مرحوم حاج ابراهیم همتیان


/**/

 

 

تمام زنجان، خانه همتیان بود

 

غضنفرسفیدگری



 

 



سرمای سخت زنجان در اواخر پاییز و زمستان‌های قبل از 50 حکایت‌های دیگری داشت به ویژه هنگام غروب و بعد از تعطیل شدن مدرسه، ما بودیم و بازار گردی و بازی در کوچه و جمع کردن هیزم و چوب و هر چه سوختنی و روشن کردن آتش و جمع شدن به دور آتش و آواز دسته جمعی « اَلو پیلو دان یاخچی دی»1. و بعد از تاریکی هوا دیگر عزم خانه بود و دعوای مادر که می‌گفت کجا بودی لباس‌هایت را در بیاور، بوی «هیس»2می‌دهد.



با آن بوی دود می‌خوابیدیم و فردا صبح باز رفتن دیگر به مدرسه، سرما، فقر و دشواری‌های زندگی اگر باهم جمع شوند دیگر خانه را سوک و ماتم احاطه می‌کند، اما این پدران و مادران با تمام سختی‌ها چراغ «لامپای» نفتی را روشن می‌کردند و خانه را با امید بزرگِ زیستن و زندگی کردن ادامه می‌دادند و تمام تلخ‌کامی‌ها را از ما پنهان می‌کردند! آنان چه مرارت‌هایی کشیدند ما هرگز ندانستیم آنها با چه ظرفیت و توانایی زندگی و زیستن را از گذشته‌ی تاریخ حرکت داده‌اند و اینک ما پیر شدگان به دنبال آنها زندگی را برای آیندگان خواهیم سپرد. آنها از چه دالان‌های تاریک و تنگی گذر کرده‌اند و با چه جان سختی از حیات راز واره‌ی گذشته‌اند، چه رنجوری‌ها در دل آنها انبار شده بود، با چه....

دشواری شاهد مرگ‌بار دختران و پسران خود بودند و آتش جگر سوخته‌شان را چه مرهمی بود که ما هرگز نمی‌دانیم و ...


همین طور فرزندان ما در این گلکشت و تماشا هرگز از دغدغه‌های ما سر در نخواهند آورد، چه شب‌های درازی که مادران ما در حال بیماری شب را تا صبح رسانده‌اند، بدون دوا و درمان، شاید در رمان‌ها و داستان‌ها و بعضی از فیلم‌ها بتوان یاد و خاطره‌ی آن روزگاران را برای آیندگان گفت....
آفتاب زمستان بی‌رمق بود، تنها نور کم‌سویی بود که هیچ گونه حرارت نداشت و در کمترین زمان با روزهای کوتاه خود را به پشت کوه‌های «دمیرلی»3 می‌رساند و از چشم‌ها ناپدید می‌شد و باز شب بود سرمای سوزان زمستان، خیابان‌ها و کوچه‌ها پر بود از برف و یخ، اگر شب هنگام در کوچه راه می‌رفتی هیچ صدایی نمی‌آمد الاّ صدای سگ‌های ولگرد که به صورت گله‌‌ای در کوچه و خیابان و بازار، در سرمای کشنده سرگردان و به دنبال قوت لایموت می‌گشتند.


 گاه گداری فانوسی در دست زنی چادری و یا مردی با پالتویی ضخیم از دری بیرون می‌آمد و در انتهای دراز کوچه گم می‌شد و یا برای شب نشینی از این خانه به آن خانه روان بود و گاه یکی با سرعت و بدون نگاه به این طرف آن طرف به تندی دری را باز می‌کرد و در را می‌بست و گاه صدای میوه‌فروشی را می‌شنیدی که با صدای خسته برای لقمه‌ای نان در آن سرمای خشک و سوزان با کوله‌باری سنگین فریاد می‌زد: ترپ آلان – شلغم آلان – قمری کلم آلان.4


گاه گداری دری از درها باز می‌شد، دری با زالامپ و زولومپ و خانم چادری با فانوسی در دست و یا مردی پالتویی و با کلاه پشمی بر سر، از در بیرون آمده و از فروشنده‌ی سر کوچه تقاضای ترب و شلغم می‌کرد و فروشنده کوله بر زمین می‌گذاشت و با ترازوی تقریبی خود دو کاسه میوه‌ی درهم را فرو ریخته و از سر ترازو با طنابی که به آن وصل بود ترازو را بالا می‌کشید تا میوه را به مشتریش تحویل دهد، یک طرف ترب و شلغم و طرف دیگر سنگ‌های گرد (سنجه) را می‌انداخت و چندین بار بالا و پایین می‌کرد و جنس را به خریدار تحویل می‌داد و دوباره خریداران به خانه‌ی خود می‌خزیدند و کلون و زلفین5 در را می‌بستند و آن‌گاه بر روی کرسی می‌نهادند و با خانواده می‌خوردند.


 مادران با ذوق «قورقا»6، سنجد، نخود بو داده و کنجد نیز روی کرسی می‌ریختند و آنان که وضع مالی خوبی داشتند کشمش و گردو نیز می‌آوردند تا بچه‌هایشان با آن تنقلات شب طولانی را به صبح برسانند، هوای سرد زمستان همه را به خانه‌ها می‌کشانید، کسی را یارای بیرون ماندن از خانه نبود، خانه تنها جایی بود که تو آنجا از سوز سرما در امان بودی و مهر پدر و مادر بود که به تو گرمای زیستن را می‌داد، دیگر هیچ چیز وجود نداشت اگر در خانه‌ی مادر بزرگ بودی، قصه‌های آنها بود که دنیای سخت و صلب تو را می‌شکافت و تو را به دنیای راز آمیز قصه می‌برد و تو را به دنبال خود از این دنیای دشوار به دنبال خیال و رویا می‌کشاند.


مادران با تهیه زغال و خاکه زغال، خود را برای زمستان آماده می‌کردند، خاکه‌ی زغال را با ترکیب آب تبدیل به (توپا)‌7 می‌کردند و در جایی از خانه که به آن (ته‌سان)8 می‌گفتند انبار می‌کردند و در زمستان زغال را با توپا در درون حوضک9 می‌ریختند و بعد کرسی بود و لحاف کرسی و بعد جاجیم روی لحاف. خانواده در دور کرسی می‌نشستند، راس خانه مال پدر بود، پایین کرسی مال کودکان، طرفین کرسی نیز برای مادر و فرزند بزرگ و اگر میهمان در خانه می‌آمد چند نفری در یک ضلع کرسی که با آن «نشکه»10 می‌گفتند، می‌نشستند و تنها و تنها یک اطاق بود، برای خوردن و خوابیدن.


نقل می‌کنند در چند دهه پیش، سرما آن چنان شدت می‌گرفت که آبِ کاسه بر روی کرسی یخ می‌بست، یگانه جایی که گرم و نرم بود زیر کرسی بود. در آن روزگاران زنجان آن‌ چنان بزرگ نبود، با نیم ساعت تمام طول و عرض شهر را می‌توانستی پیاده بروی و به آخر شهر برسی و دیگر بیابان بود و کوهستان و جنگل. چهار راه انقلاب با حوضی مدور در وسط و با مجسمه‌ای ایستاده در دل میدان، تماشایی بود و دور چهار راه با آجرهای قدیمی و درب‌های چوبی قدیمی.


هنگامی که از چهار راه به طرف شمال راه می‌افتادی،
روبروی رخت‌شوی خانه، تابلویی را می‌دیدی که بر روی دربی قدیمی زیبا نوشته بود:«کتابخانه عمومی زنجان». در یک بعد از ظهر سرد با دوستان هم‌کلاسی که گفتند این جا کجاست تصمیم گرفتیم که بدانیم این جا کجاست، غروب سرد زمستان وقتی وارد کتابخانه شدیم بعد از گذشتن از درب بیرونی قدیمی چوبی و با گذر از یک اطاق به اطاقی دیگر رسیدیم و این جا درست برعکس هوای سرد بیرون، ساکت، آرام و گرم بود و دور تا دور اتاق قفسه کتاب‌ها، با جلدهای رنگ به رنگ با اسامی منظم در قفسه‌ها چیده شده بودند و ته اطاق بخاری نفتی می‌سوخت و اطاق‌ها را گرم می‌کرد. اولین بار بود که چنین جایی را می‌دیدم ،لامپ‌های 100 واتی آویخته از سقف آن موقع جذابیت و دلبری‌هایی داشت، لحظه‌ای بعد از ورود مردی بلند قامت به نشانه‌ی استقبال از پشت میزی بلند شد و به طرف ما آمد، آرام آرام نزدیک شد، ما سلام کردیم، به سخن درآمد و با ادب تمام گفت:«چه کتابی می‌خواهید؟ به کتاب‌‌ها نگاه کنید، اسم نویسی کنید، ببرید بخوانید و بیاورید». ما که از سوز هوای سرد زمستان و از سر کنجکاوی به آنجا پناه برده بودیم شروع کردیم به نگاه کردن کتاب‌ها و یک به یک جلد کتاب‌ها را می‌خواندیم، دیوان گلستان سعدی، غزلیات شمس تبریزی، دیوان عطار، سیر حکمت در اروپا، فرهنگ عمید، شاهنامه فردوسی، تاریخ اروپا، تاریخ ایران، سه قطره خون، سگ ولگرد، دورتادور کتاب بود و ما مانده بودیم چه کتابی را انتخاب کنیم و این بود داستان کتاب‌ و کتابخانه، مطالعه و دیدن اولین کتابخانه در سعدی وسط در یک خانه‌ی قدیمی اجاره‌ای به همت و پشتکار اقای همتیان .


بعدها کتابخانه‌ی دیگری در سبزه‌میدان (در طبقه‌ی دوم ورودی مسجد جامع) به همت هیات امنای مسجد جامع ساخته و پرداخته گردید که هر کدام جایگاهی بود برای مطالعه، ما فرزندانِ دیروز، مشتری هر دوی این کتابخانه‌ها بودیم. روزگاری بود، دوران جوانی و اشتیاق برای دانستن در تابستان این کتابخانه فضایی بسیار دلنشین داشت، حیاط کتابخانه پر بود از گل‌ها محمدی و شمعدانی و درختان گیلاس و آلو که هر کدام با بوهای شامه نواز خود، حیات زیستن را دو صد چندان می‌‌کرد و دل کندن از این محیط دشوار می‌نمود. زیر کتابخانه سردابه‌ای بود قدیمی با ساختمانی با طاق آجری که تابستان گرم را به جای خنکی مبدل می‌کرد که گویی از جهنمی داغ و سوزان به پردیسی مینوی کشیده شده‌ای. با آجر نما و کاشی‌کاری و با حوضی پر از آب و در گوشه‌ای از آن که بعدها دفتر سینمای هشت شد که فیلم‌های کوتاه ساخته‌ی جوانان آن روزها را جهت می‌داد و تجربه‌ی فیلم سازی را گسترش می‌داد، محمود نظرعلیان یکی از آنها بود، هم آن جا را اداره می‌کرد و هم تجربیات خود را در اختیار علاقمندان قرار می‌داد.




زمان گذشت تا اینکه به همت ابراهیم همتیان کتابخانه‌ی سهروردی ساخته شد که قبلاً خرابه‌ای بود پر از کثافت و موش و آشغال. این بار بنای شایسته با نمای آجری و سنگی که امروز هم برقرار می‌باشد. برای ساختن این بنا چه زحمت‌هایی را همتیان تحمل کرد، شور و اشتیاق او پایان ناپذیر بود و وقتی حکایت ساخت کتابخانه آغاز می‌شد با چه وجد و شوری داستان‌ها داشت که تمام ناشدنی بود و داستان ساختن کتابخانه‌ی سهروردی نه نوشته شد و نه کسی از آن خبر دارد و هرگز کسی از زحمات او خبر ندارد جز معدود کسانی که کارهای فرهنگی آن روزها را دنبال می‌کنند.


اما افسوس و صد افسوس، آن کتابخانه‌ی قدیمی شهر زنجان در وسط خیابان سعدی، ویران شد و تمام خاطره‌ی زنجان را با خود برد و به جای آن، مغازه‌هایی کنار هم، کندو وار ساخته شد که جز دلگیری چیز دیگری ندارد و همین طور کتابخانه‌ی مسجد جامع نیز خراب گردید.


او (همتیان) اولین رئیس اداره‌ی اطلاعات و جهانگردی(فرهنگ و ارشاد امروز) استان بود. حاج ابراهیم همتیان یکی از بازیگران تئاتر استان بود. بعد از جنگ دوم جهانی او با دوستان هم سن سال خود روان شادان وجیه‌ا... رستگار، محمد علی واهبی و دیگر دوستان، نمایشنامه‌هایی را در زنجان به روی صحنه بردند، او بعدها به شغل آموزگاری پرداخت و بعد مدیر کتابخانه و بعد از سال‌ها خدمت در آموزش و پرورش و گسترش فرهنگ، بازنشسته شد.




اعتبار او در خدمت به فرهنگ و زادگاهش زنجان بود، او تمام سوراخ سنبه‌های شهرش را می‌شناخت و در اندیشه‌ی آبادانی زادگاهش بود، تمام زنجان یکپارچه خانه‌ی او بود، کوچه‌ها، خیابان‌ها، کاروان‌سراها، بازار، تیمچه و ... تمام هم و غمش تعالی و شکوفایی فرهنگ بود.


او پیوندی بود از دنیای سنت به دنیای مدرن، سنت و رسم و رسوم قدیم را به خوبی می‌شناخت و تمام زوایای دنیای سنتی را تجربه کرده بود و با آن آشنا بود. از غذاهای سنتی، لباس سنتی، رفتارهای سنتی و آداب سنتی تا رفتارهای مدرن و متمدنانه،تمام فراز و فرودها و زیر و زبر شدن و دگرگونی‌های سیاسی و اقتصادی را به خوبی تجربه کرده بود، او گنجینه‌ای بود یگانه با دلی پر درد و امیدوار..


او آگاه به زمانه بود، تغییرات را به خوبی در سپهر زیست انسانی می‌شناخت و می‌گفت دنیا به یک نوع و لون نمی‌ماند.


