده اند .


باری مرحوم آقا هادی قائمی نيز سال ها در اين مدرسه به شغل معلمی و دفترداری و معاونت مشغول بود.  (وی در دبستان معلم بود و بعدها در دبيرستان به دفترداری و نظامت روی آورد) بسياری از شاگردان و همکاران و فرهنگيانی که با او همکار بودند و کسانی که از نزديک با وی آشنايی داشتند وی را  فردی متقی و پرهيزگار معرفی می کنند و کسی نيست که از وی به نيکی ياد نکند و به اوح ان مرحوم رحمت نفرستد . حتی عده ای او را از نظر روحيات عرفانی بالاتر از مرحوم استاد روزبه می دادند. او هرگز به تغذيه ی دانش آموزان دست نمی زد و زمانی که مدرسه دو سری (يعنی هم صبح و هم بعدازظهر) بود  ناهار را عمدتاً با نان و ماست می گذرانيد.

/**/           مدرسه توفيق آذر ماه سال 1344 از راست: آقايان يوسف نوحی، مرحوم هادی قائمی و عباس خلخالی

مرحوم آقا هادی در مسايل مالی بسيار دقيق بود. نقل است او وجوه شرعيه ی خود را به بردارزاده اش مرحوم آيت ا... عبدالحميد قائمی (ره) که نماينده ی حضرات آيات عظام در زنجان بود، تحويل می داده که در روز آخر عمرش نيز جهت واگذاری وجوه به ايشان مراجعه می کند، ولی آيت ا... قائمی در منزل نبوده و بعداً آن اتفاق ناگوار برای ايشان رخ می دهد و پس از رحلت آن مرحوم، می بينند که روی آن مبالغ با تکه کاغذی نوشته که اين وجه مربوط به وجوه شرعيه  بوده و من به برادرزاده مراجعه نمودم، ولی ايشان در منزل نبودند. 

وی پس از سال ها خدمت به فرهنگ زنجان سرانجام در روز سه شنبه 18 ارديبهشت ماه 1352 برابر با پنجم ربيع الثانی سال 1393 در حالی که مقدمات ازدواجش فراهم شده بود، متأسفانه در اثر برخورد خودرو در پياده رو در خيابان اطراف شير خورشيد زنجان(مجاور امامزاده سيد ابراهيم که هم اکنون به قسمت زنانه ی امامزاده تبديل شده) در حالی که آقای عطوف احديان نيز همراه وی بوده، به ديدار معشوق شتافت. نکته ی جالب اين است که شاگردانش می گفتند وی هميشه دانش آموزان را به مواظبت  در عبور و مرور از خيابان ها توصيه می کرده و حتی می گفته که اين ماشين ها آدم را در پياده رو نيز می زنند .  درمراسم ترحيم وی مرحوم استاد روزبه که در آن زمان در تهران بود، با حال نزار شرکت کرده و اندکی بعد از آن در 21 آبان همان سال رخت بربست.

مرحوم آقای رضا روحانی مدرسه ی ابتدايی به نام ايشان در محله ی کوچمشکی نامگذاری کرد که فعلاً از مکان مذکور به مکان ديگری منتقل شده است . 

آقای حاج علی ذبيحيان از شاگردان و همکاران آن مرحوم و مدير کل اسبق آموزش وپرورش و مدير عامل فعلی مؤسسه ی خيريه بيمارستان وليعصر(عج) درباره ی ايشان می گويد: بنده هر روز بعد از نماز صبح به سه نفر که عبارتند از: مرحومين آقايان هادی قائمی، روزبه و رزاق افشارچی فاتحه می خوانم.

فردی مثل او در عمرم نديده ام. مگر ديگر کسی مثل او به اين دنيا می آید؟ بسيار بزرگوار بود. او در فرهنگ زنجان غريب و مهجور ماند. در دوران همکاری با وی که از سال 44 تا 52 بود درس های زيادی از او آموختم. ايشان تأثير بسزايی در زندگی من داشت .

اين که بر روی قبرش کلمه ی«اورع» نوشته اند،  واقعاً با روحيات آن مرحوم مطابقت دارد. او فردی پرهيزکار و با اجتناب و دقيق بود و هرگز وجوهات را در هم مخلوط نمی کرد و در اين کار بسيار مواظبت می کرد تا خدای ناکرده جيبش با پول های حرام قاطی نشود.آن قدر دقيق بود که وقتی برای خريد سيگار نزد مرحوم حسن ارتنگ (بقالی که در زنگ های تفريح جهت فروش تنقلات به مدرسه مراجعه می کرد و اجناس خود را می فروخت) می رفت به او می گفت که بقيه ی پول مرا از پول هايی که در معامله با دانش آموزان و کودکان گرفته ای، نده . 

وقتی به مجالس ترحيم می رفت از صرف چايی اجتناب می کرد، چون احتمال می داد متوفی دارای کودک بوده که مبادا لب و دهانش را ره اموال صغير باز کند .

او در مدرسه هميشه بر روی يک صندلی ساده و زوار دررفته می نشست، روزی آقای شغلی (مدير وقت) صندلی خوبی را گرفت، اما او باز روی صندلی خودش می نشست، وقتی علت را جويا شدم، گفت او صندلی را از محل کرايه ی ميز پينک پنگ به بچه ها گرفته و من بر روی آن نمی نشينم.  

تابستان ها بنائی به نام استا سليمان را به مدرسه می آورد تا تعميرات جزيی مدرسه را انجام دهد. روزی استا سليمان به من گفت: اين آقا هادی چطور آدمی است؟ او تا ديروقت در مدرسه از من کار می کشد و چندان به من نمی رسد و پول زيادی هم نمی دهد، اما سه چهار روز مرا به منزل خود برد و در آن جا ضمن اين که من می رسيد، عصرها زود مرا ترخيص می کرد و پول زيادی هم به من می داد. من اين موضوع را به اطلاع آقا هادی رساندم و او گفت: بله استا سليمان راست می گويد. چون او در خانه برای من کار می کند و در اينجا برای مدرسه و من از جيب مدرسه نمی توانم برای او مايه بگذارم.

از پول دولتی گريزان بود. مرحوم رضا روحانی مرا مأمور کرد تا او و مرحومين حاج صادق و حاج کاظم قائمی را به استخدام دولت درآورم، اما او از اين موضوع بسيار ناراحت بود و عجيب اين که حقوق دولتی به او قسمت نشد و آن اتفاق تصادف رخ داد .

من و چند نفر از دوستان پس از واقعه ی تصادف به تهران رفتيم تا پزشکی حاذقی را بر سر ايشان بياوريم. در منزل آيت ا... حاج شيخ يحيی عابدی که مرحوم استاد روزبه نيز حضور داشت، بوديم که ناگهان حاج شيخ يحيی فرا رسيد و گفت: انالله و انا اليه راجعون .

دارای اخلاقی آرام و مزاجی ملايم بود و با هيچ کس درگيری نداشت و با احدی دعوا و بگو و مگو نمی کرد. در آن دورانی که تنبيهات بدنی در مدارس مرسوم بود، او هرگز هيچ دانش آموزی را تبيه نکرد[ بالاترين تنبيه وی در دوران معلميش اخراج دانش آموز خاطی از کلاس بود] .    

او به طلاب علوم دينی احترام فوق العاده ای می کرد و از عباراتی مانند ملا، آخوند و ... درباره ی ايشان پرهيز کرده و حداقل عبارت اهل علم در مورد ايشان  به کار می برد .

ضمن اين که در مسايل مالی دقت بسيار داشت،  به وقت نيز  اهميت می داد و کارها را به موقع انجام می داد. زمستان و تابستان برای او فرقی نمی کرد. هيچ تعطيلی نداشت. هميشه از اول وقت تا هنگام ظهر به مدرسه می آمد و کار می کرد.

او در سال 48 به اتفاق بنده به زيارت اماکن مقدسه ی کربلا و شامات مشرف شد و از اين موضوع بسيار خشنود بود .

 

 

 

 

 

 

نشریه ترکی زبان اذر زنجان


نشریه اذر زنجان، ارگان رسمی کمیته محلی خمسه




    فرج الله داودی

 



    با نگاهی به تاریخچه شكل‌گيري مطبوعات در استان خمسه زنجان، قدمت انتشار ان داراي تاريخي هشتاد ودو ساله می باشد كه از اسفند 1309 شروع و تا به امروز کماکان ادامه يافته است. دراین عرصه و عرضه یادگار و ماندگار، روزنامه نگاران و تلاشگران مطبوعاتي زیادی با وجود فضای خفقان وسرکوب درگذشته تاریخ ، از خود همت وتلاش نشان داده ودرکناراصابت انواع انگ ها و رنگ ها وتحمل توهینها وبازداشتها و گاهن نوازشهای فیزیکی، با به حرکت دراوردن چرخ مطبوعات خوراک فکری علاقمندان به تاریخ و فرهنگ را بدون هرگونه چشمداشتی مهیا نموده اند. باگریزی به اين تاريخ پرفراز و نشيب هشتاد ودو ساله ، سايه روشن‌هاي بسياري می توان مشاهده کرد ودراین اثنا نشریه اذر زنجان، ازاین قاعده مستثنی نبوده وبا وجود درج مطالب مرتبط با این نشریه در رسانه های مختلف، رازهای سر به مهری در ساختار و انتشاراولیه ان وجودداشته است  .... 


پس از گذشت حدود ده سال از تعطيلي اولین روزنامه  «پروين خمسه» (1) هیچ نامی در تاریخ روزنامه نگاری زنجان به چشم نمی خورد تا اینکه دهم بهمن 1324، اندکی پس از برافراشته شدن علم  دولت خودگردان محلی ازسوی فرقه دمکرات در آذربایجان و زنجان، جریده ای به نام « آذر» ارگان فکری و عقیدتی فرقه دمکرات اذربایجان (کمیته ولایتی خمسه) و به صاحب امتیازی و مديريت منوچهر سعيد وزيري (2) با نام مستعار (م . س . همشهری) که مدتی نیز در زندان فرقه دمکرات به سربرده بود، نامش را در تاریخ مطبوعات این شهر به عنوان دومين نشريه استان زنجان ثبت می کند . این هفته نامه که بدون مجوز رسمی ازدولت مرکزی و با روش سیاسی و خبری منتشر می شده به عنوان اولین و تنها نشریه در طول تاریخ مطبوعات محلی زنجان شناخته می شود که به طور کامل به زبان تمام ترکی اذری و با گویش قفقازی!! منتشر می گردیده است. قیمت ان یک ریال بوده و روز های یکشنبه و دوشنبه انتشار می یافته است.




  .....با خروج گروه ذوالفقاری (3) از شهرزنجان، حوالی 10 اذر بود که شهر تقریبا با کمترین زد و خورد و تلفات به دست فرقه چی ها افتاد.  به دنبال تسلط فرقه دمکرات بر کلیه ی امور خمسه زنجان، در 22 اذر 1324 و به دنبال تشکیل دولت خود مختار به نخست وزیری پیشه وری (4) و طی تصمیم متخذه از سوی معماران فرقه دمکرات، دکتر جهانشاهلو (5) مسئول کمیته ایالتی حزب توده و صدر و گرداننده اصلی فرقه دمکرات زنجان به عنوان معاون پیشه وری درحکومت خود مختاریت اذربایجان انتخاب می شود تادراینده نزیک و پس ازسامان بخشی به ولایت خمسه، جهت فعالیت درعالا(الا) قاپوی تبریز(مرکز استانداری) ورتق وفتق امورحکومتی... رهسپار ان شهرشود. وبه جای ایشان غلام یحیی دانشیان (6)درراس کمیته زنجان قرارگیرد.





جلسه ی رهبران فرقه دمکرات در تبریز 1325 –  نفروسط

پيشه وري و  دكتر جهانشاهلو نفر چهارم از سمت چپ


منوچهر خان سعید وزیری فرزند علینقی خان سعید وزیری (7) از خان زاده های زنجانی که به نوشته خودش درعالم خیال می خواست تولستوی(8)ایرانی شود و فرقیون را حتی در حد ماکسیم گورگی(9) که به دست استالین از صحنه انقلاب بلشویک حذف شد نمی دانست!!! بعد از مدتی زندگی مخفی که به توصیه ی علی اکبر چوزکی(10) از زعمای حزب توده زنجان صورت گرفته بود ،  یک روز در راه رفتن به خانه و مطب دکتر باقر خان هنرمند (11)تنها پزشک برجای مانده از وزارت بهداری تهران بعد از قیام فرقه دمکرات که منزلش روبروی پادگان سربازان شوروی در خیابان شمالی شهرزنجان (12) قرار داشت از سوی معاون باش وزیر و رهبر کمیته ایالتی حزب توده و صدر فرقه دمکرات زنجان یعنی دکتر جهانشاهلو و محافظ شخصی وی(فیض الله) در یک روز سرد زمستانی بازداشت شده و با ماشین شورولت غنیمتی ازخانهای فراری زنجان به مرکز حکومت  محلی ( فرماندارلیق - فرمانداری)هدایت می شود... 






دکتر جهانشاهلو


بعدن اشکارگردید که جهانشاهلو بلافاصله بعد از بازداشت محترمانه سعید وزیری و صحبت با وی به عنوان یک روشنفکرمحلی درخصوص مسئولیتش درقبال جنبش ملی اذربایجان وتوجیه زندانی نمودن وی ، خود عازم شهرتبریز گردیده تاعلاوه بر ایفای نقش معاونت دولت محلی اذربایجان، مقدمات تاسیس دانشگاه تبریز (13)را هم فراهم نماید.   ...... سعید وزیری با اتوبوس علی قارداش وبه همراه یک افسر شوروی و افسران توده ای اذر (14)، نظری (15) ، مرتضوی(16) که گویا از یک ماموریت در زنجان برگشته و به تبریز می رفتند اززنجان خارج شده و بعد از یک شب مهمانی درشهر میانه و استراحت در بالا خانه محمد علی رامتین (17) رئیس فدائیان فرقه دمکرات میانه،  وارد شهر تبریز شده ودر گراند هتل سکنی داده می شود......با حسین اوف معاون سردبیر روزنامه کمونیست باکو (اورگان کمیته حزب بلشویک جمهوری اذربایجان شوروی) دیدار و از سوی وی جهت دادن تعهد مبنی بر این که با حکومت فرقه مخالفتی نداشته و با کمال صمیمیت حاضر به اداره روزنامه اذر اورگان فرقه در زنجان هستم زیر فشار قرار می گیرد...... سعید وزیری در خاطراتش (جستجودرگذشته) اشارتی دارد که : "من مخالفت کرده و گفتم خودم به حضور باش وزیر لیک نخست وزیری (پیشه وری) امده و حرف خواهم زد....... صبح رهسپار محل حکومت (باش وزیر لیق) شدم و با پیشه وری دیدار کردم ...... پیشه وری گفت : فرقه در نظر دارد که روزنامه اش را در زنجان به وسیله ی تو که روشن فکر همشهریانت هستی اداره کند ،  دکتر جهانشاهلو پیشنهاد این کاررا به من داده است و من هم استقبال کردم...... و در ضمن به من (وزیری) تفهیم شد که این کار خواهی نخواهی باید انجام گیرد!!! و معلوم شد قبلا هم چند شماره ی روزنامه اذر با ذکر نام من (وزیری) به عنوان مسئول و سر دبیر در شهر تبریز که به زنجان هم نرسیده بود چاپ کرده اند!! که من هیچ وقت انها را ندیدم. پیشه وری می خواست با طرح این مطلب به من بفهماند که خواهی یا نخواهی من چه موافق یا مخالف باشم ان کار انجام گرفته و باید هم ادامه یابد......" 


  م.س.وزیری حالا روزنومه چی شهرزادگاه خود (زنجان دموقرات فیرقه سی روزنامه سینین رداقتوری ، باش کاتیبی) یعنی مدیر و سر دبیر روزنامه فرقه دمکرات زنجان شده بود...... 


اگرچه شاید به صراحت نتوان جناب «منوچهر سعید وزیری»، مدیر هفته نامه آذر زنجان را در ردیف برخی از اعضای تندرو و جدایی طلب دمکراتها قرار داد... او که با معرفی جهانشاهلو به تبریز اعزام شده بود و لاجرم مدیریت نشریه اذر برعهده اش گذاشته می شود در خاطرات خود نگارش ادامه می دهدکه: "من نه به مدیریت روزنامه و یا سر دبیری یک روزنامه احاطه و تسلط داشتم و نه به زبان ترکی – ان هم زبان مورد نظر حکومت گران قفقازی – حتی یک بار هم و یک خط هم ننوشته بودم! مقالات و مطالب روزنامه را کسانی که به ان زبان ، در بادکوبه و شهر های اذربایجان شوروی تحصیل کرده بودند می نوشتند، و عملا مدیر و سردبیر ان روزنامه ، افسر سیاسی روس ها در زنجان بود که به نام باقر اوف(18) شناخته می شد. افسر جوان و با ذوقی بود ، که تحصیلات خوبی در رشته ادبی در زبان های روسی و اذربایجانی و علوم سیاسی داشت ، گویا از بستگان میر جعفر باقر اف (19)رئیس جمهور اذربایجان قفقاز بود ، و قطعا عضو سازمانهای سیاسی شوروی از قبیل  N.K.V.Dو یا K.G.B بود، توانسته بود با سمت سیاسی (کامینداتور) فرماندار! از طرف روسها در زنجان حکمرانی کند. نقش اساسی که نه به عهده من گذاشته شده ، بلکه در واقع برخلاف میل و توانایی من به من تحمیل شده بود، این بود که نام من به عنوان یک فرد محلی به اصطلاح روشنفکر در روزنامه ثبت شود تا نتوان ان را با شهر زنجان و مردم ان بیگانه تلقی کرد!! و هر کس که در انجا چیزی می نوشت ان را کاپیتان نصرت باقر اوف از نظر سیاسی و انشایی و املایی تصحیح میکرد! چاپخانه متعلق به شخصی بود موسوم به حاجی شیشه چیان (20) که هر هفته یک شماره روزنامه فرقه را چاپ می کرد و هزینه ان را امور مالی حزب می پرداخت. ولی بعد از سقوط حکومت فرقه دمکرات و تغییر اوضاع، در اشعار هجویه ای که علیه فرقه چی ها در زنجان ساخته شده بود ، برای تکمیل قافیه ی شعر ، نام مرا به عنوان غاصب چاپخانه اورده بودند که بسیار شعر لطیف و جالبی بود... و در همین جا باید ذکر خیری از حاجی شیشه چیان بکنم که مرد خوبی بود." 






حاج علی اکبر شیشه چیان


پشت پرده و در واقع نیمه پنهان انتخاب شدن سعید وزیری به عنوان مسئول  اول نشریه اذر زنجان و همکاری اجباری او با گردانندگان فرقه دمکرات را خود ایشان چنین تقریر کرده است:  "اما دکتر جهانشاهلو که موارد و موضوعات مورد علاقه اش در زنجان کم نبود (من جمله حفاظت رابطه اش با املاکی که در زنجان داشت) و اصولا به علت تعصب و علاقه همشهری گریش با مردم زنجان حتی الامکان حافظ ابرو منافع همشهریانش بود ، چنین تشخیص داده بود که نگذارد یک غریبه و غیر زنجانی به عنوان سخنگوی مردم شهر زنجان مسئول کار روزنامه و تبلیغات شهر باشد. بعد ها من متوجه شدم که دکتر جهانشاهلو از این موضوع نگران بوده است که فرقه دمکرات اذربایجان (تبریز) از زبان و قلم مردم زنجان ، شهر زنجان را صریحا قسمتی از اذربایجان قلمداد کنند ، و گویا کسی که این نکته را از او درخواست کرده بوده که پیش از عزیمتش از (زنجان به تبریز) فکری برای جلوگیری از ان اتفاق (یعنی تصریح این که زنجان جزئی از اذربایجان است) به عمل اورده ، برهان السلطنه خسرو میرزا دارایی (21) شاعر و دانشمند و مالک متنفذ محل بوده است و حتی او به دکتر جهانشاهلو یاداوری کرده بود که از وجود من برای این کار(روزنامه اذر) استفاده کنند. گو این که خود جهانشاهلو هم با من مهربانی می کرد و برایم احترام قائل بود. به هر حال من ان کار را به حکم اجبار کامل متقبل شدم ولی در عمل به نوعی توفیق اجباری در جهت یاری رساندن به مردم شهر عزیزم زنجان مبدل گردید!!."


  با انتشارنمره اول روزنامه آذر در روزچهارشنبه10 بهمن 1324 و به صورت یک مطبوعه خبری - سیاسی و به زبان ترکی قفقازی و با مدیریت منوچهر سعید وزیری و با نظارت مستقیم کاپیتان نصرت باقروف ، صدر اول فرقه دمکرات اذربایجان سید جعفر پیشه وری در 16/11/24پیام تبریکی بدین مناسبت ارسال می دارد !


  به لحاظ شکلی لوگوی روزنامه اذر زنجان درسمت راست صفحه و عنوان اذر درمیان شعله های اتش قرارگرفته و درسمت چپ ان، روز، ماه، و سال انتشار ذکر گردیده است. در سمت چپ عنوان اذر نوشته شده است (بو روزنامه اذربایجان دمکرات فرقه سی زنجان ولایت کمیته سنین اورگانیدر).....این مطبوعه به نوعی درزیرمجموعه کمیته مرکزی فرقه دمکرات اذربایجان قرارداشته است.


  دفتر این روزنامه در محل سبزه میدان، خیابان فردوسی قرارداشته و درچاپخانه توانا(22) درهمین خیابان مذکور چاپ می شده است.


   اعضای هیئت تحریریه ان را، مهندس محمود نوائی (23)، خسرو خان دارائی، شاعره حکیمه بلوری زنجانی (24)، منوچهر سعید وزیری، مجید ضیاء، ابوالفتح حکیمیان (25) مهندس احمد زند و... تشکیل می داده اند.


  واثاری از شاعران قدیم و جدید زنجانی همچون : جواد کیمیا قلم، خسرو دارائی؛ حکیمه بلوری، کریم زعفری(26)، محمد فتوحی، منوچهر دارائی، عزیز صنعتی، هلال ناصری (27)، محمد رضا روحانی (28) و ... دران به چاپ می رسیده است. 


((لازم به توضیح می باشد که از شاعران و ترک سرایان ان روز در مدنیت ایوی (کمیته شاعرلر مسکنی -  مستقر درمنزل اعظام السلطنه ذوالفقاری درخیابان طالقانی) از محمد رضا روحانی ، حاج کریم زعفری ، عزیز صنعتی ، ابوالفتح حکیمیان ، جواد مقدمی ، ازاده دارایی ، حکیمه بلوری و برهان السلطنه دارایی (ریاست کمیته ) و یکی دو تن دیگر که در این محفل فرهنگی دیده شده اند  می توان نام برد.)) (29)


این روزنامه بیش از یک سال نپایید، بطوریکه بعد از تسخیر زنجان و اذربایجان از سوی نیروهای دولتی و دستجات عشایر و پس از شکست کامل حکومت پیشه وری در اذرماه 1325 از انتشار باز ماند به خاموشي گراييد و به تاریخ پیوست. 


سری کامل روزنامه اذر در کتابخانه قدیمی دبیرستان شریعتی زنجان موجود است که جا دارد از ان در جای بهتر وعمومی تر، به عنوان یک منبع وماخذ ارزشمند تاریخی محافظت شود.



                                 


                                                         



توضیحات:   



  1-    روزنامه پروین خمسه در شمار یکی از مهم‌ترین نشریات ولایتی ایران ، طی سال‌های 1315- 1309 شمسی در زنجان و در دورۀ پهلوی اول، به چاپ می‌رسیده است. مدیر مسوول پروین خمسه، میرزا عیسی قانون‌خواه زنجانی ملقب به ناصرالملله بوده است که عده‌ای از روشنفکران و فرهیختگان و فرهنگیان ساکن در منطقه زنجان را به دور هم جمع کرد و برای اولین بار روزنامه‌ای کاملاً خبری در شهر زنجان منتشر نمود. روزنامۀ پروین خمسه در چهار صفحه و به قطع بزرگ با چاپ سربی در چاپخانه اقبال زنجان چاپ می‌شده است. محل ادارۀ روزنامه در سبزه میدان زنجان قرارداشته و قیمت اشتراک روزنامه، یک ساله 60 قران، شش ماه 30 قران، سه ماه 20 قران و در خارجه یک لیره بوده است. سر مقاله‌ها توسط عیسی قانون‌خواه (ع .ق) و مطالب ادبی توسط مرحوم خسرو دارایی (برهان السلطنه)، فضل‌الله طغرل‌خان (مزین السلطان) و سایر افراد نوشته می‌شده است.  


2-    ازرجال سیاسی ومطبوعاتی شهرزنجان، صاحب قلمی ازموده و با دارا بودن تحصیلات عالیه در رشته های فیزیک، فلسفه و علوم تربیتی 1299 در شهر زنجان متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در زنجان و تهران به اتمام رسانید و از دانشكده علوم نیز درجه‏ ى لیسانس گرفت. چندى به شغل دبیری اشتغال داشت و بعد وارد بانك كشاورزى شد . سعید وزیرى با مطالعه مستمر، نویسنده‏ ى متفكر و باذوق گردید و در مطبوعات كشور مقامى ارجمند یافت. وى مدتى سردبیر مجله ‏ى اطلاعات هفتگى بود و زمانى هم سردبیر روزنامه‏ ى اطلاعات گردید و در جراید مختلف دیگر هم مقاله مى‏ نوشت. کتاب وی با نام «رهبر مردم» نیز توانست جایزه سلطنتی را برای نویسنده اش به ارمغان بیاورد. زمانى كه حزب مردم در ایران تشكیل شد و امیراسدالله علم رهبرى آن حزب را بر عهده گرفت، سعید وزیرى از موسسین و اركان حزب مزبور بود. سعیدوزیرى در انتخابات دوره‏ ى بیست‏ ویكم مجلس شوراى ملى كاندیداى نمایندگى شد و از حوزه‏ ى خرمدره و ابهر زنجان به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در ادوار بیست‏ ودوم و بیست‏ وسوم نیز نماینده‏ ى مجلس شوراى ملى بود . از وى آثار زیادى اعم از ادبى و اجتماعى و تاریخ باقى مانده است كه در خور توجه و امعان نظر است . 


3-    نام ذوالفقاری در ایام نهضت پیشه وری (جنبش خودمختاریت آذربایجان) مشهور گردید، چه در آن ایام ذوالفقاری ها به همراه دیگر خوانین منطقه بودند که در مقابل دموکرات ها مقاومت جدی کردند و موجبات تزلزل ارکان دموکرات ها در زنجان را فراهم ساختند. البته شهرت این خاندان تنها محدود به ماجرای آذربایجان نبوده بلکه از زمان نادرشاه صاحب منصبان بسیاری در این خاندان ظهور نموده اند...خاندان ذوالفقاری همگی نوادگان ذوالفقار خان افشار ایرلو (افشار خمسه ای) متوفی به سال (1195هـ . ق) از طایفه افشار از سرداران نادرشاه افشار هستند.. بعد از کشته شدن نادرشاه ، جد اعلای این خاندان به همراه ایل خود، به سوی ولایت خمسه آمده و در قسمت جنوب (قولتوق!!) آن ساکن شدند. ذوالفقارخان افشار خمسه ای که عنوان مهمترین خان ایلات افشار در مرکزیت خمسه (شهر زنجان) ایالت خود مختار خمسه را که طوایف افشار در آنها مستقر بودند اداره می کرد، پس از مرگ کریم خان، با قدرتی که به دست آورد به تصرف مناطق همجوار زنجان همچون قزوین و گیلان پرداخت. اما در جنگ با بازماندگان کریم خان زند مغلوب و پس از مدتی سرازتنش جدا شد. بعد از ذوالفقارخان اول،  فرزندان و نوادگانش در طول دوران قاجار و پهلوی حکومت زنجان را در اختیار داشتند. از معروف ترین افراد این خاندان؛ ذوالفقارخان دوم فرزند حسینقلی خان اول است که در جنگ هرات بابه دست آوردن فتوحاتی مورد تقدیر ناصرالدین شاه قرار گرفت وبا لقب اسعدالدوله به حکومت زنجان رسید. پس از ذوالفقارخان اسعدوالدوله حکمرانی خمسه زنجان به فرزندش حسینقلی خان منیع الدوله که بعدن همچون پدرش، لقب اسعد الدوله به اضافه سرداری به او داده شد، سپرده شد. اسعدالدوله از مالکان بزرگ ومتنفذ زنجان بود و املاک وسیعی به وی به ارث رسیده بود. اوصاحب 11 پسر به نام های : احمد خان میع الدوله - محمو خان - ناصر خان - حمید خان - مصطفی قلی خان - امیر حسین خان - امیرحسن خان -  ذوالفقار خان سوم (بیوک خان) - مرتضی خان - رضا خان -  هدایت اله خان بود. با تاسیس حکومت پهلوی، طایفه ذوالفقاری اقتدار خود را تا حدودی از دست داد و حکمرانی موروثی آنها دچارخدشه گردید. سرداراسعدالدوله در حالیکه از سن 45 سالگی به علت مرض قند وعمل جراحی نابینا شده بود در فروردین ماه 1326 در سن 68 سالگی فوت نمود. از میان فرزندانش محمود ذوالفقاري (1367- 1282) مالك بزرگ و سرمايه دار معروف همه کاره زنجان گردید.. اوپس از انجام تحصيلات مقدّماتي و متوسّطه و آموزش فنون رزمي كه در آن روز از اهمّ تحصيل خان زادگان بود ،به اروپا رفت و سالياني چند در رشته حقوق تحصيل نمود. پس از مراجعت به ايران ، در زنجان به كار كشاورزي و دامداري پرداخت و املاك وسيع پدرش را در خمسه اداره كرد. اوحاکم و ایل سالار زنجان، نماینده مجلس و از با نفوذترین افراد خاندان ذوالفقاری بود. وی به واسطه مقاومت و جنگ در برابر قشون فرقه دمکرات آذربایجان بین سالهای 1324 و 1326 از شهرت ومعروفیت زیادی برخوردار است. محمود ذوالفقاري در ادوار هجدهم ، نوزدهم و بيستم وكيل زنجان در مجلس شوراي ملّي بود.....به دنبال اجراي قانون اصلاحات ارضي ، بخشی از ثروت و قدرت این خاندان ازبین رفت اما همچنان نفوذ و اعتبار خود را به عنوان یک خانواده ریشه دار درایران تا انقلاب 22بهمن حفظ کردند.


4-    سید جعفرپیشه وری (میرجعفر جوادزاده خلخاالی، پرویز) سیاستمداردنیادیده، روزنامه‌نگارمعروف، مبارز انقلابی واز کمونیستهای کهنه کار ایرانی بود. او در ۱۲۷۲ شمسی مطابق با 1893 میلادی در روستای سیّدلَر زیوه سی خلخال متولّد شد و پس از اندکی تحصیلات ابتدایی، به همراه خانوادهٔ اش که در پی شبیخون عشایر محلی، دارایی شان را از دست داده بودند، در ده یا دوازده سالگی (1905 م) به مانند بسیاری دیگر ازایرانیان به قفقاز رفت. در آن زمان باکو به عنوان یک مرکز جدید صنعتی، هزاران جویای کار را به خود می‌پذیرفت. او در باکو ضمن کار وتحصیل، به تدریس در مدارس اتحاد ایرانیان پرداخت... ودر دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق ادامه تحصیل داد و.... پیشه وری در1299خورشیدی به همراه ارتش سرخ ورهبران حزب عدالت (کمونیست) که خود یکی ازرهبران اصلی ان بوددرجریان نهضت جنگل وارد گیلان شدودرپی کودتای سرخ!، سمت کمیساریای دولت محلی را  به عهده گرفت. به دنبال شکست نهضت جنگل به باکو برگشت....در1306همراه دیگر اعضای شبکه کمونیستی توسط اداره نظمیه رضا شاه دستگیر ودر1318به جرم تبلیغ مرام اشتراکی به ده سال زندان محکوم گردید..... پیشه وری جزء رهبران اولیه حزب توده ایران بود که مرامنامه حزب رانوشت ولی عاقبت ازحزب کناررفت. در1322روزنامه اژیرخطررا منتشرکرد. در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده اوّل تبریز انتخاب شد ولی در ۲۳ تیرماه ۱۳۲۳ اعتبارنامه اوردشد. درپی توقیف روزنامه اژیر خطر به تبریز رفت و درشهریورماه 1324فرقه دموکرات آذربایجان رابنیان گذارد و در21 اذر1324حکومت خودمختارفرقه راایجاد کرد وخود به عنوان نخست وزیر انتخاب شد... ودرپی اشکارشدن نشانه های شکست دربدنه دمکراتها، پیشه وری پس از واگذار کردن رهبری فرقه در ۱۹ آذر به محمد بی ریا، چند روز قبل از سقوط کامل فرقه دموکرات به همراه چند تن از دیگر رهبران فرقه که انبوهی از فعالان این جنبش بعداً بدانان پیوستند به شوروی پناه برد و در باکو اقامت گزید و  در20تیرماه1326 دریک سانحه اتومبیل به قتل رسید. 


5-    "دکتر نصرت الله جهانشاه لو افشار" پزشک برجسته زنجانی الاصل متولد ( ۱۲۹۲ خورشیدی -  1913میلادی)پس ازتحصیلات ابتدایی ودبیرستان در سال ۱۳۱۳ خورشیدی وارد دانشکده پزشکی شد وبا دكتر تقي اراني آشنا گردید و در محفل بحث او در منزلش شركت جست و سپس از جمله همكاران وي در مجله دنيا گرديد. در ارديبهشت 1316 به اتهام عضويت در فرقه كمونيستي به رهبري دكتر اراني از سوي دستگاه پليسي رضاخان دستگير شد و تا آخر شهريور ماه 1320 را همراه با گروه 53 نفر در زندان به سر برد. پس از آزادي از زندان، به حزب توده پيوست و مسئوليت سازمان جوانان حزب توده را برعهده گرفت. در اوایل سال ۱۳۲۴ از طرف کمیته مرکزی حزب توده ایران به سمت مسئول حزب توده کمیته ایالتی زنجان انتخاب شدو به دنبال تشكيل فرقه دموكرات آذربايجان و پيوستن تشكيلات ايالتي حزب توده در تبريز به آن، حزب توده زنجان نيز به اين فرقه پيوست و دكتر جهانشاه‌لو به عنوان نماينده كميته مركزي حزب توده در فرقه دموكرات برگزيده شد. در اوايل آذرماه 1324 در پي اعلام حكومت فرقه در آذربايجان، شهر زنجان نيز به تصرف تشكيلات فرقه درآمد و دكتر جهانشاه‌لو که ژاندارمری و شهربانی زنجان را در جریان آشوب شهر، خلع سلاح کرده بود، اداره شهرزنجان را به دست گرفت. وي سپس از سوي «مجلس ملي آذربايجان» به معاونت دولت پيشه‌وري انتخاب گرديد و در بهمن ماه عازم تبريز شد.... بعد از افتتاح دانشگاه تبریز، وی به عنوان اولین رئیس این دانشگاه انتخاب گردید. در آذرماه 1325 پس از توافق ميان دولتين ايران و شوروي و حركت ارتش به سمت آذربايجان، وي به همراه پيشه‌وري و تعداد ديگري از مسئولان فرقه دموكرات به باكو رفت و دوران اقامت در شوروي را آغاز كردو درانجا به کارطبابت پرداخت. پس از مرگ پيشه‌وري در يك تصادف مشكوك در مهرماه 1326، وي به همراه صادق پادگان و غلام يحيي دانشيان، به عنوان اعضاي گروه سرپرستي فرقه منصوب شدند. در بهار 1327 با تشكيل مجدد كميته مركزي فرقه دموكرات آذربايجان و به دنبال اخراج و زنداني شدن محمد بي‌ريا كه تماسهايي با سركنسولگري ايران به منظور بازگشت به كشور داشت، دكتر جهانشاه‌لو به عنوان عضو رهبري فرقه و مسئول تبليغات آن منصوب گرديد. در شهريور 1332 براي طي دوره مدرسه عالي حزب كمونيست شوروي (كوتو) به مسكو رفت. در اين زمان وي از حزب توده درخواست كرد تا به مأموريت او در فرقه دموكرات آذربايجان خاتمه دهند و مجدداً فعاليت خود را در حزب توده دنبال كند....... دكتر جهانشاه‌لو در سال 1351 خاك شوروي را ترك كرد و در حالي كه تشكيلات كميته مركزي حزب توده در آلمان شرقي مستقر بود، اوعازم برلن غربي شد!! و در آنجا سكني گزيد. اودرالمان غربی خانه ای خرید و دربیمارستانی به کار مشغول شد.... اقای دکتر جهانشاهلو افشار عاقبت در سال 1391 و در سن 99 سالگی در سوئیس درگذشت. 


دکترحسن نظری (غازیانی) ازافسران توده ای فرقه دمکرات اذربایجان و زنجان درباره دکتر جهانشالو می نویسد: " دکتر جهانشاهلونمونه ای ازیک انقلابی روشنفکربود.او درخانواده دارایی چشم به جهان گشود و پس ازاموزش دبیرستانی به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران وارد شد. اودراینجابا اندیشه های پیشرو اشنا می شود ودرشماریاران دکتر تقی ارانی درمی اید وباگروه ((53))نفر!! بازداشت وبیش ازچهارسال (1320-1316) درقصرقجارزندانی می شود. پس اززندان دانشکده پزشکی را تمام می کند وازسوی رهبری حزب توده برای گسترش سازمان حزبی به زنجان روانه می شود. گماشتن وی همانند سرپرست ورهبرسازمانهای توده ای،به هیچ وجه خوشایند خانهای بزرگ ونیرومند این استان نبود!!! پس ازپیدایش فرقه دموکرات اذربایجان،سازمان توده ای زنجان نیز به ان می پیوندد وجهانشاهلوبه رهبری سازمان نوین می رسد.کارهای اودرزنجان به دلیل موقعیت خانوادگی(متعلق به خانواده فئودال و ثروتمند زنجانی) و شغل پزشکی اش موفقیتت امیزبود. همین موقعیت وی بود که می توانست همه توده مردم وهمه رده های میانه وبالای جامعه را!!به فرقه دموقرات جلب نماید.ا وقدی متوسط بالا وسیمایی گیرا داشت. این رهبر زنجان با رهبرفرقه دموکرات شهر میانه (غلام یحیی دانشیان)روابط خوبی با هم نداشتند. غلام یحیی،دکتررا خان زاده می دانست وادعا می کرد که از یک خان زاده،انقلابی درنمی اید!!.ودکتر جهانشاهلو نیز به نوبه خود اورا بی سواد وعامی ونه انقلابی، بلکه یک ادمکش می دانست!!."   


  6-  غلام فرزند یحیی کیشی، سیاستمدار و نظامی ایرانی، سال1285 شمسی درسراب دیده به جهان گشود. در نوجوانی همراه پدرش برای کار به مناطق نفتی باکو رفت و در آنجا به عضویت سازمان جوانان کمونیست و سپس حزب کمونیست ایران درامد. وی با فعالیتش در میان کارگران، به ویژه کارگران ایرانی توانست اعتماد سازمانهای حزبی شوروی را جلب نماید ودرپی ان به مقام شهردارصابونچی منطقه نفت خیز باکو کمارده شد.... غلام یحیی به هنگام اخراج ایرانیان ازروسیه درسالهای1937تا1938 وارد ایران گردید....وپس ازجندی زندانی شد وبا اشغال ایران ازسوی دول بیگانه در1320دانشیان اززندان رهایی یافت. وباتشکیل حزب توده به فعایت سیاسی درسراب ومیانه مشغول گردید. وبا تاسیس فرقه دمکرات ازسوی پیشه وری، به عنوان یکی ازعناصراصلی، اقدام به سازماندهی گروه شبه نظامی موسوم به فدائیان فرقه نمود.... ژنرال غلام یحیی به خاطر مبارزه با فئودالها وخلع سلاح پادگانها وقرارگاههای ژاندارمری نامی به هم زد وبه مقام نیابت ارتش ملی اذربایجان رسید.. اوباقدی  بالاتر ازمتوسط، چشمانی نیمه ابی وسبیل چهارگوش چارلی چاپلینی همواره دربرخود بادیگران لبخندی نشان می داد که چهره اش راپسندیده می کرد. اوزبان توده ها را به خوبی می دانست و می توانست با سخرانیش انها را جلب نماید....سرانجام ارتش شوروی در اردیبهشت سال ۱۳۲۵ ایالتهای شمالی ایران را تخلیه نمودو ارتش شاه به منظور سرکوبی ابتدا وارد خمسه زنجان وسپس وارداذربایجان شد و عده‌ای از رهبران فرقه ازجمله غلام یحیی، خود را به مرز رسانده از طریق جلفا از کشور خارج شدند....دانشیان درسال 1336 به جای چشم اذربه رهبری فرقه دمکرات در اذربایجان شوروی سابق رسید. در کنفرانس وحدت حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان عضو هیئت اجرائیه حزب توده شد. اودر واپسین سالهای پیش از انقلاب ایران به علت بیماری وکهولت ازفعالیتهای حزبی وسیاسی کناره گرفت و صدرافتخاری تشکیلات فرقه شد. و درحوالی 1363 درباکو درگذشت.


  7-  علینقى‏خان سعیدالسلطان از مالكین خمسه و كارمند عالى‏رتبه‏ى دولت وقت 


8-  لئو نیکلایویچ تولستوی (۱۹۱۰—۱۸۲۸) نویسنده و فعال سیاسی و اجتماعی و یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگ ترین شخصیت‌های تاریخ روسیه است. تولستوی به رغم شهرت و محبوبیتی که با انتشار آثارش کسب کرد، زندگی خود را به شدت تغییر داد و به ساده زیستن روی آورد.


  9-  آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف از رهبران جنبش انقلابی روسیه (۲۸ مارس ۱۸۶۸ - ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶)  که بیشتربه نام ماکسیم گورکی مشهور می باشد. داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و مقاله‌نویس و از بنیان‌گذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی محسوب می شود. مرگ وی در سن ۶۸ سالگی، در هنگامی رخ داد که وی تحت مداوای پزشکی بود. چگونگی و دلیل مرگ هیچگاه مشخص نشد. البته اعتراف‌هایی در دادگاه‌های استالین گرفته شد ولی مدارک تاریخی کافی در این زمینه در دست نیست.


  10- مدیر اسبق اداره سیلوی زنجان - ازخانواده های اصیل زنجانی و مبارزمشروطه خواه که به یاری میرزا کوچک خان در نهضت جنگل شتافت. خوشبختانه ازصحنه گردانان وبازیگران وشهود عینی بیطرف ویا ذینفع جریان دموکراتیزه کردن زنجان!! ( 1324- 1325ش)هنوز عده ای درقید حیاتند و پای صحبت انان نشستن و از محفوظات و اندوخته های ذهنی و ازخاطرات و خطرات انان نگارش کردن و پالایش و ویراستاری انها برتصحیح ویقین این ماخذ و منابع و دیگرنوشتارها کمک و یاری رسان خواهد بود!! 


11-  طبیب حاذق  اداره صحیه بلدیه زنچان دردوران میرزا علی اکبرتوفیقی 


12-  بیمارستان بهشتی (شهنازسابق) 


13-  انیورسیته (دانشگاه تبریز) به موجب فرمان مورخ 9/10/ 24 حکومت محلی اذربایجان، کلنگ زنی ان در 22/3/25 انجام گردید و درهمین سال رسما افتتاح و شروع به کار نمود و اولین رئیس دانشگاه نیز دکتر جهانشاهلو افشار انتخاب شد. 


14-   سرهنگ عبدالرضا آذر استادرسته توپخانه دردانشکده افسری رژیم سابق -  افسر انقلابی وارشد سازمان نظامی حزب توده ایران که درقیام افسران خراسان (تیرماه1324ش) فرماندهی عملیات را برعهده داشت و پس ازعدم موفقیت این شورش،  ازسوی حزب به باکو فرستاده شد. سرهنگ اذر دردولت محلی پیشه وری مدتی رئیس ستاد ارتش ملی دراذربایجان بود و پس ازسقوط فرقه چی ها به شوروی پناهنده شد .... وپس ازچند سال به ایران برگشت. 


15-  دکتر حسن نظری (غازیانی)متولد بهمن 1299 در بندرانزلی، در سالهای 1321-1324 در هنگ‏ هوایی اصفهان و رسته هوایی دانشکده افسری خدمت کرد. در همین اوان به فعالیتهای پنهانی برای ایجاد سازمان نظامی حزب توده اشتغال داشت و یکی از بنیانگزاران آن سازمان بود. اوبعد از شکست شورش افسران خراسان به آذربایجان شوروی سابق رفت... در رابطه با نقش و سرپرستی ماژورنظری در فرقه دمکرات زنجان باید گفت که با توصیه ی رهبران فرقه دمکرات (بدنه جنبش!!)و سردمداران جمهوری اذربایجان شوروی (هسته جنبش!!) نظری به همراه دیگر افسران سازمان نظامی حزب توده از باکو به سوی تبریز حرکت می کند  و پس از استقرار در تبریز و دیدار با ژنرال اتاکشی اف و تقسیم بندی کا رها به همراه سرهنگ اذر و سروان مرتضوی مامور رساندن سلاح با کامیون های ارتش شوروی به میانه و زنجان می شود و طی ان با دو رهبر جنبش یعنی غلام یحیی در میانه و دکتر جهانشاهلو در زنجان از نزدیک اشنا می گردد. که در این میان زنجان برای جنبش دمکراتیک اذربایجان و دولت ایران و فئودال های منطقه اهمیت ویژه ای داشته است و لذا رژیم پیشه وری علا وه بر رساندن سلاح به زنجان ، دکتر نظری و اذر را به خاطر دفع حملات احتمالی تفنگداران خانها و ارتش و قوای ذوالفقاری موظف می کند تا به کار اموزش فداییان و بکارگیری سلاح و سنگر بندی و جنگ های پارتیزانی بپردازند چرا که دسته های فدایی خمسه چاره ساز مبارزه و دفاع در مقابل خوانین نبودند و لازم بود که از افسران توده چی فراری ارتش شاهنشاهی هم استفاده شود..... ماژور نظری در سازماندهی نیروهای نظامی جنبش پیشه‏ وری، همچنین در نبردهای ناحیه زنجان با افراد مسلح ذوالفقاری و دیگر خانهای آن ناحیه ونیز چریکهای تحت فرماندهی سرگرد تیمور بختیار (سپهبد بعدی) نقش مهمی ایفا کرد. پس از سقوط حکومت پیشه‏ وری، دکتر نظری به شوروی فرار کرد و به تحصیلات عالی پرداخت وبعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت کوتاهی به ایران برگشت... وچند سال پیش درالمان درگذشت.  


  16-  سروان سید یوسف مرتضوی، سروان پیاده، متولد 1295بندرانزلی که با درجه سروانی به فرقه دمکرات وصل شد و سپس موفق به اخذ درجه سرگردی گردید. مرتضوی به عنوان یکی از معاونان حاکم سیاسی و نظامی زنجان (غلام یحیی) درزنجان، درجنگهای محلی ناحیه باختر خمسه، نقش موثری داشت ودر ماجرای تحویل زنجان به دولت مرکزی، به عنوان نماینده فرقه دمکرات به ایفای نقش پرداخت... وبا شکست فرقیون اعدام شد. 


17 -  محمدعلی رامتین (سرگردفرقه) متولد1286 درسراب، عضوحزب توده در1320، دریافت مدال 21اذر که بعد سقوط فرقه دمکرات به همراه دیگر فدائیان درمراغه اعدام گردید. محمدعلی رامتین که به همراه غلام یحیی دانشیان وفدائیان سرابی و میانه ای به زنجان امد و درجنگ با تفنگداران ذوالفقاری شرکت مستقیم و سمت فرماندهی داشت....  محمدعلي رامتين معروف به قصّاب آذربايجاني گاهي در خلخال و زماني در ميانه و گاهي به اردبيل رفت و آمد مي‌کرد و احکام صادره از محاکم صحرايي مبني بر اعدام را اجرا مي‌نمود (خاطرات صدقدار) غلام یحیی به این مرد می گفته تو از اولاد شمر بن ذی الجوشن هستی . یعنی از بس قسی القلب بوده که غلام یحیی به او چنین می گفته (خاطرات اقای طالقانی) 


18-   کاپیتان نصرت باقراوف، افسر وکمیندان روسی درزنجان که به جای اقا یوف وبا دستور رئیس جمهور اذربایجان شوروی سابق به زنجان امد... برتمام امور شهر وفعالیت های سیاسی ونظامی واقتصادی منطقه خمسه حکم می راند. 


19-   میرجعفرباقروف، دبیر اول و صدرحزب کمونیست اذربایجان شوروی سابق – اودرطول دوران قدرتش عده ی زیادی را به قتلگاه فرستاد...بعد ازمرگ استالین اورا به دادگاه بردند و درپایان محاکماتش پیشنهاد کرد که به خاطر جنایتهایش اورا چهارشقه کرده و به چهار دروازه باکو ازتیراویزان کنند...  


20-   حاج علی اکبرشیشه چیان فرزند اله ورن (خداداد) در سال1274 ه.ش در زنجان متولد شد. وی از سال1304 تا 1364 به فعالیتهای اقتصادی مشغول بود و بیشترین تمرکز خود را بر واردات شیشه از باکو قرار داد. در سال 1318 شرکت سهامی توانای زنجان را با همکاری محمد و عبد الله راکعی با هدف خرید و فروش نوشت و افزار و کتاب و تصدی چاپخانه تاسیس نمود. او علاوه بر فعالیت های اقتصادی از روزنامه نگاران معروف شهر زنجان و کشور محسوب می شد. انتشار روزنامه خمسه در زنجان در جریان ملی شدن صنعت نفت در دوران حکومت دکتر محمد مصدق، خبرنگاری در نهادها و مطبوعات استانی و کشوری از جمله فعالیت های اجتماعی او می باشد. حاج علی اکبر شیشه چیان در سال1364 و در سن 90 سالگی در زنجان در گذشت.


21-   دانشمند فقید، شاعرتوانا، فرهیخته زنجانی، شادروان امیر‌خسرو دارایی تخلص وی "خسرو" و مقلب به «برهان السلطنه زنجانی» فرزند مرحوم خسرو میرزا پسر خلیل الله میرزا پسر عبدالله میرزا «دارا»  حکمران خمسه زنجان، یازدهمین فرزند فتحعلیشاه قاجار، در سوم شعبان ۱۳۱۰ ه.ق - (۱۲۶۸ ه.ش)  پنج ماه پس از فوت پدرش از بطن مرحومه رخساره خانم دختر عبدالمجید میرزا دارا (دختر عموی پدرش و نتیجهٔ عبدالله میرزا دارا) در قریه‌ی بنارود طارم، زنجان قدم به جهان نهاد. تحصیلات مقدماتی را تحت سرپرستی عم بزرگ و دانشمند خود ابراهیم میرزا مقلب به «برهان السلطنه» و سپس در روستای گوهر طارم نزد شادروان ملا محمد تقی طارمی تحصیل کرد و بقیه را در شهرستان زنجان به اتمام رسانید. وی سالها با علامه مرحوم حاجی میرزا ابو عبدالله ضیایی و تا آخر عمر نیز از مجالست با سایر اهل علم و مطالعه کتاب با همه گرفتاریها که داشته احتراز نورزید. این شاعر عالیقدر که از افتخارات ادبی سرزمین زنجان است،  چند سالی از جوانی خود را در کادر جدیدالتاسیس نظام گذارد و مدت دو سال و نیم دوران حکومت سردار مؤید را نایب الحکومه طارم بود و بعد از آن تا جلوس رضا شاه و از بین رفتن اتحاد جنگل با میرزا کوچک خان همکاری نزدیک داشت. ماجرای درگیری وی با علی درامی درمنطقه طارم، پس از وقایع شهریور1320، بعد ازگذشت سالیان زیاد هنوز درخاطرات وادبیات شفاهی سالمندان ناحیه طارم هست!!.  سرانجام ایشان در شهریور ماه سال 1232 به رحمت ایزدی پیوست و بنا به وصیت خودش در اتاقی که از مادر متولد گشته بود به خاک سپرده شد. استادالشعراء زنجان اثار مکتوب زیادی ازخود به یادگار گذاشت.... ازجمله کلیله و دمنه را در کتاب شکرستان خود به زیبایی تمام به نظم کشید. ازخسرو دارایی فرزندان پسر و دختر زیادی برجای ماند که همه نویسنده و شاعر بوده و برخی از انها دارفانی را وداع گفته اند.


توضیح اینکه علی درامی فرزند معدعلی که پسری به نام جافون وبرادری به نام اقا دده داشت درسالهای 25 - 1324ش برعلیه فرقه دمکرات با ارتش دولتی و خوانین خمسه همکاری تنگاتنگ داشت.... اوسالها بعد توسط دامادش فتح اله درگویجان به دنبال یک درگیری زخمی شد ودرنوکان ازسوی ژاندارم ها به قتل رسید ودرچورزه مدفون گردید.


    22-   میرزا صالح شیرازی که 19 آوریل 1815 میلادی جهت تحصیل عازم انگلیس شده بود، پس از پنج سال اقامت در آن کشور، از طریق استانبول رهسپار ایران گرديد و به شهر تبریز رفت. عباس میرزا نائب السلطنه وی را متناسب با تحصیلاتش به کار گمارد و وی چاپخانه‌ای را در این شهر راه‌اندازی کرد. البته قبل از وی، ارامنه ساکن اصفهان اولین دستگاه چاپ را از روسیه با خود به ایران آورده بودند و کار چاپ در ایران به نوعی آغاز شده بود. اولین مطبعه درزنجان و درمحل توپخانه قجری درپشت محل فعلی چاپخانه رستمخانی، به نام چاپخانه اقبال وبه مدیریت حاج رجبعلی مغازه (اخوان) وبا همکاری و شراکت حاج علی اکبر شیشه چیان قبل از جنگ جهانی دوم احداث می شود. اما 124 سال بعد ازراه اندازی چاپخانه درتبریز، یعنی در سال 1318 شیشه‌چیان در خیابان فردوسی جنب بازار قیصریه زنجان، اداره مطبعه مذکوررا خود برعهده می گیرد وچاپخانه اقبال اینبار به نام توانا مشغول فعالیت می شود..... شیشه چیان  ازخادمان صنعت چاپ درزنجان ومدتی نماینده جراید زنجان بوده است. چاپخانه دیگری در سال 1326 توسط رستم خانی در سبزه میدان شروع به کار کرد و سومین چاپخانه نیز در زنجان با نام ستاره در سال 1346 توسط فردی به نام محمد حسن امینی فعالیت خود را آغاز نمود. 


23-   مهندس محمود نوایی (رئیس اداره فرهنگ زنجان) دراوایل حکومت خودمختار دراذربایجان و خمسه  25 – 1324ش .


  24-   حکیمه خانوم بلوری زنجانی (شاعر و عضو گروه زنان دمکرات وابسته به فرقه) که با سقوط دولت پیشه وری، به همراه موسسان فرقه دمکرات به حمهوری اذربایجان رفت و در باکو درگذشت. 


25-   دکترابوالفتح حکیمیان فرزند خداداد متولد1306 درزنجان، شاعر، نویسنده و نقاش توانا که همکاری نزدیکی با جراید و مجلات درسطح کشور داشت. ازایشان اثارقلمی زیادی برجای مانده است. 


26-  مرحوم کریم زعفری از بنیانگذاران و پیشکسوتان در عرصه مطبوعات زنجان و در زمینه ادبیات ترکی قلمداد می‌شود. ایشان در سال 1297 شمسی در زنجان متولد و در تاریخ 24/12/1376 شمسی از دنیا رفت . مرحوم زعفری سردبیری نشریه شهنواز زنجان بود و بعدها صدای‌خمسه به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی وی منتشرگردید . کتاب نوبر مجموعه اشعار فارسی، ایلانچی اشعار ترکی و حسین شاهکار آفرینش و سخنوران و خطاطان زنجان از وی چاپ شده است. وی در اواخر عمر مسئول سرویس ادبیات ترکی هفته‌نامه پیام‌زنجان تحت عنوان سیمای سخنوران زنجان بود که در آنجا با زحمات زیاد قسمت مهمی از تاریخ ادبیات ما را جمع‌آوری و به چاپ رساند.  


27-   هلال ناصری نماینده زنجان درمجلس محلی حکومت خود مختار اذربایجان (25 -  1324ش)


28-   از شاعران پیشکسوت طارمی زنجانی است که در سال 1302 شمسی در زنجان متولد شد. پدرش شیخ یحیی طارمی از علمای زنجان و طارم بود. وی عمری در اداره فرهنگ ومعارف (اموزش و پرورش) به معلّمی و مدیریت پرداخت و در سال 1357 بازنشسته شد. وی به دو زبان ترکی و فارسی آثاری از خود برجای گذاشته که در جای خود سهم مهمی در ارتقاء سطح فرهنگ و هنر شهر داشته است. محمد رضاروحانی در هشتم تیرماه 1368 شمسی فوت کرد. از آثار ماندگار  ان مرحوم مدیریت و جمع‌آوری و چاپ کتاب «فرهنگنامه زنجان»می‌باشد که در سال 1347 شمسی در چاپخانه پرچم چاپ شده بود. این کتاب منبع مهمی برای زبان، فولکلور و مدنیت زنجان می‌باشد. 


29-   بیشتر این جوانان که در این محفل ادبی رفت وامد داشتند فارغ از هرگونه گرایشات حزبی و سیاسی بوده و غیر از چند نفر که عضو رسمی دمکرات فیرقه سی زنگان بودند بقیه صرفا جهت عرضه ذوق و و هنر و شماری از بابت ارضای حس کنجکاوی خود به مدنیت ائوی و شاعرلر مجلسی رفت و امد داشتند و با خواندن اشعارشان راهنمایی و یا تشویق می شدند. 



منابع و ماخذ:


 

1-    جستجو درگذشته: منوچهرسعید وزیری

 

2-   2-  وب سایت بایرام bayram

 

3-    شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران: دكتر باقر عاقلي

 

4-    خطاطان و سخنوران زنجان: کریم زعفری – کریم نیرومند            

 

5-    هفته نامه موج بیداری                                                                 

 

6-    هفته نامه البرز زنجان                                                                 

 

7-    گماشتگی های بد فرجام: دکترحسن نظری                                 

 

8-    خاندانهای حکومتگر ایران: دکتر باقرعاقلی                                   

 

9-    نشریه شهاب زنجان                                                                    

 

10-                       ویکی پدیا                                                                  

 

11-                       خاطرات دکتر نورالدین کیانوری                                 

 

12-                       اقتصاد زنجان: ابراهیم جمیلی                                  

 

13-                       رجال اذربایجان: دکتر مهدی مجتهدی                        

 

14-                       شرح حال رجال ایران: مهدی بامداد                         

 

15-  فرهنگنامه زنجان: محمد رضا روحانی                                                


مرحوم حاج ابراهیم همتیان


/**/

 

 

تمام زنجان، خانه همتیان بود

 

غضنفرسفیدگری



 

 



سرمای سخت زنجان در اواخر پاییز و زمستان‌های قبل از 50 حکایت‌های دیگری داشت به ویژه هنگام غروب و بعد از تعطیل شدن مدرسه، ما بودیم و بازار گردی و بازی در کوچه و جمع کردن هیزم و چوب و هر چه سوختنی و روشن کردن آتش و جمع شدن به دور آتش و آواز دسته جمعی « اَلو پیلو دان یاخچی دی»1. و بعد از تاریکی هوا دیگر عزم خانه بود و دعوای مادر که می‌گفت کجا بودی لباس‌هایت را در بیاور، بوی «هیس»2می‌دهد.



با آن بوی دود می‌خوابیدیم و فردا صبح باز رفتن دیگر به مدرسه، سرما، فقر و دشواری‌های زندگی اگر باهم جمع شوند دیگر خانه را سوک و ماتم احاطه می‌کند، اما این پدران و مادران با تمام سختی‌ها چراغ «لامپای» نفتی را روشن می‌کردند و خانه را با امید بزرگِ زیستن و زندگی کردن ادامه می‌دادند و تمام تلخ‌کامی‌ها را از ما پنهان می‌کردند! آنان چه مرارت‌هایی کشیدند ما هرگز ندانستیم آنها با چه ظرفیت و توانایی زندگی و زیستن را از گذشته‌ی تاریخ حرکت داده‌اند و اینک ما پیر شدگان به دنبال آنها زندگی را برای آیندگان خواهیم سپرد. آنها از چه دالان‌های تاریک و تنگی گذر کرده‌اند و با چه جان سختی از حیات راز واره‌ی گذشته‌اند، چه رنجوری‌ها در دل آنها انبار شده بود، با چه....

دشواری شاهد مرگ‌بار دختران و پسران خود بودند و آتش جگر سوخته‌شان را چه مرهمی بود که ما هرگز نمی‌دانیم و ...


همین طور فرزندان ما در این گلکشت و تماشا هرگز از دغدغه‌های ما سر در نخواهند آورد، چه شب‌های درازی که مادران ما در حال بیماری شب را تا صبح رسانده‌اند، بدون دوا و درمان، شاید در رمان‌ها و داستان‌ها و بعضی از فیلم‌ها بتوان یاد و خاطره‌ی آن روزگاران را برای آیندگان گفت....
آفتاب زمستان بی‌رمق بود، تنها نور کم‌سویی بود که هیچ گونه حرارت نداشت و در کمترین زمان با روزهای کوتاه خود را به پشت کوه‌های «دمیرلی»3 می‌رساند و از چشم‌ها ناپدید می‌شد و باز شب بود سرمای سوزان زمستان، خیابان‌ها و کوچه‌ها پر بود از برف و یخ، اگر شب هنگام در کوچه راه می‌رفتی هیچ صدایی نمی‌آمد الاّ صدای سگ‌های ولگرد که به صورت گله‌‌ای در کوچه و خیابان و بازار، در سرمای کشنده سرگردان و به دنبال قوت لایموت می‌گشتند.


 گاه گداری فانوسی در دست زنی چادری و یا مردی با پالتویی ضخیم از دری بیرون می‌آمد و در انتهای دراز کوچه گم می‌شد و یا برای شب نشینی از این خانه به آن خانه روان بود و گاه یکی با سرعت و بدون نگاه به این طرف آن طرف به تندی دری را باز می‌کرد و در را می‌بست و گاه صدای میوه‌فروشی را می‌شنیدی که با صدای خسته برای لقمه‌ای نان در آن سرمای خشک و سوزان با کوله‌باری سنگین فریاد می‌زد: ترپ آلان – شلغم آلان – قمری کلم آلان.4


گاه گداری دری از درها باز می‌شد، دری با زالامپ و زولومپ و خانم چادری با فانوسی در دست و یا مردی پالتویی و با کلاه پشمی بر سر، از در بیرون آمده و از فروشنده‌ی سر کوچه تقاضای ترب و شلغم می‌کرد و فروشنده کوله بر زمین می‌گذاشت و با ترازوی تقریبی خود دو کاسه میوه‌ی درهم را فرو ریخته و از سر ترازو با طنابی که به آن وصل بود ترازو را بالا می‌کشید تا میوه را به مشتریش تحویل دهد، یک طرف ترب و شلغم و طرف دیگر سنگ‌های گرد (سنجه) را می‌انداخت و چندین بار بالا و پایین می‌کرد و جنس را به خریدار تحویل می‌داد و دوباره خریداران به خانه‌ی خود می‌خزیدند و کلون و زلفین5 در را می‌بستند و آن‌گاه بر روی کرسی می‌نهادند و با خانواده می‌خوردند.


 مادران با ذوق «قورقا»6، سنجد، نخود بو داده و کنجد نیز روی کرسی می‌ریختند و آنان که وضع مالی خوبی داشتند کشمش و گردو نیز می‌آوردند تا بچه‌هایشان با آن تنقلات شب طولانی را به صبح برسانند، هوای سرد زمستان همه را به خانه‌ها می‌کشانید، کسی را یارای بیرون ماندن از خانه نبود، خانه تنها جایی بود که تو آنجا از سوز سرما در امان بودی و مهر پدر و مادر بود که به تو گرمای زیستن را می‌داد، دیگر هیچ چیز وجود نداشت اگر در خانه‌ی مادر بزرگ بودی، قصه‌های آنها بود که دنیای سخت و صلب تو را می‌شکافت و تو را به دنیای راز آمیز قصه می‌برد و تو را به دنبال خود از این دنیای دشوار به دنبال خیال و رویا می‌کشاند.


مادران با تهیه زغال و خاکه زغال، خود را برای زمستان آماده می‌کردند، خاکه‌ی زغال را با ترکیب آب تبدیل به (توپا)‌7 می‌کردند و در جایی از خانه که به آن (ته‌سان)8 می‌گفتند انبار می‌کردند و در زمستان زغال را با توپا در درون حوضک9 می‌ریختند و بعد کرسی بود و لحاف کرسی و بعد جاجیم روی لحاف. خانواده در دور کرسی می‌نشستند، راس خانه مال پدر بود، پایین کرسی مال کودکان، طرفین کرسی نیز برای مادر و فرزند بزرگ و اگر میهمان در خانه می‌آمد چند نفری در یک ضلع کرسی که با آن «نشکه»10 می‌گفتند، می‌نشستند و تنها و تنها یک اطاق بود، برای خوردن و خوابیدن.


نقل می‌کنند در چند دهه پیش، سرما آن چنان شدت می‌گرفت که آبِ کاسه بر روی کرسی یخ می‌بست، یگانه جایی که گرم و نرم بود زیر کرسی بود. در آن روزگاران زنجان آن‌ چنان بزرگ نبود، با نیم ساعت تمام طول و عرض شهر را می‌توانستی پیاده بروی و به آخر شهر برسی و دیگر بیابان بود و کوهستان و جنگل. چهار راه انقلاب با حوضی مدور در وسط و با مجسمه‌ای ایستاده در دل میدان، تماشایی بود و دور چهار راه با آجرهای قدیمی و درب‌های چوبی قدیمی.


هنگامی که از چهار راه به طرف شمال راه می‌افتادی،
روبروی رخت‌شوی خانه، تابلویی را می‌دیدی که بر روی دربی قدیمی زیبا نوشته بود:«کتابخانه عمومی زنجان». در یک بعد از ظهر سرد با دوستان هم‌کلاسی که گفتند این جا کجاست تصمیم گرفتیم که بدانیم این جا کجاست، غروب سرد زمستان وقتی وارد کتابخانه شدیم بعد از گذشتن از درب بیرونی قدیمی چوبی و با گذر از یک اطاق به اطاقی دیگر رسیدیم و این جا درست برعکس هوای سرد بیرون، ساکت، آرام و گرم بود و دور تا دور اتاق قفسه کتاب‌ها، با جلدهای رنگ به رنگ با اسامی منظم در قفسه‌ها چیده شده بودند و ته اطاق بخاری نفتی می‌سوخت و اطاق‌ها را گرم می‌کرد. اولین بار بود که چنین جایی را می‌دیدم ،لامپ‌های 100 واتی آویخته از سقف آن موقع جذابیت و دلبری‌هایی داشت، لحظه‌ای بعد از ورود مردی بلند قامت به نشانه‌ی استقبال از پشت میزی بلند شد و به طرف ما آمد، آرام آرام نزدیک شد، ما سلام کردیم، به سخن درآمد و با ادب تمام گفت:«چه کتابی می‌خواهید؟ به کتاب‌‌ها نگاه کنید، اسم نویسی کنید، ببرید بخوانید و بیاورید». ما که از سوز هوای سرد زمستان و از سر کنجکاوی به آنجا پناه برده بودیم شروع کردیم به نگاه کردن کتاب‌ها و یک به یک جلد کتاب‌ها را می‌خواندیم، دیوان گلستان سعدی، غزلیات شمس تبریزی، دیوان عطار، سیر حکمت در اروپا، فرهنگ عمید، شاهنامه فردوسی، تاریخ اروپا، تاریخ ایران، سه قطره خون، سگ ولگرد، دورتادور کتاب بود و ما مانده بودیم چه کتابی را انتخاب کنیم و این بود داستان کتاب‌ و کتابخانه، مطالعه و دیدن اولین کتابخانه در سعدی وسط در یک خانه‌ی قدیمی اجاره‌ای به همت و پشتکار اقای همتیان .


بعدها کتابخانه‌ی دیگری در سبزه‌میدان (در طبقه‌ی دوم ورودی مسجد جامع) به همت هیات امنای مسجد جامع ساخته و پرداخته گردید که هر کدام جایگاهی بود برای مطالعه، ما فرزندانِ دیروز، مشتری هر دوی این کتابخانه‌ها بودیم. روزگاری بود، دوران جوانی و اشتیاق برای دانستن در تابستان این کتابخانه فضایی بسیار دلنشین داشت، حیاط کتابخانه پر بود از گل‌ها محمدی و شمعدانی و درختان گیلاس و آلو که هر کدام با بوهای شامه نواز خود، حیات زیستن را دو صد چندان می‌‌کرد و دل کندن از این محیط دشوار می‌نمود. زیر کتابخانه سردابه‌ای بود قدیمی با ساختمانی با طاق آجری که تابستان گرم را به جای خنکی مبدل می‌کرد که گویی از جهنمی داغ و سوزان به پردیسی مینوی کشیده شده‌ای. با آجر نما و کاشی‌کاری و با حوضی پر از آب و در گوشه‌ای از آن که بعدها دفتر سینمای هشت شد که فیلم‌های کوتاه ساخته‌ی جوانان آن روزها را جهت می‌داد و تجربه‌ی فیلم سازی را گسترش می‌داد، محمود نظرعلیان یکی از آنها بود، هم آن جا را اداره می‌کرد و هم تجربیات خود را در اختیار علاقمندان قرار می‌داد.




