اولین اتاق بازرگانی(تجارت)زنجان


تاریخچه اتاق بازرگانی و صنایع و معادن زنجان

 

اولین اتاق بازرگانی(تجارت)زنجان



در اواخر قرن دوازدهم هجری شمسی همزمان با افزایش فعالیت های اقتصادی و تجارت بین الملل در"آذربایجان ایران" به دلیل هم مرز بودن با کشورهای روسیه ، ترکیه و عراق تعدادی از تجار تبریز به این فکر افتادند که رسمیت بیشتری به فعالیت های تجاری خود دهند.


به همین دلیل تعدادی از تجار تبریز درسال  1289 هجری شمسی به این فکر افتادند که محلی را به نام دارالتجاره برای خود تاسیس کنند، در نهایت توسط همان افراد محلی به نام" اتاق تجارت تبریز" تاسیس و بازرگانان محلی در این اتاق گردهم آمدند.


14سال پس از آن تاریخ با انجام مطالعات و بررسی های بسیار اولین اتاق بازرگانی کشور درسال 1303 در تبریز رسما گشایش یافت و در سال 1304 شمسی دومین اتاق بازرگانی کشور توسط تجار رشت با 16 نفر عضو در این شهر تاسیس شد.



ادامه نوشته

گذری بر تاریخچه صنعت برق زنجان


گذری بر تاريخچه ي صنعت برق زنجان


نگارندگان: محسن رضائي و عبدالعزيز قائمي



             مسلماً يكي از حياتي ترين نيازهاي بشر امروزي انرژي برق است و در واقع اصلي ترين و ضروري ترين عامل زير بنايي در ايجاد راهبرد و توسعه صنايع در يك كشور محسوب مي شود، كه  سران كشورها اگر بخواهند مردمان آن زندگي آبرومند داشته باشند و وابسته به ديگران نباشند، بايد كم و بيش خود را در توليد انرژي خودكفا نمايند. صنعت برق طوري با زندگي و فرهنگ مردم عجين شده که نه تنها تأثير بسزايي در زندگي روزه مره مردم دارد، بلكه مي توان مدعي شد بدون اين موهبت الهي روند زندگي شايد غير ممکن بوده و در واقع با نبود آن زندگي عادي مردم مختل و يا فلج خواهد شد. بنابر اين در موضوع اهميت برق مي توان ادعا نمود كه بايد آن را در رديف عنصر آب (از عناصر اربعه)‌ قرار داد . 


        ممکن است اين سؤال در اذهان عموم خطور کند که آيا صنعت برق با فرهنگ هم ارتباط دارد؟‌ بايد پاسخ داد كه از ماشين آلات و كارخانجات و مراكز صنعتي و توليدي گرفته تا مراكز خدماتي، رفاهي،تربيتي و آموزشي، ‌بازرگاني و وسايل خانگي همه با انرژي برق به چرخش درمي آيند. تصور اين که ساكنين آسمان خراش هاي امروزي بدون برق چگونه مي توانند به راحتي و بدون نياز به آسانسور به منازل خود تردد نمايند، بسيار دشوار و شايد رنج آور است. تا جايي که صاحبان مراكز تجاري نيز اقدام به نصب پله هاي برقي نموده اند كه تمام خريداران به وي‍‍ژه مشترياني كه به هر نحوي مشكل جسمي دارند را به طبقات بالا و يا زيرين رهنمون سازند. بالاخص مبادلات اينترنتي و فن آوري هاي جديد كه هر روز پيشرفته تر از قبل مي شوند، در زمره ي خدمات الکتريکي به حساب مي آيند .


           جريان برق در فرهنگ ديني و مذهبي چنان آميخته شده که بدون آن نمي توان به اقصي نقاط جهان پيام ديني و يا تبادل فرهنگي نمود، چرا که عصر جديد بسان دنياي قديم نيست که کانون مذهب محدود به يک شهر مثل مکه و يا مدينه باشد. در جهان گذشته اين امکان وجود داشت که پيامي را به وسيله ي پيکي به ساير نقاط منتقل نمود، ولي امروزه شهرنشيني چنان توسعه يافته که نمي توان بدون وجود رسانه ها و به ويژه تلويزيون انتقال مطلبي را دنبال کرد. شاهد عيني اين مطلب را مي توان اجتماع عظيم عزاداران حسينيه و زينبيه اعظم زنجان را نام برد که در عرض يک لحظه مردمان سراسر جهان در کشورهاي مختلف ناظر بر اين مراسم باعظمت مي شوند و مي بينيم که هر سال اين  اجتماعات باشکوه تر از سال هاي قبل اجرا مي شوند. تمامي اين تبادل افکار و اطلاعات را بدون در نظر گرفتن تأثير برق نمي توان متصور شد، فلذا اين انرژي در توسعه ي ديني و فرهنگي هم تأثير شگرفي داشته و پيشبرد اهداف ديني و اسلامي و حتي صدور انقلاب بزرگ ايران اسلامي همه مديون صدا و سيما بوده و هست كه اين خود مرهون  وجود برق است . 


                 قطعاً بزرگان اين ديار به اين مقوله ها دقت نظر داشته و با آينده نگري و همت همديگر و سرمايه گذاري مشترک در صدد استفاده از برق و يا به اصطلاح آن دوره «الدرسکي» اهميت داده اند. ولي اين امر امروزه با دانش و فن آوري آميخته شده است و ديگر نمي توان بدون پشوانه ي علمي، زندگي بي دردسر و آبرومندانه داشت.  


         دانش امروزي نيز بدون انرژي و متخصص ورزيده ي آن نا ممكن است. روش هاي زندگي امروزي با جهان گذشته فرق كرده و مي توان گفت که هيچ كاري بدون علم و انرژي برق ميسر و کاربردي نمي شود. توماس اديسون مخترع برق در يكي از پيش بيني هاي خود، صد سال پس از خود را جهاني بدون فقر متصور شده است. او باور داشت فقر به جهاني تعلق دارد که در آن مردم تنها از دست هاي خود استفاده مي کنند، زماني که انسان ها استفاده از مغز خود را آغاز کنند، فقر از بين خواهد رفت.   


     امروز عقل و دانش ميداني براي کارزار است و پيروز آن كسي است كه از اين دو توان و استعداد خود به بهترين شکل ممکن استفاده كند.   


        اما بي شک بايد پذيرفت كه برق و چگونگي ورود آن به ايران در گام هاي نخست، از زمينه هاي مهم اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي برشمرده نمي شد و داده ها و اطلاعات مربوط به آن با دقت دنبال نمي شد. اين روند شايد بدين خاطر بوده كه برق يك پديده صنعتي پيچيده، خطرناك و سرمايه بر بود و آينده روشني نيز براي آن قابل پيش بيني نبود. به همين خاطر ميزان اثرپذيري آن نيز در سطح جامعه ناشناخته بود و در بدو ورود هرگز نتوانست باتلگراف كه چند دهه پيش از آن به پهنه ي كشور گام نهاد رقابت كند و از اهميت سياسي برخوردار شود.   


      به هر حال براي نخستين بار در سال 1264 خورشيدي(1302قمري)يعني در زمان ناصرالدين شاه قاجار، مولدي به قدرت تقريبي3 كيلووات به منظور تأمين روشنايي بخشي از كاخ سلطنتي، وارد ايران شد و به بهره برداري رسيد. از مدارك تاريخي چنين برمي آيد كه كار خريد و وارد كردن اين مولد به ايران، از يكي دو سال پيش از آن در جريان بوده است. موتور اين مولد ظاهراً از نوع Otto و سوخت آن گاز حاصل از تبديل زغال سنگ بود. بدين ترتيب ملاحظه مي شود كه بهره برداري از نخستين مولد برق در ايران به14 سال پس از اختراع ماشين گرام(1871 م1250ش) و سه سال بعد از افتتاح مؤسسه ي برق رساني توماس اديسون در يكي از خيابان هاي نيويورك برمي گردد . 


        در سال1278 شمسي يك دستگاه مولد برق با موتور نوع اتو- دويتس Otto-Deutz باقدرت 12 اسب(110 ولت) توسط حاج محمد باقر ميلاني و فرزند بزرگش حاج ميرزا محمود ميلاني(رضايف) كه به نقلي از طرف مظفرالدين شاه و به قولي صرفاً با تأمين هزينه(هزينه اي بالغ بر هشت هزار تومان)از سوي نامبرده براي برقراري روشنايي حرم ثامن الحج امام رضا(ع) از روسيه خريداري و در سال 1279 راه اندازي و به بهره برداري رسيد.سه سال بعد مولد ديگري با قدرت 25 اسب بخار خريداري و در كنار مولد اول نصب شد.


           برخي منابع عقيده دارند در همان سال ها برق به انزلي نيز وارد شده و يک تاجر روسي به نام«خوشتاريا» نخستين لامپ را به شيوه ي تجاري در ايران روشن کرده است و مردم انزلي از جمله اولين کساني در ايران بودند که روشنايي برق را ديده اند.            شهر تبريز نيز در شمار اولين شهرهايي بوده که مردمانش زودتر از ديگران برقدار شده اند و«قاسم خان والي» امتياز تأسيس کارخانه ي برق را در سال ۱۲۸۱ به دست آورد و بخشي از خيابان مجيدي‌ (مجدد الملک) را روشن مي کرد.  


         اما در سال 1283 اولين مجوز تأسيس يك كارخانه ي برق در كشور به يك تاجر به نام حاج‌حسين مهدوي اصفهاني مشهور به امين‌الضرب و معروف به پدر برق ايران توسط عبدالمجيد عين الدوله صدراعظم مظفرالدين شاه داده شد. حاج امين‌الضرب اقدام به تأسيس اولين كارخانه برق عمومي در تهران كرد. تهران تا همين سال(1283 هـ.ش)فاقد برق بود. از اين زمان به بعد مجموع کاخ هاي سلطنتي واقع در ارگ تهران و خيابان اطراف داراي برق شدند. در امتياز نامه براي نخستين بار به توليد روشنايي برق به عنوان يك فعاليت تجاري و خدمت رساني عمومي نگريسته شده بود.  


         در سال 1285 تقريباً شش ماه بعد از صدور فرمان مشروطيت كارخانه ي برق حاجي امين الضرب آماده بهره برداري گرديد و بر طبق اعلاميه اي آماده پذيرش مشتركان شد. چنان كه از اسم مؤسسه، يعني اداره ي چراغ برق بر مي آيد، انرژي برق در ابتدا تنها براي تأمين روشنايي به كار مي رفت و به همين علت توليد برق تنها به پنج تا هفت ساعت اول شب محدود مي شد. مولد كارخانه ي حاجي امين الضرب به قدرت 400 كيلو وات، سه فازه و با ولتاژ220/380 ولت بود و برق آن مستقيماً به شبكه ي فشار ضعيفي كه تا شعاع 800 متري اطراف كارخانه واقع درخيابان چراغ برق(اميركبيركنوني) كشيده مي شد، تزريق مي گرديد.


  گروهي از تجار مشروطه خواه در خانه ي حاج امين الضرب از بالا و راست: 1. علي‌محمد صراف اصفهاني 2. محمدتقي شاهرودي 3. محمود شركت 4. احمد زرگرباشي.5..باقر بقال 6. حسن شالچي 7. محمدباقر كاشاني 8. عبدالرحيم ارباب 10. محمداسماعيل قزويني 11. محمد بوشهري (معين‌التجار) 12. محمدعلي شالفروش13. محمداسماعيل مفازه.14.حسين مهدوي(امين‌الضرب فرمان مشروطيت در دست او) 17. محمدحسين داماد 18. محمدصراف تهراني 19. احمد مرتضوي 20. عبدالمطلب كردستاني 21. محسن مهدوي 


         تأمين روشنايي معابر نيز در محدوده ي فعاليت اداره ي چراغ برق در مقابل دريافت قيمت عادله در تعهد اداره بود. كار احداث شبكه، واگذاري انشعاب، سيم كشي داخلي مشتركان و نصب چراغ تماماً بر عهده ي اداره ي چراغ برق بود واين وضع تا سال ها پس از افتتاح كارخانه ادامه داشت .


      امين الضرب (بر روي صندلي) و چند تن از کارکنان تجارتخانه ي او   


       در سال ۱۲۸۷ نخستين چاه نفت در مسجد سليمان به نفت رسيد و براي انتقال نفت از مسجد سليمان به پالايشگاه آبادان، يک نيروگاه بخاري براي راه اندازي تلمبه خانه و روشنايي ساختمان ها ساخته شد که مبدأ ورود برق به خوزستان است.او بهاي برق بر حسب تعداد شعله ها و قدرت چراغ هاي نصب شده ( 16، 25، يا 32 شمسي ) محاسبه و از مشتر كان دريافت مي گرديد .   


      از اوايل سال هاي1300 به بعد، با آگاهي و علاقه مند شدن بخش خصوصي به مزاياي برق، رفته رفته در شهرهاي بزرگ و كوچك ايران،تأسيساتي براي توليد و توزيع و فروش برق ايجاد شد. اين گونه فعاليت ها عموماً درمقياس هاي كوچك و محدود و به طور كلي منفك از يكديگر انجام مي گرفت و البته نياز به هماهنگي هم در شرايط آن روزهاي نخستين احساس نمي شد. درهمين دوران برخي ازكارخانه هاي صنعتي جديدالتأسيس هم داراي تجهيزات برق اختصاصي شدند كه داد و ستدهايي نيز با مؤسسات برق شهري داشتند. 


      در همين سال ها بود كه رضا اصانلو ملقب به امير اشجع(فرزند مهدي خان- 1226 - 1338 يا 1340 ه . ش) نخستين کسي بود که موتور برق را وارد زنجان کرد. در آن زمان عده اي به هنگام غروب خورشيد و به خصوص روزهاي جمعه در مقابل عمارت ايشان واقع در سرچشمه و عده ي ديگر در مقابل منزل ذوالفقاري واقع در كوچه ي سردار(خيايان آيت ا... طالقاني فعلي) جمع مي شدند و لامپي را که در مقابل اين منازل روشن مي شد را تماشا مي کردند که به آن«الدرسکي» مي گفتند. اين تعداد كه به دو دسته تقسيم مي شدند، ‌هنگام روشن شدن لامپ ها فرياد مي کشيدند و مي گفتند«روشن شد» تا ببينند كه كداميك از منازل زودتر منور مي شود. در اين هنگام صداها هم زمان به آسمان بلند مي شد. يعني لامپ هاي هر دو عمارت در يك زمان روشن مي شد. البته واضح است كه برق اين دو خانه از يك موتور تأمين مي شد. مردم آن دوره به همديگر مي گفتند كه امير اشجع دستگاهي آورده كه روشنايي داشته و نياز به نفت و ساير سوخت ها ندارد. 


          درسال 1310 براي نخستين بار موضوع شبانه روزي کردن برق در تهران درميان دولت‌مردان آن زمان مطرح و اقدامات اوليه براي تحقق آن صورت گرفت. بعد از گذشت 6 سال درتاريخ 25/6/1316 يک نيروگاه بخاري ساخت کارخانه ي«اشکودا» از کشور چکسلواکي با 4 واحد هر يک به قدرت 1600 کيلووات جمعاً به قدرت 6400 کيلو وات در ميدان شهدا نصب و زير نظر شهرداري تهران بهره‌برداري از آن آغاز شد. 


          تاريخچه اي که درباره ورود برق به ايران ذکر گرديد عمدتاً از کتاب هاي«تاريخ صنعت برق ايران» كه بخش تاريخي آن را آقاي مهندس محمدصادق حامد تهيه كرده بود و «يكصد سال صنعت برق در ايران» نوشته ي محمد اسماعيل بانكيان تبريزي با نظارت عالي مسعود حجت قايم؛ مجري انجمن مهندسي بهره‌وري صنعت برق ايران مي باشد . 


        تصميم به چاپ و انتشار كتاب اخير با شتابي فزاينده، به منظور آماده شدن براي زمان برگزاري     «آيين هاي يك صدمين سال صنعت برق» در كشور، تدوين و منتشر شد و در پي توجه روزافزون به شناخت تاريخي ماجراهايي كه بر اين صنعت رفته، شكل گرفت. در اين كتاب اسناد و مدارك جديدي در زمينه هاي گوناگوني و در ابعادي گسترده مطرح شد. ولي از آنجا كه براي بازنويسي اسناد و انجام تحليل هاي لازم زمان كافي در دسترس نبود، خود به خود نادرستي هايي چند به ويژه درباره ي تاريخ ها و نام ها بدان راه يافت که از جمله ي آن مي توان درباره ي تاريخ صنعت برق در زنجان اشاره نمود که موضوع بحث ما مي باشد. اين اثر تأسيس نخستين نيروگاه زنجان توسط بخش خصوصي در زير پوشش شركت سهامي برق خمسه و درسال1320 ذكر نموده و با مصاحبه اي كه با آقاي يحيي افشار نيا انجام داده، از قول وي اظهار نموده است که مؤسس اوليه ي اين نيروگاه آقاي حاج شفيع ابريشمي و ساير سهام داران آن افرادي چون آقايان مقتداصارمي، حاج سيد ميرزا رضوي، حاج احمد عطايي، ذوالفقاري و مغازه اي بودند. در حالي که بر اساس اسناد به دست آمده و مطالب مندرج در روزنامه پروين خمسه، تاريخچه ي برق زنجان با نوشته هاي آن كاملاً متفاوت است که در ذيل به تفصيل بدان پرداخته و زمان تأسيس شركت سهامي برق خمسه ذكر و بانيان و اعضای هيأت مديره ی آن با اسناد و مدارك معرفي مي شوند.    


       خطه ي زنگان علاوه بر پرورش مردان بزرگ در قلب خود و داشتن آثار تاريخي، ‌داراي توليدات كشاورزي به ويژه در منطقه ي طارم(هندوستان ايران) مي باشد که محصولات آن همچون باغات سيب، زيتون، انجير و انار و ... کام هر ميهمان و رهگذري را  شيرين مي نمايد. از اين ها كه بگذريم اين  استان  صنايع بزرگ و كوچك و توليدات كشاورزي را در دل خود جاي داده است. به گونه اي كه 69% از مصرف انرژي برق به مولد اختصاص داده شده  است. از آن جايي كه  اين  شاخص در كل كشور تقريباً 35 درصد است. ولي در سطح استان 48 در صد مي باشد. لذا اين مقدار از مصرف در استان ما شايان توجه بوده و هست. بنابر اين تصميم داريم سير تحول اين صنعت را به شرح ذيل به سمع و نظر خوانندگان و علاقه مندان گرامي برسانيم. ورود برق به اين ديار هم چون ديگر خاطرات تاريخي پر از خاطرات شايان بازگفت در روند سير تحول خود دارد  كه بدان پرداخته مي شود.   


        با توجه به اسناد به دست آمده از آرشيو خانوادگي مرحوم حاج حسن نجفي فرزند زنده ياد حاج ميرزا حسين نجفي زنجاني، « اداره ي چراغ برق زنجان» در دي ماه سال 1310 شمسي زير نظر اداره ي بلديه ي زنجان(شهرداري) تأسيس و محل آن در دروازه ي ارک (جنب بانک ملي کنوني) ابتداي خيابان حکومتي(که بعدها به اسامي خيابان شمشيري، کهنه، فرمانداري، استانداري، ارفعي زرندي و... معروف شد که هم اکنون به نام خيابان شهدا مي باشد) تعيين و شروع به کار نمود. مرحوم حاج ميرزا حسين نجفي به عنوان اولين مدير برق زنجان انتخاب شد.  


           قبل از ورود برق روشنايي قسمت اعظم معابر و بازار منحصراً از پيه سوز، شمع و و فانوس هاي پارچه اي شمع سوز(مخصوص فانوس کش ها!) و  بعدها از چراغ هاي نفت سوز تأمين مي شد و مأموران مخصوص بلديه(کارگران تنظيف) در هر غروب شعله اي در داخل شيشه هاي فانوس مي افروختند. در حالي كه اين شعله هاي ضعيف جايي را روشن نمي کرد و فقط مسير خيابان ها و بازار را معين مي کرد .  


                      نقشه ي روشنايي شهر در سال 1312 ترسيم و اجرا شد. در اين زمان مردم همچنان به روشنايي و لامپ هاي آن، الدرسکي مي گفتند. اين نقشه در صفحات بعد به دو قطعه شرق و غرب زنجان نصف شده و جهت بازديد خوانندگان محترم تقديم مي گردد. قطع نظر از اين که نقشه ي مذکور اولين نقشه ي روشنايي شهرمان مي باشد، به عنوان يکي از نقشه هاي اوليه مناطق شهر زنجان در آن سال ها در نوع خود جالب توجه مي باشد که البته به خاطر گنجاندن در مقطع A4 به مقياس کوچک تر تبديل شده است . 



صورتحساب لوازم برقي سردار اسعدالدوله جهت استفاده در مراسم سفر رضا خان  به زنجان 


صورتحساب لوازم الکتريکي امير اشجع


صورتحساب لوازم الکتريکي امير اشجع

                                     

    صورتحساب ديگر به سردار اسعدالدوله از بابت لوازم الکتريکي


  تأسيس شركت سهامي برق خمسه 


       شركت برق خمسه با مسؤوليت محدود در اول ارديبهشت ماه سال 1313 در زنجان تأسيس شد كه آگهي تأسيس آن در روزنامه پروين خمسه  به تاريخ 13 ارديبهشت ماه 1313 ، ‌صفحه ي اول چنين درج شده است:


        «براي تأسيس كارخانه ي چراغ برق و آسياب و سينما و داير كردن ماشين تخته بري شركتي در زنجان به نام شركت برق خمسه با مسؤوليت محدود از تاريخ اول ارديبهشت ماه هزار و سيصدو سيزده شمسي براي مدت غير محدود با سرمايه ي يك صد و هشتاد هزار ريال كه سي و پنج هزار ريال آن نقدي و يك صدو چهل و پنج هزار ريال غير نقدي است بين آقايان حسينقلي خان ذوالفقاري، رضا خان اصانلو،‌ ميرزا ابوالحسن خان كاوسي، ميرزا عبدالعلي خان كاوسي، حاج ميرزا حسين نجفي،‌حاجي رجبعلي مغازه،‌ محمود آقا مغازه،‌ حاجي محمد ارباب رهبري، حاجي سيد اسماعيل مهديون، ميرزا محمدعليخان حكيم و خدا رحم خان آباديان منعقد و در تاريخ هشتم ارديبهشت ماه هزار و سيصد و سيزده شمسي در دفتر ثبت شركت هاي داخلي ثبت زنجان ذيل نمره دو به ثبت رسيد. مديريت شركت و حق امضا با آقاي حاجي ميرزا حسين نجفي و درباره ي موارد معينه در اساس نامه حق امضا با آقاي خدا رحم خان آباديان نيز خواهد بود».         به تبع آن کارخانه ي برق زنجان خريداري و راه اندازي شد .


حسينقلي خان منيع الدوله (سردار اسعدالدوله)


مرحوم حاج سيد اسماعيل مهديون   


                         نخستين نيروگاه و موتور برق در زنجان در دي ماه 1314 توسط شرکت آ،ا،گ زير پوشش شركت سهامي برق خمسه خريداري گرديد. اين نيروگاه ابتدا با يك دستگاه ديزل ژنراتور با قدرت 115 اسب بخار آغاز به كارنمود و به تدريج چهار دستگاه ديگر به قدرت هاي 90 ، 575، 630، 1200 اسب بخار به نيروگاه افزوده و مورد بهره برداري قرارگرفت. شبكه ي برق خمسه با ولتاژ 11 كيلوولت و با استفاده از تيرهاي چوبي غير استاندارد برقرار گرديد. 


شادروان حاج حسين نجفي


نفر اول از  سمت راست مرحوم حاج حسين نجفي و نفر دوم  از  سمت چپ احتتمالاً مرحوم حاج سيدمحسن موسوي و معمم نوجوان رديف عقب يا جلو ( به احتمال قريب به يقين جلويي) آيت ا... العظمي حاج سيدمحمدعزالدين مجتهدي حسيني زنجاني و يکي از کودکان (به احتمال قوي نفر اول از سمت چپ) نيز مرحوم آيت ا... حاج سيدهاشم موسوي مي باشد .