 در زمستان لباس پشمی به تن می‌کرد و کلاه پشمی بر سر می‌نهاد، اندامی راست قامت داشت، با وقار راه می‌پیمود، سلام گرمی داشت و با خوش رویی از انسان استقبال می‌کرد، اواخر که سنی از او گذشته بود، عصایی را با خود داشت که می‌گفت ما هم عصا به دست شدیم، می‌گویند این علامت پیری است. طناز و بذله‌گو بود، اگر هم صحبت او می‌شد، داستان‌هایی برایت می‌گفت، از حوادث روستاهای زنجان و شهر زنجان که خود شاهد و ناظر بوده است، همیشه آراسته بود، شلوارش اتو دار بود، می‌گفت آراستگی بیرون نشانه‌ی آراستگی درون می‌باشد.


روزی در خانه‌ی «سعید افشار» نشسته بودیم، منزل آقای همتیان روبروی منزل ایشان بود، وارد شد و نشست، به گفتگو درآمد، از روزگار سپری شده حکایت کرد و گفت:« از کوزه همان برون تراود که در اوست»، چه زیبا می‌گفت شما اگر به کوزه‌ عسل بریزید بو و عطر عسل از دریچه‌ی آن به بیرون می‌تراود و یا اگر ماست، دوغ و یا چربی بریزید، از کوزه همان برون می‌ریزد، پس انسان نیز چنین وضعیتی دارد.


همتیان از فرهنگ و تربیت می‌گفت که بایستی افراد تربیت بشوند و تربیت را از ارکان جامعه می‌دانست او یار و یاور نویسندگان و شاعران بود، در چاپ کتاب و شعر همواره به دیگران کمک می‌کرد. در چاپ کتاب داستان «طرلان» همتش ستودنی بود و همکاری صمیمانه‌ای را با «تقی فاضلی»؛ نویسنده‌ی کتاب طرلان انجام داد. او نزدیک به یک قرن زندگی کرد، سال‌های پسین زندگی دیگر نمی‌توانست پای از خانه بیرون بگذارد و با تاسف و تاثر می‌گفت دیگر کوچه و خیابان‌های شهر را نمی‌بینیم، تنها در خیال است که در شهر می‌گردم او عاشق شهرش؛ زنجان و کوچه و خیابان‌هایش و مردمانش بود.


 

روانش شاد و یادش گرامی باد.


 

1-                آتش در این سوز سرما بالاتر از برنج پخته می باشد.



2-  هیس- بوی سوختگی و خوابیدن دود در لباس.


3-                کوهی در غرب زنجان.


4-  اشاره به فروشندگان ترپ و شلغم – قمری کلم می‌باشد.


5-  زلفین – زنجیر فلزی که از یک طرف در به طرف دیگر می رفت.


6-  قورقا- گندم بو داده.


7-  از ترکیب خاک ذغال و آب بدرون کاسه مسی می ریختند و می چلاندند بعد در میآوردند خشک می کردند.


8-  ته سان- خانه ایکه در آنجا- ذغال- توپاو طبق – ارسین و بعضی چیزهائیکه نیاز داشتندقرار می دادند.


9-  درون خانه جای کرسی که از کف عمیق تر بود و درون آن جای گرد عمیق تر از اولی .


10-  هر ضلع کرسی را تنشکه می گویند.


 

 

منبع : ویژه نامه موج بیداری زنجان

فهرست مشاهیرخمسه زنجان


 مشاهیرقدیم و جدید خمسه (زنجان)




                    1)     صدرجهان (صدرالدین احمد بن عبدالرزاق خالدی زنجانی - وزیر و صاحب دیوان در دوره ایلخانیان)

 

   2)     ذوالفقارخان افشارایرلوخمسه ای (جداعلای ذوالفقاری های   معاصر –   متوفی، مقتول 1194 ه.ق – دوران زندیه)  


   3)     الجایتو (سلطان محمد خدابنده)    


 4)     شاهزاده عبدالله میرزا دارا (پسریازدهم فتحعلی شاه قاجار- حکمران زنجان   – شاعر- بانی مسجد جامع زنجان و جد طایفه دارايي)    


 5)     امیرتومان آقا خان مظفر الدوله ( مظفری ، خطیبی –  فرزند ارشدمیرزا   ابراهیم خان خمسه ای - از رجال معروف زنجان – رئیس فوج اول خمسه)    


 6)  عاصم السلطنه (خطیبی – امیرحسین خان – فرزند اقا خان مظفرالدوله)   


  7)     بانو توران الدوله (دخترذوالفقارخان اسعدالدوله ذوالفقاری)   


  8)     حاج ميرزا ابوالقاسم مجتهد – جناب میرزا (میرزایی موسوي زنجاني – احیا   کننده مسجد چهارمحرابی میرزایی)   


  9)     سردار اسعدالدوله ذوالفقاری(حسینقلی خان منیع الدوله – پدربرادران   ذوالفقاری معاصر)    


 10)      امجد نظام (سیدمحمدباقرخان امجدی)   


  11)     نایب الصدر (شیخ الاسلام حاج میرزا ضیاءالدین - ضیایی)    


 12)     فخیم الملک وزیری (میرزا احمدخان وزیری – داماد ذوالفقارخان اسعدالدوله)    


 13)     بانو الحتجاب السلطنه (خدیجه سلطان – دخترذوالفقارخان دوم ، اسعدالدوله   - همسر عباسقلیخان افشار)    


 14)     بانو افتخارالدوله (دخترخدیجه سلطان و عباسقلی خان افشار –   همسرامیرحسین خان عاصم السلطنه خطیبی)    


 15)     جمیله خانم ذوالفقاری (اززنان مقتدرایران - سازنده مسجد خانم -   دخترحسین قلیخان افشار، ناظم العداله وخواهر ذوالفقارخان دوم اسعدالدوله   ذوالفقاری -  همسر وکیل الرعایا رضا قلیخان فخیم الدوله)   


  16)     یدالله خان بیگدلی (ملقب به اسلحه دارباشی)    


 17)     ناصرخان صارمی (اینانلو)   


  18)     حاج سلمان ارباب (بزرگ خاندان رهبری)   


  19)     حاج عبدالحسین تاجرزنجانی (خطیبی – بانی و واقف قنات تاریخی   سرچشمه)    


 20)     بانو قمرتاج خانم ذوالفقاری مظفری (ملقب به احتجاب الدوله – دختر جمیله   خانم ذوالفقاری و رضا قلیخان فخیم الدوله – همسراول حسین قلیخان دوم،   سرداراسعدالدوله دوالفقاری)   


  21)     حاج حسین رهبری (نماینده زنجان درمجلس شورای ملی ایران – هشت   دوره)     


 22)      میرزا علی اصغرخان مشیرالممالک (حاج وزیرزنجانی – پیشکار حکومت   خمسه درادوار مختلف تاریخ – نویسنده کتاب فصول خمسه درتاریخ خمسه   – عمو و جد وزیری ها)    


 23)      عماد خمسه (ضیایی)    


 24)     حاج ملامحمدهیدجی (معروف به حکیم هیدجی، عارف وشاعر شهیر ایرانی   و فیلسوف)    


 25)     محمود ذوالفقاری    


 26)     ذوالفقارخان اسعدالدوله (سرتیپ سوار - خان و رئیس طوایف افشار خمسه   جد خانواده ذوالفقاری که خود نیز نواده ذوالفقار خان بزرگ بوده است -   سازنده پل سردار – متوفی 1334 ه.ق)   


  27)     جهانشاه‌خان امیرافشارکرسفی (تولد1217ه.ش - رئیس ایل شاهسون و از   فئودال های بزرگ و قدرتمند خمسه و ایران – فوت1347ه.ق مطابق با 1307   ه.ش درنجف اشرف) 

 

 28)     محمدحسنخان امیرافشار ( هم پیمان محمود ذوالفقاری درجنگ با فرقه   دموکرات _ فرزند محمدعلیخان صارم السلطان – نوه جهانشاه خان قیداری   کرسفی)    


 29)     برهان السلطنه (امیرخسرو دارایی، ملقب به برهان‌السلطنه، متخلص به   خسرو، متولد 1268 ش، شاعر و ادیب ترک زبان، ایشان کلیله و دمنه را با   هنرمندی تمام به نظم کشیده و آن را «شکرستان» نام نهاده است.     


 30)     حسین‌قلی‌خان افشار(نبیره ذوالفقارخان اول، حاکم وقت خمسه – متخلص   به چاکر و شفیق – ملقب به ناظم العداله)    


 31)     حبیب الله خان مجدضیایی (نماینده زنجان درمجلس شورای ملی – با هشت   دوره سابقه)    


 32)     اخوند ملا قربانعلی ارقینی زنجانی ( مشهوربه حجت الاسلام زنجانی)   


  33)     شیخ ابراهیم قزلباش زنجانی 


   34)     میرزا ابوطالب موسوی میرزایی زنجانی   


  35)     دکترنصرت الله جهانشاهلو افشار   


  36)     سید تقی فاضلی (شاعر و نویسنده معاصر)    


 37)     پروفسور جواد پرویزی ( ارتوپد و جراح شهیرزنجانی ایرانی)   


 38)     علامه زنجانی (مصلح کبیر- شیخ الاسلام ابوعبداله ضیائی – فرزندمیرزا   نصرالله شیخ الاسلام -  از علمای قرن چهاردهم هجری قمری)  


 39)     اقبالی زنجانی (شاعر)  


 40)     محمود نظرعلیان (بازیگر تئاتر و سینما)    


 41)     دکترعلی هشترودی (استاد دانشگاه – رئیس وقت دبیرستان صدرجهان   زنجان)    


 42)     دکترامیر اعلم غضنفریان (برندهٔ مدال نقره در المپیادهای ریاضی جهانی)   


  43)     حسین منزوی (غزل سرای نامی ایران)    


 44)     موسی حسام نظام (اصانلو)   


  45)     مستشار الدیوان (میرزا اکبر خان وزیری)  


   46)     هدایت الله خان یمینی (فئودال بزرگ منطقه خمسه - ازمخالفین سرسخت   حکومت خودمختارپیشه وری)    


 47)     آیت الله سید رضا میرزایی موسوی فرید زنجانی (ازرهبران نهضت مقاومت   ملی بعد از کودتای 28مرداد1332)    


 48)     حاج شیخ محمود عتیق زنجانی (معروف به حاج ملا آقا جان)   


 49)     ابوالفضل کیهان (شاعر- پسرعمه خسرو دارایی)   


 50)     مزین السلطان (فضل الله خان طقرل -  ازنویسندگان روزنامه پروین خمسه -   داماد جهانشاه خان امیرافشار)   


 51)     میرزا ابوالقاسم خطیبی (شاعر)    


 52)     سیف الله زند (شاعر- رئیس وقت دبیرستان شریعتی)   


  53)     ابوجعفر امام (رئیس مقتدر دبیرستان شریعتی زنجان)   


  54)     امیر اشجع (رضا خان اوصانلو ، حسام نظام قبلی – امیراشجع بعدی - پدر   بزرگ مادری منوچهر سعید وزیری)    


 55)     صراف باشی(حاج علی قلی صراف)    


 56)     حاج معین التجار زنجانی (نوه ی دختری حاج عبد الحسین تاجر زنجانی)   


  57)     اقا رضا خان عمارلو (جد بزرگ خاندان سلطانی های طارم و زنجان)   


  58)     علی نقی خان افشار(سرتیپ فرمانده فوج خمسه – پسر ایشان عباس قلی   خان بانی مسجد عباسقلی خان و پدر خانم امیر حسین خان عاصم السلطنه   که خدیجه سلطان خانم مظفری ملقب به احتجاب السلطنه نوه ی دختری   میرزا ابراهیم خان مظفرالدوله را در قباله ی نکاح داشت.   


  59)     دکتر محمدجواد شیخ الاسلامی (ضیایی - فرزندعلامه و مجتهد نامی اقای شیخ فضل الله، شیخ الاسلام زنجانی) 


 60)     سردار فاتح (علی اصغر خان امیر افشار)  


 61)     حضرت ایت الله اقای اسدالله بیات زنجانی   


  62)     ناصر المله (میرزا عیسی قانونخواه زنجانی)   


  63)     جهانسوز دارایی (ازاعقاب فتحعلی شاه قاجار)   


  64)     حاج نوروز تفویضی (عطارمعروف راسته بازار قیصریه)   


  65)     سید مقتدا صارمی (خدمتگزارفرهنگ و معارف زنجان)   


  66)     نقاشی امید (احمد پور اسکندری)   


  67)     شیخ منصور محاوری (از بنیان گذاران دبستان علمیه زنجان)  


  68)     هژیر الممالک ( رئیس توپخانه - برادر بزرگ حبیب الله خان اعتماد امینی ملقب   به اعتماد الممالک)   


  69)     باباخان امجد لشگر (رئیس فوج خمسه – جد امجدی ها، پدر نعمت اللله خان   امجد لشكري بعدي و عزت ا... خان پدر امجدي ها)   


  70)      دکتر محمد نهاوندیان (رئیس اتاق بازرگانی ایران)  


  71)     ابوالقاسم صفدری (شهردار وقت زنجان با هشت سال سابقه!!)   


  72)     علی اکبر شیشه چیان (از بزرگان صنعت چاپ در زنجان)  


  73)     یوسف محسن اردبیلی (نویسنده و پژوهشگر - دبیر دبیرستان های زنجان -   سردفتر اسناد رسمی)    


  74)     ذبیح الله شاهمحمدی (نویسنده و پژوهشگرتاریخ – خدمتگزار فرهنگ و   ورزش زنجان)    


 75)     وجیه الله رستگار (پیش کسوت ورزش و بنیانگذارورزش های مادر درزنجان)           


76)     سید اسدالله جمالی (کشف غار کتله خور _ نویسنده و پیش کسوت ورزش زنجان)     


 77)     حاج شفیع ابریشمی (واقف مریضخانه شفیعیه)    


  78)     دکتر محمد یگانه زنگانی (وزیر وقت دردوران پهلوی دوم)    


 79)     اعظام السلطنه (علی قلیخان محمد، معروف به محمد خان ذوالفقاری   سناتور و وکیل سابق)   


  80)     نایب اقازنجانی چوقوری (از مردان مشهور و عامی و پر نفوذ شهر زنجان در   اوایل قرن چهاردهم ه.ق –  بعد ازمشروطه شدن زنجان، ازسوی مسیو یپرم   خان ارمنی، درمحل سبزه میدان به علت طرفداری از ملا قربانعلی زنجانی   دارزده شد.)    