زمان گذشت تا اینکه به همت ابراهیم همتیان کتابخانه‌ی سهروردی ساخته شد که قبلاً خرابه‌ای بود پر از کثافت و موش و آشغال. این بار بنای شایسته با نمای آجری و سنگی که امروز هم برقرار می‌باشد. برای ساختن این بنا چه زحمت‌هایی را همتیان تحمل کرد، شور و اشتیاق او پایان ناپذیر بود و وقتی حکایت ساخت کتابخانه آغاز می‌شد با چه وجد و شوری داستان‌ها داشت که تمام ناشدنی بود و داستان ساختن کتابخانه‌ی سهروردی نه نوشته شد و نه کسی از آن خبر دارد و هرگز کسی از زحمات او خبر ندارد جز معدود کسانی که کارهای فرهنگی آن روزها را دنبال می‌کنند.


اما افسوس و صد افسوس، آن کتابخانه‌ی قدیمی شهر زنجان در وسط خیابان سعدی، ویران شد و تمام خاطره‌ی زنجان را با خود برد و به جای آن، مغازه‌هایی کنار هم، کندو وار ساخته شد که جز دلگیری چیز دیگری ندارد و همین طور کتابخانه‌ی مسجد جامع نیز خراب گردید.


او (همتیان) اولین رئیس اداره‌ی اطلاعات و جهانگردی(فرهنگ و ارشاد امروز) استان بود. حاج ابراهیم همتیان یکی از بازیگران تئاتر استان بود. بعد از جنگ دوم جهانی او با دوستان هم سن سال خود روان شادان وجیه‌ا... رستگار، محمد علی واهبی و دیگر دوستان، نمایشنامه‌هایی را در زنجان به روی صحنه بردند، او بعدها به شغل آموزگاری پرداخت و بعد مدیر کتابخانه و بعد از سال‌ها خدمت در آموزش و پرورش و گسترش فرهنگ، بازنشسته شد.




اعتبار او در خدمت به فرهنگ و زادگاهش زنجان بود، او تمام سوراخ سنبه‌های شهرش را می‌شناخت و در اندیشه‌ی آبادانی زادگاهش بود، تمام زنجان یکپارچه خانه‌ی او بود، کوچه‌ها، خیابان‌ها، کاروان‌سراها، بازار، تیمچه و ... تمام هم و غمش تعالی و شکوفایی فرهنگ بود.


او پیوندی بود از دنیای سنت به دنیای مدرن، سنت و رسم و رسوم قدیم را به خوبی می‌شناخت و تمام زوایای دنیای سنتی را تجربه کرده بود و با آن آشنا بود. از غذاهای سنتی، لباس سنتی، رفتارهای سنتی و آداب سنتی تا رفتارهای مدرن و متمدنانه،تمام فراز و فرودها و زیر و زبر شدن و دگرگونی‌های سیاسی و اقتصادی را به خوبی تجربه کرده بود، او گنجینه‌ای بود یگانه با دلی پر درد و امیدوار..


او آگاه به زمانه بود، تغییرات را به خوبی در سپهر زیست انسانی می‌شناخت و می‌گفت دنیا به یک نوع و لون نمی‌ماند.


 در زمستان لباس پشمی به تن می‌کرد و کلاه پشمی بر سر می‌نهاد، اندامی راست قامت داشت، با وقار راه می‌پیمود، سلام گرمی داشت و با خوش رویی از انسان استقبال می‌کرد، اواخر که سنی از او گذشته بود، عصایی را با خود داشت که می‌گفت ما هم عصا به دست شدیم، می‌گویند این علامت پیری است. طناز و بذله‌گو بود، اگر هم صحبت او می‌شد، داستان‌هایی برایت می‌گفت، از حوادث روستاهای زنجان و شهر زنجان که خود شاهد و ناظر بوده است، همیشه آراسته بود، شلوارش اتو دار بود، می‌گفت آراستگی بیرون نشانه‌ی آراستگی درون می‌باشد.


روزی در خانه‌ی «سعید افشار» نشسته بودیم، منزل آقای همتیان روبروی منزل ایشان بود، وارد شد و نشست، به گفتگو درآمد، از روزگار سپری شده حکایت کرد و گفت:« از کوزه همان برون تراود که در اوست»، چه زیبا می‌گفت شما اگر به کوزه‌ عسل بریزید بو و عطر عسل از دریچه‌ی آن به بیرون می‌تراود و یا اگر ماست، دوغ و یا چربی بریزید، از کوزه همان برون می‌ریزد، پس انسان نیز چنین وضعیتی دارد.


همتیان از فرهنگ و تربیت می‌گفت که بایستی افراد تربیت بشوند و تربیت را از ارکان جامعه می‌دانست او یار و یاور نویسندگان و شاعران بود، در چاپ کتاب و شعر همواره به دیگران کمک می‌کرد. در چاپ کتاب داستان «طرلان» همتش ستودنی بود و همکاری صمیمانه‌ای را با «تقی فاضلی»؛ نویسنده‌ی کتاب طرلان انجام داد. او نزدیک به یک قرن زندگی کرد، سال‌های پسین زندگی دیگر نمی‌توانست پای از خانه بیرون بگذارد و با تاسف و تاثر می‌گفت دیگر کوچه و خیابان‌های شهر را نمی‌بینیم، تنها در خیال است که در شهر می‌گردم او عاشق شهرش؛ زنجان و کوچه و خیابان‌هایش و مردمانش بود.


 

روانش شاد و یادش گرامی باد.


 

1-                آتش در این سوز سرما بالاتر از برنج پخته می باشد.



2-  هیس- بوی سوختگی و خوابیدن دود در لباس.


3-                کوهی در غرب زنجان.


4-  اشاره به فروشندگان ترپ و شلغم – قمری کلم می‌باشد.


5-  زلفین – زنجیر فلزی که از یک طرف در به طرف دیگر می رفت.


6-  قورقا- گندم بو داده.


7-  از ترکیب خاک ذغال و آب بدرون کاسه مسی می ریختند و می چلاندند بعد در میآوردند خشک می کردند.


8-  ته سان- خانه ایکه در آنجا- ذغال- توپاو طبق – ارسین و بعضی چیزهائیکه نیاز داشتندقرار می دادند.


9-  درون خانه جای کرسی که از کف عمیق تر بود و درون آن جای گرد عمیق تر از اولی .


10-  هر ضلع کرسی را تنشکه می گویند.


 

 

منبع : ویژه نامه موج بیداری زنجان

فهرست مشاهیرخمسه زنجان


 مشاهیرقدیم و جدید خمسه (زنجان)




                    1)     صدرجهان (صدرالدین احمد بن عبدالرزاق خالدی زنجانی - وزیر و صاحب دیوان در دوره ایلخانیان)

 

   2)     ذوالفقارخان افشارایرلوخمسه ای (جداعلای ذوالفقاری های   معاصر –   متوفی، مقتول 1194 ه.ق – دوران زندیه)  


   3)     الجایتو (سلطان محمد خدابنده)    


 4)     شاهزاده عبدالله میرزا دارا (پسریازدهم فتحعلی شاه قاجار- حکمران زنجان   – شاعر- بانی مسجد جامع زنجان و جد طایفه دارايي)    


 5)     امیرتومان آقا خان مظفر الدوله ( مظفری ، خطیبی –  فرزند ارشدمیرزا   ابراهیم خان خمسه ای - از رجال معروف زنجان – رئیس فوج اول خمسه)    


 6)  عاصم السلطنه (خطیبی – امیرحسین خان – فرزند اقا خان مظفرالدوله)   


  7)     بانو توران الدوله (دخترذوالفقارخان اسعدالدوله ذوالفقاری)   


  8)     حاج ميرزا ابوالقاسم مجتهد – جناب میرزا (میرزایی موسوي زنجاني – احیا   کننده مسجد چهارمحرابی میرزایی)   


  9)     سردار اسعدالدوله ذوالفقاری(حسینقلی خان منیع الدوله – پدربرادران   ذوالفقاری معاصر)    


 10)      امجد نظام (سیدمحمدباقرخان امجدی)   


  11)     نایب الصدر (شیخ الاسلام حاج میرزا ضیاءالدین - ضیایی)    


 12)     فخیم الملک وزیری (میرزا احمدخان وزیری – داماد ذوالفقارخان اسعدالدوله)    


 13)     بانو الحتجاب السلطنه (خدیجه سلطان – دخترذوالفقارخان دوم ، اسعدالدوله   - همسر عباسقلیخان افشار)    


 14)     بانو افتخارالدوله (دخترخدیجه سلطان و عباسقلی خان افشار –   همسرامیرحسین خان عاصم السلطنه خطیبی)    


 15)     جمیله خانم ذوالفقاری (اززنان مقتدرایران - سازنده مسجد خانم -   دخترحسین قلیخان افشار، ناظم العداله وخواهر ذوالفقارخان دوم اسعدالدوله   ذوالفقاری -  همسر وکیل الرعایا رضا قلیخان فخیم الدوله)   


  16)     یدالله خان بیگدلی (ملقب به اسلحه دارباشی)    


 17)     ناصرخان صارمی (اینانلو)   


  18)     حاج سلمان ارباب (بزرگ خاندان رهبری)   


  19)     حاج عبدالحسین تاجرزنجانی (خطیبی – بانی و واقف قنات تاریخی   سرچشمه)    


 20)     بانو قمرتاج خانم ذوالفقاری مظفری (ملقب به احتجاب الدوله – دختر جمیله   خانم ذوالفقاری و رضا قلیخان فخیم الدوله – همسراول حسین قلیخان دوم،   سرداراسعدالدوله دوالفقاری)   


  21)     حاج حسین رهبری (نماینده زنجان درمجلس شورای ملی ایران – هشت   دوره)     


 22)      میرزا علی اصغرخان مشیرالممالک (حاج وزیرزنجانی – پیشکار حکومت   خمسه درادوار مختلف تاریخ – نویسنده کتاب فصول خمسه درتاریخ خمسه   – عمو و جد وزیری ها)    


 23)      عماد خمسه (ضیایی)    


 24)     حاج ملامحمدهیدجی (معروف به حکیم هیدجی، عارف وشاعر شهیر ایرانی   و فیلسوف)    


 25)     محمود ذوالفقاری    


 26)     ذوالفقارخان اسعدالدوله (سرتیپ سوار - خان و رئیس طوایف افشار خمسه   جد خانواده ذوالفقاری که خود نیز نواده ذوالفقار خان بزرگ بوده است -   سازنده پل سردار – متوفی 1334 ه.ق)   


  27)     جهانشاه‌خان امیرافشارکرسفی (تولد1217ه.ش - رئیس ایل شاهسون و از   فئودال های بزرگ و قدرتمند خمسه و ایران – فوت1347ه.ق مطابق با 1307   ه.ش درنجف اشرف) 

 

 28)     محمدحسنخان امیرافشار ( هم پیمان محمود ذوالفقاری درجنگ با فرقه   دموکرات _ فرزند محمدعلیخان صارم السلطان – نوه جهانشاه خان قیداری   کرسفی)    


 29)     برهان السلطنه (امیرخسرو دارایی، ملقب به برهان‌السلطنه، متخلص به   خسرو، متولد 1268 ش، شاعر و ادیب ترک زبان، ایشان کلیله و دمنه را با   هنرمندی تمام به نظم کشیده و آن را «شکرستان» نام نهاده است.     


 30)     حسین‌قلی‌خان افشار(نبیره ذوالفقارخان اول، حاکم وقت خمسه – متخلص   به چاکر و شفیق – ملقب به ناظم العداله)    


 31)     حبیب الله خان مجدضیایی (نماینده زنجان درمجلس شورای ملی – با هشت   دوره سابقه)    


 32)     اخوند ملا قربانعلی ارقینی زنجانی ( مشهوربه حجت الاسلام زنجانی)   


  33)     شیخ ابراهیم قزلباش زنجانی 


   34)     میرزا ابوطالب موسوی میرزایی زنجانی   


  35)     دکترنصرت الله جهانشاهلو افشار   


  36)     سید تقی فاضلی (شاعر و نویسنده معاصر)    


 37)     پروفسور جواد پرویزی ( ارتوپد و جراح شهیرزنجانی ایرانی)   


 38)     علامه زنجانی (مصلح کبیر- شیخ الاسلام ابوعبداله ضیائی – فرزندمیرزا   نصرالله شیخ الاسلام -  از علمای قرن چهاردهم هجری قمری)  


 39)     اقبالی زنجانی (شاعر)  


 40)     محمود نظرعلیان (بازیگر تئاتر و سینما)    


 41)     دکترعلی هشترودی (استاد دانشگاه – رئیس وقت دبیرستان صدرجهان   زنجان)    


 42)     دکترامیر اعلم غضنفریان (برندهٔ مدال نقره در المپیادهای ریاضی جهانی)   


  43)     حسین منزوی (غزل سرای نامی ایران)    


 44)     موسی حسام نظام (اصانلو)   


  45)     مستشار الدیوان (میرزا اکبر خان وزیری)  


   46)     هدایت الله خان یمینی (فئودال بزرگ منطقه خمسه - ازمخالفین سرسخت   حکومت خودمختارپیشه وری)    


 47)     آیت الله سید رضا میرزایی موسوی فرید زنجانی (ازرهبران نهضت مقاومت   ملی بعد از کودتای 28مرداد1332)    


 48)     حاج شیخ محمود عتیق زنجانی (معروف به حاج ملا آقا جان)   


 49)     ابوالفضل کیهان (شاعر- پسرعمه خسرو دارایی)   


 50)     مزین السلطان (فضل الله خان طقرل -  ازنویسندگان روزنامه پروین خمسه -   داماد جهانشاه خان امیرافشار)   


 51)     میرزا ابوالقاسم خطیبی (شاعر)    


 52)     سیف الله زند (شاعر- رئیس وقت دبیرستان شریعتی)   


  53)     ابوجعفر امام (رئیس مقتدر دبیرستان شریعتی زنجان)   


  54)     امیر اشجع (رضا خان اوصانلو ، حسام نظام قبلی – امیراشجع بعدی - پدر   بزرگ مادری منوچهر سعید وزیری)    


 55)     صراف باشی(حاج علی قلی صراف)    


 56)     حاج معین التجار زنجانی (نوه ی دختری حاج عبد الحسین تاجر زنجانی)   


  57)     اقا رضا خان عمارلو (جد بزرگ خاندان سلطانی های طارم و زنجان)   


  58)     علی نقی خان افشار(سرتیپ فرمانده فوج خمسه – پسر ایشان عباس قلی   خان بانی مسجد عباسقلی خان و پدر خانم امیر حسین خان عاصم السلطنه   که خدیجه سلطان خانم مظفری ملقب به احتجاب السلطنه نوه ی دختری   میرزا ابراهیم خان مظفرالدوله را در قباله ی نکاح داشت.   


  59)     دکتر محمدجواد شیخ الاسلامی (ضیایی - فرزندعلامه و مجتهد نامی اقای شیخ فضل الله، شیخ الاسلام زنجانی) 


 60)     سردار فاتح (علی اصغر خان امیر افشار)  


 61)     حضرت ایت الله اقای اسدالله بیات زنجانی   


  62)     ناصر المله (میرزا عیسی قانونخواه زنجانی)   


  63)     جهانسوز دارایی (ازاعقاب فتحعلی شاه قاجار)   


  64)     حاج نوروز تفویضی (عطارمعروف راسته بازار قیصریه)   


  65)     سید مقتدا صارمی (خدمتگزارفرهنگ و معارف زنجان)   


  66)     نقاشی امید (احمد پور اسکندری)   


  67)     شیخ منصور محاوری (از بنیان گذاران دبستان علمیه زنجان)  


  68)     هژیر الممالک ( رئیس توپخانه - برادر بزرگ حبیب الله خان اعتماد امینی ملقب   به اعتماد الممالک)   


  69)     باباخان امجد لشگر (رئیس فوج خمسه – جد امجدی ها، پدر نعمت اللله خان   امجد لشكري بعدي و عزت ا... خان پدر امجدي ها)   


  70)      دکتر محمد نهاوندیان (رئیس اتاق بازرگانی ایران)  


  71)     ابوالقاسم صفدری (شهردار وقت زنجان با هشت سال سابقه!!)   


  72)     علی اکبر شیشه چیان (از بزرگان صنعت چاپ در زنجان)  


  73)     یوسف محسن اردبیلی (نویسنده و پژوهشگر - دبیر دبیرستان های زنجان -   سردفتر اسناد رسمی)    


  74)     ذبیح الله شاهمحمدی (نویسنده و پژوهشگرتاریخ – خدمتگزار فرهنگ و   ورزش زنجان)    


 75)     وجیه الله رستگار (پیش کسوت ورزش و بنیانگذارورزش های مادر درزنجان)           


76)     سید اسدالله جمالی (کشف غار کتله خور _ نویسنده و پیش کسوت ورزش زنجان)     


 77)     حاج شفیع ابریشمی (واقف مریضخانه شفیعیه)    


  78)     دکتر محمد یگانه زنگانی (وزیر وقت دردوران پهلوی دوم)    


 79)     اعظام السلطنه (علی قلیخان محمد، معروف به محمد خان ذوالفقاری   سناتور و وکیل سابق)   


  80)     نایب اقازنجانی چوقوری (از مردان مشهور و عامی و پر نفوذ شهر زنجان در   اوایل قرن چهاردهم ه.ق –  بعد ازمشروطه شدن زنجان، ازسوی مسیو یپرم   خان ارمنی، درمحل سبزه میدان به علت طرفداری از ملا قربانعلی زنجانی   دارزده شد.)    


  81)     علی خان ایرلو افشارخمسه ای (حاکم خمسه زنجان در دوران اقا محمد خان   قاجار و فتحعلی شاه قاجار که هردو چشم او با میل گداخته کورشد!!)   

 

82)     شیخ سلیمان محسن اردبیلی( فرزند ایت الله حاج میرزا یوسف اردبیلی -    سردفتر اسناد رسمی در زنجان)

       

83)     آزاده دارایی (شاعر)   


  84)     آیت‌الله اقا شیخ فیاض دیزجی شریعتی   


  85)     ابو القاسم رستمخانی (شاعر)    


 86)     میرزا باقر خلخالی ( شاعر- متخلص به مسکین)    


 87)     عباس کریمی (شاعر)    


 88)     علی اکبر معمار (نهاوندی)   


  89)     فرج الله فخار (فرزند عزت دمچی، کوره پز)   


  90)     سید محمد وکیل الرعایا(میربهاء)   


  91)     آیت الله شیخ علی آل اسحاق خوئینی   


  92)     آیت الله العظمی سید عزالدین حسینی زنجانی (از مراجع کنونی شیعه)   


  93)     رکن الدّین سجاسی (عارف و عالم مشهور)  


  94)     شیخ اخی فرج زنجانی (از عرفاء و مشایخ قرن پنجم هجری)    


 95)     کریم نیرومند (محقق و نوسنده)    


 96)     بانو ایران معصومی (رئیس وقت دبیرستان دولتی دخترانه ازرم)   


  97)     سعید السلطان (علی نقی خان سعید وزیری – پدرمنوچهر سعید وزیری)  


   98)     حاج اسماعیل امین التجار(نوه ی دختریه حاج عبد الحسین زنجانی) 


۹۹ )      رئیس السادات (سید یحیی که فرزندانش در زنجان فامیل مجتهدی اختیار   نمودند)    


 100)     صارم السلطان (محمد علی خان امیر افشار -  فرزند جهانشاه خان امیرافشار   قیداری)   


  101)     غلام حسین خان اوصانلو (فرزند محمد و یا قاسم خان اصانلو!!)


۱۰۲)         حاجیه عالیه خانم سنجیده (بنیانگذار اولین مدرسه دخترانه در زنجان)  


   103)     سید حمزه زعفرانی (مدیرمدرسه ابتدایی خاقانی درمحله گونیه)   


  104)     آیت الله العظمی موسی شبیری زنجانی (از مراجع کنونی شیعه)    


  105)     آیت‌الله علامه محمد اسماعیل صائنی (از مشاهیر معاصر فلسفه)   


  106)     استادرضا روزبه زنگانی     


 107)     حاج محمد تقی فیاض شریعتی   


  108)     سید جعفر علویون (ازکتاب فروشان باسابقه زنجان در بازار قیصریه زنجان)   


   109)     عسگر خان درامی    


  110)     پهلوان صدقعلی کاظمی زنجانی  


   111)     مسعود الملک (علی اکبرخان، جد سپهری زنجان)  


  112)     حسین پاشا خان مظقرالسلطنه (برادر مظفر الدوله) 


    113)     اخوند ملا علی قارپوز ابادی (دانشمند و فقیه بزرگ و موسس حوزه ی علمیه   در زنجان در عصر قاجاریه - استاد ملا قربانعلی زنجانی)    


 114)     عبدالله خان اوصانلوی خمسه ای (پسر پناه خان اوصانلو ی قلابری – حاکم   زنجان در اوایل دوره ی قاجاریه)   


  115)     حاج میرزا ابوالمکارم  مجتهد موسوی میرزایی     


 116)     الامام زنجانی (شیخ عبد الکریم زنجانی)

   

117)     نایب شعبان توپچی (فرزند رحیم داروغه چی – میدان دار و از لوطیان مشهور   شهر زنجان در دوران مشروطیت که درمیدان توپخانه زنجان اعدام شد.)    


 118)     فضل الله طارمیان (رئیس وقت دبیرستان دولتی امیر کبیر)  


   119)     شیخ یوسف علایی (بنیان گذار مدرسه نیمه جدید و نیمه قدیم محمدیه در   تکیه عباس قلیخان با مساعدت حاکم خمسه، وزیر اکرم ملقب به اصف   الدوله)    


 120)      حاج عزت الله رستم خانی    


  121)      مهدی مکی (مدیر سابق چاپخانه سه ستاره زنجان)   


  122)     حاج عبد الرسول تاجر زنجانی (فرزند حاج عبدالحسین تاجرزنجانی ازاعیان   شهرزنجان - پدرشخ عبدالله مجاهد مشروطه -  خطیبی!!)   


 123)     آیت الله میرزا ابراهیم حکمی زنجانی (حکیم و ریاضیدان)   


  124)     کریم زعفری (شاعرونویسنده)   


  125)     محمد منزوی (از شاعران و فرهنگیان زنجان)   


  126)     محمدرضا روحانی (نویسنده اثر ارزشمند «فرهنگنامه زنجان»)

  

   127)     آیت الله حسین دین محمدی زنجانی (از فقهاء نامدار ایران)   


   128)     آقا سید رضی قطب (استاد فلسفه و عرفان و ریاضیات)    


  129)     آیت الله عبدالکریم خوئینی زنجانی     


 130)     آیت الله سید ابوالفضل  میرزایی موسوی زنجانی   


  131)     فاطمه راکعی (شاعر)     


132)     ابراهیم میرزا دارایی (شاعر)    


 133)      مهین دارایی (شاعر وسراینده اثرماندگار«روباه‌نامه»)    


  134)     مولانا همتی انگورانی    


 135)     حکیمه بلوری زنجانی (شاعر)    


 136)     رضا میرکریمی (کارگردان سینما)    


 137)     باقر خان هنرمند (طبیب وقت صحیه ی بلدیه زنجان)  


  138)     استاد حسن چلیپا (اسماعیل زاده) یکی از بزرگان در نقاشی قهوه خانه‌ای در ایران    


 139)     صمد ایپک چی   


  140)     پهلوان رضا سیروسی (اولین بانی و بنیان گذار زورخانه و ورزش های   باستانی در زنجان – بچه دروازه رشت – پدرخسرو پهلوان و شاهپورخان)   


  141)    عزیز صنعتی (شاعر)   


  142)     حاج ولی الله کلامی (مداح)    


 143)     منوچهر سعید وزیری    


 144)     ابوالفضل برجی (خوشنویس)    


 145)     احمد خان مظفری     


 146)     عاصم زنجانی (شاعر)   


  147)     محمد رجایی    


 148)     جلال تقوی (موسیقی)    


 149)     سعد الحکماء (دکتر موسی خان حکیمیان – متخصص بیماری حصبه)    


 150)    جمیله شیخی[بازیگر] 


  151)     پرفسور یوسف ثبوتی (رییس سابق انجمن فیزیک ایران و موسس و رئیس   دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان)    


 152)     علیرضا خمسه (بازیگر)   


  153)     عباس امیر اصلانی (مولف کتاب چله خانا)   


  154)     دکتر ابوالفتح حکیمیان (مؤلف آثار متعدد فرهنگی و ادبی زنجان)   


  155)     سیدباقر حری (متخلص به اقبالی از شعرای مرثیه‌پرداز بنام زنجان)   


  156)     زین‌العابدین امیدی «وافد» (از شاعران زبردست مرثیه در زنجان)   


  157)     عبداله قزلباش (شاعر)    


 158)     ابراهیم همتیان (رئیس سابق دایره فرهنگ و هنر اموزش و پرورش زنجان -   ازفراموشان مباد!!)   


  159)     ابولفضل گنج دانش (شاعر)   


  160)     عبدالله مرادی (شاعر)    


 161)     عاشیق موسلوم عسگری   


  162)     سید علی اکبر موسوی (استاد ورزش)    


 163)     نصرالله خان افشار(از رجال وخوانین معروف زنجان – فرزند جوره خان –   بنیانگذار تکیه مسجد نصرالله خان – همدوره عبدالله میرزا دارا)   


  164)     عباس بابائی (شاعر)   


  165)     ایت الله عبدالحمید قائمی    


 166)    پرفسور مجتبی ناصری [اولین پزشگ ایرانی که پیوند دست انسان را در اروپا انجام داد.]


 167)     حاج علی ذبیحیان    


 168)     جهانگیر الماسی (بازیگر)    


  169)      حاج حسین نجفی   


 170)      حاج نقی بلوری     


 171)      جمال شورجه (کارگردان)     


 172)      حاج میرزا عبدالرحیم واسعی زنجانی     


 173)     حاج سید محمودحسینی (امام جمعه زنجانی)     


 174)      آیدین نیکخواه بهرامی (ملی پوش)     


 175)      صمد نیکخواه بهرامی (ملی پوش)    


 176)     عباسعلی عمید زنجانی (رئیس سابق دانشگاه تهران)

      

177)      عباسقلی خان افشار       


178)     حاج صمد سعادتی خمسه (اوهم یادش گرامی باد)     


 179)      یحیی آل اسحاق (وزیر سابق بازرگانی در دولت رفسنجانی)   


  180)      حاج میرزا مهدی (فرزند حاج سید میرزا ابوعبدالله موسوی میرزایی)    


  181)     مسعود روغنی زنجانی    


  182)      پهلوان حاج احد مسگر (حاجی خان میرزایی)   


  183)      دکتر محسن رهامی    


 184)     سید رضا برهانی (پیش کسوت ورزش دوچرخه سواری)     


 185)      حاج میرزا علی اکبر خلدی – کاشفی (شاعر)    


 186)    مهدی سهرابی (ملی پوش دوچرخه سواری)   


 187)      حاج غلامرضا عینی فرد (شاعرومداح اهل بیت)  


  188)      اشرف الملک (حاجی میرزا اشرف خطیبلو خمسه ای)  


  189)      حاج عباس حیدریان ( حیدرزنجانی - یاشیل عباس – پیش کسوت ورزش   زورخانه ای)     


 190)      پروفسور دکتر غلامحسین بیگدلی (استاد در ادبیات، نویسنده و پژوهشگر)


     191)      میرزا جواد طارمی   


  192)      محمد هوشنگ جعفری (شاعر)   


  193)      حسن نجاریان    


 194)      سید محمد مجتهد (طارمی سردانی حسینی – اولین متولی مسجد سید   زنجان – سرسلسله خاندان مجتهدی و جد اعلای حاج اقا عزالدین حسینی   امام جمعه سابق زنجان)    


  195)      آیت‌الله سید احمد شبیری دوسرانی زنجانی (۱۲۶۹ هـ.ش ،-۱۳۵۳ هـ.ش)     


  196)      آیت‌الله العظمی میرزا باقر زنجانی (از مدرسین مشهور در علوم اسلامی)      


 197)      علي اكبر توفیقی اولین رئیس رسمی بلدیه زنجان    


 198)      حاج غلامرضا کوچمشکی     


 199)      حاج مير بها الدين زنگاني (بناکننده پل میربهاء ، مشهوربه کهنه کورپی – پل   اژدهاتور)     


  200)      جواد کیمیا قلم زنجانی (شاعر و خوش نویس)     


  201)      شمس الدین سجاسی (ادیب و شاعر قرن ششم ه.ق)     


 202)      میرزا علی اکبرخان قولی قیسالویی (مجاهد مشروطه – فرزند حاجی خان   ازخورده مالکین زنجان – منزل علی اکبر خان بعد ازمشروطه درمحله   سرچشمه به تکیه اکبریه تبدیل شد.)      


 203)      میرزا محمود خطیبی (ازپایه گذاران دادگستری درزنجان)      


 204)      حاج اشرف همایونی     


 205)      حاج احمد مهدوی 


206)         حاج رجبعلی مغازه (اخوان) – بنیانگذاراولین چاپخانه در شهرزنجان       


 207)       محمد علی واهبی


208)       حاج تیمور قهرمانی


  209)       اقا میرفتاح ینگجه ای زنجانی (شاگرد علامه قارپوز ابادی - از ائمه جماعات - تکیه ای  درکوچه حاج نوروزلر به نام او معروف می باشد.)  


210)     محمد حسین فکور   


211) ایت الله سید محمد ولایی 


  212)     حسن غریق (شاعر) 


  213)     حاج جواد میر محمد رضایی (خطاط و کتیبه نویس مشهور)  


  214)     حسین داداشی (بنیان گذار ورزش رزمی وشو در ایران)   


215)     سید هاشم موسوی  


216)     شیخ شهاب الدین سهروردی (از بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان  - بنیان گذار فلسفه اشراق)   


217)     رشید الدین ابهری (فیلسوف و منجم و ریاضی دان)  


  218)     کریم دواتگر زنجانی!!   


219)     حاج میرزا ابوالفضل مشیر الممالک ضیایی  


  220)     نصرت الله خان مقدم 

 

221)     عباس خان اعتماد امین!!  


222)     ایت الله محمد شجاعی (یکی از اولین نمایندگان زنجان در اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی)   


223)     شیخ عبد الکریم ال اسحق خوئینی زنجان 


  224)     دکتر محمد فاطمی 


  225)     حاج حسن نجفی ( تاجر معروف و خیر - سایان اقاسی)   


226)     غلام حسین خان بهادر سلطان (انگورانی) 


227)     ایت الله سید اسماعیل موسوی (مشهور به میر اقا - امام جمعه سابق زنجان)


228)     محمد خان اوصانلو !! 


229)     اثیرالدین ابهری 


  230)     ابوالحسن علی بن هارون (فیلسوف بزرگ زنجانی)  


231)     رئیس الدین عبد الملک سهروردی   


232)     امیر گونه خان طارمی افشار ایرلو   


233)     سید محسن موسوی زنجانی  (جد خاندان موسوی زنجانی) 


234)    بیان الدوله (هادی خان  اصانلو،  وزیری - نماینده زنجان در مجلس شورای ملی )


235)  دبیراسعد (نیای کاووسی های زنجان - دبیر و منشی دردستگاه حکومت اسعدالدوله ذوالفقاری)


236)  دبیر همایون (حسین خان کاووسی)


237)  صارم السادات - (حاج سید محمد فوت 1304ه.ش - پدر سید مقتدا صارمی)


238)  مدیرالدوله (اسماعیل خان اصانلو)


239)  ناصرنظام خدیوی


240) محمد علی ال اسحق خوئینی [ ملا مرد علی - مسئول و دفتردار وقت، دفاتر ثبت اسناد زنجان]


241) اقا خان درامی


242 حکيم احمد بن فارس زهراوی کرسفی


243)  تاجماه خانم [فرزند علي‌اكبر خان آجودان باشي و همشيره ی آقا اسماعيل آجودان باشي و عيال فتح‌ا... ارفع‌السلطنه طالشي( احتمالاً اولين خانمي است كه در ايران در دوره ی قاجار به ترجمه ی كتاب روي آورد.]


244) حاج سيد تقی معراجی (عالم، عارف و تاجر و يکی از بنيانگذاران سرای بهجت و بانی و احياء کننده سرای گلشن زنجان به همراه مرحوم حاج خداوردی قائمی و سه فرزند وی حاج تقی، حاج نقی و حاج جواد فتوره چی [قائمی])


245)  سعدالدوله ابهر یهودی وزير ارغون خان


246) علامه ميرزا مجيد حکمی زنجانی


247) دكتر سيد ابوالفضائل مجتهدي (فرزند ميرزا محمود امام جمعه - دكتراي فلسفه و معارف اسلامي از دانشگاه ساسكس انگلستان)


248) دکتر اکبر نوحی خرمدره ای


249) ميرزا احمد سهروردی مشهور به ياقوت ثانی(خوشنويس)


250) ميرزا عبدالكريم رايض الدين اعجوبه زنجاني [عارف برجسته ربع آخر قرن سيزدهم هجري]


251) علی محمدی مشهور به [علی درامی]

زنجان شهری با مردمان اهسته

 

 

 

زنجان، شهری با مردمان آهسته

 

 

 

جهانگردی که در دهه چهل به زنجان آمده بود در وصف شهر گفته است :

زنجان شهری با مردمان آهسته .

 

 

توریست های غربی برای دیدن اماکن مذهبی، مساجد و زیارتگاههای مسلمانان شوق زیادی دارند .لابد آن جهانگرد وقتی از سبزه میدان پای به داخل مسجد سید گذاشته و از پله های آن سرازیر شده است ، اولین صحنه ای که توجه او را جلب نموده سکوت و آرامش معنی دارحاکم بر این فضا بوده است.

 

فضائی که عناصر آن گنبد بلندفیروزه ای ، رواقهای رفیع و مجمع آرام ٌطلابی که دردرگروههای کوچک ، چهار زانو در صحن خلوت رواقها نشسته و به بحث و فحص مشغول بوده اند و بی شک او آرامش صحن رواقها و سکوت شبستان ِ زیر طاقها را درحرکات و سکنات مردمان شهرنیزمشاهده کرده بود .

 

با این جهانگرد دهه چهل همراه می شویم ، گشت و گذاری کوتاه در شهر پنجاه سال قبل می کنیم .

 

 

از دالان باریک و درب کوتاه غربی مسجد که وارد قیصریه می شوی کنج درب و چسبیده به آن پیر مرد خمیده و فرتوتی را می بینی که صبورانه بر کفش ها وصله می زند .مسیر شمال به جنوب بازار را اگر بسوی شمال بروی به دهنه قیصریه می رسی واز آن نقطه دو شیر سنگی سبزه میدان را می بینی که زانو بر زمین زده و با یال و سر افراشته چشم به بازاریان دوخته و بی صدا می غرندو در وسط حوض سبزه میدان فرشته ای ایستاده و از دستانش آب فواره میزند .

 

سبزه میدان مرکزثقل شهر است هر کار مهمی داشته باشی گذرت به سبزه میدان می افتد . برای خرید ، گردش ،خوردن بستنی و کباب ، کارهای بانکی ، تهیه بلیط سفر از گاراژحقانی و کاوندی، شکایت و تظلم ازدادگستری ،مراجعه به مطب دکتر علیمرادیان و قنات آبادی که در دو کنج سبزه میدان واقع است و داروخانه های انوار و حکیمیان که نسخه های آنان را می پیچند.اگر یکی دو سکه اشرفی داشته باشی از پله های دندانسازی بیوک امیراصلانی بالا میروی تا با آب کردن آنها ، دندانساز دندانهایت راروکش طلا بدهد . موقع پائین امدن تلق و تولوق چاپخاته را می شنوی . برای تهیه روزنامه ومجلات سری به دکه صمد آقا روبروی مسجد سید می زنی یا به دیدار محمد علی در کنج دیگر سبزه میدان می شتابی و یکی دو متلک آبدار هم می شنوی . برای دیدن زور زدن کشتی گیران هم باید به سبزه میدان بیائی . واگر دلت خواست حمام بروی رخت و لباس و لنگت را در بقچه می پیچی و از حمام شهرداری در ابتدای خیابان ذوالفقاری نمره نوبت می گیری .

 

سبزه میدان چشم و چراغ شهر است .اگر پس از غروب آفتاب گذرت به سبزه میدان بیفتد کارمندان عطر و پودر زده و کروات بسته را می بینی که مقابل مغازه " حمید بستنی" روی صندلیها نشسته با نوای لب کارون بستنی می خورند . و عصر پنجشنبه ها گروه موزیک ارتش در روی چمن سبزه میدان سازهایشان را کوک کرده و نغمانی را می نوازند .

 

در همه این مجموعه در هم و بر هم و نا ساز آرامش وجود دارد الا وقتی که چند نفری به ضرب چاقو های دسته سفید زنجانی همدیگر راخونین و مالین کرده اند و پاسبانی آنها را بطرف شهربانی می کشاند و جماعتی بیکار هباهو کنان به دنبال آنان می دوند . ویا مجرمی را روی تخت چوبی وسط سبزه میدان دراز کرده شلاق میزنند وخلایق به تماشا ایستاده اند . اما این لحظات گذرا بلافاصله با آرامش پر می شود .

 

اگر سبزه میدان چشم و چراغ شهر باشد بازار محور اقتصاد آن است . دوباره از دهنه قیصریه به زیر طاق بازارمی آئی. خنکی بازار به استقبالت می آید و به دنبال آن فضای عطر آگینی را استشمام می کنی آغشته از بوی دارچین و هل و گلاب و زنجبیل . دو شاگرد قناد را می بینی که پاتیل بزرگ مسی را وسط بازار گذاشته ، ماده اولیه آب نبات قیچی را که به شکل خمیر سفید و چسبنده وکشداری است دست به دست بالای آن پاتیل ورز میدهند . نگاهی به کتابهای چیده شده در ویترین کتابفروشی زعفری می اندازی و یک صفحه گرامافون به قیمت پنج ریال از مغازه روبروئی می ستانی . سپس آدمی را می بینی که یک جفت کبک سر بریده زبان بسته را به یک چوبی آویخته و دنبال مشتری سی ریالی می گردد .

 

در ادامه راه به ردیف کفاشی ها می رسی .کفش های جفت شده مقابل مغازه هادر انتظار مشتریان است و فروشنده انتهای دکان روی تشکچه یا قالیچه کوچکی نشسته و با چشمان کاوشگر مشتریان را می پاید . اگر به داخل سرک بکشی مورد خطاب قرار می گیری و دعوت می شوی " گل بورا گوروم نمه ایسترن " .

 

نرسیده به انتهای بازار ، راسته ای به طرف شرق جدا می شود که خلوت است و روشنائی کمی داردو تک و توک مردمان در آمد و شدند به این بازار " آقا راستا سی" می گویند .این نام به خاطروجود مسجدی است در این محل که به آقالیق معروف است . نقل است در ایام مشرو طیت این مسجدو روحانی پر شور و شر آن " آخوند ملا قربانعلی " در کانون حوادث و تلاطمات و توجهات بوده اند . این بازار در افواه زنجانیهای بذله گو به " بورجلی بازاره " معروف است . محل گذرشرمنده مردمانی است که از چشم طلبکاران می گریزند .

 

در ابتدای بازار حجره های چارق دوزی را می بینی که دستان پر تلاشی در آنها در کارند تا رشته های طلای نخ و منجوق های رنگارنگ را با جوالدوزهای ظریف که به " سپر اینه سی " معروف است از رویه به زیره چاروق ها بکشندتا پاپوش فانتزی و زینتی شهر مان را شهره آفاق بکنند . پس از چاروق دوزها تک و توک ملیله کاران را می بینی که ظروف نقره را با شکل دادن رشته های باریک سیمین و با ابتکارات ظریف و بدیع در طرحها و اشکال زیبا به مشتاقان هنرهای تزئینی عرضه می کنند .

 

در انتهای بازار به کارگاههای زرگری می رسی و صندوق ساز ها که اره بر تخته می سابند و میخ بر آن می کوبند و در آخر ورقی از حلب بر روی صندوق و رنگی از پوست انار و صمغی از سقزو سریشم بر داخل آن میکشند . و در نهایت چفت و بستی بر در صندوق می نهند تا دست نا محرمانو اغیاران از زر و زیور و خلعت و جهاز نوعروسان که هر کدام یکی از این صندوقها را به خانه بخت می برند به دور باشد .

 

از بازار زمخت صندوق ساز ها راهت را به طرف راسته بازار ظریفزرگرها کج می کنی . در حجره های کوچک و ساکت زرگرها از آن دستهای پت و پهن و قیافه ها وابزارهای خشن خبری نیست . انگار انگشتان باریک و چهره های نحیف زرگرها متناسب و هماهنگ با شغلشان تغییر حالت یافته است . بجای هیاهو و سراسیمگی و التهاب ، آرامش هست . نرخ طلا هردم به ساعت بالا و پائین نمی رود . گاه تا هفته ها و ماهها مثل مردمان شهر بدن افت و خیز است.

 

در حالیکه رهسپار راسته رنگرزها هستی به پوشش مردمانی که در بازار رفت و آمد می کنندنظاره می کنی . در می یابی که بیشتر مردم کلاه به سر دارند . به همین خاطر به کلاه دوزها که در همین نز دیکی هستند سری میزنی . از میان کلاه شاپو ،کلاه مخملی، کلاه کپی ، کلاه نخی ، کلاه نمدی وکلاه پوستی.یکی را متناسب با سن وسال و موقعیت اجتماعیت انتخاب می کنی .

 

با کمی فاصله به راسته " بویاخچی لار " رنگرز ها یا صباغان می رسی .در خم های ریز و در شت رنگرزهاالیاف پشم و رنگ روی اجاقها می جوشد و سوخت اجاقها با هیزم و گون تامین می شود .تک و توک بعضی رنگرز ها از چراغ پریموس بهره می برند که با بخار نفت می سوزد و شاگردرنگرز هر دم با تلمبه باد آن را چاق می کند . فضا ی گرم و مرطوب دکان های رنگرزی آکنده ازبوی رنگ و پشم های جوشان است . و در حیاط مشترکی که بین چندحجره محصور است خامه های رنگارنگ برای خشک شدن تاب می خورد . در این بازار هم آدمها شکل و شمایل خاص خودرا دارند .اگر انتهای دکان سیاه و دو و دم گرفته را به دقت بنگری شبح بنفشی را می بینی که بهسیاهی میزند و از سفیدی چشمهائی که در چشمخانه می گردد اوستای رنگرز را تشخیص می دهی .

 

از راسته بویناک پشم و رنگ ودوده خودت را به میدان آهنگرها می کشانی . بازاری روباز شبیه حیاط خانه ها . شاگرد آهنگر با دست گهگاه ذغال بر کوره می نهد و با پا دم چرمی کوره را می فشارد . و اوستای آهنگر نقطه ای از داس ، کج بیل و یا تیشه گداخته ای را که با انبر روی سندان نهاده نشان می گیرد و شاکرد ها آن را به زیر رگبار پتک می بندند . بر خلاف بازارهای دیگرراسته آهنگرها آرام نیست هر چه هست التهاب و آتش است و ضربات پتک و گرما و تن های عرق کرده . تا داس گداخته و ضرب خورده و شکل یافته در آب فرو رود و آبدیده گردد و برای صیقل خوردن آماده شود .

 

طرف شرق بازار آهنگر ها در آنسوی خیابان در راسته مسگرها هیاهو و همهمه چکش ها را می شنوی که بر دیگ ها و مجموعه ها و طشت ها کوفته می شود .که استثنائی بر قاعده آرام شهراست .

 

اما پائین دست خیابان مسگرها در کاروانسرای دخان آنجا که کاروان شترها پس از طی مسافتی طولانی زانو بر زمین زده اند ، آرامش رنگ دیگری دارد . محصولات سردرختی و صیفی جات منطقه طارم در صندوق هائی حمل می شود که شکل مخروط ناقص ِ واژگون دارد . این صندوقهای محکم و با دوام چهار پایه دارد و چهار دسته در امتداد پایه ها و مجهز به قلاب و زنجیرکه به راحتی بر چهارپایان بارگیری می شود . هر صندوق پر گاه تا صد کیلو وزن دارد . انجیل،انار ، انگور ، زرد آلو ، گردو و سیب و هر نوع میوه و تره بار متناسب با فصل را بار فروشهای واسطه به دکان داران می فروشند وصندوقهای خالی را از آنان پس می گیرند .

 

طرف جنوب، در کاروانسرای گیلک کاروان هائی را می بینی که لبنیات و ماست و دوغ و کره رادر بادیه های مسی و مشک از روستاهای اطراف آورده اند .البته خود زنجانیها تولید کننده شیر و فراورده های لبنی هستند . و در هر محله ای بخصوص درحواشی شهر یکی دو حشم دار وجود دارد . اگر گذرت کله سحر ، یا غروب آفتاب به محلات مختلف بیفتد گله گاوان و گوسفندان را می بینی که برای رفتن به صحرا ، یا به گاه برگشتن ازچرا کوچه را قرق کرده اند .یکهو متل مادر بزرگ یادت می افتد :

 

ها بللی بلّلی بللی/ ناخیر گلیر دورد اللی / ایکی الینده پیه سی/

ایکی الینده ممه سی .

 

حشم دار در هر محله جنب خانه مسکونی خود طویله های کوچک وبزرگی دارد . اگر دلت شیر گرم و تازه دوشیده شده بخواهد ، می توانی پاشنه گیوه هایت را ور بکشی ، بادیه به دست به سرای حشم دار محله بشتابی .استقرار احشام ،اصطبل و طویله در محلات مسکونی رنگ و بوی محیط روستائی را در فضای شهری به وجود آورده است .موقعی که بادیه شیر گرم وتازه غیر پاستوریزه را به خانه آوردی نباید فراموش کنی که فضله گاوان و پشگل گوسفندان را که در سراسر کوچه پخش شده وبه کف گیوه هایت چسبیده قبل از ورود به خانه پاک کنی .

 

چه خوب است آدمهای پر فیس و افاده ای که پاره ای برای پز دادن و عده ای برای ایز گم کردن خود را تافته ای شهری جدا از بافته روستائی می پندارند و ترجیع بند کلامشان تفوق و ممتاز بودن شهری بر جماعت روستائی است و به اصالت و شهری بودن خود می نازند نیم نگاهی به عقبه خود و ریخت اجتمائی ومناسبات اقتصادی شهرشان داشته باشند .

 

خب بهتر است به کاروانسرای گیلک برگردیم .دروازه بزرگ کاروانسرا طاقی ضربی دارد و کتیبه ای با کاشی های رنگی در فراز دو لنگه درب خودنمائی می کند . در محوطه کاروانسرا ایوانهای کوچکی با طاقهای ضربی حجره های مسافران را از حیاط جدا می کند . چهار پایان در محوطه باز و مرد مان در سایه سار طاقها خستگی سفر را از تن خود بدر می کنند . روستائیانی که مالالتجاره خود را نقد کرده اند سر وسامانی به خود می دهند . قند و شکر و چائی یا گیوه وچاروقی یا رخت و لباسی برای خود و اهل و عیالشان می خرند و اگر چهار پایشان احتیاج به نعل داشته باشد به دکان استاد " نال بند " می شتابند .

 

نعلبندان و پالان دوزان معمولا خدمات خودرا در نزدیکی کاروانسراها ارائه می دهند . نعلبندان هم با سخت افزار فولاد و پتک و سندان سر وکار دارند و هم با نرم افزار دست و پای نازنین قاطران و اسبان . از یکسو پتک بر فولاد سخت و بی جان می کوبند ، و از دیگر سو آن دستهای زمخت و پینه بسته را بر سرو گوش قاطران و اسبان می کشند . آن فولاد سخت را به سر پنجه مهارت بسان موم در شکل و قالب دست و پای چهارپایان در می آورند ، و این حیوان چموش را به دست نوازش رام می کنند تا آن پای افزار های فولادین را بر سم آن زبان بسته ها استوار کنند .

 

در حالیکه امروزه در عصر تکنیک و فن آوری اگر ابزار کار مانیکوریست یا فرنچیست کند شود یا خللی یابد تا فراهم شدن قطعه اورجینال دست و پای خلایق که برای زیبا سازی ناخن هایشان صف بسته اند در پوست گردو می ماند .

 

در یغا که تجربیات و مهارتهای نیاکانمان را فراموش کرده ، دور ریخته ایم .

 

از راسته پالان دوز ها و نعل چیگرها هم می گذری . در سرازیری خاکی " ایستگاه خیابانی " که به ایستگاه راه آهن می رسد مسافران کردستان وتکاب را می بینی که در صندلیهای چیده شده مقابل مهمانخانه نشسته و دیزی میخورند وپشت سر " زینگان لی لار " حرف می زنند. پائین تر که میروی جیغ وداد کودکان را می شنوی که الم شنگه در" قاضی بلاغی" راه انداخته اند . از بالای تل خاکی مشرف به برکه آبی که جهت مصرف سبزی کاری باغات جنوب شهر احداث شده به وسط آب می پرند و هر کدام کمر بندی را بر تنبان کوتاه خود سفت کرده اند تا موقع شیرجه زدن از تنشان در نیاید . آب" قاضی بلاغی" از چشمه ای به همین نام تامین میشود . آنسوی شهر در "توپ آغاجی " همین الم شنگه کودکان با کار جدی زنان رختشوی و مردان قالیشوی در هم آمیخته است . " توپ آغاجی " مظهر قناتی است که در نزدیکی محل خروج از صحن غسالخانه عبور می کند .

 

انگار از شهر و مدنیت دور افتادیم . از کوچه های پر شیب و باریک" توپ آغاجی اوسته " راهت را به سوی ساکنین دار عقبی کج می کنی . از معبر خاکی که بعدها به خیابان بابائیان موصوف شد می گذری . فاتحه ای تقدیم خفتگان ابدی خاک می کنی . "اشاقی چهارراه " که بعد ها به میدان پانزده خرداد معروف شد منتهی الیه غربی شهر است بعد از آن جاده ای است که به میانه و تبریز می رود چند قهوه خانه تک و توک در بالا و پائین جاده می بینی . پس از طی دو کیلومتر به " مال دره " می رسی . دره ای مصفا با باغهائی آباد که با آب زلال " سنبل کهریز" و " زنگان چای " مشروب می شود . رود خانه ای با آب غلتان و ماهیهای ریز که دلت می خواهد دست در آب فرو کنی ولمسشان نمائی .

 

امروز اگر هوس کردید سراغی از دره رویائی روزگار کودکی پدرانتان بگیرید جز آه و افسوس چیزی عایدتان نخواهد شد . چرا که آن جویبارهای روان تبدیل به فاضلاب حاشیه نشینان بالای تپه شده است و آب روان وزلال " زنگان چای از برکت پساب و لجن کشتارگاه بدل به مرداب تیره و متعفنی گردیده است.و آن درختان و باغهای شاداب به آتش طمع فنا شده وبه تیزی تیغ منفعت پرستی قلع و قمع گردیده است .و تو اگر از آن دسته از آدمهائی هستی که همیشه عادت به دیدن نیمه خالی لیوان نداری ، برای مشاهده نیمه پر لیوان سرت را بالا می گیری و دیدگانت را به پارک جنگلی سبز و شاداب روشن می کنی .

 

به هوای دیدن " مال دره " از شهر دور افتادیم . دو کیلومتر سربالائی را به سوی شرق و به طرف شهر ره می سپاری بعد از " اشاقی چهارراه " پادگانی می بینی محقر با ساختمانهائی کوتاه که با حصاری از سیم خار دار و میله های آهنی و خرت و پرت های دیگر محصور شده است مکا نی خشک و بی روح که ابهت و خوف یک مکان نظامی شاهنشاهی را هم ندارد . اما درست چسبیده به این پادگان ملال آور سینمای تابستانی موصوف به " بوت کلاب " قرار دارد که برخلاف همسایه خشن خود شاداب و مفرح است . محل هیاهو و نشاط و تفریح در شبهای خنک تابستان . که امر غریبی است با آرامش شهر . بعد از " بوت کلاب پر جنب و جوش به در مانگاه "حاجی میرزاشفیع" می رسی و دبیرستان امیرکبیر که در این دو مکان قبلا اولین پارک زنجان " قیزلارباغی "احداث شده بود ، نقل است اولین دستجات پیشاهنگان زنجان نهالی به رسم یادگار در این محل کاشته بودند .

 

از چهار راه امیر کبیر رد می شوی به ذغال فروشها می رسی .نیروگا ه حرارتی شهر همین دو سه انبارک ذغال است . مردمان شهر در فصل پائیز نیم خروار ذغال با حیوانات بارکش به خانه هایشان می برند و در ذغال دان منازل خالی می کنند . کرسی هر خانه با یک چارک ذغال گرم می شود .مردمان هم تنشان را به گرمای مطبوع کرسی می سپارند وهم شام شب را در " چولمک " آویخته از زنجیر وسط کرسی روی آتش آن می پزند و هم آفتابه هایشان را در چهار کنج آن می نهند تاسحر برای شستن دست و صورت سرحوض یخ زده نروند  :

 

 استفاده بهینه از منابع ، بدون ایجاد آلودگی زیست محیطی .

 

به هوای همهمه گنگی که به گوشت می خورد ازسرازیری کوچه "حاج شیخ علی" سرازیر می شوی نصف کوچه پله های سنگی دارد برای عابرین و نصف دیکر معبر خاکی است برای نقلیه . درحوالی تکیه " حاج شیخ علی " هر چه پرس و جو می کنی اثری از مکان مهجور " کلیسا دالی "نمی یابی .گویا کلیسای قدیمی این محل به افسانه ها پیوسته است . در زیرِ بنای تکیه آب انباری وجود دارد که آب مورد نیاز کسبه و اهل محل را تامین می کند اگرهوس کردی از آن بازدید کنی باید پاچه های شلوارت را ور بمالی و با احتیاط از پله های خیس وپهن و لغزنده فرو روی .

 

در جنب هر تکیه ای معمولا آب انبار ی برای رفع نیاز اهالی وجود دارد که سنگ بنای آنها را مردمان خیر می نهند و آب آنها از قنواب و کاریزهای معروف مثل قنات میر بهاالدین تامین می شود . این آب انبار هم مثل سایر آب انبار ها طاق قوسی دارد با دیوار ها وپله های سنگی که به راحتی دو نفر از کنار هم می توانند عبور کنند . بزرگی و وسعت آب انبارها با تعداد پله های آن سنجیده می شود. معمولاآب انبارها بیست تا سی پله دارد آب انباری که بیش از سی پله داشته باشد " قرخ ایاخ " نامیده می شود .

 


در حال نظاره مردمان " کوزه به دوش و گالش به پابه انتهای آب انبار می رسی در چاله کف آب انبار شیر برنجی وجود دارد که لنگه جورابی بر سرآن آویخته اند تا لجن آب انبار به کوزه ها سرازیر نشود . آب انبار اگر تازه آب گیری شده باشد آب زلال و تمیز دارد ، اما پس از مدتی آب مخزن کدر شده ، کرم میزند . پله های آب انبار را دو تایکی بالا می آئی .حالا آن صداهای گنگ واضح تر شده است .

 

از " شیطانا بازار " رد می شوی با خود تکرار می کنی شیطانا بازار . وه چه نامهائی !نامها اشاره به مکانها دارد ومکانها و محل ها خاطره ها را می سازد . از تجمع خاطرات فرهنگ هاو سنت ها زاده می شود . و از این مقولات فرهنکی رفتار و کردار آدمیان پدید می آید . عقل سلیم حکم می کند نباید به نامها جفا شود. اگر سقف بازار میراث فرهنگی است ، بی شک نام آن نیزچنین است . زدودن نام یک مکان بخشی از هویت و اصالت تاریخی آن را به محاق فراموشی می برد . در این خیالات به ناگاه در حجم عظیمی از صدا ها ، غرش پتک ها و کوبش چکش ها گم می شوی .

 

اینجا بازار مسکرهای پائین است بزرک تر و سازمان یافته تر از بازار بالائی که شرح آن قبلا رفت . در راسته اصلی در هر دکانی کوره ای برای ذوب مس قراضه وجود دارد که به مددذغال سنگ و دم چرمی ، مواد ا ولیه ذوب شده درقالب هائی ریخته می شود که اندازه های مختلف دارد متناسب با ظروفی که ساخته خواهد شد .به این شمش های گرد" قرص "گفته می شود اوستای مسگر چند " قرص " را روی هم بر سندان می نهد و شاگردان به ضرب "تولاما چکش " " قرص "را بدل به ورق می کنند . به این فرایند " کله آچماخ " می گویند .

 

فعالیت ذوب کننده گان با سازندگان جدا است و سازندگان از آن ورقهای نازک انواع ظروف مسی را می آفریند . " کله آچماخ " کاری بسیار سخت و فنی است . اگر اوستای مسگر در ترکیبات و آلیاژ مواد اولیه دقت کافی نداشته باشد قرص در زیر ضربات پتک تکه تکه شده ، گسیخته می شود . از این رو مسگر عقیده دارد شا گردانی که " تولاما چکش " بر قرص می کوبند باید دست و دل پاک داشته باشند. وگرنه کار درست از آب در نمی آید .نقل است روزی در گرما گرم کوبش پتک ها " قرص" باز نمی شود و به دفعات می شکند . اوستا لجاجت مس را به حساب ناپاکی شاگردان می گذارد ، با اوقات تلخی چکش خود را به زمین کوفته به شاگردان نهیت میزند " هر کسی وظیفه واجب خود رابجا نیاورده برود ! یکی از شاگردان پتک خود بر زمین می نهد ، سر به زیر انداخته راهی حمام می شود .

 

راسته ای که در بالادست و شمال " اوزون بازار " واقع شده ، " قلای چی لرراستاسی " است که مردمانی زبردست و سخت کوش ظروف سرخ فام مسین را با کیمیای تجربه پدران و با قلع و نشادر در حرارت کوره بدل به ظروف براق و سیمین می کنند. و در راسته دیگر کنده کاران با سمبه و قلم و چکش های ظریف نقشی یا نوشته ای بر ظروف سفید کاری شده حک می کنند .از غوغای بازار مسگرها خود را به " بالا میدان " ( میدان کوچک ) می رسانی صدای خسته عاشیق را می شنوی با سازی فشرده در سینه و دندنهائی با روکش طلا به همراهی بالابان گوشهایت را نوازش می دهد :

 

" سو گلیر ارخدن اوتور آخیر چمندن اوتور های های من هارا داغ داش هارا

گلیرم سن دن اتور . . . "

 

از چهار راه امیرکبیر راهت را بسوی خیابان شمشیری قدیمی ترین خیابان زنجان ادامه می دهی .به مهدی خان سنقی و" یدی بوروخلار" می رسی با دیوارهای کاهگلی و کوچه های پیچ در پیچ شبیه صفحه بازیهای لابیرنت .

 

" مادام گاراژی " که منزل و محل کار "مادام گودت" قابله ارمنی بوده است که بعد تبدیل به ساختمان ژاندارمری شد و سپس دکتر مزدا پزشک حاذق ارتش بنای خود را درآن احداث کرد . انتهای کوچه دگرمان ارخی به این محل منتهی می شود. که ارخ آن رامی بینی اما از دگرمان خبری نیست .

 

نقل است محل خیابان شمشیری قبلا خندق یا رودخانه حشکی بوده است وبرج و باروی غربی شهر در این محل احداث شده بود و پته خانه ای در این محل وجود داشت، تا پس از در یافت وجه به کاروانهائی که از خارج شهر وارد می شدند جواز عبور بدهد . از کله سحر تا دمدمای غروب پته خانه باز می شد و اگر کاروانها و افراد بی موقع می رسیدند تا گشوده شدن پته خانه صبر می کردند . گویا مهدی خان لوطی و قلندر محله بی موقع می رسد و دروازه را بسته می بیند . شبی پشت بارو ماندن را برای خود کسر شان می پندارد . به ناز شصت وبه زور بازو حفره ای در بارو می گشاید .آن شکاف و آن محل " مهدیخان سنقی " نام می یابد . تکیه مهدیخان سنقی منتسب به اوست و دو برادر دیگرش " نصر الله خان " و عباسقلی خان " تکیه های خاص خود را داشتند .

 

پس از گذر سالیان و سپری شدن ایام به نظر می رسد مردمان زنجان خوی آرام و طبع ملایم خود را بتدریج به فراموشی سپرده ا ند . الزامات زندگی و اقتضائات معیشتی ، تغییرات و تاثیرات فرهنگی ،مردمان امروز را کمی شبیه مهدیخان عجول کرده است که شبی پشت دیوار قلعه آرم و قرار نیافت و بارو را شکست . اما بیش و کم می توان بقایائی از صبر و حوصله و متانت و روش و منش آرام و قدیمی زنجانیها را در اخلاق و رفتار مردمان امروز یافت . اگر می خواهید نمونه هائی از سلوک باستانی زنجانیها را مشاهده کنید سری به مرکز شهر بزنید و از صبر ایوب دست اندرکارن طرح سبزه میدان بازدید کنید . و یا یک روز تعطیل قدم رنجه نموده با رعایت تمام مسئل ایمنی وداشتن تجهیزات ضد ریزش کوه و رانش جاده ا ز روستای تهم به سوی چورزق برانید ، تا نمونه هائی از حرکات آرام و تاریخی نیاکانمان را لمس نمائید که چگونه می توان جاده ای بطول پنجاه کیلومتر را در مدت بیست و پنج سال احداث نکرد . و یا از علی آباد بسوی تنها فرودگاه موجود در استان بروید تابه عینه ببینید ده کیلومتر راه مسطح و هموار ده سال است آرام آرام ساخته می شود و سازندگان آن هیچ هول نمی شوند .

 

 

                                                                                         منبع: /http://meschi.persianblog.ir

 

خاندان خطیبی - وقفنامه قنات سرچشمه ی زنجان


/**/

 

 

 

 قنات (هشتمین عجائب جهانی) اختراعی بکر و ماندگار از سوی مقنیان ایرانی

 

 

(روایت است اگر قناتی کورگردد (اب قنات به هردلیلی قطع شود) قنات به مدت چهل سال منتظر نجات می ماند در غیر این صورت بعد از گذشت چهل سال بیرون اوردن اب قنات با مشکل مواجه می شود و هر اقدام دیگری بی اثر می باشد (نقل ازپیرمرد هشتاد ساله) محتملا این مساله جنبه علمی نیز دارد.)

 

 

احداث رشته قنات (وقفي) حاجي عبدالحسين تاجرزنجانی موسوم به قنات«سرچشمه زنجان» توسط حاج عبدالحسین خطیبی  و وقف عام آن جهت رفاه ساکنان زنجان

 

 

.....در سال 1288 هجري قمري درشهر زنجان قحطي و خشكسالي اتفاق افتاد و به  همین مناسبت سال مذکور به سال مجاعه معروف شد...... بر اثر این اتفاق ناگوار، تعداد انبوهی از مردم  ولایت خمسه زنجان به لحاظ عدم بارشهای فصلی، كمبود آب و آلودگي‌ها وامراض عدیده و به ويژه بيماري وبا ازبین رفتند. مردم ولایت از حاج عبدالحسين تاجر مشهور و ثروتمند شهرکه ازبانيان خير شهري محسوب می شد تقاضاي مساعدت و چاره انديشي كردند و او با تقبل هزينه دستور حفر قنات سرچشمه را صادرنمود و در سال 1294 هجري قمري اين قنات را وقف (عام) كرد. حاجي عبدالحسين تاجرزنجانی در سال 1300 هجري قمري پس از 85 سال عمر پر بركت و فعالیتهای عام المنفعه دعوت حق را لبيك گفت و در قبرستان قديمي(پائین) شهر زنجان به خاک سپرده شد.


....این قنات تاریخی به عنوان بزرگترین قنات شهردردهه های گذشته، درنبود سیستم لوله کشی آب در زنجان به منظور تأمين آب اهالی شهر حفرگردیده بود و از ميزان آب‌دهي بسیار بالايي برخوردار و داراي مظاهر متعددي درخاستگاه اولیه بوده است. بااستنادبرمفاد وبازخوانی اساس وقف نامه سرچشمه، واقف(تاجرزنجانی) آب قنات مذکور را به 8 شعبه تقسيم بندي نموده و براي هر شعبه مصرف خاصي را اعلام كرده بود. ......اب قنات سرچشمه  از كوه‌هاي شرقي و شمال شرقي منطقه بناب سرچشمه گرفته و آب آشاميدني و كشاورزي اهالي شهرزنجان را تأمين مي‌كرده‌است. مظهر اصلي آن در محله شكرالله ميرزا (سرچشمه) قرار داشته و آب مورد نياز، عمارتهای ذوالفقاري، دارايي و اكثر آب انبارهاي شهر از اين قنات کهن تأمين مي‌شده است....

 

 

                                                                                                                فرج الله داودی


/**/

سندی از دوره ی قاجار

  

 

نویسندگان: پرستو قاسمی اندرود


بهمن خطیبی (صاحب سند)



چکیده:





 


 

 

این وقف نامه که از اسناد تاریخی به شمار میرود، سندی است به خط شکسته نستعلیق، با مرکّب مشکی بر روی کاغذ کاهی رنگ به ابعاد 33×43 سانتیمتر، که به سال 1294 هـ. ق در دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار، برای تعیین وضعیت وقفی «قنات سرچشمه» ـ که بزرگترین و مهم ترین قنات زنجان است ـ نگاشته شده است. این قنات 33 حلقه چاه دایر و 141 حلقه چاه بایر داشته و مبدأ آن در اراضی قریه دیزج، و مظهر آن در داخل شهر، محله معروف به «شکرالله میرزا» بوده است. سند مذکور در 36 سطر نوشته شده و 26 نفر شاهد بر آن مهر زدهاند. پشت سند هم مهر عبدالحسین که بانی و صاحب قنات بوده است دیده می شود. با توجه به وقف نامه موجود، حاج عبدالحسین، شش دانگ قنات مشهور به «قنات سرچشمه» را وقف برمصارف معینه (عام) کرده است.

 

 


تعریف قنات:

 


درباره ریشه «قنات» در میان لغت شناسان اختلاف نظر وجود دارد. برخی این واژه را در اصل واژهای فارسی می دانند. آن ها لغت قنات را ماخوذ از لغت «کنه» به معنای کندن می دانند. در ایران و سایر کشورهای اسلامی جهان، برای قنات بیش از 27 اسم وجود دارد؛ یا به عبارت دیگر، برای نامیدن این نوع شیوه استحصال آب، 27 اصطلاح به کار برده شده است. این اسامی در جنوب غربی آسیا عبارتند از: قونات، کانات، قنات، کاریز، کهریز، کارزس و...

 

 همه این نامها به تونل هایی افقی گفته می شود که در مخروط افکنه ها، آب زیرزمینی رامی کشد و بدون پمپ و وسیله دیگری آن را به سطح زمین آورده، قابل استفاده می کند. تعریف بهتر قنات عبارت است از مجموعه ای از چند میله چاه و یک کوره زیرزمینی که با شیبی کمتر از شیب سطح زمین، آب موجود در لایه های آبدار مناطق مرتفع زمین را به کمک نیروی ثقل و بدون کاربرد نیروی کشش و هیچ نوع انرژی الکتریکی یا حرارتی با جریان طبیعی جمع آوری می کند و به نقاط پست تر می رساند. در واقع قنات را می توان نوعی زهکش زیرزمینی دانست که آب جمع آوری شده توسط این زهکش به سطح زمین آورده می شود و به مصرف آبیاری و شرب می رسد (1)





 


قناتهای شهر زنجان:

 


از دوران ناصرالدین شاه تاکنون، آخرین آب های جاری شهر زنجان که به صورت نوبتی مورد استفاده محلات قرار می گرفته است عبارتند از:

 

1.     قنات حاجی میر بهاءالدین(زنگانی)

 

2. قنات حاج یوسف(شعیبی)

 

3.     قنات حاجی عبدالحسین تاجرزنجانی موسوم به قنات سرچشمه

 

4.  قنات قیز قید(قالاسی)

 

 

 همه این قناتها از سلسله کوه های شرقی و شمال شرقی که حدود 30 الی 40 کیلومتری زنجان واقع شده اند شروع شده، آب کشاورزی و آشامیدنی را تأمین می کرده اند.

 


متن وقف نامه

 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

هو الواقف علی الضمائر

 

  بعد الحمد و الصلوه                   منظور از نگارش این کلمات شرعیه المضامین آنکه چون وقف از جمله باقیات صالحات و ثواب آن علی الاستمرار عاید واقف عالیدرجات بوده و هست، خصوص وقف عقارات(2) و اجرای قنوات  که از جمله صدقات جاریه و ثواب آن عام است، ملاحظهً لهذه المراتب، توفیق ربانی و سعادت حضرت سبحانی شامل حال توفیقمآل عمده الأعاظم و الأقران، فخر الأماجد و الأعیان، سلاله دودمان نجابت اشرف الحاجّ و المعتمرین الحاج عبدالحسین تاجر زنجانی (3) وفّقه الله تعالی گردیده، وقف مؤبّد شرعی و حبس مخلّد اسلامی نمود جمیع حقوق احداثی خود را از قنات مشهوره به قنات سرچشمه، واقعه در شهر زنجان بر قاطبه (4) مسلمین و عامه مومنینِ سکنه زنجان از مؤمنین و مؤمنات و عابرین سبیل و عامه مخلوقات، نسلاً بعد نسل إلی أن یَرِثَ اللهُ الأرضَ وَ مَن علیها که بقدر الکفاف و الحاجه شرب و استعمال نمایند؛ و ثواب آن را محضاً لله هبه و عطیه نمود مِن لَدُن آدمَ علیه الاسلام انقراض العالَم، به کافّه متدینین و موحدین و مسلمین که بر شریعت حقه بوده و رفته اند و بعد از این در شریعت حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه واله و طریقت ائمه معصومین ـ صلوات الله علیهم أجمعین إلی یوم الدین بوده و خواهند بود؛ و قرارداد آب مزبور در هر عصری از اعصار منشعب شعب هست کافه بوده و خواهند بود. از قراری که تفصیل داده شود، از آن قرار معمول شود؛ و از شعب هشتگانه در هیچ عصری از اعصار تخلف و تجاوز ننمایند؛ و هر کس در هر زمان بخواهد قولاً و فعلاً از مقتضای ما وقَّعَه الواقف نماید ، اِثم و مخالفت شریعت نموده، اذن استعمال و حق الشرب از آب مزبور ندارد؛ و تقسیم شعب هشت گانه از قرار تفصیل ذیل است:

 

 

شعبه اولی در جنب برج بدن طرف شرقی که منتهی الیه برجهای دروازه رشت است و بالای آن سیلابی است که ممتده می شود الی خندق کهنه، تا منتهی شود به باغ حاجی داداش قوزانی (5)، ساکن زنجان؛ و بالای سیلاب مزبور به هیچ وجه من الوجوه حق الشرب و استعمال ندارند. چنانچه آب را از بالای سیلاب ببرند غرس اشجار و تصرفی نمایند به لعن خدا و رسول صل الله علیه واله گرفتار شوند که این شعبه آب مختص تحت سیلاب است نه بالای سیلاب.