از راست به چپ : مرحومين نادرميرزا  شاهرشاخي، ابراهيم خان مقدم سالار همايون، حاجي رجبعلي مغازه (از خيرين زنجان)، علي اصغر امير افشار(سردار فاتح)، حاجي مشهود رهنما (يکي از  فرهنگ دوستان زنجاني) و حاجي علي اکبر توفيقي(اولين شهردار رسمي زنجان)    


  از راست: به احتمال قوي مرحوم حاج سيد محسن موسوي(جد خاندان موسوي هاي زنجان)، نفر بعدي شناخته نشد، ‌مرحوم حاج سيد احمد مجتهدي زنجاني(عمومی آيت ا...  العظمی حاج سيد محمد عزالدین حسيني) و مرحوم حاج حسين نجفي   


نمونه قبوض صادره در سال هاي اول ورود برق به زنجان


قبض تلفن اداره چراغ برق صادره توسط اداره تلفن مرکزي خمسه


منظور از خيابان شرق و غرب خيابان امام خميني فعلي مي باشد كه در آن زمان از ميدان

عقاب (قير باشي) شروع و تا گوركانيه (احمديه فعلي)  امتداد داشته است . 


پس از دو سال تأسيس شركت برق خمسه، مرحوم حاج شفيع ابريشمي هم به گود برق وارد مي شود. طي نامه اي (كه تصوير پيش نويس آن ذيلاً تقديم مي شود) در اواخر سال 1315 مرحوم حاج حسين نجفي مجدداً به عنوان رييس هيأت مديره و مدير شرکت برق خمسه و حاج شفيع ابريشمي به عنوان نايب رييس هيأت مديره به اداره ي ثبت اسناد وقت معرفي مي شوند که مکاتبات شرکت، مشترکاً  توسط اين دو بزرگوار داراي اعتبار قانوني مي گردد . 


پيش نويش انتخاب رييس و نايب رييس هيأت مديره شرکت برق خمسه جهت معرفي به اداره ي ثبت اسناد و املاک خمسه


حاج شفيع ابريشمي به هنگام امضاي وقف بيمارستان شفيعيه  در کنار آيت ا... حاج سيد محمود حسيني امام جمعه و رييس اوقاف آن روز 


نمونه مکاتبات دولتي انجام يافته با شرکت برق خمسه 


  امضاها: حاج رجبعلي مغازه،‌ حاج محمد ارباب رهبري،‌ حاج حسين نجفي، حاج سيد اسماعيل مهديون و حاج شفيع ابريشمي


  نمونه آگهي هاي منتشر شده شرکت سهامي برق خمسه   


   در اوايل سال 1317  طي قراردادي كه مابين هيأت مديره شرکاء مؤسسه برق زنجان با آقاي اصغر مغازه منعقد مي گردد،(تصوير پيش نويس آن تقديم مي شود) مديريت برق  به وي واگذار و نامبرده متعهد به انجام مصوبات آن مي شود. در همين سال مرحوم حاج حسين نجفي به ديار باقي شتافت و مرحوم اصغر مغازه تا سال 1325 مدير برق سهامي خمسه باقي ماند. 


مينوت قرارداد منعقده مابين هيأت مديره و اصغر مغازه  


امضاهای هيأت مديره: حاج رجبعلي مغازه، محمود مغازه، حاج محمد ارباب رهبري، حاج شفيع ابريشمي،‌ بازرسين: حاج بيوك مغازه،‌حاج خليل رهبري و مدير عامل: اصغر مغازه


    تا سال1323ش، مردم زنجان فقط در شب ها از نعمت برق بهره مند بودند تا اين که در همان سال برق شهر با تلاش مهندس عابديان شبانه روزي شد. در اين سال ها مرحوم اصغر مغازه همچنان مدير شركت سهامي برق خمسه بود. 


        تركيب اعضاي هيأت مديره شركت سهامي برق خمسه در سال هاي 1323 و 1324 عبارت بودند از: كاوسي، رجبعلي مغازه، ابريشمي، محمدحسين يوسفي( با توجه به اين كه بيشترين فعاليت هاي اقتصادي وي در منطقه ي بيجار بود، ‌لذا به «بيجارچي» معروف شده بود) و سيد اسماعيل مهديون و بازرسين خليل رهبري و بيوك مغازه بودند. 


    پس از استعفاي مرحوم اصغر مغازه،‌ در سال 1325 ،‌ مرحوم سيد مقتدی صارمي مديريت مدرسه ي «سعادت» را به آقاي راكعي سپرده و عهده دار مديريت شركت سهامي برق خمسه تا  اواخر سال 1330 شد.


مرحوم سيدمقتدا صارمي 


         در دوران مديريت مرحوم صارمي، ‌محمود خان ذوالفقاري جاي پدرش حسينقلي خان(سردار اسعدالدوله)‌ را در برق گرفت و به اتفاق ناصر خديوي و مرحوم حبيب ا... نجفي(فرزند ارشد مرحوم حاج حسين نجفي) و حاج آقاجان اسلامي از سهامداران شركت برق خمسه شده و به اعضاي قبلي هيأت مديره از جمله حاج شفيع ابريشمي، حاج محمد حسين يوسفي(بيجارچي) و خليل رهبري پيوستند .


    آذر ماه سال 1325 هنگام خروج نيروي هاي فرقه ي دموکرات از زنجان، نفر سوم از راست محمود ذوالفقاري به اتفاق برادران و خبرنگاران در عمارت ذوالفقاري (عكس برگرفته از ويژه نامه – فوق العاده- روزنامه ي روز پيكار،  سه شنبه،12آذر ماه 1325)


امضاهای هيأت مديره: محمود ذوالفقاري،‌بيوك مغازه،‌ محمدحسين يوسفي(بيجارچي)،‌ناصر خديوي و حبيب ا... نجفي و بازرس: خليل رهبري.‌ 


در سال 1329 اعضاي هيأت مديره شركت برق خمسه عبارت بودند از: حاج شفيع ابريشمي،‌حاج محمدحسين يوسفي(بيجارچي)،‌ حاج بيوك مغازه،‌حاج حبيب ا... نجفي،‌حسن خديوي و احتملاً مرحوم حاج حسن نجفي و بازرس: خليل رهبري .  


از اواخر سال 1330 مرحوم حاج احمد عطائي سكاندار مديريت شركت سهامي برق خمسه شد.  


و اما مرحوم علي معروف به بيوک آقا مغازه فرزند حاج رجبعلي نيز كه در شرکت سهامي برق خمسه نقش عمده اي داشت و بنا به اظهارات معمرين مدت مديدي(حدوداً بيست سال) به عنوان مدير برق زنجان فعاليت نمود.(البته تاريخ دقيق انتصاب و اتمام دوره ي مديريت ايشان مشخص نيست). وي در سال 1318 نيز با همکاري آقايان محمدحسين انگوراني، شفيع ابريشمي، رحيم نباتچي و محمود مغازه موفق شد شرکت سهامي صادرات و واردات را با هدف خريد و فروش کليه ي اجناس داخلي و خارجي تأسيس نمايد.


  روز شنبه مورخ 9 فروردين 1320 از راست به چپ مرحومين آقايان حاج علي اکبر نجفي، حاج محمود مغازه، حاج حبيب نجفي و حاج غلامحسين نباتچيان 


  مرحوم حاج محمدحسين يوسفي(بيجارچي) و مرحوم حاج حبيب نجفي (نفر دوم نشسته از سمت چپ) به همراه دوستان و آشنايان  


       مرحوم بيوك آقا مغازه در سال 1331 با همکاري آقايان شفيع ابريشمي، حاج سيدعلي اکبر رضوي، مرحوم حبيب ا... نجفي، حاج محمود مغازه،حاج سيداسماعيل مهديون، حاج ابوالفضل مغازه و ابوالحسن عطائي و حاج حسن نجفي و حاج حسين براتي موفق شد شرکت سهامي ممتاز را با هدف داير نمودن آسياب موتوري و ماشين تخته بري و مشتقات آنها تأسيس نمايد. مرحوم مغازه در سال 1379 و در سن 97 سالگي در تهران درگذشت .  


نشریه ی زنجان، چهارشنبه ، 24 دی 1331 ، ص 2


از اولين مستخدمين برق زنجان، مي توان مرحومين علي اصغر آجيلي و ابوالفضل شيخي را نام برد . 


  دست خط مرحوم علي اصغر آجيلي 


امضاي مرحوم ابوالفضل شيخي 


           با اين كه در ابتدا منازل اعيان و اشراف و رجال سياسي و حكومتي و برخي از علماي مشهور شهر از نعمت برق بهره مند شدند، اما اين انرژي آرام آرام به منازل ساير همشهريان نيز جهت مصارف مختلف راه يافت. ديگر با تاريک شدن هوا، شهر به خاموشي نگراييد و تردد و جنب و جوش در شهر ادامه يافت. و ديگر نيازي به فانوس و فانوس کشي براي رفتن به شب نشيني ها و مراجعه به بيرون از خانه نبود. به دنبال آن مشاغل شبانه نيز ايجاد و به راه افتاد.        از جمله خاطرات برقراري انشعاب برق منازل در اوايل ورود برق و به ويژه دهه هاي سي و چهل، پُز دادن خانم هاي خانه دار به يکديگرمي باشد. اين که مي گفتند« اقبال هم چشم شور است» يعني مرحوم اقبال محمدي مأمور برق به خانه هاي آنها رفته و منزل آنها را برقدار نموده است .  


    مرحوم اقبال محمدی


ترکيب اعضاي هيأت مديره سهامي برق خمسه در سال هاي 1337 و 1338: حاج سيدعلي اکبر رضوي، سيدمقتدي صارمي، عباس اعتماد اميني، عباس ابريشمي، بيوک آقا مغازه(مدير عامل  وقت)، ابوالفضل مغازه و مرحوم حاج حسن نجفي . 


در سال 1339: حاج سيدعلي اکبر رضوي، سيدمقتدي صارمي، احمد عطائي، عباس اعتماد اميني، خليل رهبري، عباس ابريشمي، بيوک مغازه(مدير عامل  وقت)، حاج آقاجان اسلامي و عبدا... اعتماد اميني     


مرحوم حاج حسن نجفي در اواخر عمر در بستر بيماري در بيمارستان وليعصر(عج) زنجان  


       در واقع تا سال 1341 براي مديريت برق كشور سازمان واحدي وجود نداشت و تصميمات كلان از طريق وزارت كشور و سازمان برنامه و بودجه به شهرداري ها و مؤسسات خصوصي يا دولتي متولي برق در شهرستان ها ابلاغ و اعمال مي‌شد. با افزايش تقاضا و خارج شدن توليد و مصرف برق از وضعيت محدود منطقه‌اي و به خصوص ايجاد نيروگاه هاي آبي در برنامه ي سوم عمراني كشور كه از مهرماه 1341 به اجرا گذاشته شد، صنعت برق اهميت بيشتري يافت و ايجاد سازمان مستقلي براي توسعه ي اين صنعت لازم تشخيص داده شد و به اين منظور در دي‌ ماه 1341 سازمان برق ايران تأسيس شد.  


         توسعه ي سريع صنعت برق فكر ايجاد وزارتخانه‌اي براي تأمين آب و برق مورد نياز كشور را ايجاد كرد و برهمين اساس در22 اسفند سال 1342 وزارت آب و برق تأسيس و در تاريخ 16/1/1343  قانون تأسيس وزارت آب و برق به دولت ابلاغ شد. كه در بخش برق، وظايف زير برعهده اين وزارت خانه قرار مي گرفت : 


- تهيه و اجراي برنامه ها و طرح هاي توليد و انتقال نيرو به منظور تأسيس مراكز توليد برق منطقه اي


- و ايجاد شبكه هاي فشار قوي سراسر كشور


- اداره ي تأسيسات برق كه به موجب بند بالا ايجاد مي شود و بهره برداري از آنها


- نظارت بر نحوه ي استفاده از نيروي برق    


       سازمان برق ايران در سال 1344 به عنوان واحد برق در وزارت آب و برق ادغام شد و سازمان هاي ديگري هم كه تا آن زمان به توسط سازمان برنامه، سازمان برق ايران يا به نحو ديگر به وجود آمده بودند تحت پوشش نظارتي وزارت آب و برق قرار گرفتند. 


         در آذر ماه همين سال اساسنامه ي شركت هاي برق منطقه اي تدوين شد و بدين ترتيب تعداد ده شركت برق منطقه اي(علاوه برسازمان آب و برق خوزستان كه از سال 1339 ايجاد شده بود) تشكيل يافت كه عبارت بودند از شركت هاي برق منطقه اي(تهران)،(اصفهان)،(خراسان)،(آذربايجان)،(فارس)، (مازندران)، (گيلان)،(جنوب شرقي ايران)،(كرمانشاهان) و (همدان و كردستان).  


         با تشكيل شركت هاي برق منطقه اي، صنعت برق كشور صورتي سازمان يافته و منسجم به خود گرفت. حوزه هاي زير پوشش اين شركت ها در ابتدا تمامي مساحت كشور را شامل نمي شد و نوعاً از تقسيمات كشوري نيز پيروي نمي كرد. تعداد و حوزه هاي جغرافيايي شركت هاي برق منطقه اي با گذشت زمان مشمول اصلاحاتي گرديد به طوري كه درحال حاضر تعداد آنها به 16 مي رسد و در مجموع تمامي كشور را تحت پوشش خود دارند. 


         در سال1344 برق زنجان كه زير نظر شركت برق منطقه اي تهران اداره مي شد،‌ اقدام به تأسيس نيروگاه ديگري در خيابان سعدي شمالي(محل فعلي شركت توزيع نيروي برق استان زنجان) نموده و سرانجام در شهريور سال 1348 نيروگاه جديد و دولتي زنجان با سه مولد بهره برداري وتأسيسات برق خصوصي خمسه به جهت غير استاندارد بودن و فرسودگي بركنار و برق دولتي جايگزين برق خصوصي گرديد و در همين سال زنجان به شبكه ي سراسري وصل گرديد. 


             در اوايل سال 1366 برق زنجان از شركت برق منطقه اي ‌تهران منفك و زير نظر شركت برق منطقه اي گيلان فعاليت خود را ادامه و در اواخر همين سال از اين شركت نيز جدا و به صورت مستقل با عنوان«شركت برق منطقه اي زنجان» خدمات خود را آغاز نمود تا بتواند با تمركز انرژي برق اين خطه از سر زمين ايران اسلامي را در يك نهاد مستقل و نزديك به منطقه، برنامه ها و طرح هاي توسعه ي برق را به طور مطلوب تري دنبال نموده  و پروژه هاي برق استاني را به منظور جلب اعتماد مردم پيگيري نمايد .  


          چه نيكوست از مرحوم حاج مصباح خاتمي ياد شود چرا  که در شكل گيري شركت برق منطقه اي متحمل زحمات و مشقات زيادي شد، تا برق زنجان به صورت مستقل به فعاليت خود ادامه دهد، با توجه به اين كه در ابتدا طي مذاكرات و توافقات مسؤولين وقت مقرر گرديده بود كه ساختمان و مديريت برق  منطقه اي در شهرستاني ديگر مستقر گردد، ‌اما تلاش هاي زنده ياد خاتمي و حمايت هاي حجه الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي خاتمي( نماينده ي ولي فقيه و امام جمعه ي محترم فعلي زنجان) وحجه الاسلام بيات (نماينده ي وقت مردم زنجان و طارم در مجلس شوراي اسلامي) موجب گرديد تا مركزيت برق    منطقه اي در زنجان ابتدا در خيابان صفا و بعد در ساختمان مرحوم دكتر شقاقي واقع در خيابان امام به صورت استيجاري استقرار يابد .  


مرحوم حاج مصباح خاتمي  


       بعد از استقرار شركت تمام همّ و غمّ مديران وقت آقايان مهندس حمزه رضائي، مهندس سيد محمد هاشمي (مديرعامل فعلي شركت توزيع نيروي برق تهران بزرگ) و مهدي ذبيحيان و اكيپ طرح و نظارت آقايان مهندسين نجفي لاريجاني، بهمن ا... مرادي، خمسه و ناصر اسكندري  به اصلاح ساختاري پست هاي 63 و 230 كيلوولت و خطوط انتقال شركت معطوف شد. و اين تلاش ها در پايان خدمت مهندس حمزه رضائي و هم زمان با ورود زنده ياد مهندس غلام پورنقي منجر به گشايش LC براي سيزده مورد پست هاي 63 و 230 گرديد. كه اهميت اين پروژه ها با توجه به جوان و نوپا بودن شركت در نوع خود بي نظير بود. چرا كه با ورود اين تجهيزات و نصب و راه اندازي آنها انرژي برق در منطقه به تعادل خود و يا به عبارتي از قابليت اطمينان بيشتري برخوردار گرديد و اشتياق هر سرمايه گذار خارج از استان را به اين خطه از ايران دو چندان كرد .


      زنده ياد مهندس غلام پورنقي 


         خوب به ياد داريم كه براي خريد و وارد نمودن اين تجهيزات فشار كاري مضاعفي بود. مديران وقت انصافاً به صورت شبانه روزي موارد را با دقت و ظرافت خاصي دنبال مي كردند. پس از اتمام مراحل كاري تجهيزات فني وانتخاب زمين هاي مورد نظر پست هاي فوق توزيع و انتقال و اصلاح خطوط انتقال، مديريت وقت با آسودگي خاطر نسبت به اصلاح ساختمان هاي اداري شركت پرداختند تا خدمات بهتري به مشتركين ارايه گردد. و از آن جايي كه ساختمان برق منطقه اي اجاره اي بود امور برق زنجان توسعه يافت و در اواخر سال هفتاد برق منطقه اي به صورت متمركز در ساختمان فعلي شركت توزيع برق زنجان واقع در خيابان سعدي شمالي(سرباز) استقرار يافت. در سال 71 ساختمان فعلي دانشكده ي عباسپور واقع در اسلام آباد(محل پست 230 کيلو ولت) اجرا و حوزه ي معاونت مهندسي و كتابخانه ي شركت مستقر شد . 


         بالطبع مديريت و اعضاي هيأت مديره در كنار توسعه ي تجهيزات انرژي برق همواره به رفاه و آسايش  پرسنل توجه ويژه داشته و با ارايه ي ابزار رفاه و انگيزش لازم به كاركنان راندمان كاري در سازمان را مورد هدف قرار دادند. لذا در بازه زماني سال هاي 71 الي 75 اكثر كاركنان برق صاحب مسکن شدند و اين حركت شركت همواره مورد تقدير بوده است.  


     نظر به اين كه بدنه ي شركت روز به روز قوي تر و كارشناسي تر مي شد و ساختار نيروي انساني متخصص تر و مهندسي تر مي گرديد، در نتيجه بايد ابزار كاري اين كارشناسان بر اساس روز تعريف مي شد كه اين مقوله نيازمند ساختمان اداري با فضاي مناسب به همراه فنون جديد را مي طلبيد. از اين رو حسب دستور مديريت وقت، شادروان خاتمي مأموريت يافت محل مناسب به لحاظ منطقه و موقعيت براي ساختمان اداري شركت بررسي و به شركت گزارش نمايد. پس از بررسي مناطق مختلف، زمين اداري در جاده ي گاوازنگ نزديكي مجتمع ادارات تهيه و مورد اجرا قرار گرفت و در سال 1377 پروژه به بهره برداري رسيد كه امروزه اين بنا يك مجموعه ي بزرگ در مجتمع ادارات استان محسوب مي گردد. 


بجاست كه از زحمات بزرگواراني كه در اين راستا فعاليت نموده اند قدرداني گردد تا آيندگان و به ويژه مديران با الگو قرار دادن چنين افرادي قسمتي از عمر خود را وقف صالحات و باقيات مصروف نمايند.  


         شركت برق منطقه اي زنجان از بدو تشكيل خود تاكنون هفت نفر از بزرگان صنعت برق را (به عنوان مدير عامل) به خود ديده كه خدمات شاياني ارايه نموده اند كه بيشترين خدمت به لحاظ زماني و كارنامه اي مرحوم مهندس غلام پورنقي بود .


           ايشان از اسفند 69 تا شهريور 78 در صنعت برق زنجان بيشترين تحولات و پويايي را در طول مدت خدمت اش ايجاد نمود. اكثر قرارداد هاي فني با شتاب جدي و پيگيري و هماهنگي معاونت فني وقت شركت برق منطقه اي زنجان(مهندس سيدمحمد هاشمي) دنبال گرديد و بستر سازي مناسبي در همه ي موارد اتفاق افتاد که در اثر اين بسترسازي و تحقق اهداف وزارت نيرو در صنعت برق، شركت برق منطقه اي زنجان لوح هاي افتخار را يكي پس از ديگري كسب و در ميان شركت هاي برق منطقه اي كل  كشور و در وزارت نيرو به رتبه ي برتر نايل گرديد كه از افتخارات اين استان مي باشد.  


        البته از ابتداي تشكيل شركت خدمات همه ي مسؤولين عزيز قابل تقدير و ستايش هست. ولي بعضي از عملكردها شاخص مي باشند كه حيف است بدون توجه از كنار آنها به سهولت رد شويم. به طور مثال  در طول مدت مديريت آقاي مهندس اسکندري پروژه هاي بزرگ  در حوزه مسئوليتي شرکت برق منطقه اي زنجان که شامل دو استان زنجان و قزوين است کليد خورد و با شتاب بسيار بالائي توسعه شبکه برق استانهاي زنجان و قزوين صورت گرفت که بخش عمده اينها در طول مديريت ايشان به بهره برداري رسيد و شبکه برق پايداري ايجاد شد. به عنوان مثال مي توان ايجاد پست مركزي زنجان(پست توكلي) در خيابان شهداي زنجان نام برد كه به حق پايداري انرژي برق را قوام بخشيد .   


مهندس علي چهل اميراني  از سال 1391 به عنوان مدير عامل و رييس هيأت مديره شركت برق منطقه اي زنجان منصوب شد.  


         وي از سال 69 به استخدام شركت برق منطقه اي زنجان در آمد و پس اتمام تحصيلات دانشگاهي خود در رشته مهندسي برق – قدرت رسماً از سال 73  با پست سازماني كارشناس خطوط انتقال نيروي برق  فعاليت خود را آغاز کرد،  مسؤوليت هاي بعدي ايشان در شرکت برق منطقه اي زنجان عبارتند از : مجري طرح خطوط انتقال  نيروي برق -  مجري طرح پست هاي  انتقال نيروي برق -  معاون طرح و توسعه و عضو هيأت مديره شرکت  و در حال حاضر به عنوان رئيس هيأت مديره و مدير عامل شرکت برق منطقه اي زنجان انجام وظيفه مي نمايد. 


ايشان در طول خدمت 19 ساله خود  در شرکت برق منطقه اي زنجان از زمان مديريت  مرحوم مهندس پورنقي، با مسؤوليت هاي مختلف در کارهاي اجرائي بوده و نقش و اثر ايشان در فعاليت هاي شرکت به چشم مي خورد  .  


    اسامي بزرگان صنعت برق منطقه اي زنجان و دوره ي تصدي هر يک از ايشان به لحاظ زماني به شرح ذيل مي باشد.


مهندس سيد محمد حسين پروين نيا                               1366       تا  تير ماه 1367

مهندس حمزه رضائي                                                           1367       تا اسفند   1369

مهندس غلام پورنقي                                                           1369        تا شهريور 1378

مهندس علي اصغر امجدي                                                  1378       تا  آبان    1383

مهندس پرويز پورنقي                                                            1383       تا آبان 1386

مهندس ناصراسکندری                                             1386  تا دوم ارديبهشت 1391

مهندس علي چهل اميراني                                                     از  ارديبهشت 1391  




مهندس سيدمحمدحسين پروين نيا

مهندس حمزه رضائي

شادروان مهندس غلام پورنقي

مهندس علي اصغر امجدي

مهندس پرويز پور نقي

مهندس ناصر اسکندري

مهندس علي چهل اميراني


شركت توزيع نيروي برق استان زنجان 


         با توجه به سياست وزارت نيرو مبني بر استقلال شركت هاي توزيع از برق هاي منطقه اي، بخش توزيع زنجان و قزوين نيز در سال 1372 با عناوين شركت توزيع نيروي برق استان زنجان و قزوين وابسته به شركت برق منطقه اي زنجان تشكيل و فعاليت خود را در بخش توزيع انرژي برق به مشتركين صنعتي، خانگي، كشاورزي وتجاري آغاز نمود. 


         انتزاع توزيع برق استان زنجان تا سال 1386 در قالب قرار دادهاي پنج گانه تحت نظر شركت برق منطقه اي زنجان بود، ولي از اسفند ماه 1386 بر اساس اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به صورت مستقل و مستقيماً زير مجموعه شركت توانير فعاليت خود را با بيش از 275 هزار مشترك از سر گرفت .  