  81)     علی خان ایرلو افشارخمسه ای (حاکم خمسه زنجان در دوران اقا محمد خان   قاجار و فتحعلی شاه قاجار که هردو چشم او با میل گداخته کورشد!!)   

 

82)     شیخ سلیمان محسن اردبیلی( فرزند ایت الله حاج میرزا یوسف اردبیلی -    سردفتر اسناد رسمی در زنجان)

       

83)     آزاده دارایی (شاعر)   


  84)     آیت‌الله اقا شیخ فیاض دیزجی شریعتی   


  85)     ابو القاسم رستمخانی (شاعر)    


 86)     میرزا باقر خلخالی ( شاعر- متخلص به مسکین)    


 87)     عباس کریمی (شاعر)    


 88)     علی اکبر معمار (نهاوندی)   


  89)     فرج الله فخار (فرزند عزت دمچی، کوره پز)   


  90)     سید محمد وکیل الرعایا(میربهاء)   


  91)     آیت الله شیخ علی آل اسحاق خوئینی   


  92)     آیت الله العظمی سید عزالدین حسینی زنجانی (از مراجع کنونی شیعه)   


  93)     رکن الدّین سجاسی (عارف و عالم مشهور)  


  94)     شیخ اخی فرج زنجانی (از عرفاء و مشایخ قرن پنجم هجری)    


 95)     کریم نیرومند (محقق و نوسنده)    


 96)     بانو ایران معصومی (رئیس وقت دبیرستان دولتی دخترانه ازرم)   


  97)     سعید السلطان (علی نقی خان سعید وزیری – پدرمنوچهر سعید وزیری)  


   98)     حاج اسماعیل امین التجار(نوه ی دختریه حاج عبد الحسین زنجانی) 


۹۹ )      رئیس السادات (سید یحیی که فرزندانش در زنجان فامیل مجتهدی اختیار   نمودند)    


 100)     صارم السلطان (محمد علی خان امیر افشار -  فرزند جهانشاه خان امیرافشار   قیداری)   


  101)     غلام حسین خان اوصانلو (فرزند محمد و یا قاسم خان اصانلو!!)


۱۰۲)         حاجیه عالیه خانم سنجیده (بنیانگذار اولین مدرسه دخترانه در زنجان)  


   103)     سید حمزه زعفرانی (مدیرمدرسه ابتدایی خاقانی درمحله گونیه)   


  104)     آیت الله العظمی موسی شبیری زنجانی (از مراجع کنونی شیعه)    


  105)     آیت‌الله علامه محمد اسماعیل صائنی (از مشاهیر معاصر فلسفه)   


  106)     استادرضا روزبه زنگانی     


 107)     حاج محمد تقی فیاض شریعتی   


  108)     سید جعفر علویون (ازکتاب فروشان باسابقه زنجان در بازار قیصریه زنجان)   


   109)     عسگر خان درامی    


  110)     پهلوان صدقعلی کاظمی زنجانی  


   111)     مسعود الملک (علی اکبرخان، جد سپهری زنجان)  


  112)     حسین پاشا خان مظقرالسلطنه (برادر مظفر الدوله) 


    113)     اخوند ملا علی قارپوز ابادی (دانشمند و فقیه بزرگ و موسس حوزه ی علمیه   در زنجان در عصر قاجاریه - استاد ملا قربانعلی زنجانی)    


 114)     عبدالله خان اوصانلوی خمسه ای (پسر پناه خان اوصانلو ی قلابری – حاکم   زنجان در اوایل دوره ی قاجاریه)   


  115)     حاج میرزا ابوالمکارم  مجتهد موسوی میرزایی     


 116)     الامام زنجانی (شیخ عبد الکریم زنجانی)

   

117)     نایب شعبان توپچی (فرزند رحیم داروغه چی – میدان دار و از لوطیان مشهور   شهر زنجان در دوران مشروطیت که درمیدان توپخانه زنجان اعدام شد.)    


 118)     فضل الله طارمیان (رئیس وقت دبیرستان دولتی امیر کبیر)  


   119)     شیخ یوسف علایی (بنیان گذار مدرسه نیمه جدید و نیمه قدیم محمدیه در   تکیه عباس قلیخان با مساعدت حاکم خمسه، وزیر اکرم ملقب به اصف   الدوله)    


 120)      حاج عزت الله رستم خانی    


  121)      مهدی مکی (مدیر سابق چاپخانه سه ستاره زنجان)   


  122)     حاج عبد الرسول تاجر زنجانی (فرزند حاج عبدالحسین تاجرزنجانی ازاعیان   شهرزنجان - پدرشخ عبدالله مجاهد مشروطه -  خطیبی!!)   


 123)     آیت الله میرزا ابراهیم حکمی زنجانی (حکیم و ریاضیدان)   


  124)     کریم زعفری (شاعرونویسنده)   


  125)     محمد منزوی (از شاعران و فرهنگیان زنجان)   


  126)     محمدرضا روحانی (نویسنده اثر ارزشمند «فرهنگنامه زنجان»)

  

   127)     آیت الله حسین دین محمدی زنجانی (از فقهاء نامدار ایران)   


   128)     آقا سید رضی قطب (استاد فلسفه و عرفان و ریاضیات)    


  129)     آیت الله عبدالکریم خوئینی زنجانی     


 130)     آیت الله سید ابوالفضل  میرزایی موسوی زنجانی   


  131)     فاطمه راکعی (شاعر)     


132)     ابراهیم میرزا دارایی (شاعر)    


 133)      مهین دارایی (شاعر وسراینده اثرماندگار«روباه‌نامه»)    


  134)     مولانا همتی انگورانی    


 135)     حکیمه بلوری زنجانی (شاعر)    


 136)     رضا میرکریمی (کارگردان سینما)    


 137)     باقر خان هنرمند (طبیب وقت صحیه ی بلدیه زنجان)  


  138)     استاد حسن چلیپا (اسماعیل زاده) یکی از بزرگان در نقاشی قهوه خانه‌ای در ایران    


 139)     صمد ایپک چی   


  140)     پهلوان رضا سیروسی (اولین بانی و بنیان گذار زورخانه و ورزش های   باستانی در زنجان – بچه دروازه رشت – پدرخسرو پهلوان و شاهپورخان)   


  141)    عزیز صنعتی (شاعر)   


  142)     حاج ولی الله کلامی (مداح)    


 143)     منوچهر سعید وزیری    


 144)     ابوالفضل برجی (خوشنویس)    


 145)     احمد خان مظفری     


 146)     عاصم زنجانی (شاعر)   


  147)     محمد رجایی    


 148)     جلال تقوی (موسیقی)    


 149)     سعد الحکماء (دکتر موسی خان حکیمیان – متخصص بیماری حصبه)    


 150)    جمیله شیخی[بازیگر] 


  151)     پرفسور یوسف ثبوتی (رییس سابق انجمن فیزیک ایران و موسس و رئیس   دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان)    


 152)     علیرضا خمسه (بازیگر)   


  153)     عباس امیر اصلانی (مولف کتاب چله خانا)   


  154)     دکتر ابوالفتح حکیمیان (مؤلف آثار متعدد فرهنگی و ادبی زنجان)   


  155)     سیدباقر حری (متخلص به اقبالی از شعرای مرثیه‌پرداز بنام زنجان)   


  156)     زین‌العابدین امیدی «وافد» (از شاعران زبردست مرثیه در زنجان)   


  157)     عبداله قزلباش (شاعر)    


 158)     ابراهیم همتیان (رئیس سابق دایره فرهنگ و هنر اموزش و پرورش زنجان -   ازفراموشان مباد!!)   


  159)     ابولفضل گنج دانش (شاعر)   


  160)     عبدالله مرادی (شاعر)    


 161)     عاشیق موسلوم عسگری   


  162)     سید علی اکبر موسوی (استاد ورزش)    


 163)     نصرالله خان افشار(از رجال وخوانین معروف زنجان – فرزند جوره خان –   بنیانگذار تکیه مسجد نصرالله خان – همدوره عبدالله میرزا دارا)   


  164)     عباس بابائی (شاعر)   


  165)     ایت الله عبدالحمید قائمی    


 166)    پرفسور مجتبی ناصری [اولین پزشگ ایرانی که پیوند دست انسان را در اروپا انجام داد.]


 167)     حاج علی ذبیحیان    


 168)     جهانگیر الماسی (بازیگر)    


  169)      حاج حسین نجفی   


 170)      حاج نقی بلوری     


 171)      جمال شورجه (کارگردان)     


 172)      حاج میرزا عبدالرحیم واسعی زنجانی     


 173)     حاج سید محمودحسینی (امام جمعه زنجانی)     


 174)      آیدین نیکخواه بهرامی (ملی پوش)     


 175)      صمد نیکخواه بهرامی (ملی پوش)    


 176)     عباسعلی عمید زنجانی (رئیس سابق دانشگاه تهران)

      

177)      عباسقلی خان افشار       


178)     حاج صمد سعادتی خمسه (اوهم یادش گرامی باد)     


 179)      یحیی آل اسحاق (وزیر سابق بازرگانی در دولت رفسنجانی)   


  180)      حاج میرزا مهدی (فرزند حاج سید میرزا ابوعبدالله موسوی میرزایی)    


  181)     مسعود روغنی زنجانی    


  182)      پهلوان حاج احد مسگر (حاجی خان میرزایی)   


  183)      دکتر محسن رهامی    


 184)     سید رضا برهانی (پیش کسوت ورزش دوچرخه سواری)     


 185)      حاج میرزا علی اکبر خلدی – کاشفی (شاعر)    


 186)    مهدی سهرابی (ملی پوش دوچرخه سواری)   


 187)      حاج غلامرضا عینی فرد (شاعرومداح اهل بیت)  


  188)      اشرف الملک (حاجی میرزا اشرف خطیبلو خمسه ای)  


  189)      حاج عباس حیدریان ( حیدرزنجانی - یاشیل عباس – پیش کسوت ورزش   زورخانه ای)     


 190)      پروفسور دکتر غلامحسین بیگدلی (استاد در ادبیات، نویسنده و پژوهشگر)


     191)      میرزا جواد طارمی   


  192)      محمد هوشنگ جعفری (شاعر)   


  193)      حسن نجاریان    


 194)      سید محمد مجتهد (طارمی سردانی حسینی – اولین متولی مسجد سید   زنجان – سرسلسله خاندان مجتهدی و جد اعلای حاج اقا عزالدین حسینی   امام جمعه سابق زنجان)    


  195)      آیت‌الله سید احمد شبیری دوسرانی زنجانی (۱۲۶۹ هـ.ش ،-۱۳۵۳ هـ.ش)     


  196)      آیت‌الله العظمی میرزا باقر زنجانی (از مدرسین مشهور در علوم اسلامی)      


 197)      علي اكبر توفیقی اولین رئیس رسمی بلدیه زنجان    


 198)      حاج غلامرضا کوچمشکی     


 199)      حاج مير بها الدين زنگاني (بناکننده پل میربهاء ، مشهوربه کهنه کورپی – پل   اژدهاتور)     


  200)      جواد کیمیا قلم زنجانی (شاعر و خوش نویس)     


  201)      شمس الدین سجاسی (ادیب و شاعر قرن ششم ه.ق)     


 202)      میرزا علی اکبرخان قولی قیسالویی (مجاهد مشروطه – فرزند حاجی خان   ازخورده مالکین زنجان – منزل علی اکبر خان بعد ازمشروطه درمحله   سرچشمه به تکیه اکبریه تبدیل شد.)      


 203)      میرزا محمود خطیبی (ازپایه گذاران دادگستری درزنجان)      


 204)      حاج اشرف همایونی     


 205)      حاج احمد مهدوی 


206)         حاج رجبعلی مغازه (اخوان) – بنیانگذاراولین چاپخانه در شهرزنجان       


 207)       محمد علی واهبی


208)       حاج تیمور قهرمانی


  209)       اقا میرفتاح ینگجه ای زنجانی (شاگرد علامه قارپوز ابادی - از ائمه جماعات - تکیه ای  درکوچه حاج نوروزلر به نام او معروف می باشد.)  


210)     محمد حسین فکور   


211) ایت الله سید محمد ولایی 


  212)     حسن غریق (شاعر) 


  213)     حاج جواد میر محمد رضایی (خطاط و کتیبه نویس مشهور)  


  214)     حسین داداشی (بنیان گذار ورزش رزمی وشو در ایران)   


215)     سید هاشم موسوی  


216)     شیخ شهاب الدین سهروردی (از بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان  - بنیان گذار فلسفه اشراق)   


217)     رشید الدین ابهری (فیلسوف و منجم و ریاضی دان)  


  218)     کریم دواتگر زنجانی!!   


219)     حاج میرزا ابوالفضل مشیر الممالک ضیایی  


  220)     نصرت الله خان مقدم 

 

221)     عباس خان اعتماد امین!!  


222)     ایت الله محمد شجاعی (یکی از اولین نمایندگان زنجان در اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی)   


223)     شیخ عبد الکریم ال اسحق خوئینی زنجان 


  224)     دکتر محمد فاطمی 


  225)     حاج حسن نجفی ( تاجر معروف و خیر - سایان اقاسی)   


226)     غلام حسین خان بهادر سلطان (انگورانی) 


227)     ایت الله سید اسماعیل موسوی (مشهور به میر اقا - امام جمعه سابق زنجان)


228)     محمد خان اوصانلو !! 