 

شعبه ثانیه فیمابین همین برج بدن و محل قورخانه (6) که معروف است. سادات کلهرود جهت استعمال، از آن شعبه آب به خانه های خودشان می برند تا منتهی شود به محاذی (7) امامزاده واجب التعظیم امامزاده ابراهیم و از آن حدود باز داخل شعبه برج بدن می شود.

 

شعبه ثالثه از وسط جای قورخانه که جهت استعمال منشعب شده تا منتهی شود به حمام کوچک فراشباشی.

 

شعبه رابعه محاذی امامزاده جدید (8)طرف غربی دروازه رشت الی مشهوره به تکیه میر کریمخان تا منتهی شود به میدان مرسل الی منتهی إلیه شهر.

 

 شعبه خامسه آب انبار احداثی حاجی زمان تا منتهی شود به تکیه اسدالله بیک جهت شرب و استعمال فقط است.

 

شعبه سادسه دهنه سرچشمه (9) در جنب باغ حکومتی و عمارات دیوانی واقع است و آب اغلب شهر از آنجا منشعب می شود و باغچه و عمارات شهر از آنجا مشروب می شود که عمده همین شعبه است.

 

شعبه سابعه بیرون قلعه (10) و دروازه ارک بعد از غسالخانه احداثی علی اکبر خان فراشباشی منشعب می شود تا منتهی شود به قلعهچه حاجی میرزا معصوم الی قنات توپ آقاجی.

 

شعبه ثامنه از راه طاحونه احداثی که چهار دانگ ونیم ان بعقد مصالحه منتقل به چهارنفراولاد ذکور(11) (مهرباسجع عبدالحسین) واقف مزبور است الی حد مالدره سی و اراضی محاذی کشکان و والارود هر قدر آب بگیرد

 

 و خودِ واقف تحجیر و حیازت نموده و تا بیست جریب (12) به هر خانواری مجاناً و بلاعوض اذن تصرف و تملک داده، و به حدود آن اشاره خواهد شد؛ و خود واقف معین و مشخص نموده و همه آن ها در صورت کفاف شهر و فاضل آب است. جهت توضیح اشاره شد. و از ابتدای قوس الی آخر حَمَل که پنج ماه تمام است زیاده از قدر کافیه مشروبی شهر، فاضل ِآب باغچهها و خانهها که اهل شهر آن وقت محتاج آب نیستند و باعث خرابی خانه ها و محلات است مختص طاحونه احداثیِ واقف موفق است؛ و کسی تسلط مزاحمت و ممانعت در مدت معینه ندارد. بعد ذا، واقف مُعزی الیه، در ثانی وقف مؤبّد شرعی نمود تمامی سه دانگ از شش دانگ دو حجره طاحونه احداثی خود را از هر یک یکدانگ و نیم، که ثلث منافع آن هر ساله صرف قنات سرچشمه باشد:

 

 اول نو کندن، بعد لاروبکاری؛ و منافع یک ثلث باقی هم صرف چراغ و حصیر مساجد زنجان، مسجد جناب حاجی میرزا ابوالقاسم مرحوم=، مسجد آقا سید جلیل مظلوم زمستانی و تابستانی، مسجد حسینیه، مسجد محله، مسجد زینبیه مشهور به مسجد آخوند سید علی اکبر، مسجد نصرالله خان، مسجد جناب آخوند ملا علی مرحوم طاب ثراه.

مسجد ملا رحیم باشد از قرار تفصیل فوق. این ها بعد از وضع طاحونه است بقدر الحصّه. صیغه وقف علی ما قُرِّر فی الشرع الأنور جاری و واقع گردید؛  و منافع یک ثلث که صرف چراغ و حصیر است دو ثلث از برای حصیر مساجد معین است و یک ثلث از برای روغن چراغ. جهت توضیح اشاره شد. و حدود اربعه اراضی که واقفِ موفق حیازت نموده از نهر آسیاب احداثی خود از قرار تفصیل است که قلمی می شود: جنوبیتاً جاده تبریز تا منتهی شود به رودخانه قریه همایون (13)، و شمالیاً بالای دهنه و آبگیر قنوات شورجه متعلقیِ سرکار مقرب الخاقان مظفر الملک (14) و پاشاخان سرتیپ (15) وقعات ورثه مرحومین کربلایی ابوطالب و حاجی زمان، که جمعاً سه رشته قنات است؛ به علاوه از بالای دهنه قنوات مزبوره موازی هشتصد ذرع (16) طولاً مساحت شود به سمت شمالی طرف صحرا؛ و گویا آن چه مستثنی است آبگیرقنوات مزبوره است از دهنه نهر سه رشته قنات منفصله و سایر قنوات شورجه که مال مالک قنوات مزبوره است، دخل به حیازت واقف معظّم له ندارد؛ شرقیاً از نهر احداثی خود واقف منتهی شود به مقبره جناب رضوان متعال که مرحوم مغفور میرزاعلی الله مقامه الشریف و قبرستان، و از آنجا منتهی شود به جاده تبریز؛ غربیاً منتهی شود به رودخانه قریه همایون که معروف به سیلاب همایون است.

 

فکان ذلک وقوعاً و تحریراً فی خامس شهر جمادی الثانی من شهور سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری، علی ما حرر ... و التحیه مطابق با سال اود ئیل (17)سنه 1294.

 

 فا سَمِه فإنّما إِئمُهُ علی الذین بیدّلونه فمن بَدَّلَهُ بَعدِاسمعه وقفاً عاما ًصحیحاً شرعیاً و السلام علی من اتبع الهدی و نهی عن الهدی چون حدّ شمالی درست مشروح شود، مجدداً من باب التوضیح نگارش می شود: باید منتهی شود در سمت غربی لسیلاب جارچی، و از آنجا رو به پایین که سمت جنوب است می آید و منتهی می شود به جاده قریه سارمساقلو (18)، و از تحت جاده میرود و به مغرب منتهی می شود به سیلاب همایون. حُرِّر ذلک فی تاریخ الفوق، سنه اود ئیل شهر جمادی الثانیه 1294.

 


هامش سند:

 


1. اعترف الواقف المعظم لدی الأحقر. [مهر:] «و رفعناه مکاناً علیّاً».

 

 2. ابن مرحوم حاجی ابراهیم. [مهر:] «هو الوهّاب».

 

 3. قد اعترف الواقف الموفق بما نمی الی جنابه لدی الاقل ومراعاه الاحتیاط صالحت منافع...... الی عالم یحدثه الواقف ...... من قبل حجه الاسلام الحاج السید حسین کوه کمرهای ـ سلّمه الله ـ علی المبلغ المعلوم بینی و بینه، و أن یصرف المبلغ المزبور بمستحقه فی الاول من ذیحجه الحرام سنه 1294. [مهر:] «هو العلیّ الأکبر1243».

 

 

4. حاجی شعبان. [مهر:] «شعبان».

 

5. ابن مرحوم مشهدی. [مهر:] «عبده الرّاجی خداویردی».

 

6. ابن مرحوم حاجی علی اصغر به تاریخ 14 شهر جمادی الثانی 1294.

 

7. قد اعترف الواقف المؤیَّد الموفق ـ زاد الله توفیقاتِه ـ بتمام ما رُقِّمَ. حَرّره محمد حسن التفرشی ابن مرحوم المیرزا عبد العظیم (نَوّر اللهُ مَضجَعَه) [مهر:] «عبده الراجی محمدحسن».

 

8. عالی جاه عمده الاعیان و الاشراف الحاج حاجی عبد الحسین اقرار و اعتراف بر مضمون متن نمودند. حرره علی ساکن زنجان [مهر:] «یا علی أدرکنی».

 

9. بسم الله تبارک اسمه. و إن الإنسان اذا مات ینقطع أمله و عمله إلا من ثلاث: ولد صالح یدعوا له و علم انتفع به بعد موته و صدقه جاریه خیرها و یعم نفعها، شملت التوفیقات الإلهیه. ..الواقف المسطور. فوقف تقربا الی الله تعالی ذلک احدثه علی من سطر من المسلمین لمن و جعل التولیه یسطر تقبل الله منه الباقیه الصالحه و الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربک ثواباً و خیرٌ أمَلاً. و اعترف الواقف بکافّه ما سطر لَدَیَّ، و أنا أدعو الله أن یحفظ أهالی بلدنا و مَن یَلحَقُهم من ذُریّاتهم عن مخالفته. حرّره العبد الواثقُ ربَّه العظیم فی 13 شهر جمادی الثانی من سنه 1294. [مهر:] «ابوالمکارم الموسوی» (19)

 

10. قد اعترف الواقف المؤیَّد بتوفیق الله سبحانه ..... من البدو إلی الختم لَدَیَّ فی12 شهر جمادی الثانی 1294 [مهر:] «صَلِّ علی محمد».

 

11. قد اعترف الواقف ـ وفَّقه الله لِما یُحبُّ و یَرضی ـ بمضمون الکتاب عن اشک والارتیاب من المبدء والمآب لدی الداعی دام دوله العلیه فی 19 شهر صفر المظفر من سنه 1295. [مهر:] «یا خلیل الله».

 

 12. قد اعترف الواقف الموفّق بما فیه لدی الأحقر. حرّره أقلّ السادات. [مهر:] «محمدمهدی الحسینی»؛ «محسن ابن باقر الموسوی» (20)

 

 13. أنا من الشاهدین [مهر ناخوانا].

 

 14. قد اعترف الواقف الموفق به جمیع ما نمی الیه فی الورقه متناوبا مشار الیه بیده الفانیه فی 11 شهر جمادی الثانی من الشهور سنه 1294. [مهر:] «عبده عماد الدین الحسینی».

 

15. بسم الله الرحمن الرحیم. قد اعترف بحذافیر ما سُطر فیه ..... ذیقعده الحرام سنه 1294. [مهر:] «حسین علی ابن رجبعلی».

 

 16. قد اعترف الواقف الموفّق المکرّم لجمیع ما رقم فی الورقه متناً فی 12 شهر جمادی الثانی 1294. [مهر:] «فتّاح ابن اسمعیل الحسینی».

 

 17. توضیح آنکه تولیت قنات با فرزند عزیز آقا عبد الجلیل با اولاد ارشد او نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن. [مهر:] «و رفعناه مکاناً علیّاً».

 

 18. قد أقرّ الحاج المعظم له الواقف بوقوع ما صدر عنه من البدو الی الشهاده لدی الأقل فی 12 جمادی الثانی 1294 [مهر:] «فتح الله الموسوی».

 

 19. هو. ما سُطر فی الورقه مقرون بالصحه و الصواب، و اعترف الواقف. حرّره فی ثالث عشر شهر جمادی الثانی سنه 1294. [مهر:] «ابوطالب الموسوی»17.

 

 20. قد اعترف بالمصالحه فی ثالث عشر لدی جمادی الثانی (21)

 

 21. اعترف الواقف الموفّق المؤیّد بحد ما فی الورقه لدی العبد الأقل فی عاشر شهر جمادی الأخری من الشهور المعظم سنه 1294. [مهر:] «نصر الله ابن محمدرحیم»؛(22) «لطف الله» (23)

 

22. هو الله تعالی شأنه. قد اعترف الحاج المعظم المکرم بکل ما فی الورقه من البدایه إلی الشهاده بالوقف و الشرط و سایر ما کان لدیّ فی یوم الجمعه العاشر من جمادی الأخری من سنه 1294. [مهر:] «الواثق بالله الغنیّ عبدُه حسن ابن علی».

 

 23. هو. اعترف الحاجّ و المعتمر الواقف بوفق المستطر بما فی تلک الورقه من بدو الی التاریخ المرقوم بین یدی الأقل الفانی. [مهر:] «المتوکل علی الله إسمعیل الحسینی.

 

24. [مهر:] «عبدالحسین».

 


تاریخچه خاندان خطیبی های زنجان

 


یکی از خاندان های دیرین زنجان طایفه خطیبی ها هستند. بر اساس اسناد و مدارک موجود، نسل خطیبی ها از تیره خالدیان قریش است که از بدو ورود اسلام وارد ایران شده اند و قرنهای متمادی موطن اصلی آن ها شهرهای نیشابور، مرو و شیراز بوده است. آنان از اوایل قرن پنجم به منطقه قزوین و زنجان نقل مکان می کنند. در قرن هفتم دو صاحب مقام از این خاندان برخاسته اند: 1- صدر الدین احمد ابن عبدالرزاق معروف به «صدر جهان» که چهار سال صدراعظم ایلخانیان بود. 2-قطب الدین احمد ابن عبدالرزاق معروف به «قطب جهان» که قاضی القضات ممالک اسلامی بود. پس از تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی، باز هم از این سلسله فردی به نام میرزا عبدالحسین ملاباشی(24) بپاخاست که در زمان شاه طهماسب دوم (1148ـ 1135ق) آخرین ملاباشی شاهان صفوی بود. وی در سال 1148ق در دشت مغان به سبب اعتراض به اصلاحات مذهبی نادرشاه و تغییر سلطنت از صفویه به افشاریه، به دستور وی کشته شد. مرحوم آغا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام شیعه (25) او را جزء شهدای قرن 12 هجری ذکر کرده است. پس از شهادت عبدالحسین ملاباشی، به لحاظ اختناق موجود در زمان نادر، فرزندان ملاباشی مجدداً از اصفهان به موطن اصلی خود منطقه زنجان بازگشتند.

 

 اولین فرد از اولاد میرزا عبدالحسین ملاباشی که به زنجان آمده است فردی به نام حاج میرزا عرب بوده که ابتدا ساکن سلطانیه (26) شده است. سپس فرزندانش به زنجان نقل مکان میکنند. محل استقرار اولیه آنان در محله نصرالله خان، در قسمت شمال شرقیِ مسجد و مدرسه نصرالله خان بوده که در حال حاضر قسمتی از آن در خیابان فعلی زینبیه واقع شده است.

 

حاج میرزا عرب فرزندی به نام حاج جلال داشته که روستای دهجلال خدابنده چون سهم الارث ایشان بوده، به نام او نامگذاری می شود؛ چرا که حاج میرزا عرب شماری از روستاهای سلطانیه و خدابنده را خریداری کرده بود.

 

حاج میرزا عرب قبل از کوچ به زنجان به تجارت اشتغال داشته و در مسیر اصفهان به آسیای صغیر تجارت می کرد. حاج جلال نیز فرزندی داشته به نام حاج میرزا که در اسناد و نامه های موجود آن زمان به حاج میرزای زنجانی معروف بوده است. حتماً او نیز برادرانی داشته که در حال حاضر از آن ها اطلاعی در دست نیست.

 

 بر اساس تحقیقات نگارنده تاکنون، حاج میرزای زنجانی دارای پنج پسر به نامهای حاج عبدالحسین، میرزا ابراهیم خان مظفر الدوله، حاج زین العابدین، حاج مهدیقلی و رضاقلی بوده است که هر کدام از این فرزندان نیز اکنون در زنجان صاحب نسل هستند. فعلاً نوادگان حاج عبدالحسین و حاج مهدیقلیِ مرحوم، دارای نام خانوادگی «خطیبی» هستند. نام خانوادگی فرزندان میرزا ابراهیم خان مظفر الدوله، «مظفری» است و نوادگان رضاقلی مرحوم نیز به «خطیبلو» مشتهر هستند. هر چند بر اساس نقل قولهای متعدد، این خانواده پیش از انتخاب نام خانوادگی رسمی در سال 1304، همچنان عنوان «خطیبی» داشته اند. سبب هم آن بوده که از نسل صدر جهان، قطب جهان و صدر الصدور بوده اند و این هر سه با دارا بودن ملکه فصاحت و بلاغت، اغلب خطبه خوان بوده اند. علاوه بر آن که مجالس درس و بحث آن ها نیز رونق بسزا داشته است.

 

 

در این میان شخصیت میرزا عبدالحسین ملاباشی که ملاباشی صفویه، یعنی: بالاترین مقام روحانی، بوده، در انتخاب این لقب بیتأثیر نبوده است. شخصیت اصلی که در مقاله مورد بحث است، حاج عبدالحسین تاجر زنجانی است. وی حدود 1215 ق در زنجان متولد شده و در زمان خود بزرگخاندان خطیبی بوده است. شغل اصلیاش تجارت بوده و همواره با اصفهان مراوده داشته است. وی به سبب تجارت و ارثیه ای که از پدرش داشته، در زنجان یکی از رجال و اعیان طراز اول شهر بوده است. وی همواره در کارهای عام المنفعه پیشقدم بوده و بر اساس اسناد و مدارک موجود، او مشوق اصلی آمدن و ماندن آخوند ملا علی قارپوز آبادی به زنجان بوده و سرمایه اصلی ساخت مسجد و مدرسه چهل ستون را تقبل کرده است. همچنان که یکی از دختران آخوند به نام ام سلمه خانم را نیز برای پسرش حاج عبدالرسول تزویج می کند. آخوند در قسمت آخر وصیت نامه خود درباره حاج عبدالحسین آورده است: «اولاد خود را وصیت می کنم به سلوک با یکدیگر، و هر بزرگی کوچک خود را مراعات کند؛ و هر کوچکی حرمت بزرگ را نگه دارد؛ و همه را سپردم به خداوند رحمان؛ و بعد از فضل او، عالیشأن المکرم المخدوم المحترم حاج عبدالحسین را وصیت می کنم که به قسمی که با من بود با ایشان هم باشند؛ زیرا که ایشان بانی و باعث بر ماندن من در ولایت زنجان شدند.

 فی هفتم محرم 1289. آخوند ملا علی قارپوز آبادی».[مهر:] «و رفعناه مکاناً علیّاً».

 

حاج عبدالحسین بعد از واقعه بابیّت در زنجان که شهر دچار خرابی شده و قلعه های اصلی شهر فرومی ریزد، در قسمت غربی شهر نزدیک دروازه تبریز قلعهچه ای برای خانواده اش می سازد که حدود بیست هزار متر مساحت داشته و دارای چندین برج بوده و دیوارهایی ضخیم به عرض 5/1 متر و ارتفاع 3 متر داشته است. ضخامت دیوارها چنان بوده است که یک نفر اسب سوار می توانسته روی دیوار حرکت کند. آثار این قلعهچه تا دهه 40 موجود بوده است. از آنجایی که شهر زنجان در دوران قاجاریه به دلایل مختلف در حال گسترش و توسعه بوده؛ از طرفی شهر با کمبود آب آشامیدنی و زراعی مواجه بود، به طوری که هنگام خشکسالیها و تغییرات جوی مشکل آب شرب از مشکلات جدّی بوده است؛ مخصوصاً در خشکسالی سال 1288(27) که علاوه بر مرگ و میر مردم بر اثر قطحی، شمار فراوانی نیز در شهر به خاطر آلودگی آب شرب به وبا مبتلا شده، از بین رفتند، در این زمان عدهای از مردم به بزرگان شهر مراجعه کرده، خواستار حل مشکل آب شرب می شوند. در این میان حاج عبدالحسین تقبل می کند که قناتی برای تأمین آب شرب شهر زنجان حفر کند. حفر قنات از سال 1288 ق به دست مقنیان مجرب شهر آغاز می شود. البته پیش از آن، در محله سرچشمه چشمه ای بوده، ولی رفته رفته آبدهی آن کم شده و به آب باریکه ای تبدیل شده بود. حفر قنات چون در مرکز شهر بود، حاج عبدالحسین با مشکلاتی نیز روبرو بود؛ از جمله اینکه برخی از خانواده ها مانع احداث چاههای (28)قنات می شدند که با سیاست و کاردانی حاج عبدالحسین نیز این مشکلات حل می شود. این قنات که به نام قنات سرچشمه معروف است، از زمین های روستای دیزج آباد شروع می شود. چاههای متعددی هم در مسیر آن حفر شده است. بر طبق وقف نامه موجود، هشت شعبه داشته که شعبه اصلی آن همان محله سرچشمه است که در خیابان طالقانی فعلی قرار دارد و محله ای بوده که اکثر منسوبین خانواده خطیبی در آنجا زندگی می کردند.

 

 

در قسمتهای مختلف شهر آب انبارهای متعددی هم ساخته شده و آب آشامیدنی مردم شهر در آنجا ذخیره می شده است.ه تا اوایل قرن اخیر، 12 آب انبار در داخل حصار که بافت قدیمی شهر است وجود داشته است (29) آب انباری نیز در محله گونیه، نزدیک قلعهچه حاج عبدالحسین ساخته شده بود که تا این اواخر باقی مانده بود.

 

 این آب انبارها از نظر معماری و پلان به طور یکسان شامل سه فضای مخصوص جمع شدن آب بوده است. تهنشست گل و لای در فضای نخستین انجام میگرفت و مخزن دوم، آب نسبتاً صافی را در خود جای میداده است. فضای سوم که محل برداشت آب بوده است یک پله نسبتاً طویل داشته که عموماً به نام قرخ ایاق (چهل پله) نامیده می شد. این آب انبارها با عناصری نظیر سنگ، آجر، ملاط ساروج ساخته شده اند. فلکه خروجی آب، به لحاظ عبور صاف شده، عموما اندکی بلندتر از کف آب انبار تعبیه شده و تماماً دارای فاضلاب جهت لایروبی گل و لای است. این آب انبارها تا دهه های اخیر، قبل از لوله کشی مورد استفاده اهالی بوده است (30)

 

 

شعبات قنات سرچشمه با توضیحات کامل در وقف نامه آمده است. نکته قابل توجه در وقف نامه، توضیح حدود اربعه زمین های تحت پوشش قنات است که از زمین های واقع در بین سیلاب همایوناز آبریز کوه های همایون جاری شده، تا رودخانه زنجانرود ادامه داشت. یعنی: از حدود خیابان فرمانداری فعلی تا رودخانه سارمساقلو. همه این زمین ها متعلق به حاج عبدالحسین بوده و در وقف نامه اشاره شده است که هر کس بیست جریب از این زمین ها را حیازت کند، در تصرف و تملک او خواهد بود. اولین اقدام را جهت آبادی زمین ها، خود حاج عبدالحسین انجام داده، باغی را در قسمت شمال غربی آن زمین ها احداث می کند که به حسین آباد معروف بود و در حال حاضر به علی آباد نام بردار است.

 

 این باغ را حاج عبدالحسین به برادرش میرزا ابراهیم خان سرتیپ که داماد عبدالله میرزا دارا حاکم زنجان بود بخشید تا بتواند از میهمانهای خود که از رجال کشوری و لشگری دوره قاجار بودند در آنجا پذیرایی کند. در خاطرات ناصرالدین شاه، مظفر الدین شاه و محمد علی شاه هم آمده است که در مسیر زنجان به آذربایجان، چند شبی را در محل باغ حسین آباد گذرانده اند.

 

 حاج عبدالحسین فرد خیری بوده است. آنگونه که از معمّرین نقل شده است، در قحطی 1288 که به «سال مجاعه» معروف است و مردم به شدت در تنگنا بودند، کفالت بیش از 50 خانوار را شخصاً به عهده داشته و و با احداث تنورهایی در محل قلعهچه، به هر خانوار نیازمند زنجانی روزانه یک قرص نان می داده است.

 

 

در خاطرات و بعضی از سفرنامه های دوره قاجار از حاج عبدالحسین به عنوان یکی از رجال و اعیان زنجان نام برده شده است. سرانجام وی پس از حدود 85 سال عمر با برکت، در سال 1300 ق دعوت حق را لبیک گفته، در محل قبرستان قدیمی شهر که نزدیک مقبره مجتهدیها بود دفن شد. (اکثر بزرگان خاندان خطیبی که هم عصر حاج عبدالحسین بوده اند، در آنجا مدفون هستند). در اوایل حکومت پهلوی این قبرستان متروکه شد و دانش آموزان دختر در آن محل درختکاری کردند و آنجا قیزلارباغی (باغ دختران) نام گرفت. در روزنامه سفر آذربایجان که دافع الغرور نامگذاری شده و عبدالعلی ادیب الملک برادر محمدحسنخان اعتمادالسلطنه به چاپ می رساند، در سال 1275 ق نکات جالبی در خصوص شهرستان زنجان نگاشته شده که در قسمتی از آن به معرفی معارف و رجال شهر در سال مزبور پرداخته است که عیناً نقل می شود: معارف و اعیان شهر عبارتند از: میرزا ابراهیم خان سرتیپ که نصف املاک «خمسه» مال اوست. حاج شیخعلی تاجر، آقا کلبعلی، آقا نادعلی تاجر، حاجی عباسعلی، حاجی ابراهیم تاجر، حاجی اسدالله، آقاعبدالحسین، حاجی مهدیقلی، امیر اصلان خان برادر حسینقلی خان، آقا محمد تاجر، حاج ابوطالب، حسینقلی خان نواده ذوالفقار خان.

 

 از این 14 نفر که ادیب الملک از آن ها به عنوان اعیان و رجال شهر نام برده، چهار نفر از خاندان خطیبی بوده اند: میرزا ابراهیم خان سرتیپ که فرمانده افواج «خمسه» بوده و در زمان ناصرالدین شاه به مظفر الدوله ملقب گردید. حاجی عباسعلی برادرزاده حاج عبدالحسین که از تاجران معروف زنجان بوده است. حاج مهدیقلی که برادر حاج عبدالحسین بوده است.

 

 در خصوص خاندان خطیبی اینجانب (31) تحقیقاتی انجام داده ام که به حول و قوه الهی، پس از تکمیل اطلاعات و اسناد و مدارک موجود چاپ خواهد شد.

 



 


پی نوشت ها:

 


1. پاپلی یزدی، محمد حسین و لباف خانیگی، مجید. (1382). قناتهای تفت. چاپ اول. تهران: انتشارات میراث فرهنگی.

 2. عَقارات جمع عَقار به معنی سرای، خانه، اثاث، آب و زمین و ملک، (فرهنگ معین، ج 1)

3. الحاج عبدالحسین تاجر زنجانی: ازافرادخیرزنجان وبانی وواقف قنات سرچشمه.

4. قاطبه: همه، عموما، تمام (لغت نامه دهخدا)

 5. قوزان: روستایی ازتوابع شهرستان ایجرود در 43 کیلومتری استان زنجان.

 6. قورخانه: اسلحهخانه، زرادخانه (لغتنامه دهخدا).

 7. محاذی: مقابل، روبرو (لغت نامه دهخدا) 

 8 . امامزاده اسماعیل7 که در محل زمین چمن دبیرستان شریعتی قرار داشت، و متأسفانه هیچگونه گنبد و بارگاهی برای آن ایجاد نشده است.

9. دهنه اصلی سرچشمه، واقع در خیابان طالقانی فعلی که محوطه بازی بود.

 10. بیرون قلعه: منظوراز قلعه همان دیوار و حفاظ اصلی شهر بود که در دروازه رشت قرار داشت.

11. چهار اولاد ذکور داشت: الف- حاج عبدالجلیل که متولی قنات بود؛ ب- حاج عبدالرسول، داماد آخوند ملا علی قارپوزآبادی؛ ج-  حاج عبد الاحد ملقب به معتمد الرعایا؛ د- حاج ولی.

12. جریب: درموزون 111کیلو و236گرم(لعت نامه دهخدا)

13.  همایون: روستایی از توابع شهرستان زنجان در 7 کیلومتری مرکز استان.

14. مظفر الملک: مظفر الدوله صحیح است. آقاخان مظفر الدوله از مردان مشهور و معروف شهر زنگان و رئیس فوج اول خمسه بود.

15. پاشاخان سرتیپ: حسین پاشاخان برادر آقاخان مظفر الدوله ملقب به مظفرالسلطنه

16. ذرع: معادل 16 گز؛ یعنی یک متر و چهارصدم یک متر (لغتنامه دهخدا)

17. اود ئیل: از ماههای سال ترکی به معنای سال گاو.

18. سارمساقلو: روستایی از توابع شهرستان زنجان در 18 کیلومتری مرکز استان.

19. حاج میرزا ابوالمکارم زنگانی (میرزایی) (1255ـ 1330ق): از روحانیون طراز اول زنجان در دوران مشروطه و از فرزندان میرزا ابوالقاسم میرزایی.

20. محسن ابن باقر موسوی زنجانی متوفی در 10 ذی الحجه 1317ق.

21. حاج میرزا ابوطالب موسوی زنگانی ملقب به فخر الدین (1259ـ1329ق) از فرزندان میرزا ابوالقاسم میرزایی.

22. میرزا نصر الله ابن حاج میرزا عبدالرحیم ملقب به شیخ الاسلام از روحانیون زنگان بوده است.

23. حاج میرزا لطف الله بن نصرالله بن محمد بن علی زنگانی متولد 1233 ق، عالمی ادیب بود.

24. در زمان قاجاریه، به جای «ملا باشی» که در اواخر سلطنت صفویه معمول شده بود، «صدر الصدور» میگفتند.

25. طهرانی، محمدمحسن. طبقات أعلام الشیعه، ج 6، ص 422ـ421.

26. البته به غیر از خاندان ملاباشی، از خاندان صفویان اصفهان نیز کسانی همراه حاج میرزا عرب بودند که آن ها هم در سلطانیه مستقر شدند و اکنون صفویهای سلطانیه از نسل آنانند. در این مدت، بین این دو خاندان نسبتهای سببی و خانوادگی ایجاد شده است.

27. در تاریخ مفصل زنجان نگارش کریم نیرومند، این سال به سبب شدت خسارت خشکسالی و از بین رفتن شمار فراوانی از مردم شهر زنجان، «سال مجاعه» نام نهاده شده است.

28. البته آنگونه که از طریق شهرداری بررسی کردهام، در حال حاضر نیز از آب چاههای این قنات برای آبیاری پارک جنگلی شماره یک استفاده می شود.

 29. کیانی، محمد یوسف و هوشنگ ثبوتی. (1370). شهرهای ایران (شهر زنجان). جهاد دانشگاهی، ج 4، ص 224.

30. ثبوتی، هوشنگ. (1365). تاریخ زنجان. ص 144ـ145

31. بهمن خطیبی

 

 

منبع نگارنده : فصلنامه فرهنگ زنجان – شورای پژوهشی اداره کل فرهنگ وارشاداسلامی استان زنجان. شماره مسلسل30 و 29

/**/

قتل سعدالسلطنه (حاکم شهرزنجان)


 

 

تاریخ مشروطه ایران


 

 کشته‌شدن حکمران شهرزنجان درنهضت مشروطیت

 

 

 

 

نوشته سیداحمدکسروی تبریزی

 

 

.....اما زنجان ، در اینجا یک آشوب خونینی رخ داد. اینجا یکی از شهرهایی می‌یود که مشروطه ریشه ندوانیده و آزادیخواهی پیشرفتی پیدا نکرده بود. در اینجا نیز انجمنی برپا کرده بودند ولی بسیار ناتوان می‌بود. چنانکه گفتیم چون در نتیجه‌ی بدخواهی های دربار در بسیاری از شهرها گردنکشانی برمی خاستند در اینجا مظفر‌الدوله که رییس فوجی می‌بود برخاست و موزیکانچیان را بآزار مردم و ستمگری برانگیخت. تا دیری بازرگانان زنجان در تلگرافخانه نشسته بتهران دادخواهی می‌کردند.

از آن سوی در اینجا هم یک شگفتی ، بنام « آخوند ملاقربانعلی می‌بود » ، که لگام مردم را در دست داشته و از گراییدن بمشروطه بازمی داشت. این آخوند نیز دلداده‌ی « حکومت شرعی » می بود ، و خود در زنجان و آن پیرامونها فرمان می راند. زیرا به « دعویها » رسیدگی کردی ، و « فتوی » دادی ، « قصاص کردی » ، و « حد » زدی ، و « زکوه » و « مال امام » گرفتی. بی‌تاج و تخت پادشاهی کردی.

این نیز از ملایانی می‌بود که به کشور و توده و میهن و اینگونه چیزها پروا ننمودی ، و خود از این اندیشه‌ها دور بودی ، و جز هوسهای آخوندی را دنبال نکردی.

این نیز ، همچون میرزا‌علی‌اکبر‌اردبیلی پول نیندوختی و خود با تهیدستی بسر بردی و از اینرو در میان پیروان نام‌نیک و جایگاه بلند می داشت و آوازه‌اش به بیشتر شهرها رسیده بود. میرزا‌علی‌اکبر زورش بیشتر از دانشش می‌بود ، و از اینرو در میان خود ملایان جایگاهی نمی‌داشت. ولی این در زمینه‌ی آخوندی دانشمند شمرده می شد و خود یکی از مجتهدان بنام می‌بود.

چون این مرد و داستانش نمونه‌ی نیکی از دژآگاهی و دژخویی ملایان و پیروان ایشانست ، از اینرو بدینسان بیادش می پردازم. این مرد یکی از خویهایش سنگدلیش میبود و خونریزی را دوست می داشت. می گویند : روزی درباره‌ی آدمکشی « فتوی » بکشتن داد و گفت در همانجا در حیاط سرش را بریدند.

در زنجان ، در زمانهای نزدیک ، از اینگونه ملایان ، یکی ملامحمد‌علی بوده که در زمان محمد‌شاه با دولت بکشاکش پرداخته ، و سپس در زمان ناصرالدینشاه بنام بابیگری بجنگ برخاسته و آن داستان شگفت تاریخی را پیدا کرده. دیگری این ملاقربانعلی است که ما بیادش پرداخته‌ایم ، و می باید گفت ملامحمد‌علی با آن کار بیخردانه پایان زندگانیش بهتر و برتر از این می بوده.

اینمرد در این زمان نود سال کمابیش می داشت و با این پیری سستی از خود نشان نمی داد ، و رشته‌ی فرمانروایی از دست نهشته، مردم را از گراییدن به مشروطه بازمی داشت.

در این میان سعد‌السلطنه (باقرخان ابدارچی باشی سابق) درزنجان فرمانروا می بود. این مرد در زمان ناصرالدینشاه فرمانروای قزوین شده و شش سال در آنجا مانده و کوشش بسیار بآبادی آن شهر کرده ، و رویهمرفته مرد نیکنامی می بود. این هنگام در زنجان نیز رفتار نیک می نمود. با این همه پیروان ملاقربانعلی او را برنمی‌تافتند و ناخشنودی می نمودند.

روز سوم ماه تیر ( 13 جمادی‌الاولی ) یکی از فراشهای حکومت می خواست شیخ‌عبد‌الله نامی را باداره‌ی حکمرانی برد ، شیخ‌ عبدالله از دست او گریخته خود را بخانه‌ی ملا‌قربانعلی رساند و در آنجا بست نشست. کسان ملا‌قربانعلی که بیشتر اوباش و لو طیان می بودند ، چون از چگونگی آگاه شدند در پی فراش افتاده و او را گرفته کتک بسیاری زدند ، و با قمه چند زخمی رسانیدند ، و سپس سبیلهایش را بریده گفتند « برو بسعد‌السلطنه آگاهی ده ».

آنروز سعد‌السلطنه بهنگام گذشتن از سبز‌ه‌میدان ، با یکی از آن اوباش بنام سید‌بشیر، دچار آمد و دستور داد او را گرفتند ، و در اداره‌ی حکومتی تازیانه باو زدند و سپس رهایش کردند. این آگاهی چون بملا‌قربانعلی رسید گفت : « فردا باید حکومت تبعید شود ». کارکنان او شبانه بطلبه‌ها و دیگران آگاهی دادند و از آبادیهای نزدیک شهر مردم را خواستند.

فردا از آغاز روز پیروان [ او ] که ششصد‌تن کمابیش می بودند در پیرامون خانه‌ی آخوند گرد آمدند ، چون گفته می شد آخوند « حکم جهاد » خواهد داد ، بسیاری از آنان قمه و قداره و تپانچه همراه می داشتند و دیگران نیز دامنهای خود پر از سنگ کرده بودند. نخست با پیام آخوند ببازار ریخته دکانهایی را که باز شده بود بندانیدند. سپس آماده ایستاده چشم براه فرمان دوختند.

آخوند دستور داد : « بروید میدان توپخانه ». همگی روانه گردیده در یکسوی میدان ، در برابر سرای حکومت به رده ایستادند. سعد‌السلطنه چند تن سرباز برای پاسبانی بدم در گمارده ولی سپرده بود تیری نیندازند. از اینسو زبان بدشنام گشادند. سربازان پاسخی ندادند. دلیر گردیده گاهی چند تیری انداختند. در این میان نصرالله‌نامی از بازاریان با یکتن دیگری که از مشروطه‌خواهان می بود ناآگاهان بمیدان رسیدند. کسان آخوند هردو. را آماج تیر گردانیدند که نصرالله پس از نیمساعت جان داد.

پس از ساعتی سربازان از سوی حکومت به پشت‌بام آمده برای ترسانیدن مردم بجنگ پرداختند و ازاین سوی مردم بسرای حکومتی ریخته دست بتاراج و یغما گشادند و آنچه یافتند بردند ، و درها و پنجره‌ها را کندند. دوتن سید و دوتن توپچی سعد‌السلطنه را در اطاق اندرون بگیر آورده بسیار زدند ، سپس با قمه و قداره و چندزخم کاری رسانیدند. بفراشان نیز زخمهایی زدند.

نبی‌نام فراشِ (دیوانخانه شهرزنجان)، سعد‌السلطنه را بدوش کشیده بخانه‌ی حاجی‌وزیر (میرزاعلی اصغرخان مشیرالممالک وزیری، پیشکارمالیه خمسه زنجان و یکی از توانگران و دارایان شهر) رسانید که در آنجا زخمهایش بندند ، ملاقربانعلی چون شنید دستور داد بروید از آنجا هم بیرون کنید. اوباش روبخانه‌ی حاجی‌وزیر(خیابان طالقانی فعلی) آورده خواستند آنجا را نیز تاراج کنند. سعد‌الدوله و دیگران پیش افتاده جلو گرفتند. حاجی‌وزیر ناگزیر شد سعد‌السلطنه را بیرون کند و یکدسته از اوباش او را با آن زخمها در کالسکه نشانده و تا بیرون شهر رسانیده رها کردند. بیچاره پیرمرد تا سلطانیه رفته پس از زمانی از آسیب زخمها بدرود زندگی گفت. این بود نمونه‌ای از « حکم جهاد » ملایان. مانند این دژرفتاری را از ملاقربانعلی در داستان عظیم‌زاده خواهیم دید.

این شگفت که چون این کار را کردند زیرکانه تلگرافی ، از زبان مردم بدارالشوری فرستادند ، بدینسان : « تعدیات سعد‌السلطنه از حد گذشت یکنفر را تنگ قجر گذاشته و یکدختر را می خواست ببرد رفته در خانه‌ی آقا متحصن شده آقایعقوب ‌نام هیچ عارضی نداشت بدون جهت سیصد‌تومان ازو پول گرفت ».

از آنسوی برادرزاده‌ی آخوند تلگرافی بمحمد‌علیمیرزا فرستاد ، نزدیک باین : « سعد‌السلطنه مشروطه‌خواه بود میخواست مشروطه را در اینجا هم تأسیس کند از شهر بیرونش کردیم ». آن تلگراف در مجلس بگفتگو آورده شد ولی باین یکی محمد‌علیمیرزا پروا نداشت و آن تلگراف را نیز پنهان کرد.

یکی دو روز پس از آن پیشامد ، تلگراف حاجی‌شیخ‌فضل‌الله و یاران او که گفتیم بهمه‌ی شهرها فرستادند بزنجان رسید. ملاقربانعلی از آن خشنود گردید ، و همان را عنوان ساخته بمسجد آمد و پیروان را بسر خود گرد آورد و از مشروطه بدگوییهایی کرد و بمشروطه‌خواهان بیم هایی داد. رویهمرفته مشروطه در این شهر پانگرفت ، و از این هنگام زنجان در دست ملاقربانعلی و پیروان او بود.

در مجلس در نشست سه‌شنبه ( 20 جمادی‌الاولی ) ، چون از انجمن زنجان تلگرافی رسیده بود ، باز گفتگو بمیان آمد. شادروان‌طباطبایی ، چنانکه شیوه‌ی او می بود ، پاسداری از ملاقربانعلی نموده چنین گفت : « جناب آخوند هیچ وقت از خانه بیرون نمی آید و خبر از جایی ندارد این کار آدمهای ایشانست ».

این سخن دور نمی بود. ملاقربانعلی با آن پیری توانایی چنین کارها را نمی داشت ، و بیشتر کارها را بنام او برادرزاده‌اش و دیگران می کردند. ولی او نیز بیکبار ناآگاه نمی بود.

اندر حکایت اولین قطار در زنجان

 

 

اولین قطار در زنجان

 


                                  عبد العزیز قائمی - فرج الله داودی


 

       پهلوی اول بعد از به دست آوردن قدرت، ساخت راه آهن را در رأس امورات اساسی و مهم خود قرارداد. او با انحصار قند و شکر و چای و نمک وارداتی و تولید داخلی و بستن مالیات 3 قرانی بر هرکیلو از آنها هزینه ي احداث راه آهن را در واقع از خود ملت گرفت و راه آهن زنجان طبق قراين و شواهد پس از آغاز عملیات زیرسازی و ساخت و ساز و عملیات ریل گذاری بعد از دو سال به مورخ 12/7/1319ش مورد بهرداری قرارمی گیرد و در یک روز سرد پايیزی ازسوی وزیر راه(سجادی) با قطع نوار سه رنگ توسط لوکوموتیو قطار، رسماً اولین راه آهن زنجان افتتاح می شود.


       در اواخر سال مذکور پهلوی اول با  یک قطار سلطنتی به طرف زنجان عازم می گردد. وزير راه، وليعهد، رييس دربار، رييس پليس راه آهن(سرهنگ دوم اشرفی) و تعداد زيادي از مسؤولين همراه وي بودند ايستگاه راه آهن زنجان را آذين بسته بودند. اداره معارف و صنایع مستظرفه، دانش آموزان دختر و پسر را در ايستگاه راه آهن جمع آورده و منتظر رسيدن قطار به زنجان بودند. مقامات شهري نيز در ايستگاه آماده استقبال از رضاخان شده وقتي سوت قطار شنيده شد همه مرتب و منظم در صف ايستاده بودند. قطار طبق معمول ساعت تنظيمي در ايستگاه زنجان متوقف شد در حاليكه رضاخان در جلو پنجره قطار ايستاده بود و مردم كف مي زدند ساعت خود را از جيبش درآورد و پس از نگاه به عقربه هاي آن در حالي كه لبخند بر چهره داشت از مسؤولان تشكر كرد زيرا قطار درست طبق ساعت تنظیمی ازسوی پهلوی اول به ايستگاه زنجان رسيده بود. قطار پس از توقفی كوتاه، و بعد از صحبت های کوتاه تر! رضا شاه درارتباط با افتتاح ایستگاه راه رآهن، زنجان را ترك كرد.

 

ادامه نوشته

زنجان ازباورسیاحان وجهانگردان


زنجان از نگاه جهانگردان


 

شهر زنجان علي رغم دارا بودن قدمت تاريخي هم سنگ با شهرهاي شناخته شده، فاقد پيشينه مدون تاريخي است. موضوع مطالعه در ارتباط با اين شهر تقريباً بكر و انجام مطالعات علمي و سيستماتيك بسيار اندك بوده است. مورخان و جغرافيدانان صدر اسلام در كليات اشاراتي به اين شهر نموده و از ورود در جزئيات آن خودداري كرده اند. اينك برخي از مطالب مزبور اجمالاً بيان مي گردد:

 

 

 

نقاشی اوژن فلاندن سیاح فرانسوی از بارو و یکی از دروازه های شش گانه زنجان قدیم

 

١ـ ابن خرداد متوفي به سال ٣٠٠ هجري قمري در كتاب المسالك و الممالك فاصله زنجان را تا قزوين ٢٧ فرسخ و تا ابهر يا اوهر ١٥ فرسخ دانسته است(ابن خرداد، 1889: 22).


ادامه نوشته

طایفه ذوالفقاریهای زنجان

 

 

یادی از مرحوم یوسف محسن اردبیلی

ياد ی از استاد يوسف محسن اردبيلي

 

نويسنده، محقق برجسته و  پژوهشگر سرشناس زنجانی

 

             به کوشش عبدالعزیز قائمی 

                                                                                                                              

       نوشتار ذيل شرح حالي است از زنده ياد يوسف محسن اردبيلی که با بهره گيری از نوشته هاي خود و دوستان و آشنايان آن زنده ياد و وبلاگ ها و سايت ها و مطبوعات استان تدوين و جهت آگاهي خوانندگان محترم ارايه مي گردد. شخصيتي که خود سال ها درباره ي رجال علمي و اکابر و مشاهير و تاريخ زنجان قلم فرسايي کرد. دريغا که از ميان مشتاقان رفت و به قول يکی از نشريات محلی«مرگ، تاريخ زنجان را ورق زد» و نشريات استان و به ويژه فصلنامه ي فرهنگ زنجان را از قلم شيرين خود تنها گذاشت. 


  


 

 

        مرحوم يوسف محسن اردبيلی در روز جمعه چهارم آبان ماه 1313 خورشيدي مطابق با16 ماه رجب1151 قمري و اکتبر 1934 ميلادي در شهر زنجان در خانواده‌اي روحاني و متوسط ، در کوچه ي امام جمعه(کوچه ي جنوبي بانک ملي شعبه سبزه ميدان)در خانه ي اجاره اي قديمي متعلق به آقايان اردبيلي هاي زنجان ديده به جهان گشود. وي اولين و بزرگ ترين فرزند پدر و مادرش بود. زادگاه والدينش هر دو نجف اشرف است و پدرش مرحوم شيخ سليمان فرزند آيت ا... ميرزا يوسف آقا مجتهد فرزند مرحوم آيت ا... ميرزا محسن اردبيلي بود.

 

خانواده و اجداد

 

       مرحوم آيت ا... حاج ميرزا محسن مجتهد اردبيلي فرزند مرحوم حاج عبدا... ملک التجار اردبيل از فقهاء عظام و علماي اعلام قرن سيزدهم هجري قمري(دوره ي ناصري)مي باشد. ايشان در روز 25 ذيقعده سال 1212 هجري قمري(1175 هجري شمسي) در دارالارشاد اردبيل متولد شد. دروس مکتب خانه اي و مقدمات را در همانجا فرا گرفت، سپس عازم حوزه ي علميه ي زنجان شد که در آن عصر حوزه ي پر رونقي داشت و از محضر شيخ علي اکبر زنجاني بهره ها برد. بعد از آن راهي حوزه ي علميه ي اصفهان شد که در آن روزگار با حضور علماء و بزرگان علمي از عظمتي کم نظير برخوردار بود و به مدت سه سال رحل اقامت افکند و از حضور سرآمد عالمان آن ديار، مرحوم آقا شيخ محمّد تقي رازي بهره ي فراوان برد و نهايتاً به عتبات عاليات هجرت کرد و از محضر بزرگاني چون شيخ محمد حسن نجفي صاحب«جواهر الکلام» و شيخ حسن فرزند شيخ جعفر کاشف الغطاء و شيخ محمدحسين رازي اصفهاني و بالاخص آقا سيد ابراهيم قزويني بهره ي کامل گرفت و به مقام رفيع اجتهاد نايل شد و در شمار فقهاي طراز اول جهان تشيع در آمد.

 

       ايشان در سال 1262 هجري قمري به اردبيل بازگشت و زمام مرجعيت ديني و زعامت معنوي و اجتماعي منطقه را به دست گرفت و در کل آذربايجان و منطقه ي قفقاز از جايگاهي ممتاز برخوردار گرديد. از حضرتش علاوه بر خدمات اجتماعي آثار علمي همچون: 1- ثمارالفرار، مشتمل بر يک دوره کامل فقه استدلالي2- کتاب حج فارسي3- کتاب خمس فارسي4- زينه المتقين5 -مصباح الزينه، شامل مباحث فقهي از اول طهارت تا آخر صوم6- مناسک حج7- رساله طهارت8- رساله زکات9- رساله عمليه به يادگار مانده است.

 

        آن بزرگوار در روز 25 محرم سال 1294 هجري قمري (1255هجري شمسي) دار فاني را وداع گفت و پيکر پاکش پس از يک سال امانت در جوار حضرت شيخ صفي الدين اردبيلي طبق وصيت به کربلاي معلي منتقل و در کفشداري شرقي ايوان حسيني به خاک سپرده شد.

 

       و اما آيت ا... ميرزا يوسف آقا مجتهد فرزند سوم (به قولي پنجمين فرزند ذكور)مرحوم آقاي حاج ميرزا محسن اردبيلي در تاريخ هفدهم جمادي الاول سال1271 ق(1234 شمسي) در اردبيل متولد شد.

 

       تحصيلات(مقدمات و بخشي از سطوح عاليه ي علوم حوزوي) را در اردبيل به همراه برادران ارشدش در محضر ‏درس پدر و ديگر اساتيد وقت حوزه ي علميه ي اردبيل ازجمله مرحوم آقاي حاج سيد صالح انواري حاضر شد .

 

       پس از درگذشت والد معظم، فرزندان ترك تحصيل نمودند. تا اين كه در غره ماه ذي حجه ‏‏1297 به عزم زيارت و حمل جنازه ي پدر با برادر خود مرحوم آقاي حاج ميرزالطفعلي ‏عازم عتبات عاليات گرديد، برادر بزرگ ديگرش آقا ميرزا علي اكبر كه در اين زمان در ‏كرمانشاه به تحصيل اشتغال داشت در  آن جا به ايشان ملحق شده به كربلا رفتند. پس از ‏ورود به كربلاي معلّي، حسب الوصيه جنازه ي پدر را در كفشداري شرقي ايوان حضرت سيد ‏الشهداء عليه السلام دفن نمودند. برادران به علّت گراني از اقامت و تحصيل منصرف شدند و ‏قصد مراجعت به اردبيل نمودند و او تنها در روز تولّد حضرت رسول اكرم صلي ا... عليه و ‏آله و سلم براي زيارت از كربلاي معلّي عازم نجف اشرف گرديد. عصر روز ورود، مرحوم آخوند ‏ملاّ محمد فاضل شربياني از طرف مرحوم آيه ا... آقاي حاج سيد حسين كوه كمره­اي با ايشان ملاقات ‏نموده مي ‏فرمايد: حسب الأمرحضرت آقا امروز از طرف ايشان با حضرت عالي ملاقات مي ‏كنم و ‏فردا خودم مي ‏آيم كه با همديگر حضورآقاي كوه‏كمره­اي مشرّف شويم. فردا به محض شرفيابي، مرحوم ‏كوه‏كمره­اي مي ‏فرمايد تو هم مثل برادرانت عازم اردبيل خواهي شد يا اين كه مشغول تحصيل ‏مي ‏شوي؟ عرض مي ‏كند چندي به عنوان زيارت افتخارحضور دارم. گرفتاري ‏هاي اردبيل و ‏سرپرستي صغارپدرم مانع از اقامتم در عتبات عاليات است. پس از مذاكرات بسيار مرحوم كوه‏كمره­اي اجازه ي مسافرت نمي ‏دهند و مي ‏فرمايند در صورت تمرّد حكم به تحريم سفر شماخواهم داد. ‏با اين مقدّمات پس از سه سال ترك تحصيل دوباره امكان تحصيل براي ايشان فراهم مي ‏گردد و ‏مدّت يك سال در محضر درس مرحوم آخوند ملاّ محمد فاضل شربياني حاضر مي ‏شود و به تحصيل ‏مي ‏پردازد ولي چون در اين سال ها مرحوم شربياني به علّت كثرت مشاغل و اداره ي تمام امور شخصي ‏حتي درس و بحث مرحوم كوه‏كمره­اي نمي ‏توانست به تدريس كاملاً مواظبت نمايد، لذا از نجف به كربلا ‏مهاجرت نموده و در آن جا رحل اقامت افكند.

 

       در كربلا متن رسائل را با مرحومين آقايان حاج شيخ عبد الكريم حائري و آقاي سيد محمد ‏اصفهاني و ثقه الاسلام شهيد تبريزي و آقاي آقا ميرزا محمد تقي شيرازي در حوزه ي درس مرحوم ‏آقاي شيخ علي يزدي معروف به مدرس كه از اعاظم علما و مدرسين آن عصر بود و اكابر ‏طلاب از محضر درس ايشان مستفيد مي ‏شدند، تحصيل نمود. در اين زمان نيز گرفتاري هاي اردبيل ‏او را مجبور به ترك حوزه مي ‏نمود كه اين بار مرحوم آقاي حاج شيخ زين العابدين مازندراني با مكاتبات خود مانع از مراجعت او به اردبيل شد.

 

از سال 1301 ق به درس خارج مرحومين حضرات آيات ملا حسين اردكاني و آقاي حاج شيخ زين ‏العابدين مازندراني، ملا لطف ا... لاريجاني،آقا شيخ علي بفروئي يزدي حاضر مي ‏شد تا اين كه در سال 1304 ق در حالي كه تصديق اجتهاد از ‏اساتيدش در دست داشت به اردبيل مراجعت كرد و تا سال 1309 ق در اردبيل متوطن ‏و در مسجد عالي قاپو به اقامه ي جماعت و وعظ مي ‏پرداختند و در حسينيه ي مجتهد تدريس مي ‏كرد ‏و طلاب اردبيل از محضر درسشان مستفيد مي ‏شدند.

 

 

 

دوران جواني ميرزا يوسف آقا مجتهد اردبيلي

 

       در همان سال از اردبيل عازم كربلا شد و تا سال 1314 ق در كربلا ساكن و در همين سال از ‏كربلا عازم نجف اشرف شده در آنجا رحل اقامت افكنده، و چندي در مجالس درس اساتيد بزرگ ‏وقت آقايان شيخ محمد حسن مامقاني و حاج ميرزا حسين ميرزا خليل تهراني و آخوند ملا محمد فاضل ‏شربياني و حاج شيخ عبدا... مازندراني و آقاي سيد محمد كاظم يزدي و سايرين حضور يافته و ‏بالأخره به درس فقه و اصول مرحوم آقاي آخوند محمّد كاظم خراساني اكتفا نموده و دروس ‏سايرين را ترك نمودند و تا آخر عمر مرحوم آخوند خراساني نه تنها به درس فقه و اصول ‏ايشان حاضر مي ‏شدند، بلكه از محارم و مشاوران مرحوم آخوند شمرده مي ‏شدند. اين معني از ‏مكاتبات موجود كاملاً روشن است.

 

       علاّمه تهراني در شرح حال خود مي ‏نويسد :

 

       «مدّت ها ‌در‌ ايام‌ تعطيل(پنجشنبه‌ و جمعه‌) درس‌ رجال‌ مرحوم‌ شريعت‌ اصفهاني‌ مي‌رفتم‌، و بزرگان‌ اصحاب‌ مرحوم‌ آخوند ملا كاظم‌ ‌در‌ ‌آن‌ درس‌ رجال‌ حاضر مي‌شدند، مثل‌ آقا ميرزا يوسف‌ آقا اردبيلي‌ و اخوي‌اش‌ آقا ميرزا ‌عبد‌ ‌ا...‌، و شيخ‌ ‌محمّد‌ ‌علي‌ اصفهاني و مرحوم‌ آقا سيد ابو‌الحسن‌ اصفهاني‌ و ‌غير‌ ايشان‌. (تاريخ‌ و فرهنگ‌ معاصر، ص‌ 313، سال‌ چهارم‌، ش‌ 1 و 2، تابستان‌ 1374)».

 

       پس از ارتحال آخوند خراساني حضور در درس را ترك گفت و تا اواسط سال 1332 در مجاورت بارگاه نوراني اميرمؤمنان(ع) روزگار را به عبادت و تدريس سپري نمود و در همان سال عازم اردبيل شدند و بر خلاف تصميمي كه ‏داشت به علّت بروز جنگ بين المللي اوّل در اردبيل ماندگار شده و به لحاظ نامساعد بودن اوضاع سياسي و اجتماعي منطقه به عبادت و تحقيق و تأليف و تدريس روي آورد و بالاخره در روز چهارشنبه يازدهم شعبان سال 1339 هجري قمري (1299 شمسي) دار فاني را وداع گفت و جنازه ي ايشان بنا به وصيت خودش در سال 1344 ق به وسيله ي ‏فرزند بزرگش مرحوم آقاي سليمان محسن به نجف اشرف حمل و در اواسط وادي السلام كه محل دفن ‏اكثر برادرانش بود، مدفون شد.

 

       معظم له علاوه بر فقه و اصول در حکمت و کلام تبحر تمام داشت و تصنيفاتي در اين زمينه از خود به يادگار گذاشت. وي با بزرگان عرفان و سلوک عصر خود آقا سيد مرتضي کشميري  و سيد علي آقا قاضي طباطبائي ملازمت و مصاحبت داشته و صاحب مقامات معنوي بوده است.

 

 

 

آيت ا... ميرزا يوسف آقا مجتهد اردبيلي

 

 

       گفتني‌ ‌است‌ ‌كه‌ مرحوم‌ آيه ‌ا...‌ مرعشي‌ نجفي(طاب‌ ثراه‌) ‌از‌ ميرزا يوسف‌ آقا مجتهد اردبيلي‌ اجازه‌ ی روايت‌ داشته‌ ‌است‌:«و ممن‌ أروي‌ ‌عنه‌ الفاضل‌ الجليل‌ حجّه الاسلام‌ و المسلمين‌ الحاج‌ الميرزا يوسف‌ الاردبيلي‌ ابن‌ العلّامه الحاج‌ ميرزا محسن‌ المعروف‌ بالحاج‌ مجتهد» (الاجازه الكبيره، ص‌ 242).

 

      از ايشان بيش از هشتاد جلد تأليف در زمينه ي فقه و اصول و حکمت و کلام و اخلاق به يادگار مانده که از آن جمله به دوره ي فقه استدلالي در شرح شرايع مي توان اشاره کرد. تلخيصي‌ ‌از‌ نوشته‌هاي‌ ايشان‌ ‌در‌ كتاب‌ حاج‌ ميرزا محسن آقا مجتهد اردبيلي(ص‌ 166-155)‌‌، ‌همراه‌ دو كتاب‌ ديگر ضمن‌ انتشارات‌ كنگره ی مقدس‌ اردبيلي(مجلد دوازدهم‌)چاپ‌ شده‌ ‌است‌.

 

       از‌ ديگر‌ آثار ‌به‌ جاي‌ مانده‌ ‌از‌ حاج‌ ميرزا يوسف‌ آقا مجتهد اردبيلي‌ رساله ‌في‌ الغناء ‌است‌ ‌كه‌ نسخه ی منحصر ‌به‌ فرد اين‌ رساله‌ ‌به‌ خط مؤلف‌ نزد مرحوم يوسف‌ محسن‌ اردبيلي‌ همراه‌ با ساير تأليفات‌ مؤلف‌ نگهداري مي‌شد.

 

       رساله ی غناي‌ حاج‌ ميرزا يوسف‌ ‌در‌ كتاب‌ حاج‌ ميرزا محسن‌ آقا مجتهد اردبيلي‌(ص‌ 164) ‌به‌ عنوان «رساله‌ ‌در‌ فنوغراف‌ حافظ الصوت‌» معرفي‌ شده‌ ‌است‌. و اين‌ سخن‌ ‌از‌ آن جا ناشي‌ شده‌ ‌كه‌ ‌در‌ مقدمه ی‌ رساله‌ چند صفحه‌ درباره ی فنوغراف‌ و حفظ الصوت‌ و تلفن‌ و ... بحث‌ شده‌ ‌است‌ ‌در‌ حالي‌ ‌كه‌ موضوع‌ رساله‌ غناست‌ و بحث‌ ‌از‌ فنوغراف‌ و ... هم‌ ‌به‌ مناسبت‌ شنيدن‌ غنا ‌از‌ اين‌ دستگاه هاست‌.

‌       در‌ هيچ‌ يك‌ ‌از‌ كتب‌ تذكر

 

ه‌ و سرگذشت‌ و فهارس‌ نسخ‌ خطي‌ و كتاب شناسي‌ و نيز ذريعه‌ ‌از‌ اين‌ رساله‌ و ساير تأليفات‌ مؤلف نامي‌ ‌به‌ ميان‌ نيامده است. حال‌ آن كه‌ اكثر تأليفات‌ اين‌ عالم‌ بزرگ ‌كه‌ بيش‌ ‌از‌ هفتاد كتاب‌ و رساله‌ ‌است‌، ‌در‌ كتابخانه ی فاضل‌ محترم‌ مرحوم‌ يوسف‌ محسن‌ اردبيلي‌ ‌در‌ زنجان‌ موجود بود .

 

       تصحيح‌ اين‌ رساله‌ نيز بر اساس‌ تنها نسخه خطي‌ ‌به‌ خط مؤلف‌ صورت‌ پذيرفت‌ ‌كه‌ ‌به‌ دليل‌ تك‌ نسخه‌ بودن‌ بسيار مشكل‌ بود.

 

       مؤلف‌ ‌در‌ اين‌ رساله‌ اقوال‌ علماي‌ گذشته‌ ‌را‌ اغلب‌ ‌از‌ كتاب‌ جواهر و مفتاح‌ الكرامه نقل‌ كرده‌ و عبارات‌ شيخ‌ انصاري‌ ‌را‌ مورد تأييد و بررسي‌ قرار داده‌ ‌است‌. علاوه‌ بر اين ها مؤلف‌ دسترسي‌ ‌به‌ رساله ی الروضه الغنّاء ‌في‌ ‌عدم‌ جواز استماع‌ الغناء تأليف‌ سيد ‌محمّد‌ باقر رضوي‌ قمي كشميري(متوفاي‌ 1346 ق‌)داشته‌ و مطالب‌ ‌آن‌ كتاب‌ ‌را‌ مورد نقض‌ و ابرام‌ قرار داده‌ ‌كه‌ ‌به‌ استواري‌ و اتقان‌ رساله ی‌ خود كمك‌ كرده‌ ‌است‌.اين‌ رساله‌ نيز ‌در‌ اين‌ مجموعه‌ چاپ‌ شده‌ ‌است‌.

 

اما پدرمرحوم محسن اردبيلي، مرحوم شيخ سليمان محسن بزرگ شده نجف بود و دوران نوجواني اش را نيز در آنجا گذرانده بود. نام خانوادگي اين خانواده به مناسبت نام نيايشان يعني همان آيت ا... ميرزا محسن انتخاب شده که شرح حال زندگي اين خانواده توسط آن مرحوم (يوسف محسن اردبيلي)در فهرست منشورات کنگره ي مقدس اردبيلي آمده است.(يادداشت آقاي ابوالحسني )

 

       مرحوم شيخ سليمان در سال 1332 ه.ق به همراه پدر و مادرش به اردبيل بازگشت و چند ماه بعد از فوت پدر در سال 1339ه.ق به قصد عزيمت به عتبات عاليات و تکميل درس حوزوي و تحصيلات خود مصمم شد که بدواً از اساتيد دارالعلم زنجان که در آن روزگاران نزديک به 20 تن از شاگردان برجسته ي آيات عظام آخوند خراساني و سيد يزدي در آن به تدريس و تعليم طلاب اشتغال داشتند، استفاده نماید. وی در مسجد و مدرسه ی نصرا... خان با مرحوم سيدهدايت ا... ميرمحمدرضائی هم حجره بود. آن گاه مي خواست رهسپار زادگاه خود نجف اشرف گردد و به ادامه ي تحصيلات بپردازد. اما  در زنجان تقدير بر تدبير غالب آمد و ازدواج کرد و ماندگار شد و در سال هاي اوليه دهه ي 50 ه.ق سردفتري اسناد رسمي و ازدواج و طلاق را برگزيد.

 

       وي که از موجهين زنجان بود، در جريان غائله ي پيشه وري به مخالفت با حکومت برخاست و گريزان به تهران آمده مدتي براي سرنگوني او، در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) مقيم و متوسل شد .

 

 

اول دي ماه 1341 از راست: نفر اول شناخته نشد، زند معاون اصلاحات ارضي استان زنجان، محمدحسن خان امير افشار- مرحوم  سليمان محسن اردبيلي سردفتر اسناد رسمي.

    

  و اما مادرش مرحومه خانم ربابه نبئي دختر مرحوم آيت ا... آقا يحيي نبئي«مجتهد» بود. اين آقا ميرزا يحيي، فرزند حاج حسين، از تاجرزادگان زنجان بوده که پدر در پدر، خانواده اش همگي در خط تجارت و کار فلاحت و باغداري و ملک داري بوده اند. در زماني که هنوز نام فاميلي در ايران زمين مرسوم و اجباري نشده بود و شناسنامه وجود نداشت، مردم به نام آباء و اجداد و يا مشاغل خود ناميده و شناخته مي شدند. خانواده ي وي در زنجان، به حاج سليماني ها معروف و مشهور بوده اند و اين سليمان همان است که صاحب فهرست علماي زنجان[آيت ا... شيخ موسوي زنجاني] آن جا که از آقايحيي نام مي برد و مي نويسد:«العالم البارع الزاهد الميرزا يحيي بن الحاج حسين بن الحاج سلمان کان فاضلاً زاهداً و من ائمه الجماعه». اشتباهاً، حاج سليمان را حاج سلمان ذکر نموده است. 

 

 

 

  مرحوم آيت ا... ميرزا يحيي نبئي

 

       آقا ميرزا يحيي از شغل آباء و اجدادي خود تجارت و فلاحت؛ چشم پوشيده، در زمان حيات پدر، رو به تحصيل علوم ديني نهاد. مقدمات و متن را در زنجان از اساتيد فن فراگرفت و در سال 1313هجري قمري، با دختر عموي خود ازدواج نمود. سال بعد براي تحصيل درس خارج، روي به عتبات نهاد و به نجف اشرف مراجعه نمود و در محضر اساتيد وقت به خصوص آقاي سيدکاظم يزدي صاحب عروه به تلمذ پرداخت و موفق به اخذ گواهي اجتهاد از استادش گرديد و در سال 1327 هجري قمري، بعد از دوازده سال اقامت و تحصيل در نجف( درحالي که دخترش ربابه پنج ساله بود) به زنجان بازگشت و به امامت و تدريس و وعظ و خطابه و ارشاد پرداخت، تا اين که در تاريخ هفدم ارديبشهت ماه 1317 خورشيدي، مطابق هفتم ربيع الاول 1357 هجري قمري، در زنجان وفات یافت و در مزار پايين دفن گرديد.

 


از راست به چپ:1- آقا ميرزا يحيي مجتهد2- برادرش آقا عباس نامدار3- عمويش آقاي حاج رضا (جد آقايان جاويدي ها)4-آقا شيخ محمد نبئي(پسر آقا ميرزا يحيي پدر آقايان نبئي ها)5- آقاي شيخ رضا امام جماعت مسجد دگرمان ارخي(عباسيه) 6- آقا ميرزا باقر توسلي

 

       او و خانواده اش، از درآمد موروثي خود و همسرش که در حد خود قابل توجه بوده و تأمين معاششان را مي نموده، امرار معاش مي کردند. نه تنها از وجوه شرعيه استفاده نمي نمودند، بلکه خود وجوهات شرعيه مي پرداختند و زندگاني آن ها از عوايد باغات و ده ها که در شهر و حومه آن داشتند، به خوبي تأمين مي شده است. او ساده و بي تشريفات زندگي مي کرد و در لباس پوشيدن، بي مبالات بود. هميشه دگمه گردن پيراهنش باز و بسيار فروتن و شکسته نفس بود. خانه اش در ميدان پايين، در کوچه ي روبروي مسجد و آب انبار حاج شيخ علي بود، که تا اين اواخر به کوچه ي آقا ميرزا يحيي معروف بود؛ چون خانه اش نزديک گورستان پايين شهر قرار داشت، بيش تر منسوبين مرده ها براي اقامه ي نماز ميت به ايشان مراجعه مي نمودند، تا اقامه ي نماز ميت نمايد.  نقل است که هميشه به اين موضوع اشاره نموده و مي گفت: «من آخوند گور خوان هستم و براي مرده ها نماز مي خوانم» .

 

       گفته اند وي از زهاد و عباد زمان خود شمرده مي شد و در ميان مردم و علماي شهر نيز چنان ثقه و مورد اطمينان بوده که اگر به زير ورقه اي مهر مي زد، تمام علماي شهر آن را قبول کرده و نخوانده و چشم بسته و بدون چون و چرا مهر و امضا مي کردند .

 

باز نقل کرده اند در سال مجاعه (1336 هـ.ق) که باران مدت زيادي نباريده بود و بي آبي و قحطي بيداد مي کرد، تاب و تواني در مردم نمانده بود، علماي شهر به اتفاق ايشان، براي اقامه ي نماز استسقاء مي روند و در بيرون شهر، نماز به امامت ايشان برگزار مي گردد و در موقع برگشت به شهر زنجان باران مي بارد، طوري که سيل، در کوچه ها و سيلاب ها جاري مي شود و باران مدت زيادي ادامه مي يابد.

 

       از ايشان هيچ گونه اثر مکتوبي باقي نمانده است. زيرا چشمانش ضعيف بوده و قدرت تحرير نداشته اند و دو پسر و يک دختر از ايشان باقي مانده بود .

 

       بنابراين مرحومه ربابه خانم نبئي در سال 1312 خورشيدي با مرحوم سليمان محسن اردبيلي ازدواج نموده که ثمره ي اين ازدواج، چهار پسر و چهار دختر بوده، که بزرگ ترين فرزندشان زنده ياد يوسف محسن اردبيلي و پس از او معروف ترين برادرش سعيدمحسن و بعد مرحوم آقاي مهدي محسن و آقاي مهندس عبدا... محسن مي باشند و دو نفر از همسران خواهرانش نيز عبارتند از آقايان رحمان حميديان (دبير بازنشسته) و ابوالحسن قائمی .