         در حال حاضر اين شركت با بيش از 352 هزار مشترك صنعتي و عادي مشغول خدمات رساني است. شركتي كه با بيش از 12 هزار پانصد كيلومتر فشار ضعيف و متوسط و بيش از  هفت هزار دستگاه پست هاي زميني و هوايي و با پراكندگي جغرافيايي و گستردگي وسعت و صعب العبور بودن مناطق به100% جمعيت شهري و بيش از 5/99% جمعيت روستايي را از نعمت انرژي برق بهره مند ساخته و اين نيست مگر همت و ايثارگري پرسنل خدوم و زحمت كش كه به صورت شبانه روزي دائماً در تلاشند تا خدمات اين شركت، قابل اعتماد در اختيار مردم نجيب استان قرار گيرد. بجاست از تمامي عزيزان بلاخص از مديراني كه هدايت و رهبري صحيحي را عهده دار بودند تقدير و تشكر گردد.  


         شرکت توزيع برق استان زنجان از ابتداي تأسيس هفت نفر از بزرگان صنعت برق به خود ديده كه خدمات ارزنده اي در طول مديريت ارايه نموده اند که به شرح مختصر به آن مي پردازيم .    


       مهندس خليل توسلي از سال 72 تا آخر خرداد 74 سكاندار توزيع شد كه با توجه به جديدالتأسيس بودن شرکت، مي توان گفت دراين دوره افكار مديريت بيشتر معطوف ساماندهي نيروي انساني و قراردادهاي پنج گانه اي كه بين شرکت هاي توزيع و برق منطقه اي بود گرديد كه تمام تلاش ها در محوريت قالب و چهار چوب ضوابط حاكم بر شركت شد.


           مهندس سيد عزيز ترابي از سال 74 تا بهمن 77 عهده دار مديريت توزيع شد كه مي توان گفت در اين دوره بيشترين تلاش و هم وغم شركت اجراي پروژه هاي برق رساني به روستا هاي  استان بود.تمامي كاركنان به صورت يك صدا و شبانه روزي، نيرو رساني به روستاها را دنبال مي كردند طوري كه اكثر روستاها در اين دوره برقدار و از نعمت برق بهره مند گرديدند. در كنار اين پروژه ها مسائل انگيزشي كاركنان مورد توجه قرار گرفت  و با مذاكره با بانك ها مشكلات مسكن و مسايل رفاهي كاركنان برقرار گرديد و مشکل اسكان مسافرتي پرسنل در مشهد و تهران برطرف شد. اين عملكرد راندمان كاركنان را دوچندان نمود كه جا دارد از خدمات شايان آقاي مهدي ذبيحيان معاونت مالي و پشتيباني آن دوره قدرداني گردد.  


         مهندس علي اكبر عباسي كه در بهمن ماه سال 77 به عنوان مدير عامل منصوب و مشغول به كار شد . در اين دوره شركت آرام آرام به سوي سيستمي شدن گام نهاد و با ايجاد نرم افزار كنترل پروژه ساماندهي لازم در خصوص نيرو رساني هايي كه انجام شده بود، اقدام گرديد و اكثر دستور كارهاي مفتوح و در حال اجرا جمع آوري و بسته شد. از خصوصيات بارز مهندس عباسي كارآفريني و يا به عبارتي سيستمي كار كردن بود . 


         مهندس بهمن ا... مرادي در شهريور ماه سال 80 وارد عرصه ي شرکت توزيع نيروي برق استان شد. دوره ي مديريت وي به لحاظ زماني، طولاني ترين مدت بود. در اين دوره بيشترين طومارهاي ضعف ولتاز از نقاط مختلف شهرستان به شركت سرازير مي شد. لذا با تشكيل اكيپي دستور داد نسبت به شناسايي مناطق و اجراي بيش از ده مورد پست بيست كيلوولت زميني در سطح شهر اكثر ضعف ولتاژها به همت كاركنان رفع و اصلاح گردد.


نگرش سيستمي دوره ي مهندس عباسي پيگيري و در دوره ي مديريت         ا... مرادي با نگرش نو وارد گود كار و فعاليت شد. از اين رو اتوماسيون اداري ايجاد و نامه هاي اداري به صورت فيزيکي از كارتابل حذف و به صورت رايانه اي دنبال شد و پيگيري پروژه ها روز به روز از سنتي و دستي بودن خارج و به صورت شبكه و به روز و مکانيزه بررسي و اقدام گرديد. شركت در  اين دوره صاحب خودروي عيب يابي كابل هاي زميني شد كه سال ها توسط شركت هاي توزيع برق قزوين و گيلان با پرداخت هزينه پشتيباني مي شد.


           مهندس ناصر اسكندري از ارديبهشت ماه سال84 مسؤوليت شرکت توزيع برق زنجان را به عهده گرفت. با ورود ايشان عملكرد شركت كاملاً به صورت سيستمي دنبال گرديد. از خصوصيات بارز ايشان ايجاد تعامل با ادارات دولتي و بخش خصوصي در راستاي تعريف درست وواقعي از پروژه ها كليد خورد و معتقد بود چهار چوب ها بايستي مشخص شود، چرا كه شركت به نوعي بخش خصوصي است، لذا اعتبارات شركت اجازه نمي دهد تمامي موارد اعم از اصلاح شبكه و يا جابجايي ها  و... از بدنه ي شركت باشد. و با اعتقاد به اين  موضوع  هميشه در سخنان خود انرژي برق را كالائي مثل ساير كالاها عنوان مي نمود و اعتقاد داشت نگرش  اقشار جامعه نيز بايد چنين باشد.  


       ورود مهندس حسين صبوري در آبان ماه سال 86  دقيقاً  هم زمان شد با اجرايي شدن اصل 44 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه در اين صورت، شرکت كاملاً خصوصي و زير نظر مستقيم شركت توانيردر آمد. لذا مديريت وقت تمامي تلاش خود را با سياست هاي كلان شركت توانيرتبيين نمود و با زمينه هاي قبلي و بسترسازي كه شده بود، ادارات دولتي وخصوصي درخواست هاي خود را بر مبناي بخش خصوصي عنوان نمودند و هرجا که ارگاني و يا ادارات دولتي و يا خصوصي  طرحي يا پروژه اي اجرا مي نمودند، در صورت  اصلاح شبكه از طرف ارگان هاي مسؤول هزينه هاي شبكه ي توزيع را لحاظ نمايند.  


         در اين دوره با توجه به ارزيابي سالانه ي شركت اتفاق جالبي به وقوع پيوست که كارشناسان به استان هاي مختلف كشور سفر و از تجارب خوب ساير شركت ها ي توزيع برق به نحو مطلوبي استفاده گرديد و اين امر در تحقق اهداف اين شركت نقش بسزايي داشت.        مهندس عادل كاظمي از خرداد ماه سال 89 به عنوان مدير عامل شركت منصوب و مشغول به كار شد. در اين دوره شركت وارد مرحله ي جديد از تاريخ خود گرديد چرا كه ايشان بيش از يك دهه قبل از انتصاب به سمت مديريت عاملي به عنوان معاونت برنامه ريزي و مهندسي شرکت توزيع برق استان زنجان حضور فيزيکي و فعال در تصميم گيري هاي کلان شرکت داشت. اين يعني اشرافيت كامل ايشان به مجموعه و نقاط ضعف و قوت سيستم، لذا تمامي كاركنان اين دوره را دوره ي طلايي عنوان  نمودند. 


         در اين دوره با طرح هاي نو اعم از پست هاي نيمه دفني، پست هاي هوايي تك پايه، نصب 25 دستگاه سکسيونر قابل قطع و وصل از راه دور و اتوماسيون شبکه که از ابتداي سال 90 توسط شركت پارس سوئيچ بومي سازي گرديد و در نقاط بحراني و دور دست با موفقيت اجرا شد، پروژه هاي تحقيقاتي و عايق نمودن پست هاي هوايي، استقرار سيستم Gis سامانه ي هوشمند حوادث، ترموگرافي شبكه وپست، توسعه فناوري ها، تجهيز روستاهاي دور افتاده شركت به انرژي خورشيدي و اتمام پروژه هاي بزرگ مسكن مهر كه در دوره ي قبل آغاز شده بود، يكي پس از ديگري شكوفا شد و تمامي اين موارد دست در دست هم دادند تا در ارزيابي كشوري شرکت توزيع نيروي برق استان زنجان به لحاظ عملكرد در بين شركت هاي توزيع رتبه ي سوم را  در سال 90 کسب و لوح زرين را از دست وزير نيرو و معاون اول رييس جمهور دريافت نمايد. اميد كه در روزهاي نه چندان دور بتوانيم شركت توزيع برق استان زنجان را در اوج شكوفايي و در قله هاي رفيع برتري ببينيم. 


    مديران عامل شركت توزيع نيروي برق استان زنجان از بدو تأسيس عبارتنداز :


مهندس خليل توسلي                                         01/ 04/72    تا 31/ 03/74

مهندس سيد عزيز ترابي                                    01/04/ 74     تا 05/11/77

مهندس علي اكبر عباسي                                   06/11/77     تا 16/06/ 80

مهندس بهمن   ا... مرادي                                    17/06/80     تا31/01/80

مهندس ناصر  اسكندري                                     01/02/84     تا 22/08/86

مهندس حسين صبوري                                     23/08/ 86   تا 08/03/89

مهندس عادل  كاظمي                                        09/03/89      تا كنون 



  مهندس خليل توسلي

مهندس سيد عزيز ترابي

مهندس علي اکبر عباسي

  مهندس بهمن  ا... مرادي

مهندس ناصر اسکندري

مهندس حسين صبوري


  مهندس عادل کاظمي مدير عامل فعلي شرکت توزيع نيروي برق استان زنجان  


  مديران عامل شرکت توزيع نيروي برق استان زنجان در ادوار مختلف، از راست آقايان خليل توسلي، بهمن ا... مرادي، ناصر اسکندري، حسين صبوري و عادل کاظمي ( در عکس آقايان سيدعزيز ترابي و علي اکبر عباسي مديران دوره هاي دوم و سوم غايب مي باشند)


    گذري بر تاريخچه ي برق در شهرستان هاي استان


    برق ابهر   


      در سال 1324 که فداييان فرقه ي دموکرات ابهر را اشغال کردند از مردم مبلغ 250 توان پول جمع آوري و يک دستگاه ژنراتور برق خريدند و ساختمان موتورخانه (محل سينماي فعلي) را تا نيمه ساختند که عمرشان کفاف نکرد و در 21 آذر ماه 1325 دولت وقت آنها را قلع و قمع و فراري داده و در نتيجه به سال 1328 موتور برق در خيابان طالقاني روبروي خيابان وليعصر(عج) در مغازه مرحوم اکبر پناهي توسط شخصي به نام اکبر تبريزي که اهل فن بود به کار انداخته شد و تعدادي از محلات و خيابان هاي پر تردد و يا منازل متمولين و خوانين از روشنايي آن بهره مند مي شوند تا اين که شخصي به نام لسان در سال 1331 چند ژنراتور پيشرفته(آن دوره) به ابهر آورد و در محله ي اکبر آباد که در آن موقع خارج از شهر بود ساختماني ساخت و موتورها را در آن مکان تعبيه نمود و سه تن از تکنسين هاي آزموده به نام هاي يوسف آقا داداشي، يوسف داداشيان و يحيي ملک قصابي را به استخدام خود درآورد که اين سه تن زحمات سيم کشي و راه اندازي و تعميرات و مرمت موتورهاي برق را به عهده گرفتند. تا اين که در سال 1345 موتورهاي فرسوده و قديمي، جوابگوي جمعيت رو به افزايش ابهر نشد و عملاً تعطيل گرديد و سرانجام  اين تأسيسات در حدود بيست سال بهره برداري با داشتن شش دستگاه ديزل ژنراتور به قدرت هاي 200 و160 و20 و3*75كيلو وات در سال 1347 تحويل شرکت برق منطقه اي تهران و به شبكه ي سراسري وصل گرديد و شخصي به نام خسرو نامغ (مأمور از برق قزوين) عهده دار مسؤوليت برق ابهر شد و تکنسين هاي جديدي از جمله اباذر عظيمي ابهري و ولي ا... شيخلر به کار مشغول شدند .


اولين موتور برق ابهر (از آرشيو خانوادگي يوسف داداشي)


           هم اکنون برق ابهر با عنوان مديريت توزيع نيروي برق شهرستان ابهر و برق خرمدره با عنوان مديريت توزيع برق شهرستان خرمدره زير نظر شرکت توزيع برق استان زنجان فعاليت مي نمايند .


    برق خدابنده 


        اولين نيروگاه اين شهرستان توسط شخصي به نام سيد سجاد نيرهدي، كارمند بازنشسته ي سازمان آب تهران و مهندس جلالي در مرداد ماه سال 1342 تأسيس گرديد كه با يك ژنراتور ديزلي به قدرت 500 كيلووات، صد خانوار را تأمين برق و از روشنايي برخوردار مي نمود، در سال 1344 اين نيروگاه به علت عدم سوددهي تعطيل و تا سال 1346 خدابنده فاقد برق بود، تا اين كه در سال 1347 شهرداري خدابنده اقدام به تأسيس نيروگاه برق با 4 ژنراتور(مولد) كرد كه 3 دستگاه آن 6 سيلندر(75*2و150*1) ويك دستگاه آن 12 سيلندر(500*1) جمعاً به قدرت 800 كيلووات بوده، كه برق 1000 خانوار تأمين مي كردند و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از سال 1358 برق خدابنده به شبكه ي سراسري پيوست. هم اکنون برق خدابنده با عنوان مديريت توزيع نيروي برق شهرستان خدابنده زير نظر شرکت توزيع برق استان زنجان فعاليت مي نمايد.  


         بنا براين مي بينيم که بسيار پيش از آن که وزارت نيرو (در سال 1342) تشکيل شود، شهرهاي زنجان، ابهر و خدابنده داراي برق بوده و اهالي از نعمت برق بهره مند بودند . 


  سخن آخر     


      در طول مدت بيش از هشتاد سال از ورود صنعت برق به زنجان، كاركنان زيادي همواره با طيب خاطر در اين صنعت تلاش و كوشش كرده اند تا برقي مطمئن و ايمن را در اختيار همشهريان بگذارند و در اين  رهگذر عده اي از آنها از دنيا رفته اند، علي الخصوص پرسنلي كه در حين كار بر روي شبكه ها در اثر حادثه ي برق گرفتگي متأسفانه جان خود را از دست داده اند كه در اين مجال فرصتي براي ذكر اسامي تك تك آنان نيست، اما جا دارد ياد همه ي آنها را گرامي داشته و از درگاه باري تعالي براي روح آنان علو درجات را مسألت نماييم. ضمن اين كه تعدادي نيز در اثر همين حوادث دچار نقص عضو و مصدوم شده اند كه از بارگاه ايزد منان، سلامتي و سعادت براي آنان خواهانيم . 


         اميد كه دستاوردهاي مدبرانه ي بزرگان و مبتکرين و خيرين اين ديار الگوي مناسبي براي نسل هاي آينده باشد و آيندگان از تجربيات ارزنده ي گذشتگان درس خوبي بگيرند تا به بهترين وجه نسبت به    اداره ي امور زندگي اقدام نموده و به ثبت و حفظ كارهاي خير گذشتگان ساعي و کوشا بوده و پاي خود را در جاي پاي ايشان قرار دهند.  


        در خاتمه درود و سلام مي فرستيم به روان کساني که از گذشته تا به حال در انديشه ي خدمت رساني و فراهم نمودن امکانات رفاهي و وسايل آسايش براي هم نوعان خود بودند. به ويژه خاندان مرحوم نجفي و علي الخصوص زنده ياد حاج حسن نجفي خير و نيکوکار زنجاني که با بذل و بخشش خود و تأمين هزينه ي بخش هاي مختلف بيمارستان وليعصر از جمله بخش چشم، دياليز و ...  و اهداي زمين به مركز تحصيلات تكميلي علوم پايه زنجان و ساير احسانات و بخشش هاي خود، موجب خدمات رساني به زنجاني ها شد.  


         ضمناً از مسؤولين محترم مؤسسه ي خيريه ي بيمارستان وليعصر(عج) زنجان به ويژه از آقايان حاج علي ذبيحيان و عليرضا قائمي که اسناد تاريخي صنعت برق را در اختيار نگارندگان گذاشتند، تشکر و قدرداني مي نماييم .  


         هر چند اذعان داريم كه اين مقاله عاري ازعيب و ايراد نيست، ‌اما تلاش بر اين بوده كه بر اساس مستندات ارايه شده،تا اشتباهات به حداقل برسد. اميد است اين نوشته ها توسط پژوهشگران و محققين به صورت جامع تر دنبال شده و به اطلاع علاقه مندان رسانده شود، نگارندگان نيز جهت تكميل مطالب خود پذيراي انتقادات و نقطه نظرات خوانندگان نكته سنج براي رفع ايرادات در نوشتارهاي بعدي بوده و با كمال ميل از آن استقبال خواهند نمود .  


    منابع و مآخذ:


- آرشيو اسناد خانوادگي مرحوم حاج حسن نجفي

- اقتصاد زنجان در گذر تاريخ، به اهتمام ابراهيم جميلي،1390،اتاق بازرگاني و صنايع و معادن استان زنجان

- يكصد سال صنعت برق در ايران، محمد اسماعيل بانكيان تبريزي؛ نظارت عالي مسعود حجت قايم؛ مجري انجمن مهندسي بهره‌وري صنعت برق ايران، 1383، نشر شركت سهامي مديريت توليد؛ انتقال و توزيع نيروي برق ايران(توانير) روابط عمومي و امور بين الملل: فردوس

- نشریه ي پروين خمسه،‌ شماره ي 302، سال چهارم، ‌شنبه 13 ارديبهشت 1313 .

- نشریه ی زنجان، شماره ی 200، چهارشنبه 24 دی 1331. مؤسس عبدالاحد صفدری، نوينده ابوالقاسم صفدری.

- هفته نامه ي نداي ابهر، شماره ي 128/577، سه شنبه 6 تير 1391، صفحه ي 3

- وبلاگ ها و سايت هاي اينترنتي مرتبط با مبحث تاريخچه ي برق

اولین کارخانه صنعتی در زنجان


کارخانه کبریت سعادت اولین کارخانه‌ای بود که در زنجان افتتاح شد


اولین کارخانه در زنجان چگونه شکل گرفت؟


کارخانه کبریت سعادت اولین کارخانه‌ای بود که در زنجان افتتاح شد


آنچه تاریخ ثبت کرده این است که تا سال ۱۳۱۵ هجری شمسی زنجان صاحب کارخانه بزرگی نبود. البته کارگاههای متعدد مسگری، آهنگری و چاقوسازی در خیابان مسگرها و میدان آهنگران وجود داشتند که کارگران زیادی را در خود جذب کرده بودند یا در خانه‌ها کارگاه فرشبافی و نساجی بود ولی اکثر آنها در واقع صنایع دستی بودند تا صنعت پیشرفته و اتوماتیک که بتوان در عرض زمان کوتاه و در عرض یک روز مقادیر زیادی محصول تولید کرد. از طرفی بزرگان شهر و صاحبان امکانات هم بیشتر بازاری و تاجر و یا ملاک بودند و با اینکه می‌خواستند گامهای بزرگتری در تجارت و تولید بردارند ولی کمتر در شراکت همت به خرج می‌دادند تا اینکه یکی دو نفر از زنجانی‌ها که با تبریز و تجار تبریزی در ارتباط بودند از یک سرمایه‌گذار تبریزی بنام شالچی برای تأسیس کارخانه کبریت که محصول آن در آن روزگار مورد نیاز اهالی و مردم ولایت‌خمسه (زنجان) بود دعوت به عمل آوردند.

ادامه نوشته

ملا قربانعلی در منقولات و محقوظات محلی

 

ملا قربانعلی ارقینی زنجانی در تاریخ و ادبیات شفاهی خمسه زنجان



سلطنت علم و دولت فقر در وجود آخوند ملاقربانعلى زنجانى  -  استاد شبيرى فرمودند: پدرم آيت الله سيد احمد زنجانى  نقل مى كردند كه رياست فوج زنجان در زمان مرحوم ملاقربانعلى با مظفر الدوله (اقا خان امیر تومان - خطیبی) بوده است كه از شخصيتهاى طراز اول زنجان و متدين و مذهبى و اهل خير بود و عموم مردم به وى علاقه مند بودند اما مقامات بالاى لشكرى رياست را از مظفر الدوله مى گيرند و به امير اشجع اصانلو مى دهند... و خود امير اشجع نقل كرده است كه مرحوم آخوند ملاقربانعلى به من پيغام داد كه مظفر الدوله آدم محترمى است و مصلحت نيست رياست قشون را نپذيريد و بگذاريد مقام فرماندهى همچنان با او باشد، اما من (امير اشجع ) مسئله رياست در كار بود به پيغام آخوند ترتيب اثرى ندادم ولى پس از آن به هر عضوى از اعضاى قشون كه دستورى دادم هيچكدام فرمانم را نبردند. امير اشجع مى گفت بعدا معلوم شد كه آخوند ملاقربانعلى به قشون پيغام فرستاده بود كه از فرمانده جديد تمكين نكنيد از اين روى به هر كدام از افراد قشون از صدر تا ذيل كه دستور دادم هيچكدام به كوچكترين تمكين نبودند و در نتيجه مجبور به استعفا شدم.


  اعتراف كسروى به فضائل مرحوم ملاقربانعلى زنجانى و ملاعلى اكبر اردبيلى  -  كسروى دشمن سرسخت تشيع و عالمان دين در باب حجة الاسلام ملا قربانعلى زنجانى نوشته است در اينجا يك ملاى شگفتى بنام آخوند ملاقربانعلى مى بود كه لگام مردم را در دست گرفته و از گرائيدن به مشروطه باز مى داشت ، اين آخوند نيز دلداده حكومت شرعى بود و در خود زنجان و حومه آن فرمان مى راند زيرا به دعواها رسيدگى مى كرد و فتوا مى دادى و قصاص مى كردى و حد زدى و زكاه و مال امام گرفتى ، بى تاج و تخت سلطنت و پادشاهى كردى. ... اين نيز همچون ميرزا على اكبر اردبيلى (مجتهد بزرگ و متنفذ و خدوم اردبيل در آن روزگار) پول نيندوختى و خود با تهيدستى بسر بردى و از اينروى در ميان پيروان نام نيك و جايگاه بلند مى داشت و آوازه اش به بيشتر شهرها رسيده بود.


  ملا على اكبر اردبيلى همانند ملا قربانعلى زنجانى در دفاع از اسلام  -   آقاى مهدى مجتهدى تبريزى نيز در (رجال آذربايجان در عصر مشروطه ) ص 83 آورده است : مرحوم حاج ميرزا على اكبر آقا اردبيلى از حيث طرز زندگى و التزام به تطبيق رفتار خود با رفتار مسلمين صدر اسلام به آخوند ملا قربانعلى شباهت داشت اما در فضل و دانش به پايه آخوند نمى رسيد وى مانند آخوند ساده زندگى مى كرد و خود خورجينى به دوش مى گرفت به دهات و چادرهاى عشاير مى رفت و مال امام مى گرفت و با منتهى درجه صرفه جوئى و دلسوزى آن وجوه را به مصرف مى رسانيد روى اين جهت در اردبيل و اطراف مخصوصا در بين شاهسونها متنفذ بود و مردم آن سامان از اوامر او اطاعت مى كردند چنانكه پس از سقوط تزار بر اثر فتواى او اهالى اردبيل و عشاير جلوى بلشويكها را گرفتند، وى در مذهب سخت متعصب بود و با تمام مظاهر فساد تمدن جديد مخالف بود و ميل داشت مقررات اسلامى مو بمو اجرا شود و مسلمين به طهارت اوليه صدر اسلام عودت كنند. مستوفى تفرشى در تاريخ انقلاب ايران  به مناسبت اغتشاش زنجان در عصر مشروطه مى نويسد: جناب آخوند مظهر تدين است و منبع تقدس از تقدسش همان بس كه اين وجود محترم چون عنقا از خلق كناره گرفته است وجود مقدسش اعلم و اورع و ازهد و اتقى است زبان من از تمجيدش قاصر است نه من بلكه تمامى اهل مملكت به حالت آخوند بصيرت تامه دارند كه در اين مدت كه قريب يكصد و بيست سال از عمر شريفش مى گذرد هيچوقت حركتى غير قانون ... از ايشان ديده و شنيده نشده است.