229)     اثیرالدین ابهری 


  230)     ابوالحسن علی بن هارون (فیلسوف بزرگ زنجانی)  


231)     رئیس الدین عبد الملک سهروردی   


232)     امیر گونه خان طارمی افشار ایرلو   


233)     سید محسن موسوی زنجانی  (جد خاندان موسوی زنجانی) 


234)    بیان الدوله (هادی خان  اصانلو،  وزیری - نماینده زنجان در مجلس شورای ملی )


235)  دبیراسعد (نیای کاووسی های زنجان - دبیر و منشی دردستگاه حکومت اسعدالدوله ذوالفقاری)


236)  دبیر همایون (حسین خان کاووسی)


237)  صارم السادات - (حاج سید محمد فوت 1304ه.ش - پدر سید مقتدا صارمی)


238)  مدیرالدوله (اسماعیل خان اصانلو)


239)  ناصرنظام خدیوی


240) محمد علی ال اسحق خوئینی [ ملا مرد علی - مسئول و دفتردار وقت، دفاتر ثبت اسناد زنجان]


241) اقا خان درامی


242 حکيم احمد بن فارس زهراوی کرسفی


243)  تاجماه خانم [فرزند علي‌اكبر خان آجودان باشي و همشيره ی آقا اسماعيل آجودان باشي و عيال فتح‌ا... ارفع‌السلطنه طالشي( احتمالاً اولين خانمي است كه در ايران در دوره ی قاجار به ترجمه ی كتاب روي آورد.]


244) حاج سيد تقی معراجی (عالم، عارف و تاجر و يکی از بنيانگذاران سرای بهجت و بانی و احياء کننده سرای گلشن زنجان به همراه مرحوم حاج خداوردی قائمی و سه فرزند وی حاج تقی، حاج نقی و حاج جواد فتوره چی [قائمی])


245)  سعدالدوله ابهر یهودی وزير ارغون خان


246) علامه ميرزا مجيد حکمی زنجانی


247) دكتر سيد ابوالفضائل مجتهدي (فرزند ميرزا محمود امام جمعه - دكتراي فلسفه و معارف اسلامي از دانشگاه ساسكس انگلستان)


248) دکتر اکبر نوحی خرمدره ای


249) ميرزا احمد سهروردی مشهور به ياقوت ثانی(خوشنويس)


250) ميرزا عبدالكريم رايض الدين اعجوبه زنجاني [عارف برجسته ربع آخر قرن سيزدهم هجري]


251) علی محمدی مشهور به [علی درامی]

زنجان شهری با مردمان اهسته

 

 

 

زنجان، شهری با مردمان آهسته

 

 

 

جهانگردی که در دهه چهل به زنجان آمده بود در وصف شهر گفته است :

زنجان شهری با مردمان آهسته .

 

 

توریست های غربی برای دیدن اماکن مذهبی، مساجد و زیارتگاههای مسلمانان شوق زیادی دارند .لابد آن جهانگرد وقتی از سبزه میدان پای به داخل مسجد سید گذاشته و از پله های آن سرازیر شده است ، اولین صحنه ای که توجه او را جلب نموده سکوت و آرامش معنی دارحاکم بر این فضا بوده است.

 

فضائی که عناصر آن گنبد بلندفیروزه ای ، رواقهای رفیع و مجمع آرام ٌطلابی که دردرگروههای کوچک ، چهار زانو در صحن خلوت رواقها نشسته و به بحث و فحص مشغول بوده اند و بی شک او آرامش صحن رواقها و سکوت شبستان ِ زیر طاقها را درحرکات و سکنات مردمان شهرنیزمشاهده کرده بود .

 

با این جهانگرد دهه چهل همراه می شویم ، گشت و گذاری کوتاه در شهر پنجاه سال قبل می کنیم .

 

 

از دالان باریک و درب کوتاه غربی مسجد که وارد قیصریه می شوی کنج درب و چسبیده به آن پیر مرد خمیده و فرتوتی را می بینی که صبورانه بر کفش ها وصله می زند .مسیر شمال به جنوب بازار را اگر بسوی شمال بروی به دهنه قیصریه می رسی واز آن نقطه دو شیر سنگی سبزه میدان را می بینی که زانو بر زمین زده و با یال و سر افراشته چشم به بازاریان دوخته و بی صدا می غرندو در وسط حوض سبزه میدان فرشته ای ایستاده و از دستانش آب فواره میزند .

 

سبزه میدان مرکزثقل شهر است هر کار مهمی داشته باشی گذرت به سبزه میدان می افتد . برای خرید ، گردش ،خوردن بستنی و کباب ، کارهای بانکی ، تهیه بلیط سفر از گاراژحقانی و کاوندی، شکایت و تظلم ازدادگستری ،مراجعه به مطب دکتر علیمرادیان و قنات آبادی که در دو کنج سبزه میدان واقع است و داروخانه های انوار و حکیمیان که نسخه های آنان را می پیچند.اگر یکی دو سکه اشرفی داشته باشی از پله های دندانسازی بیوک امیراصلانی بالا میروی تا با آب کردن آنها ، دندانساز دندانهایت راروکش طلا بدهد . موقع پائین امدن تلق و تولوق چاپخاته را می شنوی . برای تهیه روزنامه ومجلات سری به دکه صمد آقا روبروی مسجد سید می زنی یا به دیدار محمد علی در کنج دیگر سبزه میدان می شتابی و یکی دو متلک آبدار هم می شنوی . برای دیدن زور زدن کشتی گیران هم باید به سبزه میدان بیائی . واگر دلت خواست حمام بروی رخت و لباس و لنگت را در بقچه می پیچی و از حمام شهرداری در ابتدای خیابان ذوالفقاری نمره نوبت می گیری .

 

سبزه میدان چشم و چراغ شهر است .اگر پس از غروب آفتاب گذرت به سبزه میدان بیفتد کارمندان عطر و پودر زده و کروات بسته را می بینی که مقابل مغازه " حمید بستنی" روی صندلیها نشسته با نوای لب کارون بستنی می خورند . و عصر پنجشنبه ها گروه موزیک ارتش در روی چمن سبزه میدان سازهایشان را کوک کرده و نغمانی را می نوازند .

 

در همه این مجموعه در هم و بر هم و نا ساز آرامش وجود دارد الا وقتی که چند نفری به ضرب چاقو های دسته سفید زنجانی همدیگر راخونین و مالین کرده اند و پاسبانی آنها را بطرف شهربانی می کشاند و جماعتی بیکار هباهو کنان به دنبال آنان می دوند . ویا مجرمی را روی تخت چوبی وسط سبزه میدان دراز کرده شلاق میزنند وخلایق به تماشا ایستاده اند . اما این لحظات گذرا بلافاصله با آرامش پر می شود .

 

اگر سبزه میدان چشم و چراغ شهر باشد بازار محور اقتصاد آن است . دوباره از دهنه قیصریه به زیر طاق بازارمی آئی. خنکی بازار به استقبالت می آید و به دنبال آن فضای عطر آگینی را استشمام می کنی آغشته از بوی دارچین و هل و گلاب و زنجبیل . دو شاگرد قناد را می بینی که پاتیل بزرگ مسی را وسط بازار گذاشته ، ماده اولیه آب نبات قیچی را که به شکل خمیر سفید و چسبنده وکشداری است دست به دست بالای آن پاتیل ورز میدهند . نگاهی به کتابهای چیده شده در ویترین کتابفروشی زعفری می اندازی و یک صفحه گرامافون به قیمت پنج ریال از مغازه روبروئی می ستانی . سپس آدمی را می بینی که یک جفت کبک سر بریده زبان بسته را به یک چوبی آویخته و دنبال مشتری سی ریالی می گردد .

 

در ادامه راه به ردیف کفاشی ها می رسی .کفش های جفت شده مقابل مغازه هادر انتظار مشتریان است و فروشنده انتهای دکان روی تشکچه یا قالیچه کوچکی نشسته و با چشمان کاوشگر مشتریان را می پاید . اگر به داخل سرک بکشی مورد خطاب قرار می گیری و دعوت می شوی " گل بورا گوروم نمه ایسترن " .

 

نرسیده به انتهای بازار ، راسته ای به طرف شرق جدا می شود که خلوت است و روشنائی کمی داردو تک و توک مردمان در آمد و شدند به این بازار " آقا راستا سی" می گویند .این نام به خاطروجود مسجدی است در این محل که به آقالیق معروف است . نقل است در ایام مشرو طیت این مسجدو روحانی پر شور و شر آن " آخوند ملا قربانعلی " در کانون حوادث و تلاطمات و توجهات بوده اند . این بازار در افواه زنجانیهای بذله گو به " بورجلی بازاره " معروف است . محل گذرشرمنده مردمانی است که از چشم طلبکاران می گریزند .

 

در ابتدای بازار حجره های چارق دوزی را می بینی که دستان پر تلاشی در آنها در کارند تا رشته های طلای نخ و منجوق های رنگارنگ را با جوالدوزهای ظریف که به " سپر اینه سی " معروف است از رویه به زیره چاروق ها بکشندتا پاپوش فانتزی و زینتی شهر مان را شهره آفاق بکنند . پس از چاروق دوزها تک و توک ملیله کاران را می بینی که ظروف نقره را با شکل دادن رشته های باریک سیمین و با ابتکارات ظریف و بدیع در طرحها و اشکال زیبا به مشتاقان هنرهای تزئینی عرضه می کنند .

 

در انتهای بازار به کارگاههای زرگری می رسی و صندوق ساز ها که اره بر تخته می سابند و میخ بر آن می کوبند و در آخر ورقی از حلب بر روی صندوق و رنگی از پوست انار و صمغی از سقزو سریشم بر داخل آن میکشند . و در نهایت چفت و بستی بر در صندوق می نهند تا دست نا محرمانو اغیاران از زر و زیور و خلعت و جهاز نوعروسان که هر کدام یکی از این صندوقها را به خانه بخت می برند به دور باشد .

 

از بازار زمخت صندوق ساز ها راهت را به طرف راسته بازار ظریفزرگرها کج می کنی . در حجره های کوچک و ساکت زرگرها از آن دستهای پت و پهن و قیافه ها وابزارهای خشن خبری نیست . انگار انگشتان باریک و چهره های نحیف زرگرها متناسب و هماهنگ با شغلشان تغییر حالت یافته است . بجای هیاهو و سراسیمگی و التهاب ، آرامش هست . نرخ طلا هردم به ساعت بالا و پائین نمی رود . گاه تا هفته ها و ماهها مثل مردمان شهر بدن افت و خیز است.

 

در حالیکه رهسپار راسته رنگرزها هستی به پوشش مردمانی که در بازار رفت و آمد می کنندنظاره می کنی . در می یابی که بیشتر مردم کلاه به سر دارند . به همین خاطر به کلاه دوزها که در همین نز دیکی هستند سری میزنی . از میان کلاه شاپو ،کلاه مخملی، کلاه کپی ، کلاه نخی ، کلاه نمدی وکلاه پوستی.یکی را متناسب با سن وسال و موقعیت اجتماعیت انتخاب می کنی .

 

با کمی فاصله به راسته " بویاخچی لار " رنگرز ها یا صباغان می رسی .در خم های ریز و در شت رنگرزهاالیاف پشم و رنگ روی اجاقها می جوشد و سوخت اجاقها با هیزم و گون تامین می شود .تک و توک بعضی رنگرز ها از چراغ پریموس بهره می برند که با بخار نفت می سوزد و شاگردرنگرز هر دم با تلمبه باد آن را چاق می کند . فضا ی گرم و مرطوب دکان های رنگرزی آکنده ازبوی رنگ و پشم های جوشان است . و در حیاط مشترکی که بین چندحجره محصور است خامه های رنگارنگ برای خشک شدن تاب می خورد . در این بازار هم آدمها شکل و شمایل خاص خودرا دارند .اگر انتهای دکان سیاه و دو و دم گرفته را به دقت بنگری شبح بنفشی را می بینی که بهسیاهی میزند و از سفیدی چشمهائی که در چشمخانه می گردد اوستای رنگرز را تشخیص می دهی .

 

از راسته بویناک پشم و رنگ ودوده خودت را به میدان آهنگرها می کشانی . بازاری روباز شبیه حیاط خانه ها . شاگرد آهنگر با دست گهگاه ذغال بر کوره می نهد و با پا دم چرمی کوره را می فشارد . و اوستای آهنگر نقطه ای از داس ، کج بیل و یا تیشه گداخته ای را که با انبر روی سندان نهاده نشان می گیرد و شاکرد ها آن را به زیر رگبار پتک می بندند . بر خلاف بازارهای دیگرراسته آهنگرها آرام نیست هر چه هست التهاب و آتش است و ضربات پتک و گرما و تن های عرق کرده . تا داس گداخته و ضرب خورده و شکل یافته در آب فرو رود و آبدیده گردد و برای صیقل خوردن آماده شود .

 

طرف شرق بازار آهنگر ها در آنسوی خیابان در راسته مسگرها هیاهو و همهمه چکش ها را می شنوی که بر دیگ ها و مجموعه ها و طشت ها کوفته می شود .که استثنائی بر قاعده آرام شهراست .

 

اما پائین دست خیابان مسگرها در کاروانسرای دخان آنجا که کاروان شترها پس از طی مسافتی طولانی زانو بر زمین زده اند ، آرامش رنگ دیگری دارد . محصولات سردرختی و صیفی جات منطقه طارم در صندوق هائی حمل می شود که شکل مخروط ناقص ِ واژگون دارد . این صندوقهای محکم و با دوام چهار پایه دارد و چهار دسته در امتداد پایه ها و مجهز به قلاب و زنجیرکه به راحتی بر چهارپایان بارگیری می شود . هر صندوق پر گاه تا صد کیلو وزن دارد . انجیل،انار ، انگور ، زرد آلو ، گردو و سیب و هر نوع میوه و تره بار متناسب با فصل را بار فروشهای واسطه به دکان داران می فروشند وصندوقهای خالی را از آنان پس می گیرند .

 

طرف جنوب، در کاروانسرای گیلک کاروان هائی را می بینی که لبنیات و ماست و دوغ و کره رادر بادیه های مسی و مشک از روستاهای اطراف آورده اند .البته خود زنجانیها تولید کننده شیر و فراورده های لبنی هستند . و در هر محله ای بخصوص درحواشی شهر یکی دو حشم دار وجود دارد . اگر گذرت کله سحر ، یا غروب آفتاب به محلات مختلف بیفتد گله گاوان و گوسفندان را می بینی که برای رفتن به صحرا ، یا به گاه برگشتن ازچرا کوچه را قرق کرده اند .یکهو متل مادر بزرگ یادت می افتد :

 

ها بللی بلّلی بللی/ ناخیر گلیر دورد اللی / ایکی الینده پیه سی/

ایکی الینده ممه سی .