 

       سعيدمحسن پسر دوم و مشهورترین فرد خانواده است. وي درسال 1318 در زنجان متولد شد و تحصيلات ابتدايي و متوسطه‌اش را در همين شهر گذراند و بعد براي ادامه ي تحصيل به‌تهران رفت و در رشته ي مهندسي تأسيسات دانشکده ي فني دانشگاه تهران، فارغ‌التحصيل شد. دوران دانشجويي سعيد مصادف بود با تحولات سياسي سال هاي ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲. سعيد در این سال ها به‌دليل فعاليت هاي سياسيش دوبار به‌زندان افتاد، باردوم هنگامي بود که عضو کميته‌ ي دانشجويان نهضت آزادي بود و در شب اول بهمن سال۴۱ دستگير شد و از همان‌جا رابطه‌اش با محمد حنيف‌نژاد هرچه نزديک تر شد. پس از آزادي از زندان به خدمت نظام وظيفه در جهرم مشغول شد. وي در بازجويي هاي خود پيرامون وضعيت زندگي مردم جنوب ايران مي‌نويسد:

 

       «در بندرعباس با عابريني مواجه شدم که هر کدام ساق پايي به اندازه يک توپ پارچه داشتند. وقتي سؤال کردم معلوم شد که اين کرم مخصوص آب(پيوک) است و از راه آشاميدن آب وارد بدن مي‌شود و سپس از ساق پا بيرون مي‌آيد. احساس ترحمي را که نسبت به اين افراد در من به وجود آمد هيچ ‌وقت فراموش نمي‌کنم. قبول اين که اين مردم به چنين حالت ناراحتي زندگي مي‌کنند فشاري بود که من قدرت تحمل آن را نمي‌توانستم بکنم».

 

       سعيد پس از پايان خدمت نظام وظيفه، به‌تهران آمد و در کارخانه ي ارج و سپس کارخانه ي ‌سپنتا به‌کار مشغول شد و هم‌زمان به‌فعاليت هاي سياسي خود ادامه داد. در همین سال ها همراه محمد حنيف‌نژاد و علی اصغر بدیع زادگان سازمان مجاهدين خلق ايران را بنيان نهادند.

 

       او در جريان ضربه ي شهريور سال۱۳۵۰ توسط ساواک(چندي پيش از جشن‌هاي ۲۵۰۰ ساله ي شاهنشاهي)دستگير و به‌زندان افتاد و پس از تحمل ماهها شکنجه در ۴خرداد 1351، به‌همراه ساير بنيانگذاران و اعضاي مرکزيت سازمان به‌جوخه اعدام سپرده شد.

 

       گروهي كه او بنياد نهاده بود در سال ذهای بعد فرجامي شوم پيدا كرد و در چنبره ی رهبريتي تماميت‌خواه و جزم‌انديش و جاه طلب به فرقه‌اي تبهکار،تروريست و خائن تبديل شد؛ و بخشي از اين دگرديسي - درست يا غلط- به پاي سعيد محسن و ديگر بنيانگذاران نوشته شد و بدين ترتيب آرام آرام ياد آنها و امكان تجربه‌اندوزي از مساعي آنها از نسل‌هاي آينده سلب شد.

 

       جا دارد در اين مجال به خاطره­ای از مرحوم شهيد محمدعلی رجائی(دومين رييس جمهور ايران)اشاره شود، در اوايل سال های انقلاب، زمانی که آن مرحوم وزير آموزش وپرورش بوده، روزی به وی می گويند که اين مجاهدين(منافقين) از نام سعيد سوء استفاده کرده و بلوا می کنند. شهيد رجايی می گويد:«مگر کسی مثل سعيد می شود؟» .  

  

       از دیگر فرازهای تاریخی شهرمان مجلس ترحیم سعیدمحسن است که در آن سال های اختناق با تلاش روحانیون انقلابی زنجان و به قیمت بازداشت چند نفر در مسجد جامع زنجان برگزار شد.

 

 

شرح حال استاد يوسف محسن اردبيلی

 

       از دوران کودکي خود چيز قابل توجه جز خاطره ی شهريور 1320 که از شهر فرار مي کردند و مسافرت شش ماهه اش به اردبيل و واقعه ی آذربايجان و ابتلا به بيماري حصبه و عزيمت به تهران چيزي به ياد نداشت. دوره ی ابتدايي را در دبستان علميه ی زنجان و دوره ی متوسطه را در دبيرستان هاي توفيق و پهلوي به پايان رسانيد. او در دبيرستان توفيق از محضر استاد روزبه و ساير معلمين دلسوز آن مدرسه  از جمله مرحومين برادران قائمی و ... بهره ها برد .

 

       وی در قسمتی از مقاله اش درباره ی استاد روزبه در نشريه ی دو هفته نامه ی شهاب زنجان/سال چهارم/شماره162/ص 3 / شنبه 16آبان 1377 می نويسد:

 

    « غمش در آن بود كه دانسته­هایش را به ديگران انتقال دهد. و به حقيقت آموختن را زكات علم مي دانست و در تدريس علوم كلاسيك همه فن حريف بود. ساده ترين و آسان ترين درس ها با مشكل ترين آنها و مسايل لاينحل جبر و هدسه و حساب براي او فرق نمي كرد. چنان احاطه اي برآنها داشت كه گويي هم اكنون از مطالعه ی آنها فراغت حاصل نموده است. وقتي فيزيك درس مي داد دانش آموزان را وادار مي كرد كه شخصاً با استفاده از وسايل اوليه آلات و ادوات ساخته شده به وسيله ي دانش آموزان را يك به يك شخصاً آزمايش مي نمود و معايب آنها را مي گفت و راهنمايي مي كرد تا نسبت به رفع آن اقدام نمايند. همكلاسان من در سيكل اول دبيرستان توفيق شايد هنوز هم طرز ساختن ترازوي روبرال، وزينه، كوليس و ترازوهاي افقي و عمومي و شاقول و پاندول ساعت و اندازه گيري زمان را به ياد داشته باشند كه استاد در آموختن و ساختن آنها به وسيله ی دانش آموزان چه اندازه اهتمام مي نمود و چگونه تشويق مي كرد كه علم را با عمل توأم بياموزيد. آزمايش هاي فيزيك و شيمي كه جاي خود دارد ساختن اشكال و اجسام هندسي در هندسه ي مسطحه و فضايي مثل آزمايش هاي فيزيك و شيمي در كلاس درس وي جنبه ي اجباري داشت كه مي بايست مثلاً يك قوطي يك دسيمتري درست نمود و در گوشه ي آن يك سانتي متر مكعب را بريد و مشخص نمود . وقتي جغرافي درس مي داد يا طبيعي و زمين شناسي تدريس مي كرد، مطالب را چنان حلاجی مي نمود كه مشكلي براي دانش آموز نماند .

 

       در سال سوم متوسطه زماني كوتاه براي ما زبان عربي و فرانسه تدريس مي نمود. او روش خاصي در تدريس زبان مخصوصاً عربي داشت. من با وجودي كه در آن زمان مدتي طولاني يك دوره ي مبادي العربيه خوانده بودم، مع الوصف از كلاس درس ايشان بيشتر از آن چه تصور مي شد، بهره مند مي شدم. به شاگرد اجازه نمي داد كه در ساعات درس عربي با زبان فارسي مطلب خود را بيان نمايد. پس از درس خود سؤالات درس را شمرده شمرده به زبان عربي مطرح مي كرد و لغات تازه را ترجمه مي نمود. آن گاه به عناوين گوناگون سؤالات را تكرار مي كرد كه از تمام حاضرين در جلسه لااقل يك سوال كرده شود و دانش آموزان به عربي پاسخ استاد را بدهند.

 

       گاهي دو كلاس را در يك جا جمع مي كرد و جلسه ي مشترك تشكيل مي داد و در اين جلسات از تاريخ اسلام در قرون اوليه و صدر اسلام صحبت مي نمود. چنان تسلطي در تاريخ صدر اسلام داشت كه امروز بعد از گذشت نزديك به پنجاه (شصت) سال از آن روزگاران هنوز هم كمتر كتابي ديده ام كه خالي از آن مطالب و مسايل كه استاد بيان مي فرمود؛ بوده باشد .

 

       آري او يك معلم كامل بود و در قلب شاگردان خود جاي داشت. ولي افسوس كه به علت مسافرت استاد به تهران زمان اجازه نداد كه بيشتر از محضرش استفاده شود و لبخند محبت و رضايت را برگوشه ي لبش مشاهده نمايد. افسوس خوش درخشيد،‌ ولي دولت مستعجل بود. زماني كه مي بايست پرچمدار علم و دانش در اين آب و خاك شود،‌ روي به خاك نهاد و نقاب خاك دركشيد. ديگر جامعه ي ما را چنان فتوت و كرامتي نيست كه مرداني چون رضا روزبه بپروراند».

 

       وی حين دوران متوسطه، مقدمات زبان عرب را از جامع المقدمات و مبادي العربيه نزد مرحوم آقا سيد علي اصغر هاشمي سردفتر ازدواج و طلاق و مرحوم آقا شيخ اسحاق صائني(پدر فيلسوف عالی قدرمرحوم آيت ا... محمداسماعيل صائنی) که از اساتيد مسلم در ادبيات عرب بودند و با پدرش دوستي صميمانه داشتند تلمذ کرد. بعد از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1334 وارد دانشکده ی کشاورزي کرج شد، ولي در همان ماه اول پس از نام نويسي و چندي حضور در کلاس درس از ادامه ی تحصيل منصرف گشت و به زنجان برگشته و شغل معلمي را انتخاب و در آموزش و پرورش استخدام شد.

 

 

 

15 بهمن سال 1344 دبيرستان شريعتي(پهلوي سابق)

 

نشسته از راست: آقايان مرحوم يوسف محسن اردبيلي، محمدمنصوري، ناصر فروغي، سيدفخرالدين اسماعيلي،ابوجعفر امام(رييس دبيرستان)،جعفر جوادي، مرحوم اسماعيل نامور(گرگي)، منوچهر وثيق

 

ايستاده رديف اول از راست: آقايان شناخته نشد، محمد قطب، محمدعلي نايلي، مسعود نوروزيان، سيدضياءالدين يحيوي، رجب افشارچي،سيداحمداطهاري، منصور شغلي، حاج علي ذبيحيان و مرحوم مشهدي احمدامامي(فراش مدرسه)

 

ايستاده رديف دوم از راست:آقايان مرحوم منصور ميربهاء، رحيم رشتچي، مرحوم منوچهر دارايي، مرحوم سيف ا... زند، ابوعبدا... قزلباش، يوسف محمدي و مرحوم محمد تفقدي

 

       در دوران معلمي مدت هاي متمادي به محضر درس اختصاصي مرحوم آقاي ميرزا قوام الدين مبين که از فضلاي زنجان بود،حاضر می­شد و مدتي نيز کتاب نکاح و ارث لمعه را در محضر مرحوم پدرش و کتاب صمديه را به همراه جناب سيدفخرالدين اسماعيلي نزد آيت ا... عبدالحميد قائمی(رضوان ا... تعالی عليه) خواند.  

 

به علت علاقه ی وافر خود به امر مطالعه و تحقيق، مدتي نيز کتابدار کتابخانه ی دبيرستان پهلوی (شريعتي) زنجان بود.

 

       در سال 1351خورشيدي پس از 17 سال خدمت از فرهنگ استعفا داده و در مرداد ماه سال 1352 با توجه به سابقه ی دفترداري که از سال 1336 داشت به جاي پدر به سر دفتری اسناد رسمي شماره سه زنجان منصوب و مشغول به کار شد تا اين که در سال 1380 به علت بیماری و گرفتاري هاي خانوادگي تقاضاي انتقال به تهران کرده و در سال 1381 به تهران منتقل شد و تا آذر ماه سال 1386 به شغل سردفتري اشتغال داشت که در تاريخ مذکور درست بعد از 50 سال خدمت در مقام دفترداري و سردفتري به افتخار بازنشستگي نايل آمد.

 

       ايشان در زندگي جز مطالعه و کتاب و روزنامه و مجله و نوشتن و خواندن، مشغوليتي ديگر نداشت. در شغل سردفتري و دفترداري بيش از 200 هزار سند براي مردم زنجان نوشته است که در اين کار نيز بسيار دقيق بود و مرتکب اعمال خلاف قانون نمی شد.

 

 

 

15 بهمن سال 1344 دبيرستان شريعتي(پهلوي سابق)

 

 

رديف جلو نشسته از راست: آقايان مرحومين منصور ميربهاء، سيف ا... زند، سيدفخرالدين اسماعيلي، منصور شغلي، سيداحمداطهاري، مرحوم محمد تفقدي، ابوعبدا... قزلباش و حاج علي ذبيحيان

 

رديف وسط ايستاده از راست:آقايان مرحوم مشهدي احمدامامي(فراش مدرسه)، محمدمنصوري، ناصر فروغي، محمدعلي نايلي، مسعود نوروزيان، يوسف محمدي، جعفر جوادي و رحيم رشتچي

 

رديف پشت ايستاده از راست:آقايان منوچهر وثيق، مرحوم يوسف محسن اردبيلي، ابوجعفر امام(رييس دبيرستان)، مرحوم منوچهر دارايي، مرحوم اسماعيل نامور(گرگي)، رجب افشارچي، سيدضياءالدين يحيوي و محمد قطب  

 

اين استاد فقيد، به جهت علاقه‌مندي به مطالعات تاريخي و تحقيقات در زمينه ی تاريخ زنجان و ايران، نسخ خطي و اسناد و مدارک بسياري از تاريخ اين شهر و خانواده‌هاي تأثيرگذار زنجاني جمع‌آوري نمود، تا جايي که کتابخانه ی وي با دارا بودن 14 هزار جلد کتاب به عنوان يکي از غني‌ترين کتابخانه‌هاي شخصي در ايران به شمار مي‌رود.

 

       نتيجه ی مطالعاتش يادداشت هايي است که از مطالب کتاب ها و مقالات برداشته و بيش از20 جلد کتاب از وي چاپ شده شده است. اولين کتاب وی «تدوين‌الاقاويل في مشيخه الاردبيل»  می باشد. اين کتاب با همکاري استاد دکتر منوچهر صدوقی(سها) در سال 1356 به چاپ رسيد که در ارتباط با شرح حال پدربزرگ وي يعني حاجي ميرزا يوسف آقاي اردبيلي و جد بزرگ وي يعني حاج ميرزا محسن آقاي مجتهد اردبيلي مي‌باشد.

 

 

      

       مجموعه ی«زنجان از ديرين‌ترين روزگاران تا پايان هزاره اول هجري» در پنج فصل گردآوري شده است كه فصل اول به جغرافياي سياسي و طبيعي استان و فصل دوم به جغرافياي تاريخي زنجان مي‌پردازد. فصل سوم كتاب به معرفي تاريخ زنجان در کتاب‌ها و سفر‌نامه جهانگردان و سفيران اروپايي در هزاره ی اول، فصل چهارم به زنجان پيش از اسلام و فصل پنجم نيز به معرفي زنجان بعد از اسلام اختصاص دارد.

 

       اين مجموعه در بهار سال 1387 توسط نشر نيکان کتاب و با حمايت مالی اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی زنجان منتشرشد که در آن تاريخ زنجان از دوره ی مادها تا پايان هزاره ی اول هجري قمري به شيوه ی مستند از لابه لاي کتاب هاي جغرافي نويسان، سفرنامه نويسان و... به تفصيل بيان شده است. اين اثر يادداشت‌هاي نويسنده را در مدت 30 سال از متون کتاب‌ها و مطالب مرتبط با زنجان در بردارد و شامل همه ی اطلاعات جمع‌آوري شده مؤلف نيست و جلد اول از يك مجموعه‌اي چهار جلدي درباره ی زنجان محسوب مي‌شود.

 

       جلد دوم آن با نام« زنجان از سال 1001 هجري قمري تا 15 جمادی الثانی1339 هجري قمري مطابق با 3 اسفند 1299 خورشیدی(کودتاي سوم اسفند) نيز در شرف انتشار است.جلد سوم با عنوان«از کودتاي سوم اسفند‌ (1299) به بعد» می باشد که بنا به اظهارات خود آن مرحوم نياز مبرم به تحقيق و تکميل تاريخچه ی آن ها در شهر زنجان دارد و از اين لحاظ ناقص است .

 

       جلد چهارم اين مجموعه شامل شرح حال علما، روات، دانشمندان و رجال زنجانی در دوره ی اسلامي تا عصر حاضر و خاندان­های علمي زنجان در دوره ی قاجاريه و پهلوي می­باشد. اين جلد در مرحله ی بازنگری نهايي قرار داشته  و بخش‌هايي از آن در فصلنامه ی زنجان منتشر شده است.

 

       خود وی درباره ی اين مجموعه می گويد:« در اين مجموعه هيچ مطلب تاريخي بدون مدرک  وجود ندارد و سعي شده است از اظهار نظر شخصي جلوگيري شود. "شواهد عيني"،"مدارک و اسناد"و"سنن و آداب"مبناي تأليف كتاب است».

 

       علاوه بر آن بيش از 100 مقاله ی تاريخي و رجالي و تحقيقي و اجتماعي و انتقادي به رشته ی تحرير درآورده که عمدتاً در در مجلات و روزنامه هاي کشور و به ويژه زنجان و علی الخصوص در فصل‌نامه ی فرهنگ زنجان و همچنين در نشريه ی شهاب زنجان به چاپ رسيده است. از کتاب هايش هم سه جلد آن که مربوط به زادگاه آباء و اجدادش اردبيل است که يکي مراحل چاپ سوم و دو تاي ديگر چاپ هاي اوليه خود را طي مي کند .

 

       او همکاری خود را با فصلنامه ی فرهنگ زنجان از سال اول- شماره دوم- تابستان 1379 با مقاله ی رجال علمی زنجان-خاندان ميرزايی شروع کرد. ساير مقالات او در اين نشريه عبارتند از:

 

شماره ی3-4-پاييز و زمستان 1379، مقاله ی ياد و خاطراتی از دکتر محمدجواد شيخ الاسلامی

 

شماره ی 7-6-تابستان وپاييز 1380، مقاله ی سلسه ی خاندان های حکومتگر زنجان

 

شماره ی8و9-زمستان 1380 و بهار 1381 مقاله ی عبدالعلی ميرزا احتشام الملک و جهانشاه نامه 

 

شماره ی16-15-پاييز و زمستان 1382 مقاله ی خاندان های علمی زنجان شيخ الاسلام ها شيخ فضل ا... شيخ الاسلام (آخرين شيخ الاسلام زنجان)

 

شماره ی18-17-بهار و تابستان 1383 مقاله ی خاندان های حکومتگر زنجان ذوالفقاری ها

 

شماره ی20-19-پاييز و زمستان 1383 مقاله ی شورش بابيه در زنجان و هچنين شروع باب جديدی در فصلنامه با عنوان«تکه پاره هايی از تاريخ زنجان زمين از اين و آن جا » که به پيشنهاد ايشان از اين شماره گشوده شد .

 

شماره ی22-21-پاييز و زمستان مقاله ی خاندان های علمی در زنجان  موسوی ها و همچنين تکه پاره هايی از تاريخ زنگان زمين از اين و آن جا

 

شماره ی 26-25-سال1386 مقاله ی زندگانی و آثار آخوند ملاعلی قارپوزآبادی و مقاله ی بررسی کتاب فصول خمسه در تاريخ زنجان(ميرزاعلی اصغرخان حاج وزير مشيرالممالک دوم)

 

شماره ی 28-27-سال1387 مقاله ی وضعيت حکومت زنجان در دوره ی قاجاريه تا طلوع مشروطيت

 

شماره ي30-29-سال1389 مقاله ي خاندان شيخ الاسلام هاي زنجان- بخش اول

       همچنين ايشان بانی گفتگو با چهره ی ماندگار استاد ابوجعفر امام در شماره ی20-19-پاييز و زمستان 1383 بودند .

 

برخی از مقالات او در ديکر نشريات عبارتنداز:

 

 حاشیه ای بر زندگانی و آثار میرزا قاضی اردکانی (3 صفحه- از 165 تا 167)، مجلات: فلسفه، کلام و عرفان» کیهان اندیشه » خرداد و تير1376- شماره 72»، نويسنده:محسن اردبیلی، یوسف

 

سنت اجازه روایت در میان عالمان اسلامی(4 صفحه- از 15 تا 18)، مجلات: اطلاع رسانی و کتابداری«آینه پژوهش» خرداد و تير1373-شماره 25»، نامه ها (1 صفحه- از 107 تا 107)،مجلات: اطلاع رسانی و کتابداری«آینه پژوهش» خرداد و تير 1379- شماره62 »،نویسندگان: محسن اردبیلی، یوسف- احسانی، سید صادق

 

خلیج فارس در دائره المعارف ها، فرهنگ ها و کتب قدیمی جغرافیا و تاریخ (54 صفحه- از 59 تا 112) مجلات: تاریخ«یاد» تابستان 1385- شماره 80»، نويسنده:محسن اردبیلی، یوسف

 

نامه های وارده: نقدی بر مقاله «شیخ ابراهیم زنجانی» (12 صفحه - از 311 ت322 علی ابوالحسنی«منذر») مجلات : تاریخ » تاریخ معاصر ایران » زمستان 1382 - شماره 28» ناقد: محسن اردبیلی، یوسف

 

       وی يکی از مفاخر فرهنگي استان و بلکه کشور بود و متأسفانه آن گونه که بايد از وجود وی استفاده نشد.  او را بايد حافظه ی تاريخ و فرهنگ استان زنجان دانست. کمتر کسي از نسل امروز زنجان، يوسف محسن اردبيلي را مي شناسد و چه خوب است متوليان فرهنگي استان زنجان بزرگان فرهنگ و ادب و مشاهير استان زنجان همانند وی را تا دير نشده به نسل جوان و آينده استان بشناسانند.

 

       علاقه ی بسيار به زادگاهش داشت و بارها و بارها در نوشته هايش به ويژه در کتاب زنجان از ديرين‌ترين روزگاران تا پايان هزاره اول هجري به اين نکته اشاره و تأکيد نموده که: «زنجان مسقط الرأس من و برادران و خواهرانم و وطن مادري من است» .

 

       سرانجام در سن 77 سالگي در شامگاه شنبه18 تيرماه 1390 برابر با هفتم شعبان 1432 و نهم جولای 2011 ميلادی بر اثر بيماري ديابت در يکي از بيمارستان‌هاي تهران چشم از جهان فروبست. پيکرش در ميان اندوه دوستان و خانواده‌اش در قطعه ی فرهيختگان بهشت‌‌زهرا در تهران به خاک سپرده شد. مراسم يادبود اين استاد فقيد در مسجد جامع شهرک غرب تهران برگزار ‌شد. همچنين مجلس ترحيم و بزرگداشت وی صبح روز جمعه 25 تيرماه در مسجد زينبيه ی اعظم زنجان برپا شد.

 

       در سال1387 مدير كل کتابخانه‌هاي زنجان به مناسب تدوين و نشر کتاب از ديرين ترين روزگاران تقدير‌نامه‌اي به وی اهدا  نمود و در سال 1388 نيز در مراسم افتتاحيه ی سومين نمايشگاه بزرگ کتاب زنجان به خاطر فعاليت هاي ارزشمند و فراوانش پيرامون فرهنگ کتاب و کتابخواني توسط اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان زنجان، مؤسسه فرهنگي نمايشگاه هاي ايران و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي استان اردبيل مورد تجليل قرار گرفت. و همچنين در روز 17 مرداد سال 1390 نیز در مراسم روز خبرنگار توسط اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان زنجان با اهدای لوحی به امضای دکتر رئوفی نژاد استاندار محترم زنجان، از بازماندگان ایشان تجليل به عمل آمد .

 

 

 

خاطراتی از زبان دوستان و آشنايان

 

       آقای حاج علی ذبيحيان، مديرعامل مؤسسه ی خيريه ی بيمارستان وليعصر(عج) زنجان، فرهنگی بازنشسته، شهردار پيشين زنجان، مدیرکل اسبق آموزش و پرورش زنجان، همکار سابق و دوست صميمی استاد ؛ در مورد آن زنده ياد می گويد:

 

 

 

       ما از دوران دبيرستان باهم همکلاس و دوست بوديم. بعدها در دبيرستان پهلوی(شريعتی) همکار شديم و او به عنوان کتابدار کتابخانه ی آن دبيرستان، زحمات زيادی را در مرتب کردن و کدگذاری کتاب ها متقبل شد و کتابخانه را جمع و جور کرد و در واقع به راه انداخت.

 

       در کار دفترداری فوق العاده سالم و متعهد و دقيق و در عين حال متخصص بود. با اين که به قوانين و تبصره ها تسلط داشت و مهارت بسياری در کار دفترداری داشت، اما هيچ گاه تخطی از قانون، نه از وی ديديم و نه از کسی شنيديم.. به همين دليل مورد وثوق و اطمينان مردم بود. شايد به جرأت بتوان ادعا نمود به سلامت او هيچ محضرداری در زنجان نباشد.

 

       از خصوصيات بازر او اين بود که در چيزی که یقين داشت درست است، محال بود ذره ای از حرفش کوتاه بيايد و تا آخر سر حرفش می ايستاد. کوچک ترين اغماضی در کار نداشت و بسيار قانون مند و دقيق بود و ما هميشه به شوخی به او «ژاور»(شخصيت رييس پليس داستان بينوايان) می گفتيم. تا اين حد که مرحوم حاج حسن نجفی[از تجار و خيرين زنجان که عمده مخارج هزينه ی احداث ساختمان بيمارستان وليعصر(عج) را تأمين نموده بود] اموالش را بعد از خود به وی و آقايان پروفسور ثبوتی و حاج حسن رهنما مصالحه کرده بود تا در امور خيريه خرج و هزينه گردد، اما مرحوم اردبيلی قبل از فوت حاج حسن نجفی، از اين وکالت استعفاء داد، در حالی که حاج حسن استعفای وی را قبول نکرده بود از دنيا رفت. در جريان شکايت ورثه ی مرحوم حاج حسن از آقايان ثبوتی و رهنما، بر استعفای خود پافشاری کرد و هر چه به وی می گفتيم که حاج حسن استعفای شما را قبول نکرده، زير بار نمی رفت و حتی در دادگاه حاضر و بر استعفايش تأکيد، اما به عنوان شاهد از آقايان ثبوتی و رهنما دفاع کرد .

 

       اهل مزاح و شوخی بود. البته شوخی های او فقط با افراد به خصوص و دوستان صميمی بود وگرنه کمی کم مراوده بود و با کسی شوخی نمی کرد.

 

       دارای کتابخانه­ای غنی بود و مهم تر از کتب خطی که داشت، اسناد و مدارکی است که در آرشيو داشت که بايد جهت نگهداری و از بين نرفتن آنها، به يک مکان مناسب و موزه ای در زنجان انتقال داده شوند تا مورد استفاده محققين قرار گيرد .   

 

      از ديگر خصوصیات ويژه ی آن مرحوم، حافظه و استعداد فوق العاده­اش بود به گونه ای که اگر کسی در پای سندی چيزی را می نوشت و امضاء می کرد، او بعد از سال ها به خاطر داشت که آن فرد چه چيزی را نوشته است. اين استعداد در کل خانواده ی آنها نيز مشهود بود. اگر دفترداری و کار دفترخانه نبود و او ادامه تحصيل می داد، به مدارج بالايی در زندگی دست می يافت و بسيار ترقی می کرد، هر چند مدرک تحصيلی وی در ظاهر ديپلم بود، اما معلومات زيادی به خصوص در علوم عربيه داشت و شايد بتوان گفت که سواد و معلومات[معلومات ادبی] او نه تنها از کارشناسان امروز، حتی از ليسانسه های قديم هم بالا تر بود. دارای خط خوبی هم بود که آن را از مرحوم علی اصغر دانشور( معروف به اصغرخان دانشور معلم خط آن دوره های زنجان) آموخت. روی هم رفته انسان خيلی خوبی بود.

 

 

       آقای ذبيح ا... شاهمحمدي، فرهنگی بازنشسته، نويسنده و محقق، با اظهار تأسف از درگذشت اين نويسنده ی برجسته، گفت :

 

 

 

 

       مرحوم يوسف محسن اردبيلي، به علت تدوين تاريخ زنجان، نعمتي براي زنجان بود، با اين مرحوم در سال 56 و به واسطه ی همکاري و تدريس در يکي از دبيرستان‌هاي زنجان آشنا شدم، از همان زمان علاقه شديدي به مطالعه و تحقيق به خصوص در رشته‌هاي نسخه‌شناسي و تاريخ زنجان داشتند و به همين دليل مجموعه‌هاي ماندگاري از اسناد و مدارک تاريخي را جمع‌آوري مي‌کرد.

 

       اين پژوهشگر زنجاني با اشاره به اين که کسي مانند مرحوم محسن اردبيلي، قادر به جمع‌آوري اين مدارک نيست، اظهار داشت: کتابخانه ی شخصي اين نويسنده بزرگ، مملو از کتاب‌هايي درخصوص تاريخ زنجان مي‌باشد.

 

       شاهمحمدي، با بيان اين که همراهي مرحوم محسن اردبيلي با مرحوم ايرج افشار- ايران‌شناس- در برخي سفرها گواه علاقه ی شديد او به تاريخ است، افزود: مرحوم محسن اردبيلي، در تمامي مقالاتي که در فصل‌نامه ی فرهنگ زنجان به چاپ رساند، به وقايع تاريخي درخصوص خانوارهاي تإثيرگذار زنجان و حکام وقت زنجان پرداخته است.

 

 

       آقای سعيد رومي يکي از شاگردان آن مرحوم نيز با اظهار تأسف از درگذشت اين چهره ی ماندگار تاريخ زنجان، گفت:

 

      ايشان استاد ما بودند و من در سال‌هاي 41 و 42 در دبيرستان پهلوي(شريعتي) شاگرد ايشان بودم. وی با اشاره به دوستي مرحوم محسن اردبيلي با پدر خود اظهار داشت: مرحوم محسن اردبيلي، به علت علاقه ی فراوان به کتاب و مطالعه، مدتي نيز کتابدار کتابخانه اين دبيرستان بود.

 

       وي ادامه داد: در دوران نوجواني که با پدرم به منزل اين مرحوم مي‌رفتيم، در منزل ايشان اتاقي بود که مملو از کتاب بود و به نظر من، اين کتاب‌ها پايه ي آثار بعدي استاد را تشکيل داده است.

 

       رومي، به همکاري مرحوم محسن اردبيلي با مرحوم ايرج افشار نيز پرداخت: مرحوم محسن اردبيلي با مرحوم ايرج افشار- ايران‌شناس- نيز همکاري‌هاي بسيار زيادي درخصوص تأليف مقاله داشتند.

       وي، مرحوم محس

ن اردبيلي را فردي مردم‌دار خواند و گفت: استاد محسن اردبيلي، داراي مناعت طبع بوده و بسيار مردم‌دار بودند به طوري که در مراسم بزرگداشت و تشييع جنازه ي وي، تمامي اهالي محل و کسبه شرکت کرده بودند.

 

 

       آقای محمد شکوهي زنجاني، محقق تاريخ، نويسنده و از پيشکسوتان فرهنگي و مطبوعاتي استان زنجان که يکي از دوستان مرحوم محسن اردبيلي مي‌باشد، در گفت‌وگو با خبرگزاري ايسنا، گفت:

 

 

 

 

 

       استاد يوسف محسن اردبيلي يکي از کتابشناسان و کتابخانه داران و اهل قلم زنجان است. وي از احفاد آيت ا... العظمي حاج ميرزا محسن آقاي مجتهد اردبيلي و حاجي ميرزا يوسف آقاي مجتهد اردبيلي است. آنچه که در کتاب اثبات واجب و مکارم الاخلاق آقا ميرزا يوسف آقا اردبيلي آمده يکي از همسران آيت ا... ميرزا محسن آقاي مجتهد اردبيلي از اهالی زنجان بوده که مادر آقا ميرزا لطفعلي آقا و آقا ميرزا علي اکبر آقا و حاجي ميرزا جعفر امين التجار بوده است و به همين جهت احفاد آقا ميرزا محسن اردبيلي با زنجان رفت و آمد زياد داشتند و استاد يوسف محسن اردبيلي هم که پدرش شيخ سليمان اردبيلي صاحب دفتر خانه در زنجان بود يک زنجاني و يک زنجان شناس به شمار مي رود.

 

       وي در دوران جواني در آموزش و پرورش زنجان خدمت مي کرد و مدت ها مسؤول کتابخانه ي دبيرستان دکتر شريعتي زنجان بود. علاقمندي وي به کتاب آن قدر زياد بود که کتابخانه اش در زنجان جزو غني ترين کتابخانه هاي کشور به خصوص در زمينه ی اسناد و مدارک مربوط به تاريخ و فرهنگ زنجان، شامل عکس‌ها، نوشته‌ها و برخي دست‌نوشته‌ها و کتب خطي بود.

 

       اين تاريخ‌نگار در طول حيات خود خويش تلاش بسياري براي جمع‌آوري اسناد مختلف در خصوص تاريخ زنجان كرد و اسناد بسيار قابل توجه و گنجينه‌اي بسيار غني در ارتباط با تاريخ زنجان گردآوري نمود.

 

       وي، مرحوم محسن اردبيلي را يکي از زنجان‌شناسان متبحر معرفي کرد و افزود: تا زماني که اين تاريخ‌نگار در زنجان حضور داشت محققان و پژوهشگران فراواني از جمله مرحوم ايرج افشار، ايران‌شناس بزرگ کشورمان جهت استفاده از کتابخانه ي وي و تحقيقات استاد يوسف اردبيلي به زنجان مراجعه مي‌کردند.   

 

     يادداشت هاي وي در زمينه ي تحقيقات مذهبي و اسناد روايات بسيار زياد بوده، ولي تا سال ها مکتوب نشده بود و کمتر دست به قلم بود. علت آن هم سليقه ي خاص وي در تدوين نوشته ها و به خصوص دقت نظر در صحيح بودن منابع محسوب مي شد. استاد يوسف محسن اردبيلي اولين نوشته هاي خود را که بيشتر جنبه ي رجالي و تاريخی داشت و معرفي علماي بزرگ زنجان بود در نشريه ي شهاب زنجان منتشر کرد. پس از انتشار نشريه ي شهاب زنجان علاقه‌مندي خود را براي نگارش نشان داده و عضو هيأت تحريريه ي اين نشريه شد که اکثر مقالات او در رابطه با رجال و علماي بزرگ زنجان بود. وي علاقه مندي خاص به مدير نشريه ي شهاب زنجان داشت و مدت ها در دفتر نشريه در زمينه ی مطالب تحقيقي و تاريخي با مديرمسؤول نشريه به بحث و گفتگو مي پرداخت. بعد ها نوشته هاي وي در مجموعه هاي مختلف[به ويژه در فصلنامه ی فرهنگ زنجان] منتشر و هنوز دست نوشته هاي زيادي از وي باقي است که بايد جهت تنوير افکار عمومي به خصوص جوانان علاقمند به تاريخ و فرهنگ زنجان منتشر شوند.

 

       متأسفانه چندان استقبالي براي نگهداري از مجموعه کتاب هاي خطي و قديمي وي در زنجان نشد و اين مجموعه ها به تهران منتقل شد، در حالي که اين کتاب ها بيشتر مربوط به زنجان و علماي زنجان بودند.

 

      وي، با ابراز تأسف از اين که گنجينه ي غني اسناد و مدارک جمع‌‌آوري شده از سوي مرحوم محسن اردبيلي درخصوص فرهنگ و تاريخ زنجان در حال حاضر در استان موجود نيست، ابراز کرد: در اين گنجينه مجموعه ي نشرياتي که در زنجان چاپ شده بود، از جمله روزنامه ی پروين خمسه[اولين نشريه ي زنجان]، هفته‌نامه ي زنجان و هفته‌نامه ي شهنواز به همراه اسناد و دست‌نوشته‌هايي درخصوص تاريخ زنجان موجود بود.

 

       شکوهی در خصوص اهميت اين اسناد براي استان زنجان،گفت: بي‌شك اين اسناد مرتبط با تاريخ زنجان است و داراي اهميت بسياري براي مردم استان مي‌باشد و بايد نسبت به آن اهتمام جدي داشت.

 

      وي خاطرنشان کرد: آن مرحوم به کتابخانه ي غني خطي آيت‌ا... شيخ‌الاسلام ضيايي دسترسي داشته و از همين رو به احتمال زياد، رونوشت‌هايي از آن‌ها را تهيه کرده بود که متأسفانه در حال حاضر در دسترس نيست.

 

       شكوهي وجود اسناد سه هزار ساله در بين اين گنجينه را تکذيب نمود و اظهار كرد: اهميت و قدمت اين اسناد كاملاً روشن است، ولي وجود اسناد سه هزار ساله ی تاريخ زنجان و دست‌نوشته ی شيخ اشراق صحت ندارد.

 

      وي ادامه داد: غالب اين اسناد مرتبط با دوران مشروطه مي‌باشد و رخدادهاي تاريخي بعد از مشروطيت كه به شكل اصولي و مناسبي جمع‌آوري شده بود.

 

      اين محقق تاريخ زنجان در پاسخ به شايعات مطرح شده در خصوص اين اسناد، يادآور شد: به صورت قطعي مسأله‌اي مطرح نيست، ولي شايعات مربوط به وقف و فروش آن به كتابخانه ی ملي يا كتابخانه ی ‌مركزي دانشگاه تهران وجود دارد كه البته به صورت قطعي مشخص نيست.

 

      شكوهي با اشاره به ضرورت توجه مسؤولان فرهنگي به اين اسناد، تصريح كرد: اين گنجينه مربوط به تاريخ زنجان است و بايد نسبت به آن توجه شود.

 

آقای علی سهندی مديركل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان زنجان :

 

 

       « در حق مرحوم يوسف محسن‌اردبيلي كوتاهي شده است. همه دستگاه‌هاي فرهنگي بايد به كسورات خود اعتراف کنند .

 

      مديركل فرهنگ و ارشاد اسلامي زنجان در گفتگو با خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه ی زنجان،گفت: مرحوم محسن‌اردبيلي از مفاخر عرصه ی تاريخ استان بود كه در حق او كوتاهي شده است.

 

      علي سهندي با بيان اين مطلب، اظهار كرد: در زمان حيات مرحوم محسن‌اردبيلي توجهي به او نشده است و همه دستگاه‌هاي فرهنگي استان در اين خصوص قصور کرده‌اند و بايد به قصور خود اعتراف كنند.

 

      وي در خصوص شايعات مطرح شده در رابطه با گنجينه آثار تاريخي مرحوم يوسف محسن‌اردبيلي، خاطرنشان كرد: در اين خصوص اطلاعات قابل استنادي وجود نداشته و نمي‌توان اظهارنظر دقيقي كرد، اما گفته شده است که آثار با ارزشي در بين اين گنجينه تاريخي بوده است كه قدمت زيادي داشته و ارزش مادي و معنوي آن بسيار حائز اهميت مي‌باشد.

 

      اين مقام مسؤول با اشاره به ويژگي‌هاي گنجينه تاريخي مرحوم اردبيلي تأكيد كرد: به نظر مي‌رسد آثار بسيار درخور توجه در بين اين اسناد تاريخي وجود دارد.

 

      وي در خصوص عدم حمايت مسؤولين فرهنگي استان از اين شخصيت تاريخي زنجان، گفت: مسؤولين فرهنگي در حوزه‌هاي مختلف فرهنگي فعاليت‌هاي متفاوتي دارند که اداره ی ‌كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان نيز در حد مجوز نشر و انتشار كتاب توان كار فرهنگي دارد، لذا حمايت از مؤلف و چاپ آثار او از جمله مواردي است كه اداره­ی‌ كل مي‌تواند تأثيرگذار باشد.

 

       اين مقام مسؤول ادامه داد: از وضعیت گذشته اطلاعی ندارم، ولي يكي از كتاب‌هاي مرحوم اردبيلي در مرحله ی چاپ قرار دارد كه سعي بر تسريع چاپ و انتشار آن داریم. البته يكي از كتاب‌هاي وی نيز در زمينه ی تاريخ به چاپ رسيده است.

 

سهندي، شخصيت مرحوم محسن‌اردبيلي را بسيار آينده‌نگر عنوان كرد و افزود: وی شخصيت قابل احترامي داشت و از معلومات بسيار بالايي برخوردار بود كه او را در انجام مطالعات و تدوين كتاب‌هاي تاريخي ياري مي‌كرد. همچنین رفتار و برخورد او بسيار مناسب و گرم بود.

 

وي فقدان نيروهاي بومي در رأس ادارات را يكي از عوامل كم‌توجهي به مسايل فرهنگي استان دانست و گفت: نيروهاي بومی در زنجان مظلوم واقع شده‌اند و در حال حاضر نیز این نيروها در ادارات ‌كل استان حضور كم‌رنگي دارند و سمت آنها نيز در خور توجه نيست كه اين مهم از مواردي است كه باعث كم‌توجهي و بي‌توجهي به مسايل فرهنگي استان شده است.

 

       مديركل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان زنجان با تأكيد بر كم‌كاري مسؤولان فرهنگي در خصوص افراد برجسته ی فرهنگی این استان، خاطرنشان كرد: اي كاش قدر اشخاصی همچون مرحوم يوسف محسن‌اردبيلي در زمان حياتش بيش از اين‌ها دانسته شده بود و تفكرات و انديشه او بيشتر به جامعه معرفي مي‌شد، اما متأسفانه اين اتفاق رخ نداد و حتي هيچ تصوير و فيلم خاصي هم از وی به يادگار نمانده است كه جاي تأسف دارد ».

 

     در خاتمه بايد خاطر نشان ساخت تاريخ زنجان مرهون بزرگمرداني است که هنوز آن چنان که بايد به آنها پرداخته نشده و«يوسف محسن اردبيلي» يکي از اين مردان ارزشمند زنجاني است. مردي که زندگيش را وقف فرهنگ کرد. بی شک وی يکی از مفاخر فرهنگ استان و بلکه کشور بود. صاحب نظر، نسخه شناس و زنجان شناس فعال و تأثيرگذار در شهر زنجان بود که با تکيه بر مطالعات شخصي و تلاش‌هاي مستمر خود تأثير بسياري در عرصه ی فرهنگ اين شهرداشته و آثار و مکتوبات پرباری از خود به يادگار گذاشت.

 

       لازم به ذکر است خلأ موزه ی اسناد و مدارک در زنجان بسيار محسوس است و چه بسيار اسناد باارزش تاريخی و فرهنگی استان در گوشه ی خانه ها به خصوص در منازل خانواده های سرشناس و اصيل زنجانی به دست فراموشی سپرده و در حال خاک خوردن و کم کم از بين رفتن می باشند. اميد است مسؤولان بلند پايه ی استان علی الخصوص استاندار محترم زنجان همت وافری جهت راه اندازی اين موزه از طريق حمايت های مالی به ارگان ها و ادارات ذی ربط( به ويژه اداره ی کل ميراث فرهنگی استان)به عمل آورند تا با تأسيس اين موزه، مدارک و اسناد مهم و باارزش مربوط به استان از جمله آن چه که آن مرحوم داشت به آن مکان منتقل شوند. ان شاء ا... خانواده و بازماندگان محترم ايشان نيز آنها را جهت استفاده ی محققين حال و آينده به اين موزه اهدا نموده تا از اين طريق کمک شايانی برای فرهنگ زنجان مبذول نموده و موجبات شادی روح آن مرحوم را فراهم آورند.  

 

برگرفته از فصلنامه فرهنگ زنجان- شوراي پژوهشي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان زنجان- شماره مسلسل 32-31

 

 

 

اولین نشریه دراستان خمسه زنجان

 





یادی از روزنامه پروین خمسه

نخستین نشریه شهرستان زنجان



      عنایت الله رحمانی

مقدمه


واژه «روزنامه»درمتون کهن فارسی به کار ¬رفته است ومنظورازان، بیان وقایع مهم دربار پادشاهان و شرح زندگانی وزراء وبزرگان بوده و در یک نسخه منتشر می¬شده است.
این واژه تا اوائل دوره قاجار نیزبه همین مفهوم بوده است، چنانکه مجموعه¬هایی از این روزنامه¬ها در زبان فارسی موجود است که آخرین مجموعه مستقل از این نوع، روزنامه میرزامحمد کلانتر شیراز در شرح وقایع زندیه، و روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه است.
در دوره قاجاریه در معنی واژه روزنامه تغییری پدید آمد. به گزارش¬های وقایع نگاران دولتی که از شهرستان¬ها اخبار جاری را به دولت مرکزی می¬نوشتند نیز روزنامه گفته می¬شد. روزنامه خبرهای کوتاه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی زمان خود را سریعتر از کتاب منتشرمی کرد و به همین دلیل چاپ و نشران در میان مردم با استقبال مواجه شدکه بتدریج هوادارانی پیدا کرد. امروزه روزنامه¬های قدیم همپای با کتاب و اسناد دولتی، از منابع تحقیقی محسوب می¬شوند.


اغاز روزنامه فارسی زبان


تاریخ انتشاراولین روزنامه فارسی زبان بطور دقیق معلوم نیست، براساس اسنادموجود،ظاهرا در پایتخت قدیم هند (دهلی) در سنه 1798 میلادی 1213-1212 (هـ ق) بوده است.
اولین روزنامه که در ایران دائر شد روزنامه ای است که در حدود 1250ق توسط میرزا صالح شیرازی درتهران د ایر کرد ه بود و به صورت چاپ سنگی بوده است. این روزنامه اسم مشخصی نداشته و به انگیزه نخستین بودنش، به نام «اولین روزنامه ایران» و زمانی به نام «کاغذ اخبار» از آن یاد شده است،
زیرا در طلیعه آن، چنین یاد شده بود. لیکن از آنجا که در سرلوحه شماره¬های موجود از روزنامه و مطالبش با عنوان «اخبار » یادگردیده بود،لذا همین «اخبار» را باید نام آن انگاشت. با این وصف از آن بیشتر به «کاغذ اخبار» یادشده است، نسخه¬های موجود«کاغذ اخبار» بسیارمعدودند، تنها یک نسخه از نخستین شماره این روزنامه در ایران و دو شماره در کتابخانه بریتانیا به دست آمده است. پیدایش روزنامه بطور مرتب و منظم از اقدامات میرزا تقی خان امیرکبیر، در زمان سلطنت ناصرالدین شاه است. این مرد بزرگ مانند اقدامات مفید و اساسی دیگری که در ایران انجام داد، به تأسیس روزنامه( نظیر جراید اروپا) اقدام نمود و دراخر دوران صدارت خود روزنامه¬ای به نام «وقایع اتفاقیه» تأسیس و منتشر کرد. و بعداً با تغییر اسم به نامهای «دولت علیه» و(( روزنامه ایران)) انتشار یافت.
دردوره ناصری اغلب جراید دولتی بود و در پایتخت منتشر می¬شد و اگر احیاناً در بعضی از ولایات از قبیل اصفهان، تبریز و فارس روزنامه¬ای انتشارمی یافت تحت نظر حکام وقت قرارداشت. در وزارت انطباعات که یکی از وزارت خانه¬های مهم آن زمان بوده اداره¬ای به اسم «اداره الطباعه مبارکه» وجود داشته که وظیفه آن تنظیم مطالب و انتشار روزنامه¬های دولتی بوده است.
اولین روزنامه یومیه زمان مظفرالدین شاه روزنامه «خلاصه الحوادث» است که همه روزه به استثنای روزهای یکشنبه وجمعه روی یک ورق طبع و توزیع می¬شده است و شماره اول ان در روز شنبه چهاردهم جمادی الاخر 1316 هـ ق منتشر گردید و مندرجات آن خلاصه عمده وقایع و اخبار جهان بود و به همین مناسبت نام آن خلاصه الحوادث گذشته شد تا نمره 1107 مورخ 17 ربیع الثانی 1221 قمری ان ملاحظه شده است.
روزنامه¬های غیردولتی در دوره مظفرالدین شاه توسط اشخاص غیردولتی منتشر شدند.



سخنی چند از >>روزنامه پروین خمسه <<


((اولین شماره پروین خمسه)) روزدوشنبه 19 شوال المکرم 1349 هـ ق مطابق 19 اسفنده 1309 شمسی،برابربا 9 مارس 1931 در قطع 35×46 چهار صفحه با چاپ سربی، چهارستونه در چاپخانه اقبال زنجان منتشر شد.
سرلوح : صاحب امتیاز و مدیر* میرزا عیسی خان قانون خواه، لوایح و مقالات وارده مطلقاً مسترد نمی¬گردد. اداره در حک و اصلاح آن مختار است. مرکزجر یده: زنجان، موقتاً اداره ناصرالملله عنوان تلگرافی پروین خمسه. عجالتاً هفته ای سه شماره در اینده یومیه تک شماره چهار شاهی است. قیمت اشتراک در داخله یک ساله 60- ششماه 30- سه ماه 20 قران، خارجه یک لیره، تعیین اجرت طبع لوائح خصوص و اعلانات با دفتر است.
در سر مقاله شماره اول با عنوان" مقدمه"چنین امده است قلم دست می گیریم به یاری پروردگار توانائی که برای تمیز خیر و شر به انسان قوه ممیزه داده و برای جلب نفع و دفع ضرر قوه عامله عنایت فرموده جزء و کل لوازم زندگی هر گروهی را در دسترس خویش گذارده، سعادت هر عاتله و هر ملت و همه ملل دنیا را (سولیداریته) و یا انجام تعاون مشترک ضروری عمومی مقرر داشته است.انتشارمی دهیم نامه پروین خمسه رابه مددمهین پیغمبری که طرق خطرات هزاران سال بعدامت خودرادریک هزاروسیصدوپنجاه سال قبل مسدودفرموده،"مقصدومسلک"ماتعقیب خواهیم کردیک رشته اقتصادیات عملی رابه طریق فهمانیدن نواقص کارونشان دادن طرق تنظیم مساعی پنجگانه، کوشش خواهیم کردبراینکه سرمایه داران محل وبه خصوص ملاکین زیادتر به گشندمنافع معمولی خودشان رابه طریق منافع فلاحین. ماباتمام قواسعی خواهیم کردبراستقراراتکال به نفس واعتمادبه وجود(لیس للانسان الاماسعی) ماجدوجهدخواهیم کردبه برانداختن خرافات وموهومات منافی باشرع وعقل که باعث عقب مانده گی و بیچاره گی عموم گردیده است، بلی این است مقاصداساسی اداره کنندگان نامه پروین که درهیچ زمانی ازاین خطوط منحرف ومنصرف نشده ونخواهندشد.
روزنامه" پروین خمسه" 98 سال از انتشار اولین روزنامه درایران بود.و81 سال پیش در شهر زنجان منتشر گردیده است.در اولین شماره روزنامه (نوید). پاصفحه به این شرح آمده است.
برای پاصفحه نامه پروین چندین رساله از نویسندگان معروف و مورخین به روز دنیا انتخاب نموده همگی را انتشار خواهیم داد.
قسمتی از کتاب نفیس معرف ابطال را که قلم حقیقت شیم «توماس کارلیل» نویسنده وفیلسوف و مورخ مشهور انگلیس بوده و آن قسمت راجع به عظمت و جلالت پیغمبر مسلمین است محض تیمن وتبرک واهمیت موضوع پا صفحه نمرات اولیه پروین قرار داده یک ارمغان گران مایه به خوانندگان تقدیم می¬نمائیم. زیرا خوانندگان پروین پس از قرائت این قسمت به خوبی خواهند دانست که به هزار یک عظمت پیغمبر خود شانی پی نبرده، دیگران ظل تعلیمات عالیه اجتماعی آن ذات مقدس به این مقام رسیده¬اند.
نظر به اشکال مطالب و تقدس موضوع، ترجمه و تشریح آن را از حضرت حجه الاسلام آقای حاجی میرزا ابی عبدالله دامت افضاله تقاضا نموده حضرت معظم آشنائی مسلمین به علو مقام پیغمبر خودشان و اثبات توافق احکام اسلام با نفس تمدن واقعی و تمایل ذاتی خودشان به ترقی معارف استدعای ما را قبول فرموده¬اند.
در دومین شماره پاصفحه، ترجمه بخشی از «الابطال» «توماس کارلیل» به قلم میرزا ابوعبداله ضیائی مجتهد زنجانی (اعلی الله مقامه) آغاز شده است. و از شماره 58 به تاریخ 28 مرداد ماه 1310 شمسی پاصفحه مرحوم شیخ ابراهیم زنجانی (قزلباشی) بدواً تحت عنوان" نصایح عالیه" چنین معرفی شده است: لایحه ذیل دستور اجتماعی و تعلیم اخلاقی است که حضرت شیخ المشایخ آقای ابراهیم زنجانی دامت افاضاته تقدیم اهالی مسقط الرأس خویش نموده هر تعلیمش مایه نجات و هر دستورش سرمایه حیات جماعت است. حضرت شیخ که در اوان امامت هیچ زمانی از خط حقیقت منحرف و از عصمت و تقوی منصرف نگردید در مرحله سیاست هم معلم تقوای سیاسی ومهذب اخلاق پارلمانی بوده در مدت وکالت هیچ مخالفی نتوانسته است منکر حق پرستی و حقیقت خواهی معظم له بشود.
اهالی محترم زنجان چنانچه در پندهای سودمند ایشان تعمق و تفکر نموده، از روی بصیرت به موقع اجری بگذارند می¬توانند به وجود نسل خلف حساس سالم وطن خواه با ایمان مطمئن گردیده، وداع شخصی و عمومی خودشان را تلف کفایت یک چنین نسل بسپارند.
نظر بر اینکه پندنامه حضرت شیخ دارای بیست و هشت صفحه است لهذا ما آن را قسمت قسمت نموده به نظر خوانندگان محترم نامه پروین می¬رسانیم."


معرفی روزنامه به قلم سردبیر روزنامه پروین خمسه



«روزنامه چیست»؟ روزنامه آئینه افکار عمومی است، روزنامه نماینده استعداد علمی و عملی محلی است.، روزنامه واسطه بین امم و ملل است.، روزنامه کاشف خبط و خطا تقصیر و قصور جماعت است، روزنامه پاسبان منافع و مصالح ملت و مملکت است روزنامه یگانه وسیله ایست که اهالی مشرق را از جریان مغرب و اهالی مغرب را از اتفاقات مشرف آگاه می¬سازد.
روزنامه لذیذترین و مفیدترین میوه¬ایست که نهال تمدن بار داده هیچ یک از ثمرات مدنیت ب ه قدر روزنامه مفید نیست. روزنامه یک لوحه عیب نمائی است که عادات پوسیده و رسومات مضره جماعات را به خودشان نشان داده. یک یک را بیخ کن می¬کند و ... در شماره 119 در آغاز پای صفحه تحت عنوان" ارمغان تازه" چنین بیان شده است.
هردم از این باغ بری میرسد. تازه¬تر از تازه¬تری می¬رسد.
حضرت استاد نا الاجل آقای آقاشیخ ابراهیم زنجانی برای هموطنان محترم خودشان ارمغان تازه ای که با زحمات زیاد تهیه فرموده است تقدیم داشته¬اند که قرائت آن مایه بیداری خوانندگان و وقوف از یک سلسله تاریخی است که تاکنون کمتر از مورخین سابق به این حلاوت و صحت و جمع¬آوری کرده¬اند.
آن تاریخ عبارت از کارهای بی¬نظیر مرحوم سلطان جلال الدین خوارزمی و استیلای مغول بر ایران و بر اسلام- شهادت فجیع سلطان جلال¬الدین مزبوره، غفلت و خودستائی خلفاء آن عصر و فقهای آن زمان و سایر نکات دقیقه که مولف با نهایت زحمت جمع¬آوری فرموده علاوه بر ملت خدمت مهم قابل تقدیری به عالم تاریخ کرده است.
نظر به اینکه هیچ نسخه تاریخی از این نسخه مفیدتر نیافته و در خدمت به روحیات، مفید و جامع ندیده¬ایم لهذا آن را بطور «فیوتن» و یا پاورقی زینت نامه پروین قرار داده و شروع به درج آن می¬شود."
در شماره 305 پاورقی، مرغ جنگلی را به دین صورت شرح می¬دهند.
"پاورقی" بهترین و موثرترین کتاب رمان راستی که رشاد نوری نویسنده مشهور ترکیه آن را نوشته پس از آن آقای آقاشیخ ابراهیم زنجانی به واسطه نزدیکی به اوضاع محل آن را به فارسی ترجمه فرموده است اخیراً تحصیل شده و در جریده پروین بطور پاصفحه طبع و نشر می¬شود. کتاب های رمانی که تاکنون انتشار یافته هیچ یک به قدر این کتاب به اخلاقیات ماها نزدیکتر نبوده است. می¬توانیم بگوئیم که تحصیل آن و انتشارش یک خدمت مهم اخلاقی است که آقای آقاشیخ ابراهیم زنجانی به وطن خود فرموده است.
گر چه کلیه کتاب هایی که معظم له تألیف و تصنیف فرموده یک یک مفید و موثر است ولی این یکی بواسطه نزدیکی به اخلاقیات ایرانی از همه موثرتر و مفیدتر است، برای اینکه بعد از طبع در روزنامه کتاب "مرغ جنگلی" که آقای آقاشیخ ابراهیم نام گذاشته و یا چالی توشی که نویسنده اولیه آن کتاب را موسوم کرده، علیحده متتشر خواهد شد. شیخ ابراهیم زنجانی تا پایان عمر و اطلاعیه فوت که در شماره 359 منتشر شده با روزنامه همکاری داشته است".
آقای خلیق رضوی مدیر دبیرستان توفیق نیزاز همکاران روزنامه بوده است. روزنامه پروین خمسه مستقل بوده و به هیچ حزب و گروه وابستگی نداشته و از روزنامه¬های موفق شهر زنجان بوده که در آن شرایط به مدت شش سال تمام بطور مرتب منتشر شده و حاوی اکثر وقایع شهری و اصلاحات و اقدامات اولیای امور در سال¬های 1309 تا 1315 می¬باشدو جریان¬های سیاسی استان و تغییرات اجتماعی و اصلاحات انجام شده را در اکثر شماره¬های خود منعکس نموده است. ویژگی روزنامه پروین خمسه درمرحله اول کامل بودن آن است. که از شماره 1 تا 506 موجود است، و دیگری سبک نویسندگی ساده و روان ان است، و از نظر وقوف بر مسائل اجتماعی و سیاسی و تاریخی اخبار آن از نفایس عهد پهلوی اول است مورخین و پژوهشگران خود می¬دانند که اگر پژوهش یا تحقیقی بدون مراجعه به همه منابع و اسناد و مدارک صورت پذیرد تا چه حد ناقص و نارساست. این روزنامه در سال اول 120 شماره، سال دوم 83شماره، سال سوم 83 شماره، سال چهارم 76 شماره، سال پنجم 79 شماره، سال ششم 65 شماره، و تا تاریخ یکشنبه پنجم شوال 1355 هجری قمری مطابق 29 آذرماه 1315 که جمعاً 506 شماره مشاهده و در اختیار است به عمر روزنامه نگاری خود خاتمه می¬دهد. دفتر روزنامه پروین خمسه نیز با فوت میرزا عیسی خان قانون¬خواه معروف به ناصر المله که به سبب چاپ روزنامه ناصرالمله تهران(1302-1303)به ناصرالمله شهرت داشته بسته می¬شود.لازم به ذکراست شماره 390 و395 این روزنامه درهیچ کتابخانه پیدانمیشودظاهرانمره 391 اشتباهابه جای 390 منتشرشده وشماره 395تابه حال مشاهده نگردیده
مطالب روزنامه، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی،ادبی،تاریخی وخبری بوده که عناوین مربوط به آنها در تمام شماره¬های روزنامه به چشم می¬خورد. سر مقاله¬ها اکثراً به قلم خود مدیر و صاحب امتیاز روزنامه (عیسی خان قانون¬خواه) با علامت اختصاری (ع ق) نوشته شده مطالب ادبی اکثراً اشعار مرحوم خسرو دارائی (برهان السلطنه طارمی) و فضل الله خان طغرل (مزین السلطان)بوده و برای تشویق دانش آموزان، نوشته¬های ادبی آنان را در شماره¬های متعدد منتشر نموده است. مطالب خبری روزنامه شامل اخبار جهان و اخبار شهرستان ها، اخبار داخلی، و وقایع محلی وبخشی ازان به اگهی های ثبتی اختصاص یافته و در همه شماره¬ها به چشم می¬خورد.درظمن انجام این امرفرهنگی رامدیون مرحوم استادمحسن اردبیلی هستیم روان ایشان قرین رحمت بی کران حق باد. جناب اقای کریم نیرومندپژوهشگروصاحب دائرته المعارف استان زنگان درخصوص شرح حال اقای میرزاعیسی قانون خواه چنین بیان می کند"باکمال تاسف تاکنون هرچه تحقیق وتلاش کردم ازسوابق زندگی ومحله وافرادخانواده وسال تولدوتحصیلات و حوادث و وقایع عمر واثارمعنوی ومادی وی چیزی پیدانکردم، وهمچنین معلوم نیست ایادرنیمه دوم اذرماه وفات یافته و مدتی بیماروبستری بوده است، وایادرهنگام مرگ چندسال داشته است البته همان معمربزرگوارمی گفت مرحوم میرزا عیسی خان قانونخواه مردی باوقاروبلندقدومتشخص بودلباس بلندوپاکیزه به تن وبه سن تقریبا هفتادیا بیشتر نشان می داد بسیارخوش صحبت وزبان داربوده" پژوهشگر جوان جناب اقای رامین سلطانی میرزاعیسی قانونخوا را چنین معرفی می کند.میرزاعیسی زنجانی ازجمله فعالان سیاسی واجتماعی ومطبوعاتی پس ازنهضت مشروطه به شمارمی رودکه گویاازجمله طرفداران پرشوروفعال حزب دمکرات بوده است .ازفعالیت های مطبوعاتی وسیاسی وی قبل ازنشرمطبوعه ناصرالمله درطهران سال 1302 شمسی، اطلاع چندانی دردست نیست ولی ازیک عبارت مندرج درروزنامه خاطرات سیدمحمدکمره ای به عنوان یکی ازسران حزب دمکرات درسال های پایانی قرن گذشته شمسی می توان قراینی دال برفعالیت های جسته وگریخته میرزاعیسی زنجانی درعرصه های سیاسی ومطبوعاتی استنباط نمود کمره ای می نویسد: ورقه سفیدی درخدمت پلوچی های شاهزاده عبدالعظیمی ها ناصرالمله دمکرات زنجانی .طبع ونشرنموده بود (کمره ای/سیدمحمد/ روزنامه خاطرات سیدمحمدکمره ای به کوشش محمدجوادمرادی نیا.دوجلد.تهران.انتشارات شیرازه، 1387 شمسی، ج اول .صفحه 309 ازاین عبارت پیداست که زنجانی قبل ازنشرروزنامه ناصرالمله ملقب به ناصرالمله بوده واینکه اقای صدرهاشمی می نویسدوی پس ازانتشارروزنامه ناصرالمله درسال 1302 لقب ناصرالمله پیداکرده به نظراشتباه می اید". زنجانی فاقدتحصیلات ومدرک تحصیلی به سبک جدیدبوده ولی ادبیات رابراساس تحصیلات سنتی ومکتب اموخته(علی قشمی:تاریخ مطبوعات زنجان.1382.صفحه 164)وروزنامه نگاری ودانش سیاسی- اجتماعی رابرایشان فعالیت های تجربی وسیاسی فراگرفته بودوی درسال 1302 شمسی ودراوج تلاطم سیاسی واجتماعی ایران وکشمکش هایی که برسرنظام جدیدسیاسی کشوردراستانه اضمحلال سلسلسه قاجاردرجریان بوده تصمیم به انتشارروزنامه ناصرالمله گرفت.


شرح حال ميرزا عليخان خطيبى به قلم اقای خطیبی



ميرزا عليخان از خاندان خطيبى و فرزند ميرزا يوسف بود و حدوداً در سال 1297 ه. ق در شهر زنجان تولد يافت و تحصيلات ابتدايى و عاليه را در محل تولد خويش فرا گرفت.و در سن هيجده سالگى به تهران انتقال يافت و در دوره مشروطيت و پس از آن، وارد عالم مطبوعات گرديد و
برخلاف هم قطاران و هم دوره هاى خود به امور سياسى و گرفتن مقامات دولتى علاقه نشان نداد و در تمام طول زندگيش پيوسته با كمال آزادى و آزادانديشى همكار و هم كلام خادمين مطبوعات بود و با چيره دستى و پاكى قلم واندوخته هاى علمى ،اجتماعى ، سياسى ، و .. خويشتن را در قالب مقالات سود بخش چاپ و منتشر مى كرد و مديرداخلى بسيارى از نشريات شهر تهران و پروين خمسه در شهر زنگان (زنجان) بود و در سنگر مطبوعات در خدمت به قشر مستضعف و ستمديدگان و آزاديخواهان و طرفداران دولت مشروطه و ميهن پرستان، انجام وظيفه مى كرد.
مقالات كوبنده وى سركشان و ستمگران را به ستوه آورده و نكات اخلاقى و اجتماعى او بهترين راهنماى جويندگان علم و عمل بود. در نشريه پروين خمسه كه نخستين نشريه محلى استان زنگان (زنجان) بود و از 1309 ه.ش با همت راد مردى از فرهيختگان شهر زنگان به نام ميرزا عيسى خان قانونخواه منتشر گرديد با سمت مدير داخلى به ارائه خدمات فرهنگى و سياسى و ... مى پرداخت. اين نشريه تا 1315 ه.ش منتشر مى شد.
شادروان ميرزا عليخان اگرچه در سه سال آخر عمر، به ضعف بينايى دچار گرديد ليكن تا لحظات آخر عمر قلم رارها نكرد و در صبح 21 ارديبهشت 1315 در موطن خود به رحمت ايزدى پيوست و عالم مطبوعات را تا ابد دچارتحسرو تأسف ساخت…..
در شماره 464 پروين خمسه كه در روز شنبه 24 صفر 1355 ه. ق برابربا 26 ارديبهشت ماه 1315 ومطابق 16 مه 1936 منتشر
شده، سرمقاله ای تحت عنوان فقدان اسفناك نوشته شده و با اين دو بيت شروع مى شود:

حكم المنيه فى البريه جار
ما هذه الدنيا بدار قرار
آنان كه به صد زبان سخن مى‏گفتند
آيا چه شنيده اند كه خاموش شدند


بعد آورده است: سردبير جريده پروين خمسه «على خطبيى زنجان» 21 ارديبهشت ماه دار فانى را وداع گفت. وى از خاندان مظفرى و خطباء فرزند مرحوم ميرزا يوسف خان خطيبى پسرعموى مظفرالدوله بزرگ است. وى متولد۱۲۹۳ هـ. ق در زنجان مى باشد و از 1315 هـ. ق به تهران رفته است.