  برنامه غذاى مرحوم آخوند  -  آيت الله حاج سيد عز الدين زنجانى مرقوم داشته اند كه (مرحوم ولد مى فرمودند آخوند در بيست و چهار ساعت يكبار در ظهر غذا مى خوردند و از مغز گردو زياد استفاده مى كرد و اين يكبار را خوب غذا مى خورد.) و نيز فرمودند مرحوم آخوند بدنى نيرومند و قوى داشت و هرگز نيازى به طبيب نمى يافت و اگر احيانا جزئى كسالت عارض وى مى گشت با امساك در غذا خوردن قند داغ و اينگونه چيزها معالجه مى کرد. به نوشته مرحوم روحانى آخوند ساليان دراز با يك پوستين فرسوده زندگى فرمود و با آنكه همه ساله پوستين هاى گرانبهاى كابلى برايشان مى آوردند آنها را مى پذيرفت و فى المجلس به يكى از طلاب مى بخشيد چنانچه در يكى از روزهاى سرد زمستان خدمتكار اسعدالدوله ذوالفقارى با بقچه اى وارد مجلس درس شد و گفت : آقاى اسعد الدوله به مشهد مقدس مشرف شده و از طرف حضرت عالى نايب الزياره بوده اند اينك بازگشته و عزم شرفيابى دارند و يك پوستين كابلى هم تقديم حضور شريف كرده اند آخوند فرمود: متقابلا از جانب من به او سلام برسان و اين پوستين را نيز به دوش آقا سيد جعفر بيندار، آقا سيد جعفر گفت : آقا آخر پوستين را براى شما آورده اند، فرمود: خير من هم به شما مى دهم ، من يك پوستين كهنه دارم كافى است.


اعتراف مخالفين به فضيلت مرحوم آخوند - مهدى بامداد نويسنده تاريخ ايران كه تاريخش از حملات مغرضانه به عالمان دين خالى نيست به زهد و تقواى حجة الاسلام اعتراف كرده و مى نويسد: آخوند ملا قربانعلى در مدت حيات خود... زندگانى بسيار ساده اى داشت و به اقل ما يقنع قناعت مى ورزيد و از هيچكس توقعى نداشته و همش مصروف به رسيدگى امور شرعيه بوده است ، مى گويند هنگامى كه بدرود حيات گفت دارائى ايشان فقط 50 ريال بوده است. و نيز بابا صفرى مؤ لف كتاب اردبيل در گذرگاه تاريخ  با همه ضديتى كه به خاطر همدلى با مشروطه چيان ، مخالف آخوند است مى گويد: او روحانى فقيه را زاهد و با تقوا بود و به قول آيت الله سيد جلال الدين سلطان العلماى ملكى زنجانى و ثقات ديگر زنجان از مال دنيا به چند تكه زيلو و يك پوستين و يك سماور حلبى قناعت داشت . ايشان تاءهل نكرد و چهل سال آخر عمر را رختخواب نديد و بدان پوستين و زيلو كفايت نمود، غالب شبها به عبادت مشغول بود.... به نظر مى رسد كه امساك آخوند در غذا، افزودن بر جهات زهد و كنترل نفس ، از وجوه طبى و بهداشتى نيز خالى نبوده است زيرا با توجه به كهولت سن و قبض مزاج طبيعى ناشى از كمى تحرك جسمى ايشان اين بهترين راه حفظ اعتدال و سلامت جسمى آن مرد بزرگ بوده است. گوئى مرحوم آخوند عمل به اين حديث نبوى را نصب العين خويش ساخته بود كه مى فرمايد: هر كس روزانه يك وعده غذا بخورد گرسنه نيست و هر كس دو وعده بخورد عابد نيست و هر كس سه وعده بخورد بايد او را در كنار چهار پايان ببندند. 


من قبول كردم و به ايشان بخشيدم -  مرحوم آخوند يك مريدى داشت به نام حاجى فرج مسگر كه به زيارت امام رضا عليه السلام رفت و در بازگشت پوستينى گران قيمت كابلى به عنوان هديه براى آخوند آورده بود در همان مجلس آخوند نگاهى به اهل مجلس انداخته به يك شيخ پيرمردى كه وضع مالى خوبى نداشت فرمود بلند شو اين را بپوش ببينم خوب هست ؟ او اطاعت كرده بعد از پوشيدن آقا فرمود: كمى راه برو ببينم چگونه است . بعد فرمود: خيلى خوب است به شما مال شما باشد ديگر در نياوريد. حاج فرج گفت : آقا من براى شما آورده ام براى ايشان نيز تهيه مى كنيم ، فرمود همان مال ايشان باشد من از شما قبول كردم و به ايشان بخشيدم .


مرحوم آخوند و فرستادگان ناصر الدين شاه و استغناى مطلق او  -  مرحوم محمد رضا روحانى نوشته است : هنگام مسافرت ناصر الدين شاه و اقامت و عبور وى از زنجان مرحوم آخوند حاضر به ملاقات با شاه نشد و به فرستادگان شاه فرمودند: وظيفه من رسيدگى به مسائل دينى مردم بوده و هميشه به حافظ دين مبين دعا مى كنم و انشاء الله خاقان نيز جزو آنان باشد. شاه روز ترك زنجان مبلغ سه هزار تومان پول به حضورش مى فرستد آقا در ميان حيرت همگان ضمن اظهار تشكر، آن را مى پذيرد ولى به هنگام عزيمت نماينده شاه عين وجه را به او پس مى دهد و مى گويد: از لطف شاه ممنونم و از ايشان مى خواهم كه اين وجه را به مستحقين بپردازد و مطمئن باشند كه بحمدالله من در عنايت خدا و در استغناى مطلق عمر مى گذرانم.


  مرحوم آخوند و مستمرى بگير معتاد به ترياك - گروه زيادى از فقرا و ضعفا مستمرى بگير حجة الاسلام بودند يعنى براى كسانى كه تن سالمى براى كار كردن و سرمايه اى براى تجارت نداشتند و نيازمند بودند مرحوم آخوند... مستمرى قرار داده بود و خود نيز اغلب آنها را مى شناخت و سر موعد كه مراجعه مى كردند جيره آنها را مى داد. يك نفر از اين مستمرى بگيران آمد و مستمرى خود را گرفت و رفت ، فضولى در مجلس گفت : آقا اين شخص معتاد به ترياك است شما به او مستمرى مى دهيد؟ آقا گفت : راست مى گوئيد چرا تا حالا نگفتيد؟ همه فكر كردند كه مى خواهد مستمرى او را قطع كند لكن دفعه ديگر كه آمد آقا فرمود بنشين و بگو ببينم راستى معتاد هستى ؟ آن شخص با خجالت گفت : بلى ، آقا پرسيد روزى چقدر براى ترياك خرج مى كنى ؟  با پول چائى اش جمعا ده شاهى  آقا گفت  چرا تا حالا نگفتى من آن جيره را فقط براى اهل و عيالت تعيين كرده بودم معلوم مى شود تو حق آنان را مى خوردى ، سپس ده شاهى به جيره او افزود و فرمود: بيش از اين حق ندارى براى ترياك خرج كنى يك قران هم فوق العاده داد تا كسرى مخارج خانواده اش را جبران كند، بعد از رفتن آن شخص اطرافيان به آقا اعتراض كردند او پاسخ داد: اين بدبخت معتاد شده و اختيار از دستش رفته و اين ده شاهى جزو مخارج روز او است و بايد داده شود وگرنه او كه ترك نمى كند و از مخارج زن و بچه اش ‍ مى برد.


  برنامه كار شبانه مرحوم آخوند  -  مرحوم آقا شيخ عبدالحميد مؤ من دوست قره تپه اى نقل كرده است كه در فتنه عظيم زاده ما عده اى از طلاب بر حسب نوبت ، شبها در پشت بام منزل آن بزرگوار به محافظت از منزل مسكونى و خود ايشان كشيك مى داديم ، شبهائى كه نوبت كشيك با من بود و مى توانستم از پشت بام به وضع شبانه مرحوم آخوند اطلاع يابم مى ديدم كه ايشان شبها پس از انجام فريضه و ديگر امور ضرورى اغلب تا نزديكيهاى سحر قدم مى زدند و مشغول اوراد و اذكار بودند آنگاه بدون اينكه بسترى پهن كنند به حالت تكيه بر رختخواب اندكى استراحت مى كردند و سپس براى انجام نماز شب بيدار شده و پس از تجديد وضو به تهجد و نماز صبح مشغول مى گشتند و پس از آن ديگر خواب و استراحتى نبود.


  به احترام آخوند ملاقربانعلى زنجانى خانه اش زيارتگاه شد  -  از وقتى كه آخوند ملاقربانعلى زنجانى را تبعيد كردند و عده معدودى از افراد مخالفين  درب منزل ايشان را به آتش كشيدند، در منزل آخوند نماز جماعت و مجلس درس منعقد شده و تمام ايام عزا در آنجا مراسم روضه خوانى و سينه زنى برقرار است ، تا چندى پيش كه درب منزل آخوند به حالت نيم سوخته باقى بود، به علامت نذر و نياز به آن پارچه و نخ مى بستند چند سال پيش درب را عوض كردند و در بى نو جاى آن گذاردند، آنروزها، اغلب شخصيتهاى غير زنجانى نيز كه به زنجان مى آمدند به ديدن منزل آخوند مى رفتند و فاتحه اى نثار روح وى مى كردند. زمان مرحوم آيت الله شيخ على اكبر اردبيلى در اوايل سلطنت پهلوى تبعيد شدند، زنجان تعطيل عمومى كرد و مردم تا يك فرسخى به استقبال ايشان رفتند و پس از ورود در منزل نايب الصدر اقامت گزيدند. معظم له يك روز به منزل مرحوم آخوند رفته و در آنجا به اقامه نماز جماعت پرداختند آن وقت بيش از نيم ساعت در توصيف خدمات آخوند سخن گفتند.... اين محبوبيت و نفوذ معنوى در ميان مرد و زن و بزرگ و كوچك و عالم و عامى آن هم سالها پس از تبعيد و در گذشت وى در ديار غربت خود گواهى تام بر صدق نيت و خلوص باطنى آن مرحوم است. 


  امام جمعه زنجان در تعظيم خانه آخوند چه گفتند؟  -  مرحوم محمد رضاى روحانى در مكتوبى به نقل از سيد جليل القدر آقاى حاج سيد جعفر علويون آورده اوايل منبر رفتن آيت الله حاج آقا عز الدين حسينى بود كه در مسجد چهل ستون زنجان که منبر می رفت وعظ مى كردند. روزى آيت الله فقيد آقا ميرزا محمود امام جمعه اسبق زنجان از من خواستند كه با هم جهت شنيدن وعظ و مشاهده منبر ايشان به مسجد چهل ستون برويم در موقع برگشتن از مسجد جماعت كثيرى امام جمعه را مشايعت مى كردند، چون به نزديكيهاى درب منزل آخوند رسيديم ايشان ايستادند و سر خود را به رسم احترام در پيش مردم خم كردند و از مردم خواستند كه ما را تنها گذارند و مردم با توجه به اصرار آن بزرگوار، پراكنده شدند و چون پس از رفتن مردم به درب منزل آخوند رسيديم ايشان ايستادند و سر خود را به پيكره آن درب سوخته نهادند و پس از قرائت فاتحه و اخلاص به من فرمودند: مى ترسم مردم اين شهر بد تعبير كنند و الا هر روز در همين جا به خاك افتاده گرد و غبار اين در در و اين خانه را توتياى چشم خود مى كردم چه اين بزرگوار از صدر اسلام تاكنون در زنجان عالمى بى بديل و فقيهى بى نظير بودند. و من هر وقت حاجتى داشته باشم به روح او متوسل مى شوم و از باطن او مدد مى گيرم. 


احترام مرحوم آخوند به علما و دانشمندان  -  مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى با آن همه مقام علمى به دانشمندان احترام خاصى قائل بودند و از تحقير ديگران رنج مى بردند. مى گويند روزى استاد بزرگوار حكمت آقاى ميرزا مجيد حكمى به ديدن آخوند مى روند، در منزل آخوند عده اى از علما و طلاب نيز تشريف داشتند آخوند ضمن صحبت سؤ الى مربوط به علم حكمت را مطرح كردند كه آقا ميرزا مجيد حكمى نظرى به اطراف كرده و از دادن پاسخ خوددارى نمودند و آخوند نيز صحبت را عوض مى كنند. پس از ساعتى كه آقا ميرزا مجيد تشريف مى برند يكى از حضار كه سكوت مرحوم حكمى را به عدم علم به موضوع تعبير مى كند، مى گويد: آقا ديديد كه ايشان نتوانستند جواب سؤ ال شما را بدهند، آخوند مى فرمايد: ساكت باش ايشان مرد حكيمى است و ترسيدند جوابى را كه مى دهند باعث درك حضار نباشد و با زبان بى زبانى فهماندند كه هر سخن جائى و هر نكته مقامى دارد. 


آخوند ملاقربانعلى و دقت در حفظ حدود عناوين و القاب  -  هنگامى كه سندى براى امضاء به محضر آخوند مى بردند و به مناسبتى اسم يك روحانى در آن قيد شده بود، دقيقا مواظب بودند كه مبادا لقب و عنوانى بيش از حد و شان روحانى مذكور به وى داده شده باشد چنانچه اين نكته رعايت نشده بود بدون تعارف بر روى آن خط مى كشيد و اينها در سندهاى زنجان موجود است ، خاصه اگر اسم كوچك آن روحانى با نام استادش شيخ مرتضى انصارى مشابه بود، كه در اين صورت حساسيتى بسيار داشت. بعنوان نمونه مرحوم آيت الله حاج شيخ جواد طارمى اعلى الله مقامه را فرزندى به نام شيخ مرتضى بود، يك روز سندى را كه در آن اسم فرزند حاج شيخ جواد طارمى با عنوان حجة الاسلام شيخ مرتضى ... ثبت شده بود (توجه به مفهوم اصطلاحى اين عنوان در آن روزگار و تفاوت آن با حال داشته باشيد) مرحوم آخوند عنوان مزبور را قلم گرفته و گفته بوده اين عنوان مختص شيخ مرتضى انصارى است ، به ايشان عرض كرده بودند: حضرت آقا اين امر ممكن است توهين به ايشان تلقى شده و اسباب گله و كدورت گردد، در پاسخ فرموده بودند: اگر من چنين سندى را امضا كنم استعمال اينگونه القاب را در غير مورد شايسته آن تجويز و تصديق كرده ام و اين شايد از چون منى خلاف شرع باشد.... ايشان هميشه مراقب بودند كه شان و ارزش واقعى اين عناوين در جامعه خدشه دار نشود و مى دانست كه بذل و بخشش بيجا در ذكر القاب و عناوين دينى ، جز اغتشاش در امر مرجعيت و ايجاد هرج و مرج فكرى و اعتقادى ثمرى ندارد و تنها اسباب تاخت و تازى عناصر خام و مبتدى ، و انزواى شايستگان مسند حكم و فتوا را فراهم خواهد كرد كه بى حرمتى به عالمان به حرمت اصل دين و دين دارى آسيب مى رساند. 


از سخنان ارشادى آن مرحوم  -  از سخنان آن مرحوم است كه مى فرمود: چندان زمانى نمى گذرد كه ديگر مقلد واقعى پيدا نمى شود و مردم تنها پى اعلم مى روند و با عادل بودن اعلم كارى ندارند، سفارش مى كنم شما را كه در آن روز به مسائل مشهور و اقوال شهيد اول و محقق صاحب شرايع و شيخ طوسى و علامه مرحوم عمل نمائيد. و باز مى فرمود: خداوندا عالم تشيع را از حسادت علماء نسبت به هم و بدگوئى آنان در حق يكديگر مصون و محروس بدار كه حسادت و عيبجوئى بزرگترين بلاى هراجتماعست....


  برد تير آه مظلوم  - مى گويند: يكى از علاقه مندان مستمندش كه جهت تاءمين معاش خود در اداره نظميه استخدام شده بود به حضورش شرفياب مى شود و براى اينكه آخوند مرحوم متوجه نشود تفنگ سه تير خود را در خارج از اتاق مى گذارد، آقا پس از پرس جو از وضعش مى فرمايد: شنيده ام در نظميه استخدام شده اى ؟ عرض مى كند: بلى مى فرمايد: كار پر مسئوليتى است ... كه نگهبانى از جان و مال و ناموس مردم را به عهده گرفته اى و تو شبها بايد بيدار بمانى تا مردم آسوده بخوابند بعد مى فرمايد اسلحه هم دارى ؟ عرض مى كند: بلى ، مى فرمايد: برد اسلحه تو چقدر است ؟ عرض مى كند: مثلا 200 تا 250 متر، مى فرمايد: ولى مواظب باش كه آه مظلوم از زمين تا عرش خدا را مى زند.


  آيت الله حاج شيخ يحيى طارمى و كار در بازار و كشتزار  -  آيت الله فقيد حاج شيخ يحيى طارمى كه از مريدان مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى بود پس از مراجعت از نجف اشرف علاوه بر ترويج دين و اقامه نماز جماعت و وعظ زندگى خود را با اجازه كردن باغ و كسب در بازار سپرى مى ساخته و گويا در كنار درب مسجد سيد مغازه اى كوچك عطارى نيز داشته و اكثرا با كلاه معمولى و بدون عمامه در پشت ترازو مى نشسته است ، عده اى از مريدان هر چه اصرار به بر چيدن مغازه مى كنند قبول نمى كند و مى گويد: من با خداى خود عهد كرده ام كه روزى خود را از راه كسب تاءمين كنم و هر كس نمى خواهد در نماز به من اقتدا كند اختيار دارد، مريدان اين مسئله را به عرض آخوند مى رسانند و مى گويند كه : مطابق شئون فلانى نيست كه در پشت ترازو مى نشيند و يا در قپانداريها مى رود و ميوه مى فروشد. آخوند مرحوم مى فرمايد: عجب تقاضاى است من به كسى كه مى خواهد ترازوى صحيح بكشد بگويم از اين عمل صحيح خود دست بردار، نعوذ بالله نه تنها چنين كارى نمى كنم بلكه او را تشويق هم مى كنم. آن مرحوم بعدها نيز تا آخر عمر به كسب و فلاحت و گله دارى در قريه آب بر طارم عليا ادامه مى دهد و شخصا در مزارع كار مى كرده و امرار معاش ‍ مى نمايد و به ترويج دين نيز مشغول مى گردد... او كه در سال 1295 هجرى در نجف متولد شده بود در 57 سالگى يعنى در دوازدهم ماه شوال 1352 هجرى در زنجان دارفانى را وداع مى گويد و هنوز كه هنوز است در اكثر مساجد مردم او را با سلام و صلوات و فاتحه ياد مى كنند.


  با يك دستور آخوند تمام روستائيان در زنجان اجتماع كردند -  و نيز استاد حاج سيد موسى شبيرى از قول مرحوم پدرشان ، آيت الله حاج سيد احمد زنجانى نقل كردند: مرحوم آخوند زمانى پيغام داده و حكم كرده بودند كه مردم از دهات قصبات اطراف به زنجان بيايند كه مثلا اگر لازم شد، ايشان دستورى بدهند، مى گفتند به مجرد رسيدن پيغام آخوند تمام مردم هر چه روستائى بوده با آنكه وقت داغى كارشان بوده ، خرمنها و همه كارشان را رها كرده و به زنجان آمدند و يك جمعيت بسيار مفصل را تشكيل دادند كه باعث ارعاب اولياى امور شد. بعدا مرحوم آخوند كه نظرشان صرفا آن بود كه به والياى امور تقريبا تهديد كرده باشد كه خيلى تندروى نكنند وگرنه نمى خواهند جنگى راه بيندازند و طالب آن بودند كه با مسالمت اولياى امور را وادار به عقب نشينى كنند و از مظالم خويش دست بردارند لذا فرموده بودند: حالا شما مرخصيد و برگرديد فعلا دستورى نداريم.


  قيام و شورش مردم بر عليه مدير روزنامه اى كه به آخوند توهين كرده بود  -  استاد حاج سيد عزالدين حسينى مرقوم داشته اند: مرحوم آخوند ملاقربانعلى تنها مرجع تقليد نبود، معبود زنجانيها بود حتى در احترام پس ‍ از مرگ و در اين باب اين داستان كفايت مى كند، كه يك وقتى مجله تهران مصور در يكى از شماره هاى خويش به نقل از تاريخ مشروطه كسروى عبارت توهين آميزى درباره آخوند درج كرده بود - هنوز مدير مجله به دست يكى از طرفداران نواب صفوى به قتل نرسيده بود - مرحوم آيت الله والد و من بى اطلاعى بوديم كه ناگهان بازار تعطيل شد و انبوه جمعيت ساعت هشت و نيم صبح به منزل ما آمدند به گونه اى كه حياط مسجد پر شد و دامنه جمعيت به كوچه كشيد. خاطرم هست كه استاندار وقت نيز در مقام تشويق مردم خطاب به آنان كرده و گفت : بسيار خوب كرديد كه دور امام جمعه تان را گرفته ايد آن قوت همه مردم رو به مرحوم والد و استاندار كرده با لحنى اعتراض آميز گفتند: در اين مجله به حجة الاسلام جسارت شده و ما جدا از دولت مى خواهيم مدير آنرا تنبيه و سياست كند، مرحوم والد چگونگى اوضاع را تلگرافى به عرض ‍ علماى تهران از جمله مرحوم بهبهانى و حاج ميرزا عبدالله مسيح تهرانى رساندند، استاندار نيز قضيه را به مقامات ذى ربط گزارش كرد تلگراف فورى بود مردم به اطمينان وعده تنبيه مدير مجله ، متفرق شدند، ظاهرا فرداى آن روز تلگرافى از طرف مدير مجله به زنجان رسيد كه در آن از پيشامد مزبور عذر خواهى كرده بود و خاطرنشان ساخته بود كه سوء قصدى در كار نبوده و ما صرفا از تاريخ چيزى نقل كرده بوديم و در شماره بعدى هم رسما معذرت خواستند....


  حرمت خانه اى كه آخوند در سفر خود در آن توقف كرد  -  مؤ لف محترم كتاب سلطنت علم و دولت فقر مى نويسد آقاى كريم نيرومند نويسنده و محقق معاصر حضورا بدين بنده فرمودند: يكى از روستاهائى كه مرحوم آخوند ملاقربانعلى پس از اشغال زنجان توسط سپاه يفرم و سردار بهادر بختيارى ، در مسير سفر به كرسف از آن عبور كرده اند روستاى زرين آباد شهرستان خدابنده است كه مرحوم آخوند در طول راه از آن روستا عبور كرده اند و چند ساعتى را در يكى از خانه هاى آن توقف كرده اند جالب اين است كه خانه مزبور به همين مناسبت مورد توجه همه اهالى بوده و با آنكه دهها سال از آن حادثه مى گذرد هنوز هم ساكنين روستا با يك احترام معنوى از كنار آن خانه مى گذرند و هنگام عبور صلوات مى فرستند و براى آن مرحوم طلب رحمت مى كنند، خانه ياد شده تاكنون به همان وضع اوليه و بدون دست خوردگى باقى مانده و به پاس احترام آن بزرگوار كسى در آن سكونت نمى كند. آقاى نيرومند افزودند يكى از خويشان مادرى بنده ساكن آنجا است و اين خانه را خود ديده ام ، روستائيان حتى كنار ديوار هم نمى رفتند و مى گفتند حريم را بايد نگه داريم.


  سكه دو ريالى آخوند در يك خانواده  -  آقاى شكورى نيز در كتاب خويش به نقل از پيرمردان كهنسال روستاى آقبلاغ نوشته اند آخوند ملاقربانعلى در مسير حركت به كرسف به روستاى آقبلاغ رسيده و سه يا چهار روز در خانه شخصى به نام كربلائى نبى الله بسر مى برند. در آنجا چون رفت و آمد زياد مى شد از اين رو ايشان آقا را در خانه دختر بيوه اش خديجه كه در كنار خانه اش قرار داشت مخفى مى نمايد در اين خانه خديجه با مادر شوهر و فرزند دو ساله خود على زندگى مى كردند و از هر لحاظ براى اين كار محل مناسبى بوده و در آن مدتى كه آقا در اين خانه بسر مى بردند فرصتى دست مى دهد كه لباسهاى آقا را شستشو مى نمايند و آقا هم حسين على را به آغوش خود مى گيرند صورت او را بوسيده و دست شفقت بر سر وى مى كشند و يك عدد سكه نقره دو ريالى به او مرحمت مى كنند، همان سكه تا به حال در آن خانواده به عنوان تبرك و يادگارى نگه دارى مى شود و در حال حاضر سكه مذكور در اختيار شخصى به نام حاجى مهدى آقبلاغى برادر مادرى حسين على ياد شده قرار دارد. و متقابلا شخصى نيز كه محل اقامت مرحوم آخوند را به دشمن لو مى دهد، اهالى روستاى آقبلاغ و ديگر روستاهاى اطراف گناه او را نابخشودنى دانسته و زبان به طعن و تقبيح و تكفير وى مى گشايند و پيوسته او را غيابا و حضورا نفرين و مورد ملامت قرار مى دهند.