 

حشم دار در هر محله جنب خانه مسکونی خود طویله های کوچک وبزرگی دارد . اگر دلت شیر گرم و تازه دوشیده شده بخواهد ، می توانی پاشنه گیوه هایت را ور بکشی ، بادیه به دست به سرای حشم دار محله بشتابی .استقرار احشام ،اصطبل و طویله در محلات مسکونی رنگ و بوی محیط روستائی را در فضای شهری به وجود آورده است .موقعی که بادیه شیر گرم وتازه غیر پاستوریزه را به خانه آوردی نباید فراموش کنی که فضله گاوان و پشگل گوسفندان را که در سراسر کوچه پخش شده وبه کف گیوه هایت چسبیده قبل از ورود به خانه پاک کنی .

 

چه خوب است آدمهای پر فیس و افاده ای که پاره ای برای پز دادن و عده ای برای ایز گم کردن خود را تافته ای شهری جدا از بافته روستائی می پندارند و ترجیع بند کلامشان تفوق و ممتاز بودن شهری بر جماعت روستائی است و به اصالت و شهری بودن خود می نازند نیم نگاهی به عقبه خود و ریخت اجتمائی ومناسبات اقتصادی شهرشان داشته باشند .

 

خب بهتر است به کاروانسرای گیلک برگردیم .دروازه بزرگ کاروانسرا طاقی ضربی دارد و کتیبه ای با کاشی های رنگی در فراز دو لنگه درب خودنمائی می کند . در محوطه کاروانسرا ایوانهای کوچکی با طاقهای ضربی حجره های مسافران را از حیاط جدا می کند . چهار پایان در محوطه باز و مرد مان در سایه سار طاقها خستگی سفر را از تن خود بدر می کنند . روستائیانی که مالالتجاره خود را نقد کرده اند سر وسامانی به خود می دهند . قند و شکر و چائی یا گیوه وچاروقی یا رخت و لباسی برای خود و اهل و عیالشان می خرند و اگر چهار پایشان احتیاج به نعل داشته باشد به دکان استاد " نال بند " می شتابند .

 

نعلبندان و پالان دوزان معمولا خدمات خودرا در نزدیکی کاروانسراها ارائه می دهند . نعلبندان هم با سخت افزار فولاد و پتک و سندان سر وکار دارند و هم با نرم افزار دست و پای نازنین قاطران و اسبان . از یکسو پتک بر فولاد سخت و بی جان می کوبند ، و از دیگر سو آن دستهای زمخت و پینه بسته را بر سرو گوش قاطران و اسبان می کشند . آن فولاد سخت را به سر پنجه مهارت بسان موم در شکل و قالب دست و پای چهارپایان در می آورند ، و این حیوان چموش را به دست نوازش رام می کنند تا آن پای افزار های فولادین را بر سم آن زبان بسته ها استوار کنند .

 

در حالیکه امروزه در عصر تکنیک و فن آوری اگر ابزار کار مانیکوریست یا فرنچیست کند شود یا خللی یابد تا فراهم شدن قطعه اورجینال دست و پای خلایق که برای زیبا سازی ناخن هایشان صف بسته اند در پوست گردو می ماند .

 

در یغا که تجربیات و مهارتهای نیاکانمان را فراموش کرده ، دور ریخته ایم .

 

از راسته پالان دوز ها و نعل چیگرها هم می گذری . در سرازیری خاکی " ایستگاه خیابانی " که به ایستگاه راه آهن می رسد مسافران کردستان وتکاب را می بینی که در صندلیهای چیده شده مقابل مهمانخانه نشسته و دیزی میخورند وپشت سر " زینگان لی لار " حرف می زنند. پائین تر که میروی جیغ وداد کودکان را می شنوی که الم شنگه در" قاضی بلاغی" راه انداخته اند . از بالای تل خاکی مشرف به برکه آبی که جهت مصرف سبزی کاری باغات جنوب شهر احداث شده به وسط آب می پرند و هر کدام کمر بندی را بر تنبان کوتاه خود سفت کرده اند تا موقع شیرجه زدن از تنشان در نیاید . آب" قاضی بلاغی" از چشمه ای به همین نام تامین میشود . آنسوی شهر در "توپ آغاجی " همین الم شنگه کودکان با کار جدی زنان رختشوی و مردان قالیشوی در هم آمیخته است . " توپ آغاجی " مظهر قناتی است که در نزدیکی محل خروج از صحن غسالخانه عبور می کند .

 

انگار از شهر و مدنیت دور افتادیم . از کوچه های پر شیب و باریک" توپ آغاجی اوسته " راهت را به سوی ساکنین دار عقبی کج می کنی . از معبر خاکی که بعدها به خیابان بابائیان موصوف شد می گذری . فاتحه ای تقدیم خفتگان ابدی خاک می کنی . "اشاقی چهارراه " که بعد ها به میدان پانزده خرداد معروف شد منتهی الیه غربی شهر است بعد از آن جاده ای است که به میانه و تبریز می رود چند قهوه خانه تک و توک در بالا و پائین جاده می بینی . پس از طی دو کیلومتر به " مال دره " می رسی . دره ای مصفا با باغهائی آباد که با آب زلال " سنبل کهریز" و " زنگان چای " مشروب می شود . رود خانه ای با آب غلتان و ماهیهای ریز که دلت می خواهد دست در آب فرو کنی ولمسشان نمائی .

 

امروز اگر هوس کردید سراغی از دره رویائی روزگار کودکی پدرانتان بگیرید جز آه و افسوس چیزی عایدتان نخواهد شد . چرا که آن جویبارهای روان تبدیل به فاضلاب حاشیه نشینان بالای تپه شده است و آب روان وزلال " زنگان چای از برکت پساب و لجن کشتارگاه بدل به مرداب تیره و متعفنی گردیده است.و آن درختان و باغهای شاداب به آتش طمع فنا شده وبه تیزی تیغ منفعت پرستی قلع و قمع گردیده است .و تو اگر از آن دسته از آدمهائی هستی که همیشه عادت به دیدن نیمه خالی لیوان نداری ، برای مشاهده نیمه پر لیوان سرت را بالا می گیری و دیدگانت را به پارک جنگلی سبز و شاداب روشن می کنی .

 

به هوای دیدن " مال دره " از شهر دور افتادیم . دو کیلومتر سربالائی را به سوی شرق و به طرف شهر ره می سپاری بعد از " اشاقی چهارراه " پادگانی می بینی محقر با ساختمانهائی کوتاه که با حصاری از سیم خار دار و میله های آهنی و خرت و پرت های دیگر محصور شده است مکا نی خشک و بی روح که ابهت و خوف یک مکان نظامی شاهنشاهی را هم ندارد . اما درست چسبیده به این پادگان ملال آور سینمای تابستانی موصوف به " بوت کلاب " قرار دارد که برخلاف همسایه خشن خود شاداب و مفرح است . محل هیاهو و نشاط و تفریح در شبهای خنک تابستان . که امر غریبی است با آرامش شهر . بعد از " بوت کلاب پر جنب و جوش به در مانگاه "حاجی میرزاشفیع" می رسی و دبیرستان امیرکبیر که در این دو مکان قبلا اولین پارک زنجان " قیزلارباغی "احداث شده بود ، نقل است اولین دستجات پیشاهنگان زنجان نهالی به رسم یادگار در این محل کاشته بودند .

 

از چهار راه امیر کبیر رد می شوی به ذغال فروشها می رسی .نیروگا ه حرارتی شهر همین دو سه انبارک ذغال است . مردمان شهر در فصل پائیز نیم خروار ذغال با حیوانات بارکش به خانه هایشان می برند و در ذغال دان منازل خالی می کنند . کرسی هر خانه با یک چارک ذغال گرم می شود .مردمان هم تنشان را به گرمای مطبوع کرسی می سپارند وهم شام شب را در " چولمک " آویخته از زنجیر وسط کرسی روی آتش آن می پزند و هم آفتابه هایشان را در چهار کنج آن می نهند تاسحر برای شستن دست و صورت سرحوض یخ زده نروند  :

 

 استفاده بهینه از منابع ، بدون ایجاد آلودگی زیست محیطی .

 

به هوای همهمه گنگی که به گوشت می خورد ازسرازیری کوچه "حاج شیخ علی" سرازیر می شوی نصف کوچه پله های سنگی دارد برای عابرین و نصف دیکر معبر خاکی است برای نقلیه . درحوالی تکیه " حاج شیخ علی " هر چه پرس و جو می کنی اثری از مکان مهجور " کلیسا دالی "نمی یابی .گویا کلیسای قدیمی این محل به افسانه ها پیوسته است . در زیرِ بنای تکیه آب انباری وجود دارد که آب مورد نیاز کسبه و اهل محل را تامین می کند اگرهوس کردی از آن بازدید کنی باید پاچه های شلوارت را ور بمالی و با احتیاط از پله های خیس وپهن و لغزنده فرو روی .

 

در جنب هر تکیه ای معمولا آب انبار ی برای رفع نیاز اهالی وجود دارد که سنگ بنای آنها را مردمان خیر می نهند و آب آنها از قنواب و کاریزهای معروف مثل قنات میر بهاالدین تامین می شود . این آب انبار هم مثل سایر آب انبار ها طاق قوسی دارد با دیوار ها وپله های سنگی که به راحتی دو نفر از کنار هم می توانند عبور کنند . بزرگی و وسعت آب انبارها با تعداد پله های آن سنجیده می شود. معمولاآب انبارها بیست تا سی پله دارد آب انباری که بیش از سی پله داشته باشد " قرخ ایاخ " نامیده می شود .

 


در حال نظاره مردمان " کوزه به دوش و گالش به پابه انتهای آب انبار می رسی در چاله کف آب انبار شیر برنجی وجود دارد که لنگه جورابی بر سرآن آویخته اند تا لجن آب انبار به کوزه ها سرازیر نشود . آب انبار اگر تازه آب گیری شده باشد آب زلال و تمیز دارد ، اما پس از مدتی آب مخزن کدر شده ، کرم میزند . پله های آب انبار را دو تایکی بالا می آئی .حالا آن صداهای گنگ واضح تر شده است .

 

از " شیطانا بازار " رد می شوی با خود تکرار می کنی شیطانا بازار . وه چه نامهائی !نامها اشاره به مکانها دارد ومکانها و محل ها خاطره ها را می سازد . از تجمع خاطرات فرهنگ هاو سنت ها زاده می شود . و از این مقولات فرهنکی رفتار و کردار آدمیان پدید می آید . عقل سلیم حکم می کند نباید به نامها جفا شود. اگر سقف بازار میراث فرهنگی است ، بی شک نام آن نیزچنین است . زدودن نام یک مکان بخشی از هویت و اصالت تاریخی آن را به محاق فراموشی می برد . در این خیالات به ناگاه در حجم عظیمی از صدا ها ، غرش پتک ها و کوبش چکش ها گم می شوی .

 

اینجا بازار مسکرهای پائین است بزرک تر و سازمان یافته تر از بازار بالائی که شرح آن قبلا رفت . در راسته اصلی در هر دکانی کوره ای برای ذوب مس قراضه وجود دارد که به مددذغال سنگ و دم چرمی ، مواد ا ولیه ذوب شده درقالب هائی ریخته می شود که اندازه های مختلف دارد متناسب با ظروفی که ساخته خواهد شد .به این شمش های گرد" قرص "گفته می شود اوستای مسگر چند " قرص " را روی هم بر سندان می نهد و شاگردان به ضرب "تولاما چکش " " قرص "را بدل به ورق می کنند . به این فرایند " کله آچماخ " می گویند .

 

فعالیت ذوب کننده گان با سازندگان جدا است و سازندگان از آن ورقهای نازک انواع ظروف مسی را می آفریند . " کله آچماخ " کاری بسیار سخت و فنی است . اگر اوستای مسگر در ترکیبات و آلیاژ مواد اولیه دقت کافی نداشته باشد قرص در زیر ضربات پتک تکه تکه شده ، گسیخته می شود . از این رو مسگر عقیده دارد شا گردانی که " تولاما چکش " بر قرص می کوبند باید دست و دل پاک داشته باشند. وگرنه کار درست از آب در نمی آید .نقل است روزی در گرما گرم کوبش پتک ها " قرص" باز نمی شود و به دفعات می شکند . اوستا لجاجت مس را به حساب ناپاکی شاگردان می گذارد ، با اوقات تلخی چکش خود را به زمین کوفته به شاگردان نهیت میزند " هر کسی وظیفه واجب خود رابجا نیاورده برود ! یکی از شاگردان پتک خود بر زمین می نهد ، سر به زیر انداخته راهی حمام می شود .

 

راسته ای که در بالادست و شمال " اوزون بازار " واقع شده ، " قلای چی لرراستاسی " است که مردمانی زبردست و سخت کوش ظروف سرخ فام مسین را با کیمیای تجربه پدران و با قلع و نشادر در حرارت کوره بدل به ظروف براق و سیمین می کنند. و در راسته دیگر کنده کاران با سمبه و قلم و چکش های ظریف نقشی یا نوشته ای بر ظروف سفید کاری شده حک می کنند .از غوغای بازار مسگرها خود را به " بالا میدان " ( میدان کوچک ) می رسانی صدای خسته عاشیق را می شنوی با سازی فشرده در سینه و دندنهائی با روکش طلا به همراهی بالابان گوشهایت را نوازش می دهد :

 

" سو گلیر ارخدن اوتور آخیر چمندن اوتور های های من هارا داغ داش هارا

گلیرم سن دن اتور . . . "

 

از چهار راه امیرکبیر راهت را بسوی خیابان شمشیری قدیمی ترین خیابان زنجان ادامه می دهی .به مهدی خان سنقی و" یدی بوروخلار" می رسی با دیوارهای کاهگلی و کوچه های پیچ در پیچ شبیه صفحه بازیهای لابیرنت .

 

" مادام گاراژی " که منزل و محل کار "مادام گودت" قابله ارمنی بوده است که بعد تبدیل به ساختمان ژاندارمری شد و سپس دکتر مزدا پزشک حاذق ارتش بنای خود را درآن احداث کرد . انتهای کوچه دگرمان ارخی به این محل منتهی می شود. که ارخ آن رامی بینی اما از دگرمان خبری نیست .