شرح حال میرزاعلیخان خطیبی به قلم ا —کیهان درشماره 464 روز نامه پروین خمسه همانطورکه تمام مراحل طبیعی زندگانی ازنشروولادت ونبوغ وبلوغ جوانی وضعف وانحطاط پیری درادوارحیاتی انسان لابدومنه است مرگ این ناموس ثابت ولا یتغیرالهی وسنت لایزال طبیعی هم حق ولازم بوده هیچ افریده راازتصادف ووصول به ان چاره ئی نمی باشد.لیکن جای تاسف است که اغلب شکاراین سپاه هولناک، وجودهای ذیقیمتی می شودکه ظهورو بروزامثال انهادریک کشورویک جامعه، محتاج بسی علل واسباب ومقدمات است که غالبا" به یک جا جمع نگردیده تاسف بی پایانی را در قلوب افراد حساس ودیعه می گذارد .
این است صبح دوشنبه21 اردیبهشت جاری دست بی انصاف مرگ شخصی فاضل و برجسته (علی خطیبی زنجانی)سر دبیر محترم و گرامی جریده پروین را هدف خود قرار داد، یعنی پاکترین ودانشمندترین وجود وشیوا ترین و نفیس ترین خامه را پس از سی سال خدمت متناوب به اغلب مطبوعات دوره مشروطیت ایران وشش سال خدمت متمادی به عنوان سر دبیری جریده محترم پروین از صفحه زندگانی محوکرد.
فکری روشن وقلبی حساس وکلکی توانا را در آغوش سکوت و خاموشی مطلق قرار داد زورق پاکترین حیات را در اقیانوس مواج و بی پایان ابدیت وارد و غرق نمود.
علی خطیبی کی بود؟در بادی نظر ممکن است تصور شود دوستی وخصوصیت شخصی باحس مجامله وجلب احساسات مدیر محترم جریده پروین خمسه نویسنده را وادار به نگرش ترجمه فقید شریف نموده
این است با آنکه فقید مرحوم در مرکز ایران و مولد مدفن خود زنجان نزد ارباب سیاست و اصحاب قلم و کیاست بسی معروف است،
لیکن برای مزید اطلاع عموم ودفع دخل مقدر و ابقای یک یادگاری کوچک ولی سوزناک، دو صفحه مطبوعات با ذکر خلاصه ترجمه یک حیات شریف و روشن فقید مزبور را به جامعه معاصر مخصوصا" طبقه محترم محصلین که خدمات خدام حقیقی آزادی میهن عزیز ایران مرهون تقدیر ایام آینده آن طبقه محترم است معرفی مینماید
فقید محترم از خاندان محترم مظفری و خطبا، فرزند مرحوم میرزا یوسفخان خطیبی، پسر عموی مظفرالدوله بزرگ است که تقریبا"در حدود 1293هجری قمری تولد یافته ایام جوانی را با تحصیلات معمولی دوره خود طی کرده از 1315 هجری به طهران مسافرت نموده ابتدا مشرف اداره شکار سلطنتی گردیده بالاخره در 1324 خدمات خود را خاتمه داد.
از1324هجری قمری دوره ظلمانی ووحشت خیز چندین قرنی استبداد به پایان رسیده، عروس دلفریب آزادی و مدنیت حجاب ظلمت را از چهره دلربا و عالم ارای خود بر گرفته، صحنه ظلم و مخوف مملکت را نسیم لطیفی که از سایش بال های زرین فرشته نور بخش آزادی در اهتراز بود، معطر و منور نمود .
اشخاص زیادی از سال های اولی مبارزه مشروطه و استبداد خامه به دست گرفته به میدان قلم فرسایی وارد شدند.
در عرض چندین سال وقایع متوالی این کشور نویسندگان مزبور هر کدام که از زیر چرخ سیاست سالم در آمدند به مقامی نائل شده به تناسب استعداد و لیاقت خود مشاغلی را از وکالت و وزارت و ریاست ادارات اشغال نمودند .
مرحوم خطیبی که لاینقطع در جراید مرکزی، مدیر و یا سر دبیر ویا مقاله نویس بود آنی قلم را ترک نگفته در عین حال خدمت به آزادی و دفاع از استقلال کشور و تربیت ابناءوطن رامقصدخودقرارداده وتالحظات اخرین، جهات مرام مقدس خودراتعقیب نموده و در تمام این مدت با آنکه غیر از قلم، سرمایه ئی نداشت ابدا"به مقام تحصیل مسند و مقامی ازراه مسلک وقلم برنیامده، تهی دست و بی چیز،درعین حال مستغنی وسرفراز،زندگی کرده بهترین حظ و لذت خودرا در خدمات نوعیه مخصوصا" دستگیری افتادگان و مساعدت آزادگان جستجو می کرد.
فقید مرحوم با داشتن رائ روشن وفکر آزاد و اطلاع مبسوط عنصری متدین و خداشناسی واقعی بود، منتهی بر خلاف طریقه ریا پیشه گان سفید جامه سیه کار،عبادت و ستایش ذات قدیم سر مدی را در خدمت خلق که بهترین عبادات است- دانسته. می توان گفت که این عبادت حقیقی و روحانی را تا آخرین نقطه توانایی انجام داده همه وقت وسیله حمایت عاجز و راحتی مستمند و تشویش مستعد را فراهم می کرد .
فقید مرحوم در سه سال اخیر حیات خود ابتدا به ضعف باصره و بعد به مسمومیت خون مبتلا گردید. همانطور که مساعدت جوانمردانه مدیر محترم جریده پروین او را در آخرین ایام حیات از همگنان بی نیاز ساخته بود، او نیز با تقریر مقالات فصیحه وطن پرستانه، دامن تبلیغ میهن پرستی وتربیت جامعه را تا لحظه آخر از دست باز نگذاشته بالاخره پس از بحران چند روزه ممتد صبح دوشنبه 21اردبیهشت نفس آخرین را برآورده عالم فانی را باقلبی راحت ووجدانی آسوده وداع گفته
آن قطره شد به چشمه وآن چشمه شدبه جوی آن جوی با محیط ازل بافت اقتران
ما نیز به پاس خدمات بزرگ آن مرحوم به آزادی ومطبوعات و تشویق نسل جوان به نیکوکاری وبی آزاری، به این شعر شریف رضی که در مرثیه ابواسحاق صابی گفته تمثل جسته می گوئیم
ما کنت اعلم قبلا دفنک فی الثری ان الثری بعلو علی الاطواء
چنانچه خود فقید مزبور هم در مرض موت خود آخرین شعری را که تمثل جست این قطعه میرزای حاجب بود که ما برای معرفی طرز فکر و قریحه فقید مزبور نقل کرده و تاسف نامه خود به آن خاتمه میدهیم :
هرکسی اندر خرابات جهان چون کرد باد چند روزی خاک خورده آخر به خود پیچید ورفت
وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود سر برون آورد بر وضع جهان خندید و رفت 


شرح حال شیخ ابراهیم زنجانی


"زنجانی" – ابراهیم ملقب به سرخه دیزجی فرزندهادی، خرده مالک ابادی سرخه دیزجی درسال 1272هجری قمری متولدوفوت رادرشماره 359مورخ 14 اذر1313شمسی روزنامه پروین خمسه بدین شرح ذکرمی کند:((فاجعه مولمه ))اقای اقاشیخ ابراهیم زنجانی که مستغنی ازهرتعریف وتوصیف بوده اند.اخیرا دنیای فانی راوداع وبه رحمت ایزدی پیوسته اند.مرحوم شیخ پس ازاینکه تحصیلات شرعیه خودرادرعتبات عالیات تکمیل نموده به شهرزنجان مراجعت ومدت هادراین شهراقامت داشته، وظایف عالیه خودشان رابه خوبی انجام داده ودرهرکاری جلب توجه ازخواص وعوام فرموده ودرهرکاری که منافع عمومی منظوربوده کوتاهی نکرده واززمانی هم که به وکالت پارلمانی انتخاب گردیدودرچنددوره چه ازطرف زنجان وچه ازبلاددیگربه وکالت مجلس مقدس شورای ملی انتخاب شده بازجلب توجه ازعموم اهل ولایت کرده ونام نیکی برای خودباقی گذاشته، درمجلس شورای ملی سمت لیدری بالاستحقاق داشته اند.مرحوم مغفوربزرگترین حامی پارلمانی فقراوضعفابوده، درحمایت ضعفاازهیچ اقدامی فروگذارننموده، پس ازچنددوره وکالت به نام نیک، به واسطه کبرسن ازمجلس شورای ملی خارج شده اندودرمدت خروج ازپارلمان هم تمام اوقات خودرابه تالیف وتصنیف وترجمه صرف نموده وکتاب های جالب توجهی که اکثرانهاهنوزهم به طبع نرسیده است به یادگارباقی گذاشته اند.فقید مزبوردرحال حیات، یکی ازمعمرین عصرخودمحسوب شده باکبرسن هیچ وقت ابرازشکستگی وخستگی نمی نمودند. خبرفوت فقید مغفور روزیکشنبه 11 اذرماه 1313 شمسی به شهرزنجان رسیده".
براساس این اطلاعیه انچه درمنابع رجالی موجود.اززندگینامه شیخ ابراهیم زنجانی درج شده کلیه ابهامات برطرف می شودیقینا این ابهامات به علت عدم دسترسی به این منبع بوده.
شیخ ازروحانیون ازادی خواه واز روشنفکران ونمایند گان مجلس شورای ملی به شمارمی رود.مرکزتحصیل :نجف، استادان:میرزاحبیب الله رشتی حاجی میرزاخلیل تهرانی شیخ محمدلاهیجی اخوندخراسانی ملامحمدایراوانی تحصیلات: حدوداجتهاد، مهارت هاوتخصص ها: هیات، تاریخ، مشاغل ومناصب :تدریس، وعظ ،اوقاف،عضوفرقه دمکرات، عضوجمعیت فراماسونری ،ابتکارات ونواوری ها:بنیانگذاری مدرسه به روش جدید. نکته ها وحوادث بزرک زندگی :اوازرجال جنجالی ومعروف تاریخ معاصرایران است. براساس انچه که درمنابع تاریخی نوشته اند،اونیزازاعضاء فرقه دمکرات به شمارمی رفت ودردوره مشروطه هم ازاعضاء جمعیت فراموسون بوده است. شیخ، تنهافردمعمم و به اصطلاح دادستان محکمه ای بودکه به اعدام شیخ فضل الله نوری رای داده است. شیخ مخالف بسیارجدی وسرسخت ملاقربانعلی زنجانی است. شیخ موسی زنجانی درباره وی می نویسد:اوازنظرفضل ودانش معروف وازنظرسیره عملی اش بد نام وزشت کرداراست. وی رای به قبول کردن التیماتوم روس به ایران دادواین امربه مقام حزبی اوخلل واردساخت. فقرومسکد. وی رابرای پذیرش تفکرات وگرایشات تند ضداخوندی وریاست طلبی ومعنویت گریزی اماده نمود.وی ازبنیانگذاران مدرسه به روش جدیددرزنجان می باشد.شیخ سخنگووخطیب ومقتدای اجتماعات مشروط خواه زنجان بوده است. اثار: توضیح مرام دمکرات ،راه زندگی درایران،ترخیص جان وارجان ،شهریارهوشمند،تقریرات درس خارج علم اصول ،چندجلدکتاب درفقه استدلالی، ترجمه کتاب منیته المرید شهیدثانی(2جلد)


شرح حال امیرخسرو دارایی(براساس خاطرات)


 برحسب خاطرات این جانب، امیرخسرودارایی ملقب به (برهان السلطنه)ومتخلص به (خسرو)پسرمرحوم خسرومیرزا،پسرخلیل الله میرزاپسرعبدالله میرزاملقب به (دارا)یازدهمین پسرخاقان فتحعلی شاه قاجارطاب ثراهم هستم واینک مرحله پنجاه ودوم عمر رامی پیمایم. درتاریخ سوم شعبان سال 1310 هجری قمری (پنج ماه پس ازفوت پدرم) ازبطن مرحومه رخساره خانم دخترمرحوم عبدالحمیدمیرزا(پسردیگرعبدالله میرزا)که دخترعم پدرم بوددرطارم بالا درروستای بنارود به دنیاامده ام. ایام کودکی راتحت سرپرستی عم بزرگ ودانشمندخودابراهیم میرزاملقب به برهان السلطنه ،تحصیلات مقدماتی رادرقریه گوهر،نزدشادروان ملامحمدتقی طارمی فراگرفته وبقیه رادرشهرستان زنجان به اتمام رسانیده است ,وی سال ها باعلامه زمانه ومحقق مرحوم حاجی میرزاابوعبدالله ضیائی مصاحب وتااخر عمرنیزازمجالست سایراهل علم ومطالعه کتاب باهمه گرفتاری هاکه داشته احترازنورزیده است. مطالب ادبی او درشماره های متعدد در روزنامه پراوازه پروین خمسه به چشم می خورد.خسرو دارایی چندسال ازجوانی خود رادرکادرجدیدالتاسیس نظام گذراندومدت دوسال ونیم دوران حکومت سردارمویدرانایب الحکومه طارم بود .دررویدادهای دمکرات ها(غائله پیشه وری 1324)شرکت فعال جسته، ریاست انجمن روابط فرهنگی اذربایجان وشوروی رابه عهده داشتند وبعدازشکست جریان دمکرات ها،دربخش شمال غربی کشوردستگیروبه مدت 3سال در زندان قزل قلعه تهران زندانی می شود دراین مدت "ارمغان زندان یامرزبان نامه" منظوم رادر5782 بیت می سرایدوبابیت زیربه ارمغان زندان پایان می بخشدد

سیصدوبیست وهفت بعدهزار هست تاریخ سال این گفتار

پانزده روزرفته ازخرداد اولین سنگ این بنا بنهاد
اخرین روزدرمه مرداد فتح این نامه اتفاق افتاد
دومه ونیم گردددران کار برده منت زطبع گوهربار

کردم این نامه کهن منظوم یادکاری است ازمواقع شوم

عذرخواهم زمحضرادبا زانچه ازنامه رفته سهووخطا


که زیک پیرمردزندانی نیست گم این همه درافشانی



سرگذشت شنیدنی وخواندنی فراوان دیگر است که درحوصله این گفتارنمی گنجد. دوست دانشمندم جناب دکتر یونس قاسمی سلسله مقاله ای بنام" پدرکشته" درروزنامه" امیدزنجان" قلم فرسائی کرده اند .
علی هذا باشصت و سه سال عمردرشهریورماه روزسه شنبه سلخ 1373 هجری قمری درروستای گوهر به رحمت ایزدی پیوست براساس وصیت درروستای بناروددراطاقی که ازمادرمتولدگشته وازدواج نموده بودبه خاک سپرده شده. وقطعه شعری برای سنگ قبربه شرح زیر سروده انداورده می شود. ای رفیقان اگرازراه وفا قدمی برسراین خاک نهید شرطه باشدکه به یک لب خندم منتی بردل غمناک نهید ورنه راضی نیم ازمردن من بارحزنی بدل پاک نهید زانکه دنیانه عزادارغم است گرهمه عمربخندیدکم است . حضرت حجت الاسلام والمسلمین ملاجمال هزاری فرزندایت الله ملااصغربندرگاهی تاریخ فوت امیرخسرودارائی رابدین شرح بیان می کند

اه افسوس زین غم عظما —ماتم اعظمی شده برپا

حیف شهزاده امیرخسرو— رفت ازاین داربی ثبات وفا رهبروسرپرست بودبه خلق –بودملجاء به زمره فقرا ای دریغ ازوفات شه زاده -مردمی ماندبی کفیل درجا این مصیبت بسی اهم بود -تیره گون گشته طارم بالا گرنمائی سئوال تاریخش -به رموزعددشده انشائ روزسه شنبه سلخ شهریور کشت سوی جنان ره پیما مصرع هیجده بودتاریخ برعددشصت وشش اضافه نما ز دست ساقی سیم تن نوشید –ماه کوثرزجنت الماوا 1373
عمرشه زادگان بروالالدین -یاریالطف کن بطول بقا
برهزاری همیشه فرض بود ختم یس وسوره طاها


فهرست مندرجات:



شماره یکم: دوشنبه 19 شوال 1349 مطابق 19 اسفندماه 1309 عناوین :مقدمه/انحصارتجارت ویااقدام حیاتی دولت/اخطاراداری/اطلاع/مجلس شورای ملی/قانون متمم انحصارتجارت/علت انقراض خانواده ها/وظیفه بلدیه چیست؟/پاصفحه/اخبارداخله ایران/اخبارمحلی/بی سیم برلن/بی سیم مسکو. شماره دوم: پنجشنبه 22 شوال 1349 –22 اسفندماه 1309 عناوین:اقایان تجارمحترم/دخل خرج بلدیه/اعلان/درد و دوا/نوشته های طماس کارلیل ویاابطال/مجلس شورای ملی/اطلاعات تجارتی/اخبارمحلی/اخبارداخله/اخطاراداری/اخباررویتر/کلمات قصار.شماره سوم: یکشنبه 25 شوال1349—24 اسفندماه 1309 عناوین:کاروسرمایه/اخلاق/تصحیح/خطابه/نوشته های طماس کارلیل/اقای مدیرپروین خمسه/تقریظ/مجلس شورای ملی/اخطاراداری/اخبارمحلی/کلمات قصار/اخبارداخله.شماره چهارم: چهارشنبه 28شوال -27 اسفند ماه 1309 عناوین:سرمایه واقسام سرمایه/معلوم موهوم/قلم منقلوتی اولین نویسنده عرب/طلوع پروین/قسمت ادبی/کلمات قصار/بودجه جمع وخرج سال 1310/نوشته های تماس کارلیل ویاابطال/مجلس شورای ملی/اخبارداخله.شماره پنجم: شنبه 1 ذی القعده1349 -30 اسفندماه 1309 /تودیع وتبریک/تبریک نوروزفیروز/شایان دقت اقایان محترم تجار/صرفه جوئی ویاافراطه وتفریط/ترجمه ازمرقومه حضرت یوسف طالب زاده مولف حقیقت الاسلام/مقررات به حجاج/اعلان/قسمت ادبی/بودجه مملکتی/مجلس شورای محلی/نوشته های تماس کارلیل/اخبار محلی/اخبار داخله/اخبار رویتر/کلمات قصار .شماره ششم: یکشنبه 16 ذی القعده 1349 مصابق 15 فروردین 1310/ راجع با اقتصادیات/حقیقت زاده تنفیذ است/تقریظ از تبریز/اعلان/نوشته های تمای کارلیل/مکتوب/قصار/قسمت ادبی/طبی/اخبار محلی/ اخبار داخله.شماره هفتم: چهارشنبه 19 ذی القعده 1349 مطابق 18 فروردین 1310 عناوین:/شایان توجه وزارت اقتصاد/اعلان/موقع شناسی و یا وجوب تاسیس کارخانجات ضروری/مکتوب/شوخی/نوشته های تماس کارلیل/قسمت ادبی/اخبارداخلی/اخبارمحلی/ترجمه آخوند یوسف زاده/تاریخچه صحیح دوره مشروطیت/اخبار ولایات/قصار/تشکر/تاتر.شماره هشتم: شنبه22ذی القعده1349-31فروردین1310/ عناوین: اصلاحات متناسب/آزادی و تمدن /اعلان/اقتصادیا خود فلاحت/مکتوب/قصار/ترجمه آخوند یوسف زاده/از سرحدبمامی نویسد/قسمت ادبی/اخبار محلی/کارخانجات وموسسات صنعتی/اخبار داخله نظامنامه قانون/ تاریخچه مشروطیت/شماره نهم :دوشنبه 24ذی القعده1349مطابق23فروردین 1310عناوین: سرمایه حیاتی ویا معارف /سهل و ممتنع/تاریخ مشروطیت/ نظامنامه قانون/ کارخانجات وموسسات صنعتی/ مکتوب ازابهر/قصار/معارف واوقاف خمسه/ادبی/ نوشته های تماس کارلیل/ اهمیت وضعیت قالی بافی/اخبار محلی/اخبار داخله/نظامنامه امتحان طلاب
شماره دهم:پنج شنبه 27ذی القعده1349مطابق26 فروردین1310عناوین: توسعه معارف ویاتقاضای عیدی/ علت حقیقی بحران اقتصادی کنونی/سیستم پول امروزه موجب بحران اقتصادی/ تاریخچه مشروطیت/نظامنامه قانون متمم/قسمت ادبی/نوشته های تماس کارلیل/مجازات اعمال منافی عصمت/قصار/مکتوب/پرگرام/فقه واصول/ اخبار محلی/اخبار داخله/ اعلان/







 


 

 

 

اولین شهردار رسمی زنجان

 

یادی ازعلی اکبر خان توفيقی


                                                                                                           فرج ا... داودی



 این نوشتاراخرین باربه مورخه ۵/۵/۹۱ موردبازنگری واقع شده است.





 

                                        میرزا علی اکبر توفیقی



مجسمه­ ي مرحوم حاج میرزاعلی اکبرتوفيقي در ورودي ساختمان شهرداري زنجان (بولوار آزادي)، عمارت گلي با ساختار سنتي در انتهاي خيابان خواجه نصيرطوسی (موزه شهدا)، رختشويخانه قديمي در محله موسوم به عباسقلي خان، مدرسه توفيق در محله سرچشمه و كارخانه متروكه­ي كبريت سازي سه ستاره با دودكش افسانه­اي در (خيابان صفا)که درحال حاضروبعداز بازسازی درسال1390ش،به عنوان موزه صنعت ازان استفاده خواهدشد  به نوعي با هم پيوند و قرابت دارند. زنجاني­ها با ديدن اين تنديس و اماكن یادشده در ضميرشان سبد سبد خاطرات بسته بندي شده و يافته ­هايي كه خود ديده يا شنيده­ اند فوران مي­ كند و آنها را به كوچه و باغ خاطرات تاخورده رهنمون مي سازد.







 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

قلب خیابانهای زنجان دیگرنمی تپد!!

قلب خيابانهاي زنجان ديگر نمي‌تپد


امروزهمان فرداییست که دیروزنگرانش بودی!!


فرج الله داودی


مردم نو >مطالب رسیده


تاریخ ارسال: 01:40 - 28/01/1386


وقتي به گذشته زنجان مي‌انديشيد در واقع آينده آن را رقم مي‌زنيد. چرا كه گذشته، آينده را ساخته و چراغ راه آينده است. پس بايد اين چراغ را روشن نگه داشت كه راهي طولاني و طويل‌المدت پيش روي ما و شماست. خيابان‌كشي از قديم در شهر زنجان همواره توأم با مشكلات بوده است و در اين راستا حاكمان و ادارات مربوطه در جهت احداث معبر در شهر با مخالفت مالكان و دكاكان و عمارتهايي روبه‌رو بوده‌اند كه ملكشان در مسير پروژه قرار داشته است. نمونه‌هاي عيني آن را در احداث خيابان شمشيري (فرمانداري) منطبق بر سيلاب شوقي و خندق تاريخي شهر با استفاده از ادبيات شفاهي و مكتوب مي‌توان مشاهده كرد كه چگونه افراد با نفوذ با حربه رانت و غيره باعث انحنا و شكستگي اين خيابان گرديدند و به صورت قطره‌اي عقب‌نشيني كردند. (1311 خورشيدي)


پير و ناتوان شده‌اند. نفسهاي آخر را مي‌كشند اين خيابانهاي تاريخي زنجان. با مردمان هاج و واج مانده در معابر شهر كه شاهد و ناظر تاريخ 100 ساله معاصر بوده‌اند. يادآور حركت فايتونها، گاريها، دوچرخه‌ها و اسبان خسته و نجيب بوده است. يادآور حركت كاروانيان روبه سوي كاروانسراها، يادآور با رونق بودن قناتها، آب انبارها و زناني كه كوزه به دوش يا تشت به سر راهي اين مكانها يا رختشويخانه سنتي شهر بودند. و اينك با گذشت چندين دهه از آن روزگاران، يادگاران و ماندگاران چه شده‌اند؟


وقتي به گذشته زنجان مي‌انديشيد در واقع آينده آن را رقم مي‌زنيد. چرا كه گذشته، آينده را ساخته و چراغ راه آينده است. پس بايد اين چراغ را روشن نگه داشت كه راهي طولاني و طويل‌المدت پيش روي ما و شماست.


خيابان‌كشي از قديم در شهر زنجان همواره توأم با مشكلات بوده است و در اين راستا حاكمان و ادارات مربوطه در جهت احداث معبر در شهر با مخالفت مالكان و دكاكان و عمارتهايي روبه‌رو بوده‌اند كه ملكشان در مسير پروژه قرار داشته است.

نمونه‌هاي عيني آن را در احداث خيابان شمشيري (فرمانداري) منطبق بر سيلاب شوقي و خندق تاريخي شهر با استفاده از ادبيات شفاهي و مكتوب مي‌توان مشاهده كرد كه چگونه افراد با نفوذ با حربه رانت و غيره باعث انحنا و شكستگي اين خيابان گرديدند و به صورت قطره‌اي عقب‌نشيني كردند. (1311 خورشيدي)


خيابانهاي معروف يكصد ساله اخير زنجان به جز خيابان مسگرهاي بالا (صفاران ـ سفيدگر) و حكيم هيدجي كنوني در ضلع جنوبي امامزاده كه مربوط به دوره قاجاريه مي‌باشد، بقيه آنها يعني امام، سعدي، فردوسي، فرهنگ (بعثت)،‌ سبزه‌ميدان و … در دوران پهلوي پدر و پسر احداث گرديده است.


به دليل كوچك بودن شهر (منطبق بر حصار قديمي شهر) اكثريت مردم با پاي پياده رفت و آمد داشته و به ادارات و محل كار و حجره‌هاي خود روانه مي‌شدند. خبري از سرويس ادارات و كارخانجات و مدارس و دانشگاه نبوده است، دليل اين كار بدين مناسبت بوده است كه اكثريت ادارات و محيطهاي تحصيلي و مساجد و تجارت و دارالحكومه و ادارات تابعه آن نظميه، امنيه، ماليه، عدليه، بلديه، صحيه و … در بافت مركزي و سنتي فعلي! شهر قرار داشته است. و اهالي شهر عرض و طول زنجان را در چند دقيقه طي مي‌نمودند.


كاروانيان با عبور از معابر وارد سراها و كاروانسراها شده و چهارپايان را در اصطبل جاي داده و خود در حجره‌ها و ميهمانخانه‌ها به استراحت مشغول مي‌شدند.


در چنين خيابانهايي تنها وسيله نقليه غيرموتوري تعريف شده و متداول كه وسيله حمل و نقل مسافر بود، درشكه (فايتون) محسوب مي‌شد كه توسط افراد حرفه‌اي (فايتونچي) صورت مي‌گرفته است. در واقع به جاي تاكسيها و اتومبيلهاي شخصي مسافركش، ايفاي نقش مي‌كرده و كرايه‌شان از 10 شاهي تا پنج ريال بوده است. شايد باور اينكه خيابانهاي موجود شهر زنجان روزگاري محل تردد گاريها و درشكه‌ها بوده براي نسل جوان شهر قابل هضم نباشد ولي طبق واقعيات روانشناختي و مردم‌شناسي منطقه اين يك واقعيت تاريخي مي‌باشد.


و شايد وجود موزه مردم‌شناسي منطقه و اينكه حلقه‌هاي مفقود شده تاريخ يك شهر و برگهاي گم گشته تاريخ و جغرافياي اين منطقه هويدا گردند احساس مي‌شود.


به گفته معمرين و بزرگان حدود بالاي 50 دستگاه فايتون در شهر زنجان فعاليت داشته و رانندگان آن بايد در امتحان شهري قبول مي‌شدند و مجوز مي‌گرفتند. محل ترمينال (پايانه) اين درشكه‌ها در محل دروازه ارك كنوني بوده كه وسيله خود را با آب قنات موجود تر و تميز مي‌كردند. به گفته افراد كهنسال شهر فقط ذوالفقاريها يك ماشين داشتند كه به مرور زمان در دوران حكومت رژيم پهلوي اول و دوم به تدريج چندين دستگاه ماشين ”واكسال“، ”پايدا“، ”فورد“، ”دكاوه“، ”ويكتوري“، ”ماسكوويچ“”جيپ كالسكه‌اي“ "بنز180" و.... وارد حريم خيابانهاي كنوني !! شهر زنجان گرديدند. و بدين ترتيب وسائط نقليه موتوري كم و بيش جايگزين فايتونها شده و فصلي جديد در رفت و آمد و تاريخ شهر و محال خمسه گشوده مي‌شود.


در جوار ورود اتومبيل، دوچرخه‌هاي متنوع (ئيل‌آتي) با ماركهاي ”شير خوابيده“، ”سه تفنگ“، ”هركولس“ و ”مارنشان“ هم به نوعي وسيله گشت و گذار و حمل و نقل شده و ورود دوچرخه‌ كورسي (مسابقه‌اي) به زنجان با مخالفت برخي افراد مواجه شد!!

نظميه (شهرباني) زنجان كه موتوريزه نبوده و جهت اقدامات و مأموريتهاي خود از اسب استفاده مي‌كرده است بعد از ورود اتومبيل به زنجان دچار تغيير و تحول شد و سرآغازي جديد در سير حركتي شهر زنجان كه تا عصرحاضر ادامه دارد شروع گرديد.


با ازدياد جمعيت و گسترش شهر، مهاجرت، تولد ادارات جديد و دگرگوني فرهنگها و خرده‌فرهنگها، فايتونها (درشكه) كه مردان كت و شلوارپوش و زنان روبند به چهره بر آن سوار مي‌شدند به تاريخ نانوشته زنجان پيوستند و ارابه‌هاي آهني! جايگزين ارابه‌هاي چوبي گرديدند!


واژه‌ها و كلمات هميشه در طول تاريخ حيات در برابر خواسته‌ها و نيازهاي انساني شكل يافته‌اند و به وجود آمدن واژه‌ها و ابزار براي برطرف كردن احتياجات و برقراري ارتباط بين توده مردم بوده است. با گذشت ايام به تدريج كاربري برخي وسائل و واژه‌ها به علت عدم نياز به آنها كمتر گرديده و يا به كلي محو گرديده‌اند و شايد در آرشيو قلب معمرين جاخوش كرده باشد و اين همان دگرگوني فرهنگهاست كه چيزهاي نو جايگزين وسائل و واژه‌هاي قديمي مي‌شوند.


بعد از طي ساليان دراز كه از نشو و نما و مرگ فايتونها در شهر زنجان مي‌گذرد ـ گويا ـ واژه‌ها دچار حركت ارتجاعي (عقب‌گرد) شده‌اند، بزرگان شهر و افراد ميانسال و حتي جوانان در مواقعي كه در ترافيك سردرگم و راه‌بندانهاي طويل زنجان به مخمصه مي‌افتند يك تكيه‌كلام منحصر به فرد دارند؛ بوخياوانلار، درشگه خياوانيدي كه وجه تسميه آن را مي‌توان جوابگو نبودن خيابانها به عصر حاضر و خوردن كفگير به ته ديگ دانست. اين خيابانهاي سنتي و تاريخي با قدمتي نزديك به يكصد سال دچار ازدياد ضربان قلب گشته‌اند و مردم با بيان اين جمله ناتمام صداي اعتراض خود را غيرمستقيم به گوش مسئولان مي‌رسانند كه ايهاالناس كار خيابان‌كشي در زنجان كنوني با روند روبه رشد توليد انواع خودروها همخواني و همگوني ندارد و جاي تأمل دارد كه چرا و چگونه در خيابانهايي كه محل تاخت و تاز درشكه‌ها و گاريها بوده است اينك هزاران خودرو در چند لاين مختلف در حال گذر يا منتظر حركت باشند!!


يكي از ساز وكارها و عوامل شكل‌دهنده ساختار روحي و رواني مردم خمسه (زنجان) در دهه‌هاي گذشته اعمال زور و ارعاب به دليل تسلط فئوداليسم بر منطقه بوده كه توسط ملاكين و خانهاي حكومت‌گر صورت مي‌گرفته است و از هرگونه تعريض در معابر و بخصوص در هسته مركزي شهر جلوگيري به عمل مي‌آوردند و مردم با گفتن ”منه‌نه، سنه‌نه“ از خود سلب مسئوليت كرده و نتيجه چنين طرز تفكري (به من چه ـ به تو چه) يكي از لايه‌هاي بروز اين ساختار رواني بوده است.


حال آيا واقعاً اهالي زنجان به همه چيز بي‌تفاوت بوده و مردماني ساكت و آرام هستند و يا در ابعاد ديگري داراي مشخصات بارزي همچون شرم و حيا بوده و آگاهيهاي اجتماعي و فرهنگي فوق‌العاده دارند ولي همواره با مشكلات صبورانه برخورد كرده و مي‌كنند و منتظر الهامهاي غيبي براي حل مشكلات شهري و شهروندي نيستند!! در دهه‌هاي بعد از انقلاب مردم زنجان به خودباوري رسيده‌اند و شور و شعور خود را با شركت و دخالت در برنامه‌هاي اجتماعي، عمراني و فرهنگي و صنفي نشان داده و با پرس و جو از مسئولان اجرايي و مطرح كردن خواسته‌هايشان شكوفايي فكر و آرمانهاي خودشان را به ثبوت رسانده‌اند.


                                             ***


تحولات متعدد دو دهه اخير باعث و باني رشد جمعيت شهري در زنجان گرديده كه ما شاهد بوديم براي نخستين بار جمعيت شهري در كل بر جمعيت روستايي فائق شده و مسئولان مواجه با انفجار جمعيتي تازه شهرنشين شدند كه در برنامه‌هاي خودشان هيچگاه آن را پيش‌بيني نكرده بودند و به دليل اينكه محور صحبتهاي ما در پيرامون ترافيك و شهرسازي و خيابان‌كشي مي‌باشد فقط در اين حول و حوش صحبت مي‌كنيم. به دنبال مهاجرت بي‌رويه به شهر، شهرنشيني بر خدمات‌رساني ادارات پيشي گرفته و مسئولان مربوطه به يكباره مواجه با نيازها و خواسته‌هاي متعدد مردم شهر گرديدند كه در برنامه‌هاي خود پيش‌بيني نكرده بودند و با پتانسيل كنوني هيچگونه سنخيت نداشت و فرجام اين مسئله باعث سنگيني ترافيك انساني، ترافيك اتومبيل، آلودگي هوا، بالا رفتن هزينه‌ها و رشد بيكاري پنهاني (مسافركشي با وسيله شخصي) افزايش مصرف بنزين، تغيير الگوهاي رفتاري و … گرديد.


براي يادآوري بايد گفته شود كه جمعيت زنجان در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي حدود 100 هزار نفر بوده است كه اين مقدار نفوس الان به بالاي 300 هزار نفر رسيده است. سال 1365 چندصد دستگاه تاكسي نارنجي در سطح شهر تردد داشتند و در حال حاضر اين مقدار به تعداد بسيار زيادي فزوني يافته است و يا در همين سالهاي ياد شده ميني‌بوسهايي در سطح شهر با گرفتن پنج ريال اقدام به جابه‌جايي مسافر مي‌كردند ولي هم‌اكنون در ناوگان درون شهري اتوبوسراني 130 دستگاه اتوبوس سازمان تابعه شهرداري بدين كار مشغول هستند و در كنار اينها، هزاران دستگاه خودروي شخصي يا آژانس (تاكسي‌تلفني) مشغول به كار هستند و افزون بر اين مسائل، به خاطر نياز به خدمات اداري (دولتي) و شخصي در بافت قديمي شهر يك نوع تمركزگرايي نوين از باب ايجاد شعب جديد بانكها، مغازه‌هاي نوبنياد، ساختمان پزشكان و باشگاههاي ورزشي و … ظهور يافته‌اند و به اين ترتيب با مراجعه متعدد افراد به اين مراكز و عدم گنجايش معابر و خيابانها كه بايد پذيراي هزاران هزار ماشين تازه توليد شده مي‌شدند كم كم معضل راه‌بندان و گره‌هاي كور ترافيكي در زنجان خود را هويدا نمودند و نتيجه نهايي اين كه افزايش جمعيت و خودرو با خدمات ارائه شده از سوي ادارات موازي هم نبوده‌اند. خيابانهاي شهر را اگر در گذشته در عرض مدت كمي اهالي آن طي مي‌نمودند اينك بايد فقط در يك محور آن حداقل نيم ساعت معطل بشوند.


با وجود اينكه در 10 سال اخير مديران اجرايي و مسئولان از گشايش و افتتاح طرحهاي پاركينگ طبقاتي، خيابان طبقاتي، پل زيرگذر ـ روگذر، پروژه داودقلي ـ دلجويي، طرح ايجاد مترو، طرح سبزه‌ميدان بزرگ و … خبر داده‌اند ولي هيچكدام عملي نگشته‌اند.


خلاصه اينكه در شهر زنجان پديده‌اي نوبنياد به نام ترافيك پديدار گشته و به صورت گلوله برفي مي‌ماند كه عنقريب به بهمني عظيم تغيير خواهد يافت و باتوجه به اينكه (طرح هر خانه يك خودرو ملي در حال انجام است!!) وسواس مسئولان و حساسيت مردم در اين مورد (ترافيك) بايد بيشتر نمايان گردد.



در سالهاي اخير و روزهاي نزديك به آغاز سال جديد، هر تازه‌‌وارد و هر شهروندي مشاهده كردند كه چگونه ازدحام انواع خودروها و عابران پياده در خيابانهاي كم‌عرض بافت مركزي شهر زنجان موجب راه‌بندانهاي زياد، تصادفات، عصبانيت، درگيريهاي لفظي و فيزيكي و اتلاف وقت گرديد. البته تردد وسائط نقليه در ديدگاه اوليه ذهنيت منفي ايجاد نمي‌كند. اما وقتي يكي از مظاهر صنعت (اتومبيل) به مقدار زياد و بدون ضابطه و كنترل و جهت استفاده غيرضروري در شبكه شهري به حركت درمي‌آيد مشكل بغرنج ترافيك نمايان مي‌گردد.


با تمام فعاليتهايي كه اداره شهرداري و معاونت راهنمايي و رانندگي در جهت بهبود وضعيت ترافيك در شهر انجام داده‌اند در مقايسه اجمالي بين شهر زنجان و شهرهاي همجوار آن كه به مراتب از زنجان بزرگتر بوده وسائل نقليه بيشتري دارند در آن شهرها نظم نسبي حاكم بوده و معضل ترافيكي لاينحل ندارند. توسط دست‌اندركاران اين شهرها براي حمل و نقل مسافران سازماندهي لازم به عمل آمده و مسيرهاي ويژه تعيين شده است. ماشينهاي شخصي مسافركش سامان بخشي شده و در تقاطعها در چهار طرف خطوط عابران پياده، خط‌كشي صورت گرفته است (به خاطر عدم تداخل و بي‌نظمي) شماره‌برداري اتومبيلهاي متخلف صورت نمي‌گيرد بلكه به جهت بار آموزشي كه تحويل برگ جريمه به راننده دارد برگهاي جريمه را به رانندگان تحويل مي‌دهند. جرايم رانندگي براي جلوگيري از اعمال خلاف است ولي در زنجان هيچ سودي براي قانون‌مداري نداشته و منبع درآمد سرشاري براي راهنمايي مي‌باشد و راننده بيچاره موقع خلافي گرفتن بايد دو برابر هزينه را متقبل شود.


وضعيت حمل و نقل درون‌شهري، دشواري حركت خودروها در بافت سنتي شهر زنجان به گونه‌اي بوده كه بر هم زننده نظم سابق گرديده است. عرض كم معابر، تمركز فعاليتهاي تجاري در قلب شهر، ضعف سيستم حمل و نقل عمومي، افزايش جمعيت، عدم تمركز‌زدايي، نبودن خيابانهاي هم‌عرض، عدم محورگشايي، ناكارآيي برخي طرحها، عدم حركت گردشي تاكسيها در سطح شهر، هرج و مرج در نحوه سرويس‌دهي ماشينهاي مسافركش، تردد ماشينهاي تك‌سرنشين در ساعات شلوغي بافت مركزي شهر، ورود ماشينهاي از رده خارج شده تهران به زنجان، از جمله عواملي هستند كه در بار ترافيكي شهر زنجان دخيل مي‌باشند.


مسئولان شهر زنجان در جهت روان كردن راه‌بندانهاي طويل در معابر، اقدام به مسدودسازي يا يكطرفه كردن برخي خيابانها كرده‌اند و همچنين به طور مقطعي در محور انقلاب و بلوار آزادي در برخي از ساعات شبانه و روز به خودروهاي شخصي اجازه ورود به اين حريم نداده و سرريز اتومبيلهاي شخصي راهي سعدي جنوبي مي‌گردند كه به جهت عدم ظرفيت اين خيابان و خيابان خيام، ترافيك درون‌شهري به اين منطقه تزريق مي‌شود و باعث سردرگمي راننده‌ها، مغازه‌دارها و مسافرين مي‌گردد و به مناسبت پارك ماشينهاي دهات جاده‌ بيجار در خيام از جلوي كاروانسرا سنگي تا سه‌راهي بيجار گره‌هاي مختلف ترافيكي به وجود مي‌آيد.


علاوه بر ترافيك آزاردهنده در شهر، متأسفانه پاركينگ هم پيدا نمي‌شود و اگر برحسب اتفاق جاي خالي هم باشد، صاحبان دكانها و گاراژها با چيدن جعبه ميوه، پيت حلبي و … از پارك كردن اتومبيل در مقابل ملك خود جلوگيري مي‌كنند! اگر خداي ناكرده اتومبيلي در اين خيابانهاي تنگ و شلوغ دچار نقص فني شود تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. تصادفات خودروها ديگر جاي صحبت نداشته و به صورت عادت درآمده است.


سالانه بيش از 10 هزار دستگاه خودرو به ناوگان عمومي و خصوصي شهر افزوده مي‌شود و اين كار با موجوديت و كيفيت خيابانهاي فعلي (عصر قاجاريه و پهلوي) وفق نمي‌كند معابر زنجان تعريض نبوده و هيچ‌گونه آزادراه استاندارد وجود ندارد.


روزانه دهها دستگاه خودروي ملي توسط تريلرهاي دوطبقه در خيابان (كمربندي خيام) تحويل نمايندگيها مي‌گردد كه وارد معابر شهر شوند! ولي دريغ از مختصر خدمات رساني از سوي مسئولان امر كه كلاف سردرگم ترافيك زنجان را بهبود بخشند و سامان بخشي ترافيك شهر را به 10 سال آينده وعده مي‌دهند گويا نمي‌دانند تا آن موقع علاوه بر افزايش تعداد اتومبيلها، مسئولان هم عوض خواهند شد و اين دور تسلسل ادامه دارد!!


در شرايطي كه مسئولان امر به خاطر هزينه بالاي سرعت‌گيرهاي پلاستيكي از سرعت‌گيرهاي آسفالتي استفاده مي‌كنند و به جهت نامعلوم بودن آنها، تصادفات زياد و خرابي جلوبندي خودروها پيش مي‌آيد و در شرايطي كه به دليل نبود پياده‌روهاي عريض، مردم با ورود اجباري به مسير حركت ماشينها از حركت روان آنها جلوگيري مي‌كنند، آيا مي‌توان به اميد 10 سال آينده دلخوش بود؟


مسدود شدن خروجي برخي محورهاي شهر و ورودي برخي كوچه‌ها كه به توسط تابلوهاي راهنمايي و رانندگي، ميله‌هاي آهني، چيدن بلوكهاي سيماني و يا با حضور فيزيكي مأموران صورت گرفته است كه هيچگونه تناسب و هارموني لازم با وضعيت موجود ندارد در جاي خود مايه نگراني است. اگر خداي ناكرده افرادي دچار سانحه‌اي شوند عمليات اورژانسي (فوري) بي‌تأثير خواهد بود و يا اگر خانه‌اي يا مغازه‌اي دچار حريق، ريزش چاه و ساختمان و … شود سيستم حمل و نقل آتش‌نشاني نمي‌تواند به طور ضربتي وارد عمل شود. آيا به جاي مسدود نمودن ورودي و خروجي محورها و كوچه‌ها، نبايد محورهاي جديد گشايش يابند يا معابر موازي افتتاح گردند تا راننده‌ها و مسافران به خاطر جلوگيري از اتلاف وقت در پشت رُل ماشينها و داخل ماشين مجبور نشوند روزنامه يا كتاب مطالعه بكنند!!


مسئولان محترم ترافيك شهر آيا نبايد تمام نقاط ترافيك‌خيز شهر را در تيررس داشته‌ باشند؟ آيا نقاط حساس شهر زنجان فقط در خيابان امام و سعدي وسط خلاصه مي‌شود؟ تقاطع خيابان مفتح (درمانگاه) در فرودگاه، تقاطع صفرآباد، سر بازار راسته امامزاده، كمربندي خيام، انتهاي جمهوري (بي‌سيم) هميشه مواجه با راه‌بندان و بار سنگين ترافيك بوده است. در بيشتر معابر شهر، اتومبيلها پارك دوبله و سوبله مي‌كنند و گشتيهاي راهنمايي و رانندگي با بلندگو اين ماشينها را تشويق به حركت مي‌كنند و مسئولان در قبال هرج و مرجها و حكومت خانخاني خودروها با گفتن اينكه خيابانهاي شهر كم‌ظرفيت مي‌باشند صورت مسئله را پاك مي‌كنند. در تمام ايستگاههاي اتوبوس و تاكسي، سواريهاي مسافركش به صورت عمودي و موازي هم ( چند لايني) پارك كرده‌اند و بازرسان تاكسيراني و مأموران راهنمايي عكس‌العملي نشان نمي‌دهند.


آيا اصلاح و پالايش و بهسازي ايستگاهها كه از سوي رئيس سازمان تاكسيراني عنوان شد، نبايد عملي گردد؟ (در شبكه حمل و نقل درون‌شهري تاكسيها 300 هزار نفر را روزانه جابه‌جا مي‌كنند)


از لحاظ ساختار شهري از باب معضل ترافيك شهر زنجان همواره دچار مشكل بوده و هست. يافته‌هاي موجود نشان مي‌دهد كه مسئولان امر از آغاز فعاليت شوراي شهر (دوره اول) تا پايان دوره دوم آن در راستاي سامان‌بخشي به راه‌بندانها و ترافيك شهر اقداماتي كرده و وعده‌هايي را داده‌اند و با توجه به اينكه ارديبهشت‌ماه 1386 آغاز فعاليت شورائيان سوم مي‌باشد اميدوارانه به انتظار خواهيم نشست تا شعارها و وعده‌‌هاي تبليغاتي اعضاي محترم شوراي سوم شهر چقدر جامه عمل بپوشد!


براي يادآوري بايد عرض شود كه نزديك به 10 سال از وعده گشايش محور داودقلي ـ دلجويي مي‌گذرد و از طرحهايي مي‌باشد كه همچنان عملي نگشته است و حتي فاز اول آن (دروازه رشت ـ سعدي وسط) هم تحقق نيافته است. افراد خبره و كارشناسان عقيده دارند حتي در صورت اجراي عالي آن اين طرح مسبب انتقال گره كور ترافيكي از مكاني به مكاني ديگر خواهد شد. (در تقاطع جديدالاحداث زينبيه با خيابان فرمانداري، صفهاي طويل خودروها مبين اين نظر افراد كارشناس مي‌باشد) كارشناسان امور شهري ابراز مي‌دارند كه اولويت اول و نياز كنوني ساختار قديمي و سنتي شهر زنجان (خاستگاه اوليه) كه معابر آن براساس نيازهاي 100 (يكصد سال پيش) بنيان گرديده است بايد ريشه‌يابي شده و طرحهايي براي نيازهاي يك قرن بعد افتتاح و گشايش يابند.


به جهت اجتماع مراكز خدماتي، تجاري، فرهنگي، اداري در بافت مركزي (بر اساس نيازهاي اوليه دهه‌هاي پيشين) در حال حاضر بايد جلوي ساخت و ساز مراكز اين چنيني در قلب شهر گرفته شود و استدلال مي‌كنند كه احداث مراكز جديد در بافت مركزي شهر علاوه بر هزينه بالا موجب گره‌هاي ديگر خواهد بود و ادامه مي‌دهند كه فضاهاي تجاري و خدماتي ـ اداري را به كمربندي شمالي انتقال دهند كه به خاطر فضاي باز و مجاورت آن با شهركهاي اقماري، تردد ماشينها به شهر كمتر خواهد شد (هم‌اكنون در تقاطع چهارراه سعدي و خيابان امام، برجكهايي كه كاربري تجاري و خدماتي خواهند داشت در حال احداث مي‌باشد) در جوار اين مسئله مسئولان در رابطه با انتقال كارگاهها و مغازه‌هاي صنعتي، مكانيكي، تراشكاري و خدمات خودرو، به سايت كارگاهي كار ارزنده‌اي نكرده‌اند. شايد نفوذ و قدرت مانع اين طرح كارگشا و راهگشا مي‌باشد. در رابطه با اصلاح هندسي ميادين شهر از جمله دروازه ارك كه باعث صفهاي طولاني خودروها در اين منطقه شده است، رانندگان سواريهاي شخصي و مسافركش و تاكسيها مبادرت به عبور از كوچه‌ حكيميان به طرف دگرمان ارخي (17 شهريور) مي‌كنند كه باعث ناراحتي اهالي اين كوچه گرديده است و همچنين براي فرار از ترافيك عريض و طويل ميدان 15 خرداد به طرف بلوار استقلال وارد كوي قديمي گونيه شده و به جهت نبودن پياده‌رو در اين كوي و پرتردد بودن اين معبر افراد پير و كودكان و دانش‌آموزان مواجه با خطرات مي‌شوند.


از جمله طرحهاي مسئولان اجرايي شهر زنجان كه بعد از مدتي فعاليت تعطيل گرديد و به تاريخ خاك خورده اين منطقه پيوست پاركينگ طبقاتي (در محل عليمردان حامامي) مي‌باشد و به علاوه طرح بزرگ سبزه‌ميدان كه طراحي آن از سالهاي پيش آغاز شده و هنوز اندر خم يك كوچه است. طرحهاي زيرگذر، روگذر طرحهاي آرمانگرايانه!! خيابان طبقاتي، مترو شهري از سايان تا دانشكده كشاورزي هم از جمله پروژه‌هايي هستند كه مسئولان آنها را مطرح كرده‌اند! ولي اي كاش اول از همه چاله ‌و چوله‌هاي خيابانها را ترميم مي‌كردند.


طبق يك قانون و اصل نوشته يا نانوشته‌ ايست قلبي به مفهوم مرگ عمودي است، يعني تمام شدن، زرد پاييزي شدن، قلب خيابانهاي اين شهر كهن ديگر نمي‌تپد، دلبريهاي آن تمام شده است.


                                                                             فرج‌ا… داودي

 

پرسه درخاطرات شهر(محله گونیه)

    ضميمه مقاله (گونيه تاريخ خاك خورده شهر زنجان)


              مثقالي از هزاران خروار خاطره


               پرسه در خاطرات شهر كهنه


               فرج الله داودي


شهر البومي است از خوشي ها و غصه ها ، دوستي ها و دشمني ها ، ثروت ها  وفقرها و صد ها پيكره ديگر كه هر عكس عمقي به اندازه همان شهر دارد.

وقتي از چهار دروازه ورودي پا به شهر مي گذاريم ، هزاران نماي مختلف ازادم ها ، رفتارهای اجتماعی ،عمارات ، اتومبيل ها و غيره... مشاهده مي كنيم.

نحوه احترام كردن،،سلام كردن،راه رفتن،صحبت كردن،نگاه كردن.....توماني صنارباهمدیگر فرق دارند. يك شهر يك چهره نداشته بلكه به تعداد شهروندانش چهره دارد.هر محله و هر كوچه اي بر اساس خواست اوليه اهالي محل نام خاصي داشته وكما كان اين اصل از سوي افراد قديمي رعايت مي شود.(اسامي غير كتابي وغير شهرداري!!) محلات در خاستگاه اوليه به عنوان واحد هاي شهري شمرده شده وحاكمان محلي با توجه به اهميت وشاخصهای انها اعما ل نظرمي نمودند!!.

درخاستگاه ابتدایی، مناطق شرقي شهر زنگان تاحد فاصل سبزه ميدان به نام يوخاري باش ومناطق غربي تا حد فاصل بازار بالاوپايين(خ فردوسي)را اشاقي باش قلمداد مي کردند ودراين راستا افرادي تحت عناوين نايب، داروغه وداروغه باشی به همراه گزمگان ونوچه ها و.... به رتق و فتق امورانتظامی شهر، مشغول بوده اند.

كهنه شهرزنجان، شهرمحله هاست.درمبحث زنجان شناسي باز كاوي وباز شناختي محلات، كانالي در جهت رسيدن به تاريخ وادبيات قديم مي تواند باشد.شهر زنجان كه فرازونشيب هاي زيادي درطول تاريخ داشته وصورتك هاي زيادي به خود ديده تا به فضاي كنوني رسيده در همه حا ل شهرمحله هاست چه علمي ويا عاميانه شهر محله هاست. پاسخ اين پرسش براي اهالي بومي زنجان!!!حياتي است:(بچه كجايي!؟) محله اي را كه نام مي بري! پي به شخصيت وعقبه اجتماعي انسان مي برند.(بچه فلان محله:شوقي،دبغ لر(دباغها)، چوقورلار، گونيه، دروازه ارگ، حسينيه، سر چشمه وغيره) مثلا: بچه هاي انجا خيلي با صفا هستند، يا خيلي دعوايي مي باشند، يا همه صنعتگرمی باشند، يا همه درس خوان يابچه مايه دارند و يااقا زاده ويا خان زاده وياخيلي اتوزده تشريف دارند!!.

شهروندازطريق محله اش(محله پدري) با شهرارتباط برقرار مي كند.مبداء ومقصد شهروند محله اش مي باشد، احساس تعلق خاطر نسبت به محله، احساس تعلق به شهر مي باشد.محلات همواره در گذر زمان محل شكل گيري خاطرات ايام مختلف حيات انساني بوده ومرور انها به نوعي مي تواند مايه ي پو يايي وباز گشت به خويشتن باشد.

سخن گفتن اززنجان سخت است،چه زنجان ديروزي كه ورقهايي از تاريخ معاصرايران رابه خود اختصاص داده است وچه زنجان امروزبا واقعيتي تلخ كه ازديدگاهي پيچيده به نظر مي رسد(ازدياد مهاجرتها، كلاف سر درگم ترافيك، خيابانهاي عصر اسب وقاطر، زير پا گذاشتن حقوق شهروندي و....) واز نظرگاهي، شهري بسيار ساده ودرجه سه شهري كه در دهه هاي گذشته، بهترين وزيباترين بوستانها وباغات ومعابر را داشت واينك از فشار وتراكم جمعيت، بوي گازوئیل، بوق ممتد اتومبيلها، تابلوهاي تبليغاتي و.....پر هياهوترين خيابانها را به خود گرفته است!! ولي شايد درگذر زمان زنجان درحال شدن باشد شايد!!! زنجاني كه ديگر محله هاي قديمي اش از سكه و نفس افتاده اند ، شهري كه اعتبارش محله هاي قديمي و نامدارش بود، محله هايي كه هر كدام تعريف و اصالت و هويتي تعريف شده از خود داشتند و امروزه ، همگوني و يكساني و بي هويتي و عدم تعلق خاطر ساكنان اوليه و كوچ كرده اش به اين محلات بلاي جانش شده است. ايا مي شود با تمهيداتي و با شرح مختصري از تاريخچه محلات زنجان به احياي دوباره اين محلات پدري كمك كرد؟!!


                              **********************


توانجارا به خوبي مي شناسي ، فرزند ت ، پدرت و حتي پدر بزرگت هم ان جا را به خاطر دارد چرا كه محل زاد و ولد گروه بي شماري از اهالي شهر بوده و به نوعي هم، انها وابستگي عاطفي به ان داشته و دارند. (محله گونيه : بريده اي از تاريخ و فرهنگ قديم زنجان) كه اينك در همهمه ي عابران و تردد اتومبيل ها گمشده است. كمتر از ساكنان اصيلش باقي مانده است ، اعتبار گذشته اش را ندارد ، قديمي هايش بيشترشان رفته اند و افراد باقي مانده حتي از خانه بيرون نمي ايند.

اشناياني كه خود در محله پدري غريب به نظر مي رسند ، افرادي كه از كودكي در اين محله قديمي بزرگ ، جوان و پير شده اند و كهن سالي خود را با قدمتي به اندازه عمر گونيه پيوند زده اند. و اين چنين است كه در گذر زمان و با هجوم فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها همه چيز رنگ مي بازند.

اگر از سالمندان و بزرگان گونيه در مورد تاريخچه محله بپرسيد نگاهشان را به دور دست ها مي اندازند و از زنجان قديم و محلات ان و تاريخ اجتماعي ان، ها سخن مي گويند كه احساس خاصي به ادمي دست مي دهد. نمي دانم به كوچه پس كوچه هاي سنتي گونيه رفته ايد ، حس تلخي دارد انگار خاطرات خوب كودكي و جواني از اين محله پر كشيده اند ، ادمي فكر مي كند اين  جا دنياي ديگري است، مثل اين كه گونيه در خاستگاه قديمي، نقطه ي صفر مرزي جغرافیای غرب زنجان نبوده است!!.( كوي گونيه در بافت قديمي وسنتي شهر ((خاستگاه اوليه )) در راستاي راههاي ورودي به شهر قرار داشته و، وجود پته خانه گمركات واخذ ماليات، بر سر كوچه حيدرعلي نشانگراین موضوع بوده است.)

اينك گونيه پير و فرسوده شده ، نفس هاي اخر را مي كشد اين پير تاريخ زنجان زرده پاييزي شده ، هن هن نفس هايش شنيده مي شود. كهنسالي كوي گونيه با كوچه ها و عمارت هايش و باقي مانده ساكنان اصيلش ، حكايت از تاريخ يك شهر دارد حكايت از گفته ها و نا گفته ها ، داستان اب انبار خراب شده اش كه مجسم كننده ي زنان كوزه به دوشش مي باشد ، حمام خراب شده اش كه تداعي گرافراد بقچه به بغل بوده و پته خانه اش ياد اور عبور كاروانيان و چاروا داران مي باشد ، و منازل كاهگلي با ديوارهايي با خاك هاي گلي مزروعيت و با هشتي و دالان هاي با صفا يش و حياط ها و باغچه هاي مشجرش ، شير فشار ابش و دکاکینش با شاه تخته هايش!!(درهاي تخته اي كه در دو ناودوني چوبي بالا و پايين كه تخته هايش در ان به پهلوي هم قرار گرفته و شاه تخته اي ان را محكم مي نمود) همه و همه نمايان گر روزگاران دور و دراز ان است.

شايد ياداوري ايام گذشته  به كار زندگي امروز ما نيايد ولي به يقين مي تواند اوقات فسرده و كسل كننده امروز ما را با خوشي ها و شيريني هايي كه از ان ها جزء در داستان ها، رد پاي انها باقي نمانده است پيوند دهد. در همه حال ما را گريزي از گذشته نيست، گذشته اي كه همه به ان تعلق داشته و داريم هر چند كه در شرايط فعلي حياتي در عالم ندارد. از كوچه هاي پيچ در پيچ، حياط  هاي قديمي ، حوض هاي فواره دار ، در هاي اروسي ، پنجره هاي مشبك ، غلام گردش ها ، خر پشته ها و... اگر چه فقط خاطراتي باقي مانده ، اما همين اندك را غنيمتي است كه ساعت ها و روز هاي خسته و بي روح ما را رنگي ديگر بخشد.

اينك اين پير ساليان دور شهر زنجان با كلنگ ارزوهاي عده اي با سر نوشتي مبهم روبرواست ، از ياد گاران ماندگار ديرين نياكان ، به راستي از محله ي

قديمي گونيه چه چيزي باقي مانده است!!؟                                                 

                           

اماکن تاریخی استان زنجان

 

اماكن و جاذبه‌های باستانی و تاریخی استان زنجان (خمسه)


اماكن و جاذبه‌های باستانی و تاریخی استان زنجان


مرحوم محمد فتحی‌اصل


 شهرستان زنگان


شهرستان زنجان با مركزیت شهر زنجان از دو بخش مركزی و بخش زنجانرود و 10 دهستان تشكیل شده است. شهر زنجان به عنوان یكی از شهرهای قدیمی ایران و منطقه، دارای تاریخ پُرافت و خیزی می‌باشد. به علت تمركز امكانات اقامتی و پذیرایی و زیربنایی استان در این شهر و همچنین وجود مجموعه‌ی آثار باارزش تاریخی در این شهر، توقف بیش‌تری در ویژگی‌های آثار تاریخی این شهر می‌شود.

به لحاظ حملات پی در پی و تخریب‌های مكرر شهر در حال حاضر بیش‌تر آثار تاریخی این شهر در حملات تیمور لنگ از بین رفته و آن‌چه باقی مانده مربوط به دوران بعد از حملات مغول می‌باشد.

درحال حاضر قدیمی‌ترین اثر تاریخی شهر كاروانسرای سنگی است. این كاروانسرا در منتهاالیه جنوب شرقی شهر زنجان و در زمان شاه عباس اول احداث شده و امروزه قسمت اعظم آن از بین رفته است.


آثار مهم تاریخی این شهرستان عبارتند از:


مسجد جامع (مسجد سید)

مجموعه‌ی مسجد و مدرسه‌ی سید یكی از بناهای باارزش و تاریخی شهر زنجان است كه در قسمت بافت تاریخی شهر قرار گرفته است. این مسجد از ضلع غربی با بازار قیصریه و از ضلع شرقی با معبر موصوف به كوچه‌ی مسجد سید و از جبهه‌ی شمالی با خیابان امام و سبزه‌میدان در ارتباط است.

این مجموعه‌ی ارزشمند تاریخی توسط عبدالله میرزا دارا، پسر یازدهم فتحعلی‌شاه قاجار در سال 1242هجری قمری احداث گردیده است.

این مسجد بر اساس پلان مساجد چهار ایوانی ساخته شده است؛ این نوع معماری در پی تحولات مهمی كه در طرح مساجد در ایران پایه‌گذاری گردیده با الهام از معماری دوران پارتی (كاخ هتره) پدیدار گشته و به اعتباری مسجد جامع زواره مسجد و جامع اصفهان، از نخستین مساجدی هستند كه به این سبك ساخته شده‌اند.

این سبك با درنوردیدن مرزهای ایران، در كشورهای اسلامی اهل سنت مورد استقبال واقع شده به طوری كه در مساجد مزبور هر یك از ایوان‌های چهارگانه به یكی از مذاهب اربعه، جهت مذاكره و تعلیم و تعلم علوم دینی اختصاص یافته است. ایوان‌های چهارگانه‌ی این مسجد، صحن مسجد، حجرات، شبستان‌های زنانه و مردانه و گنبد مسجد ویژگی‌های معماری دوران قاجار را به طور مجزا در خود گرد آورده‌اند.

گنبد مسجد جامع زنجان از جمله معدود گنبدهایی است كه این اندام بدون گوشواره و ترمپه، بر روی جرزهای چهارگانه نشسته و در نتیجه تغییر پلان مربع به دایره در ضمامت تكیه‌گاه و جان گنبد مستهلك شده است. گنبد مسجد جامع زنجان با كاشی‌های فیروزه‌ای پوشانیده شده و بر آن سوره‌ی مباركه‌ی الدهر به خط ثلث دیدگان را نوازش می‌دهد. و در رقوم بالایی كتیبه با استفاده از كاشی‌های به رنگ زرد، مشكی و آبی تزئین شده است.

آب انبار و وضوخانه‌ی زمستانی مسجد نیز با به كار افتادن شبكه‌ی آبرسانی شهری در اواسط دوران پهلوی از حیز انتفاع ساقط و از عناصر مسجد حذف گردید. مسجد و مدرسه‌ی سید (مسجد جامع زنجان) هم‌چون دیگر بناهای دوره‌ی قاجار از مصالح كم‌دوام ساخته شده به طوری كه در سال‌های اخیر قسمت اعظمی از كاشی‌های آن فرو ریخته است. لذا اقداماتی اجرایی در زمینه‌ی مرمت، بازسازی و استحكام‌بخشی بنا انجام گرفته است.

این مسجد یكی از مهم‌ترین جاذبه‌های تاریخی شهر برای مسافران و جهانگردان می‌باشد.



 

مسجد میرزایی

این مسجد در مجموعه‌ی بازار پایین قرار دارد. بر اساس آخرین بررسی‌های انجام گرفته، این مسجد قدیمی‌ترین بنای مذهبی پابرجا در سطح شهر بوده و احتمالاً در حد فاصل اواخر دوران صفویه تا اوایل دوران قاجار احداث گردیده است.

مسجد میرزایی از دو بخش تشكیل گردیده است؛ بخش نخست معروف به شبستان قدیم است. این شبستان از 15 چشمه طاق و تویزه پوشانیده شده و محراب مسجد در راستای قبله با خالی نمودن قسمتی از جرز جنوبی ایجاد شده است.

كاشی‌كاری محراب مرمت گردیده و از فرم تزییناتی خود خارج شده است. در این محراب یك واحد كاشی چهارگوش دیده می‌شود كه به اواخر دوران صفویه تاقبل از دوران قاجار می‌توان نسبت داد.





قسمت دوم، مسجد جدید است كه در سبك كلی تقلید ناقصی از مساجد به شیوه‌ی چهارایوانی است. به عبارت دیگر در این مسجد عناصر لازم در مساجد چهار ایوانی از جمله صحن مركزی، ایوان‌های چهارگانه، حجرات طلاب، وضوخانه، شبستان زنانه و مردانه وجود دارد.

در بالای ایوان جنوبی تاریخ 1301هجری قمری نوشته شده است. به هر تقدیر كاشی‌های این مسجد متعلق به دوران قاجار و دقیقاً با كاشی‌های مسجد جامع و مسجد خانم قابل مقایسه است.

در سر در این مسجد تاریخ دیگری با عدد 1282هجری قمری به چشم می‌خورد. در این قسمت كتیبه‌ای نیز به خط نستعلیق وجود دارد. این مسجد از نظر انجام مراسم مذهبی دایر و پابرجاست و تنها در زلزله‌ی اخیر خساراتی متوجه آن گردید.



مسجد خانم

این بنا در داخل شهر زنجان واقع گردیده و از آثار دوره‌ی قاجاریه است كه در سال 1280ه.ق توسط بانوی نیكوكاری به نام سیده خانم ساخته شده و در دوره‌های بعد، تعمیراتی در آن صورت گرفته است. بنای مسجد مشتمل بر سردر ورودی بادو مناره‌ی كوتاه، صحن، شبستان تابستانی و زمستانی،حجره‌های متعدد و تزئینات كاشی‌كاری و گچ‌بُری است.






 

مسجد چهل ستون

این بنا كه به صورت مسجد و مدرسه، در راسته‌ی بازار كفاشان واقع گردیده، از نوع مساجد شبستانی با صحن بیرونی است كه در گرداگرد صحن، تعدادی حجره جهت طلاب علوم دینی تعبیه شده است.

تاریخ ساخت بنا، سال 1284ه.ق است.





 

مسجد و مدرسه‌ی ملا

این بنا در راسته‌ی بازار حلاج‌ها واقع گردیده و حدود سال 1256ه.ق ساخته شده است.





بنای مسجد دارای صحنی در میان شبستان و حجراتی دو طبقه در اطراف آن است. شبستان زمستانی (زیرین) مسجد به علل نامعلومی با خاك پُرشده است.


مسجد نجفی

معروف به مسجد چهارمحرابه، از مساجد بازار پایین است. این مسجد از دو بخش تشكیل شده؛ بخش نخست شبستان زیبایی است كه با سه ردیف طاق از نوع قوس‌های پنج و هفت پوشیده شده و از نظر تاریخی احتمالاً مقدم به شبستان معروف به چهارمحراب است. شبستان دوم در راستای ضلع جنوبی احداث شده و دارای چهار محراب است كه گرداگرد صحن مركزی حجرات طلاب علوم دینی جای گرفته است. در مجموع این مسجد تقلیدی از مساجد به سبك چهار ایوانی است.



مسجد حسینیه

یكی از مساجد معروف و تاریخی شهر زنجان مسجد حسینیه است. این مسجد با داشتن معماری زیبا و فضای وسیع، الهام‌بخش مردم مسلمان زنجان می‌باشد. به خصوص در ماه محرم هر سال مراسم با شكوه سینه‌زنی عزاداران حسینی معروف می‌باشد.






 


بنای رختشویخانه

این بنا در قلب بافت تاریخی شهر كه منطبق بر حصار قدیمی شهر می‌باشد، در یك منطقه‌ی پر تراكم مسكونی احداث شده است. مجموعه‌ی تاریخی رختشویخانه در سال 1307هجری شمسی توسط علی اكبرتوفیقی، رئیس بلدیه‌ی شهر [1] از باقرخان امجد خریداری شده و در مدت 15 ماه ساخته شده است. [2] رختشویخانه برای آحاد شهروندان شبانه‌روز دایر بوده و مردم شهر لباس و رخت خود را در آن محل می‌شسته‌اند و استفاده از آن رایگان بوده است.

این بنا از دو قسمت تشكیل شده است. قسمت اول مربوط به سرایداری و محل مدیریت رختشویخانه بوده و بخش دیگر آن فضاهای مربوط به امر شست‌وشوی رخت بوده كه از چهار قسمت تشكیل شده است. قسمت اول خزینه یا محل جمع‌آوری آب است. گنجایش آب مخزن برابر 740 متر مكعب می‌تواند باشد، سقف مخزن هماهنگ با سقف سالن متشكل ازسه واحد طاق و تویزه است كه قوس‌های نوع خوزی [3]، آن را زینت داده‌اند. پلان این قسمت در كف با تبعیت از طاق و تویزه‌های سقف سه واحد جرز سنگین در زیر تویزه‌ها تعبیه شده، با استفاده از این پدیده شش حجم در مخزن به وجود آمده است، كه این تقسیم‌بندی از نظر شكسته شدن نیروهای فشاری آب و حل مسائل نیارش با منطق ریاضی امری لازم و ضروری بوده است. قسمتی از این خزینه به فضایی شبیه به تراس كه مشرف به فضای شست‌وشو است و به اعتباری آن را می‌توان شاه‌نشین نامید اختصاص یافته و از نظر عملكردی و ارتباط موضوعی با سالن شست‌وشو، بسیار معقول و منطقی بوده است، زیرا مدیریت مجموعه با اشرافیت كامل به اعمال استفاده‌كنندگان در جهت رعایت موازین قانونی ناظر بر عملكرد مجموعه حائز كمال اهمیت است. اما آن‌چه به این عملكرد معنی بخشیده، اجرای قوس‌های جناغی و رعایت اصل قرینه‌سازی است، ضمن این‌كه جذابیت خاص به اندرون القا می‌نماید، با استفاده از این طاق‌ها، فضای شاه‌نشین از سالن اصلی به طور طبیعی و مجزا گردیده است و كلیه‌ی سطوح این قسمت با استفاده از آجرهای ختایی كرم رنگ پوشانیده شده و مغز كار لاشه سنگ با ملات ساروج است.

در این بخش همجوار با ورودی، در معروف به قرخ ایاق [4] قرار گرفته و محل برداشت آب مصرفی ساكنان بوده است. قسمت سوم، فضای اصلی رختشویخانه است. این فضا سالنی است به ابعاد 70/13متر عرض و 62 متر طول و دارای 850 متر زیربناست. دیوارها از نمای داخلی لاشه‌سنگ بندكشی و از نمای بیرونی با اندودی از كاه‌گل پوشانیده شده است.

فضای داخل بنا با پرسپكتیو بسیار زیبا طراحی شده و اجرا گردیده. بدین ترتیب دو ردیف طاق و تویزه به طور متوالی كه ستون‌های سنگی، آن‌ها را از همدیگر جدا می‌سازد ساخته شده است. این فضا توسط 11 واحد ستون به طور قرینه سالن را به دو قسمت تقسیم نموده است. به لحاظ ایجاد مقاومت لازم و هموژن نمودن بنا، ستون‌ها با پایه‌های سنگی به میزان 40 سانتی‌متر در داخل پی‌ها كه از شفته آهك است كار گذاشته شده‌اند كه بدین ترتیب ارتفاع ستون‌های سنگی 10/3 متر خواهد بود [5] عرقچین گنبد بلاواسطه بر روی چهار واحد تویزه استوار گردیده، به طوری كه 24 چشمه طاق و تویزه در دو ردیف 12 چشمه‌ای و تلفیق آن با ستون‌های 11گانه پرسپكیتو جالبی را به بنا بخشیده است. برروی هر عرقچین 5 واحد نورگیر به ابعاد 40×40 سانتی‌متر تعبیه شده، هم‌چنین در اضلاع هر چشمه در منتهاالیه جرز در نزدیكی سقف یك واحد دریچه ایجاد گردیده كه بدین‌سان نور، تهویه و تخلیه‌ی فضای داخلی رختشویخانه را فراهم نموده است.