  ترس در قاموس وجود آخوند ملاقربانعلى زنجانى بود  -  در آستانه هجوم قشون مشروطه به زنجان برخى از ناصحان به مرحوم آخوند ملاقربانعلى پيشنهاد كرده بودند كه براى حفظ جان خويش برود به زير بيرق روس تزارى ، آن مرد بزرگ همچون يار همرزم و هم انديش خود شيخ فضل الله شهيد نورى ننگ التجا به پرچم كفر را نپذيرفته و گفته بود، مرا از مرگ نترسانيد من جز اين عبا و جز اين قرآن چيزى ندارم هرگز هم زير بيرق اجانب زندگى نمى كنم . بى جهت نيست كه (به گفته شاهدان عينى ) يفرم در پى شنيدن برخى از آن پاسخهاى استوار، گفته بود اين شخص را اين طور كه من مى بينم بايد خود مسيح باشد. مرحوم امام جمعه زنجان فرموده است گوئى اصلا ترس در قاموس وجود آخوند نبود. آيت الله شبيرى از مرحوم حاج آقا رضا زنجانى نقل كرده اند كه فرموده است : آخوند هم بكوب بود و هم (بخور) يعنى هم اهل مبارزه و قيام و اقدام بود و هم از اينكه آماج حملات سهمگين شود بيمى نداشت . و هيچگاه ضعف و عجز از خود نشان نمى داد و در مشكلات دست التجا بسوى اين و آن دراز نكرده و يا واسطه برانگيز نبود با قدرت و صلابت اقدام مى كرد و با استقامت و پايدارى كار را به انجام مى رساند.


  جهان شاه خان بى جقه نوكر آخوند قربانعلى  -  در ميان خوانين بومى زنجان (جهانشاه خان امير افشار) دهها سال در آن منطقه سلطان بى جقه شمرده مى شد و رفتار بسيار جسورانه و توهين آميزش با شاهزاده عبدالعلى ميرزا احتشام الدوله و حاكم وقت زنجان كه بركنارى فضاحت بار شاهزاده را بدنبال داشت كه بنا به نقل ملك المورخين سپهر كه مى نويسد: حكومت زنجان را به او دادند از روى بيخردى با جهانشاه خان رئيس ايل بزرگ زنجان طرف شد جهانشاه خان شاهزاده را گرفت و حبس كرد و در طويله به آخور بست و بعضى اعمال ديگر گفتند با او انجام داد از آنجا شاهزاده از نظر دولت افتاد و ديگر به او شغلى ندادند. با اين همه سلطه وسيع و ريشه دار امير افشار در شعاع دينى و معنوى حجة الاسلام زنجانى جلوه اى نداشت و او حتى اظهار مى داشت كه مقلد حجة الاسلام است. مردوخ كردستانى مى گويد: همراه چند تن از دوستان خويش و شيخ المشايخ كردستان در اواخر دوران استبداد به تهران مى آيد و چند روز در منزل شيخ شهيد فضل الله نورى اقامت مى كند و پس از فتح تهران و پيروزى مشروطه به سنندج باز مى گردد و در بين راه تهران و زنجان او و دوستانش گرفتار حمله 9تن از سواران جهانشاه خان مى شوند و با جنگ وگريزى شديد به سختى جان خود را از چنگ آنها خلاص مى كنند. مردوخ سپس مى نويسد: وارد زنجان شده به خانه آخوند ملاقربانعلى رفتيم و شرح ماجرا را كماجرا براى ايشان نقل كرديم آخوند از وضع پيش آمده عصبانى شده فورا كاغذ شديد اللحنى به جهانشاه خان نوشت كه سوارهاى شما قراسوران و حافظ امنيتند يا دزد و راهزن ، ديروز در دو فرسخى زنجان به آقايان حجة الاسلام و امام جمعه و شيخ المشايخ كردستان برخورده و آنها را لخت كرده اند كه ناچار خود امام جمعه به دفاع پرداخته و سوارهاى شما را شكست داده اند و يك قبضه تفنگ سه تير بلند كه در دست آدم ايشان بوده سوارهاى شما برده اند به فوريت تفنگ را پس گرفته روانه نمائيد و از آن سوارها هم تنبيه كامل بعمل آوريد كه دفعه ديگر اينگونه قضايا را تكرار نكنند خصوصا نسبت به اشخاص محترمى كه همسايه ما هستند و يك راس اسب شما هم اينجاست بفرستيد بيايند ببرند، فردا مقارن ظهر آدم آخوند برگشت و تفنگ را آورد، كاغذى هم جهانشاه خان در جواب نوشته بود كه : اولا بى اندازه از آقايان حجج اسلام كردستان خجل و منفعل هستم كه اين پيشامد در بين سوارهاى قراسوران و آدمهاى ايشان رخ داده است ، ثانيا آنچه كه من بايستى از قراسورانها تنبيه بعمل بياورم خود حضرت آقاى امام جمعه از آنها تنبيه فرموده اسب يكى از سوارها كشته شده و پاى سردسته آنها نيز مجروح شده است با اين حال تفنگ را از آنها گرفته اعاده دادم و هشت نفر ديگر را هم زنجير كرده تنبيه كامل از آنها بعمل خواهد آمد. اميدوارم كه آقايان عظام اين قضيه ناگوار را كه باعث شرمسارى بنده است كان لم يكن گرفته عفو و اغماض بفرمايند. ده كله قند و يك من چائى بعنوان تبريك منزل خدمت آقايان ارسال شد كه به سلامت تناول بفرمايند. فرداى آن روز را كه روز 28 رجب 1327 بود از زنجان حركت كرديم از طرف آخوند هم آقايان آقا مير صالح و آقا سيد محسن كه دو نفر سيد معمم و فاضل جليل القدر بودند تا سرحد خمسه ما را بدرقه و مشايعت كردند و روز سوم شعبان وارد كردستان شديم.  داستان فوق ضمنا حاکی از اهتمام جدى حجة الاسلام به رعايت حال اقليتهاى مذهبى و دينى كشورمان است.


کشته شدن حکمران زنجان سعد السلطنه در سال 1328 ه ‍ق به علت اسائه ادب به آخوند ملاقربانعلى مورد مهاجه واقع شد و به سختى كتك خورد و سرش شكست و هنوز جهت مداوا به قزوين نرسيده بود كه در بين راه در گذشت. 


حاكم مغرور گيلان به سزاى اعمالش رسيد  -  آقا باقر آبدار مشهور به سعد السلطنه يكى ديگر از حكام گيلان بود كه مردى خوادخواه و مستبد بود. يك روز ملا حسن تحويلدارى ، روحانى طرفدار عامه را معلوم نيست به چه علت به دار الحكومه احضار كرد، ملا حسن به پيغام حكومت از آن جهت كه علت احضار اعلام نشده بود وقع نگذاشت و به دار الحكومه نرفت ... حاكم مجددا پيغام داد و تاكيد كرد و خط و نشان كشيد، ملاحسن براى بار دوم باز معذرت خواست ، براى سومين بار عده اى از فراشان حكومت به خانه اش ريختند و او را به اجبار به دار الحكومه بردند حاكم مستبد دستور داد گوش روحانى بى گناه را به ديوار ميخ كنند، عمل ناشيانه مزبور، علما را عصبانى كرد و به اشاره حاجى ملا محمد خمامى كه از علماى درجه اول گيلان بود بازارها بسته شد و شهر متشنج گرديد، خبر اعتصاب به مركز منعكس شد مظفر الدين شاه بيدرنگ سعد السلطنه را معزول كرد و به حاجى خمامى نوشت كه فرزندش شعاع السلطنه را قريبا به گيلان مى فرستم تا خطاى حاكم خطاكار را جبران كند و از مردم گيلان بويژه روحانيون تحبيب نمايد و سفارش كرد كه حاكم جديد را حاجى خمامى به جاى فرزندش بشناسد. 


بهتر بود اول خودت مسلمان مى شدى  -  يپرم خان ارمنى سردار مشروطه خواهان براى جلب حمايت مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى يكى از روحانيون با نفوذ زنجان كه مخالف مشروطه بود به ديدنش مى رود و مى گويد: ما براى نگهدارى اسلام و حفظ قرآن قيام كرده ايم و مخالفت شما با مشروطه در حكم مخالفت با اسلام است. آخوند مى گويد: تو كه اين قدر اسلام را قبول دارى و مى خواهى از آن دفاع كنى بهتر بود اول خودت مسلمان مى شدى ؟ 


يك نفر در ده نمانده بود  -  از مرحوم امام جمعه زنجان نقل شده كه فرمودند در عصر مشروطه همراه پدرم به ده ملك شخصى ايشان ونه نق و در 10 فرسخى زنجان بود رفتيم ماه رمضان و فصل تابستان بود هنگام عصر بود كه به دهى مجاور  رسيديم خواستيم پياده شويم ديديم هيچكس نيست كه حتى براى دو دقيقه اسب ما را بگيرد و استراحتى كنيم اين چنين ده خالى بود، گفتند همه مردم ده به عنوان اينكه آخوند حكم جهاد داده به شهر رفته اند و يك نفر نيز در ده نمانده است. آرى مردمى كه مى ديدند آخوند در عين امكان هرگونه بهره گيرى از نعم دنيوى (شهد استغناء) و (گنج قناعت ) را بر جاه و مال و لذائذ مادى ترجيح داده است و آن همه نفوذ و قدرت دينى را جز در طريق اجراى احكام شرع و بسط عدل و داد و احقاق مظلومان به كار نمى گيرد از صميم قلب ياريش ‍ مى كردند.   


     خواب امام جمعه زنجان و سيدى كه به آخوند توهين كرده بود  -  حضرت آيت الله آقاى آقا ميرزا محمود حسينى امام جمعه زنجان اعلى الله مقامه الشريف مى فرموده است : شبى در خواب ديدم كه محشر كبر است و آخوند در كنار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قرار دارد و به امر رسول خدا دسته دسته از مردم زنجان را به سوى دوزخ مى برند، در اين بين سيدى از اهالى زنجان نمودار شد و آخوند مرحوم قبل از حضرت رسول به صدا در آمد و اين آيات را از سوره الحاقه قرائت كرد. مى فرمودند من بيدار شدم و تعجب كردم و پس از تحقيق معلوم شد كه بعد ازگرفتارى مرحوم آخوند اين شخص با دو نفر به ملاقات آن مرحوم رفته و در زندان به آن بزرگوار اهانت مى نمايد.


  نه چيزى نيست تو خر نيستى  -  داستان زير نمونه اى از كرامات حجة الاسلام ملاقربانعلى زنجانى و بيانگرخطر توهين به ساخت قدس فقه و فقهيان و بى احترامى به اخباراهلبيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم است. حجت الاسلام حاج شيخ ابراهيم انصارى زنجانى مرقوم داشته اند: مرحوم ابوالزوجه آيت الله حاج شيخ موسى زنجانى فرمودند: در بحبوحه جدال مشروطيت و استبداد يكى از بازاريهاى زنجان كه از مبلغين مهم مشروطه بود به حضور آخوند شرفياب مى شود و به طمع منحرف كردن فكر آن مرحوم سخنانى عرضه مى دارد، مرحوم آخوندمى فرمايد: فقه ما به من اجازه امضاى مشروطه را نمى دهد، آن مرد گويا با كلمه قبيح وتوهين آميزى به فقه يا احاديث مى كند كه به اصطلاح هتاكى بوده است ، اينجامرحوم آخوند با همان لهجه ساده ش به آن مرد خطاب توهين آميزى كرده مى فرمايد: بلند شو برو مردك ... (تشبيه به يكى از چارپايان ) فرد مزبور از منزل آخوند كه در بازار زنجان قرار داشت بيرون آمده به سمت مغازه اش حركت مى كند اما در طول راه متوجه مى شود ازجلوى هر مغازه اى اعم از دوست يا دشمن يا ناشناس كه مى گذرد همه او را با دست ....ببينيد.....اين اشاره توهين آميز در همان چند گام اول بدون مقدمه آنقدر تكرار مى شود كه مرد يقين مى كند كه قضيه عادى نيست و ماجرا با پرخاش شديد آخوند به وى ارتباط مستقيم دارد... لذا فورا به محضر آخوندبر مى گردد و از آنچه به ايشان گفته و جسارت كرده پوزش مى خواهدو استغفار مى كند، مرحوم آخوند با تبسم مى فرمايد: پسرم برگرد،نه مسئله اى نيست من معذرت مى خواهم كه تندى كردم چيزى نيست تو خر نيستى ، و او اين بار كه به بازار بر مى گردد ديگر هيچ اثرى از آن حرفها در ميان نمى بيند.


  پيش بينى هاى مرحوم آخوند راجع به مفاسد مشروطه  -  از جمله كرامات آشكار و مسلم مرحوم حجة الاسلام آخوند ملاقربانعلى زنجانى كه نقل آن به تواتر رسيده پيش بينى آن مرحوم نسبت به حوادث و فجايع بعد از مشروطه به ويژه عصر( رضا خان ) است تجاوزبيگانگان به خاك ميهن ، كشف حجاب بانوان خلع لباس ‍ روحانيان ،سيطره مظاهر فساد بر جامعه و سرنوشت بد بعضى از عاملان حبس و تبعيد از همه و همه حوادثى است كه آن مرحوم در همان اول مشروطه از وقوع آنها خبر داده است. مولف گويد: آقاى حجت الاسلام آقا سيد محمود حسينى امام جمعه زنجانى براى بنده نقل كردكه مرحوم آخوند آن پيشامدهائى كه بعد از مشروطه واقع شد همه را...قبل از وقوع خبر داده بود، و با مشروطه مخالف بود.  حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ فرج الله هيدجى گفته اند: درقضاياى مشروطه چند تن از اهل علم خدمت آخوند مى روند و عرض مى كنند آقا اين مشروطيت را ديگران امضا كرده اند چرا شما امضانمى كنيد؟ خوب شما هم امضا كنيد. ايشان روى به آنها كرده فرمودند:اگر امضا كنم آنوقت عمامه هايتان را بر مى دارندها. باز يك روز عده اى بازارى خدمت ايشان رفته و اظهار مى دارند چرا شمامشروطيت را امضا نمى كنيد؟ در پاسخشان فرمود: چادر زنهايتان را برمى دارند. آيت الله حاج سيد عز الدين حسينى مرقوم داشته اند اين داستان را كرارا ازمرحوم والد شنيده ام كه آخوند مى فرمود: دروغ مى گويند كه مى خواهيم اسلام را عملى نمائيم بلكه مى خواهند سرتان را  شابقابگذارند، ماتشگه خانه بسازند و روس و انگليس به ماستتان انگشت بزنند (كنايه از رواج فحشا و تسلط بيگانگان بر كشور)) مرحوم حاج رجبعلى از معنونين زنجان گويد در عصر مشروطه روزى آخوند در مسير رفتن به حمام به من گفت : حاجى من چيزى از عمرم باقى نمانده و زن و فرزندى ندارم ولى به خدا قسم زنانتان را ماتشقادرست خواهند كرد و شابقا بر سرتان خواهند گذاشت و... قديمى هاى زنجان وقتى ديدند رضاخان دستور كلاه شاپو را صادر كرد و مردم را به زور وادار كردند كه اين كلاه را بر سر گذارند، مى گفتند اين همان كلاهيست كه آخوند مى فرمود بر سرتان مى گذارند. بهرحال ايشان رامشروطيت بر آمده از ديگ پلوى سفارت انگليس مخالف بودند، نه باآزادى مردم چون خود مردى آزاده بودند و آزاده مانع آزادى نمى شود. آقاى دكتر سيد نور الدين مجتهدى كه داستان حاجى رجبعلى مشروطه خواه را با مرحوم آخوند نقل كرده است مى گويد حاج رجبعلى زنده ماند واين وقايع را ديد و من خود در ياد دارم كه در قضيه كشف حجاب رضاخانى او را نيز با عيالش به مجلس جشن فرماندارى زنجان دعوت كرده بودند.


  پاسخ نامه شهيد نورى از طرف مرحوم آخوند  -  مولف محترم كتاب سلطنت علم و دولت فقرمى گويد: مرحوم آيت الله حاج شيخ حسينن لنكرانى به اين بنده فرمودند: (در كشاكش ‍ شهيدحاج شيخ فضل الله نورى و آخوند ملاقربانعلى زنجانى با مشروطه چيان ) اين مطلب بين اطرافيان مخصوص شيخ شهيد مشهور بود كه بين شيخ فضل الله شهيد و مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى مكاتباتى اسرارآميز وجود دارد و بعد اين را خودم شنيدم كه مى گفتند: آخوند مرحوم به حاج شيخ نوشته است كه : (شيخ فضل الله تو را به دارمى زنند و مرا تبعيد به عتبات مى كنند و آنجا مى كشند) و تمام شواهدجلوى چشم من است. تاييد كلام مرحوم لنكرانى را با حكايتى از يادداشتهاى آقا عبدالعظيم اوحدى زنجانى بر مى گيريم . ايشان نوشته اند: بهار سال 1312 شمسى در قلعه حسن خان (واقع در جنوب غربى تهران ) مهمان مرحوم نور الله خان بودم در آنجا يكى از آقايان اهل علم به نام شيخ مرتضى حضور داشت كه آخوند مسن و بسيار باسواد و موقر و بزرگوار بود. در ضمن صحبتهاى علمى سخن به آخوند ملاقربانعلى و مشروطه و حاج شيخ ‌فضل الله نورى كشيده شد، ايشان گفتند، من از شاگردان مرحوم شيخ ‌فضل الله نورى بودم آن مرحوم سخت مخالف مشروطه بود يكى ازروزها كه شيخ مشغول درس ‍ گفتن بودند پستچى با چند نامه وارد شد، شيخ ‌گوئى حالت انتظارى داشت درس را قطع كرد از ميان نامه ها يكى را برداشت و گشود و مطالعه كرد و چهره اش تغيير كرد و قدرى مكث كرد دوباره نامه را خواند و بهه زير مسند گذاشت و برخاست و فرمود امروز درس بس است آنوقت به صحن حياط رفت و قليان خواست شاگردان با كمال آشفتگى خاطر پراكنده شدند، من و چند تن مانديم وگفتگويمان اين بود كه چرا شيخ متشتت شد و سخن به اينجا كشيد كه ازخواندن نامه تغيير حال پيدا كرد در صدد بر آمديم كه نامه را مطالعه كنيم آنوقت اين بحث پيش آمد كه بدون اجازه خواندن نامه صحيح است يا نه بالاخره چنين صلاح ديدم كه از قضيه مطلع شويم و با ترديد پاكت را اززير مسند شيخ در آورده به خواندن آن پرداختيم . نامه در اصل از مرحوم شيخ شهيد و خطاب به مرحوم آخوند ملاقربانعلى زنجانى بود.مضمون تقريبى آن چنين بود: بسم الله الرحمن الرحيم برادر معظم پس از تحيت و ثنا و سلام ، پيش آمد كذائى مشروطه عاقبت امر من و شما چه خواهد بود؟ امضاء فضل الله نوری و مرحوم ملاقربانعلى در حاشيه نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحيم برادرعزيز شما را مصلوب و مرا تبعيد خواهند كرد.

قربانعلى 


  مرحوم شهيد نورى در محضر رسول الله (ص)  -  و نيز مولف محترم كتاب سلطنت علم و دولت فقرمى نويسد: حضرت ثقة الاسلام آقاى شيخ حميد مومن دوست برايم شرح داد كه روزى آخوند ملا عباس در مقابل حجره من ايستاده و گفت :شخص سيدى در زنجان هميشه به شيخ فضل الله نورى بد مى گفتن تااينكه همان سيد شبى در خواب حضرت رسول اكرم را ديد كه آخوندملاقربانعلى مرحوم در كنارش ايستاده است و در اين حين كسى واردمى شود به حضرت عرض مى كند: شيخ فضل الله نورى تهرانى اجازه ورود مى خواهد، اجازه صادر مى شود و شيخ وارد مى گردد حضرت مى فرمايد: چرا دير آمدى ؟ شيخ دستمال از گردن رد مى كند و درحالى كه جاى طناب را نشان مى دهد عرض مى كند: يا رسول الله ببين امت تو در حق من چه جفا كردند، حضرت در جواب مى فرمايند صبر كن صبر كن كه اين امت در حق ما هم چنين ظلمها فراوان كردند و سيد پس ‍ ازآن ديگر به شيخ جسارت نكرد. 


كرامتى از مرحوم آخوند در سفر تبعيد به عراق  -  مرحوم مدير الدوله اصانلو از شخصيتهاى زنجان گفته است : از كسانى كه مامور تبعيد مرحوم آخوند ملاقربانعلى به عراق بودند شنيدم كه كناركجاوه سفره اى آويخته بود كه در طول راه از آن استفاده مى كرديم و هرموقع جهت صرف غذا سفره را پهن مى كرديم مرحوم آخوند مى فرمود:آقايان چه غذائى ميل دارند؟ بر طبق خواسته افراد غذاى مطلوب حاضر و آماده بود، اوايل امر ما توجه نمى كرديم كه چه كسى اين غذاها را آماده مى كند بعد از مفارقت از ايشان متوجه شديم كه اين امر ازكرامات و آثار وجودى آن مرحوم بوده است.


  داستان مرحوم آخوند و درويش  -  روزى درويشى به حضور آخوند شرفياب شد و مبلغى پول خواست ، جواب فرمود: پول كه به تو دادنى باشم مرا نيست درويش گفت : آخوند از تو بعيد است دروغ به اين بزرگى گفتن ، زيرا در زير تشك تو فلان ، مبلغ پول موجود است مى گوئى پولى ندارم ، آخوند فرمود: چرا از تو بعيد نيست كه فلان مبلغ پول در نزد خود دارى و باز از من پول مى طلبى ؟ درويش دستش را بوسيده بود و عرض كرده كه حقا راه كج نيامده ام. 