 

نقل است محل خیابان شمشیری قبلا خندق یا رودخانه حشکی بوده است وبرج و باروی غربی شهر در این محل احداث شده بود و پته خانه ای در این محل وجود داشت، تا پس از در یافت وجه به کاروانهائی که از خارج شهر وارد می شدند جواز عبور بدهد . از کله سحر تا دمدمای غروب پته خانه باز می شد و اگر کاروانها و افراد بی موقع می رسیدند تا گشوده شدن پته خانه صبر می کردند . گویا مهدی خان لوطی و قلندر محله بی موقع می رسد و دروازه را بسته می بیند . شبی پشت بارو ماندن را برای خود کسر شان می پندارد . به ناز شصت وبه زور بازو حفره ای در بارو می گشاید .آن شکاف و آن محل " مهدیخان سنقی " نام می یابد . تکیه مهدیخان سنقی منتسب به اوست و دو برادر دیگرش " نصر الله خان " و عباسقلی خان " تکیه های خاص خود را داشتند .

 

پس از گذر سالیان و سپری شدن ایام به نظر می رسد مردمان زنجان خوی آرام و طبع ملایم خود را بتدریج به فراموشی سپرده ا ند . الزامات زندگی و اقتضائات معیشتی ، تغییرات و تاثیرات فرهنگی ،مردمان امروز را کمی شبیه مهدیخان عجول کرده است که شبی پشت دیوار قلعه آرم و قرار نیافت و بارو را شکست . اما بیش و کم می توان بقایائی از صبر و حوصله و متانت و روش و منش آرام و قدیمی زنجانیها را در اخلاق و رفتار مردمان امروز یافت . اگر می خواهید نمونه هائی از سلوک باستانی زنجانیها را مشاهده کنید سری به مرکز شهر بزنید و از صبر ایوب دست اندرکارن طرح سبزه میدان بازدید کنید . و یا یک روز تعطیل قدم رنجه نموده با رعایت تمام مسئل ایمنی وداشتن تجهیزات ضد ریزش کوه و رانش جاده ا ز روستای تهم به سوی چورزق برانید ، تا نمونه هائی از حرکات آرام و تاریخی نیاکانمان را لمس نمائید که چگونه می توان جاده ای بطول پنجاه کیلومتر را در مدت بیست و پنج سال احداث نکرد . و یا از علی آباد بسوی تنها فرودگاه موجود در استان بروید تابه عینه ببینید ده کیلومتر راه مسطح و هموار ده سال است آرام آرام ساخته می شود و سازندگان آن هیچ هول نمی شوند .

 

 

                                                                                         منبع: /http://meschi.persianblog.ir

 

خاندان خطیبی - وقفنامه قنات سرچشمه ی زنجان


/**/

 

 

 

 قنات (هشتمین عجائب جهانی) اختراعی بکر و ماندگار از سوی مقنیان ایرانی

 

 

(روایت است اگر قناتی کورگردد (اب قنات به هردلیلی قطع شود) قنات به مدت چهل سال منتظر نجات می ماند در غیر این صورت بعد از گذشت چهل سال بیرون اوردن اب قنات با مشکل مواجه می شود و هر اقدام دیگری بی اثر می باشد (نقل ازپیرمرد هشتاد ساله) محتملا این مساله جنبه علمی نیز دارد.)

 

 

احداث رشته قنات (وقفي) حاجي عبدالحسين تاجرزنجانی موسوم به قنات«سرچشمه زنجان» توسط حاج عبدالحسین خطیبی  و وقف عام آن جهت رفاه ساکنان زنجان

 

 

.....در سال 1288 هجري قمري درشهر زنجان قحطي و خشكسالي اتفاق افتاد و به  همین مناسبت سال مذکور به سال مجاعه معروف شد...... بر اثر این اتفاق ناگوار، تعداد انبوهی از مردم  ولایت خمسه زنجان به لحاظ عدم بارشهای فصلی، كمبود آب و آلودگي‌ها وامراض عدیده و به ويژه بيماري وبا ازبین رفتند. مردم ولایت از حاج عبدالحسين تاجر مشهور و ثروتمند شهرکه ازبانيان خير شهري محسوب می شد تقاضاي مساعدت و چاره انديشي كردند و او با تقبل هزينه دستور حفر قنات سرچشمه را صادرنمود و در سال 1294 هجري قمري اين قنات را وقف (عام) كرد. حاجي عبدالحسين تاجرزنجانی در سال 1300 هجري قمري پس از 85 سال عمر پر بركت و فعالیتهای عام المنفعه دعوت حق را لبيك گفت و در قبرستان قديمي(پائین) شهر زنجان به خاک سپرده شد.


....این قنات تاریخی به عنوان بزرگترین قنات شهردردهه های گذشته، درنبود سیستم لوله کشی آب در زنجان به منظور تأمين آب اهالی شهر حفرگردیده بود و از ميزان آب‌دهي بسیار بالايي برخوردار و داراي مظاهر متعددي درخاستگاه اولیه بوده است. بااستنادبرمفاد وبازخوانی اساس وقف نامه سرچشمه، واقف(تاجرزنجانی) آب قنات مذکور را به 8 شعبه تقسيم بندي نموده و براي هر شعبه مصرف خاصي را اعلام كرده بود. ......اب قنات سرچشمه  از كوه‌هاي شرقي و شمال شرقي منطقه بناب سرچشمه گرفته و آب آشاميدني و كشاورزي اهالي شهرزنجان را تأمين مي‌كرده‌است. مظهر اصلي آن در محله شكرالله ميرزا (سرچشمه) قرار داشته و آب مورد نياز، عمارتهای ذوالفقاري، دارايي و اكثر آب انبارهاي شهر از اين قنات کهن تأمين مي‌شده است....

 

 

                                                                                                                فرج الله داودی


/**/

سندی از دوره ی قاجار

  

 

نویسندگان: پرستو قاسمی اندرود


بهمن خطیبی (صاحب سند)



چکیده:





 


 

 

این وقف نامه که از اسناد تاریخی به شمار میرود، سندی است به خط شکسته نستعلیق، با مرکّب مشکی بر روی کاغذ کاهی رنگ به ابعاد 33×43 سانتیمتر، که به سال 1294 هـ. ق در دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار، برای تعیین وضعیت وقفی «قنات سرچشمه» ـ که بزرگترین و مهم ترین قنات زنجان است ـ نگاشته شده است. این قنات 33 حلقه چاه دایر و 141 حلقه چاه بایر داشته و مبدأ آن در اراضی قریه دیزج، و مظهر آن در داخل شهر، محله معروف به «شکرالله میرزا» بوده است. سند مذکور در 36 سطر نوشته شده و 26 نفر شاهد بر آن مهر زدهاند. پشت سند هم مهر عبدالحسین که بانی و صاحب قنات بوده است دیده می شود. با توجه به وقف نامه موجود، حاج عبدالحسین، شش دانگ قنات مشهور به «قنات سرچشمه» را وقف برمصارف معینه (عام) کرده است.

 

 


تعریف قنات:

 


درباره ریشه «قنات» در میان لغت شناسان اختلاف نظر وجود دارد. برخی این واژه را در اصل واژهای فارسی می دانند. آن ها لغت قنات را ماخوذ از لغت «کنه» به معنای کندن می دانند. در ایران و سایر کشورهای اسلامی جهان، برای قنات بیش از 27 اسم وجود دارد؛ یا به عبارت دیگر، برای نامیدن این نوع شیوه استحصال آب، 27 اصطلاح به کار برده شده است. این اسامی در جنوب غربی آسیا عبارتند از: قونات، کانات، قنات، کاریز، کهریز، کارزس و...

 

 همه این نامها به تونل هایی افقی گفته می شود که در مخروط افکنه ها، آب زیرزمینی رامی کشد و بدون پمپ و وسیله دیگری آن را به سطح زمین آورده، قابل استفاده می کند. تعریف بهتر قنات عبارت است از مجموعه ای از چند میله چاه و یک کوره زیرزمینی که با شیبی کمتر از شیب سطح زمین، آب موجود در لایه های آبدار مناطق مرتفع زمین را به کمک نیروی ثقل و بدون کاربرد نیروی کشش و هیچ نوع انرژی الکتریکی یا حرارتی با جریان طبیعی جمع آوری می کند و به نقاط پست تر می رساند. در واقع قنات را می توان نوعی زهکش زیرزمینی دانست که آب جمع آوری شده توسط این زهکش به سطح زمین آورده می شود و به مصرف آبیاری و شرب می رسد (1)





 


قناتهای شهر زنجان:

 


از دوران ناصرالدین شاه تاکنون، آخرین آب های جاری شهر زنجان که به صورت نوبتی مورد استفاده محلات قرار می گرفته است عبارتند از:

 

1.     قنات حاجی میر بهاءالدین(زنگانی)

 

2. قنات حاج یوسف(شعیبی)

 

3.     قنات حاجی عبدالحسین تاجرزنجانی موسوم به قنات سرچشمه

 

4.  قنات قیز قید(قالاسی)

 

 

 همه این قناتها از سلسله کوه های شرقی و شمال شرقی که حدود 30 الی 40 کیلومتری زنجان واقع شده اند شروع شده، آب کشاورزی و آشامیدنی را تأمین می کرده اند.

 


متن وقف نامه

 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

هو الواقف علی الضمائر

 

  بعد الحمد و الصلوه                   منظور از نگارش این کلمات شرعیه المضامین آنکه چون وقف از جمله باقیات صالحات و ثواب آن علی الاستمرار عاید واقف عالیدرجات بوده و هست، خصوص وقف عقارات(2) و اجرای قنوات  که از جمله صدقات جاریه و ثواب آن عام است، ملاحظهً لهذه المراتب، توفیق ربانی و سعادت حضرت سبحانی شامل حال توفیقمآل عمده الأعاظم و الأقران، فخر الأماجد و الأعیان، سلاله دودمان نجابت اشرف الحاجّ و المعتمرین الحاج عبدالحسین تاجر زنجانی (3) وفّقه الله تعالی گردیده، وقف مؤبّد شرعی و حبس مخلّد اسلامی نمود جمیع حقوق احداثی خود را از قنات مشهوره به قنات سرچشمه، واقعه در شهر زنجان بر قاطبه (4) مسلمین و عامه مومنینِ سکنه زنجان از مؤمنین و مؤمنات و عابرین سبیل و عامه مخلوقات، نسلاً بعد نسل إلی أن یَرِثَ اللهُ الأرضَ وَ مَن علیها که بقدر الکفاف و الحاجه شرب و استعمال نمایند؛ و ثواب آن را محضاً لله هبه و عطیه نمود مِن لَدُن آدمَ علیه الاسلام انقراض العالَم، به کافّه متدینین و موحدین و مسلمین که بر شریعت حقه بوده و رفته اند و بعد از این در شریعت حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه واله و طریقت ائمه معصومین ـ صلوات الله علیهم أجمعین إلی یوم الدین بوده و خواهند بود؛ و قرارداد آب مزبور در هر عصری از اعصار منشعب شعب هست کافه بوده و خواهند بود. از قراری که تفصیل داده شود، از آن قرار معمول شود؛ و از شعب هشتگانه در هیچ عصری از اعصار تخلف و تجاوز ننمایند؛ و هر کس در هر زمان بخواهد قولاً و فعلاً از مقتضای ما وقَّعَه الواقف نماید ، اِثم و مخالفت شریعت نموده، اذن استعمال و حق الشرب از آب مزبور ندارد؛ و تقسیم شعب هشت گانه از قرار تفصیل ذیل است:

 

 

شعبه اولی در جنب برج بدن طرف شرقی که منتهی الیه برجهای دروازه رشت است و بالای آن سیلابی است که ممتده می شود الی خندق کهنه، تا منتهی شود به باغ حاجی داداش قوزانی (5)، ساکن زنجان؛ و بالای سیلاب مزبور به هیچ وجه من الوجوه حق الشرب و استعمال ندارند. چنانچه آب را از بالای سیلاب ببرند غرس اشجار و تصرفی نمایند به لعن خدا و رسول صل الله علیه واله گرفتار شوند که این شعبه آب مختص تحت سیلاب است نه بالای سیلاب.

 

شعبه ثانیه فیمابین همین برج بدن و محل قورخانه (6) که معروف است. سادات کلهرود جهت استعمال، از آن شعبه آب به خانه های خودشان می برند تا منتهی شود به محاذی (7) امامزاده واجب التعظیم امامزاده ابراهیم و از آن حدود باز داخل شعبه برج بدن می شود.

 

شعبه ثالثه از وسط جای قورخانه که جهت استعمال منشعب شده تا منتهی شود به حمام کوچک فراشباشی.

 

شعبه رابعه محاذی امامزاده جدید (8)طرف غربی دروازه رشت الی مشهوره به تکیه میر کریمخان تا منتهی شود به میدان مرسل الی منتهی إلیه شهر.

 

 شعبه خامسه آب انبار احداثی حاجی زمان تا منتهی شود به تکیه اسدالله بیک جهت شرب و استعمال فقط است.

 

شعبه سادسه دهنه سرچشمه (9) در جنب باغ حکومتی و عمارات دیوانی واقع است و آب اغلب شهر از آنجا منشعب می شود و باغچه و عمارات شهر از آنجا مشروب می شود که عمده همین شعبه است.

 

شعبه سابعه بیرون قلعه (10) و دروازه ارک بعد از غسالخانه احداثی علی اکبر خان فراشباشی منشعب می شود تا منتهی شود به قلعهچه حاجی میرزا معصوم الی قنات توپ آقاجی.