محل شست‌وشوی رخت به طور قرینه از 4 واحد حوضچه و مجاری آب در حد فاصل حوضچه‌ها تشكیل یافته است. آب مورد نیاز ابتدا پس از عبور از یك مجرا به طول یك متر به حوض نخستین داخل شده و از سرریز آن به حوض دومی سرازیر می‌گردد. در طرفین شرقی و غربی این حوض دو مجرای آب قرار گرفته تا انتهای سالن به حوض سومی كه به قرینه‌ی حوض دومی ساخته شده امتداد می‌یابد. در امتداد این مجرا دو ردیف پاشور تعبیه شده كه مجرای آب و حوضچه‌ها را به طور قرینه محاط می‌كند.

عناصر و اندام‌های مزبور با كارگذاری سنگ‌های حجاری شده از نوع تراورتن از یكدیگر مجزا شده و شكل یافته‌اند. آن‌چه كه از این مقوله حائز اهمیت است، موضوع نظم اجتماعی حاكم بر این مجموعه است كه از نظر رعایت موازین بهداشتی امری لازم و ضروری می باشد. و برای آن تدابیری اندیشده شده است. به طوری كه محل شست‌وشوی رخت نیز به چهار قسمت تقسیم شده، ابتدای شست‌وشو كه از انتهای جریان آب است حوضچه‌ی مخصوص لباس‌های بسیار آلوده و لباس‌های مربوط به افراد با امراض ساری بوده و مجرای آب واقع در حد فاصل حوضچه‌ی دوم و سوم مخصوص لباس‌های نسبتاً تمیز و محل آبكشی، و حوضچه‌ی چهارم مخصوص شست‌وشوی ظروف آشپزخانه و بالاخره حوضچه‌ی آخری (اولین حوض از حركت آب) محل آب تمیز وخوراكی بوده است. بدین‌سان امر شست‌وشو با رعایت كامل موازین بهداشتی انجام می‌گرفته است.

مسأله‌ی فاضلاب این مجموعه با طرح‌های معماری به طور منتطقی حل و فصل شده است. به علت گستردگی این كانال و ایجاد شعباتی در آن، خود نقش چاه جاذب را دارد. با اقداماتی كه در بهسازی آن در حال انجام است می‌توان این كانال را به عنوان عنصر زه‌كشی تغییر عملكرد داد.

با مطالعات نسبتاً وسیعی كه در حوزه‌ی سیاسی و جغرافیایی ایران به عمل آمده، چنین مجموعه‌ای با عملكرد یاد شده در هیچ‌جا ملاحظه نگردیده است.

احتمال می‌رود این بنا از ابتكارات شهردار یا (رئیس بلدیه) شهر زنجان در دوره‌ی پهلوی [اول] بوده و خواسته‌ی وی ایجاد یك بنای عام‌المنفعه بوده است. این بنا در دوره‌ی اخیر تعمیر و مرمت شده و به عنوان موزه‌ی مردم‌شناسی مورد استفاده قرار می‌گیرد.



 


عمارت ذوالفقاری

در مركز بافت قدیمی شهر زنجان مجموعه‌ی تاریخی ذوالفقاری واقع شده است. هم‌اكنون این مجموعه تقسیم شده و قسمت‌هایی از آن از بین رفته است.

از جالب‌ترین بناهای باقی‌مانده‌ی این مجموعه، بنای تاریخی مركز مجموعه‌ی بیرونی است. این بنا در دو طبقه و یك سردابه ساخته شده، پلان بنا ایرانی و سبك ساختمانی آن تقلیدی از بناهای گوتیك [6] اروپا است.

این مجموعه دارای دو طبقه است. در طبقه‌ی اول قسمت اداری و حسابداری قرار گرفته و در طبقه‌ی دوم كه دارای دو راه‌پله است، تالارهای پذیرایی، اتاق‌های خواب، اتاق‌های نشیمن و سرویس‌های بهداشتی قرار گرفته است. سقف اتاق‌ها در طبقات به طرز زیبا لمبه‌كوبی شده و شامل طرح‌های هندسی و گره‌سازی است. تزئینات داخل بنا در طبقه‌ی همكف، كاشی‌كاری به سبك قاجار می‌باشد كه طرح معروف لوتوس (نیلوفر آبی) دیده می‌شود.





تزئینات این عمارت در نما جالب توجه بوده و قرینه‌سازی بنا از هنر ایرانی و سبك ستون‌ها تقلیدی از معماری اروپاست. نمای ساختمان با آجرهای قالبی و پیش‌بر مزین شده است. در اطراف ورودی طاق‌نماهای تزئینی دیده می‌شود و این قسمت نیز كه از خیابان بلافاصله داخل مجموعه می‌شود، از معماری اروپا الهام گرفته شده است.

این بنا در مجموع از بناهای تاریخی و باارزش شهر زنجان است و به سبك بناهای اواخر دوران قاجار ساخته شده است.


 

آب‌انبارها و گرمابه‌ها

از بناهای جالب توجه شهر زنجان كه آثاری از آن باقی مانده، ساختمان‌های عام‌المنفعه، آب انبارها و گرمابه‌های قدیمی شهر می‌باشد.


آب‌انبارها:

از جمله‌ی این آثار آب انبارهای داخل شهری است كه تا اوایل قرن اخیر، 12آب انبار در داخل حصار كه بافت قدیمی شهر می‌باشد، وجود داشته است.

این آب انبارها از نظر معماری و پلان به طور یكسان شامل یك الی دو فضای مخصوص جمع شدن آب است. ته نشست گل و لای در فضای نخستین انجام می‌گرفت و مخزن دوم، آب نسبتاً صافی را در خود جای می‌داده است. فضای سوم كه محل برداشت آب بوده یك پله‌ی نسبتاً طویل داشته كه عموماً به نام قرخ ایاخ (چهل پله) نامیده می‌شد. این آب انبارها با عناصری نظیر لاشه‌سنگ، آجر، ملات ساروج، با استحكام هر چه بیش‌تر ساخته شده‌اند.

فلكه‌ی خروجی آب، به لحاظ عبور آب صاف شده، عموماً اندكی بلندتر از كف آب انبار تعبیه شده و تماماً دارای فاضلاب جهت لایروبی گل‌ولای است. این آب انبارها تا دهه‌های اخیر قبل از لوله‌كشی مورد استفاده‌ی اهالی بوده است. از مهم‌ترین آب انبارهایی كه قابل دسترسی می‌باشند می‌توان به آب انبارهای زیر اشاره كرد:

آب انبار حاج میر بهاالدین، مسجد یری پائین، مسجد یری بالا، رختشویخانه، حاج لطف الله، عباس قلی‌خان، حاج مجید، سقالر


گرمابه‌ها:


از آثار دیگری كه از نظر معماری دارای ارزش و اعتبار می‌باشند، حمام‌های قدیمی‌اند كه اساساً به لحاظ رعایت دو عامل تعیین‌كننده، پائین‌تر از كف معابر در محلات ساخته می‌شد. عامل نخستین سوار شدن آب مورد نیاز به سیستم آبرسانی گرمابه و دیگری گرم بودن فضای حمام در زمستان‌های سرد منطقه، مد نظر بوده است. طرح و پلان گرمابه‌ها تقریباً یكسان اجرا شده و درب ورودی آن‌ها عموماً از معابر دارای زاویه‌ی 90درجه است و بدین ترتیب امكان هر نوع دید مستقیم را از معابر به لحاظ رعایت موازین شرعی سلب می‌نماید. زاویه‌ی سوم به یك هشتی دردار منتهی می شود، كه این هشتی هم از نظر حفاظت دید و هم از نظر ایجاد تعادل در هوای ورود و خروج نقش اساسی را ایفا می‌نموده است. پس از هشتی، محوطه‌ی رختكن در طرح‌های مختلف هندسی با سقف گنبددار قرار گرفته و در وسط آن حوض و در اطراف، سكوهای نشیمن جهت لباس پوشیدن و كندن در نظر گرفته شده است. فاصله‌ی فضای رختكن و قسمت اصلی استحمام را دالان اشغال نموده و سرویس‌های بهداشتی و نظافت در آن جای گرفته است. وجود این فضا از نظر مسایل سنتی و ایجاد تعادل هوای گرم داخل گرمابه و فضای رختكن امری لازم و ضروری به نظر می‌رسد، كه معماران زنجانی با فكر خلاق خود در ایجاد آن توفیق یافته‌اند.

فضای چهارم از ورودی، قسمت استحمام گرمابه را تشكیل داده كه شامل یك شاه‌نشین و دو الی سه باب خلوت‌نشین و یك خزینه می‌باشد. از نظر عملكرد این فضاها در قسمت شاه‌نشین، كه اندكی بلندتر از فضای گرمابه است، جهت متمولین، كه از كارگران گرمابه برای استحمام استفاده می‌شده، اختصاص دارد. فضای خلوت‌نشین به مردم عادی كه خود استحمام می‌نمودند، تعبیه شده است. نوع سقف در فضای اصلی و شاه‌نشین به صورت گنبد و در فضای خلوت‌نشین‌ها از طاق استفاده شده است، كه نوع آن عموماً از قوس‌های خوزی است. تأسیسات جانبی گرمابه‌های قدیمی عبارتند از آتش‌خانه یا تون، انبار آب گرم، آب سرد و غیره كه فاقد ارزش معماری است.

عموماً گرمابه‌ها از آجر، سنگ و ملات ساروج ساخته شده و دارای استحكام و مقاومت لازم در مسایل ایستایی است. هم‌چنین حمام‌های قدیمی با معماری خاصی كه دارند‌، اكنون بعضی از آن‌ها مخروبه و از بین رفته‌اند و یا زمین آن‌ها كاربری دیگری پیدا كرده و آثاری از آن‌ها باقی نمانده است.

مهم‌ترین حمام‌های قدیمی زنجان از دوره‌ی قاجاریه بر جای مانده، تقریباً از معماری و نقشه‌ی مشابهی برخوردار است. از جمله حمام قیصریه كه امروزه تخریب گشته و به بازار قیصریه مبدل گردیده است.

حمام حاجی داداش واقع در راسته‌ی بازار پائین روبه‌روی مسجد میرزا مهدی مرحوم (مربوط به قائمی)، حمام میربهاء واقع در ضلع جنوبی راسته بازار پائین.


بنای توفیقی

بنای توفیقی در بافت قدیمی شهر در محله‌ی معروف به «غریبیه‌ی بالا» كه به محله «خرابه‌ی رجی» نیز مشهور بوده، قرار دارد. این بنا از جمله بناهای اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی بوده كه این امر با توجه به نوع معماری و تزئینات به كار رفته در آن به خوبی مشاهده می‌شود.

به طور كلی بنای توفیقی از نقطه‌نظر سبك معماری و سیاق تزئینی مصادیق الگوی متقارن معمول و رایج در اواخر قاجار و اوائل پهلوی ساخته شده‌اند، می‌باشد. این تقارن در معماری داخلی و سبك تزئینی در نمای خارجی به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد. لمبه‌كاری شده با طرح‌ها و رنگ‌های زیبا در نمای داخلی و سقف و هم‌چنین بخش‌های آجركاری شده در طرح‌ها و موتیف‌های تزئینی متعدد، از جمله شاخص‌های معماری و شیوه‌ی تزئینی این اثر تاریخی می‌باشد. این بنا منزل مسكونی مرحوم علی‌اكبرخان توفیقی، نخستین شهردار (رئیس بلدیه) شهر زنجان بوده است. 





در حال حاضر بنیاد شهید استان زنجان از بنای مزبور به عنوان گنجینه‌ی آثار شهیدان استان استفاده و بهره‌برداری می‌نماید، لذا بدین منظور نیز اقداماتی اجرائی را در زمینه‌ی مرمت، بازسازی و استحكام‌بخشی بنا انجام داده است.

بنای توفیقی تا چند سال اخیر به صورت منزل شخصی فعال و قابل استفاده بوده. نظر به این كه بنای مزبور منزل اولین شهردار زنجان (آقای اكبر توفیقی) بوده و از آن جایی كه ایشان فردی خیر و بانی بناهای عام‌المنفعه‌ی دیگری هم‌چون رختشویخانه، كشتارگاه و غیره در سطح شهر بوده كه تماماً یا در فهرست آثار ملی ثبت شده و یا درحال ثبت می‌باشد، لذا ضروری می‌نمود تا منزل شخصی وی نیز در فهرست آثار تاریخی كشور به ثبت برسد.

درخصوص عوامل تزئین شده‌ی بنا و نوع آن، اولین نكته‌ای كه در بدو ورود به منزل توفیقی نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌نماید، حجم پیش آمده‌ی تالار طبقه‌ی اول با ستون‌های گرد آجری آن در قسمت ورودی ساختمان می‌باشد، در واقع پركارترین بخش نمای این ساختمان از نظر كار نماسازی با آجر همین حجم بیرون‌زده‌ی تالار می‌باشد. آجر چینی رخبام در نمای جنوبی و هم‌چنین آجركاری ساده و مختصر دو طرف در اصلی، از جمله بخش‌های تزئینی بنا می‌باشد. از دیگر موارد تزئینی این اثر می‌توان به وجود تزئینات گچبری، نگاره‌ها، گچ‌كاری دیوارهای طبقه‌ی اول در محل تلاقی سقف‌های كاذب، استفاده از لمبه با طرح‌ها و رنگ‌های زیبا و به كار بردن آجرهای تزئینی به شكل‌های قاب‌بندی در طرح‌های مختلف به سبك تزئین بی‌نظیر آن اشاره نمود


دبیرستان شریعتی

بنای فرهنگی تاریخی مدرسه‌ی شریعتی، در حال حاضر در ضلع شمال شرقی بافت قدیمی و در مركز شهر فعلی زنجان در كنار یكی از خیابان‌های اصلی (حدفاصل چهارراه سعدی و دروازه رشت) واقع گردیده است. این بنا دارای نقشه‌ای به شكل مربع مستطیل و در جهت شرقی و غربی بوده كه ورودی اصلی آن به طرف جنوب می‌باشد. این مدرسه در محله‌ی قدیمی یوخاری باشی (محله‌ی بالا) قرار گرفته بود و بعد از دبستان توفیق و دبیرستان ملی سعادت كه در تاریخ 1304هجری شمسی ساخته شده‌اند، سومین و بزرگ‌ترین مدرسه در مقطع متوسطه بوده ودر دوران پهلوی ساخته شده و پایان ساخت آن به سال 1313 هجری شمسی باز می‌گردد.

سبك و ساخت بنا الهام گرفته از سیاق سنتی یك ایوانی با پلانی به شكل مستطیل بوده و مساحتی بالغ بر 30820 متر مربع دارد. زیر بنای آن 3000متر مربع بوده كه دارای 18 كلاس درس، 4 اتاق اداری و همچنین دو واحد آزمایشگاه، كارگاه، كتابخانه و سالن اجتماعات و انبار بوده كه همگی گویای عظمت و اهمیت بنا در قالب فرهنگی، آموزشی آن می‌باشد، است. بنای فرهنگی تاریخی مدرسه‌ی شریعتی در نمای خارجی دارای پوشش آجركاری ساده است كه فضاهای ورودی و پنجره ها را با قوسی جناغی در میان گرفته كه تزئینات آن در تنها ایوان مدرسه به نقطه اوج خود می‌رسد.

وجود محرابی‌هایی به صورت متقارن بر بدنه‌ی داخلی ایوان با مقرنس‌كاری آجری و تزئینات پُركار در سطوح ایوان به صورت تكنیك كاشی معرق و تلفیق آجر و كاشی مزین به انواع موتیف‌های هندسی و نگاره‌های انتزاعی گیاهی سقف و نمای خارجی متأثر از مكتب هنری كاشی‌كاری دوران متأخر قاجار جلوه‌ی خاصی به ایوان و نمای ورودی بنا بخشیده، تزئینات در نمای داخلی بر روی پوشش و اندود گچی اعمال گردیده و شامل نگاره‌های گیاهی (گل وبوته) و خطوط نستعلیق با تكنیك تزئینی برجسته، توپر و مشبك همراه با قاب‌بندی‌هایی كه بر بخش‌هایی از سطوح سقف و دیوارها و فضای ورودی اجرا شده كه حاوی اشعاری به زبان فارسی با مضامین عالی و بلند اخلاقی و ادبی است. هنچنین دو كتیبه‌ی كاشی‌كاری شده در دو سوی تالار اجتماعات در جبهه‌ی شمالی نمای داخلی مزین به نگاره‌های اسلیمی و ختایی كه اشعاری را به خط نستعلیق در میان گرفته‌اند، بر زیبایی صحن داخلی افزوده كه با در نظر گرفتن شاخص‌های تزئینی همراه با جایگاه خاص فرهنگی آن در قرن معاصر، این اثر تاریخی را در خور توجه و واجد ارزش تاریخی-فرهنگی نموده است.


 

بنای دارایی

بنای دارائی در مركز شهر زنجان و در داخل بافت قدیمی شهر موسوم به سرچشمه واقع گردیده كه با توجه به بافت فعلی حدوداً در ضلع شمالی شهر كه با شیب ملایمی منتهی به ارتفاعات می‌شود، قرار گرفته است. این بنا با پلانی مستطیلی شكل به ابعاد 15×22 متر در وسط باغی به مساحت 18 هزار متر مربع واقع گردیده است.

با توجه به نوشته‌ی یادبود در قسمت بالای پنجره‌ی طبقه‌ی دوم كه بیش‌تر آن از بین رفته، این بنا در سال 1316شمسی به عنوان ساختمان اداری ساخته شده و بانی آن نیز حكومت وقت بوده كه به مناسبت دوازدهمین سال جلوس رضاخان تأسیس گردیده. این بنا با نظارت آقای مستوفی كه مسئول حسابرسی مالیاتی وقت بوده ساخته شده و سپس تحویل اداره‌ی دارایی گردیده است.





این بنا در 3 طبقه و با خصوصیات معماری دوره‌ی پهلوی (رضاخان) از قبیل پنجره‌های متعدد، تراس، قرینه‌سازی در طبقات ساخته شده است. باتوجه به نوع معماری و خصوصیات بارز آن به راحتی می‌توان نفوذ شیوه‌های معماری اروپا را درمعماری این بنا تشخیص داد. از جمله مصالح به كار رفته در بنا می‌توان سنگ، آجر، آهك، سیمان، آهن را نام برد.

این بنا در حال حاضر به صورت ساختمان اداری دارایی مورد استفاده می‌باشد و از خصوصیات بارز آن می‌توان به محل قرار گرفتن بنا در وسط باغی مشجر اشاره نمود كه جهت رسیدن به ورودی اصلی می‌بایست مسیری را در حدود 250 متر طی نمود تا به حوض سنگی مدخل كه به شكل مدور است برسیم.

از عوامل تزئینی نمای بنا می‌توان به ازاره‌ی ماسه سنگی به ارتفاع 25/1سانتی‌متر كه دور تا دور بنا را دربر گرفته و سپس با آجرچینی پوشانده شده اشاره نمود. نمای پنجره‌ها از بیرون با اجرای دو حوض به صورت قرینه و از طریق آبراهی كه از زیر بنا می‌گذشته به هم ارتباط داشته‌اند و آبیاری باغ از طریق قناتی كه از محل می‌گذشته انجام می‌شده است.

بنای مزبور در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است و اقداماتی نیز در زمینه‌ی مرمت اندام بنا در زمینه‌ی حفظ ظاهری و نمای بنا انجام گرفته است.

با توجه به این‌كه بنای دارایی در مركز شهر و جزئی از مجموعه‌ی تاریخی سبزه‌میدان و بازار تاریخی و هم‌جوار با بناهای تاریخی دیگر از جمله عمارت ذوالفقاری، مسجد جامع، مسجد خانم، و غیره می‌باشد و با توجه به سر پا بودن و استحكام اندام بنا، حفظ و حراست آن و جلوگیری از تخریب‌های احتمالی ضروری می‌نماید.

 

پل‌های تاریخی

در سطح شهرستان زنجان سه پل تاریخی ثبت شده وجود دارد كه دارای اهمیت هستند.


پل سردار

این پل در جنوب غربی زنجان، بر روی رودخانه‌ی زنجانرود و در مسیر راه قدیم تكاب- تخت سلیمان و سقز قرار گرفته و به نام سردار اسعد الدوله معروف گشته و به روایتی، در دوره‌ی قاجار توسط «حاجیه خانم قمر تاج» نامی ساخته شده است.

درازای پل حدود 5/79 متر و ارتفاع آن در بالاترین نقطه از سطح بستر رودخانه حدود 12 متر و عرض آن حدود 6/4 متر است. پل دارای سه دهانه با طاق‌های جناغی است كه دهانه‌ی میانی از دهانه‌های دیگر بزرگ‌تر است. برروی پایه‌های پل نیز دو دهانه با قوس تزئینی تعبیه شده است. پایه‌های پل به عرض 6 متر از سنگ‌های تراشیده ساخته شده و از كف رودخانه حدود 2 متر ارتفاع دارد. پایه‌ها در هر دو جهت دارای آب بر هستند.

در این پل برای سبك كردن بنا، كاهش بار اضافی و صرفه‌جویی در مصالح ساختمانی، علاوه بر ایجاد دو طاق تزئینی، در اطراف طاق و هسته‌ی پل، فضاهای توخالی ایجاد كرده‌اند. با توجه به بقایای موجود به نظر می‌رسد كه بستر رودخانه در محل برپایی پل سنگ فرش داشته كه این امر مانع از شسته شدن شالوده‌ی پل و بستر رودخانه در زیر پایه‌ها، توسط جریان رودخانه می‌شده است.

از دیگر نكات قابل توجه پل سردار، تزئینات كاشی و آجری، نمای شرقی آن است كه در پل‌های دیگر كم‌تر مشاهده می‌شود. در ضلع جنوبی دهانه‌ی وسطی، در یك كادر مستطیل شكل، كتیبه‌ای از آجر برجسته وجود دارد كه در دو طرف آن، تاریخ 1333 و عبارت «یا علی» به خط كوفی نوشته شده است.



 

پل حاج میربهاالدین

این پل در جنوب شهر زنجان، بر روی زنجانرود احداث شده و از آثار دوره‌ی قاجاریه است. این بنا كه به پل كهنه نیز شهرت دارد، در مسیر ارتباطی زنجان–کردستان قرار دارد و امروزه با ساختن پل جدید دیگر مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.

درازای پل حدود 100 متر است و عرض آن با احتساب جان‌پناه‌ها به 70/6 متر می‌رسد. ارتفاع پل در بلندترین نقطه‌ی آن از سطح رودخانه حدود 11متر است. پل دارای سه دهانه با طاق جناغی است. دهانه‌ی میانی از دو دهانه‌ی دیگر بزرگ‌تر است. پایه‌های پل نیز بر روی سطح سنگ‌فرش شده قرار دارد و از قطعات سنگ تراشیده و ملات آهكی ساخته شده و تا ارتفاع 40/1متری سطح آب بالا آمده است. بر روی هر كدام از پایه‌ها دو غرفه بر روی یكدیگر ساخته شده است كه علاوه بر عبور دادن آب‌های طغیانی، وزن و فشار وارد بر پایه‌ها را هم كم می‌كند. غرفه‌های پایه‌ی جنوبی توسط راه‌پله‌ی مارپیچ شكلی به هم ارتباط دارد.

این پل در دوره‌ی ناصرالدین شاه و توسط حاج میر بهاالدین ساخته شده است و در دوره‌ی اخیر توسط سازمان میراث فرهنگی تعمیر گشته و به ثبت رسیده است.



 

پل سید محمد

این پل در جنوب شرقی زنجان، بر روی رودخانه‌ی زنجانرود و در مسیر زنجان به همدان قرار گرفته و در حدود سال 1300ه.ق توسط حاج سید محمد، از تجار و متمولین زنجان در دوره‌ی ناصرالدین شاه ساخته شده است.

درازای پل حدود 195متر و عرض آن 5/6 متر است. پل دارای سه چشمه یا دهانه‌ی بزرگ و دو دهانه‌ی كوچك بر روی پایه‌های سنگی، با طاق‌های جناقی است. پایه‌های پل تا ارتفاع 2 متر با سنگ‌های سفید و ملات ساروج ساخته شده است. دهانه‌ی میانی پل بزرگ‌تر از دیگر دهانه‌هاست. این دهانه‌ها علاوه بر كاهش وزن پل و صرفه‌جویی در مصالح، آب‌های طغیانی را از خود عبور می‌دهند. در هسته‌ی آجری پل فضاهای خالی طاقدار زیادی تدارك دیده شده كه این امر باعث سبكی وزن پل، فشار كم‌تر بر پایه‌ها و صرفه‌جویی در مصالح می‌شود. بستر رودخانه در محل برپایی پل سنگ‌فرش شده بود كه پس از خرابی، دوباره بازسازی شده است. سطح گذرگاه پل، جان‌پناه‌هایی در طرفین دارد و به جهت ارتفاع زیاد دهانه‌ی میانی، از وسط به طرفین شیب ملایمی دارد و با سنگ‌های رودخانه‌ای سنگ‌فرش شده است.


 

بازار زنجان

امروزه بازارها یكی از آثار ارزشمند عناصر تاریخ تمدن و هویت شهرهای تاریخی ایران را به نمایش می‌گذارند. شهر زنجان با قدمت تاریخی‌ای كه دارد، از قدیم محلی برای دادوستد مناطق اطراف خود محسوب می‌شده است بدین خاطر بازار قدیمی آن به عنوان یك مركز تجاری و اقتصادی تا به امروزه به حیات خود ادامه می‌دهد و با معماری خاص بازارهای قدیمی نقش مهمی در اقتصاد بازرگانی شهر زنجان و استان بازی می‌كند.

بازار زنجان در قلب بافت قدیمی شهر (خواستگاه اولیه) در امتداد راه‌های ورودی شهر قرار گرفته و از دو قسمت بازار بالا و بازار پائین تشكیل شده است، ولی این دو قسمت از نظر عناصر تشكیل دهنده یكسان و قابل مقایسه است. با توجه به سبك معماری و متون تاریخی و شواهدی كه در دست هست می‌توان نتیجه گرفت كه ابتدا در سال 1205ه.ق دردوران حكومت آقا محمدخان قاجار احداث بازار زنجان آغاز شده و سپس در زمان فتحعلی شاه قاجار (1213ه.ق) تكمیل گردیده و سپس كاروانسراها، گرمابه‌ها و مساجد در آن تأسیس و با تعبیه‌ی راسته‌ها تا سال 1324در دوره‌ی محمدعلی شاه قاجار تكمیل گردید.





بازار پائین علاوه بر عرضه و دادوستد تولیدات محلی از طریق دو باب كاروانسرای موجود كه محصولات آن از روستاها و قصبات به آن‌جا حمل می‌گردیده، تغذیه می‌شده است. از كاروانسراهای این بازار، سرای گلشن و سرای ملك است. در جهت برطرف ساختن نیازهای مذهبی و اجتماعی ساكنین، این مجموعه دو مسجد به نام‌های مسجد آقا شیخ فیاض و مسجد میرزائی را در خود جای داده است.

مجموعه‌ی بازار بالا از بازار قیصریه، بازار بزازها، بازار حجت‌الاسلام، بازار امامزاده و بازار عبدالعلی بیگ تشكیل شده است. این بازار از نظر تولید و عرضه‌ی كالا به هشت راسته‌ی زرگرها، بزازها، كفاش‌ها، سراج‌ها، كلاه‌دوزها، صندوق‌سازها، رنگرزها، میوه‌فروش‌ها و جگرپزها تقسیم شده است. این تقسیم‌بندی و انسجام معقول و منطقی از نظر حفظ حقوق سندیكایی و كنترل قیمت كالاهای عرضه شده حائز اهمیت می‌باشد و والا بودن فكر طراحان و بانیان بازار را آشكار می‌سازد. از نظر اقتصادی هم موجب جلب مشتری در یك محل مخصوص و شناخته شده می‌تواند رونق اقتصادی را برای كسبه فراهم نماید.

از كاروانسراهای جالب این مجموعه كه نقش مؤثری را در عرضه‌ی كالاها ایفا نموده، كاروانسرای حاج علی قلی و سرای حاج كربلایی علی را می‌توان نام برد.

این مجموعه پنج مسجد به نام‌های مسجد چهل ستون، مسجد آقا سید فتح‌الله، مسجد جامع، تكیه‌ی حجت‌الاسلام و مسجد ملا را در خود جای داده است.

مجموعه‌ی بازار زنجان با داشتن 56 ورودی و كوچه‌ی هماهنگ با شبكه‌ی ارتباطی، با كل شهر در ارتباط بوده است. این مجموعه دارای 940 باب مغازه و در حدود 51 نوع شغل اعم از تولیدی و یا صادراتی و حدوداً به دست 3200 نفر در گردش است. این بازار در زمینی به مساحت 15 هكتار احداث شده كه 5 هكتار آن مختص بخش اقتصادی و هفت هكتار دیگر برای بخش مسكونی و یك هكتار جهت اماكن عام‌المنفعه و دو هكتار برای شبكه‌های ارتباطی اختصاص یافته است.

بازار زنجان به علت داشتن ارزش‌های فرهنگی و تاریخی و قدمت آن به شماره‌ی 44/1 در فهرست آثار تاریخی ایران به ثبت رسیده است. گذشته از ارزش‌های فرهنگی و هنری آن كه با معماری خاص بازارهای تاریخی ایران احداث شده است، تطابق معماری آن با اقلیم منطقه نیز حائز اهمیت است.

از آن‌جایی كه زنجان دارای تابستان‌های گرم و زمستان‌های سرد و پائیزی ناآرام است. این كیفیت جوی در داخل مجموعه احساس نمی‌شود و خریداران و مراجعه‌كنندگان، ساعت‌ها می‌توانند در كمال آسایش در آن خرید نمایند.

امروزه ضوابط خاص حفاظتی برای این بازار در نظر گرفته شده است. اما در اطراف این بازار با تبدیل بعضی از كاربری‌ها به تجاری، این مجموعه را به شكلی بی‌قواره و به دور از ویژگی‌های تاریخی آن گسترش می‌دهد كه نیاز به توجه جدی دارد. نكته‌ی دیگر این‌كه در بعضی از قسمت‌ها، راسته‌ها كاركرد قدیمی خود را از دست داده و با تغییر سیستم حیات امروزی و هجوم كالاهای جدید و لوكس دیگر نامی از سرا و راسته‌های مختص به یك حرفه دیده نمی‌شود. اما معماری خاص و پُرجذبه‌ی آن همواره با مجموعه‌هایی از مساجد، كاروانسراها، گرمابه‌ها، مجموعه‌ای بی‌نظیر را به نمایش می‌گذارد و در جلب جهانگردان و ایرانگردان اهمیت به سزایی دارد.


بنای تاریخی كاروانسرای سنگی

در حال حاضر قدیمی‌ترین اثر تاریخی شهر كاروانسرای سنگی است. این كاروانسرا در منتهاالیه جنوب شرقی خاستگاه اولیه‌ی شهر در زمان شاه عباس دوم احداث شده و هم‌اكنون قسمت اعظم آن از میان رفته است. ساختمان اداره اوقاف استان بر روی قسمتی از این كاروانسرا مستقر می‌باشد.





متأسفانه سیاحانی كه چندی در این محل استراحت نموده‌اند، در سیاحت‌نامه‌ها ذكری از چگونگی بنا و توصیف عمومی آن به دست نداده‌اند، لیكن بررسی آثار موجود مؤید این مطلب است كه پلان كاروانسرا به سبك چهار ایوانی بوده و حجرات در یك طبقه قرار گرفته‌اند. نوع سقف‌ها قوسی از نوع قوس‌های خوزی است.

در سال 1377 این مكان به سفره‌خانه‌ی سنتی تبدیل گردیده، به طوری كه علاوه بر ارائه‌ی امكانات پذیرائی در صبح و عصر با غذاهای سنتی در بعضی از حجره‌ها به معرفی و فروش صنایع دستی استان اقدام می‌شود.


حصار شهر

قدمت حصار شهر كه به قلعه‌ی شهر شهرت دارد مربوط به دوران سلجوقی است كه در فتنه‌ی مغول قسمت اعظم آن تخریب شده و در دوران صفویه به علت شرایط توپوگرافی و موانع طبیعی، حصار شهر منطبق بر دیوار قبلی مجدداً بازسازی شده است.

حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب دور باروی شهر را ده هزار گام ذكر نموده است. در صورتی كه هر گام را مساوی با 45 سانتی‌متر بدانیم، دور قلعه 4500 متر خواهد بود كه دروضعیت موجود قابل اندازه‌گیری بوده و با ابعاد آن تقریباً مطابقت دارد. عرض حصار در پی 250 سانتی‌متر و ارتفاع آن 8 متر بوده است به طوری كه ادوارد براون ارتفاع آن را 20 الی 15 فوت ذكر نموده. [7]

این حصار با استفاده از خشت به ابعاد 10×50×50 سانتی‌متر و گل ساخته شده و تعداد برج‌های دفاعی حصار به درستی معلوم نیست. با مطالعه‌ی آثار و شواهد موجود كه بقایایی از آن قابل بررسی و ملاحظه است، فاصله‌ی برج‌ها با احتمال نزدیك به یقین 150 متر بوده است. بدین ترتیب با توجه به حدسیاتی كه از این باب حاصل می‌شود، 30 برج دایره‌ای شكل به قطر 7 متر در گرداگرد شهر تعبیه شده، برج‌های واقع در چهارگوشه‌ی شهر كه در جبهه‌ی جنوب غربی مشاهده می‌شود، قطر آن 15متر قابل اندازه‌گیری است. داخل برج‌ها با استفاده از خشت و گل به طور مخروطی مسقف و سپس جان‌پناه به ارتفاع 50/2 متر ایجاد شده است. دریچه‌های تیراندازی كه در دو نقطه اندازه‌گیری می‌شود، ابعادی معادل 15×50 سانتی‌متر و10×35 سانتی‌متر دارند كه در جان‌پناه تعبیه گردیده‌اند.

قلعه‌ی زنجان از طریق 5 باب ورودی با روستاهای حوزه‌ی نفوذ و شهرهای هم‌جوار مرتبط بوده است. در داخل این حصار عناصر تاریخی شهر مستقر شده اند.


دروازه‌های زنجان

ادوارد براون [8] در كتاب خود می نویسد: «شهر زنجان یك دژ مستحكم كه بتوان مدت زیادی در آن پایداری نمود، ندارد. گرچه در اطراف شهر حصاری حدود 10 متر وجود دارد ولی این حصار با مصالح بی‌دوام ساخته شده و ویران كردن آن آسان است».

در آن زمان پنج دروازه‌ی شهر زنجان را با شهرها و روستاها و بیرون شهر مرتبط می‌كرد كه از این دروازه‌ها در حال حاضر آثار قابل توجهی باقی نمانده است. این دروازه‌ها عبارت بودند از: دروازه تهران، دروازه قلتوق، دروازه تبریز، دروازه رشت، دروازه ارك.

البته غیر از دروازه‌ها راه‌های فرعی دیگری نیز بودند كه ارتباط شهر زنجان را با شهرها و روستاهای دیگر برقرار می‌كردند. مثلاً راه كربلا، راه همدان، جاده همایون، جاده حسین‌آباد، جاده اردبیل و... . با این تفاوت كه دروازه‌ها قدیمی‌تر و رسمی‌تر بودند، با دیوارهای بلند و قطور كه «قالا دواری»، «قالا دیبی» و «قالا ایشیگی» [9] نامیده می‌شدند. دروازه تهران كه به پایتخت منتهی می‌شد، معروف‌تر و قدیمی‌تر از همه‌ی دروازه‌ها بود. این دروازه در انتهای خیابان مسگرها در تقاطع خیابان صدر جهان و خیابان مسگرها قرار داشت. و متأسفانه هیچ اثری از آن باقی نمانده است.

در ورودی دروازه‌ها، شخصی به نام دروازه‌بان مسئول ورود و خروج مردم، كالاهای تجارتی و محمل‌ها و كاروان‌ها بود، كه پس از غروب آفتاب دروازه را می‌بست.

دروازه تبریز در غرب شهر زنجان از كنار گورستان غربی شهر كه در محل دبیرستان امیر كبیر فعلی قرار داشت، می‌گذشت. از این دروازه نیز اثری باقی نمانده است. دروازه ارك در قسمت غربی شهر قرار داشت و در حال حاضر میدان و محلی به همین نام در زنجان وجود دارد. از این دروازه نیز اثری باقی نمانده است.

علت نامگذاری این دروازه این بود كه در آن زمان عبدالله میرزا (یازدهمین پسر فتحعلی شاه) كه از سال 1224 به عنوان حاكم خمسه (زنجان) منصوب گردیده بود و شخصی خیراندیش و شاعر بود كه از علم نجوم نیز بهره داشت، خانه‌ای بزرگ در بیرون شهر، قسمت شمالغربی زنجان درست كرد كه به ارك عبدالله میرزا معروف بود. به همین دلیل دروازه‌ای را كه از آن‌جا به ارك دارا می‌رفتند به نام دروازه ارك نامیدند.

دروازه رشت نیز در محل دبیرستان شریعتی فعلی بود و راه ارتباطی زنجان و رشت بود. پنجمین دروازه هم دروازه قلتوق نام داشت كه شهرها و روستاهای جنوب را با شهر زنجان مرتبط می‌كرد و در خیابان خیام فعلی قرار داشت. در زمان جنگ جهانی اول و دوم یكی از دروازه‌های پُر رفت و آمد محسوب می‌شد. متأسفانه از هیچ‌یك از این دروازه‌ها اثری باقی نمانده است.


بقعه‌ی امامزاده سید ابراهیم (ع)

بقعه‌ی امامزاده سید ابراهیم یكی از بقاع معتبر شهر زنجان است. بعضی ایشان را ابراهیم بن موسی بن جعفر (ع) دانسته‌اند و جمعی دیگر همانند ابوالفراج اصفهانی و ابونصر بخاری در "سر الانساب" ایشان را ابراهیم بن محمد بن الحسن بن العباس بن علی (ع) ذكر نموده‌اند. اگر این شجره‌نامه درست باشد، وی در اوایل قرن سوم هجری در زمان خلافت المعتزر بالله خلیفه‌ی عباسی قیام نموده و در 3 كیلومتری جنوب زنجان در جریان جنگی با عمال خلیفه شهید گردیده و تن مطهرش در قبرستان واقع در منتهاالیه شرقی مشرف به دیوار مدفون شده است.




بنای امامزاده ابتدا به سبك چهار طاقی بوده كه گنبد زیبایی آن را پوشش می‌نمود. در سال 1340 شمسی این مجموعه مجدداً منطبق بر بنای قدیمی نوسازی گردیده است.

گنبد از نوع تك پوششی بوده كه با واسطه‌ی چهارگوشواره بر جرزها استوار گشته و حد فاصل گوشواره‌ها و گنبد هشت نورگیر تعبیه شده است.

ضریح حرم در اصفهان ساخته شده و در سال 1358نصب گردیده است.

از بناهای دیگر این مجموعه، مسجد اعظم واقع در ضلع غربی مجموعه می‌باشد كه بنای آن در سال 1346شمسی صورت پذیرفته است. مشتاقان اهل بیت (ع) در مناسبت‌های مختلف به زیارت ضریح این بزرگوار می‌شتابند. این مجموعه به عنوان مهم‌ترین مركز زیارتی شهر زنجان محسوب می‌شود.


چای‌خانه‌ی سنتی حاج داداش

این مركز پذیرایی كه در قلب بازار قدیمی زنجان واقع است، حدود یكصد سال پیش به عنوان حمام احداث گردیده بود. هم اینك با حفظ بافت حمام با اندكی تغییر و ایجاد تزئینات زیبای سنتی، به عنوان سفره‌خانه و محل پذیرایی گردشگران مورد استفاده قرار می‌گیرد.






پانویس‌ها:


1. شهردار

2. این بنا به قیمت 185 تومان از باقرخان امجد خریداری شده بود. محل موصوف قبل از احداث رختشویخانه با هرزآب‌های سطحی مملو، و به باباجمال چوقوری (گودال باباجمال) معروف بوده است. این بنا توسط دو برادر به نام‌های مشهدی اكبر (معمار ) و مشهدی اسماعیل (بنا) ساخته شده و سنگ‌های آن از معدن سنگ روستای اژدهاتو (روستایی در كیلومتر 5 سمت جنوبی شهر) استخراج شده است. آب مجموعه از قنات قلعچه حاجی میربهاالدین تأمین می‌گردیده است، و متولی رختشویخانه كه توسط رئیس بلدیه گمارده شده بود. شخصی به نام اصغرخان بوده و همسر ایشان به نام معصومه خانم مدیریت آن را بر عهده داشته است.

3. قوس خوزی كه در معماری ایران به نام رومی معروف گردیده، به اعتبار این كه این قوس در مقبره‌ی اونتاش گال پادشاه ایلام متعلق به هزاره‌ی دوم قبل از میلاد در هفت‌تپه‌ی خوزستان مشاهده می‌شود و از نظر قدمت مقدم بر بناهای رومی است. لذا نام قوس خوزی (خوزستانی) برای قوس رومی پیشنهاد شده است.

4. چهل پله

5. ستون‌های سنگی از نظر ارتفاع اندكی با یكدیگر متفاوت‌اند.

6. معماری گوتیك سبك خاصی است كه در اروپای قبل از رنسانس به مركزیت فرانسه ایجاد گردیده و تحول معماری سبك رمانسك به گوتیك در اروپا با تحول معماری دوران سلجوقی به ایلخانی در ایران قابل مقایسه است.

7. یك سال در میان ایرانیان، ادوارد براون، ترجمه‌ی ذبیح‌الله منصوری، كانون معرفت

8. ادوارد براون مستشرق معروف انگلیسی كه در سال 1887 میلادی به ایران آمد و كتابی با عنوان "یك سال در میان ایرانیان"، نوشت.

9. دیوار قلعه

 

 

روزشمارجنگ دوم بین الملل

  • قسمت یازدهم از کتاب "خلاصه تاریخ شش قرن ایران و جهان" نوشته احمد یغما.
  • 1940 ميلادي / 1319 هجري شمسي
  •      در20 ارديبهشت 1319، وزير مختار آمريكا به واشنگتن  اين تلگراف را ارسال مي كند: «فيليمونوف، سفير شوروي در ايران، به مقامات ايراني هشدار داده است كه آلت دست بريتانيا نشوند... چنين به نظر مي آيد كه سفارتهاي شوروي و آلمان در ايران دارند با هماهنگي، مشاركت نزديك با يكديگر عمل مي كنند. گويا هر دو مصمم اند، هر چند با انگيزه هاي متفاوت، كه از مزاياي ناشي از تفاهم روس و آلمان بهره برداري كنند. ترديدي نيست كه آلمان با اميد تضعيف، و يا حتي نابودي نفوذ بريتانيا، شورويها را به اتخاذ رويه تجاوز كارانه نسبت به ايران ترغيب مي كند»
  •  
  • 1940 ميلادي / 1319 هجري شمسي
  •      حمله آلمانها به فرانسه در20 ارديبهشت 1319، اتفاق افتاد. كه پس از سه هفته اين كشور (كه دومين امپراتوري مستعمراتي جهان بود) متلاشي گرديد. پس از اين حادثه مولوتف وزير خارجه شوروي پيروزيهاي شگفت آور ارتش آلمان و موفقيت فوق را به سفير رايش در مسكو صميمانه تبريك ميگويد، و خاطر نشان ميشود كه «لازم است به توطئه هاي فرانسه و انگليس و پاشيدن تخم نفاق و سوء ظن بين آلمان و شوروي در كشورهاي بالتيك خاتمه داده شود. آنگاه شورويها از فرصت استفاده كرده و سه كشور بالتيك را كه سهمشان از اين اوضاع جهاني بود به تصرف خود در مي آورند در همين راستا شورويها به فنلاند (سه ميلون جمعيتي) تجاوز مي كنند اما فنلانديها شش ماه تمام مقاومت غير باور كردني  از خود نشان ميدهند.[1]
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320 هجري شمسي         
  •      در 2 ژانويه 1941، ژاپني ها به مانيلا رسيدند و در 6 ماه مه 1942 ژنرال وين رايت، كليه نيروهاي امريكائي و فليپيني را به ژاپنيها تسليم نمود.
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      در فروردين 1320 سير رويدادها سرعت بيشتري يافت نيروهاي آلماني، يونان و يوگسلاوي را گرفتند و در جزيره كرت نيروي چترباز پياده كردند. در عراق كودتاي رشيد عالي، طرفدار سرسخت آلمانيها، صورت گرفت و تمام سران انگلوفيل رژيم سابق فرار كردند. چرچيل دستور داد كه قبل از هر چيز كار عراق را يكسره كنند، تحليلش اين بود كه اگر آلمانها از سوريه بيايند در اينجا جبهه جديدي گشوده خواهد شد. لذا انگليسيها سريع بصره را گرفتند و بغداد را بمباران كردند. عدم همكاري ايران با عراق  (آلمانيها) باعث سقوط رشيد عالي و تسخير عراق توسط دولت انگليس شد. انگليسي ها به اتفاق نيروهاي «فرانسه آزاد» ـ ژنرال دوگل ـ وارد سوريه شدند و جنگ خونيني بين فرانسويان طرفدار ويشي و فرانسويهاي طرفدار دوگل درگرفت. نهايتا ژنرال فرانسوي دانتس، تسليم گرديد.
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      در ارديبهشت ماه 1320، نيروهاي آلماني در شرق مديترانه مستقر شدند. دولت فرانسه ـ ويشي ـ فرودگاههاي سوريه را در اختيار آلمانيها گذاشت.
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      ژوئن سال 1941، يعني اول تيرماه 1320، هيتلر پيمان عدم تجاوز را كه در 1939 با شوروي بسته بود زير پا گذاشته  و به شوروي حمله كرد.
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      در 12 ژوئيه 1941، بريتانيا و اتحاد شوروي بر طبق موافقتنامه اي كه در اين روز در مسكو امضاء كردند با هم متحد شدند.
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      در اين سال ، ژنرال «كارترو» فرماندار نظامي فرانسه در لبنان بنام دولت «فرانسه آزاد» استقلال رسمي كشور لبنان را اعلام نمود اما اين اعلام جنبه شخصي داشت و امور لبنان همچنان در اختيار مقامات فرانسوي بود.
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  • ، به عقيده ام ري زن، در اوت سال 1941 آلمانيها قصد داشتند بر عليه ارتش ايران دست به كودتا بزنند، دليل وي سلطه قابل توجهي بود كه آلمانيها بر نيروي مسلح ايران داشتند، بسياري از افسران ايران تحت تاثير ماشين جنگي آلمان قرارگرفته بودند و به آلمان گرايش داشتند، ري زن در استدلال اين كودتاي موهوم ـ كه شوروي نيز در 26 ژوئن، درست چهار روز پس از ورود آلمانيها به خاك آن كشور، ياد داشتي تسليم ايران كرده بود و نيز بريتانيا در اواخر ژوئن 1941 نگراني خود را از اين امر به اطلاع دولت ايران رسانده بود اما هيچ پاسخ مثبت و مناسبي دريافت نكرده بود. ـ به ورود درياسالار كاناريس (آلمان به تهران) در ماه اوت 1941 اشاره ميكند.[2]
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي     
  •      در پنجم اوت 1941/ سوم شهريور1320، سربازان بريتانيا و شوروي به ترتيب از جنوب و شمال به ايران حمله كردند. و ايران را اشغال نمودند. بهانه ي اين حمله نفوذ آلمانيها در ايران بود. كه مغاير با سياست بيطرفي ايران قلمداد مي شد. ايران آمار آلمانيها را 600 نفر بريتانيا 2 الي 3 هزار نفر و شوروي 5 الي 7 هزارنفر اعلام ميكرد.[3]  وقتي تصميم حمله به ايران گرفته ميشود، مايسكي، سفير شوروي در لندن، با ايدن ملاقات مي كند و مي گويد: «حالا كه يادداشتها را به ايران داديم، يك اولتيماتوم هم بدهيم...» شورويها نمي خواستند در دو جبهه بجنگند. ايدن مي گويد: «اولا هيچ نگران نباشيد، ما حساب ارتش ايران را خواهيم رسيد و نخواهييم گذاشت مقاومت كنند؛ ثانيا اگر اولتيماتوم به ايران بدهيم، ممكن است قبول كند؛ آن وقت چه كار كنيم؟ در هر حال ما بايد ايران را بگيريم براي اينكه به شما كمك برسانيم.» [4]
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  • در 16سپتامبر1941 رضا شاه بنابه مصلحت خود، تبعيد شد، و استعفاي وي در بامداد همين روز(25 شهريور 1320)  در مجلس خوانده شد. و روز بعد پسر او محمد رضا سوگند شاهي خورد. محمد رضا در سال 1937م/1316ش، از مدارس سويس فارغ التحصيل شده بود، و در سال 1318ش/1939م (در زمان وليعهدي) با فوزيه خواهر فاروق شاه مصر ازدواج كرده بود. شكل تبعيد رضا شاه به اين گونه بود كه وي  «بعد از ترك تهران در 16سپتامبر 1941، حدود يك ماه در اصفهان گذراند، وسپس حق عبور به خارج از كشور را توسط يكي از كشتي هاي انگليسي به مقصد موريتس دريافت كرد، و متعاقب آن با درخواست خودش به ژوهانسبورگ منتقل شد و در آنجا در 26 ژوئيه 1944 درگذشت.»[5] «زمينه سقوط رضا شاه را دولت انگلستان از طريق برنامه هاي راديوهاي لندن و دهلي، هموار كرده بود، تا شاه را در نظر مردم ايران، يك خودكامه ي آزمند و ابله بنماياند كه مردم كشورش را از آزادي شان محروم كرده واملاك آن ها را تصرف كرده است و رضاشاه را به عنوان تنها عامل وضعيت دشوار ايران، معرفي مي كرد.»[6]
  • انتشار و یا استفاده از مطالب این وبلاگ فقط با درج منابع و نام مولف و آدرس وبلاگ بلامانع است
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      در زمان سقوط رضا شاه گروهي از ماركسيستها كه بنام 53 نفر در زندان بودند، آزاد شده و همراه با افراد ديگري كه داراي تفكر كمونيستي بودند در روز بيستم مهرماه 1320 در منزل سليمان ميرزا اسكندري[7] جلسه اي تشكيل دادند كه در آن حيدر عليف، كاردارسفارت شوروي در ايران، نيز حضور داشت و در همين جلسه بود كه نام حزب توده براي اين گروه انتخاب شد. مرامنامه اي كه حزب در آن سال منتشر كرد اشاره اي به ايدئولوژي ماركسيستي حزب نداشت و عبارت بودند از الف) حفظ استقلال و تماميت ايران. ب) آزادي مطبوعات و بيان. ج) مبارزه عليه ديكتاتوري . د) ايجاد تعديلات در امور اقتصادي و سياسي و فرهنگي.
  •      فعاليت علني حزب با تظاهراتي در سوم فوريه 1942/ 15بهمن 1320 بر مزار دكتر اراني - كه در زندان مرده بود ـ آغاز شد. در اوايل سال 1323 حزب توده با فعاليتهاي سياسي خود توانست هشت نماينده به مجلس آن روز بفرستد. و اين سال مصادف با وقايع نفت شمال بود. معاون امورخارجه شوروي براي گرفتن امتياز نفت شمال به تهران آمده بود و همزمان با اين قضيه كه قسمت آذربايجان نيز تحت تصرف قواي نظامي روس بود، روزنامه ها و نشريات حزب توده[8] بطور علني به دفاع از شوروي پرداخته و سعي مي كردند هرطور كه شده اين امتياز به شوروي داده شود[9].
  •  
  • 1941 ميلادي / 1320هجري شمسي
  •      در 19 دسامبر1941، هنگ كنگ توسط قواي ژاپني تسخير مي شود و ژاپن باسرعت بيشتري به اشغالگريهاي خود در ديگر مناطق مي پردازد. و بدين شكل در 22 همان ماه فليپين را اشغال ميكند.
  •  
  • 1942 ميلادي /1321 هجري شمسي
  •      در دوم ژانويه 1942 مانيل به تصرف ژاپنيها در مي آيد. 15 فوريه همان سال مالزي و سنگاپور به اشغال قواي ژاپني در مي آيد. نهم مارس نيز سراسر اندونزي فرو مي ريزد. خلاصه آنكه در مدتي كمتر از چهار ماه، سرزمينهايي با پانصد ميليون جمعيت در آسيا تحت تسلط ژاپن قرار ميگيرند.
  •  
  • 1944 ميلادي / 1323 هجري شمسي
  •      انگليسيها كه مايل بودند آلمانيها با روسها كار يكديگر را تمام كنند در گشودن جبهه دوم تعلل مي كردند تا اينكه ناچارا جبهه دوم در شمال فرانسه به سال 1944م،  گشوده شد. 
  •  
  • 1945 ميلادي / 1324 هجري شمسي
  •      در 4 ژوئيه 1945، ژاپني ها توسط نيروهاي امريكائي مجبور به ترك جزاير فليپين شدند.
  •  
  • 1945 ميلادي / 1324 هجري شمسي
  •      در اين سال، لبنان بعنوان كشوري مستقل به عضويت سازمان ملل متحد و جامعه دول عرب درآمد.
  •  
  • 1945 ميلادي / 1324 هجري شمسي
  •      سال 1945م، سال برقراري صلح جهاني و اتمام جنگ جهاني دوم با فجايع اتمي هيروشيما و ناكازاكي مي باشد.
  •  
  • 1945 تا 1946 ميلادي / 1324 تا 1325 هجري شمسي
  •      فعاليت مؤثر فرقه دموكرات آذربايجان از 12 شهريور ماه 1324 تا 21 آذر1325 بوده است بدين شكل كه: «در جريان اشغال ايران در سال1320ش،  توسط نيروهاي متفقين، روس ها آذربايجان را اشغال كردند. زماني كه جنگ جهاني دوم به سال 1324 به پايان رسيد و قرار شد تا انگليسي ها و روس ها ـ هم زمان ـ ايران را ترك كنند، روس ها به تكاپو افتادند تا پيش از رفتن، جاي پايي براي خود در ايران ايجاد كنند يا دست كم امتياز اقتصادي سياسي مهمي به دست آورند. آنان در تهران و شهرهاي مختلف، به تقويت حزب توده پرداخته و در آذربايجان و كردستان هم از فرقة دمكرات حمايت كردند»[10] موضوع از آنجا آغاز شد كه سيد جعفر پيشه وري (از منتقدين دكتر مصدق) براي نمايندگي مجلس چهاردهم از تبريز انتخاب شد، (22/ تيرماه/1323)  اما اعتبارنامه اش مورد تاييد نمايندگان ـ مخالف طرفداران اتحاد جماهير شوروي كه از اكثريت برخوردار بودند ـ قرار نگرفت. لذا وي از اول شهريور 1324 روزنامه آژير را در تهران رها كرد و به تبريز آمد و اولين گام را براي تشكيل فرقه دمكرات آذربايجان با همكاري تشكيلات ايالتي حزب توده آذربايجان (كه بعدا به فرقه دمكرات ملحق شدند)[11] برداشت.
  •      پيشه وري در 12 شهريور 1324 اولين سند مكتوب فرقه را كه سنگ بناي فعاليت آن فرقه بشمار مي رفت، در 12ماده نوشته و به امضاء 48 نفر از چهره هاي سياسي استان رساند. معاونين وي در كميته مركزي فرقه، شبستري و بادكان بودند. كه روزنامه آذربايجان را شبستري با مطالب پيشه وري از 13 شهريور منتشر كرد. اولين شعار12 ماده اي بيانيه فرقه چنين بود: «ضمن حفظ استقلال و تماميت ارضي ايران، بايد به موازات آن براي خلق آذربايجان آزادي داخلي و خودمختاري مدني داده شود كه بتواند در راه احياي فرهنگ خود و آباداني آذربايجان و هم سو با حفظ قوانين عادلانه ي كل مملكت، سرنوشت خود را تعيين كند.»[12] پس از يك سال حكومت اين فرقه در آذربايجان، در 21آذر 1325 اهالي شهر تبريز بر حسب تحريك حكومت مركزي كه اعلاميه هايش را روز قبل از طريق هواپيما پخش كرده بود و قواي نظامي خود را در ورودي هاي ميانه ومياندوآب مستقر ساخته بود، بر عليه حكومت پيشه وري قيام كرده و شهر را تصرف نموده به تعقيب و دستگيري سران و سركردگان فرقه پرداختند. پيشه وري و اعضاي مهم فرقه نيز به اتحاد جماهير شوروي فرار نمودند.[13]
  •  
  • 1946 ميلادي / 1325 هجري شمسي
  •      در 4 ژوئيه 1946،  ايالات متحده به فليپين استقلال داد.
  •  


  • [1] تاريخ معاصر ايران. كتاب هشتم. مؤسسه پژوهشي و مطالعات فرهنگي. ص 15
  • [2] تاريخ معاصر ايران. كتاب چهارم. مؤسسه پژوهشي و مطالعات فرهنگي. ص114
  • [3] ر.ك:  تاريخ معاصر ايران. كتاب ششم. مؤسسه پژوهشي و مطالعات فرهنگي
  • [4](تاريخ معاصر ايران. كتاب هشتم. مؤسسه پژوهشي و مطالعات فرهنگي. ص 23)  اسناد نشان مي دهد كه اتحاد رضا شاه و هيتلر افسانه اي بيش نبوده كه از طريق دستگاه تبليغاتي زمان جنگ متفقين شايع شده بود.
  •  
  •   [5] نگرشي بر تاريخ ايران نوين. جوزف. ام. آپتون. ترجمه: يعقوب آژند. انتشارات نيلوفر 1359 ص133
  • [6] تاريخ معاصر ايران . پيترآوري ... ج دوم ص219
  • [7] توده اي ها براي اين كه افراد داراي موقعيت اجتماعي بالا و محافظه كار را با خود همراه سازند، سليمان ميرزا محسن اسكندري را به رهبري حزب توده برگزيدند. وي از شاهزادگان قاجار بود.
  • [8] فعاليتهاي تبليغاتي حزب توده كه بيشتر بشكل انتشار نشريات بود، در اين دوره عبارت بودند از: 1- روزنامه سياست به مديريت عباس اسكندري كه اين روزنامه بعد از يك سال به نام «رهبر» به مديريت ايرج اسكندري منتشر مي شد. 2- روزنامه مردم به مديريت مصطفي فاتح (از رؤساي شركت نفت انگليس)، جلال آل احمد نيز عضو هيئت تحريريه آن بود. 3- روزنامه رزم به مديريت دكتر كشاورز. 4- روزنامه آژير به مديريت جعفر پيشه وري كه تا قبل از ايجاد فرقه دمكرات در تهران منتشر مي شد. 5- روزنامه راستي به مديريت پروين گنابادي عضو كميته مركزي حزب توده. 6- روزنامه ظفر كه در آذر ماه 1323 به كمك تبليغات لايحه نفت شمال آمد، به مديريت رضا روستا. 7-  و يك نشريه ديگر كه به مديريت فتاحي از اعضاي مركزي حزب منتشر مي شد.
  • [9] مرحوم احسان طبري در روزنامه مردم شماره 19/8/1323 طي مقاله اي طولاني به اثبات حقانيت شوروي پرداخته وحتي پا را از خود روسها نيز جلوتر گذاشته و تهديد نموده بود كه «با عدم اعطاي امتياز نفت از نفوذاقتصادي دولت شوروي جلو گيري ميشود، بايد براي اولين بار و آخرين بار به اين حقيقت پي برد كه نواحي شمالي ايران در حكم حريم امنيت شوروي است، عقيده ي دسته اي كه من شخصا در آن دسته هستم اين است كه به فوريت براي امتياز نفت شمال به شوروي و نفت جنوب به كمپانيهاي امريكائي و انگليسي وارد مذاكره شويم به همان ترتيب كه ما براي انگلستان در ايران منافعي قائليم و بر عليه آن صحبتي نمي كنيم بايد معترف باشيم كه دولت شوروي هم از لحاظ امنيت خود در ايران منافع جدي دارد.»
  • [10] بحران آذربايجان. خاطرات مرحوم آيتالله ميرزا عبدالله مجتهدي . مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر تابستان 1381 ص8
  • [11] فريدون كشاورز. من متهم ميكنم كميته مركزي حزب توده را. ص61
  • [12] شهريورين اون ايكي سي، آذربايجان دموكرات فرقه سينين بيرينجي ايل دونومي مناسبتيله. مركزي تبليغات شعبه سنين نشريه سي. تبريز1325ص3 (ترجمه  همين متن از نگارنده)
  • [13] گاهشمار مختصر حكومت ملي آذربايجان:
  • 12 شهريور 1324 ـ روز تشكيل فرقه دموكرات به رهبري سيدجعفر پيشه‌وري. 14 شهريور 1324 ـ انتشار شماره اول روزنامه آذربايجان، ارگان فرقه دموكرات آذربايجان. 19 شهريور 1324 ـ پيوستن و ادغام شعبه آذربايجان حزب توده و تشكيلات كارگري به فرقه دموكرات آذربايجان. 20 آبان 1324 ـ نشست تشكيلات 32 نفرة هيئت رئيسه حكومت خودمختار آذربايجان. 21 آذر 1324 ـ افتتاح مجلس ملي آذربايجان و اعلام رسمي استقرار حكومت خودمختار آذربايجان. 22 آذر 1324 ـ خلع سلاح پادگان تبريز و تسليم آن در برابر حكومت خود مختار آذربايجان. 27 آذر 1324 ـ انتشار آگهي مربوط به استخدام داوطلبان خدمت در قشون آذربايجان. 19 دي 1324 ـ تصويب تاسيس دانشگاه آذربايجان در تبريز با سه دانشكده كشاورزي، پزشكي و تعليم و تربيت. 1 بهمن 1324 ـ استعفاي حكيمي از نخست‌وزيري در ايران. 6 بهمن 1324 ـ نخست‌وزيري احمد قوام. 27 بهمن 1324 ـ تصويب قانون مربوط به تقسيم اراضي خالصه. 29 بهمن 1324 ـ مسافرت احمد قوام به مسكو با هواپيماي ارسالي از جانب مسكو. 11 اسفند 1324 ـ اعلام خبرگزاري شوروي مبني بر خروج نيروهاي شوري از دوم مارس از طريق شمال خراسان. اين خبر همچنين اعلام كرد نيروهاي شوروي تا روشن شدن اوضاع در بخش شمال غربي و غرب ايران مناطق مذكور را تخليه نخواهند كرد. 16 فروردين 1325 ـ امضاء موافقت نامه بين قوام و دولت شوروي. 25 فروردين 1325 ـ آغاز به كار كنگره دهقانان آذربايجان با شركت بيش از 600 نفر در تبريز. 9 ارديبهشت 1325 ـ ورود هيئت حكومت خودمختار آذربايجان به تهران به رياست سيدجعفر پيشه‌وري. 19 ارديبهشت 1325 ـ خروج كامل نيروهاي روس. 1 خرداد 1325 ـ تخليه زنجان توسط نيروهاي فرقه دموكرات و فدائيان. 26 خرداد 1325 ـ راهپيمايي مردم زنجان و خمسه در اعتراض به واگذاري زنجان به ايران. 16 آذر 1325 ـ پيشروي قواي ايران بسوي ميانه. 21 آذر 1325 ـ سقوط حكومت خودمختار آذربايجان كه بر اساس آمار ارتش 25000 اعدام، 70000 مهاجر و آواره و زخمي برجاي گذاشت.

 

بعداز مشروطه برزنگان چه گذشت؟!!

 

زنجان پس از انقلاب مشروطه


حوادث شهر زنجان پس از انقلاب مشروطه

    رامین سلطانی


آنچه که در نوشتار حاضر خواهد آمد روایت حوادث زنجان پس از واقعه‌ی ملا قربانعلی زنجانی و شکست و تبعید وی به‌عراق و به حکومت رسیدن میرزا صالح خان آصف الدوله (امیر اکرم) تبریزی در زنجان است. وی به سال 1328 قمری و به‌جای معین‌الدوله به حکومت زنجان رسید. این زمان هنگامی بود که محمد علی شاه قاجار از سلطنت مخلوع و به‌صورت تبعید از کشور خارج شده بود ولی کماکان به‌واسطه عوامل و افرادی که داعیه طرف‌داری از وی را داشتند در داخل کشور شورش‌ها و نافرمانی‌هایی صورت گرفته و موجبات ضرر و زیان مردم عادی فراهم می‌گردید.
یکی از افرادی که در حمایت از محمد علی شاه اقدام به‌شرارت و نافرمانی نمود داراب‌میرزا نواده بهمن میرزا شاه‌زاده قاجار بود که از سال‌ها قبل به روسیه مهاجرت کرده بود، در سلک نظامیان روسی درآمده و همراه با قزاقان روسی وارد ایران شده بود. وی که از صاحب منصبان قشون روس در قزوین بود بنابراین یک گزارش محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درجریان انقلاب مشروطه، اجازه مرخصی گرفته و در قزوین اردوی سپاه روس را ترک نموده و با یک نفر از اجزای دربار محمد علی شاه (احمد خان میرشکار محمد علی شاه معزول) اقدام به حرکت به سمت آذربایجان نمود و در راه با جذب افرادی به دور خود، قشونی جمع و جور کرده و اقدام به حمله به شهر زنجان نمود. این وقا
یع در خرداد ماه سال 1289 شمسی مطابق با سال 1328 قمری بوده است.                          
در آن حین داراب میرزا مشغول جمع کردن افراد به دور خود بود، آصف الدوله امیر اکرم حکم حکومت ایالت خمسه (استان زنجان) را دریافت کرد. وی به سرعت رشید دیوان را که نوکر شخصی وی بود همراه با سپاهیان از سراب احضار کرده و خود از تهران با چاپاری حرکت نمود و شبانه به هیدج رسید که رشید دیوان تا آنجا به استقبال وی بیرون آمده بود.
در هیدج به وی اطلاع دادند داراب میرزا صاحب منصب روس همراه با احمدخان میرشکار به چرگر آمده و مشغول جمع کردن سوار هستند. در هیدج یک نفر به نام کربلایی نعمت از میرشکار به امیراکرم شکایت آورد و وی جهت تحقیق و فهمیدن قضایا، مرتض خان برادر رشید دیوان را با یک نفر سوار و یک نفر امنیه همراه با نامه‌ای به چرگر فرستاد و در آن نامه ماجرا را از میرشکار جویا شد. در زنجان به او اطلاع دادند داراب میرزا مرتضی خان و همراهان وی را دستگیر کرده، اسب و تفنگ آنان را گرفته و خود با حدود دویست سوار رو به شهر زنجان در حال حرکت است. با انکه امیراکرم مطلقا احتمال نمی‌داد داراب میرزا جرات آمدن به زنجان را داشته باشد ولی فورا دستور داد دراطراف شهر و نیز دارالحکومه را سنگر بندی کردند. در این هنگام در زنجان نیروهای موجود عبارت بودند از سواران همراه رشید دیوان که با وی از سراب آمده بودند.
داراب میرزا زمانی‌که درچرگر مشغول جمع آوری بود قشون به کرسف (روستایی درحوالی شهر قیدار استان زنجان) نزد جهانشاه خان امیر افشار رفته و دو شب مهمان وی شده بود از آنجا محمد خان اصانلو را با سی سوار، همراه خود به چرگر آورده بود. جمعی از خوانین چرگر از جمله احمد خان میرشکار، رحمت اله خان فرج اله خان، باباخان، قنبرخان، امیر خان و... هم به داراب میرزا ملحق شده بودند و تمام مخارج آن و دویست سوار دیگر را داراب میرزا تامین می‌کرد که به احتمال زیاد هزینه وی را نیز روس‌ها متقبل شده بودند.
سه شب از ورود امیراکرم به زنجان گذشته بود وی در خواب بود که با صدای شلیک تفنگ ازخواب پرید در همین زمان مدیرالایاله زنجان وارد اتاق حاکم شد و خبر داد که داراب میرزا به شهر حمله کرده و دارالحکومه را محاصره نموده است. حاکم به سرعت لباس جنگ پوشید و بیرون آمد. نیروهای داراب میرزا سبزه میدان را سنگر کرده بودند و نیروهای دولتی به سبب مهتابی که آن شب می‌تابید هوا روشن تر کرده بود در معرض دید آنان قرار داشتند. هنوز درگیری شروع شده بود که رئیس قشون زنجان یعنی انتظام الدوله هم با افراد خود رسید و به همراه رشید دیوان به پشت بام دارالحکومه رفتند. از مجاهدین شهری چند نفر در سنگرهای شهر کمین کرده بودند و پیشخدمت‌های امیراکرم درخانه مشیرالممالک حاجی وزیر زنجانی سنگر گرفته بودند. رضا و چند نفر دیگر در خانه اسعدالدوله ذوالفقاری در سنگر جای گرفته بودند. همان وقت درگیری شروع شده بود که تا خود صبح با شدت هرچه تمام تر ادامه داشت. افرادو نیروهای داراب میرزا دو نفر سرباز قراول دارالحکومه و یک نفر سلطان را زدنددر مقابل چند تن از نیروهای داراب‌میرزا نیز هدف گلوله‌های نیروهای حکومتی قرار گرفتند. هنگام طلوع آفتاب آثار شکست در میان نیروهای داراب میرزا آشکار شد و آنان به این دلیل فرار اختیار کرده و به حاشیه شهر رفتند و در خانه شخصی به نام حاج نصراله که یک جانب آن بیابان بود سنگر گرفتند و یک پرچم دولت روس را نیز بر بالای بام خانه برافراشتند. نیروهای حکومتی هم توپ اشنایدر آورده و با آن خانه را هدف گرفتند بعد از چند شلیک ابتدا بیرق دولت روسیه پایین افتاد و بعد از آن طبقه دوم خانه ویران شد و افرادی که در آن سنگر گرفته بودند از آنجا متواری شدند. در ضمن درگیری یک نفر از مجاهدین کشته و احمد میرزا، منشی داراب‌میرزا گلوله به چشمش اصابت کرده بود، اسیر گردید بعد از متواری شدن مهاجمین مشخص گردید که داراب میرزا در روستای مهرین و خانه مظفرالدوله مانده و محمد خان اصانلو را برای گرفتن شهر فرستاده است. محمد خان هم شبانه وارد شهر شده بود و با نیروهای دولتی درگیر شده بود.
محمد خان اوصانلو شبانه نزد داراب میرزا پیام فرستاده بود که شهر را گرفته است و از وی خواسته بود هر چه زودتر به شهر بیاید. داراب میرزا نیز با اطمینان به پیام محمد خان صبح با جلال و شوکت و در حالی که پرچم دولت روسیه را در جلوی نیروهــای خودی به حرکت در آورده بود، به همراه احمد خان میرشکار و خوانین چرگر از سهرین به سمت زنجان به راه افتاده بود، با این اطمینان که شهر سقوط کرده و اهالی زنجان به پیشواز وی خواهند آمد و او را وارد دارلحکومه خواهند کرد پرچم دولت روسیه را بر بالای آن برخواهد افراشت. ولی همین که به نیم فرسخی شهر رسیدند ملاحظه کردند که محمد خان و نیروهایش  شکست خورده و متواری شده اند. داراب میرزا که وضع را چنین دید با تمام نیرو به شهر هجوم آورد. مقاومت سنگین نیروهای دولتی موجب گردید نیروهای داراب میرزا به سمت قریه حسین آباد که در کنار شهر و جانب شمال غربی آن بود، بروند. خانه بزرگ مظفرالدوله در این قریه قرار داشت و گویا خود وی نیز باطنا با داراب میرزا همراه بود.
آصف الدوله امیر اکرم حــاکم شهر به تلگراف خانه رفته بود که توسط نوکر مظفرالدوله پیامی از جانب داراب میرزا به وی رسید مبنی بر اینکه بی‌جهت خود را دچار مخمصه نکند و شهر را تسلیم نماید زیراوضعیت تمام شهرهای ایران آشفته است و محمد علی شاه خلع شده وارد رشت شده است. امیراکرم اعتنایی به پیغام داراب میرزا نکرد و از مقابل به تجهیز و محکم کردن سنگرهای نیروها دولتی پرداخت. در این هنگام ذخیره فشنگ نیروهای دولتی تحت امر آصف ادوله بیش از چهارصد پانصد عدد بیشتر نبود ولی تعدادی از مردم شهر در بازار و خانه‌ها فشنگ تهیه کرده و به نیروهای آصف الدوله می‌رساندند درگیری و زدوخورد حدود چهار روز به طول انجامید. در طول این مدت حاکم بیش از 15 ساعت نتوانست بخوابد و کسانی همچون انتظام الدوله، حاجی معتمد عدالت الملک، نصراله خان میرپنج قزاقخانه، مشیرالممالک حاجی وزیر و منیع الدوله نیز همواره در کنار آصف الدوله بودند واز هیچ امداد و مساعدتی مضایقه نمی‌کردند.