داستان مرد مجاهد و دستگيرى مرحوم آخوند ملا قربانعلى زنجانى از وى عبرت انگيزاست  -  حجت الاسلام و المسلمين آقاى ميرزا باقر رشاد (فرزند آيت الله آقا كاظم زنجانى ) كه همچون پدر بزرگوارش به حليه فضل و زهد آراسته است از يكى از مجاهدين (در راه مشروطه ) كه همراه يپرم به زنجان رفته بود داستان زير را به مرحوم رشاد چنين نقل مى كند: من در تهران سخت در فشار زندگى بودم و از روى ناچارى پنج تومان ازبقالى قرض گرفته و راهى تبريز شدم كه شنيده بودم آنجا سوار استخدام مى كنند پس از هفت روز از پياده روى در نزديكيهاى زنجان به قهوه خانه اى رسيدم كه نام آن را قهوه خانه ديزج مى گفتند پولم تمام شده بودو سخت خسته و گرسنه بودم در سكوى جلو قهوه خانه نشستم در اين اثنا اربابى با نوكرش از راه رسيد نوكر اسبها را نگهداشت و ارباب واردقهوه خانه شد قهوه چى جلو آمد سلام و تعظيم كرد ارباب گفت :گرسنه ام چه دارى ؟ هر چه دارى بياور، قهوه چى فورات يك سينى نان و دو بشقاب عسل و سر شير جلو ارباب نهاد و او نيز با اشتهاى تمام به خوردن آنها پرداخت و مابقى را هم نوكرش خورد سپس برخاست و سوارشد و رفت. ... من نيز كه با دريغ و حسرت ناظر آن صحنه بودم پس از رفع خستگى برخاسته پياده راه شهر را در پيش گرفته رفتم و هنگام عصر به زنجان رسيدم چون پولى در بساط نداشتم پرسان پرسان به مسجد سيد رفتم تا در آنجا بيتوته كرده و براى فردا كسى را پيدا كنم و از او كمك مادى بگيرم در مقابل يكى از حجرات مدرسه لميده بودم كه طلبه اى جوان ازحالم جويا شد ماوقع را به او گفتم و مخصوصا اظهار داشتم كه جوياى كسى هستم كه مخارج سفرم را به تبريز تامين كند، او گفت : گمان نمى كنم در اينجا چنين كسى را پيدا كنى مگر آنكه آخوند ملا قربانعلى درد ترا دوا بكند، سراغ آخوند را از او گرفتم طلبه مزبور تا دم درب خانه آخوند كه كهنه و فرسوده بود مرا راهنمائى كرد با مشاهده آن در وپيكر پيش خود انديشيدم كه از اين خانه خراب و در و پيكر از هم گسيخته مشكل به نظر مى رسد كه گره از مشكلم گشوده شود، بهرحال در راكوبيدم ، مردى كه معلوم بود ظاهرا خدمتكار خانه است در را باز كرد وپرسيد چه كارى دارى ؟ گفتم : مسافرى هستم گرسنه و پولى ندارم كه چيزى بخرم و جائى بخوابم ،خدمتكار گفت : آقا پس از غروب از بيرونى به اتاق خلوت مى رود فردا صبح بيا آقا را ملاقات كن ، مجاهد مى گفت : در حال مكالمه باخدمتكار بودم كه آقا از اندرون صدا كرد (مشهدى ... اسم نوكر) در را باز كن مهمان را بياور تو، خدمتكار مرا داخل منزل كرد آقا گفت : اين مسافرگرسنه است زود برايش غذا تهيه كن ، خدمتكار گفت : حالا چه غذائى مى توانم تهيه كنم مگر اينكه بروم ببينم بازار چه چيز به دست مى آيدمدتى نگذشت ديدم در مجمعه اى دو سه نان لواش بشقابى عسل و بشقابى سر شير گذاشته وارد شد ديدم عينا مثل نان و عسل و سر شير قهوه چى است كه براى ارباب آورد و من با حسرت بدان مى نگريستم. ... بارى شام را خوردم و در همان تالار خوابيدم صبح آقا بيرون آمد ماجرا را خدمتشان عرض كردم . آخوند گفت : نصيب تو در تهران است برگرد خداگشايشى در زندگى تو مى دهد سپس دست زير دو شكچه برده مشتى پول در آورد و به من داد و فرمود: اين پولها را نشمار انشاء الله تو را تاتهران خواهد رساند. من پول را گرفته دست آقا را بوسيدم و به دروازه تهران آمدم سوارگارى چاپارى شده تا تهران با كمال وسعت پول خرج كردم وارد تهران كه شدم در جيبم از آن پول چيزى نمانده بود چيزى نگذشت ديدم درتهران مجاهد استخدام مى كنند من رفته اسم نويسى كردم كه قرار بود به سركردگى يپرم عازم زنجان شويم به زنجان كه رفتيم شبى گفتند: محبوسى است كه فردا بايد به تهران شود و مرا هم جزو مامورين اين كار قراردادند هنگام صبح در شكه اى آوردند تا زندانى را سوار كنند. ديدم ياللعجب وى همان آخوندى است كه آن شب از من پذيرائى كرد و پول سفررا داد (و راهنمائى كرد) وقتى خواست سوار شود چون پير بود نتوانست بالا رود فى الفور من خم شدم آقا پايش را بر پشت من گذاشت وسوار شد همقطاران از اين حسن خدمت من به يك زندانى كه در نظر آنان مقصر شناخته مى شد در شگفت شدند من داستان خودم را براى آنان شرح دادم و كم كم كرامت نفس و علو شان وى بر ديگران مشهودگشت. 


آخوند ملا قربانعلى زنجانى به امام جمعه زنجان فرمود ديگر سرتان درد نخواهدگرفت  -  مرحوم آيت الله فقيد آقا ميرزا محمود حسينى امام جمعه زنجان نقل كردندشبى ديروقت با پدرم كه سخت مريض بودند به حضور حضرت حجت الاسلام آخوند ملا قربانعلى  شرفياب شديم ، مقصود ازشرفيابى آن بود كه از مرحوم عدالت الملك ، رئيس دادگسترى زنجان كه درخانه ما بست نشسته بود نزد آخوند شفاعت كنيم. ماجرا از اين قرار بود كه عدالت الملك از سوى مشروطه چيان رئيس ‍ عدليه زنجان شده بود، مرحوم حجت الاسلام كه بر پايه موازين مسلم شرعى تصدى منصب قضا را تنها شايسته فقيهان پارسا مى دانست و دخالت ديگران را در اين كار بيمورد و موجب ظلم و فساد مى انگاشت شديدا به مخالفت برخاست و از آنجا كه انبوه جمعيت چشم به فرمان وى داشتند عدالت الملك كه آخوند وى را (ظلميه چى ) مى خواند سخت برجان خويش ترسيد و شبانه براى حفظ جان خويش پناهنده خانه امام جمعه شد كه با آخوند رابطه صميمى داشت و مى توانست نزد آخوند ازوى شفاعت كند. بارى پدرم بعد از مقدمه چينى فراوان با ذكر اين مطلب كه عدالت الملك درخانه ديگر شما بست نشسته است . قضيه را به عرض آخوند رسانيد،آخوند دستشان را روى چشمشان نهاده گفتند آقاى امام جمعه هر چه كه بخواهيد به روى چشم ولى در باب آن ظلميه چى... . حرفى نزنيد پس از مدتى سكوت مجددا پدرم قضيه را به شكل ديگرى مطرح كرد و بازهمان جواب را شنيديم و اين امر چند بار تكرار شد. در اين اثنا خادم چاى شيرين آورد پدرم كسالتى مزمن داشت و به خاطر نگرانى از اينكه چاى بر كسالتش بيفزايد با اشاره از خادم معذرت خواست ، مرحوم آخوند حبه اى قند در چاى فرو برده به پدرم داد و فرمود: اين را ميل بفرمائيد انشاء الله بعد از اين ديگر سرتان درد نخواهد گرفت ، پدرم چاى را خورد و مجددا مطلب را تكرار كرد آخوند اين بار سكوت كرد و ما سكوت را حمل به رضا كرده راهى خانه شديم و عدالت الملك را همان شبانه روانه تهران كرديم . و فرداى آن روز اثرى از آن ناراحتى و كسالت پدرم باقى نبود و آن كسانى كه با مختصر ناپرهيزى شدت مى يافت بكلى رفع شد. 


حاج سيد ابوالفضل موسوى با يكدانه خرماى آخوند شفا يافت  -  مشابه اين جريان نيز در مورد آقاى حاج سيد ابوالفضل موسوى فاضلى زنجانى رخ داده است ، معظم له كه داماد بزرگ مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى و متولد 1326 قمرى هستند اظهار داشتند: من و اخوى كوچكترم آقا سيد ابوالحسن در كوچكى به شدت گرفتار بيمارى آبله مى شويم ، اخوى كوچكتر در اثر اين بيمارى فوت مى كند و خانواده ماپس از فوت وى براى نجات من دست به دامان آخوند مى زنند، ننه خانم (متعه مرحوم آخوند) يكدانه خرما از طرف آخوند آورده و به عنوان تبرك و شفا در دهان من مى گذارد، با خوردن آن چشمهايم باز شده و ازبيمارى نجات یافتم.  آقاى سيد ابوالفضل هم اينك به لطف الهى سالم و سر پا بوده و در سنين قريب 90 سال هستند. 


كيفر كسانى كه به مرحوم آخوند جسارت كردند  -  آيت الله حاج سيد عز الدين حسينى نوشته اند: در زنجان استقرار نموده و قولى است كه جملگى بر آن اتفاق دارند كه مخالفان و معاندان حجت الاسلام نوعا به عاقبتى درد ناك گرفتار شدند و با خفت و ذلت خاصى از دنيا رفتند. 


مردى كه مانند سگ عوعو مى كرد  -  مرحوم حاج معين زنجانى مرد بسيار محترمى بود يكى از بستگان ايشان فردى فحاش و ضد دين بود و در مجامع عمومى به حضرت حجت الاسلام هتاكى مى كرد، وى به بلائى دچار شد كه آقاى اكبر رضائى ازمعمرين و از موجهين شهر زنجان مى گويد: من شخصا شاهد بودم كه اوشبها تا سحر نمى خوابيد و مثل سگ عوعو مى كرد و ما كه همسايه ديوار به ديوارش بوديم شبها صداى او را مى شنيديم. اين شخص ماههاى رمضان سفره رنگين مى افكند و مردم بيچاره و فقير رااغوا مى كرد و با خود به منزل مى برد و به فقير مى گفت كدام يك از اين غذاها را دوست دارى آنگاه پس از يك ساعت معطلى به فقير مى گفت : بيابخور و اسافل اعضاى خود را نشان فقير مى داد مى گويند درآخر به روز سياه افتاد. 


كيفر سردار اسعد بختيارى  -  آقاى محمد مجيبى زنجانى (شاعر و نويسنده مقيم تهران ) مى گويد در قم حضور مرحوم آيت الله حاج سيد احمد زنجانى مشرف شدم پيرمردى موقر و محترمى نيز وارد شد پس از احوالپرسى و تعارفات رسمى سخن از حوادث عصر مشروطه و كشاكش آخوند ملاقربانعلى به ميان آمد، پيرمرد گفت : من از مجاهدين عصر مشروطه بودم و جزو كسانى بودم كه به اتفاق يفرم خان ارمنى و سردار اسعد سوم بختيارى خدمت مرحوم آخوند رسيدند يفرم خان با اينكه ارمنى بود با آقا به رسم ادب و احترام سخن مى گفت ولى سردار اسعد با درشتى و خشونت حرف مى زد، پس از آنكه سردار اسعد در بى نزاكتى جسارت بيشترى نشان داد آخوند نگاه تندى به وى افكنده و با غيظ به وى فرمود: ترا در حالى مى بينم كه در ميان كثافات خود غوطه ور هستى ، سردار نادان وخودخواه عصبانى شد و خواست به آقا حمله كند يفرم جلوى او را گرفت وگفت : برويم.... پس از گذشت سالها از اين واقعه روزگار، سردار اسعد مغرور را در چنگال بيرحم رضاخان گرفتار كرد، سردار را گرفته و در زندان مجرد و تاريكى محبوس ساختند تا اينكه شنيدم حال وى در زندان وخيم شده و درآستانه مرگ است ، به پاس سوابق ممتد دوستى و همرزمى در كسب مشروطيت سعى كردم ملاقاتى از وى بعمل آورم و با آنكه ممنوع الملاقات بود با تشبث به بعضى مقامات اجازه دادند به ملاقاتش بروم ، پس از ورود، اتاق تاريك و مرطوب و تنگ با پهناى يك متردر دو متر مشاهده كردم ديدم سردار با حال نزار در ميان رختخواب كثيف خفته و به علت ابتلا به اسهال جاى كثيف خود را كثيفتر كرده ، علاوه براين مامورين غلاظ و شداد زندان براى اذيت كردن بيشتر وى ، از اتاق يكمترى مذكور پنجره اى به حياط توالت عمومى زندان گشوده بودند كه بوى عفونت توالت كذائى آن عصر با بوى ناهنجار كثافات زندانى مريض تواما مجالى براى تنفس باقى نگذاشته بود، مشاهده اين منظره دفعتامرا به ياد كلام حجة الاسلام فقيد انداخت كه بيش از بيست سال پيش ‍ به سردار اسعد فرمود: ترا در حالى مى بينم كه در ميان كثافات خود غوطه ورهستى ،. من در آن موقع آن بزرگوار را شناختم اما دريغا آن حجة الاسلام واقعى و عالم ربانى بتمام معنى ديگر در ميان ما نيست ، افسوس كه او را نشناختم و از محضرش استفاده نكردم و با اينكه هيچگونه خلافى در باب ايشان مرتكب نشده ام ، فقط از جهت اينكه شاهداعمال زشت سردار اسعد بودم نزد وجدان خويش شرمنده بوده ومى ترسم كه روز باز پسين جمله  شامل حاكم باشد، نعوذ بالله من غضب الله 


كوشش و پشتكار حجة الاسلام آخوند ملا قربانعلى زنجانى درتحصيل علم -  از جديت و پشتكارى مرحوم ملا قربانعلى زنجانى در امر تحصيل در نجف اشرف داستانها گفته اند. داستانهاى شگفتى كه بجاست سر مشق همگان بويژه طلاب جوان كه آرزومند فتح قله ها هستند باشد. فاضل دانشور مرحوم محمد رضا روحانى كه سالها عمر خويش را به پژوهش و تحقيق در باب زندگى حجة الاسلام گذرانده مى نويسد: مى گويند اين عالم ربانى در تمام 24 ساعت از شبانه روز جز دو ساعت نمى خوابيده اند و خود آن فقيد سعيد مى فرمود: براى من ايام تعطيل مفهومى نداشت ... و در باره استراحتشان مى فرمودند: باديه يا ديگ منفذدارى را در حالى كه پيه سوزى زيرش قرار مى دادم و در مقابل خود قرار مى دادم ، و مدت خواب من اختصاص به دقايق يا ساعتى داشت كه آن ظرف گرم گردد و مرا از خواب بيدار سازد كه باز مطالعه ام آغاز شود. ايام تحصيل نجف روزهاى تحصيل را جائى نرفته و در مدرسه مى ماندم ، پيش ‍ از رسيدن روز تحصيل در طول هفته ضمن درس و بحثى كه داشتم مواظب طلاب بودم و دقت مى كردم كه آنان چه كتابى و كدام قسمت آن را درس ‍ مى گيرند؟ آنگاه روزهاى تعطيل همان قسمتها را بدقت مرور مى كردم تا اگر در روزهاى تحصيل اشكال يا سؤ الى از من شد در جواب عاجز نمانم. و اين تلاش و كوشش در حالى بود كه به نوشته مرحوم شيخ الاسلام زنجانى وضع آخوند از حيث معاش در نهايت سختى بود و تنها به وجه اندكى كه از سوى بستگان او مى رسيد اكتفا مى كرد. و خود آن مرحوم مى فرمودند: در غربت ساليان درازى در نهايت تنگدستى تحصيل مى كردم و از خيلى چيزها محروم بودم ، شبى در ايام زمستان مشغول مطالعه بودم كه ديدم از طبقه دوم مدرسه پوست هندوانه اى توسط برخى از طلاب به صحن مدرسه پرتاب مى شود و بوى هندوانه در حجره مى پيچيد وى يك قطعه كوچك از پوست هندوانه را برداشته مى شويد و به دندان مى كشد تا به نفس خود پاسخ گفته باشد. با اين همه رنج فقر و بى چيزى قادر نبود كمترين خللى در عزم استوار وى كه پيمودن راه دشوار اجتهاد بود بيفكند. آن مرحوم همانگونه كه در تحصيل علم گرم و پركار بوده در تزكيه نفس و روح و سلوك معنوى نيز كوشش بسيار داشت. اصولا دقت در زندگى حجة الاسلام نشان مى دهد كه وى در هر جبهه اى از جبهات نظرى و عملى كه وارد مى شده تلاش و پشتكارى شگرف همراه با شهامت و شجاعتى شگفت از خود نشان مى داد. فى المثل در عصر پر آشوب مشروطه كه به تعبير شيخ شهيد، كودكان را جوان و جوانان را پير مى ساخت ، از انجام تكليف شرعى كه حكم استقبال از مرگ را داشت ، باز نايستاد و شهر زنجان و حومه شاهد مبارزات سخت آن فقيه استوار و دور انديش بود به يمن همين همت بود كه منطقه حساس ‍ زنجان را در كشاكش سخت مشروطه دست كم تا سقوط پايتخت از رخنه آنچه كه به زيان اسلام و ايران مى انگاشت حفظ كرد. در باب لزوم جديت طلاب به تحصيل علوم تا مقام عالى اجتهاد و ضرورت يارى ديگران به آنان در رساله علميه خود فرموده اند: بدان كه اجتهاد در اين زمان ظاهرا واجب عينى شده به جهت اينكه اينقدر مجتهد نيست در اين زمان كه كفايت مردم كند.... پس اكثر طلاب كه در خودشان صلاحيت استعداد را مى دانند لازم است كه مساجد در تحصيل ننمايند و بلكه بر ديگران از غير مشتغلين هم لازم است كه اعانت آنها نمايند در تحصيل علم كه آنها هستند حافظ دين و مروج شريعت. .... 


http://www.ghadeer.org/hekayat/mardan                                                                                            

مهاجرین قفقازی و اشتباه یوسف استالین


اشتباه عجیب استالین

 


درتحول نا خواسته سریع جامعه ایران!!

 

یاد مانده ها


مقال پیش رو مربوط به (هاشم حکیمی) با عنایت به اقامت و ساکن شدن شماری از این مهاجرین ایرانی تبار بادکوبه ای رانده شده از روسیه در زنجان (در عصرپهلوی اول و دوم) که ردی از انها در تاریخ معاصر منطقه بجای مانده و....و این ایام که مصادف با جنگ جهانگیر دوم و حوادث و وقایع حزب توده و فرقه دمکرات اذربایجان و زنجان است و ولایت خمسه از ترکشهای ان روزگار نامناسب بمانند دیگر ایالات و ولایات در امان نماند، برای بازدیدکنندگان پست می شود.

فرج اله داودی



دربین سالهای 1310 تا شاید 1315 بدستور استالین کلیه ایرانیان مقیم قفقازیه از مسلمان و ارمنی که نمیخواستند تبعه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بشوند بطرف ایران کوچ داده شدند.

 

این عده که همگی صاحب کسب و کار و دانش نوین آنروزی بودند یکباره جامعه عقب افتاده میراث دو صده حکومت قاجاریه را دگرگون ساختند. استالین دربین آنان عوامل دستگاه امنیتی و جاسوسی شوروی را که بعد ها بنام " کا.ج. ب " خوانده شد جازده بود که فورا توسط همان مهاجرین" نامی که در ایران به این کوچ دادگان، داده شده بود" شناخته شده و بازداشت گردیدند. امکان دارد که چند نفری نا شناخته ماندند تاشهریور ماه 1320 که ایران توسط نیروهای انگلستان در جنوب و نیروهای شوروی درشمال به بهانه وجود چند تبعه آلمان نازی اشغال شد . درحالی که منظور اصلی از اشغال ایران رساندن اسلحه و مهمات با سوء استفاده از راه آهن سرتاسری شمال به جنوب ایران بود! وسپس  قائله آذربایجان پیش آمد که یکباره این افراد تاشناخته اونیفورم افسران شوروی را بر تن کرند و به ارتش شوروی پیوستند ودستشان رو شد. شاید غلام یحیی دانشیان، از سران فرقه دموکرات آذربایجان به سرگردگی پیشه وری ،از جمله آنان بودند.

 

درابتدا رضاشاه مخالف ورود مهاجرین به ایران بود ولی ناگزیر شد تا آنان را بپذیرد. و سپس بنابر توصیه دولتمردان مترصد پیشرفت و ترقی که میدانستند این مهاجرین چه تحفه گران بهائی هستند، رضاشاه دستور داد تا به آنان کمک مالی بشود تا بتوانند کسب و کار و دانش خود را در ایران بکار گیرند. و بدین صورت ، من شاهد پیشرفت سریع اجتماعی و اقتصادی و صنعتی میهنم بودم.

 

من به دبستان ادیب در محله عربها در تهران که در نزدیکی میدان توپخانه (بعدها میدان سپه) و در ضلع جنوبی خیابان چراغ برق واقع بود میرفتم و شاهد بودم که هر از چندگاه کارگاه تازه ای دراین خیابان باز میشود با ماشین های عجیب و غریب که عبارت بود از تراش فلزات و قالب فلز گیری و ریحته گری قطعات ماشین ها و تعمیر وسائل صنعتی واتومبیل  و غیره که در ایران آنروز سابقه نداشت.

 

و از طرفی در خیابان لاله زار مغازه های تازه بازشد که ازجمله مغازه بزرگ (گراند مگزین) پیرایش بود که مانند مغازه های بزرگ اروپائی درطبقه دوم ساختمانی در میانه لاله زار واقع و دارای انواع و اقسام البسه آماده مردانه و زنانه و سایر لوازم از جمله کلاه شاپو و کفش وکیف و کراوات و لوازم آرایش و غیره بود. بازشدن این مغازه بحدی برای عامه جالب بود که همیشه پر از مشتری بود که هریک نخست برای کنجکاوی به پیرایش میآمدند و سپس چیزی هم میخریدند. وقتی رضا شاه کلاه پهلوی را که چندی پیش خودش جایگرین کلاه های عجیب و غریب  و متعدد، از جمله کلاه پاخپاخی و فینه قرمز مصری و دستاری مانند عمامه آخوندان بسر داشتند ، شاید با نشات از کلاه افسران پلیس قرانسه که هنوز هم مورد استفاده  آنان است، به کلاه فرنگی "شاپو" تغییر داد و گفت" دم قبایتان (سرداری ) را بریدم تا کت و شلوار به تن داشته باشید و اکنون هم کلاهتان را فرنگی میکنم تا در کنار بیگانگان احساس حقارت نکنید" تنها مغازه بزرگ پیرایش کلاه فرنگی " شاپو " داشت که مورد هجوم مردان واقع شد!!

 

 کمی بالاتر درطرف مقابل پاساژی بنام " رزاق منش" بازشد . در این پاساژهم مهاجرین مغازه های تازه و جالب از هرنوع باز کرده بودند، از جمله دوبرادر که در ابتدای پاساژ، کفاشی بنام " راغب" گشوده بودند که برای نخستین بار کفش دوزی به سبک اروپائی در ایران رواج یافت و ما از شر کفشهای تنگ و ترش و میخ چه زای بازار کفاشها رها شدیم.

 

کمی بالاتر سر چهار راه اسلامبول نخستین سینما بنام" مایاک" بازشد و در طرف مقابل سینما مغازه قهوه و شکلات فروشی بنام "آی بتا" گشوده شد که یکباره به محل ملاقات دولتمردان آنروزی مبدل گشت. جالب اینکه صاحب و گرداننده "آی بتا" یک بانوی ارمنی بود که شکلات سازی را در ایران پایه گذارد. بخوبی یادم هست که من همراه پدرم مرتبا به "آی بتا" سرمیزدیم ومن شکلاتی که روکش برشی از پوست پرتغال داشت بسیار دوست داشتم ولی پدرم قهوه می نوشید و بادوستانش گپ میزد. درست همجوار مغازه "آی بتا" مغازه کفاشی ارمنی دیگری بنام "وارطان" تاسیس شده بود. در انتهای مغازه یک طبقه زده شده بود که چهار پنج نفر کارگردر آنجا کفش میدوختند. جلوی این طبقه نرده کشی شده و در وسط نرده ها یک آئینه مستطیل دراز بطول دومتر و عرض پنجاه سانتیمتر نصب بود . در دوطرف این آئینه همیشه دو لنگه نیم چکمه سیاه رنگ آویزان بود. روزی دل بدریا زده از وارطان پرسیدم این نیم چکمه ها چه صیغه ایست؟ او گفت:

" اینها برای رضا شاه است با پاشنه بسیار کوتاه و آماده. بمحض اینکه از دربار این یک جفت خواسته شود فوری یک جفت دیگر را آماده میکنیم"!! آنطرف خیابان جنب سینما مایاک یک شیرینی فروشی به سبک اروپائی گشوده شد که من عاشق نان شیرینی ناپلئونی آن بودم. ازجمله شیرینی های تازه نانی بود بنام"سوخاری" که عبارت بود از یک برش نان سفید فرنگی بسیار سبک و کمی شیرین. با این ترتیب شیرینی پزی در ایران بسبک اروپائی رواج یافت. بیاد دارم که غروبها حوالی ساعت بین پنج و شش پس از نیمروز یک بانوی ارمنی کمی چاق و چله وتقریبا مسن، از لاله زار میامد بالا و مرتبا فریاد میزد " پیراچکی، پیراچکی" اوسبد نسبتا بزرگی را روی سر داشت که روکشی هم محتویات سبد را میپوشاند. اما پیراچکی گویا نان فرانسوی بود که داخلش با خیار شور و سوسیسون و سبزیجات پر وپخته شده وهنوز کمی گرم بود. پیاله زنان اطراف با خرید پیراچکی سبد او را خالی میکردند ولی من که یک پسر بچه ده یازده ساله بودم هرگز پیراچکی نخریدم و نخوردم و نمیدانم که پیراچکی واقعا چه بود و چه مزه ای داشت  که پیاله زنان برایش سرو دست می شکستند! اواسط خیابان اسلامبول درباغی بسیار مصفا ومفرح هتل رستواران با محل رقص بنام "کنتینانتال" بازشد که بیشتر جای ملاقات جوانان از دختر و پسر بود. در اوایل خیابان نادری کمی بالاتر ازدیوار سفارت دولت فخیمه، درطرف راست خیابان، هتل رستوران و شیرینی قروشی نادری بازشد که خوراکهای روسی مانند، سالاد اولویه، بیف استروگونف ، آنتروکت ، شاتوبریان و از این قبیل داشت به اضافه دسته موسیقی فرنگی جاز با محل رقص فرنگی. شک نیست که بدانید من و امثال من از مشتریان همیشگی هتل نادری بودیم. شنیده ام که این هتل نادری هنوز پابرجا است وجزئی از آثار باستانی درتهران شناخته شده است.