 

شعبه ثامنه از راه طاحونه احداثی که چهار دانگ ونیم ان بعقد مصالحه منتقل به چهارنفراولاد ذکور(11) (مهرباسجع عبدالحسین) واقف مزبور است الی حد مالدره سی و اراضی محاذی کشکان و والارود هر قدر آب بگیرد

 

 و خودِ واقف تحجیر و حیازت نموده و تا بیست جریب (12) به هر خانواری مجاناً و بلاعوض اذن تصرف و تملک داده، و به حدود آن اشاره خواهد شد؛ و خود واقف معین و مشخص نموده و همه آن ها در صورت کفاف شهر و فاضل آب است. جهت توضیح اشاره شد. و از ابتدای قوس الی آخر حَمَل که پنج ماه تمام است زیاده از قدر کافیه مشروبی شهر، فاضل ِآب باغچهها و خانهها که اهل شهر آن وقت محتاج آب نیستند و باعث خرابی خانه ها و محلات است مختص طاحونه احداثیِ واقف موفق است؛ و کسی تسلط مزاحمت و ممانعت در مدت معینه ندارد. بعد ذا، واقف مُعزی الیه، در ثانی وقف مؤبّد شرعی نمود تمامی سه دانگ از شش دانگ دو حجره طاحونه احداثی خود را از هر یک یکدانگ و نیم، که ثلث منافع آن هر ساله صرف قنات سرچشمه باشد:

 

 اول نو کندن، بعد لاروبکاری؛ و منافع یک ثلث باقی هم صرف چراغ و حصیر مساجد زنجان، مسجد جناب حاجی میرزا ابوالقاسم مرحوم=، مسجد آقا سید جلیل مظلوم زمستانی و تابستانی، مسجد حسینیه، مسجد محله، مسجد زینبیه مشهور به مسجد آخوند سید علی اکبر، مسجد نصرالله خان، مسجد جناب آخوند ملا علی مرحوم طاب ثراه.

مسجد ملا رحیم باشد از قرار تفصیل فوق. این ها بعد از وضع طاحونه است بقدر الحصّه. صیغه وقف علی ما قُرِّر فی الشرع الأنور جاری و واقع گردید؛  و منافع یک ثلث که صرف چراغ و حصیر است دو ثلث از برای حصیر مساجد معین است و یک ثلث از برای روغن چراغ. جهت توضیح اشاره شد. و حدود اربعه اراضی که واقفِ موفق حیازت نموده از نهر آسیاب احداثی خود از قرار تفصیل است که قلمی می شود: جنوبیتاً جاده تبریز تا منتهی شود به رودخانه قریه همایون (13)، و شمالیاً بالای دهنه و آبگیر قنوات شورجه متعلقیِ سرکار مقرب الخاقان مظفر الملک (14) و پاشاخان سرتیپ (15) وقعات ورثه مرحومین کربلایی ابوطالب و حاجی زمان، که جمعاً سه رشته قنات است؛ به علاوه از بالای دهنه قنوات مزبوره موازی هشتصد ذرع (16) طولاً مساحت شود به سمت شمالی طرف صحرا؛ و گویا آن چه مستثنی است آبگیرقنوات مزبوره است از دهنه نهر سه رشته قنات منفصله و سایر قنوات شورجه که مال مالک قنوات مزبوره است، دخل به حیازت واقف معظّم له ندارد؛ شرقیاً از نهر احداثی خود واقف منتهی شود به مقبره جناب رضوان متعال که مرحوم مغفور میرزاعلی الله مقامه الشریف و قبرستان، و از آنجا منتهی شود به جاده تبریز؛ غربیاً منتهی شود به رودخانه قریه همایون که معروف به سیلاب همایون است.

 

فکان ذلک وقوعاً و تحریراً فی خامس شهر جمادی الثانی من شهور سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری، علی ما حرر ... و التحیه مطابق با سال اود ئیل (17)سنه 1294.

 

 فا سَمِه فإنّما إِئمُهُ علی الذین بیدّلونه فمن بَدَّلَهُ بَعدِاسمعه وقفاً عاما ًصحیحاً شرعیاً و السلام علی من اتبع الهدی و نهی عن الهدی چون حدّ شمالی درست مشروح شود، مجدداً من باب التوضیح نگارش می شود: باید منتهی شود در سمت غربی لسیلاب جارچی، و از آنجا رو به پایین که سمت جنوب است می آید و منتهی می شود به جاده قریه سارمساقلو (18)، و از تحت جاده میرود و به مغرب منتهی می شود به سیلاب همایون. حُرِّر ذلک فی تاریخ الفوق، سنه اود ئیل شهر جمادی الثانیه 1294.

 


هامش سند:

 


1. اعترف الواقف المعظم لدی الأحقر. [مهر:] «و رفعناه مکاناً علیّاً».

 

 2. ابن مرحوم حاجی ابراهیم. [مهر:] «هو الوهّاب».

 

 3. قد اعترف الواقف الموفق بما نمی الی جنابه لدی الاقل ومراعاه الاحتیاط صالحت منافع...... الی عالم یحدثه الواقف ...... من قبل حجه الاسلام الحاج السید حسین کوه کمرهای ـ سلّمه الله ـ علی المبلغ المعلوم بینی و بینه، و أن یصرف المبلغ المزبور بمستحقه فی الاول من ذیحجه الحرام سنه 1294. [مهر:] «هو العلیّ الأکبر1243».

 

 

4. حاجی شعبان. [مهر:] «شعبان».

 

5. ابن مرحوم مشهدی. [مهر:] «عبده الرّاجی خداویردی».

 

6. ابن مرحوم حاجی علی اصغر به تاریخ 14 شهر جمادی الثانی 1294.

 

7. قد اعترف الواقف المؤیَّد الموفق ـ زاد الله توفیقاتِه ـ بتمام ما رُقِّمَ. حَرّره محمد حسن التفرشی ابن مرحوم المیرزا عبد العظیم (نَوّر اللهُ مَضجَعَه) [مهر:] «عبده الراجی محمدحسن».

 

8. عالی جاه عمده الاعیان و الاشراف الحاج حاجی عبد الحسین اقرار و اعتراف بر مضمون متن نمودند. حرره علی ساکن زنجان [مهر:] «یا علی أدرکنی».

 

9. بسم الله تبارک اسمه. و إن الإنسان اذا مات ینقطع أمله و عمله إلا من ثلاث: ولد صالح یدعوا له و علم انتفع به بعد موته و صدقه جاریه خیرها و یعم نفعها، شملت التوفیقات الإلهیه. ..الواقف المسطور. فوقف تقربا الی الله تعالی ذلک احدثه علی من سطر من المسلمین لمن و جعل التولیه یسطر تقبل الله منه الباقیه الصالحه و الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربک ثواباً و خیرٌ أمَلاً. و اعترف الواقف بکافّه ما سطر لَدَیَّ، و أنا أدعو الله أن یحفظ أهالی بلدنا و مَن یَلحَقُهم من ذُریّاتهم عن مخالفته. حرّره العبد الواثقُ ربَّه العظیم فی 13 شهر جمادی الثانی من سنه 1294. [مهر:] «ابوالمکارم الموسوی» (19)

 

10. قد اعترف الواقف المؤیَّد بتوفیق الله سبحانه ..... من البدو إلی الختم لَدَیَّ فی12 شهر جمادی الثانی 1294 [مهر:] «صَلِّ علی محمد».

 

11. قد اعترف الواقف ـ وفَّقه الله لِما یُحبُّ و یَرضی ـ بمضمون الکتاب عن اشک والارتیاب من المبدء والمآب لدی الداعی دام دوله العلیه فی 19 شهر صفر المظفر من سنه 1295. [مهر:] «یا خلیل الله».

 

 12. قد اعترف الواقف الموفّق بما فیه لدی الأحقر. حرّره أقلّ السادات. [مهر:] «محمدمهدی الحسینی»؛ «محسن ابن باقر الموسوی» (20)

 

 13. أنا من الشاهدین [مهر ناخوانا].

 

 14. قد اعترف الواقف الموفق به جمیع ما نمی الیه فی الورقه متناوبا مشار الیه بیده الفانیه فی 11 شهر جمادی الثانی من الشهور سنه 1294. [مهر:] «عبده عماد الدین الحسینی».

 

15. بسم الله الرحمن الرحیم. قد اعترف بحذافیر ما سُطر فیه ..... ذیقعده الحرام سنه 1294. [مهر:] «حسین علی ابن رجبعلی».

 

 16. قد اعترف الواقف الموفّق المکرّم لجمیع ما رقم فی الورقه متناً فی 12 شهر جمادی الثانی 1294. [مهر:] «فتّاح ابن اسمعیل الحسینی».

 

 17. توضیح آنکه تولیت قنات با فرزند عزیز آقا عبد الجلیل با اولاد ارشد او نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن. [مهر:] «و رفعناه مکاناً علیّاً».

 

 18. قد أقرّ الحاج المعظم له الواقف بوقوع ما صدر عنه من البدو الی الشهاده لدی الأقل فی 12 جمادی الثانی 1294 [مهر:] «فتح الله الموسوی».

 

 19. هو. ما سُطر فی الورقه مقرون بالصحه و الصواب، و اعترف الواقف. حرّره فی ثالث عشر شهر جمادی الثانی سنه 1294. [مهر:] «ابوطالب الموسوی»17.

 

 20. قد اعترف بالمصالحه فی ثالث عشر لدی جمادی الثانی (21)

 

 21. اعترف الواقف الموفّق المؤیّد بحد ما فی الورقه لدی العبد الأقل فی عاشر شهر جمادی الأخری من الشهور المعظم سنه 1294. [مهر:] «نصر الله ابن محمدرحیم»؛(22) «لطف الله» (23)

 

22. هو الله تعالی شأنه. قد اعترف الحاج المعظم المکرم بکل ما فی الورقه من البدایه إلی الشهاده بالوقف و الشرط و سایر ما کان لدیّ فی یوم الجمعه العاشر من جمادی الأخری من سنه 1294. [مهر:] «الواثق بالله الغنیّ عبدُه حسن ابن علی».

 

 23. هو. اعترف الحاجّ و المعتمر الواقف بوفق المستطر بما فی تلک الورقه من بدو الی التاریخ المرقوم بین یدی الأقل الفانی. [مهر:] «المتوکل علی الله إسمعیل الحسینی.

 

24. [مهر:] «عبدالحسین».

 


تاریخچه خاندان خطیبی های زنجان

 


یکی از خاندان های دیرین زنجان طایفه خطیبی ها هستند. بر اساس اسناد و مدارک موجود، نسل خطیبی ها از تیره خالدیان قریش است که از بدو ورود اسلام وارد ایران شده اند و قرنهای متمادی موطن اصلی آن ها شهرهای نیشابور، مرو و شیراز بوده است. آنان از اوایل قرن پنجم به منطقه قزوین و زنجان نقل مکان می کنند. در قرن هفتم دو صاحب مقام از این خاندان برخاسته اند: 1- صدر الدین احمد ابن عبدالرزاق معروف به «صدر جهان» که چهار سال صدراعظم ایلخانیان بود. 2-قطب الدین احمد ابن عبدالرزاق معروف به «قطب جهان» که قاضی القضات ممالک اسلامی بود. پس از تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی، باز هم از این سلسله فردی به نام میرزا عبدالحسین ملاباشی(24) بپاخاست که در زمان شاه طهماسب دوم (1148ـ 1135ق) آخرین ملاباشی شاهان صفوی بود. وی در سال 1148ق در دشت مغان به سبب اعتراض به اصلاحات مذهبی نادرشاه و تغییر سلطنت از صفویه به افشاریه، به دستور وی کشته شد. مرحوم آغا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام شیعه (25) او را جزء شهدای قرن 12 هجری ذکر کرده است. پس از شهادت عبدالحسین ملاباشی، به لحاظ اختناق موجود در زمان نادر، فرزندان ملاباشی مجدداً از اصفهان به موطن اصلی خود منطقه زنجان بازگشتند.

 

 اولین فرد از اولاد میرزا عبدالحسین ملاباشی که به زنجان آمده است فردی به نام حاج میرزا عرب بوده که ابتدا ساکن سلطانیه (26) شده است. سپس فرزندانش به زنجان نقل مکان میکنند. محل استقرار اولیه آنان در محله نصرالله خان، در قسمت شمال شرقیِ مسجد و مدرسه نصرالله خان بوده که در حال حاضر قسمتی از آن در خیابان فعلی زینبیه واقع شده است.

 

حاج میرزا عرب فرزندی به نام حاج جلال داشته که روستای دهجلال خدابنده چون سهم الارث ایشان بوده، به نام او نامگذاری می شود؛ چرا که حاج میرزا عرب شماری از روستاهای سلطانیه و خدابنده را خریداری کرده بود.

 

حاج میرزا عرب قبل از کوچ به زنجان به تجارت اشتغال داشته و در مسیر اصفهان به آسیای صغیر تجارت می کرد. حاج جلال نیز فرزندی داشته به نام حاج میرزا که در اسناد و نامه های موجود آن زمان به حاج میرزای زنجانی معروف بوده است. حتماً او نیز برادرانی داشته که در حال حاضر از آن ها اطلاعی در دست نیست.

 

 بر اساس تحقیقات نگارنده تاکنون، حاج میرزای زنجانی دارای پنج پسر به نامهای حاج عبدالحسین، میرزا ابراهیم خان مظفر الدوله، حاج زین العابدین، حاج مهدیقلی و رضاقلی بوده است که هر کدام از این فرزندان نیز اکنون در زنجان صاحب نسل هستند. فعلاً نوادگان حاج عبدالحسین و حاج مهدیقلیِ مرحوم، دارای نام خانوادگی «خطیبی» هستند. نام خانوادگی فرزندان میرزا ابراهیم خان مظفر الدوله، «مظفری» است و نوادگان رضاقلی مرحوم نیز به «خطیبلو» مشتهر هستند. هر چند بر اساس نقل قولهای متعدد، این خانواده پیش از انتخاب نام خانوادگی رسمی در سال 1304، همچنان عنوان «خطیبی» داشته اند. سبب هم آن بوده که از نسل صدر جهان، قطب جهان و صدر الصدور بوده اند و این هر سه با دارا بودن ملکه فصاحت و بلاغت، اغلب خطبه خوان بوده اند. علاوه بر آن که مجالس درس و بحث آن ها نیز رونق بسزا داشته است.