تماس با تهران از طریق تلگراف به‌صورت دائم برقرار بود زیرا نیروهای داراب میرزا که تا حدود زیادی از تصرف شهر مایوس شده بودند و به اتفاق اطرافیان و نیروهای خود به روستای سارمساقلو رفتندکه در چهار فرسخی غرب شهر زنجان واقع است. در تهران رایزنی‌هایی با سفارت روسیه در جریان بود تا اینکه مقرر گردید یک کلنل ارتش روسیه در ایران به نام راکوزا که از ابواب جمعی نیروهای روسیه در قزوین بود همراه با شصت نفر قزاق روسی برای بردن داراب میرزا به زنجان بروند. نیروهای روسیه یک فرسخی زنجان رسیده و ورود خود را اعلام کردند ولی آصف الدوله مانع ورود آنان به شهر شد و مقرر گردید نیروهای همراه کلنل روسی در کاروانسرایی متعلق به شخصی به نام حاجی سید محمد امین الرعایاکه بیرون از شهر زنجان بود، منزل نمایند. کلنل راکوزا با دو سه نفر از صاحب منصبان روس برای دیدار با حاکم وارد شهر شدند و کلنل روسی به آصف الدوله اظهارداشت که آمده است تا ایالت نا آرام خمسه را آرام نماید. آصف الدوله نپذیرفت و در مقابل و بدید ترتیب اجازه نداد قزاق های روسی وارد شهر شوند و حتی غذا و آذوقه تهیه نمایند، بلکه یک نفر از افراد خود را به همراه یکی از اهالی شهر فرستاد تا از بازار برای روس‌ها آذوقه خرید کنند. به هرحال کلنل روسی با ناراحتی شهر را ترک کرد و به نیروهای خود که بیرون از شهر بودند پیوست.
کلنل یاکوزا یک شب را در کنار افراد خود و یک شب را نیز در اردوی داراب میرزا به سر برد ولی چند روز بعد به‌همراه چند صاحب منصب روس نزد آصف الدوله رفت با این عنوان که می‌خواهد بین وی و افرادی که دور و بر داراب میرزا هستند، صلح و آشتی برقرار نماید. آصف الدوله البته هیچ پیشنهادی و صحبتی را از کلنل یاکوزا نپذیرفت و صاحب منصب روس در نهایت عصبانیت و ناراحتی زنجان را ترک کرده و به روستای ساریمساق‌لو رفت و داراب میرزا و نیروهای وی را به همراه خود به سمت چرگر به حرکت درآورد.
بدینگونه بود که با استقامت و پایداری آصف الدوله حاکم شهر زنجان و نیز نیروهای دولتی و کمک و همیاری اهالی شهر، ایالت خمسه که دراوج درگیری‌های پس از انقلاب مشروطه و شورش‌هایی که به جانب‌داران محمد علی شاه قاجار صورت می‌گرفت کاملا شلوغ و نا‌امن شده بود تا حدود زیادی به آرامش رسید، گرچه چند ماه بعد محمد خان اصانلو دوباره بنای نافرمانی و شرارت گذاشت ولی با رسیدن نیروهای کمکی اردبیل و سراب، وی نیز مجددا سر کار خود گرفت و شهر و ایالت تا حدود زیادی سر و سامان یافت و به نظم و آرامش در آمد.


منبع : فصلنامه فرهنگی، هنری، اجتماعی انجمن زنجانی‌ها / بهار 1385، شماره یک

 

شرح حال آیت ا... دین محمدی زنجانی

مختصری از شرح حال آيت ا... العظمي دين محمدي زنجاني

 

ناصر دين محمدی و عبدالعزيز قائمی


مرحوم آيت ا... العظمي شيخ حسين دين محمدي زنجاني به سال 1293 هجري قمري در شهر زنجان ديده به جهان گشود. والد ايشان حاج فتحعلي از كسبه ي متدين بازار زنجان بود كه قبلاً صاحب اولاد نمي شد، ايشان به مشهد مقدس مشرف و به حضرت ثامن الحجج(ع) متوسل و در يك رؤياي صادقه بشارت اولاد را از حضرت علي ابن موسي الرضا(ع) دريافت و متوجه مي شود كه يكي از فرزندان او اهل علم و فضل خواهد شد و در همان حال، حضرت سفارش مي نمايند كه تو بايد مواظب يك بوته ي مو(درخت انگور)كه به تو داده ايم باشي، كه اين متعلق به ما(اهل بيت)است. چندي نمي گذرد كه براساس ولايت تكويني ائمه هدي، وعده ي حضرت علي ابن موسي (ع) كه به اذن الهي هرگز خُلفي در وعده ي آنان نيست، محقق مي گردد و مرحوم حاج فتحعلي صاحب آن عطيه ي الهي مي شود. با اين اوصاف پدر ايشان فرزند خود را پس از اتمام دوره ي تحصيلات مكتب خانه، وادار به شغل كسب و كار مي نمايد، ولي از آن جايي كه شغل بازار اين فرزند را قانع نمي كند، ايشان با شوق وصف ناپذيري با مساعدت مادر خود به دنبال طلبگي و تحصيل در علوم الهي مي رود. حاج فتحلي پس ازمدتي پي به مراتب علاقه ي فرزند  برده  و اين بار آن رؤياي صادقانه را به خاطر آورده و مشوّق فرزند خود براي ادامه ي تحصيل مي گردد .



شيخ حسين با اشتياق وصف ناپذيري تحصيل ادبيات ومقدمات را پشت سر گذاشته و درمسجد و مدرسه ي نصرا... خان تحصيلات خود را پيگيري نموده و از محضر بزرگاني چون حاج ميرزا ابراهيم حكمي رياضي ارثماطيقي، علامه آقاميرزا مجيدحكمي، ملا خليل، ملاسبزعلي،آقاميرزاعبدالرحيم ماهاني[ طارمي زنجاني-  پدر مرحوم آيت ا... شيخ كمال الدين فقاهتي](قدس سرّهم) بهره مند مي گردد .

 حوزه ي علميه زنجان در آن دوران از چنان بالندگي برخوردار بوده كه ايشان در همين شهر زنجان به مرتبه ي اجتهاد مي رسد، با اين حال شوق مجاورت  و فيض بردن از معنويت حوزه ي مقدسه ي نجف كه خود جهان ديگري را در پيش روي طالبان حقيقت مي گشايد، باعث مي شود كه وي به قصد تكميل تحصيلات خويش به آن آستان مقدس روي آورد كه از زمان شيخ الطائفه همواره مهد پرورش فقهاي اماميه بوده است و پدر ايشان نيز او را براي اين سفر همراهي مي نمايد. نقل است كه در راه عزيمت به نجف ايشان دچار برف و كولاك شديدي در مسير شده كه خلاصي از آن واقعه متصور نبوده وعجيب نيست كه با توسل به حضرت حجه ابن الحسن(عج) آن بزرگوار را با نام مبارك يا اباصالح(ع) خطاب و به طرز معجزه آسايي از مرگ حتمي خلاص مي شوند .

ايشان در سال 1318 ه ق به نجف اشرف، مشرّف و از محضر اعاظم و اكابر آن حوزه ي مقدسه بهره مند مي گردد. از اساتيد ايشان مي توان آخوند ملاكاظم خراساني، صاحب كفايه و آقاسيد كاظم طباطبايي يزدي، صاحب عروه الوثقي و مرحوم شيخ شريعت اصفهاني نمازي(قدس ا... السرهم) و .... را نام برد كه اين فقيه وارسته حدوداً در سال 1332 قمري به دريافت اجازه ي اجتهاد از اين بزرگان نايل و راهي زنجان مي شود.

وي پس از بازگشت به زنجان به كارهاي ديني مشغول و درس خارج را به دانش پژوهان تدريس مي نمايد. ضمناً  نماز جماعت به امامت ايشان در مسجد شيخ لطف ا...(مسگرهاي پايين) و مدتي نيز در مسجد زنده يادحاج مير بهاءالدين با معنويت خاصي برگزار مي گردد .


حالات روحي،‌ اخلاقي، عرفاني و مدارج


از نظر سير و سلوك واخلاق ايشان بايد گفت كه آن بزرگوار از كبر و غرور به دور بوده و تواضع ايشان همواره زبان زد خاص و عام بوده و از اورع علماي اين خطه محسوب مي گرديد. همواره در پاسخ آناني كه وي را به اقامت در شهرهاي زيارتي و استفاده از فيوضات ايشان، ترغيب مي نمودند، به لزوم اقامت خود در زنجان تأكيد و حضور خويش در حوزه ي اين شهر را تكليف مي دانست .

از آن جايي كه آثار علما و درس و عداد شاگردان هر عالمي گواه بر مدارج علمي اوست، مرحوم آيت ا... دين محمّدي نيز داراي آثاري ارزشمندي بود و شاگردان بزرگي را تربيت نمود. اين كار ايشان تا آخرين روزها وساعات عمر شريفش ادامه داشت و به نحوي كه فرزندان اكثر علماي صاحب نام آن روز زنجان در محضر ايشان تلمذ كرده اند. از جمله اشخاصي كه به شرف معرفت پذيري در محضر اين فقيه نامدار نايل شده اند، آيت ا... العظمي حاج سيد محمد عزالدين حسيني زنجاني(مدّظله)و مرحوم آيت ا... حاج آقا محمدحسين نجفي ميرزايي(معروف به آقانجفي)، مرحومين برادران موسوي زنجاني - مردان علم و سياست -(حضرات آيات حاج سيد ابوالفضل و حاج آقا رضا) و برادر زاده ي ايشان مرحوم آيت ا...حاج سيد هاشم موسوي، آيت ا... شيخ محمد آل اسحق، مرحوم آيت ا... حاج آقا كمال فقاهتي، مرحوم آيت ا... حاج ميرزا عبدالرحيم واسعي، مرحوم حجه الاسلام حاج شيخ بيوك خاتمي و...مي باشند. هرچند كه شاگردان ايشان به اين تعداد محدود نمي گردد.

اما شخصيت عالي قدر و ماندگار اين خطه استاد فقيد و بزرگوار مرحوم آقاي رضا روزبه كه هر روز زواياي حيات پربركت آن والامقام بيش از پيش كشف مي گردد، نيز علم و اخلاق را با حضور مداوم در محضر استاد خويش حاج شيخ حسين دين محمدي فراگرفته است. بدون شك و ترديد ايشان يكي از افرادي است كه علماً و اخلاقاً در استاد تأثير بسزايي داشته است. آري استاد روزبه كه مديريت مدرسه ي توفيق آن روزگار(كه مهمترين محل اجتماع اهالي علم ومعرفت در آن دوره بود) را بر عهده داشت، هر روز بر محضر استاد با همدرس خود آيت ا... حاج شيخ محمد آل اسحاق حاضر مي شدند. ‌چنان كه آيت ا... آل اسحاق از آن دوران چنين مي گويد: «روزى آيت ا... العظمى شيخ حسين دين محمدى كه از هم دوره ايی های آيت ا... بروجردی[در نجف] بود، به من و آقاي روزبه فرمود: ديگر تقليد بر شما حرام است». اين بدان معناست كه استاد روزبه در منزل و محضر اين عالم بزرگوار به درجه ي اجتهاد نايل آمد. و هموست كه  در ارتحال مربي و مراد خود با خاطري پر از ملال در وصف  اين ضايعه ي بزرگ، جمله ي معروف ارتحال نفس زكيه را بر اوراق دفتر جاري ساخت. 

آن عالم بزرگوار بنا به شواهد عيني اهالي آن روزگار دنيا طلب و دربند هوي و هوس نبوده، بلكه به خاطر مدارج علمي خود از مراجع تقليد عصر محسوب و بزرگاني چون حضرات آيات عظام حجّت كوه كمري، شيخ عبدالكريم حائري، حاج آقاحسين بروجردي وحاج سيد احمد شبيري زنجاني و شيخ عبدالكريم خوئيني زنجاني و....(قدس سرّهم) و ساير بزرگاني كه در مكتب اماميّه تربيت يافته و خود صاحب نام و كمال بوده اند بر مراتب علمي ايشان وقوف داشته اند. و او با آن مقام علمي و تقوايي خويش به علت تواضع زايدالوصفش، هرگز زير بار پذيرش مرجعيت عامه نرفت و از اين كه ديگران اين وظيفه را انجام مي دادند، به ساير مسؤوليت هاي خود مي پرداخت. گواهان اين مدعا فراوانند كه او همواره ديگران را برخود مقدم مي داشت  درحالي كه اهل زد و بندهاي دنيوي نيز نبوده اند. اين درحالي است كه يكي از افراد اصلح و اعلم در مقام فقاهت و مرجعيت عامه درعصر خود بوده است .

اين كه در روزگار نه چندان دور شهر زنجان عالمان متعددي را داشته كه هريك از محلات شهر از وجود اينان مستفيض و هركدامشان منشأ خدماتي ارزنده بوده اند، حرفي به گزاف نيست،  ليكن اكابر علماي زنجان از بين آن همه عالم، همواره در چند نفر مجتهد سرشناس خلاصه مي شده كه در دوره ي مورد بحث، زماني كه حاج شيخ حسين از نجف اشرف بازمي گردند، ايشان جزو معدود افراد علما بوده اند كه  از نظر مراتب علمي و تقوايي جزو علماي طراز اول به شمار مي آيند .

اما مراتب ورع و تقواي او نيز مشهور و مشهود بود. به عنوان مثال هرگز غيبت كسي را نكرده، به نحوي كه در صفحه ي 209  كتاب دانشمندان و رجال كشوري و لشكري استان زنگان اثر آقاي كريم نيرومند نيز آمده، حضرت آيت ا... العظمي حاج سيد عزالدين زنجاني(مدّظله) در مقدمه ي دو مجلد از كتب استاد خويش با قسم جلاله عنوان مي كنند كه هرگز غيبت كسي را از استاد خويش نشنيده اند. ايشان هرگز طالب حيراني خلق نبوده و به دنبال مقامات دنيوي نرفته و آن گونه كه معروف است ايشان با آن مقام علمي و معرفتي، همواره ديگر هم كسوتان خود را بر خويش مقدم شمرده است.

در نخستين روزهاي سال 86 كه جمعي از دوستان به ديدار آيت ا... آقاي يكتايي (مدظله)[امام جمعه ي سابق خلخال] رفته بوديم، براي بنده از قول ايشان با تأكيداتي موضوع تقوا و مراتب تواضع آن بزرگوار را نقل نمودند. و معظم له در خرداد ماه 1386 براي بنده از روزگاري كه خود دوران طلبگي را در زنجان مي گذراندند، نقل كردند كه به فرموده ي ايشان مراتب زهد و تقواي مرحوم آيت ا... دين محمدي زبان زد خاص و عام بوده و افزودند  درحالي كه آن شيخ فقيد جزو معدود اساتيدي بود كه درس خارج تدريس مي كرد، لكن به حدي با حالت زهد و ساده زيستي در اجتماع ظاهر مي شد كه به عنوان نمونه از كفش هاي تهيه شده از لاستيك كه مخصوص ضعيف ترين طبقه ي اجتماع بوده، به پا مي كرده كه حتي در همان دوره نيز اين عمل بسيار اعجاب انگيز مي نمود. صد البته تاريخ از كفش هاي وصله دارحضرت مولي الموحدين(ع) نيز ياد مي كند، بنابراين مي توان در مكتب مولي پرورش يافت و علي وار بر دنيا پشت كرد.

گذران زندگي ايشان نيزمحدود به مبلغ اجاره ي مختصر يك باب مغازه بوده و يا از طريق نماز استيجاري امرار معاش مي كرد. با اين حال از بيت المال براي گذران معيشت خويش استفاده نمي كرد.

همسر ايشان فرزند مرحوم شيخ اسحاق خوئيني بود كه در سنين كودكي پدر را از دست داد و مادرش  پس از در گذشت شيخ اسحاق به وصلت مرحوم آيت ا... العظمي حاج شيخ عبدالكريم خوئيني زنجاني درآمد. بنابراين، اين بانو كه خود از خانواده ي اهل علم بود در نزد عمويش(حاج شيخ عبدالكريم خوئيني)زندگي و تربيت يافت. در شرح زندگي آيت ا...شيخ عبدالكريم آمده است كه: پدرآن مرحوم، حجه الاسلام شيخ ملاابراهيم بن اسحق بن عمران از شاگردان شيخ انصارى و مادرش مجتهده مطهره، صبيه ي آيت ا... آقا شيخ عبدالكريم روغنى قزويني مى‏باشد. آن بانوى بزرگوار نيز علاوه بر اين كه صبيه ي مجتهد بود، خود تحصيلات عاليه داشت و آن گونه كه نقل شده، در درس خارج پدرش در پس پرده حاضر مى‏شده و استفاده مى‏كرد. در نجف اشرف ازدواج كرده و آن گاه به قزوين مراجعت نموده، بعد از آن هم به خوئين رفته، در همان جا رحلت كرده است. خلاصه اين كه [مادر حاج شيخ عبدالكريم] زن پارسايى بود و علاقه ي زيادى به روحانيت داشته است، به گونه‏اى كه حاضر نمى‏شد، هيچ يك از فرزندانش غير روحاني باشند.

باري همسر مرحوم حاج شيخ حسين دين محمدي دريك چنين خانواده اي پرورش يافته و دركنار يك فقيه پارسا نيز پرورش يافت كه حقيقتاً آن مرحومه نيز اهل فضل و زني مؤمنه بود. حاج شيخ حسين مرحوم هم به همسرخويش احترام فوق العاده اي قايل بود. ايشان فرزندان صالحي را تربيت نموده اند.  فرزندان ذكور ايشان مرحوم حاج علي دين محمدي(يكي از كسبه ي مؤمن بازار زنجان) و مرحوم حجه الاسلام والمسلمين حاج شيخ مرتضي دين محمدي كه در شرق تهران اقامه ي جماعت مي نمود، بودند .

در بخشي ازسفرنامه ي آقاي حسين متقي(يكي از نوادگان دختري ايشان و نويسنده ي كتاب گلگشت، سيماي استان زنجان از منظر سياحان و سفرنامه نويسان) به مشهد در پاييز 1382ش و ديدارش با آيت ا... العظمي حاج آقا عزالدين زنجاني آمده : 

«ايشان شروع نمودند به بيان فضايل استاد بزرگوار خويش، يعني حضرت آيت­ا... آقا شيخ حسين دين محمّدي زنجاني كه پدر بزرگ مادري پدرم به حساب مي­آيند، «... بله ايشان از شاگردان مرحوم آخوند خراساني بودند، آن مرحوم از وجوهات استفاده نمي­كرد و بيشتربا نماز استيجاري معاش زندگي را فراهم مي­نمودند؛ آن موقع وضع علما خيلي خوب نبود، من گاهي خدمتشان مي­رسيدم، بيشتر اوقات مشغول نماز بودند، صبر مي­كردم تا نمازشان تمام شود، الان در گوشم هست كه نوه­اش آقا رجب علي را صدا مي­زد براي من چايي بياورد! از همسرخويش بسيار اظهار رضايت مي­نمود، خيلي اظهار علاقه و محبّت مي­كرد ... . من عرض كردم: «آن خانم مكرّمه از نوادگان ملا محمّدصالح بن محمّدباقر روغني قزويني بوده و از خاندان آل اسحاق كه از آيت­ا... شيخ عبدالكريم خوئيني ...»، ايشان فرمودند: «... از برادرشان [شيخ اسحاق] بوده، ولي ايشان او را بزرگ كرده بودند ...»؛ گفتم: «... بله من ايشان را به خاطر دارم، زن بسيار پارسا و اهل تهجّد بود ...».

ايشان در ادامه­ ي صحبت كارهاي اين ناچيز شد كه خيلي تشويق و توصيه به استقامت در كارهايم!  نمودند و از دو كتاب خودم را هم كه به ايشان تقديم داشته بودم، تقدير نمودند....

ايشان در ميان صحبت خويش مجدّداً از آيت­ا... دين محمدي ياد نمودند كه ايشان ابتدا مدّتي در مسجد حاج مير بهاءالدين بود و بعد از آقا خواستيم مسجد سيّد تشريف آورده و درس خارجي را شروع نمايند و ابتدا من بودم با چند نفر ديگر كه بعدها مرحوم رضا روزبه هم به ما ملحق شدند...؛ بله مرحوم آقا شيخ حسين دين محمدي خيلي بزرگوار بودند، ما از ايشان بهره­هاي فراواني برديم، خداوند رحمت كند، آثاري هم دارد كه من به يكي از آن­ها [مصباح الهدي في شرح عروة الوثقي] مقدمه­ي مفصلّي نگاشته­ام ...؛ »

جا دارد در نوشتاري ديگر به شرح احوال آيت ا... العظمي حاج شيخ عبدالكريم خوئيني پرداخته شود، ولي در اين قسمت فقط به ذكر يك خاطره كوتاه بسنده مي نماييم كه از قول مرحوم آيت ا... العظمي آقا ميرزا محمدباقر زنجانى نجفي نقل شده كه: « من صبح روز عيدى به ديدن حاج شيخ عبدالكريم خوئيني رفتم كه ديدم كركى به تن كرده‏اند و آماده هستند كه بيرون بيايند. تبريك گفتم و بعد پرسيدم. آقا كجا تشريف مى‏بريد؟ فرمودند: اين آقا شيخ حسين، روحانى رسمى شهر است، احترام او واجب و به نفع دين است، تا مردم نيامده‏اند، برويم آن جا كه مردم هم به آن جا بيايند. رفتيم خانه ي آقا شيخ حسين، ديديم كه او هم خودش را آماده ساخته است تا به منزل آقا شيخ عبدالكريم بيايد. تا همديگر را ديدند شيخ حسين گله كرد و با شوخي گفت: خيلى زرنگى، من فكر مى‏كردم الان تو خواب هستى .

مرحوم آيت ا... شيخ حسين دين محمدي از نظر كثرت سجود و عبادت پروردگار نيز در مدارج بالايي قرار داشت و هرگز نماز شب او ترك نگرديده است. مهم تر آن كه عصر ايام جمعه در خلوت خويش مشغول عبادت مي شد. امكان نداشته اين كار هميشگي او ترك گردد. هرچند كه از محتواي برنامه ي مداوم ايشان و اين كه از چه نوع اذكار و دعاهايي در اين ايام بهره مي بردند، كسي اطلاعي نداشت. اما قدر مسلّم آن كه كليد حل معماي ايشان به اين امر مربوط بوده است. ضمن آن كه آقاي جمال الدين دين محمدي نوه ي ايشان ذكر مي كنند كه در ايام كودكي به طور سرزده وارد خلوت ايشان شدم كه ناگهان مرحوم آقا ( كه با اشارت دست مرا به خروج از اتاق فرا مي خواند) را در نهايت ادب و احترام و با لباس رسمي در ورودي اتاق ملاحظه كردم، گو يي در محضري عالي جلوس كرده بود... .

ايشان همواره مردم را بشارت به رحمت پروردگار مي داد و از اين بابت در زمان خود جزو اقليت علما بود. چرا كه در دوره ي مورد بحث ما عمدتاً علما، مردم را از عذاب الهي و وحشت آخرت مي هراسيدند وليكن ايشان همواره مسايل فقهي را با سهولت بيان مي كرد و درعين حال در پاسخ به استفتائات مؤمنين از مهارت و سرعت عمل فوق العاده اي برخوردار بوده است. همچنين در ايامي كه استفاده از قاشق در صرف طعام در نزد گروهي از معمّمين متحجّر به عنوان عمل گناه شمرده شده و بازار زنجان طبق نظريه ي يكي از اين افراد، از خزينه هاي غير بهداشتي حمام هاي آن دوران كه جز عاملي براي شيوع انواع اقسام امراض نبود، حمايت مي كرد و در حالي كه تحصيل فرزندان در مدارس جديد مورد مخالفت عده اي بود و حتي ادامه ي تحصيل در اين مدارس معادل شغل راهداري (پَتَه چي)- نگهبان ورودي شهر-[ اين حرفه در زمان قديم در نزد مردم بسيار پليد و هم طراز مفسد في الارض به شمار مي آمد] تلقي مي شد. تحصيل دختران هم كه ديگر قابل بيان نبود، اما در همين عصر حاج شيخ حسين دين محمدي با درك عميق از معارف متعالي و روح بخش اسلام، چنان داراي روح بزرگ و منش پاكي داشت كه در همه ي عمر به دور از تحجر و با وسعت ديد و روشن بيني زندگي كرد و به خاطر همراه نبودن با عوام، حتي مأمومين خويش را نيز از دور خويش مي پراكند و مخالف اين نظرات بود. يا در همين دوران كه كسي را ياراي آن نبود از حرمت قاشق بگويد و يا آن كه فرزندان خود را به ادامه ي تحصيل تشويق نموده و با تحصيل دختران نيز مخالفتي نداشت. صد البته اين شخصيت برتر و آگاه، مورد توجه و اقبال افراد مؤمن و فهيم و دانشمند و روشن فكر آن زمان بود. در عصري كه حاكمان پهلوي قصد تخريب مزار حضرت امامزاده سيد ابراهيم(ع) را داشتند، جلسه اي با حضور علما تشكيل مي شود و در اين نشست تنها كسي كه با سخني شيوا و محكم از مقام حضرت امامزاده سيد ابراهيم(ع) دفاع كرده و سخن مي گويد، همان شيخ حسين دين محمدي است كه خداوند نيز كلام ايشان را نافذ گردانيده، حاكمان پهلوي را از نيت شرّ خود منصرف مي كند. در جريان كشف حجاب در زمان رضا خان نيز تلاش ايشان باعث انصراف متوليان حكومتي از فراخواني علما و همسرانشان به مجلس كذايي مي گردد و خدمات علمي و ريشه دار ايشان كه از مراتب علمي منحصر به فرد او حكايت مي كند، بسيار است.


آثار علمي

شرح وحاشيه بر عروه الوثقي(از اول مباحث تقليد تا پايان خمس)

شرح كفايه الاصول

رساله اي در مباحث جبر وتفويض

رساله اي درمباحث الفاظ در اصول فقه

رساله اي درمباحث قاعده لاضرر

رساله اي مشتمل بر مباحث كتاب وسنت

رساله اي در مباحث علم رجال

رساله اي در مباحث معاملات

رساله در اصول عمليه

كتاب درمواعظ(سه جلد)

كتاب در مواعظ ماه هاي مبارك رمضان و محرم الحرام

مصائب اهل بيت و مراثي

حاشيه برمكاسب

رساله صلوه مسافر

رساله در ارث

رساله عمليه

رساله اي در معاملات

كتاب القضاء والشهادات.

تقريرات بحث محقق خراساني (قده)درفقه.

تقريرات اصول و بحث فقهي شيخ شريعت اصفهاني(قده).

حاشيه بر طهارت شيخ انصاري(قده).


شايان ذكر است از بين اين آثار، فقط برخي از مباحث مربوط به احكام و شرح و حاشيه بر عروه الوثقي به چاپ رسيده و بقيه به صورت دست نوشته به خط مبارك ايشان در كتابخانه ي مرحوم آيه ا... العظمي مرعشي نجفي در قم نگهداري مي شود . 

سرانجام آن عالم رباني پس از يك دوره ي نسبتاً كوتاه بيماري در روز شنبه 25 خرداد ماه 1337 و 16 ذيقعده 1376 ه ق  پس از اداي فريضه ي صبح و تلاوت آياتي چند از كلام ا... مجيد، در حال قرآن به دست و ذكر نام مبارك يا اميرالمؤمنين بر لب،‌ دعوت حق را لبيك گفت و به ملكوت اعلي پيوست. مردم زنجان پس از اطلاع از ارتحال اين عالم بزرگ به سوي بيت ايشان شتافته و با نوحه سرايي و حمل پرچم هاي عزا پيكر پاك ايشان را تا مقبره ي ميرزايي مشايعت و پس از اقامه ي نماز ميت به امامت مرحوم حاج ملاحنيفه ربيّون (يكي از علماي مورد وثوق ايشان) و به فاصله اندكي با همراهي آيت ا... حاج سيد عزالدين حسيني، به خاك سپردند. مجالس ختم ايشان در مراسم متعدد و در ايامي نسبتاً طولاني از طرف اقشار مختلف مردمي منعقد گرديد.خبر ارتحال ايشان در شهر مقدسه قم نيز توسط مرحوم آيت ا...حاج سيد احمد شبيري زنجاني و ديگر فضلاي آن روز زنجان از جمله فيلسوف متأله مرحوم آيت ا... صائني به استحضار آيت ا... العظمي بروجردي (قده)رسيد. بلافاصله از طرف ايشان مجلس باشكوهي برگزار گرديد. اين مطلب را كرراً مردم زنجان از زبان مرحوم صائني شنيده اند كه مي گفت: « در همان موقع آيت ا... بروجردي مي فرمايند كه من چند سال در محضرآخوند مرحوم تلمذ كرده ام، در حالي كه حاج شيخ حسين زنجاني چندين سال از محضر صاحب كفايه بهره برده است».

اينك به عنوان حُسن ختام اين نوشتار ترجمه اي از مقدمه ي حاج سيد محمد عزالدين حسيني زنجاني كه  بر كتاب استاد فرزانه ي خويش به زبان عربي نگاشته اند، تقديم خوانندگان گرامي مي گردد:

« استاد فقيد درسنه ي1332 به زادگاه خود شهر زنجان بازگشت و در آن جا به درس و بحث پرداخت. ديري نپاييد كه مقام بي نظير علمي او درميان اهل علم هويدا گشته و از هرسو براي فراگيري علم و دانش به نزدش شتافتند. بدين ترتيب حوزه ي علميه ي زنجان محل تجمّع تشنگان معرفت گرديد. شهرستان زنجان كه در زمره ي بلاد ترك زبان به شمار مي رفت، بزرگترين حوزه ي علميه را دارا شد. 

.... باري آيت ا...حاج شيخ حسين دين محمدي از بزرگترين مدرّسان فقه و اصول گرديد. درزمينه ي اخلاق وسلوك اين فقيه بزرگوار، تواضع و فروتني بي حد وحصر اوست. بايد گفت كه اين خصوصيت ويژه فقهاي شيعه است كه:

              خشت زيرسرو برتارك هفت اختر پاي         دست قدرت نگرو منصب صاحب جاهي

اينان اسوه ي انبياء اند چرا كه « العلماء ورثه الانبياء».  شيخ عالي قدر ما(قدس سره)[نيز] از اين جهت در درجه ي اول قرار داشت. درعين حال كه از توانايي علمي فوق العاده اي برخوردار بود، تواضع و   فروتني وصف ناپذيري داشت. از افتادگي اين شخصيت است كه وقتي براي خريد وتهيه مايحتاج راهي بازار مي گرديد، آن چنان لباس ساده برتن كرده بود كه بعضي گمان مي نمودند كه او از طلاب معمولي است. اما او به آداب رسيده از اهل بيت شديداً مقيد بود و كينه اي از كسي به دل نداشت، متخلق به آداب رسيده از جانب خداوند سبحان بود. آن چه را كه ديگران به ناحق در موردش برزبان جاري مي كردند، مورد عفو و اغماض قرار مي داد. هرگز لب به غيبت احدي نگشود و ازكسي شكوه اي نداشت و همواره يا درحال عبادت ويا به بحث علمي اشتغال و يا به دنبال معاش و ديدار دوستان و خويشان بود. او توكلي صادق و از صميم قلب بر آفريدگار جهان داشت. برده ي رياست نبود و آن چنان نيز نبود كه عزلت وگوشه گيري اختيار كند و از حظ دنيوي كه خداوند برايش مقدور نموده، خودداري كند. عمرخويش را با آرامش و شرح صدري وصف ناپذير گذراند، شكايت به درگاه خدا نمي برد و از قضا وقدر الهي شكوه نمي كرد .



مراسم تشییع جنازه آیت‌الله‌ دین‌محمدی در مقبره خاندان میرزایی، زنجان، خرداد ۱۳۳۷


ازعجايب سلوك اين بزرگوار همين بس كه در بستر مرگ دست از درس و بحث برنداشت. هرگز آن روزي را فراموش نمي كنم كه در اواخر عمر شريفش كه دربستر بيماري افتاده بود، محضرش رسيدم وكتابي را مقابل او ديدم كه به دقت آن را مطالعه مي نمايد. آري هرگز غم دنيا نمي خورد و به علم ومعرفت خويش فخر نمي فروخت. واين خود سعادت بزرگي است كه انسان عمر خويش را با آرامش خاصّ بگذراند و با كوله باري از حسرت ها، دنيا را وداع ننمايد. احساس پريشاني و اضطراب خاطر نكند. همواره خشنود وشاكر باشد. اينست خواسته ي مؤمنين در ادعيه ي سحر ماه مبارك: الهي منعمم گردان به درويشي و خرسندي.

باري فقيه بزرگوار چون عابدان برپيشاني خويش اثر سجده و عبادت داشت، قبل از طلوع فجر به اداي نماز شب برمي خاست و هنگامي كه فجرصادق جلوه مي نمود، فريضه ي نماز صبح را به جا مي آورد و تا طلوع خورشيد به تعقيبات آن مشغول مي شد».

روحش شاد و با انبياء و اولياء محشور و راهش پر رهرو باد .


نشريه ی پيام زنجان، مقاله ی ناصر دين محمدی و عبدالعزيز قائمی/ دوشنبه 16 ارديبهشت 1387، شماره635

تاريخ اجتماعي افشارهاي اوصانلوي زنجان

تاريخ اجتماعي افشارهاي اوصانلوي زنجان


تاريخ اجتماعي افشارهاي اوصانلوي زنجان ـ دكتر محمد خالقي مقدم ـ ماهنامه فرهنگي ،اجتماعي بايرام ـ سال دوم ، شماره 17 ـ  اسفند  1387 ـ ص 5

 

یکی از شاخه های مهم ایل افشار ترک ایران، شاخۀ افشارهای اوصانلوست که یکی از طوایف عمده افشار استان زنجان به شمار می رفت. بخشی از این طایفه هم در منطقه خوار سمنان ( یعنی شمال گرمسار) زندگی می کردند. اصولاً در منطقه استان زنجان و نواحی مرکزی آن، دو شاخه عمده از افشارهای ترک ایرلو و افشارهای ترک اوصانلو به سر می بردند. مولف« تاریخ عالم آرای عباسی» در جلد اول، صفحه 520 در واقعه درگیریهای میان  شاه عباس اول و ایل مهم افشار در دوره صفویه، ذکر می کند که شاه عباس امر نمودند و جمعی را بر سر ایل اصانلو و ایرلوی افشار فرستادند و غارت و تاراج کردند.

بررسی های تاریخی نشان می دهد که شاخه اوصانلوی زنجان بیشتر در دهات غرب سلطانیه و تا محدودۀ رودخانه سجاسرود و ... زندگی می کردند و بعدا تعدادی هم به منطقه اطراف قیزیل اوزن و اوریاد رفتند و تعدادی نیز در شهر زنجان ساکن شده بودند. بعد از مرگ نادرشاه جنگ خشن مابین دو دسته طوایف افشار ایران که پایه گذار این دولت بودند، به سرکردگی عادلشاه افشار و ابراهیم خان افشار( برادرش) که خواهان انتقام خون نادر از عادل شاه بود، در منطقه و حوزه دهات آنان اتفاق افتاد که مابین زنجان و سلطانیه قرار داشت و در ناحیه ای به « سمان ارخی» اتفاق افتاد و به « جنگ سمان ارخی» در کتابهای مختلف اشاره شده است. از جمله در صفحه 27 کتاب « مجمل السلطانیه» و یا ص 16 کتاب شرح حال رجال ایران و یا  ص 426 کتاب اکسیرالتواریخ و یا  کتابهای دیگر.

در حومه سلطانیه، از تیره های مختلف اوصانلوی افشار زنجان می توان از تیره های ساریجالو، بزغشلو و یعقوبلو ( در روستای گؤزلدره ) و تیره مهر لو ( در آباده بناب) و تیره پناهلوها ( در روستای ذاکر ) و تیره های سلمانلو و غیره را می توان نام برد.

بعد از مرگ نادر در منطقه زنجان، عموما خوانین افشارهای ایرلو حکومت می کردند که در ارتش نادر صاحب منصب بودند و از جمله موسی خان افشار ایرلو که سرپرست نگهبانان نادر و قاتل او بود و یا برادرش امیر گونه خان ایرلو بود که در دوره زندیه قدرت زیادی داشت و یا در دوره کریم خان زند ذولفقارخان افشار ایرلو و علی خان افشار ایرلو بودند که به قدرت رسیدند و با سرکوب آنان به وسیله دولت های زندیه و قاجاریه، در دوره قدرت آقامحمد خان قدرت خانهاى ايرلوي افشار در زنجان به پايان رسيد و سپس عبدالله خان افشار اوصانلو به وسيله آقا محمد خان قاجار سردسته اقوام عشاير منطقه خمسه گرديد. كتاب احسن التواريخ ( تاريخ محمدي) در سال 1212 هجري، در صفحه 306 ذكر مى كند كه چگونه عبدالله خان افشار اوصانلو حاكم خمسه با گروهي از سمت طارم به ياري آقا محمد خان و به طرف شمال مي رود و يا در صفحه 266 كتاب مزبور آمده است كه وقتی آقامحمدخان به سلطانيه آمد؛ چون آن حضرت به شكار ميل بسيار داشتند، از خمسه، عبدالله خان خمسه اي ( سردسته اوصانلوها ) با پنج هزار كس از كسان ركابي را مآمور ساختند كه از سامان زنجان، شكارها به جرگه سلطانيه گرد آورند و مآمورين معمول و شكار بسيار از هر نوع در چمن سلطانيه مجتمع و صيد فرمودند. همچنین در صفحه 240 كتاب مزبور می خوانیم كه چگونه آقا محمد خان قاجار در سال 1207 هجرى، عبدالله خان اوصانلو – حاكم خمسه – و على همت خان كليايى و عسگرخان افشار اورومى را كه سركردگان جيوش ركابى بودند از اصفهان به آذربايجان مآمور ساختند. در صفحه 65 كتاب « دارالعرفان خمسه » نيز آمده است كه چگونه آقا محمد خان قاجار  بعد از آنكه علي خان افشار ايرلوي خمسه را كه به مخالفت با او پرداخته بود با حيله و نيرنگ كور مي كند و سپس قدرت را از ايل افشار ايرلو گرفته و عاليجاه عبدالله خان اوصانلو را به حكومت محال خمسه می فرستد و حسب الحكم خاقان فريدون اقتدار وارد دارالعرفان خمسه شده و در آن محال به كامرانى حكومت كرده و حاكم بالكل محال خمسه شد.  همان کتاب در صفحه 66  ذكر مى كند كه چگونه عاليجاه عبدالله خان اوصانلو كه حاكم خمسه شده بود؛ زرگرباشى از اويماق ( يعني ايل) مقدم را از نديمان خود كرده و بعلاوه در زنجان به كرت بندى قنوات و كاريزهاي بلده زنجان اقدام کرده تا  ميرابان آن را نظافت كرده و عارى از كثافت كردند و عمارتى نو در آن مواضع فرمودند و بر « زنجانچايى » كه همان زنجان رود باشد؛ بند آبهايى مستحكم ساختند و ديگر آنكه قدغن(یعنی دستور) فرمودند؛ پلى بر روى آن نهر در غايت استحكام ساخته و پرداخته شود و بعلاوه جهت اهالى محله هاى پايين زنجان و محله ديوانگان و محله حسينيه زنجان، جويهاى باريك از آب رودخانه كشاندند و در خانه هاى خويش چاههايى حفر كردند و خوانين اوصانلو را در محلات شهر روزانه و شبانه به سرپرستى نشاند. نویسنده در صفحه 67 كتاب دارالعرفان همچنین ذكر مى كند که چگونه وقتى آقامحمد خان به سلطانيه آمد و اين خبر به عاليجاه عبدالله خان مذكور رسيد با معدودى از ملازمان روانه خيام گردون احتشام شده و قدغن فرمودند تا غلامان و نوكران مسكون در بلده زنجان، شهر را آذين بندي كرده و شيشه نبات و بساط چراغانى به وجوه احسن و اكمل به عمل آوردند و سپس مدتي بعد هر دو از دروازه قزوين - زنجان وارد شهر شده و استقبال از آقامحمد خان به عمل آمد. صفحه 68 كتاب مزبور اضافه مى كند؛ بعد از آنكه آقامحمدخان روانه تهران شد، عبدالله خان اوصانلو به جانب شهر زنجان انتهاض فرموده و جهت آنكه راه و طريق خوانين سلف را احياء فرمايد؛ حسب الامر پادشاه فريدون اقتدار، همت بر عمارت بازار بلده كرد. اين امر نشان مي دهد شكل گيري بازار جديد زنجان در دوره آقامحمدخان و در سال 1207 هجرى به وسيله عبدالله خان اوصانلو شروع شده بود و بعد از او در سالهاي مابين 1224 الى 1243 هجرى توسط عبدالله ميرزا قاجار تكميل شده است و بعلاوه كتاب مزبور ذكر مى كند كه چگونه عبدالله خان اوصانلو در كويها و اسواق شهر زنجان افرادى را معين كرد تا داد و ستد را كنترل كنند و مانع احتكار شوند و بعد از مرگ آقامحمدخان، عبدالله خان افشار اوصانلو نظير خوانين سابق افشار زنجان براى احياى دوباره دولت افشاريه سابق ادعاى سلطنت كرد. كتاب رستم التواريخ ( صفحه 425 ) به اين امر اشاره دارد و يا در صفحات 123 و 277 و 352 كتاب منتظم ناصرى و يا در صفحه 98 كتاب ناسخ التواريخ به وى اشاره شده است و احتمالاَ بعد از كور شدن عبدالله خان اوصانلوى افشار زنجان به دست شاه قاجاريه، نيابت حكومت خود را در محال خمسه به محمد سليم قاراسانلو داده بود و به قول صفحه 71 كتاب دارالعرفان خمسه، عبدالله خان افشار اوصانلو در سال 1216 هجرى ( چند سال بعد از آقامحمد خان) به عالم آخرت ارتحال فرمود و ذكرى از آن والاه جاه نشد و بقيه طوايف اوصانلو متفرق شده و در كرانه هاي رود قزل اوزن و اورياد پراكنده شدند و بعلاوه صفحه 273 كتاب تاريخ جنگ هاي ايران و روس ذكر مي كند كه چگونه در دوره فتحعلي شاه، طايفه افشارهاي اوصانلوى زنجان در جنگ ايران و روس شركت داشتند و بعلاوه در دوره ناصرالدين شاه هم در صفحه 1527 كتاب روزنامه خاطرات عين السلطنه ذكر مى كند در سال 1319 که نويسنده مزبور وقتي از دهات منطقه سجاسرود در جنوب سلطانيه مي گذشت و در محدوده دهات جوزك و خان تيمور، قاسم خان اوصانلو و محمد خان اوصانلو در آنجا به استقبال او آمدند و بعلاوه كتاب مرآت بلدان ذكر مي كند كه چگونه ناصرالدين شاه از 250 سوار اوصانلوى خمسه كه اسب همه را داغ كرده بودند و جمعي آن را مواجب داده بودند، در كمال خوبى سان ديدند و نيز كتاب منتظم ناصرى در صفحه 521 جلد اول خود از جماعت شاهسونهاي افشار اوصانلوى زنجان و عزيزالله خان صارم الملك سرتيب دوم آنها و حاجى لطف الله خان اوصانلو سرتيب سوم آنها ذكر به ميان مي آورد.

صفحه 522 جلد اول كتاب منتظم ناصرى از حاجى جعفر قلي خان كه سرهنگي جماعت اوصانلو را در ابواب جمعي امين السلطان در زنجان برعهده داشت، ياد مي كند و يا صفحه 2091 جلد دوم منتظم ناصري و صفحه 553 جلد يك منتظم ناصري و صفحه 1245 جلد سوم اين كتاب و نيز صفحه 520 جلد اول همين كتاب از حسن خان اوصانلو كه از سركردگان افشار اوصانلو بودند نام مي برد. همچنین صفحه 553 كتاب « زندگاني من » از بيان الدوله اوصانلوها ( در اين دوره تاريخى قاجاريه ) ياد مي كند كه شورش بر عليه دولت كرده بودند و براى برگشتن به سمت طرفداران دولت، شرايطي بالمره مشخص كرده بودند. در صفحه 88 كتاب خاطرات و اسناد حسين قلي خان از ميرزا هاشم خان افشار اوصانلو در زنجان نام برده می شود و در اين باره مي نويسد: خالصه اى كه در حساب عين السلطنه است در تصرف ميرزاهاشم خان تفنگدار اوصانلو بود و از نقد و جنس هر چه وصول شده بود، خورده و براى عين السلطنه حساب تراشي كرده بود و ديگر آبادى در خالصجات ( دولتى ) باقى نگداشته بود.


از آخرين سران ايل افشار مي توان از برخى خوانين كوچك ( توضیح نگارنده : فرزندان محمد خان اصانلو : غلامحسین خان وبرادرانش علیخان وبیوک خان و...) آنان نام برد كه در دوره فرقه دموكرات در زنجان در مقابل قدرت ذوالفقاريها به فرقه دموكرات پيوسته بودند كه در كتابهاي تاريخي فرقه دموكرات به اسامى بعضى از آنها اشاره شده است. از آخرين بقاياى خوانين اوصانلوى افشار در زنجان، امير اشجع ( توضیح نگارنده : رضا خان اصانلو) بود كه در محدوده محله سرچشمه زنجان زندگي مى كرد




حسام نظام (رضا اصانلو - امير اشجع)


و قسمتى ديگر از طايفه افشار اوصانلو همان طورى كه ذكر كرديم در منطقه خوار سمنان زندگي مي كردند كه امروزه آنجا را شهرستان گرمسار مي گويند. نویسنده كتاب « نگاهي به گرمسار» در صفحات 374 - 377 از آنان در دوره مشروطيت و دو دسته شدنشان بر اثر پديده مشروطيت ياد مي كند. در دوره ناصرالدين شاه سر دسته افشارهاي اوصانلوي منطقه خوار، سيف الله خان اوصانلو بود و كتاب مطلع الشمس نيز به او اشاره دارد که جعفرخان افشار اوصانلو از فرزندان او به حساب مى آمد که بعد از پديده مشروطيت و در دوره محمدعلي شاه برخى از افراد افشار منطقه خوار به طرفداري از او پرداختند؛ نظير رشيد السلطان اوصانلو كه به طرفدارى از شاه در مقابل مشروطه خواهان پرداخت و برعكس پسر عم او آقارضا خان اوصانلو هم به طرفداري از مشروطيت به مقابله او پرداخت و بين دو دسته آنان درگيريهايى به وجود آمد.

اين شاخه از افشارهاي اوصانلو امروزه در منطقه خوار و فرحرود و قازان چايى از توابع ( دو بلوك ) فيروزكوه و برخى از دهات  نظير وشتان و برخى ديگر در دهات دره حبله رود و كبوتر دره و بن كوه و و دهات لزور و قريه ارجمند و دواب و علي آباد و برخى نيز تا محدوده هاى نزديك پيشواى ورامين زندگي مي كنند.

 

ید الله خان بیگدلی برعلیه فرقه دمکرات اذربایجان(زنجان) قسمت چهارم

 

 توضیحات: قسمت چهارم


29 -  بالا خره روز دشوار قابل انتظارفرارسید. قوام السلطنه روز 21 نوامبر(30ابان) در دستور العملی که در روزنامه اطلاعات چاپ کرده بود اعلام کرد که برای تامین نظم هنگام برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم( هفتم دسامبر 1946 (16اذر1325) ، نیروهای انتظامی در تمام نقاط کشور و بدون استثناء مستقر خواهند شد. در اعلامیه قید شده بود که او قصد دارد به تمام مناطق انتخاباتی ، نیروهای ژاندارمری و اگر ضروری بداند نیروهای ارتش اعزام دارد.در همین روزودرهمین رابطه تلگرافی برای سلام الله جاوید استاندار اذربایجان ارسال شد. روز سی‌ام آبان‌ ، که آخرین دسته فداییان حاضر در زنجان باید اسلحه خود را تحویل می‌دادند، سران نظامی و تشکیلات محلی،  آنها را در محل ستاد گرد آوردند و مراتب را به آنها یادآور شدند. ابتدا از طرف فداییان مخالفتی به عمل نیامد، اما بعدازظهر همان روز، (وبراثریک اتفاق وحبس یک فدائی فرقه دموکرات)فداییان درحالی‌که فریاد می‌زدند «ما را فروختند» محل سکونت هیات نظامی (مهمانخانه ایران، سبزه‌میدان، محل فعلی قنادی فرد) را به آتش گرفتند و اعلام کردند: «ما زنجان را تحویل نخواهیم داد و تا آخرین نفس خواهیم جنگید.» آنان در مقابل پند و اندرز مسوولان نظامی و سیاسی فرقه گفتند: «برادران اسلحه‌های ما را نگیرید. اینان (فرستادگان حکومت مرکزی) شرف و ناموس ندارند، جنایتکارند و به قول خود وفادار نیستند. ما را دست‌بسته تحویل این آدمکشان ندهید. بگذارید از شهر زیبای‌مان دفاع کنیم. در این راه می‌میریم یا یک‌بار آزاد می‌شویم.» عاقبت همه فداییان به دستور سران فرقه، اسلحه خود را تسلیم کرده و تنها افراد وابسته به «ایل اوصانلو به ریاست غلامحسینخان اصانلو» و «ایل جهانشاه‌لوافشار» مسلحانه وشبانه !! از زنجان خارج گردیدند

دررابطه با محاصره ی توقفگاه قوای دولتی اعزامی به زنجان ( اکیپ سرهنگ بواسحقی) ازسوی فدائیان ، ژنرال شوارتسکف امریکایی (رئیس سازمان نگهبانی کل کشور) طی یک گزارش محرمانه به وزارت کشور دولت ایران درتاریخ 11/9/25چنین می نویسد: موضوع تیراندازی فدائیان بطرف مهمانخانه) ، که محل توقف هیئت اعزامی بوده ، این می باشد که ، چون یک نفرازپاسبانهای فدایی به سرهنگ بواسحقی ، احترام نظامی ننموده است، سرهنگ مزبورازنامبرده مواخذه واورا تحویل شهربانی زنجان می دهد. بلافاصله ازطرف برادرپاسبان، عده ی زیادی ازفدائیان تجمع وشروع به تیراندازی ، بطرف مهمانخانه می نمایند. درنتیجه عزیزنگهبان، که مجاورمهمانخانه بوده، بشدت ازناحیه پا مجروح وتحت معالجه قرارگرفت. بعدن سرهنگ مرتضوی ازافسران فدائیان، با زحمت ازتیراندازی فدائیان جلوگیری وانان رامتفرق وسپس سلاح کلیه فدائیان وحتی انهایی که داخل نگهبانی شده بودند اخذ وبا خود وبا قطار بطرف میانج (میانه) حرکت می دهد!!

 روح الله صفدری فدائی فرقه دمکرات زنجان در ارتباط با عقب نشینی فدائیان بسوی اذربایجان می گوید : مصیبت ما زیاد بود ما از این جا تا میانه پیاده رفتیم. یک عده ای هم به اندازه ی 14 واگن ، به سرهنگ بو اسحاقی که با ارتش امده بود به زنجان ، 17هزار تومان پولی که فرقه زنجان داشت را رشوه دادند و با واگن رفتند. از جمله حکیمه بلوری و شوهرش محمد باقر قنبری هم رفتند. من از میانه به تبریز رفتم. در تبریز یک جایی تعیین شده بود انجا می ماندم. 21 اذر انجا را غارت کردند و من بازداشت شدم. حدود 400نفر بودیم که قرار شد ما را به بدراباد (پادگان نظامی در حوالی همدان) تبعید کنند. بیشتر از این هم زن و بچه بودند ، بچه های کوچک از گرسنگی می مردند... از رهبران فرقه زنجان دکتر جهانشاهلو و غلام حسین خان اوصانلو و یک نفر ارمنی به نام وارطا نیان که زنجانی بود ، معاون فرقه هم بود بعد سرگرد و رئیس پلیس راه اهن هم شده بود به شوروی رفتند... هر کس که می خواست برود رفته بود و ما بی خبر بودیم....

اول و دوم آذرماه 1325ش،  یعنی دو روز به پایان یک سال تسلط و برگزاری مراسم سالگرد پیروزی دموکرات‌ها مانده بود که «ورق برگشته بود». با روانه شدن ارتش حکومت مرکزی به شهر زنجان، باقی‌مانده فداییان و سرکردگان دموکرات‌ها با هر وسیله‌ای که یافتند به طرف میانه حرکت کردند و به سوی سرنوشت نامعلوم خود رهسپار شدند، درحالی‌که یگان‌های ارتش با قطار و خودروهای ارتشی از نزدیک‌ترین روستاها به سوی زنجان و مرکز شهر در حرکت بودند، مردم زنجان از تخلیه زنجان از دموکرات‌ها و ورود عنقریب، ارتشیان خبردار شدند. بازاریان، علماء، کارمندان و اقشار مختلف مردم در سرتاسر خیابان‌های شهر منتظر و نگران حوادث غیرقابل پیش بینی،  آن‌روز بودند.

در پی فرمان شاه ، مبنی برضرورت اعزام قوای نظامی به خمسه و اذربایجان ، احمد قوام نخست وزیر، تحت عنوان مبارزه با انارشیسم و هرج و مرج طلبی ، اعلامیه ی اعزام نیرو به زنجان و خمسه را اول اذر ماه صادر کرد. قوام السلطنه درشرایطی که کارتخلیه زنجان ازنیروی فدائیان درروزاول اذرخاتمه یافته بود وشهرازقوای فدایی خالی بود !! و صورت مجلس رسمی تحویل شهروحومه نیز به امضای سرهنگ بواسحقی رئیس هیات نمایندگی تهران وسرهنگ مرتضوی نمانده اذربایجان رسیده بود،  با بهانه قرار دادن تاخیر شش ماهه دموکراتها درتخلیه زنجان – اهانت انان به گروه اعزامی تهران به سرپرستی سرهنگ بواسحقی – وبالاخره تجاوزبه نوامیس ازسوی فرقه چی ها درکرسف وزرین اباد (شهرستان قیدار) دستور حمله را درروز دوم اذر25به زنجان صادرکرد. نویسندگان کتاب گذشته چراغ راه اینده با استناد به موضعگیری احمد قوام ، عقیده دارند که : حکومت مرکزی در پی تحویل مسالمت امیز زنجان و اجرای موافقت نامه نبود ، بلکه می خواست ان را بصورت یک پیروزی نظامی جلوه گر ساخته ،زمینه روحی وروانی،  حمله به اذربایجان را فراهم نماید . لذا به شهر بیدفاعی که برابر صورت مجلس رسمی تحویل گرفته بود ،با توسل بیک حیله نظامی حمله کرد !!.

ارتش دولت ایران، پس ازیک ارایش نظامی درچهارچوب امادگی رزمی، دراول اذرماه سال1325درسه ستون مرکب از...... درجاده قزوین – زنجان بحرکت درامد . طرح اشغال ولایت زنگان که دراجرای ان، کلیه احتیاط های لازمه، اعم ازاصول غافلگیری ومخفیکاری و... رعایت شده بود، تمامی قوای مامور تصرف زنجان موظف شده بودند ....طبق دستور های صادره ستون جلودار در ساعت 23 روز اول اذر 1325 و ستون اتومبیلی رده دوم در ساعت 2 روز دوم اذرماه و ستون روی راه اهن در ساعت 30/3 دقیقه روز اول اذر حرکت کردند. پس از حرکت ستون ها ، چون فاصله ستون جلودار و ستون اتومبیلی رده دوم زیاد شد دستور رسید که ستون جلودار در خرم دره متوقف گردد. خیز دوم  یعنی حرکت جدید واحدها ار خرم دره در ساعت 3 روز دوم اذر اغاز گردید و ستون در حوالی ساعت 5 صبح روز دوم به قره بولاغ ودر ساعت 7صبح به دیزج واقع در 6 کیلومتری مشرف بر زنجان رسید. در مسیر حرکت تا این ناحیه تصادمی رخ نداد و فقط سرما و باد شدید افراد ستون را دچار زحمت می کرد.  جهش سوم واحد های ارتش، پس ازتوقف معنی داردر دیزج زنجان، ازهمین روستا شروع گردید. دردیزج ارابه های جلودار ازکامیونها پیاده شد وجلوداربا یک ارایش تقریبی نیمه باز بطرف زنجان نزدیک شد. ودرحالیکه ..... واهالی شهربکلی ..... اطلاع بودند وارد زنجان شد. این بی اطلاعی وغافلگیری!! به حدی بود که حتی تا عبورتمام ستون  .... .....ارتش‌ بدون‌ مقاومت‌ جدي‌ ودرشرایطی که حتی یک نفردموکرات مسلح درشهرباقی نمانده بود!! وارد زنجان‌ شد و به‌ سرعت‌ در تمامي‌ نقاط‌شهر مستقر گرديد. (واین درشرایطی بود که تجمع‌ اصلي‌ فدائيان‌ و نظاميان‌ فرقه‌ دموكرات‌، بعد ازتخلیه زنجان،  در قافلانکوه و ميانه‌ و روستاهاي‌ اطراف‌ آن‌ "رجين‌، نوروزآباد، آق‌ كند، سليمان‌ كندي‌و كاغذكنان‌ بود.)
.....در چهارراه (میدان انقلاب فعلی)،  که آن روزها محل تجمع، تظاهرات و صدور اعلامیه‌ها و قدرت‌نمایی فداییان وسربازان محلی فرقه دموکرات زنجان بود، سخنرانی هایی ازسوی برخی مخالفین دموکراتهای زنجان، صورت گرفت...... با اطمینان و آگاهی که مردم پیدا کردند جمعی کثیر با هلهله و هیجان به طرف شرکت نفت (بولوارازادی) و خیابان منتهی به جاده قدیم تهران (پرپی قدیم و خرمشهر فعلی)وجمعی حول وحوش معابر ایستگاه راه اهن !! ،  به حرکت درآمدند و در همان لحظات نیز خودروهای ارتش و تجهیزات جنگی وبه روایتی چریکهای کج کلاه خانها وملاکین بزرگ !! وارد شده بوند.!!!  وقایع توام با ...... و شور و هیجان البته با شورش و انقلاب و غائله‌آفرینی معدودی از افراد ناآگاه و تجاوز به اموال و مغازه‌ها و غارت و هتک حرمت خانواده‌های بازمانده فرقه دموکرات و ضرب و شتم و قلع و قمع بی‌گناهان و بی‌طرفان نیز همراه شد.!!! ادامه این ناآرامی، منجر به یک شورش ناخواسته شد. اولین یورش‌ها و کوفتن‌ها و روفتن‌ها متوجه مغازه‌ها و دکه‌هایی شد که در خیابان‌های آن روزگار بیشتر در تصرف اصحاب فرقه بودند.

سید حمید صدیقییان در این مورد ودرنشریه امیدزنجان می نویسد : .... در کنار افراد خان ذوالفقاری بیکاران ولاتهای معروفی از زنجان بودند که انتظار می کشیدند  که روزی به شهر برگردند وانتقام اوارگی های خود را با شکستن هر نوع حریمی بستانند .و عاقبت فاجعه فرا رسید ... وقوام ارتش شاه را به فرماندهی سر لشگر رزم ارا روانه زنجان و اذربایجان کرد..... تا ارتش به زنجان برسد نیروهای مسلح ذوالفقاری که اکنون نیروهای سازمان یافته فدایی نیز چون سابق در برابر انها وجود نداشت به زنجان ریختند وتا جائیکه در توان داشتند به خشونت وغارت وشکستن حریمها پرداختند.....

دکتر جاوید می نویسد : ما سعی داشتیم تخلیه زنجان به موقع انجام شود (جاوید موعد تخلیه را 30ابان و قوام السلطنه 23ابان ذکرکرده اند) تا بهانه به دست دولت نیفتد. شهر در حال تخلیه بود و صورت جلسات تخلیه هم به امضاءمرتضوی و بواسحقی رسیده بود ، اما با حبس یک فدائی و اعتراض هم قطاران او کار شروع شد و احمد قوام به اخرین حربه دست زد و تلفن های من به سرهنگ بواسحقی تاثیر نکرده و هجوم به شهر بی دفاع زنجان با خدعه شروع گردید.  سرهنگ مرتضوی (نماینده اول فرقه دمکرات در تحویل شهر زنجان) می گوید: روز اول اذر کار تحویل زنجان تمام شده بود و من برای پاکنویس صورت جلسه مجبور شدم در زنجان بمانم ، ساعت 7صبح دوم اذر ستون اعزامی به فرماندهی سرهنگ هاشمی و سرهنگ قشقاقی وارد زنجان شده و تمام مراکز و ادارات و تلفنخانه و راه اهن شهر را تسخیر کرده و بعد از صحبت های  سرهنگ هاشمی (داماد باقر خان _سالار ملی)، اغتشاشات در شهر شروع گردید و اولین قربانی شیخ محمد علی ال اسحق (ملامردعلی ) بود که وابستگی به فرقه نداشت ولی علیه ذوالفقاری ها صحبت کرده بود. اغتشاشات تا ساعت یک بعد از نصف شب ادامه داشت و سپس حکومت نظامی اعلام شد.

رحیم زهتاب فرد از مخالفین فرقه می نویسند: قشون در میان هیجان عمومی و استقبال مردم که تا چند فرسخی به پیشواز امده بودند!! وارد زنجان شد و با این که روز ورود قشون مواجه باماه محرم و عزای عمومی بود ، مردم زنجان چراغانی کرده و سقوط شهر را از برکات قیام امام حسین دانسته و ناطقین!! در شهر،  دستگاه پیشه وری را دستگاه یزید قلم داد می کردند. متاسفانه عده ای قلدر جاهل دست خود را به خون لغزش کاران فرقه الوده کردند ، اما مسئولین دولتی مانع نشدند. در امور مالی نیز برخی نظامیان در همان اول کار چند انبار اذوقه و پوشاک با ماشین های دولتی به تهران حمل کردند !!!

ناآرامی‌ها تا پاسی از شب ادامه یافت و زنجان را در‌هاله‌ای از ابهام و تیر‌گی فرو برد...... تااینکه به دستور سرهنگ هاشمی و بواسحقی اعلام حکومت نظامی شد!!! ......اولین اقدام در شهر برای جلوگیری از هرج و مرج اگر چه با ورود شاهسون ها و.... بی اثر بود تشکیل هیئت امنیت شهر بود که عبارت بودند از : ....... و کمیسیون تصفیه که مسوول رسیدگی به اتهامات وارد افرادی بود که در زندان بلاتکلیف مانده بود و اعضای کمیسیون عبارت بودند از: ...... اگر چه در این رسیدگی اتهامات،  بیشتر به اتهامات کسانی رسیدگی کردند که اکثراً از قشر پایین جامعه بود و تنها گناه آنها عضویت در فرقه بود. . اهالی شهرخوستاراطلاعاتی دررابطه باوضعیت سران فرقه دمکرات زنجان : علیزاده ، قنبری ، رئوفی ، برهان السلطنه، یدالله میرزاده ، ید الله داودی ، جواهری ، هادی وزیری ، مرندی اوحدی ، جهانگیر دارایی و حبیب الله ریحانی و......بودند و رسیدگی به امور مالی شهرداری و پخش اسلحه در ایام فرقه از سوی خسرو خان دارایی!! در میان  مردم صحبت می کردند. آن روز زنجان شاهد قتل فردی معمم،  به نام شیخ محمد آل اسحاق (سردفتر، دفاتررسمی ثبت اسناد زنجان) بود که بیشتر به نام شیخ محمد خوئینی شهرت داشت. او در مدت فعالیت دموکرات‌ها در زنجان به نفع دموکرات‌ها در ساختمان بانک صادرات فعلی واقع در سبزه‌میدان و علیه چریک‌های ملاکین و ذوالفقاریها،  سخنرانی می‌کرد وبه زعم گروهی،  همکاری نزدیکش !!! با دموکرات‌ها برای مردم مسجل بود. (مرحوم ال اسحق، هیچگاه عضورسمی ویاغیررسمی فرقه دموکرات نبوده است) دفتر کار شیخ در طبقه دوم مغازه‌های سبزه‌میدان جنب مسجد سید قرار داشت. در همان‌جا بود که مورد ضرب و شتم مهاجمان قرار گرفت و پس از مضروب شدن با ضربات چاقو، جنازه‌اش را از پنجره دفتر کارش به خیابان انداختند. جنازه وی تمام شب در وسط خیابان باقی مانده بود.


اما داستان کشته شدن شیخ محمد علی آل اسحاق خوئینی را، ایت الله طالقانی، چنین نگارش کرده است : "در ضمن مذاکره با بعضی آقایان زنجان صحبت شیخ خوئینی مقتول میان آمد. من گفتم او را چند سال قبل در تهران دیده ام. در محضر حضرت آقای امام بودم. چند نفر شیخ دهاتی با ذوالفقاریها گفتگو داشتند. معلوم شد اینها خوئی هستند و با ذوالفقاریها گفتگوی ملکی داشته!!!. گویا به آنها تعدی شده بود و طرفداری این شیخ از دمکراتها از اول روی همین زمینه بود!!!. آنها هم او را تقویت کردند. چند مرتبه آنجا سخنرانی کرده می گفتند: گفته بود لنین هم مانند پیغمبر است و گفته بود: سید جعفر پیشه وری مثل امام حسین(ع) برای نجات جامعه قیام کرده!! . به هر حال وضع کشتنش را این طور گفته که صبح قوای دولت وارد زنجان شده، مردم اول باور نداشتند و جرات تظاهر به احساسات نمی کردند. یکی صدا زد : زنده باد ارتش ایران! مردم از هر طرف جمع شده اظهار احساسات کردند. فرماندار نظامی سران فدایی ها را گرفت، آنها از مردم محفوظ ماندند. این شیخ اجل برگشته با خاطر جمع بالای بالاخانه دفتر ایستاده بود. مردم هجوم کردند او را زدند. بعضیها خواستند او را نجات دهند نتوانستند. پس از زدن زیاد شاید هم بعد از مردن او را از بالاخانه به زیر انداختند، ولی از قرار تحقیق، اذیت و آزاری جز طرفداری از انقلابیون به مردم نرسانده، بیشتر مردم به واسطه کینه­ای که از دمکراتهای آذربایجان داشتند و گویا برای خاطر ذوالفقاریها که این شیخ با آنها طرف بود او را کشته­اند!!!."


بااین تفاسیر به افراد هوادارباقی مانده فرقه دمکرات درزنجان تعرضاتی صورت گرفت ودر جوی ازبی ثباتی وناامیدی،حکومت مرکزی متهم گردید که شهررابرپایه موافقت نامه رسمی مابین تهران وتبریز تصرف کرده وحال ،جهت جنگ روانی سعی می کند این امر را یک پیروزی نظامی جلوه بدهد!! درخلال تصرف زنجان ، اوراقی توسط هواپیمای های دولتی در شهر زنجان و حومه پخش شد. با ورود نیروهای دولتی به امور،  امنیت نسبی بر شهر حاکم شد اگر چه زمان زیادی می خواست تا شهر به حالت اولیه خود برگردد و اولین اقدام در ادارات،  سر برگهای رسمی که به زبان ترکی نوشته شده بود به زبان فارسی تغییر دادند. وبرگرداندن اسامی دوایردولتی ودکاکین و..... ازترکی به فارسی بود......دوم آذرماه 1325، شهر روزی پرغصه وپرقصه ای را پشت سر گذاشت و فردای آن‌روز با سربازانی که به دستور فرماندهان نظامی در خیابان‌های خالی از بازماندگان فرقه دموکرات آذربایجان، زنجان گردش می‌کردند......و برگی دیگر از تاریخ پرفراز و نشیب زنجان خمسه پشت سر گذاشته شد.