 

برگردیم به خیابان لاله زار شمالی یا "لاله زار نوا". در این خیابان مغازه های لباس دوزی مردانه و زنانه با پیاله فروشی های ارمنی که انواع کالباس و سوسیون وژامبون و گوشت خوک را برای تهرانی ها هدیه آوردند درکنار هم راه افتاده بود. چیزی که قبلا سابقه نداشت بویژه اینکه نوشیدن نوشابه های الکلی و خوردن گوشت خوک در مذهب اسلام حرام است!!

 

اگر سری بخیابان سپه بعد از نقاره خانه میزدیم مغازه های قروش ابزار و آلات صنعتی وقفل و بست و لولا های فرنگی را میدیدیم کسبی که قبلا وجود نداشت.

 

درضمن تحول بزرگی درصنایع دستی هم پدیدارشد از قبیل وسایل خانگی حصیر و نی باف وبوریا ،مانند صندلی، ظروف جای میوه و انواع سبدها و تولیدساخته های بافته شده چوبی.

 

برخی از این مهاجرین بازرگان بودند و با بازرگانان و صاحبان صنایع اروپا ، بویژه آلمان ،معامله داشتند که شناخته شده بودند. هنگامیکه به ایران کوچ داده شدند همان روابط پیشین را دنبال کردند یکباره نحوه کسب و بازرگانی با خارج از ایران متحول گردید و ما شاهد پیشرفت همه روزه میهن بودیم. از جمله این افراد فردی بنام حبیب ثابت  بعد ها " ثابت پاسال" بود که نخستین ابزار و ماشینها و اره برقی را به ایران آورد و برای دبستانها و دبیرستانها میز و نیمکت میساخت که دانش آموزان از روی حصیر و گلیم و زیلو به روی نیمکتی صعودکردند که میزی هم در جلو داشت. همین شخص بعد ها نخستین ایستگاه تلویزیون را درتهران تاسیس کرد هنگامیکه برخی از کشور های اروپائی از جمله نروژهنوز تلویزیون نداشتند.

"دراین باره رجوع کنید به آلماناک رادیو تلویزیون جهان چاپ دانمارک."

 

وبدین ترتیب بود که استالین ناخواسته به شکوفائی صنایع کمک کرد چه ایرانیان باهوش و زرنگ و بویژه مقلد خیلی زود کارهای مهاجرین را فراگرفتند و به شتاب شکوفائی صنعتی میهن ما افزودند بطوریکه بعدها ما درزمره صادر کنندگان وسائل خانگی صنعتی وحتی خوروهای مختلف به کشورهای همجوار و دورترقرارگرفتیم.

 

این کارهائی بود که من مقیم تهران شخصا شاهد بودم و تردید ندارم که در سایر استانهای میهن ما هم یک چنین جهشی رخ داده است که من از آن بیخبرم، لذا از خوانندگان استدعا دارم اگر مطالب تکمیلی بیاد دارند به این نوشته بیفزایند. و هم چنین پیشنهاد میکنم که محققین و تاریخ نویسان ایران درباره اثار مثبت یا منفی ورود این مهاجرین  به ایران، تحقیقی عمیق تر کنند که سزاوار است!

 

 منبع: http://hakimi.50webs.com/memoirs/phh014.htm



بررسی موقوفات مساجد زنجان



وقف احسان ماندگار

 

 

 

مقدمه

 

.....در این راستا (اهمیت وقف) ایجاد مراکز علمی و مدارس علوم دینی، بیمارستانها، احداث مساجد و تکایا، کتابخانه‌ها، آب‌انبارها، کاروانسراها، پل‌ها و بسیاری از موارد عام‌المنفعه‌ی دیگر نشانگر توجه عمیق مسلمین به وقف و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی حکومتهای اسلامی است......مقاله حاضر نگرشی بر فعالیت اجتماعی در چگونگی تأسیس و اداره امور مساجد قدیمی در شهر زنجان دارد و با بررسی تاریخچه مساجد قدیمی بانیان ایجاد این مراکز و میزان موقوفات آنها، وضعیت گذشته و حال این اماکن را مورد بررسی قرار می‌دهد. (به دلیل محدودیت کلام تنها به ذکر چند مسجد قدیمی اکتفا می‌شود.) لازم به ذکر است که بیشتر مطالب این مقاله به صورت تحقیقات میدانی از طریق مصاحبه و جمع‌آوری اطلاعات از متولیان، اندیشمندان و افراد آگاه انجام گرفته است.


تعریف وقف و اهداف واقفان


وقف در لغت به معنای ایستادن و اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن است و در اصطلاح حقوقی به معنی حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین می‌کند است. یا آنچه که کسی از ثروت خود جدا کند که در کارهای عام‌المنفعه از آن استفاده کند . همچنین عقدی است که به موجب آن مالک عین مال معینی از اموال خود را از نقل و انتقال مصون کردن، منافع آن در اختیار شخص یا اشخاص یا مصرف معین می‌گذارد.


در اسلام مقوله‌ی وقف ارزش والایی داشته و از اعمال نیک و پسندیده‌ای است که مسلمانان در عمل به آن توصیه‌ی فراوان شده‌اند. از نظر جهان‌بینی اسلامی وقف عامل تعدیل ثروت و مهمترین منبع اقتصادی تأمین حوائج دینی و ایجاد برابری اجتماعی بین مسلمانان می‌باشد. فرد مسلمان با تکیه بر اصل معاد می‌داند اعمال او در این جهان دارای پاداش و کیفر اخروی است، لذا برای اینکه زاد و توشه‌ی آخرتی فراهم نموده و هم نام نیکی از خود به یادگار بگذارد اقدام به وقف اموال منقول و غیرمنقول خود در راه خدا می‌نماید، از سوی دیگر فطرت انسانها گرایش رسیدن به کمال و جاودانگی دارد؛ پس سعی در انجام اعمالی می‌نماید که منجر به ماندگاری نام و یادش گردد. نوع ‌دوستی و همدردی با دیگران از ارزشهای دین مبین اسلام می‌باشد و فرد مسلمان نباید از دیگران غافل گشته و لازم است به حکم فطرت و دین سعی در کاهش آلام دردمندان بنماید. وقف نمودن بخشی از اموال و دارایی‌ها راهی در جهت رسیدن به این اهداف است.


اولین واقف در اسلام پیامبر گرامی بودند که مسلمانان با استناد به سیره‌ی آن بزرگوار در طول تاریخ این سنت حسنه را تداوم بخشیده‌اند. بنا به گفته عبدالله بخاری در صحیح بخاری اولین وقف را پیامبر در اسلام نموده به این صورت که زمینی را وقف صدقه برای در راه ماندگان نموده است .


عمل حسنه‌ وقف با تأثیرپذیری از ایدئولوژی اسلام و اعتقاد به اصول دین از نسلی به نسل دیگر منتقل و در طول تاریخ بر شمار واقفان خیراندیش و موقوفات افزوده گشته، از آنجایی که در طول زمان‌های پیشین حاکمانی ظالم بر مسند حکومت مناطق مختلف ایران تکیه زده‌اند و حقوق افراد در معرض خطر چپاول بوده، وقف املاک از جانب صاحبان اموال راه مناسبی برای امنیت دارایی‌های آنان محسوب می‌شده است.


در دوره‌هایی از تاریخ، افراد خیری به حکمرانی رسیده‌اند که خود مروج فرهنگ وقف بوده و برای کمک به آبادانی ایران موقوفاتی را در مناطق تحت فرمانروایی خویش برای امور عام‌المنفعه و خیریه وقف نموده‌اند (اگرچه بعضی از قرائن شاهد آن است که این فرمانروایان بیشتر به سبب جلب دوستی و محبوبیت نزد مردم و توجیه حکومت خودشان اقدام به این عمل نموده‌اند) در هر حال این عوامل موجبات رواج فرهنگ وقف خصوصاً در دوران قاجاریه محسوب می‌گردند. به طور کلی نقش موقوفات در ایجاد اعتدال ثروت و جلوگیری از احتکار اموال و اختلافات فاحش طبقاتی در جامعه اسلامی دارای اهمیت خاصی بوده است.


وضعیت مساجد زنجان در طول تاریخ


منطقه‌ی زنجان در طول تاریخ بارها مورد هجوم بیگانگان و ویرانگری‌های ناشی از مسائل داخلی بود. لذا ابنیه‌ی باارزش این شهر مانند مساجد و مدارس و بسیاری از اماکن دیگر همراه با سکنه‌ی شهر نابود گشته‌اند از آن جمله می‌توان به هجوم مغول، حمله تیمور لنگ، فتنه‌ی بابیه، مسائل مشروطیت و حضور توده‌ای‌ها و ... اشاره نمود. به همین دلیل در شهر زنجان از مدارس و مساجد بسیار قدیمی اثری نیست و شهر ظاهراً بعد از دوران صفویه بازسازی شده است و یا مدارس و مساجدی بوده که در اثر ناملایمات روزگار کاملاً تخریب گشته است، بنا به گفته‌ای تنها مسجد بازمانده از گذشته، مسجد میرزایی قدیم در بازار پایین می‌باشد که به روایتی قدمتش به دوره‌ی سلجوقیان می‌رسد و دارای پنج محراب برای فرقه‌های مختلف اهل سنت بوده، در دوره‌ی قاجاریه شهر بازسازی شده و در آن مساجد و مدارس و بناهای نسبتاً جدیدتری ساخته شده است.


از مساجد قدیمی دوره‌ی قاجاریه می‌توان به مسجد جامع اشاره نمود که در دوره‌ی فتحعلی شاه قاجار توسط فرزند او عبدالله میرزا در زنجان ساخته شده و امروز به عنوان مسجد جامع نقش مهمی در جوار بازار قدیمی شهر از دیدگاه علمی و دینی دارد.


مسجد و مدرسه چهل ستون در داخل بازار بالا یکی دیگر از مساجد قدیمی شهر بوده که توسط مرحوم آخوند ملاعلی قارپوز آبادی معروف به فاضل قزوینی در حدود صد و چهل سال قبل بنا گردیده که در گذشته و امروز منشأ برکات و خیرات و مرکز تربیت علما و ترویج اسلام بوده است.


مسجد و مدرسه علمیه نصرالله خان (در کوجه حاج محمد علی شالچی سابق) که در عهد فتحعلی شاه قاجار، توسط ثروتمند متنفذ و معروفی به نام نصرالله خان (افشار) فرزند جوره خان  ساخته شده و امروزه پس از بازسازی تغییراتی کلی یافته و حوزه‌ی علمیه امام صادق(علیه السلام) در این مکان تأسیس شده است.


مسجد و مدرسه ولیعصر(عج الله تعالی فرجه) (مسجد ملا - چوقورمچید) که توسط ملامحمدعلی معروف به باب ساخته شده و پایگاه بابیان در وقایع دوران ناصرالدین شاه بوده است.
.... (مسجد وليعصر (عج) در راسته صندوق‌سازان (یوخاری بازار) و در بافت قديمي شهر زنجان واقع شده است. اين مسجد توسط حاجي پير ولي ساخته شده و فردي به نام ملا محمدعلي حجت زنجاني معروف به بابي آن را تعمير كرده و پیش نمازانجا بوده است. بناي اوليه اين مسجد در دوره‌ زنديه ساخته شده و در دوره‌ ناصرالدين شاه قاجار اين مسجد در اختيار ملا محمدعلي حجت زنجاني قرار گرفته است و به همين علت اين مسجد در ميان مردم به مسجد بابيها معروف است. در آستانه انقلاب اسلامی، مدیریت و امامت آن با مرحوم حاج سید هاشم موسوی بود و در قضایای انقلاب بزرگترین مرکز انقلابی و دینی در زنجان محسوب می شد . با در گذشت مرحوم موسوی، اداره آن به شورای مدیریت حوزه علمیه زنجان محول گردید . حجره های آن در دو طبقه با معماری خاصی ساخته شده است و کف مسجد آن بسیار پایین تر از حیاط مدرسه است. این مسجد که به سال 1347 هجری شمسی توسط حاج ابوالفضل زنجانی تعمیر و مرمت گشته بود، مجددا بعد از انقلاب اسلامی و در سالهای اخیر مورد بازسازی قرار گرفته است) . مسجد و مدرسه سیدفتح‌الله که در نزدیکی مرکز شهر و در دوران قاجار ساخته شده است. مسجد و مدرسه خانم(فخرالدوله) در مرکز شهر که توسط یکی از بازماندگان خاندان ذوالفقاری(جمیله خانم) ساخته شده، مسجد و مدرسه اسحاق میرزا در خیابان طالقانی (محله سرچشمه زنجان) که با همت یکی از فرزندان عبدالله میرزا ساخته شده، مسجد و مدرسه میرزایی بالا و پایین (در بازار سرپوشیده پایین -  در راسته خیاطان زنجان) که توسط حاج میرزا ابوالقاسم مجتهد بنا گردیده است. (به روایتی مورد بازسازی قرارگرفته است) مسجد مهدی خان(مهدیه در محله قدیمی مهدیخان سینیقی) که توسط یکی از سرداران دوره‌ی ناصرالدین شاه در محله‌ی معروف به مهدی خان سنقی ساخته شده که در ابتدا به صورت تکیه بوده ولی بعد از بازسازی و تعمیرات کلی (ایجاد محراب) به صورت مسجد درآمده است. از مساجد دوره‌ی قاجار مساجد صنفی است که متعلق به اصناف مختلف بوده مانند: مسجد آهنگران و مسجد مسگران بالا و پایین مسجد دباغها مسجد یری‌بالا و پایین که توسط مسگران حوزه‌ی بازار بالا و پایین احداث شده است و بسیاری دیگر از مساجد دیگر که در عهد قاجار و بعد ساخته شده و امروزه محل ارجاع امورات دینی و فرهنگی مردم است.


بیشتر بناهای تاریخی شهر زنجان از جمله مساجد متعلق به دوره قاجار می‌باشد زیرا پس از حمله‌ی تیمور لنگ شهر ویران گشته در دوره‌ی صفویه ساخت و ساز چندانی نداشته و تنها یادگار آن زمان کاروانسرای سنگی (داش کروانسرا) مربوط به عهد شاه عباس دوم است و در دوره‌ی افشاریه نیز تحولات چندانی در شهر پدید نیامده در عهد زندیه هم به دلیل رقابت ایل افشار با زندیه توسعه‌ای در شهر دیده نمی‌شود . تنها در عهد قاجار به دلیل جنگ‌های ایران و روس و واقع شدن زنجان در مسیر رفت و آمدهای مکرر پایتخت‌نشینان و هم‌جواری با تبریز (ولیعهد نشین) و عبور کاروان‌های تجاری و سیاسی، نظامی از این منطقه، استقرار خاندان‌های بانفوذی مانند ذوالفقاری‌ها و حاکمان قدرتمندی مانند عبدالله میرزا رشد و توسعه یافته و در آن مساجد و مدارس و پل‌ها، حمام‌ها، قنوات و بناهای دیگر ساخته شده که بیشترین اماکن به صورت وقفی ساخته شده و برای اداره‌ی آن موقوفاتی نیز ضمیمه گردیده است. در اینجا به ذکر چند نمونه می‌پردازیم:


بررسی تاریخچه‌ی مسجد و مدرسه شاهی (جامع) زنجان


مسجد و مدرسه شاهی معروف به مسجد سید (جامع) یکی از بناهای باارزش و تاریخی شهر زنجان می‌باشد. این مسجد توسط عبدالله میرزا فرزند یازدهم فتحعلی شاه قاجار به سال 1242(قرن سیزدهم هـ . ق) در دوران پایانی حکومت او در زنجان ساخته شده است.
 
محدوده جغرافیایی


این مسجد از سمت غرب به بازار قیصریه و از سمت شرق به کوچه معروف به کوچه سید و از شمال به خیابان امام و میدان قدیمی سبزه‌میدان محدود می‌گردد. (قبل از احداث خیابان امام سردرب این مسجد به فضای بازی که در مقابل دارالحکومه شهر و به عنوان میدان اصلی شهر مطرح بوده، قرار داشته است) از سمت جنوب هم به مجموعه تاریخی بازار زنجان محدود می‌گردد. این مسجد دارای 24 اطاق می‌باشد که از این تعداد 10 اطاق سالم و بدون نیاز به تعمیرات می‌باشد و در آن تعداد 15 طلبه مشغول تحصیل می‌باشند.


ساختمان مسجد بر اساس پلان مساجد چهار ایوانی ساخته شده و بر طبق معمول ایوان ورودی مقابل شاه‌نشین گنبددار قرار داده شده است. این مسجد گنبدی عالی و بزرگ از نوع گنبدهای دوجداره دارد که پلان مدور گنبد بدون گوشواره و عرقچین به روی پلان چهارضلعی نشسته و 5/20 متر ارتفاع دارد و 80/11 متر قطر دهانه آن است و به کاشی فیروزه‌ای مزین می‌باشد. صحن مرکزی شامل حجرات طلاب علوم دینی با قرینه‌سازی زیبایی ساخته شده است. در طرفین شاه‌نشین گنبددار شبستان‌های زنانه و مردانه به طور قرینه قرار دارد. در صحن شرقی و غربی صحن مرکزی به طور قرینه 16 حجره و در قسمت شمالی 6 حجره و هر حجره از دو قسمت ایوان و حجره تشکیل شده و 21 متر فضای قابل استفاده دارد. این مجموعه از کاشی‌کاری دوران قاجار مزین شده است .


در ایوان جنوبی کتیبه مطولی وجود دارد با خط ثلث خطی که متن آن خطبه‌ای است که با نام فتحعلی شاه شروع و به نام عبدالله میرزا خاتمه یافته است.این مجموعه حوضخانه و وضوخانه دارد. چون در دوره قاجار با مصالح کم‌دوام خشت و گل ساخته شده، در سال‌های اخیر قسمت اعظم کاشی‌های آن ریخته و هم‌اکنون این قسمت‌ها در حال تعمیر است.

 

بررسی تاریخی مسجد و مدرسه جامع


آقای ابوالفضل شکوری در خصوص این مسجد و مدرسه می‌نویسد:
«... نخستین مسجد و مدرسه بزرگ در زنجان توسط پسر فتحعلی شاه به نام عبدالله میرزا (دارا) احداث شد که در آن زمان حاکم زنجان و خمسه بود. این مدرسه و مسجد که در بازار قیصریه و سبزه‌میدان کنونی قرار دارد در آن زمان مسجد و مدرسه شاهی یا سلطانی خوانده می‌شد و در تاریخ به نام مسجد دارا ثبت شده است. بعدها به دلیل اینکه اداره آن به دست یکی از علمای معروف زنجان به نام سیدمحمد طارمی سردانی افتاده، به مسجد و مدرسه سید (امام جمعه) شهرت یافته است.(نکته:  اين مسجد را در كتب و اسناد تاريخي بنام سازنده آن مسجد دارا يا
مسجد عبدا... ميرزا مي نامند .همچنين در وقفنامه اين مسجد كه در سنه ..... تنظيم گرديده از اين مسجد به نام مسجد جمعه ذكر شده است،مسجد جامع را مسجد سيد نيز مي گويند. علت اين نامگذاري به اين دليل بوده كه امام جماعت و توليت مسجد و مدرسه علميه آن از سوي عبدا... ميرزا به سيد محمد مجتهد كه از مراجع به نام عصر خود در ناحيه خمسه بوده واگذار مي شود. همچنين در مكاتبات ديواني و اداري مسجد جامع را مسجد سلطاني نيز مي گفتند.) این مدرسه حجرات زیادی برای سکونت طلاب دارد. مسجد و مدرسه دارا به دلیل از دست دادن سلسله نظار از نسل عبدالله میرزا بارها مورد نزاع بوده است. بارها تحت مدیریت افراد مختلف بوده، از جمله مرحوم ملا قربانعلی زنجانی که تولیت شرعی را بر عهده گرفته‌اند و هم‌چنین مدتی تحت اداره حاکم قاجاری افتاده و او با مباشرت فردی به نام آقا میربهاالدین آنجا را اداره می‌کرده است. زمانی نیز مرحوم آقا ضیاءالدین نایب صدر خواسته تولیت را در دست گیرد ولی مرحوم قربانعلی زنجانی با تأیید صحت تصدی اعقاب سیدمحمد طارمی از اقدام او جلوگیری نموده است.»

معرفی عبدالله میرزا مؤسس مسجد و مدرسه شاهی


شاهزاده عبدالله میرزا پسر یازدهم فتحعلی شاه قاجار است. در خصوص تاریخ ولادت او در ناسخ التواریخ آمده است:
«... پسر یازدهم فتحعلی شاه، شاهزاده عبدالله میرزا است که دارا تخلص فرمودی، جمله بیست و چهارم جمادی‌الاولی سال یک هزار و دویست و یازده هجری متولد شد...» .


مادر عبدالله میرزا سادات بوده که ام‌کلثوم نام داشته است. شاهزاده عبدالله میرزا پس از رسیدن به سن رشد و پایان تحصیلات مقدماتی و کسب کمالات شایسته شاهزادگان در سال 1224 ق به حکومت زنجان منسوب شده در این خصوص در ناسخ‌التواریخ آمده است:
«... در سنه یک‌هزار و دویست و چهار هجری روز سه‌شنبه چهارم صفر، سه دقیقه پیش از آنکه روز برآید، آفتاب از حوت به حمل جاری کرد. پس از انجام جشن نوروز شهریار تا جدار فتحعلی شاه، شاهزاده عبدالله میرزا را به حکمرانی ممکلت خمسه گماشت و میرزاتقی علی‌آبادی را که از منشیان خاص اختصاص داشت و در نظم و نثر قوی دست بود به وزارت برکشید...» .
و در جای دیگر آورده است:
«... در سال 1224 هجری قمری که عبدالله میرزا متخلص به دارا پسر یازدهم فتحعلی شاه به سن 13 سالگی به حکومت زنجان منسوب شد...» .


شاهزاده عبدالله میرزا به مدت 22 سال در خمسه حکومت کرده است. عبدالله میرزا علوم متداول عصر خویش را نزد وزیر خویش میرزا محمد تقی‌ابادی که از فضلا و ادبای عصر خویش بوده و علم نجوم را نزد برادرش شاهزاده محمد ولی میرزا تحصیل کرده است. او ذوق شعر داشته و در حدود پنجاه هزار شعر به صورت‌های قصیده، مثنوی، غزل و رباعی سروده است. با عباس میرزا ولیعهد بسیار مساعدت و همدلی داشته تا جایی که در جنگ ایران و روس به سال 1242 ق با سپاهی از خمسه به سوی آذربایجان حرکت کرده تا برای کمک به عباس میرزا در جنگ با روسیه شرکت داشته باشد.


عبدالله میرزا نزد پدرش مقام ویژه‌ای داشته است. در این خصوص در تاریخ عضدی آمده است: «شاهزاده عبدالله میرزا سید ادبای عصر خود در صحبت و مناسب گفتن و مناسب خواندن در نظم و نثر یگانه بود و با فتحعلی شاه بدون ملاحظه پدری و فرزندی صحبت می‌کرد و هر وقف دلتنگی برای شاه حاصل می‌شد، می‌فرمود دارا بیاید و رفع خیالات بکند...» .


شاهزاده در سال 1246 ق از حکومت زنجان کناره‌گیری کرده و به جای او شاهزاده فتح‌الله میرزا (شعاع السلطنه) پسر سی‌وپنجم فتحعلی شاه به حکومت خمسه رسیده است. او پس از کنار‌گیری از حکومت زنجان، دیگر مصدر فعالیت حکومتی و دولتی نبوده است.
در زمینه تاریخ فوت او موارد متعدد عنوان شده در تاریخ عضدی فوت او را سنه 1262 ق دانسته‌اند. (او همانند پدرش پر زادوولد بوده و ده پسر و بیست دختر داشته است. دارایی‏های زنجان از نوادگان او هستند.) «مقر حکومت عبدالله میرزا در پشت ساختمان شهرداری و اداره قند و شکر و اداره دارایی بوده که به عنوان دارالحکومه قاجار بوده و دارای اندرونی و بیرونی و فراش خانه و ... بوده، سبزه میدان کنونی هم به عنوان میدان عالی‌قاپو در روبروی دارالحکومه قرار داشته است...»


موقوفات مسجد و مدرسه جامع


عبدالله میرزا پس از ساخت مسجد و مدرسه مقادیر زیادی موقوفه را ضمیمه این مسجد و مدرسه می‌کند تا پشتوانه اداره مسجد شود. این موقوفات که در سندی گردآوری شده به این قرار است: ( در حال حاضر اصل سند موجود است.)
1. روستای لگاحی شش دانگ؛
2. روستای شیلاخور شش دانگ؛
3. دکاکین بازار قیصریه 63 باب دکان و 4 باب خواجه‌نشین؛
4. حمام واقع در پشت مسجد و سمت شرق بازار قیصریه معروف به حمام شاهی؛
5. طاحونه والارود؛
6. روستای گلجیک (مقدار مشخص نیست)؛
7. طاحونه گلجیک شش دانگ؛

موارد مصرف موقوفات


1. برای مدرس و مؤذن و خادم از قرار مدرس 100 تومان نقد، 11 خروار جنس و مؤذن 30 تومان نقد و 3 خروار جنس، خادم 40 تومان نقد و 3 خروار جنس؛
2. برای حجره‌هایی که طلبه دارند 80 تومان نقد، 40 خروار جنس ( که 20 باب حجره هر باب دو نفر طلبه برای هر یک 2 تومان نقد و یک خروار جنس می‌شود)؛
3. فراش 40 تومان نقد، 10 خروار جنس؛
4. متولی 100 تومان نقد، 10 خروار جنس؛
5. ناظر به اندازه متولی؛
6. تعمیرات مسجد و مدرسه 290 تومان نقد و 30 خروار جنس؛
لازم به ذکر است این موقوفات مربوط به 193 سال قبل می‌باشد و مقادیر یادشده به طور سالیانه داده می‌شود (تاریخ سند این موقوفات به تاریخ تأسیس مسجد و مدرسه بر می‌گردد).


چگونگی نظارت و تولیت بر مسجد و مدرسه


امر نظارت مسجد و مدرسه و اعیان موقوفات در زمان حیات مؤسس با خود او و پس از او به فرزند ارشد ذکور و اولادان ذکور نسل‌های بعد او می‌باشد. (بعدها به دلیل از میان رفتن سلسلةالنسب مشکلاتی در امر نظارت و مدیریت مسجد و مدرسه پیش آمد).
امر تولیت در زمان واقف و مؤسس مسجد بر عهده آیت‌الله سیدمحمد طارمی سردانی بوده و سپس به اولاد ذکور پس از او رسیده است.


آیت‌الله سیدمحمد حسینی سردانی از سیردان طارم سفلی به زنجان آورده شده و امامت جماعت و تولیت مسجد و مدرسه به ایشان محول گردید. پس از ایشان امر تولیت به فرزند ارشد ایشان آیت‌الله میرزا عبدالواسع حسینی به مدت 22 سال می‌رسد. سپس به فرزند ارشد ایشان آیت‌الله میرزا ابوالفضایل رسیده و پس از فوت مشارالیه فرزند ایشان آیت‌الله سیدمحمود حسینی عهده‌دار تولیت مسجد و مدرسه می‌گردد پس از ایشان نیز هم‌اکنون آیت‌الله سیدعزالدین حسینی رسیدگی امر تولیت و رسیدگی موقوفات مسجد را دارند که چون ایشان در مشهد اقامت دارند فرزند ارشد ایشان (حاج سید محمد حسینی) به وکالت از سوی پدر عهده‌دار اداره مسجد و مدرسه می‌باشد .


وضعیت کنونی موقوفات مسجد و مدرسه شاهی


پس از گذشت سالیان طولانی تغییراتی در موقوفات این مسجد و مدرسه داده شده از جمله در زمان تولیت آیت‌الله میرزا عبدالواسع حسینی دکاکین بازار قیصریه 71 باب بوده و ایشان در قسمت شمالی بازار قیصریه تعدادی دکان خریداری و به موقوفات افزون گشته، در زمان تولیت آیت‌الله سیدعزالدین حسینی حمام شاهی (قیصریه) که در حال تخریب بوده با کسب اجازه شرعی تخریب و تعداد 76 باب مغازه بر روی این حمام که به صورت پاساژ درآمده ساخته شده است. سه مغازه نیز در پشت مسجد و شش مغازه به اضافه دو واحد فوقانی و یک زیرزمین در کوچه سید پشت مسجد خریداری و ضمیمه موقوفات شده است.


طبق اظهارات حاج آقا سیدمحمد حسینی وکیل متولی در گذشته هزینه اصلی مسجد و مدرسه از محل موقوفات روستاها تأمین می‌شده ولی امروزه روستاها درآمد چندانی برای مسجد ندارند و اگر پیگیری متولی نباشد درآمد اندک از محل روستاها نیز پرداخت نخواهد شد. بسیاری از دکاکین قیصریه به مرور زمان تصرف شده بدون اینکه حق سرقفلی پرداخته شود. با توجه به هزینه زیادی که در تعمیر و نگهداری این مجموعه تاریخی نیاز است درآمد موقوفات اندک بوده و نیاز به کمک و یاری اهالی و مسئولان محترم دارد. لازم به ذکر است پاساژ ساخته شده بر روی حمام شاهی هنوز ارزش تجاری چندانی پیدا نکرده و قسمت اعظم دکاکین آن خالی یا به صورت انبار در آمده که درآمدی را به همراه ندارد. و بالاخره این مجموعه تاریخی مذهبی در قلب بافت قدیمی شهر در جوار بازار نقش بسیار مهمی در رفع احتیاجات مردم داشته و به دلیل وقف بودن تعداد زیادی از دکاکین بازار، این دو با یکدیگر ارتباط منسجم و تنگاتنگ دارند.

موقعیت جغرافیایی و معرفی مؤسس مسجد و مدرسه نصرالله خان


مسجد نصرالله خان نزدیک دارالحکومه شهر در عهد فتحعلی‌شاه قاجار به سال 1239 هـ . ق توسط نصرالله خان احداث گردیده است. این مسجد از سمت شمال به خیابان زینبیه، از جنوب به خیابان امام و از غرب به خیابان شهدا و از شرق به خیابان طالقانی محدود می‌شود. اما در خصوص واقف و مؤسس آن نصرالله خان، او پسر یکی از خوانین منطقه خمسه به نام جوره‌خان بود که همزمان با حکومت عبدالله میرزا در زنجان دارای املاک فراوان و نفوذ زیادی بوده است. نصرالله خان سعی در نزدیکی به قاجاریه خصوصاً حاکم آن دوره عبدالله میرزا داشته تا بر قدرت خود و امکانات ملکی‌اش در زنجان بیفزاید لذا به تأسی از عبدالله میرزا که مسجد و مدرسه جامع را تأسیس و موقوفات زیادی ضمیمه آن نمود مسجد و مدرسه نصرالله خان را می‌سازد و موقوفاتی ضمیمه آن می‌کند. از این شخص اطلاعات دیگری در دست نیست، پسرش به نام علیقلی میرزا به همراه دیگر خوانین منطقه در شورش بابیت در زنجان به کمک قاجارها شتافته و در سرکوب آن شورش یازده ماهه حکومت قاجاریه را یاری داده است .



بررسی سند و موقوفات مسجد و مدرسه نصرالله خان



موقوفاتی را که نصرالله خان در سند خویش برای مسجد و مدرسه نصرالله خان در نظر گرفته است عبارتند از:
1. سه دانگ مشاع از شش دانگ قریه چراغ حصاری با ضمائم و متعلقاتش.
2. سه دانگ مشاع از حمام احداثی در جنب مسجد و مدرسه.
3. دو باب دکان که در جنب مسجد و مدسه ساخته شده است.
4. ده شعیر از املاک قریه چراغ حصاری.
5. شش شعیر از شش دانگ قریه هلیل‌آباد.
6. شش شعیر از مزرعه‌ای بنام آق داغ.
7. شش شعیر از مزرعه‌ای بنام چرک با تمامی متعلقاتش.
8. شش شعیر از مزرعه‌ای بنام ناچار با متعلقاتش.
ضمناً در سند علاوه بر ذکر موقوفات محل ساخت مسجد و نحوه اداره آن ذکر گردیده است.


چگونگی مصرف عواید موقوفات برای مسجد و مدرسه


مطابق آنچه در سند آمده عواید حاصله از موقوفات را بطور کلی برای امورات مسجد از قبیل تعمیر، ساخت، نگهداری، حقوق امام جماعت، مؤذن، خادم، معلم، مباشر، متولی، گذران طلاب و ... اختصاص داده شده است. به این ترتیب که سالی اگر مسجد نیاز به تعمیر نداشته باشد کل مداخل را پس از کسر ده یک حق تولیت، دادن حقوق امام جماعت، مؤذن و ... اختصاص دهند و اگر پولی باقی بماند بر اساس ضرورت به طلاب و به هر کس که متولی صلاح بداند بدهند. اگر مسجد نیاز به تعمیر داشته باشد در سالی که معیشت بر مردم فراخ است همه درآمد را صرف تعمیر کنند فقط حق تولیت و حق امام جمعه، معلم را برداشت نمایند و اما اگر معیشت بر مردم تنگ باشد نصف درآمد را اختصاص به تعمیر و باقی را بین افراد و کارکنان و طلبه نیازمندان تقسیم نمایند.


متولیان و ناظرین موقوفات از ابتدا تاکنون


چون در خصوص این موقوفات و متولیان آنها نوشته‌ای در دست نیست از آقای یوسف محسن اردبیلی که سند را در اختیار داشتند سؤال شد ایشان اظهار داشتند:
«نصرالله خان از حکام محلی اوایل دوره قاجاریه بود که مسجد و مدرسه‌ای به تولیت آقای میرزا فتح‌الله فرزند مرحوم محمد و برادر آقا نصرالله بزرگ شیخ‌الاسلام زنجان احداث نمود. آقا میرزا فتح‌الله با میرزا عباس ایروانی معروف به حاج میرزا آغاسی همدرس بوده است. حاج آقا فتح‌الله تولیت مسجد را پس از خود به آقای حاج میرزا لطف‌الله که از شاگردان مرحوم سیدابراهیم صاحب الضوابط بوده واگذار نموده است. آقای حاج میرزا لطف‌الله نیز تولیت را بعد از خود به آقای حاج نصرالله دوم واگذار نموده است. آقای شیخ فضل‌الله در زمان ریاست آقای حسنعلی اکبرنیا (ریاست فرهنگ اوقاف) کلیه موقوفات تحت تولیت خود را به اداره اوقاف واگذار نمود.»

تغییرات ایجاد شده در موقوفات تا امروز


از آقای بیت‌الله بیات ریاست (سابق) حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) در خصوص تحولات بوجود آمده در موقوفات نصرالله خان سؤال شد ایشان اظهار داشتند:


«در سال 1347 هـ. ش که من در این مسجد و مدرسه درس می‌خواندم از مسجد وقفی مرحوم نصرالله خان متروکه‌ای بیش نمانده بود که در آن تعدادی از رانده‌شدگان عراقی و افراد بی‌سرپناه زندگی می‌کردند. ایشان اظهار می‌دارند که به دلیل تغییر و تحولاتی که در موقوفات نصرالله خان ایجاد شده بود و نبود متولی و ناظر دلسوز که بتواند امورات را اداره کند کم‌کم موقوفات از بین رفتند از جمله حمام که به دلیل کهنگی تخریب و هنگام ریختن آوار آن تعدادی بر اثر فرو ریختن آوار زیر آن دفن شدند. امروزه به جای حمام مدرسه راهنمائی!! در آنجا احداث گردیده است که سالانه آموزش و پرورش بابت زمین وقفی آن به مسجد پولی را می‌دهد. علت عدم رسیدگی به موقوفات مسجد را اینگونه توجیه نمودند که به دلیل اصلاحات ارضی و عدم توجه به امور وقفی در دوره پهلوی، زمین‌های وقف شده به این مسجد و مدسه بین کشاورزان تقسیم گردیده و اسناد واگذاری آنها در اداره ثبت اسناد موجود می‌باشد. پس از انقلاب اوقاف در زمینه موقوفات اقامه دعوی نموده لیکن قاضی رأی به نفع کشاورزان داده است زیرا بازگشت اراضی به وقفیت خود موجب نارضایتی اهالی روستاها شده و آنها را نسبت به کشت و کار دلسرد می‌نمود. بدلیل متروکه بودن مسجد اهالی تقاضای رسیدگی به این مکان را داشتند که پس از انقلاب به دلیل پیگیری این مسئله از سوی تعدادی معتمدان محل و از طریق استفتایی که از حضرت امام (ره) جهت جایگزینی حوزه علمیه به جای مسجد به عمل آمد امام فرمودند: «در صورتی اجازه احداث حوزه علمیه و استفاده از سهم امام و کمک‌های مردم داده می‌شود که مسجد به طور کامل متروک و کسی معترض از وارثان واقف نسبت به این امر نباشند.» از آنجایی که با پیگیری اوقاف و اشخاص معتمد محلی همچون حاج آقا بیوک خاتمی و حاج آقا موسوی امام جمعه، این مسجد دارای مدعی نبود در سال 1360 هـ. ش مقدمات ایجاد حوزه علمیه به جای مسجد نصرالله خان آغاز شد. هیئت امنای حوزه علمیه تصمیم به خرید چند باب خانه اطراف این مسجد نمودند که یک خانه 300 متری یک خانه 600 متری و یک امارت مخروبه 1000 متری خریداری شده و به مسجد اضافه گردید و به کمک دفتر ریاست جمهوری و کمک‌های مردمی از سال 1364 ساختمان حوزه پی‌ریزی شد و در سال 1372 موفق به جذب طلبه گردید. ساختمان کنونی دارای یک مسجد سه طبقه و یک عمارت دارای 80 حجره برای تحصیل و اقامت طلاب می‌باشد. همچنین تعدادی کلاس درس و سالن اجتماعات در آن احداث گردیده است. تنها باقی مانده موقوفات نصرالله خان همان مدرسه که به جای حمام وقفی احداث گردیده می‌باشد که سالیانه مبلغ هشتاد هزار تومان (000/80) از بابت زمین وقفی آن در اختیار مسجد قرار می‌گیرد.»



تاریخچه و موقعیت جغرافیایی مسجد و مدرسه چهل‌ستون


این مسجد در داخل بازار قدیمی شهر زنجان قرار دارد. دو در ورودی دارد که یک در آن از داخل بازار و در دیگر آن از کوچه مسجد ولیعصر(عج) یا کوچه حجةالاسلام گشوده می‌شود. از طرف شمال به کوچه مسجد سیّد، از جنوب به راستای حجةالاسلام (راستای کفاشها)، از غرب به بازار قیصریه و از شرق به کوچه مسجد سیدفتح‌الله محدود می‌گردد.


در خصوص علت نامگذاری این مسجد و مدرسه در کتاب خط سوم در مشروطیت آمده است:
«دومین مدرسه علمیه مهم زنجان پس از مسجد و مدرسه شاهی، مدرسه چهل‌ستون است. این مدرسه در داخل خود دارای مسجد بزرگی است که چهل‌ستون دارد و به همین دلیل آنجا را مسجد و مدرسه چهل‌ستون نامند.»


مسجد و مدرسه چهل‌ستون را مرحوم ملاعلی قازپوزآبادی بنا نهاده و اکنون تولیت اداره‌ی موقوفات و خود مسجد اسماً بر عهده نواده‌ی آن مرحوم است، مدیریت آن و تولیت عملیش با عالم پاکدامن جناب آقای حاج شیخ یعقوب علی جباری بوده که پس از رحلت ایشان هم‌اکنون حاج شیخ تقی خاتمی در آنجا تدریس و عهده‌داری امور مسجد و مدرسه می‌باشند.
این مسجد در سال 1284 هـ. ش تأسیس گریده و یکی از مساجد قدیمی و مهم شهر زنجان بوده به دلیل مرکزیت داشتن و واقع شدن در بازار حائز اهمیت می‌باشد.



معرفی مؤسس و متولیان مسجد از ابتدا تا کنون


دانشمند و فقیه بزرگ آخوند ملاعلی فرزند ملاگل محمد قارپوزآبادی است به نام‌های ملاعلی قزوینی یا فاضل قزوینی زنجانی نیز مشهور می‌باشد در سال 1209 هـ . ق در قارپوزآباد قزوین به دنیا آمده و پس از تحصیل در قزوین به حوزه‌ی علمیه اصفهان رفته و در محضر شیخ محمدتقی اصفهانی شاگردی نموده و اجازه‌ی اجتهاد کسب نموده است، سپس در قزوین شاگرد ملاعبدالکریم ایروانی بوده و از ایشان نیز کسب اجتهاد نموده و آنگاه به زنجان آمده و در این شهر به آموزش و تدریس علوم دینی پرداخته است. تعداد زیادی از اهالی آذربایجان قفقاز و همدان و قزوین و زنجان مقلد ایشان بوده‌اند. به سال 1284 هـ . ق مسجد و مدرسه‌ی چهل‌ستون را تأسیس و در آن جا به تدریس علوم دینی پرداخته‌اند. کتب زیادی از ایشان بر جای مانده از جمله نظام‌الفواعد فی شرح القواعد للعلامه در هفت جلد، جوامع‌الاصول در سه جلد، نوامیس‌الاصول در دو جلد، تفسیر قرآن مجید، رساله‌ای در احکام متأجر، رساله‌ای در احکام صید و ذباحه، و معدن‌الاسرار در پنج جلد و بسیاری کتب ارزنده‌ی دیگر .


از شاگردان معروف ایشان آخوند ملاقربانعلی زنجانی ملقب به حجةالاسلام می‌باشد. ایشان شاگردان زیادی را تعلیم داده‌اند و باعث ایجاد حوزه علمیه قابل توجه و محلی برای نشر افکار دینی و پرورش استعدادهای فراوان پس از حوزه‌های علمیه‌ی مسجد جامع و نصرالله خان بوده‌اند. ایشان دارای نفوذ فوق‌العاده زیادی در بین مردم بودند و بسیاری از مسائل دینی و سیاسی آنها را حل و فصل می‌نمودند. ایشان به سال 1290 هـ. ش در زنجان فوت نمودند.
آقا شیخ صادق فرزند ارشد آخوند ملاعلی قارپوزآبادی بودند که از زمان تولدشان اطلاع دقیقی در دست نیست، ایشان تحصیلات ابتدایی و علوم متداول زمان خویش را در زنجان کسب نموده و سپس به نجف‌اشرف مراجعت و ادامه‌ی تحصیل داده‌اند. پس از مراجعت به زنجان و فوت پدر گرامیشان عهده‌دار امامت جماعت مسجد و تولیت آن گشته‌اند پس از شیخ صادق، متولی مسجد آقای شیخ ابراهیم، فرزند کوچک آخوند ملاعلی، شدند که مولد شریفشان زنجان بوده و از زمان تولد ایشان اطلاعی در دست نیست، ایشان نیز همانند برادر بزرگوارشان پس از پایان تحصیلات در زنجان به نجف اشرف مهاجرت و در آنجا در محضر اساتید بزرگی کسب تحصیل نموده‌اند.


حاج شیخ ابراهیم پس از فوت برادرشان حاج شیخ صادق عهده‌دار تولیت و امامت مسجد و مدرسه می‌شوند و در سوم ربیع‌الثانی 1342 هـ. ق در زنجان وفات یافته‌اند. پس از فوت ایشان آقا شیخ صادق فرزند مرحوم شیخ ابراهیم بن شیخ صادق بن ملاعلی عهده‌دار تولیت و امامت مسجد و مدرسه می‌گردند. در دوره‌ی ایشان در مسجد نماز جماعت خوانده نمی‌شد چون این دوره مصادف با حکومت رضاخان بوده و به دلیل حاکمیت کمونیسم در شوروی سابق تعدادی از ایرانیان مقیم این کشور تحت فشار روس‌ها مجبور به بازگشت به ایران شده، لذا آن عده که به ایران بازگشته و افکار کمونیسم را نپذیرفتند تحت عنوان مهاجرین قفقاز وارد ایران شده هر کدام راهی شهر و دیار خود شدند و چون محلی برای سکونت خویش نداشتند، محل‌هایی در شهرها جهت اسکان آنها در نظر گرفته شد که مسجد مزبور نیز به دلیل استقرار عده‌ای از مهاجرین دیگر حالت مسجد بودن را از دست داده و محل اسکان مهاجران گردید.


پس از مرگ رضاشاه این عده از مسجد تخلیه شدند و دوباره مسجد فعالیت مذهبی خود را آغاز نمود به همین دلیل ایشان در طول عمرشان مجالی برای اقامه‌ی نماز جماعت نیافتند. ایشان در پنج ذی‌القعده 1366 هـ. ق دار فانی را وداع نمودند. هم‌اکنون فرزند ارشد ایشان آقای حاج ابراهیم وحید عهده‌دار تولیت مسجد هستند .



چگونگی وضعیت موقوفات مسجد و اداره‌ی آنها


سندی به صورت اقرارنامه در خصوص وقف زمین‌های حاشیه مسجد به دست حجةالاسلام آخوند ملاعلی نوشته شده و پس از مرگ ایشان به تأیید افراد معتمد آن دوره به صورت سند ثبت شده است.


طبق اظهارات متولی (حاج آقا وحید) پشت مسجد حیاط کوچکی بوده که برای سکونت خادم مورد استفاده بوده، امروزه به جای این مکان چهار انبار ساخته شده و پولی که از بابت اجاره‌ی ملک داده می‌شود صرف امورات مسجد می‌شود. طبق اظهارات حاج علی نسیمی از هیأت امنای مسجد موقوفاتی در بازارچه آهنگران به تعداد 36 باب مغازه توسط مرحوم میربهاالدین وقف شده و دو باب مغازه در بازار بالا هم جزء موقوفات مسجد می‌باشد که با نظارت اداره اوقاف توسط هیأت امنا صرف مسجد می‌گردد. امروزه مسجد فعال بوده و دارای پنج طلبه در حال تحصیل و تعداد 16 حجره می‌باشد که تعداد 6 حجره آن کاملاً سالم قابل استفاده می‌باشد.


نتیجه‌گیری


هدف کلی از نگارش این مقاله جمع‌آوری اطلاعاتی درباره‌ی مساجد قدیمی شهر زنجان و آشنایی با نقش موقوفات در نحوه‌ی اداره‌ی این‌گونه اماکن می‌باشد. چون مساجد از مکان‌های مقدس اسلامی می‌باشد که نقش زیادی در شکل‌گیری جریانات مختلف تاریخی و سیاسی داشته، لذا دانستن اطلاعاتی در خصوص چگونگی شکل‌گیری آنها و همچنین اداره‌ی این اماکن برای هر فردی از افراد شهر زنجان لازم می‌باشد. امید است این مجموعه راه‌گشایی در این زمینه برای علاقمندان باشد.



منابع و مآخذ:


1. احمدبن سلیمان، ابوسعید، مقدمه‌ای بر فرهنگ وقف، انتشارات اوقاف، 1358.
2. احمدی زنجانی، زین‌العابدین، علمای نامدار زنجان، قم، دارالنشر، 137.
3. ثبوتی، هوشنگ، تاریخ زنجان، اداره کل ارشاد اسلامی، 1367.
4. خالقی مقدم، محمد، ساختار اجتماعی و اقتصادی زنجان در دوره قاجاریه، زنجان، نشر امید، 1373.
5. جعفری لنگرودی، محمدجعفر، ترمینولوژی حقوقی، تهران، بنیاد راستاد، 1363.
6. شکوری، ابوالفضل، خط سوم در انقلاب مشروطیت، زنجان، اداره کل ارشاد اسلامی، 1371.
7. عضدالدوله، احمد میرزا، تاریخ عضدی، با توضیحات عبدالحسین نوائی.
8. عمید، حسن، فرهنگ لغات، تهران، امیرکبیر، 1364.
9. لسان‌الملک، سپهر، ناسخ‌التواریخ، ترجمه محمدباقر بهبودی، جلد 2، تهران، اسلامیه.
10. مطهری، مرتضی، انسان و ایمان، تهران، صدرا، 1372.

اکثر مطالب این مقاله به صورت نقل قول از طریق مصاحبه با متولیان و یا ناظرین و افراد آگاه به تاریخچه این مساجد صورت گرفته است.

 

 

نویسنده: معصومه زینعلی