روزسوم اذرازطریق ستاد ارتش با فرمانده چریکهای مردمی!! تماس برقرارشد، تابا تمام افراد تحت امر خود وضمن تماس دائمی با تهران به طرف زنجان حرکت نماید ونقاط اشغالی را پاکسازی کند!! دراجرای این دستور،نیروی چریکی دوهزارنفری خمسه، دردوجبهه :1 -  جبهه ینگی کند وحلب به سرپرستی سلطان محمود خان ذوالفقاری2-جبهه قیداروکرسف به فرماندهی ومرکزیت یدالله خان یمینی، محمد حسن خان امیرافشا رویدالله خان بیگدلی که به سوی کوسه لروپاپائی حرکت کردند و روز پنجم اذر نیز ، سواران محلی (گروه مقاومت مردمی) به 24کیلومتری زنجان و اوغول بیگ رسیدند و محمود ذوالفقاری دسته های تفنگدار را در ان جان مستقر نمود و خود جهت مذاکره با فرماندهان ارتش شاهنشاهی عازم زنجان گردید...... همچنین زنجان بعد از 367روز ، از دست فدائیان فرقه دمکرات ، پس گرفته شد ومحمدرضا شاه نیز،  بدون خبر و با یک هواپیمای شخصی تک موتوره به همراه رزم ارا جهت برسی حمله  به میانه و اذربایجان، وارد فرودگاه کوچک بناب در شرق زنجان شد و در حضور تیمور بختیار ، با سلطان محمود خان ذوالفقاری و افسران ارتش به گفتگو پرداخت.

30 - بعد ازگشایش زنجان ازسوی قشون مرکزی، درنوزدهم وبیستم آذرماه 1325 عمليات‌ نظامي‌ براي‌ تسخيرمیانه و...... تبريز بوسيله‌ سه‌ ستون‌ اصلي‌ از یکان های رزمی ارتش ایران توأم‌ با عمليات‌ عشايري‌ بشرح‌ زير انجام‌ شد : يك‌ ستون‌ در محور زنجان‌ ـ تبريز كه‌ مأموريت‌ داشت‌ ميانه‌، تبريز و مراغه‌ را متصرف‌ شود و ستون‌ ديگري‌ از محور تكاب‌ ـ شاهين‌دژ و مياندوآب‌ وارد عمليات‌ مي‌شد و اين‌ ستون‌ مؤظف‌ بود ارتباط‌ كمك‌ رساني‌ كردستان‌ و آذربايجان‌ را قطع‌ نمايد و ستون‌ سوم‌ كه‌ از رشت‌ رهسپار آستارا شده‌ بودوظيفه‌ داشت‌ از رفت‌ و آمد دموكراتها در مناطق‌ مرزي‌ جلوگيري‌ نمايد. درتشكيلات و سازمان ستون‌هاي مأمور حمله به قافلانكوه، سواران عشایروابسته به خوانین خمسه، درستون باختری سازماندهی شده بودند...... ستون باختری : تحت فرماندهي سرهنگ نصرت‌الله بايندر و به معاونت سرگرد بختيار و تحت نظر مستقيم سرهنگ هاشمي مركب از: هنگ سوار فوزيه منهاي يك اسواران، يك اسواران بيجار (اسب‌هاي فرسوده)، يك دسته توپخانه 75 كوهستاني، يك گروهان خمپاره. سواران محلي به شرح زير: سواران محلي ذوالفقاري و اميرافشار 400 نفر، اسلحه‌دارباشي و بيگدلي 110 نفر، يميني 50 نفر، مقدم طاهري 50 نفر، اشتري 140 نفر، متفرقه 50 نفر. جمعاً 800 سوارمحلي دولتخواه مرکزی.... دستور عملیات ستون اعزامی صادر، و به کلیه ی فرماندهان ابلاغ گردید..... دمکرات ها پس از عقب نشینی در زنجان در منطقه قافلان کوه به تقویت مواضع نظامی خود پرداخته و ژنرال غلام یحیی دانشیان فرماندهی قوا را در جبهه قافلان کوه بر عهده داشت....... ارتش تهران به همراه عشایروچریکهای محلی بعد از فتح قافلان کوه به طرف میانه پیشروی نموده و روز 20اذر وارد این شهر شدند......

31 - .....وحرکت ستونهای نظامی به طرف شهرهای اذربایجان وتبریز اغازشد.... بيش‌ از 50 هزار مهاجر، فدايي‌ و طرفدار فرقه‌ دموكرات‌ آذربايجان‌ كه‌ از ورود ارتش‌ به‌ زنجان و تبريز احساس‌ خطرکرده بودند، در روزهای 21و22و23 آذرماه‌ 1325 از مرز ايران‌ و آذربايجان‌ شوروي‌ گذشتند و در اردوگاهي‌ در نخجوان‌ ساكن‌ شدند. ......درتبریز برخلاف زنجان،  در طول‌ چند روز (این شهر)، به‌ قتلگاه‌ انسانهاي بي گناهي تبديل شد كه يا بدست ارتش و يا بدست عده اي اوباش وابسته به ..... كشته مي شدند. هركس‌ برچسب‌ فدايي‌ و فرقه‌اي‌ مي‌خورد، در دم‌ كشته‌ مي‌شد. عده‌ كثيري‌ از طرفداران‌ فرقه‌ كه‌ قصد فرار به‌ شوروي‌ را نداشتند، در شهرهاي‌ ديگر ايران‌ سكني‌ گزيدند. در هر حال‌ تبريز ، بسان زنجان از فدائي‌ و طرفدار فرقه‌ خالي‌ شد.

ارتشبد فردوست می گوید : "وارد فرودگاه تبریز که شدیم ساختمان آن هنوز می سوخت. با کامیون به شهر رفتیم. دائما تیرهوائی خالی می شد و هنوز بدنبال طرفداران پیشه وری بودند و آنها را از خانه هایشان بیرون آورده و اعدام می کردند.!! در کنار خیابان ها جسد اعدام شده ها زیاد دیده می شد و حدود 2 الی 3 هزار نفر را اعدام کرده بودند. تعدادی از فرقه ای ها با دسته های کوچک تفنگدار به کوه ها رفته بودند که توسط چریک های دولتی آذربایجان که تفنگچی های ذوالفقاری بودند دستگیر و زندانی و اعدام شدند. ذوالفقاری ها در زنجان متنفذ بودند و ایل ذوالفقاری تحت امرشان بود. آنها در واقعه آذربایجان در بیرون راندن طرفداران پیشه وری فعالیت بسزائی کردند. یکی از برادران ذوالفقاری بنام محمد که فرد رشید و بلند قدی بود، مدتی شهردار تهران شد. یک دوره هم سفیر ایران در افغانستان بود و بعدا سناتور شد. ذوالفقاری ها املاک زیادی در استان زنجان داشتند و شدیدا ضد کمونیست بودند." (توضیح نگارنده : میرقاسم چشم اذر تعداد کشته شدگان را، 25000نفرخلیل ملکی، 15000نفرابوالحسن تفرشیان، 20000نفرنوشته اند. برخی منابع نیمه رسمی همانند : بهروزحقی، تعداد مقتولین را، 25000نفر- خواندنیها، ش 36، 8000نفر- مسعودبهنود، نوشته است: حاصل کارفرقه دمکرات2500نفراعدام، 7000کشته، 8000زندانی، 36000تبعیدی و70000پناهنده به شوروی بود. برگرفته ازکتاب، اززندان رضاشاه تاصدرفرقه دموکرات اذربایجان)

32 – موضوع ممانعت مسئولین دولتی، ازادامه همکاری چریکهای خوانین خمسه زنجان بعد ازازادسازی شهرمیانه باارتش ایران تابازپس گیری تبریزو چرائی ان !!؟ (بدون شرح به صدها دلیل)

33 -  برخی ازبازماندگان ونزدیکان چریکهای جانباخته ویاجانباز درجنگهای محلی خمسه، دریافت هرگونه کمک، چه ازسوی دولتیان ویاخوانین منطقه زنجان خمسه را تکذیب کرده اند!!


منابعی که دراستخراج توضیحات مقاله (ضمیمه)، به انها رجوع شده است :


1 – ایران بین دوانقلاب، یرواند ابراهامیان

2 - سرگذشت يك افسر ايراني ، سرهنگ سيداحمد جان پولاد ( با مقدمه كاوه بيات)

3 – www.irhistory.com   (دفترمطالعات وتدوین تاریخ ایران)

4 – کژراهه، احسان طبری

5 – خاطرات کیانوری

6 – کتاب، گذشته چراغ راه اینده

7 – خاطرات صفرخان، بکوشش درویشیان

8 – ماوبیگانگان، دکترجهانشاهلو

9 – بیگدلی، www.bigdeli.ir

10 – خاطرات تاج الملوک ایرملو

11 – انقلاب اسلامی درزنجان، مسعودبیات

12 – مرگ بود بازگشت هم بود، نجفقلی پسیان

13 – رازهای سربه مهر، حمیدملازاده

14 – خاطرات اردشیراوانسیان

15 – گماشتگی های بدفرجام، حسن نظری

16 – جستجو درگذشته، م . س . وزیری

17 – خاطرات غلام یحیی دانشیان، به کوشش علی مراد مراغه ای

18 – خاطرات دکترسلام الله جاوید، بی نا، بی تا

19 – بحران دموکراسی درایران، فخرالدین عظیمی

20 – اسنادجنک جهانی دوم درایران، بهروزقطبی

21 – رجال اذربایجان، مهدی مجتهدی

22 – خاطرات ایت الله طالقانی

23 – تاریخ ورزش زنجان، اسدالله جمالی

24 – خاطرات درخاطرات، رحیم زهتابفرد

25 – خاطرات ارتشبد فردوست

26 – غائله اذربایجان، خانبابابیانی

27 – کتاب رجال شناسی زنجان، کریم نیرومند

28 - ازتخلیه تبریز تامرگ پیشه وری، شاهرخ فرزاد

29 – خاطرات سیاسی سید مهدی فرخ

30 – اذربایجان درایران معاصر، تورج اتابکی

31 – تاریخ زنجان، سیدابراهیم زنجانی

32 – خاندانهای حکومتگرایران، دکترعاقلی

33 – وبسایت سازمان میراث فرهنگی استان زنجان

34 – فصلنامه فرهنگ رنجان (اداره ارشاد اسلامی)

نشریات : موج بیداری، امید زنجان، صدای زنحان، پیام زنجان، البرزخرم، همشهری ماه، جام جم .....

 

 

ید الله خان بیگدلی برعلیه فرقه دمکرات اذربایجان(زنجان) قسمت سوم

 

 توضیحات: قسمت سوم


21 - دکترحسن نظری غازیانی از فرماندهان ارشد قشون قزلباش و فدائیان فرقه دمکرات زنجان که درسالهای25 – 1324 وتاپایان ماجرای دموکراتها درکنارغلام یحیی درزنجان ومیانه بود، در کتاب خاطرات خود وبرخلاف نظرنویسنده مقاله !!،  در رابطه با جنگهای منطقه افشار وقیدارو.....وارایش جنگی مخالفین فرقه و فائق شدن برملاکین قیدار!! وکشته شدن حسن جابر چنین می نویسد : " (نقل باتلخیص) اخرین بخش اززنجان که می بایست ازتفنگداران خانها پاکسازی شود، بخش افشاربود . درانجااسلحه دارباشی باچریکهای خودی وچند خان دیگرکه شمارنیروهایشان به 300 نفرهم نمی رسید، درعوض شمار فدائیان پیاده وسواره مااز500 تن فزونی داشت، دربلندیهای ده قیدارموضع گرفته وچند افسرارتش شاهنشاهی مانند سرهنگ بایندر، سرهنگ افشارطوس، ستوان یکم غلامحسین بیگدلی (داماد اسلحه دارباشی) وستوان یکم اسلامی فرماندهی انان راداشتند ..... چریکهای خانهاازلحاظ دفاعی نسبت بماموقعیت استواری بلحاظ استقراردرکوهها وبلندیهای قیدار وتسلط برجلگه داشتند . مابا نیروهایمان دردوروستای ماد ابادوزرندموضع گرفته بودیم  .... ماتوانستیم فدائیان راتادامنه کوههای قیداربرسانیم . من احمد علی رصدی، افسرتوپخانه (توضیح نگارنده : رصدی اعتماد افسرتوده ای سپاه قرقه دمکرات، ازافسران تحصیلکرده وزباندان ارتش شاهنشاهی!!، بعدازسقوط دولت محلی اذربایجان درسال 1325 به شوروی گریخت وباپیروزی انقلاب اسلامی به ایران برگشت ... درسال 1361ش بادستگیری کادررهبری حزب توده ایران، رصدی هم بازداشت گردید وازسوی دادگاه انقلاب اسلامی درسال 1363ش به اعدام محکوم شد) رابادواتشبار75 میلیمتری ارسالی ازتبریزدر زرند جای دادم..... 2روزبعد، ازسوی اسلحه دارباشی نامه ای مبنی بردعوت به گفتگوومصالحه و.... بوسیله یکی ازافراد او بدست مارسید (با توجه به قراین احتمالا امربرواورنده نامه اسلحه دارباشی، مرحوم حسن جابربوده است) که درده زواجر(زواگرد)، مجاورزرند که دست ما بود دیدارنموده و ... باوجود مشکوک بودن جریان دعوت، قراردیدارمان رافردا (9 اسفند 1324) تعیین کردیم . تمام فدائیان را به حالت اماده باش دراورده وبه گروهان سواربه سرکردگی استاد محمدگلمحمدی وشکورغفاری وروح الله جعفری دستوردادم تاخودراازسوی باختربه پشت سنگرهای دشمن برسانند.... سحرگاه فردای ان روزبارصدی وعلی نوایی برای بررسی زمین رفتیم که ازپی اب شدن برفهابه صورت لجن زاردرامده بود .... ماحمله به قیدارراعقب انداختیم وبرای دیداربااسلحه دارباشی به میعادگاه رفتیم . امانه خان بود ونه نماینده اش !! انهاشاید هدفشان دورکردن ماازستادمان واحتمالا خراب کردن توپها بوده است، ازاینروبه روستای زرند برگشتیم . درنزدیکی ده عوامل ملاکین شروع به تیراندازی .... چریکها به 500 متری ده رسیده بودند ... توپخانه ما به فرماندهی احمد علی رصدی، روی سنگرهای چریکها دربلندیهای قیدارشروع به پرتاب گلوله های افشان کرد و چریکهاپا به فرار.... لیکن خیس بودن زمین کشتزارهاباعث زمین خوردن انها ... دراین هنگام سواران فدایی انها را تعقیب وهمه انهاراکه حدود 30 تن بودند اسیرگرفتند . سنگرها خالی شدند، سنگرهاپرازمنقل وحقه وافوربود که اسیران علت انرامبارزه دربرابرسرمای کوهستان عنوان می کردند . درتیراندازیهایی که روی داد، تنهاستوان یکم پیاده ارتش شاهنشاهی، سلامی که برای کمک به اربابان ازتهران امده بود وهمچنین یکی ازسرکرده های نامی تفنگداران اسلحه دارباشی به نام حسن جابر، کشته شدند . اسیرها می گفتند که ستوان یکم غلامحسین بیگدلی (برادرزاده و داماد یدالله خان اسلحه دارباشی)، نیزبه عمویش پیوسته بود اما باانفجار گلوله های توپها بادیگرافسران وخانهاسوارشده وبه کرسف رفتند !! نیروهای فدایی تاکرسف مرکزافشارها پیشروی نموده وستاد وکمیته های محلی خودرامستقرکردند ... (درخلاصه شده زندگینامه غلامحسین خان بیگدلی، تاریخ جنگ ورشان و زواجر(زواگرد) درنزدیکی قیدار، ۱۳۲۴ خورشیدی (۱۰ اسفند)، که بنابه ادعای مخالفین فرقه منجربه قلع وقمع دموکراتها گردید!!، قید شده است . وتاریخ شکست چریکها دردفاع ازقیداردرمقابل هجوم فدائیان فرقه دمکرات کمیته ولایتی خمسه که دریکی ازاین دوجنگ،  با کشته شدن حسن جابر ویکی و دوتن افسرشاهنشاهی واسارت تعدادی رعیت تفنگدارهمراه بوده است،  ۱۳۲۵ خورشیدی (۵ فروردین) عنوان گردیده است .)

در کتاب رجال لشگری و کشوری استان زنجان نوشته کریم نیرومند برگرفته از تاریخ رجال اذربایجان نوشته ی مهدی مجتهدی ضمن اشاره به تاریخچه جنگهای محلی زنجان دربحران اذربایجان، درباره ی به قتل رسیدن حسن جابر و پسرش (که خلاف نظرحسن نظری می باشد)،  چنین امده است : حسن جابر و پسرش که از ا.... و ر.... خمسه زنجان بودند در دستگاه محمد حسنخان امیر افشار!!! (اشتباه است) ((نوه ی جهانشاهخان امیر افشار و پسر سالار فاتح که در ایام پیشه وری همراه با ذوالفقاری ها و مانند ایشان جهت حفظ املاک خویش با دمکرات ها مبارزه کرده و از طرف شاه به درجه سرگرد افتخاری دست یافت)) بود و در جنگ قویی (اشتباه است – زیراجنگ قویی بعد ازخروج ارتش سرخ اززنجان ودراردیبهشت ماه 1325 ش رخ داده است!!) و در حین جنگ روح الله خان جعفری یوسف ابادی کشته شد.!!! روح الله خان راهزن بود و به ماشین ها در اطراف قره بولاغ (جاده زنجان – تهران) دستبرد می زدو بعد در خدمت برهان السلطنه ی دارایی !! (بزرگ خاندان دارایی ها وسلطانی های زنجان)،  درچنارلیق خلخال پس از مقاومت شدید تسلیم شد.

22 - محمودخان ذوالفقاري -  سلطان محمودخان ذوالفقاري (اهالی خمسه بخاطراقتدارمحمودخان به اوسولطان می گفتند!!) فرزند ذکور و ارشد حسین قلیخان دوم ( سردار اسعدالدوله) از بطن خانم منورالدوله دختر سلطان علي خان وزيرافخم در سال ١٢٨١ در زنجان پابه عرصه وجود نهاد. پس از طي دوران کودکي تحصيلات خود را آغاز نمود. زبان فرانسه را فراگرفت وسرانجام براي ادامه تحصيل عازم فرانسه شد و در رشته اقتصاد دانشنامه گرفت. و به ايران بازگشت و معاون پدر خود در اداره املاک وسيع زنجان شد ٬ محمودخان در مدت کوتاهي گل سرسبد خانواده گرديد. در تيراندازي و شکار و اسب سواري منحصر به فردشد و در حقيقت بار سنگين اداره امور رقبات سرداراسعدالدوله،  که ١٦٥ قريه بود ٬ به او محول گرديد و او در امري که به او محول مي شد مشير و مشار پدر بود. پس از شهريور و به هم ريختن اوضاع و احوال کشور و ظهور حزب توده و نفوذ آنها در روستاها مشکلاتي براي مالکان به وجود آمد مخصوصاً منطقه زنجان و خمسه بيش از ساير نقاط دچار هرج ومرج گرديد؛ ولي محمودخان ذوالفقاري توانست به کمک دولت مرکزی ورعیتهای تفنگداروارتش خصوصیش،  به منطقه آرامش دهد. پس ازبازپس گیری اذربایجان وزنجان، محمود خان ازدست شاه درجه سرهنگی افتخاری گرفت ودیگران نیزازجمله مصطفی خان ذوالفقاری، ازاین عطوفت بهره مند شدند !! (مصطفي ذوالفقاري، در سال ١٢٩٤ در زنجان متولد شد. به شيوه عرف آن زمان به تحصيل پرداخت. سپس سواري و تيراندازي را به خوبي فراگرفت در اداره املاک وسيع خانواده با برادران خود به همراهي پرداخت. در جنگهاي بين دمکراتهاي آذربايجان به سرکردگي غلام يحيي مشارکت فعال داشت. به همين دليل ٬ پس ازشکست پيشه وري و ختم قیام آذربايجان ٬ از طرف محمدرضا پهلوي به او درجه سرواني افتخاري داده شد. در دوره هيجدهم مجلس شوراي ملي به وکالت زنجان انتخاب گرديد و در دوره بيستم از بيجار وکيل مجلس شد. در ١٣٨٠ در خارج از کشور درگذشت.)

محمودخان پس از کودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از زنجان به وکالت مجلس دوره هیجدهم انتخاب شد و در دوره نوزدهم نيز کرسي وکالت را، اقای ذوالفقاری حفظ کرد و در انتخابات دوربيستم نيز وکيل شد. با اجراي قانون اصلاحات ارضي و تقسيم اراضي بين کشاورزان ٬ زمينداران وذوالفقاریها، تدريجاً افول کردند ونفوذسیاسی و ....راازدست داده و آن دبدبه و کبکبه اي که داشتند فرو ريخت.....

اقای محمود ذوالفقاری برای بسیاری از مردم اصیل زنجان یک سردار ملی است و شعرهایی نیز به زبان آذری از رشادتهای او در دوران نبرد با فرقه دمکرات ساخته اند و بعضاً هنوز آنها را بخاطر دارند. به عقیده برخی افراد بیشترشهرت ومحبوبیت محمود خان ذوالفقاری وبرخی ازاعضای خاندان او،  جدا ازریشه داربودن طایفه اش وتعداد زیاد رجال سیاسی درخانواده وثروت زیاد و اشتهاربه تدین وبرگزاری مراسم بزرگ مذهبی و اعتقادات قوی مذهبی اش،  بواسطه مقاومتی است که در واقعه آذربایجان بین سالهای 1324 تا 1326 از خود نشان داد ...... ذوالفقاری به دولت ان زمان، خدمت زیادی کرد . اوهم قدبلندی داشت وهم فوق العاده رشید وتیراندازدرجه یک بود ، بطوریکه 2 ریالی رادرهوا می انداختند، روی اسب باتفنگ می زد . خیلی هم باناموس بود .

ایت الله طالقانی درخاطرات خود تحت عنوان (( مشاهدات من درزنجان)) درمورد خان ذوالفقاری بعد ازسقوط فرقه چیها نوشته است : "عصر روز سه شنبه بنا بود مردم در مسجد جمع شوند ولی چون خبر داده بودند آقای محمود ذوالفقاری وارد می شوند و اکثر اهالی شهر به استقبال رفته اند جمع آوری مردم میسر نبود. من از منزل بیرون نرفتم. ولی مردم تا مسافت شش فرسخ زن و مرد و اطفال به استقبال رفته بودند. گفتند اقای محمود ذوالفقاری بعد از ظهر در حالی که در جلوی کامیون نشسته بود و برادرش با مسلسل دستی بالای سرش و عده ای تفنگ به دست در کامیون پشت سرش بودند واردزنجان گردید . مردم بسیار اظهار احساسات می کردند تا به منزلش وارد شد.
عصر پس از ورود آقای ذوالفقاری به گردش می­رفتیم و در خیابان های اطراف شهر قدم می زدیم. بچه ها که تا آن وقت غذا نخورده بودند از استقبال بر می گشتند. آقایان همراهان از بچه های کوچک می پرسیدند که امروز چه خبر است؟ یکی گفت: امروز آقای ذوالفقاری وارد شده. گفتم: تو چه می دانی؟ گفت: مسافتی به استقبال رفتم و دستش را هم بوسیدم. دیگری گفت: زنجان را پس از خدا و دوازده امام ذوالفقاری نجات داد.

سید مهدی فرخ (معتصم السلطنه) درکتاب خاطرات سیاسی خود، می نویسد : .... "درچنین شرایطی بود که ذوالفقاریها، ازهمه چیزخود گذشتند ومردانه علیه فرقه ایها جنگیدند . محمود ذوالفقاری منسوب من است، واضح ترانکه،  باعث افتخارخانواده من است . من نمی خواهم ازیک خویشاوند تمجید کنم، بایدحقیقت راگفت ومردم زمانه بدانند، که حرف زدن یعنی چه؟ وشمشیرزدن یعنی چه؟! /گرچه مردم زمانه فراموشکارند وبه همین دلیل قدرمردان خوب همیشه مجهول می ماند. اما چراوصف حقیقت نکنم؟ درروزگاری که اکثرمالکین اذربایجان، خود رابه دامان دموکراتها انداخته بودند (که البته والحمدوالله انان هم عاقبت به خیرشدند)، محمودذوالفقاری طی جنگهای عدیده ودست اخردرمحاصره افتاده بودوناچارشده بود فشنگ را دران زمان، دانه ای یک تومان، ازیک ادم خوش انصاف افسرارتش ایران!! بخرد وجنگ راادامه دهد!! او3 هزارتومان برای خرید 3 هزارفشنگ، ازهمان ادم خوش انصاف (که اسمش رانمی برم که می ترسم خجالت بکشد)، خریداری کرد ودران اوضاع وانفسا، مردانه درمقابل دشمن ایستادگی کرد! " ......

...... مخالفین ذوالفقاری درزنجان، تکیه زیاد ایشان، برزمینداری واقتصاد سنتی کشاورزی را، مهمترین عامل ومانع درراه صنعتی شدن زنجان وپیشرفت وشکوفایی اقتصاد استان قلمداد می کنند. به عقیده گروهی ازاهالی زنجان، سلسله ذوالفقاری جهت از دست ندادن کارگر ارزان روستاهای خود وحفظ ثروت واملاک موروثی خود از ایجاد شهرک صنعتی درزنجان مخالفت نموده و از توسعه زنجان به انحاء مختلف جلوگیری کرده و ..... ،مبارزه ایشان با حزب توده  وحکومت محلی دموکراتها درزنجان و به خصوص دژخاتون کندی درایجرود که به لنینگراد دوم مشهورشده است ، نه به جهت مرزوبوم ودفاع از مردم و .... ، بلکه ابتداء برای حفظ املاک وروستاهای خود ودوم جهت ثبات حکومت پهلوی صورت گرفت.....

محمود ذوالفقاری دربهمن ماه 1357 درشرایطی که درباغ زیتون خودش درگیلوان بسرمی برد، ازسوی کمیته انقلاب بیت اقا سید هاشم موسوی وبدون هماهنگی با سید هاشم وامام جمعه زنجانی دستگیرشد وبعدن  تحت فشار سید هاشم موسوی ازاد گردید . روابط عمومی سازمان ثبت کشورطی نامه ای مندرج درروزنامه کیهان / /1358اعلام کرد، ....چون اموال خاندان ذوالفقاری مصادره شده، ازهرگونه معامله برروی املاک و.... خودداری گردد .... درمیان مالکان عمده زنجان، بیشترین اموال مصادره شده درحوالی شهرمتعلق به ذوالفقاری ها واعتمادامینی هابود، بطوریکه بموجب حکم دادگاه انقلاب اسلامی زنجان به ریاست اسماعیل صالحی، کلیه اموال واملاک اقای محمود ذوالفقاری به نفع بنیاد مستضعفین مصادره گردید .....خردمند مدیرعامل موسسه املاک ومستغلات بنیاد مستضعفان تهران بعد ازمصادره خانه ذوالفقاری درتهران گفت : "برای نشان دادن عطوفت اسلامی وازانجایی که اقای ذوالفقاری باسن بالا دیگرقادربه تامین محلی برای سکونت نیست !!!، بادرنظرگرفتن نظرهیات مستثنیات احکام، یک واحد اپارتمان به او داده شده تادرانجا زندگی کند !!!!."  اقای محمود ذوالفقاری در سال 1366 بر اثر سکته قلبی در تهران و در سن 81 سالگی و در گمنامی ، انزوا ودرفراموشکاری هواداران خاصش.... فوت نمود و در کنار پدرش مرحوم سردار اسعدالدوله در مقبره خانوادگی ذوالفقاریها در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.

23 -  پس از اشغال پادگان‌هاي آذربايجان و اشغال زنجان از طرف دموكرات‌ها، آقاي محمود ذوالفقاري با برادران خود دردهات زنجان به جمع‌آوري نفرات پرداخت . (سلطان محمود خان ذوالفقاری ،  در کمتر از شش ماه توانست جوانان و افراد رعیت روستاهای خود قلتوق، سعیدآباد و بسیاری از آبادی‌های جنوب زنجان را جذب قشون خود کند. از شهر زنجان نیز نزدیک به 60 نفر به عضویت سپاه محمودخان درآمدند وتسلیح شدند)  .... محمودخان ذوالفقاری با افراد خود نیمه شب از خانه خود خارج گردید وراهی عمارت دوه لیک درخیابان فرمانداری فعلی زنجان، که محل نگهداری اسبان تیزروواصیل بود شد و .... بیرون آمد و از جاده همایون همراه نوکران وادمهایش،  به روستای «سهرین» رفت. به‌دلیل تعقیب سربازان روسی وفدائیان حکومت خودمختارزنجان، فردای آن شب محمودخان خود را به روستای «خاتون‌کندی» در جنوب زنجان رساند، و از آنجا شروع به تعرض برضد دموکراتها نمود. .

حسن نظری درخاطرات خودنوشته است :" ذوالفقاری پس ازفراراززنجان روستای حبش درماهنشان را مرکزفرماندهی خود قرارداد وبه کمک تفنگداران وگماشتگانش روستاهای شکربولاق، قیتول، قره پوتا، منیان، علی اباد وقولتوق را برای یورشهای اینده به دست گرفت . با سقوط حبش ازسوی قوای کمیته محلی زنجان ودرشرایطی که افسران مربی ارتش شاهنشاهی اعزامی ازتهران (سرهنگ بایندرو سرگرد بختیارو.....)، همراه انهابودند، به سوی گروس فرارنمود تاازهمدان، علاوه بردریافت کمکهای تازه، از آنجا شروع به یارگیری و تشکیل قوای مقاومت بکند ."

دکترنصرت الله جهانشاهلو افشارازرهبران ابتدایی فرقه زنجان، درارتباط با جبهه گیری ذوالفقاری وشروع جنگهای محلی زنجان چنین شرح می دهد : "ازاواخراذرماه 24 فدائیان زنجان سروسامان گرفتندچون هم جنگ افزارهای تازه ای ازتبریزرسید وهم اینکه ازاقای علی نوایی که سروان پیاده ارتش وتازه چند ماهی بود که ازارتش شاه کناره گیری کرده بودخواهش کردم که درسرپرستی وتعلیمات فدائیان به ما یاری کند واوپذیرفت وهم اقای حسن نظری.... که به زنجان امده بود به یاری اقای نوایی شتافت ودرزمان کوتاهی فدائیان را با خودکارهای سبک وسنگین وبه کارگیری نارنجک دستی اشنا کردند. کمی پس ازان چون اقای محمود ذوالفقاری درروستاهای پدرخود اقای اسعدالدوله درجنوب خاوری زنجان پایگاهی درست کرده بود وبرای ماخط ونشان می کشید ناچارمانیروئی به فرماندهی علی نوایی ومعاونت سروان حسن نظری وسرپرستی غلامحسین خان اصانلو برای پاک کردن ان دور و ورازتفنگداران اقای ذوالفقاری فرستادیم. پس ازچند درگیری فدائیان انان را ازان نواحی راندند اما کمی بعد پنهانی ازتهران برای اقای ذوالفقاری جنگ افزار وکمک رسید. اقای سرگرد سوار تیموربختیاربا چندین تن گروهبان زبده ازسوی ستاد ارتش به یاری اقای ذوالفقاری امدند.......

...... هفته‌های بعد، با تشکیل قشون چریکی ذوالفقاری و پیوستن خاندان‌های دیگر مانند خانبابا خان اوریادی، عزت‌بیگ اوریادی، فتح‌الله‌خان اوریادی، علیارخان سعیدی، غلام حسینخان بهادری،  یمین لشکر خان افشار(هدایت الله خان یمینی) که او نیز با دموکرات‌ها نبرد می‌کرد، روستاهای جنوب زنجان پایگاه، اصلی و سنگر دفاع زنجان در مقابل دموکرات‌ها بود. از اظهارات آن عده از افراد ذوالفقاری که آن روزها را به چشم دیده‌اند چنین برمی‌آید که افراد وابسته به این گروه بیشتر از روستاهای قلتوق، شهرک نصیرآباد، خاتون‌کندی، گوجاقیه و بیت‌گنه به حمله و گریز اقدام می‌کردند، درحالی‌که فداییان بیشتر اوقات در روستاهای زرین‌آباد، ایچ، تله‌گرد، اوزان و... به عملیات جنگی و سنگربندی و حمله مشغول بودند. 
از روز اول بهمن 1324 الي آخر ارديبهشت 1325 مصادمات زيادي در حوالي قراء قولتوق و بيدگينه و خاتون كندي و سعيدآباد بين قوای مسلح خوانین و دموكرات‌ها به وقوع پيوست . درنیمه دوم زمستان 1324ش دسته های فدایی به نیروهای خان ذوالفقاری هجوم بردند وقولتوق، سعید اباد (بعدازچند دفعه دست به دست شدن) وخویین ظرف چند روزسقوط کرد . فرماندهی دموكرات‌ها را غلام يحيي و ماژورنظری و سروان مرتضوي و سرگرد حاتمي برعهده داشتند و از حيث اسلحه بر گروه مقاومت ذوالفقاری فايق بودند.

افراد ذوالفقاری به حلب عقب نشینی کردند ، ودرانجا چند فدایی دستگیروازسوی گروه ذوالفقاری اعدام شدند . چندی بعد حلب هم به اشغال سربازان محلی حکومت تازه بنیاد درامد .... جنگجویان 300نفره  محمود خان ذوالفقاری به سوی ینگی کند جامع السرا، حرکت کرده ودرانجا موضع گرفتند (درروستای قره بلاغ یکی ازرهبران حزبی وازسرکردگان فدایی به نام یونس علی زاده مهاجرقفقازی به اسارت یاران ذوالفقاری درامد و تیرباران گردید) .... یک روزبعدینگی کند هم ازادشد و54 نفرازرعیتهای مسلح ذوالفقاری به اسارت فدائیان درامدند،  وافراد باقی مانده ذوالفقاری، با عبور ازقیزیل اوزن به سوی گروس و همدان  ودرحقیقت به اردوی مقاومت دیگر خوانین مخالف فرقه دمکرات مستقردر قیدارو افشارو.... (خوانين محلي اوريادي و خوانين خمسه و خرقان، حسن خان اميرافشار و هدايت اله خان يميني و يداله خان بيگدلو (اسلحه‌دار باشي) و نصراله خان مقدم پيوستند) . دراین راستا رئيس ستاد ارتش سرلشكر ارفع نيز سروان بختيار و سرهنگ نصرت‌الله بايندر و سرهنگ افشار طوس و ستوان‌ها 1 [ستوان يكم‌ها] سلامي و اردلان و اشرفي و طباطبايي وكيلي [را] با اسلحه و مهمات از راه همدان و بيجار به نزد عشاير نامبرده فوق فرستاد. )

  درکتاب رجال اذربایجان  چنین امده است : "پس از آنکه دموکراتهاي آذربايجان به منطقه زنجان مسلط شدند سلطان محمودخان ذوالفقاري با کسان خود از زنجان نيمه شب بيرون آمد و راه خاتون کندي را در پيش گرفت و از آنجا شروع به تعرض برضد دموکراتها نمود. با يمين لشکرخان افشار ٬ که اونيز با دموکراتها نبرد مي کرد ٬ ارتباط يافت. قواي دموکرات چندبار به فرماندهي ژنرال غلام يحيي دانشيان به خاتون کندي حمله نمودند که موفق نشدند. رفته رفته کار سلطان محمودخان بالا گرفت. خود دموکراتها به جدي بودن مقاومت ذوالفقاري پي بردند و به روستای خاتون کندی« بالااستالينگراد » یعنی« استالينگراد کوچک »   نام نهادند. خانهاي گرمرود و آنها که به نفع مملکت مبارزه مي کردند به صفوف او پيوستند. ارکان حزب دموکرات ايران هم به وسيله اسلحه و صاحب منصب او را تقويت کرد. افسران با لباس شخصي به اردوگاه ذوالفقاريها مي رفتند. از جمله آن افسران يکي هم سرگرد تيمور بختيار بود . بالاخره دموکراتها برآن شدند که کار را يکسره کنند. نبردي را که معروف به نبرد قوئي (نزدیک قیدارازشهرستان خدابنده) است بر ضد خوانين شروع کردند . (این جنگ بعد ازخروج ارتش سرخ اززنجان به وقوع پیوست !!) اين نبرد از رويدادهاي مهم و نشان دهنده مقاومت ذوالفقاريها است. تفصيل امر آنکه خانهاي گرمرود وشقاقی (اینها همدست ذوالفقاری بودند،  گروه چریکی متشکل ازخوانین میانه برهبری سید داود رنجبر( فرزند ارشدالممالک !! که به وسیله دموکراتها درمیانه اعدام شد) که هم او بعد ازشکست فرقه به درجه ستوان یکم افتخاری ارتش رسید و بعدازکودتای 28 مرداد درجه سرگرد افتخاری را دریافت نمود) در قريه قوئي از قراء زنجان سنگري داشتند. ژنرال غلام يحيي به آنجا هجوم مي آورد و خانها را به محاصره درمي آورد. خبر به سلطان محمودخان مي رسد. وي به ياري خانها مي شتابد زدوخورد شديدي شروع مي شود. دراثناي نبرد در حالي که آفتاب در برج اسد بود باران شديدي مي بارد و به دموکراتها که درپايين بودند صدمه مي رساند. سرداران ذوالفقاري از ارتفاعات سرازير مي شوند ودموکراتها را تعقيب مي کنند. دموکراتها در مراجعت مي بينند که رودخانه اي به نام قوري چاي (رودخشک) که از پنجاه سال به اين طرف در آن سابقه آب و سيل نبوده است پر از سيل است و راه عقب نشيني به کلي مسدود است. ناچار خود را به سيل مي زنند وتلفات فراوان مي دهند. خبر اين شکست در آذربايجان مکتوم نماند."

24 -  یمینی افشار – خانواده بزرگ مالک میاندواب و شاهین دژ و تکاب،  حکومت میاندواب از دوران ناصرالدین شاه قاجار با این خانواده بود. جد بزرگ انان محمد خان سرهنگ افشار بود. مشهورترین فرد این خانواده ، یمین لشگر علینقی خان افشار بود. که مقارن حکومت دمکراتها می زیست. املاک وسیع او و اعوان و انصارش به دستور فرقه مصادره شد و تعدادی از بستگانش زندانی شدند وی نیز با حمایت ارتش به تسلیح هواداران خود پرداخت و به جنگ فرقه مشغول شد. صفرخان قهرمانی  فدایی فرقه، در خاطرات خود می گوید: تیکان تپه (تکاپ) فئودال های زیادی داشت و هر فئودال 200تا300تفنگچی را با خود به همراه داشت. با پیدایش فرقه دمکرات انها دست به مقاومت زدند ولی عاقبت شکست خورده و عقب نشینی کردند . البته همه نرفتند تیکان تپه دست دولت مرکزی بود. دراطراف تیکان تپه، عده ای از فئودال ها با فرقه جنگ می کردند. یمین لشکر منطقه را ترک نکرد او حدود300 ابادی داشت. اطرافیانش همه او را مثل خدا می پرستیدند ، رعیت هایش هم طرفدار ما نبودند ، حال او یک ادم خوبی بود یا مسئله دیگری وجود داشت، خلاصه از او راضی بودند. در نهایت یمین لشکر هم فرار کرد و رفت به تیکان تپه ، او را فرقه چی ها تعقیب کردند و او رفت به قلمرو و پایتخت خودش هولاسو ، کاخی داشت ، هولاسو را گرفتیم و کاخ او را ستاد کردیم ، هولاسو به شاهین دژ وصل است...... کاخ های یمین لشکر افشار را مسئولین محلی فرقه دمکرات،  تبدیل به مرکز حکومت (فرمانداری وبخشداری) وسربازخانه  دولت خودمختار کردند.

25 - دکتر غلامحسین بیگدلی استاد، ادیب، شاعر، خوشنویس و پژوهشگر معاصر ایران، فرزند فتح الله خان بیگدلی،  در سال 1297، دردوراخلو استان زنجان، ديده به جهان گشود .... آنگاه به تهران عزيمت كرد .... و در دبيرستان نظام و دانشكده افسري ادامه تحصيل داد و در شهريور 1320 ش،  به درجه افسري نايل گرديد و به خدمت در لشکر دوم ارتش مشغول شد . درطول مدت خدمت درارتش شاهنشاهی، مدتی به عنوان محافظ شخصی اشرف پهلوی انجام وظیفه نمود. غلامحسین بیگدلی در سال ۱۳۲۱ به حزب توده گرایش پیدا کرد. پس از قیام افسران خراسان در سال ۱۳۲۴ به جرم عضویت در حزب توده دستگیر و به زندان شیراز و کرمان منتقل شد. پس از آزادی از زندان (باوساطت اسلحه دارباشی) وشرکت درقیام دموکراتیک مردم اذربایجان ودرپی سقوط جمهوری خودمختارپیشه وری در سال ۱۳۲۵، درمعیت مهاجران وازجمله پیشه وری و سایر افسران حزب توده و افراد خانواده‌اش به روسیه شوروی گریخت .... در مدرسه عالی حزبی شوروی،  شروع به تحصیل نمود....وسپس به علت سوءظن مسوولان امنیتی وقت دولت اتحاد جماهیرشوروی سابق، بازداشت شد و به ۲۵ سال حبس با اعمال شاقه در سیبری و عدم حق مکاتبه و ۵ سال بعد نیز محروم از حقوق اجتماعی محکوم گردید  ....  مدت هفت سال در تبعيدگاه سيبري به سر برد، آنگاه درسال ۱۳۳۳ خورشیدی و با مرگ استالین آزاد شده و به باكو آمد . بیگدلی پس از آزادی از زندان زندگی علمی خود را آغاز کرد. او در مدت اقامت 26 ساله در باکو در رشته زبان شناسی تحصیل و در سال ۱۹۶۹ مدرک دکترای علوم در رشته زبان شناسی را از آکادمی علوم اجتماعی، دانشکده زبان و ادبیات نظامی گنجوی دریافت کرد . در چنددهه اقامت در باكو ، ۱۷ جلد كتاب و بیش از ۱۵۰ مقاله علمی به زبان‌های مختلف تحریرکرد و به عضویت شورای‌ عالی‌ علمی‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ شوروی سابق انتخاب‌ گردید .  پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 از وي دعوت به همكاري شد و پس از ۳۳ سال دوری ازایران در ۱۷ مرداد ۱۳۵۸ به تهران مهاجرت كرد.

پس از بازگشت به ایران،  بيشتر اوقات خود را صرف پژوهش و نگارش مطالب تاريخي و ادبي كرد. دو سال‌ استاد دانشكده‌‌ ادبیات‌ فارسی‌ دانشگاه‌ تهران‌ و همچنین‌ دانشگاه‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ بود. با تعطیلی‌ موقت‌ و ضروری‌ دانشگاه‌ها به‌عنوان‌ مترجم‌ و مشاور به‌ ستاد شورای‌عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ منتقل گردید ...... پروفسوربیگدلی، به خاطرحمله قلبی برای چندمین‌ بار ، از ارائه‌‌ كار اداری‌ باز می ماند. ایشان اززمان بازگشت به ایران، حدود ۲۰ عنوان كتاب، به زبان‌های فارسی، ترکی و روسی نگاشته  و ۱۵۰ مقاله به رشته تحریردراورد و تاريخ بيگدلي را در ده جلد به بازار عرضه کرد . آخرین كتاب وی،  تاریخ شعرای بیگدلی است كه بیش از ۷۰ شاعر را شامل می‌شود . غلامحسین بیگدلی در سمپوزیوم‌ها و کنفرانس‌ها در مورد ادبیات ایران سخنرانی کرده و همچنین اشعار بسیاری به زبان فارسی و ترکی سروده است که مجموعه اشعاراو در سال ۱۳۸۱ در دیوان بیگدلی چاپ شده است. نامه رهبرانقلاب به میخائیل گورباچف در سال ۱۳۶۷، توسط او و به زبان روسی ترجمه گردیده است. بیگدلی در بیست و پنجم مرداد ۱۳۷۷ هجری شمسی بر اثر حمله قلبی و درسن 80 سالگی درگذشت و در امامزاده طاهر (کرج) به خاک سپرده شد.

26 – ستوان یکم هوایی، دکترحسن نظری (غازیانی) دربهمن ماه 1299دربندرانزلی تولد یافت. درسالهای24 – 1321درهنگ هوایی اصفهان ورسته هوایی دانشکده افسری خدمت کرد. درهمین اوان به فعالیتهای پنهانی برای ایجاد سارمان نظامی حزب توده اشتغال داشت ویکی ازبنیان گزاران ان سازمان، به ویژه دردرون ارتش شاهنشاهی بود. دراواخر مرداد1324بازداشت گردید وحین انتقال به زندان فرارکرد ودرهمین سال، به گروه افسران قیام کننده خراسان پیوست وبا شکست افسران به باکوی اذربایجان شوروی، انتقال داده شد. با شروع نهضت اذربایجان وتشکیل فرقه دمکرات درشهریور1324 به اذربایجان (تبریز) وسپس خمسه (زنجان) رفت، ودرسازماندهی نیروهای نظامی (سپاه قزلباش) جنبش سید جعفرپیشه وری واموزش وتعلیم شبه نظامیان (فدائیان) کمیته ولایتی زنجان و همچنین درنبردهای ناحیه زنجان باافراد مسلح محمودخان ذوالفقاری ودیگرتفنگداران وابسته به خانهای ان ناحیه ونیزچریکهای تحت فرماندهی سرگرد تیموربختیار(سپهبد بعدی)، نقش مهمی ایفا کرد. پس ازسرنگونی حکوت محلی پیشه وری به شوروی فرارکرد وبه تحصیلات عالی ادامه داد. دراوایل دهه 1350موفق به اخذ درجه ی دکترای اقتصاد ازدانشگاه برلن شرقی گردید، مدتی باسمت استادی دردانشگاههای المان شرقی تدریس کرد وچند کتاب درزمینه اقتصاد به زبان المانی نوشت. درسال 1371بخش اول کتاب خاطرات خودرا منتشر کردو قبل ازانکه موفق به انتشاربخش دوم خاطرات خودنوشته گردد، درگذشت. مرحوم دکترنورالدین کیانوری دبیراول حزب توه ایران، درکتاب خاطرات خودش ودرارتباط با نظری، میگوید : "حسن نظری ازافسران نظامی حزب توده که به شوروی رفت وسپس مااورا به اتفاق چند نفربنا به درخواست حزب کمونیست چین، برای اداره بخش فارسی رادیوپکن وتدریس زبان فارسی دردانشگاه پکن به جمهوری خلق چین فرستادیم. نمی دانم اوچه زمانی به ساواک وصل شد!! ....اواولین فردی بود که پس ازسالها خدمت به سازمان امنیت اتحاد شوروی !!به خدمت ساواک وسازمان امنیت المان غربی !!درامد ... کاراو چنان بالا گرفت که درالمان نمایندگی وتجارتخانه درست کرد وبسیارمتمول شد. نظری پس ازانقلاب به ایران امد ومااورا به مقامات مسئول معرفی کردیم ولی اوفرارکرد ... (حسن نظری سالهای زیادی درشهرکلن المان زنگدگی می کرد....پس ازسالها مورد عفو وبخشش محمد رضاشاه قرارگرفت و.....درایران کارخانه وموسسات کشت وصنعت راه انداخت و.....)

27 -  پروفسورغلامحسین بیگدلی می نویسد : "به مناسبت تشکیل دسته های چریک و قیام مسلحانه ی پدرم فتح اله خان بیگدلی و پدر زنم یدالله خان بیگدلی اسلحه دار باشی بر علیه متجاسرین با دولت برای جنگیدن با متجاسرین و راندن غلام یحیی و فداییان از خطه خمسه و زنجان مرا با 400 نفر مسلح به نبرد آنها فرستادند. ولي‌ من‌ جاهلانه‌ نزد خودي‌ها نرفتم‌ و نزد فداييان‌ رفتم‌!!. در آذربایجان(خلق‌ قشونلاری - ارتش‌ قزلباش‌) با درجه‌ي‌ سرواني‌ فرمانده‌ گردان‌ و سپس‌معاون‌ آموزشگاه‌ افسري‌ حکومت فرقه دمکرات شدم" .... (توضیح نگارنده : "غلامحسین بیگدلی (داماد اسلحه دارباشی) پس ازپیروزی درجنگ ورشان و زواجر(زواگرد) درنزدیکی قیدار، در۱۳۲۴ خورشیدی (۱۰ اسفند)، که بنابه ادعای نویسنده مقاله، منجربه شکست دموکراتها گردید، در۱۳۲۵ خورشیدی (۵ فروردین) با شکست در دفاع از قیدار ، درمقابل حمله فدائیان فرقه دمکرات کمیته ولایتی خمسه که با کشته شدن حسن جابر ویکی و دوتن افسرشاهنشاهی وتعدادی رعیت تفنگداردرهردوجنگ، همراه بود،  مجبوربه فراروعقب نشینی ازجبهه جنگ شد ودرنتیجه منطقه افشار وقشلاقات و سهرورد وقیدارو..... به دست رسته های فدایی افتاد....غلامحسین خان بیگدلی،  چند روز پس ازفرار، بااوردن دست خطی از عبدالصمد کامبخش(ازرهبران حزب توده ایران)، برای غلام یحیی دانشیان، درروز15فروردین 1325به دیدار حاکم دموکرات سیاسی و نظامی زنجان ژنرال دانشیان، مستقردرعمارت اشغال شده ذوالفقاری رفت وادعا نمود که بااجازه کامبخش به میان خانهای قیدارواسلحه دارباشی رفته بود تاازدرون انها رامتردد وواداربه عقب نشینی نماید ..... غلامحسین خان بیگدلی سپس در16فروردین، بانامه کامبخش،  اززنجان عازم تبریز شد وبادرجه سروانی(سلطانی)،  مشغول خدمت درقشون محلی(خالق قوشونلاری)، دولت خودمختاراذربایجان گردید ..... ودر21 اذرماه 1325ش  به دنبال سقوط حتمی دولت فدرالیته اذربایجان ایران، با عبورازمرز، واردخاک شوروی شد ." برگرفته ازخاطرت حسن نظری )

28 - ......احمد قوام (قوام‌السلطنه)، نخست‌وزیر، درراس هیئتی،  در آخر بهمن‌ماه 1324 عازم مسکو شد..... باامضای موافقنامه دولتین در 15 فروردین 25..... در این موافقتنامه قید شده بود که ارتش سرخ از فروردین ماه 25 ظرف مدت یک ماه و نیم، خاک ایران را ترک می‌‌کند. راجع به آذربایجان چون امر داخلی است ترتیب مسالمت‌آمیز برای اجرای اصلاحات طبق قوانین موجود با روح خیرخواهی نسبت به اهالی آذربایجان بین دولت و اهالی آذربایجان داده خواهد شد...... دولت مرکزی بعد از این معامله نفتی و سیاسی!! با دولت شوروی(بدون ضمانت و پا در هوا) که مستلزم تصویب مجلس پانزدهم بود که قرار بود در اینده انتخابات ان برگزار شود! خیالش از طرف کرملین نشینان راحت شد و حکومت ملی اذربایجان سرنوشتش عوض گردید.

 ...... با موافقت با این‌موضوع که بحران آذربایجان امر داخلی است قوام، سیدجعفرپیشه‌وری را به تهران دعوت کرد که پیشه‌وری هم با هیاتی روز هشتم اردیبهشت 25 وارد تهران شد. مذاکرات هیات نمایندگی آذربایجان با نمایندگان دولت پس از 15 روز به نتیجه نهایی نرسید.... و مقرر گردید که هیئتی از تهران به تبریز رفته و مذاکرات را ادامه دهند. ان چه که در پایتخت و در مورد ولایت زنجان مورد مذاکرات دو جانبه قرار گرفت بدین صورت بود که هیئت نمایندگی اذربایجان ، واحد ارضی حکومت خود مختار را شامل استان های 3و4و خمسه می دانست. ولی دولت قوام السلطنه معتقد بود که چون طبق تقسیمات کشوری خمسه جزو اذربایجان نیست لذا جهت تحقق این امر باید  مصوبه ان به تصویب مجلس شورای ملی پانزدهم برسد!!. مع الوصف، بسبب اینکه در طی این مذاکرات بی نتیجه موضوع تخلیه خمسه زنجان از سوی فرقه مورد بحث هیئت اذربایجانی و نماینده گان دولت قوام قرار گرفته بود ، رهبران سیاسی و نظامی فرقه زنجان بلافاصله خود را به تهران رسانده و اعتراض خود را اعلام داشتند. (انها بحق میگفتند که " زنجان دروازه اذربایجان است وخمسه با یک میلیون جمعیت باندازه کشور سویس وسعت دارد. مسخره است که زنجان با تیکان تپه (تکاب) معاوضه شود. بعلاوه این اقدام باعث شکست روحی مردم اذربایجان ومبارزین راه ازادی ایران خواهد شد."برگرفته ازکتاب گذشته چراغ راه اینده)

روز 20 خرداد نمایندگان دولت مرکزی با استقبال رسمی اعضای هیات دولت محلی اذربایجان (فرقه دموکرات) وارد تبریز گردید ..... و موافقت‌نامه پیشه‌وری و مظفر فیروز (معاون نخست‌وزیر) که از رادیو تبریز اعلام شد، بازتاب گسترده ای درمحافل داخلی وخارجی درپی داشت..... در حقیقت موافقت نامه حاوی یک سلسه امتیازات محلی جهت حکومت ملی اذربایجان در حوزه های اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی ، عمرانی ، اموزشی و کشاورزی بود که جملگی باید به تصویب مجلس شورای ملی دوره ی پانزدهم می رسید و ضمانت اجرایی نداشت!!. سران دولت خود مختار در این موافقت نامه در قبال بدست اوردن امتیازاتی پا در هوا قبول کردند که حکومت خود مختار محلی منحل گردد ، مجلس ملی به انجمن ایالتی تبدیل شود و وزرای حکومت خود مختار در دوائر دولتی به عنوان مدیران ادارات انجام وظیفه کنند و در ضمن دکتر سلام الله جاوید از طرف دولت به عنوان استاندار اذربایجان انتخاب شد و پیشه وری پست دولتی قبول نکرد . اما دراین بین حل وفصل مسائل نظامی واینده رسته های فدائی واردوی ارتش قیزیل باش همچنان لاینحل باقی ماند ودرتبریز به نتیجه نرسید!! دراین موافقت‌نامه که در خرداد 25 در تبریز به انجام رسید، همچنین سران حکومت خود مختاربا قبول استدلال دولت مرکزی،  مبنی بر اینکه در تقسیمات کشوری ایالت اذربایجان عبارت از استان های 3و 4خواهد بود وهمچنین،  خمسه جز اذربایجان نبوده ومتعلق به استان یکم می باشد ،با بند 10 موافقت نامه مذکور دائر بر تحویل ناحیه زنجان به دولت مرکزی موافقت کرد. و دولت قوام قول داد در قبال تحویل خمسه و مرکز ان زنجان ازطرف فرقه دمکرات به دولت مرکزی، تکاب و سردشت را ضمیمه ایالت اذربایجان گرداند!! (که هیچگاه انجام نشد.

انتشار چنین اعلامیه‌ای زنگ خطر را برای گردانندگان فرقه زنجان به صدا درآورد و موجب خشم و هیجان بی‌حد دموکرات‌ها در زنجان شد. سران دموکرات زنجان ابتدا مراتب اعتراض خود را به تبریز و تهران اعلام داشتند...... سپس در 26 خردادماه 25 در میدان انقلاب فعلی تجمع نموده  و اعلامیه‌ای صادر کردند..... در پی این توافق ،اعضای کمیته محلی زنجان در یک میتینگ خیابانی در چهارراه پهلوی سابق ،قطع نامه ای صادر و متن ان رابه تبریز مخابره نمودند و مراتب اعتراض خود را نسبت به جدا سازی زنجان از اذربایجان اعلام کردند. زیرا انها دراولین ملاقاتهایی که بین نمایندگان اذربایجان وحکومت مرکزی درتهران انجام گرفت ، خود را به تهران رسانده ودلایل مخالفتشان را با تسلیم زنجان بقوای دولتی باستحضار سرا ن فرقه وحکومت ملی رسانیده بودند."لذا انها جهت رسانیدن اعتراضات خود برهبران فرقه یک میتینگ 50000 نفری درشهرستان زنجان تشکیل داده وقطعنامه ذیل را به تبریز مخابره کردند : "ما شرکت کنندگان درمیتینگ عظیم روزیکشنبه 26/3/25 شهرزنجان بطورمسلم وواضح تکرار میکنیم که ولایت خمسه ازحیث کلیه ی خصایص ملی یعنی زبان واداب ورسوم جزء لاینفک اذربایجان است. لذا بموافقت نامه منعقده با نمایندگان تهران که ازرادیوی تبریز پخش گردید ودران نامی از زنجان برده نشد ه بود جدن اعتراض مینمائیم وبه تمام مردم ایران وجهان اعلام میداریم که ما درراه دفاع ازخصایص ملی خود،اخرین قطره خونمان را نثارخواهیم کرد.وهمگی ازکوچک وبزرگ با صدای رسا اعلام میداریم: ماحاضرنخواهیم شد که پس از نثار خون صدها نفرازجوانان خود یکباردیگرپای ژاندارمهای شوارتسکف بخاک خمسه برسد."

 ذبیح الله شاهمحمدی ازمعمرین وتاریخ نگاران زنجان دراین باره میگوید : "..... در زنجان شور و حالی به پا شد و تظاهرات کردند. و به پیشه وری تلگراف زدند که ما قبل از تیریز قیام کردیم و شهر را گرفتیم. حالا چه طور شده زنجان را به دست ارتش شاه و خان ها که با ما می جنگند می سپارید ، چه طور شده که ما را ول می کنید. پیشه وری در جواب تلگراف اهالی زنجان و اعضای کمیته محلی خمسه تلگراف می کند که: نترسید ما به فکر شما هستیم در شرایطی که ارتش شاهنشاهی در قره بلاغ جهت حمله به زنجان مستقر شده بود و اماده بود به زنجان بیاید. این ها متینگ تشکیل دادند در چهارراه امام یا همان میدان اصلی شهر!!! تظاهرات کردند و گفتند ارتش باید از روی جنازه های ما رد شود ، ما زنجان را از دست نخواهیم داد. ولی حمایت سران سازمان فرقه دمکرات اذربایجان از فرقه دمکرات زنجان سلب شده بود!!!. "

پیشه وری درجواب تلگراف مردم زنجان به انها اطمینان داد : " که پای ژاندارمها به انجا نخواهد رسید واتفاق سوئی برای انها نخواهد افتاد. در تلگراف پیشه وری گفته می شد....اطمینان داشته باشید تا موقعیکه فرقه دموکرات اذربایجان وجود دارد ، ذوالفقاری جنا یتکار ودشمن خلق ودارودسته غارتگر وی وژاندارمهای افیونی امکان ورودبه خاک زنجان را نخواهند داشت.فرقه ما بین زنجان و تبریز هیچ فرقی قائل نیست. ما در راه زندگی ازاد برادران زنجانی خود به هرگونه فداکاری دست خواهیم زد. بگذار کسانیکه با سو استفاده از موافقت نامه ،ارزوی بازگشت به زنجان را دارند بدانند که انها این ارزورا با خود بگور خواهند برد.شما نگران نباشید .ما علاوه بر قرارداد، مذاکرات خودرا درباره ولایت زنجان با نماینده مخصوصی باطلاع شما خواهیم رسانید. " تلگرام پیشه‌وری البته ارام بخش نبود،  چراکه وی طی سخنرانی‌های خود در تبریز در همان هنگام اعلام داشت: "زنجان و خمسه به حق جزء آذربایجان است. هنگام شروع نهضت آذربایجان، مردم آن سامان بدون دخالت ما قیام کردند. معلوم نیست که چرا نمایندگان دولت بر جدا شدن خمسه از آذربایجان اصرار می‌ورزند، لکن به خاطر کارهای عمومی و بزرگ‌تر، موقتا هم باشد آن را پذیرفتیم.".

 تصمیم به تخلیه زنجان از سوی فرقه چندان ساده نبود ، غیر از سرخوردگی دموکرات های خمسه ، فرقه باید این نکته را در نظر می گرفت که ممکن است متعاقب تحویل شهر و عقب نشینی فدائیان واردوی قیزلباش ها به طرف میانه، هواداران باقی مانده فرقه در شهر مورد ازار قرار گیرند.

..... کابینه ائتلافی احمد قوام،  درجهت تکمیل موافقت نامه منعقده درتبریز، هیئت دیپلماتیک اذربایجان را به تهران دعوت کرد وهیئت مزبوربه سرپرستی علی شبستری(رئیس انجمن ایالتی اذربایجان) وشرکت دکتر سلام الله جاوید (استاندارجدید اذربایجان) و..... روز(29/5/25) رهسپارتهران شد. دموکراتهای اذربایجانی، امید فراوان به اجرای موافقت نامه وحل نهائی موارد مورد اختلاف داشتند....... روند مذاکرات دو جانبه نشان داد که دولت قوام با ترفند های مختلف وتظاهربدوستی وسیاست وقت گذرانی حاضر به دادن امتیاز به گردانند گان فرقه نیست وبه همین خاطر،هیئت اذری، جهت حل مسائل اصلی موافقت نامه ازقبیل: خلق قوشونی(سپاه فرفه دمکرات) قوای امنیه (ژاندارمری یا نگهبانی) ورسمیت یافتن درجات نیروهای مسلح فرقه (که شاه با این مورد بشدت مخالفت کرد)  وهم چنین مسائل مالی وموضوع ولایت خمسه وغیره ، قریب به 2ماه درتهران حیران وسرگردان بود وعاقبت این مذاکرات برپایه یک موافقت نامه نانوشته!! پایان یافت . در همان زمان که هیئت نمایندگی اذربایجان درتهران مشغول ازدست دادن زمان بود وازطرف دولت به افتخارانها ضیافتهای مجللی برپا می شد وجواز سهمیه یکساله قند وشکروچای اذربایجان را پیشکش دکترجاوید کرده بودند!! درسوی دیگر،ارتش شاهنشاهی با کمک مستشاران امریکائی تجهیزمی شد ومحاصره زنجان واذربایجان تکمیل می گردید....ودولت مرکزی، مشغول جمع اوری وتجهیزوتسلیح نیروهای پراکنده عشایری وشبح نظامیان تحت امر روسای قبایل وخوانین ذوالفقاری واسلحه دارباشی بود!! . اما انچه که بیشترازهرچیز،احزاب ترقیخواه ازدولت مرکزی خواستاربودند شروع انتخابات مجلس ملی دور15بود که بلاتکلیف مانده بود. ودراین راستا، دولتیان رمزگشائی این موضوع را منوط به ازادسازی زنجان ازسوی فدائیان دمکرات عنوان می نمودند!! . به همین لحاظ مظفرفیروز در ضیافتی که ازطرف شورای متحده مرکزی به افتخارهیئت نمایندگی اذربایجان برپا شده بود با اشاره به موضوع انتخابات گفت: تا زنجان تخلیه نشود وقضییه اذربایجان حل نگردد انتخابات برگزارنخواهد شد!!(قابل توجه دولت اتحاد شوروی وموضوع امتیازنفت شمال!!!) سرانجام هیئت اذربایجان پس از دو ماه اقامت در تهران ،27مهرماه 1325به تبریز باز گشت و دکتر سلام الله جاوید که جهت پیگیری مذاکرات درتهران مانده بود پانزده روز بعد از هیئت اذربایجان خود را به تبریز رساند !!!.

سرانجام انجمن ایالتی آذربایجان در تاریخ 2/8/25 تخلیه زنجان و خمسه را از قشون ملی و تحویل آن به دولت مرکزی را تصویب کرد.... ودکترجاوید استاندار اذربایجان (پس ازبازگشت ازتهران وشکست مذاکرات نهایی با دولت مرکزی دررابطه با مردود بودن!! سردوشی افسران فرقه ازسوی شاه وارتشبدرزم ارا !!)،  ازطرف رهبری فرقه دموکرات اذربایجان، جهت ابلاغ این خبرومصوبه ناگوار!! به سران حزبی زنجان، وارد خمسه زنجان گردید! دکترجاوید می نویسد : ".....من به اشتراک مرحوم صدرقاضی به زنجان وارد شدیم. من فرقه چی ها و کارمندان را علیهده جمع کرده و نسبت به شرایط روز توضیحات لازم را دادم. و با نماینده قوام،  سرهنگ بواسحقی ملاقات کرده، تشویق به عمل مسالمت امیز نمودیم..... تعدادی ازفدائیان درخمسه، جزونگهبانان درزنجان، ماندنی بودند. ازتمام جریانات مرحوم ذکائئ فرماندارزنجان رانیزمطلع کردم. بعد ازمصاحبه ومذاکرات زنجان، لازم بود تاآخرین سرحد اذربایجان رفته، با فدائیان انجا هم ملاقات نمایم. اخرین سرحد، کرسف (بخش قیدار) بود که درمقابل قوای دولتی نگهبانی می کرد. و پس از ان به همراه مرحوم سرهنگ مرتضوی خلخالی (معاون غلام یحیی) که یکی ازصاحب منصبان بالیاقت وفداکاربود راهی شدیم. اسامی بعضی دهات را می پرسیدم وسرهنگ مرتضوی اسامی بعضی دهات راازقبیل حسین اباد (قاروش) مزلادان، رزین اباد را می گفت وتذکره می داد که به دستور غلام یحیی ان ها راتخلیه کردیم وبعد ازتخلیه، دارودسته ذوالفقاری امدند، ان روستاها را غارت کردند و بعد ازسقوط اذربایجان، قوام طی اطلاعیه ای که اسامی دهات ذکرشده بود غارت این قریه ها را به فدائیان نسبت داد. شرح ان اعلا میه درتقویم پارس 1326، درصفحه 123ذکرشده است. ...." دکترسلام الله جاوید با استفاده ازبودجه یک ماهه  نگهبانان اذربایجان که 900 هزارتومان بود ودرتهران دراختیارش گذاشته بودند !! برای پرداخت حقوق معوقه فدائیان وکارمندان خمسه زنجان دراواخر ابان ماه 1325 یک بار دیگر راهی زنجان می شود و اخرین حقوق کارمندان  و کارکنان دوائر کمیته محلی زنجان را پرداخت می کند ! .....از همان تاریخ دموکرات‌ها به انتقال مراکز نظامی خود به آن‌سوی قافلانکوه اقدام کردند. شاه با استفاده از فرصتی که در عرصه سیاست داخلی و خارجی بدست اورده و تو قعاتش بالا رفته بود، اقتدار قوام را تحمل نکرده وطالب قدرت بود... با توا فقات صورت گرفته و طرح کاملا امریکائی، قرار بر این شد که رژیم ایران با ارتش به خمسه و اذربایجان حمله کند . به دنبال عدم کسب نتایج مطلوب در مذاکرات دوماهه تهران ، میان فرقه دمکرات و دولت مرکزی دررابطه با اینده قشون فرقه،  تائید درجات و نشان های افسران توده ای و فدائیان و غیره ، رژیم تهران وارد فاز نظامی گردید و طرح مسلحانه را برای حل قضیه ی زنجان و اذربایجان تدارک دید. با تشکیل کمیسیونی مخفی درکاخ سعداباد، شاه پس ازشنیدن گزارش ستاد ارتش، ازچگونگی وضعیت تشکیلاتی فرقه دمکرات ( زنجان واذربایجان) که توسط ماموران مخفی در طول ابان ماه واز نزدیک تهیه شده بود، خواستار اقدامات اساسی جهت نجات خمسه واذربایجان شد ودراین جلسه محرمانه وکا ملا سری،  فرمان حمله به زنجان وایالت اذربایجان را تصویب وسپس صادر کرد.

در آبانماه‌ 1325 محمدرضا پهلوي‌ با هماهنگي‌ نخست‌ وزير (قوام‌) و با لحاظ‌ تمامي‌ جنبه‌ها و زواياي‌ سياسي‌ و نظامي‌وضمن ردتایید درجات افسران دولت خودمختاراذربایجان، حكم‌ زير راصادر كرد: « بنابر آنچه‌ بر من‌ مسلم‌ است‌ دسته‌اي‌ از ماجراجويان‌ با ايجاد وحشت‌ و اظطراب‌ مي خواهند يكي‌ از نواحي‌ حاصلخيز و ثروتمند ايران‌ را تصاحب‌ كنند و با تهديد و فشار بر حكومت‌ مركزي‌ تمام‌ متصديان‌ امور را به‌ قبول‌ درخواستهاي‌ خود وادار نمايند، و اگر اين‌ روش‌ادامه‌ يابد و از آن‌ جلوگيري‌ نشود، قطعاً مسبب‌ آثار سوئي‌ در سراسر كشور خواهد گشت‌ و رشته‌ نظم‌ را از هم‌ خواهد گسست‌ و استقلال‌ كشور را متزلزل‌ خواهد ساخت‌. لذا بنابر وظيفه‌ مهمي‌ كه‌ بر عهده‌ من‌ است‌ با تصويب‌ و تصديق‌ گزارش‌ ستاد، دستور مي‌دهم‌ كه‌ بلافاصله‌ اقدامات‌ اساسي‌ و فوري‌ براي‌ نجات‌ آذربايجان‌ و سراسر مناطق‌ شمال‌ شروع‌ و ريشه‌ فساد بركنده‌ شود.» محمدرضا پهلوي‌ ـ آبانماه‌ . 1325 بادستور شاه‌ مذاكرات‌ و فعاليتهاي‌ مسالمت‌آميز برچيده‌ شد!! و عمليات‌ نظامي‌ دردستورکارتهران قرارگرفت .