 

 

در این میان شخصیت میرزا عبدالحسین ملاباشی که ملاباشی صفویه، یعنی: بالاترین مقام روحانی، بوده، در انتخاب این لقب بیتأثیر نبوده است. شخصیت اصلی که در مقاله مورد بحث است، حاج عبدالحسین تاجر زنجانی است. وی حدود 1215 ق در زنجان متولد شده و در زمان خود بزرگخاندان خطیبی بوده است. شغل اصلیاش تجارت بوده و همواره با اصفهان مراوده داشته است. وی به سبب تجارت و ارثیه ای که از پدرش داشته، در زنجان یکی از رجال و اعیان طراز اول شهر بوده است. وی همواره در کارهای عام المنفعه پیشقدم بوده و بر اساس اسناد و مدارک موجود، او مشوق اصلی آمدن و ماندن آخوند ملا علی قارپوز آبادی به زنجان بوده و سرمایه اصلی ساخت مسجد و مدرسه چهل ستون را تقبل کرده است. همچنان که یکی از دختران آخوند به نام ام سلمه خانم را نیز برای پسرش حاج عبدالرسول تزویج می کند. آخوند در قسمت آخر وصیت نامه خود درباره حاج عبدالحسین آورده است: «اولاد خود را وصیت می کنم به سلوک با یکدیگر، و هر بزرگی کوچک خود را مراعات کند؛ و هر کوچکی حرمت بزرگ را نگه دارد؛ و همه را سپردم به خداوند رحمان؛ و بعد از فضل او، عالیشأن المکرم المخدوم المحترم حاج عبدالحسین را وصیت می کنم که به قسمی که با من بود با ایشان هم باشند؛ زیرا که ایشان بانی و باعث بر ماندن من در ولایت زنجان شدند.

 فی هفتم محرم 1289. آخوند ملا علی قارپوز آبادی».[مهر:] «و رفعناه مکاناً علیّاً».

 

حاج عبدالحسین بعد از واقعه بابیّت در زنجان که شهر دچار خرابی شده و قلعه های اصلی شهر فرومی ریزد، در قسمت غربی شهر نزدیک دروازه تبریز قلعهچه ای برای خانواده اش می سازد که حدود بیست هزار متر مساحت داشته و دارای چندین برج بوده و دیوارهایی ضخیم به عرض 5/1 متر و ارتفاع 3 متر داشته است. ضخامت دیوارها چنان بوده است که یک نفر اسب سوار می توانسته روی دیوار حرکت کند. آثار این قلعهچه تا دهه 40 موجود بوده است. از آنجایی که شهر زنجان در دوران قاجاریه به دلایل مختلف در حال گسترش و توسعه بوده؛ از طرفی شهر با کمبود آب آشامیدنی و زراعی مواجه بود، به طوری که هنگام خشکسالیها و تغییرات جوی مشکل آب شرب از مشکلات جدّی بوده است؛ مخصوصاً در خشکسالی سال 1288(27) که علاوه بر مرگ و میر مردم بر اثر قطحی، شمار فراوانی نیز در شهر به خاطر آلودگی آب شرب به وبا مبتلا شده، از بین رفتند، در این زمان عدهای از مردم به بزرگان شهر مراجعه کرده، خواستار حل مشکل آب شرب می شوند. در این میان حاج عبدالحسین تقبل می کند که قناتی برای تأمین آب شرب شهر زنجان حفر کند. حفر قنات از سال 1288 ق به دست مقنیان مجرب شهر آغاز می شود. البته پیش از آن، در محله سرچشمه چشمه ای بوده، ولی رفته رفته آبدهی آن کم شده و به آب باریکه ای تبدیل شده بود. حفر قنات چون در مرکز شهر بود، حاج عبدالحسین با مشکلاتی نیز روبرو بود؛ از جمله اینکه برخی از خانواده ها مانع احداث چاههای (28)قنات می شدند که با سیاست و کاردانی حاج عبدالحسین نیز این مشکلات حل می شود. این قنات که به نام قنات سرچشمه معروف است، از زمین های روستای دیزج آباد شروع می شود. چاههای متعددی هم در مسیر آن حفر شده است. بر طبق وقف نامه موجود، هشت شعبه داشته که شعبه اصلی آن همان محله سرچشمه است که در خیابان طالقانی فعلی قرار دارد و محله ای بوده که اکثر منسوبین خانواده خطیبی در آنجا زندگی می کردند.

 

 

در قسمتهای مختلف شهر آب انبارهای متعددی هم ساخته شده و آب آشامیدنی مردم شهر در آنجا ذخیره می شده است.ه تا اوایل قرن اخیر، 12 آب انبار در داخل حصار که بافت قدیمی شهر است وجود داشته است (29) آب انباری نیز در محله گونیه، نزدیک قلعهچه حاج عبدالحسین ساخته شده بود که تا این اواخر باقی مانده بود.

 

 این آب انبارها از نظر معماری و پلان به طور یکسان شامل سه فضای مخصوص جمع شدن آب بوده است. تهنشست گل و لای در فضای نخستین انجام میگرفت و مخزن دوم، آب نسبتاً صافی را در خود جای میداده است. فضای سوم که محل برداشت آب بوده است یک پله نسبتاً طویل داشته که عموماً به نام قرخ ایاق (چهل پله) نامیده می شد. این آب انبارها با عناصری نظیر سنگ، آجر، ملاط ساروج ساخته شده اند. فلکه خروجی آب، به لحاظ عبور صاف شده، عموما اندکی بلندتر از کف آب انبار تعبیه شده و تماماً دارای فاضلاب جهت لایروبی گل و لای است. این آب انبارها تا دهه های اخیر، قبل از لوله کشی مورد استفاده اهالی بوده است (30)

 

 

شعبات قنات سرچشمه با توضیحات کامل در وقف نامه آمده است. نکته قابل توجه در وقف نامه، توضیح حدود اربعه زمین های تحت پوشش قنات است که از زمین های واقع در بین سیلاب همایوناز آبریز کوه های همایون جاری شده، تا رودخانه زنجانرود ادامه داشت. یعنی: از حدود خیابان فرمانداری فعلی تا رودخانه سارمساقلو. همه این زمین ها متعلق به حاج عبدالحسین بوده و در وقف نامه اشاره شده است که هر کس بیست جریب از این زمین ها را حیازت کند، در تصرف و تملک او خواهد بود. اولین اقدام را جهت آبادی زمین ها، خود حاج عبدالحسین انجام داده، باغی را در قسمت شمال غربی آن زمین ها احداث می کند که به حسین آباد معروف بود و در حال حاضر به علی آباد نام بردار است.

 

 این باغ را حاج عبدالحسین به برادرش میرزا ابراهیم خان سرتیپ که داماد عبدالله میرزا دارا حاکم زنجان بود بخشید تا بتواند از میهمانهای خود که از رجال کشوری و لشگری دوره قاجار بودند در آنجا پذیرایی کند. در خاطرات ناصرالدین شاه، مظفر الدین شاه و محمد علی شاه هم آمده است که در مسیر زنجان به آذربایجان، چند شبی را در محل باغ حسین آباد گذرانده اند.

 

 حاج عبدالحسین فرد خیری بوده است. آنگونه که از معمّرین نقل شده است، در قحطی 1288 که به «سال مجاعه» معروف است و مردم به شدت در تنگنا بودند، کفالت بیش از 50 خانوار را شخصاً به عهده داشته و و با احداث تنورهایی در محل قلعهچه، به هر خانوار نیازمند زنجانی روزانه یک قرص نان می داده است.

 

 

در خاطرات و بعضی از سفرنامه های دوره قاجار از حاج عبدالحسین به عنوان یکی از رجال و اعیان زنجان نام برده شده است. سرانجام وی پس از حدود 85 سال عمر با برکت، در سال 1300 ق دعوت حق را لبیک گفته، در محل قبرستان قدیمی شهر که نزدیک مقبره مجتهدیها بود دفن شد. (اکثر بزرگان خاندان خطیبی که هم عصر حاج عبدالحسین بوده اند، در آنجا مدفون هستند). در اوایل حکومت پهلوی این قبرستان متروکه شد و دانش آموزان دختر در آن محل درختکاری کردند و آنجا قیزلارباغی (باغ دختران) نام گرفت. در روزنامه سفر آذربایجان که دافع الغرور نامگذاری شده و عبدالعلی ادیب الملک برادر محمدحسنخان اعتمادالسلطنه به چاپ می رساند، در سال 1275 ق نکات جالبی در خصوص شهرستان زنجان نگاشته شده که در قسمتی از آن به معرفی معارف و رجال شهر در سال مزبور پرداخته است که عیناً نقل می شود: معارف و اعیان شهر عبارتند از: میرزا ابراهیم خان سرتیپ که نصف املاک «خمسه» مال اوست. حاج شیخعلی تاجر، آقا کلبعلی، آقا نادعلی تاجر، حاجی عباسعلی، حاجی ابراهیم تاجر، حاجی اسدالله، آقاعبدالحسین، حاجی مهدیقلی، امیر اصلان خان برادر حسینقلی خان، آقا محمد تاجر، حاج ابوطالب، حسینقلی خان نواده ذوالفقار خان.

 

 از این 14 نفر که ادیب الملک از آن ها به عنوان اعیان و رجال شهر نام برده، چهار نفر از خاندان خطیبی بوده اند: میرزا ابراهیم خان سرتیپ که فرمانده افواج «خمسه» بوده و در زمان ناصرالدین شاه به مظفر الدوله ملقب گردید. حاجی عباسعلی برادرزاده حاج عبدالحسین که از تاجران معروف زنجان بوده است. حاج مهدیقلی که برادر حاج عبدالحسین بوده است.

 

 در خصوص خاندان خطیبی اینجانب (31) تحقیقاتی انجام داده ام که به حول و قوه الهی، پس از تکمیل اطلاعات و اسناد و مدارک موجود چاپ خواهد شد.

 



 


پی نوشت ها:

 


1. پاپلی یزدی، محمد حسین و لباف خانیگی، مجید. (1382). قناتهای تفت. چاپ اول. تهران: انتشارات میراث فرهنگی.

 2. عَقارات جمع عَقار به معنی سرای، خانه، اثاث، آب و زمین و ملک، (فرهنگ معین، ج 1)

3. الحاج عبدالحسین تاجر زنجانی: ازافرادخیرزنجان وبانی وواقف قنات سرچشمه.

4. قاطبه: همه، عموما، تمام (لغت نامه دهخدا)

 5. قوزان: روستایی ازتوابع شهرستان ایجرود در 43 کیلومتری استان زنجان.

 6. قورخانه: اسلحهخانه، زرادخانه (لغتنامه دهخدا).

 7. محاذی: مقابل، روبرو (لغت نامه دهخدا) 

 8 . امامزاده اسماعیل7 که در محل زمین چمن دبیرستان شریعتی قرار داشت، و متأسفانه هیچگونه گنبد و بارگاهی برای آن ایجاد نشده است.

9. دهنه اصلی سرچشمه، واقع در خیابان طالقانی فعلی که محوطه بازی بود.

 10. بیرون قلعه: منظوراز قلعه همان دیوار و حفاظ اصلی شهر بود که در دروازه رشت قرار داشت.

11. چهار اولاد ذکور داشت: الف- حاج عبدالجلیل که متولی قنات بود؛ ب- حاج عبدالرسول، داماد آخوند ملا علی قارپوزآبادی؛ ج-  حاج عبد الاحد ملقب به معتمد الرعایا؛ د- حاج ولی.

12. جریب: درموزون 111کیلو و236گرم(لعت نامه دهخدا)

13.  همایون: روستایی از توابع شهرستان زنجان در 7 کیلومتری مرکز استان.

14. مظفر الملک: مظفر الدوله صحیح است. آقاخان مظفر الدوله از مردان مشهور و معروف شهر زنگان و رئیس فوج اول خمسه بود.

15. پاشاخان سرتیپ: حسین پاشاخان برادر آقاخان مظفر الدوله ملقب به مظفرالسلطنه

16. ذرع: معادل 16 گز؛ یعنی یک متر و چهارصدم یک متر (لغتنامه دهخدا)

17. اود ئیل: از ماههای سال ترکی به معنای سال گاو.

18. سارمساقلو: روستایی از توابع شهرستان زنجان در 18 کیلومتری مرکز استان.

19. حاج میرزا ابوالمکارم زنگانی (میرزایی) (1255ـ 1330ق): از روحانیون طراز اول زنجان در دوران مشروطه و از فرزندان میرزا ابوالقاسم میرزایی.

20. محسن ابن باقر موسوی زنجانی متوفی در 10 ذی الحجه 1317ق.

21. حاج میرزا ابوطالب موسوی زنگانی ملقب به فخر الدین (1259ـ1329ق) از فرزندان میرزا ابوالقاسم میرزایی.

22. میرزا نصر الله ابن حاج میرزا عبدالرحیم ملقب به شیخ الاسلام از روحانیون زنگان بوده است.

23. حاج میرزا لطف الله بن نصرالله بن محمد بن علی زنگانی متولد 1233 ق، عالمی ادیب بود.

24. در زمان قاجاریه، به جای «ملا باشی» که در اواخر سلطنت صفویه معمول شده بود، «صدر الصدور» میگفتند.

25. طهرانی، محمدمحسن. طبقات أعلام الشیعه، ج 6، ص 422ـ421.

26. البته به غیر از خاندان ملاباشی، از خاندان صفویان اصفهان نیز کسانی همراه حاج میرزا عرب بودند که آن ها هم در سلطانیه مستقر شدند و اکنون صفویهای سلطانیه از نسل آنانند. در این مدت، بین این دو خاندان نسبتهای سببی و خانوادگی ایجاد شده است.

27. در تاریخ مفصل زنجان نگارش کریم نیرومند، این سال به سبب شدت خسارت خشکسالی و از بین رفتن شمار فراوانی از مردم شهر زنجان، «سال مجاعه» نام نهاده شده است.

28. البته آنگونه که از طریق شهرداری بررسی کردهام، در حال حاضر نیز از آب چاههای این قنات برای آبیاری پارک جنگلی شماره یک استفاده می شود.

 29. کیانی، محمد یوسف و هوشنگ ثبوتی. (1370). شهرهای ایران (شهر زنجان). جهاد دانشگاهی، ج 4، ص 224.

30. ثبوتی، هوشنگ. (1365). تاریخ زنجان. ص 144ـ145

31. بهمن خطیبی

 

 

منبع نگارنده : فصلنامه فرهنگ زنجان – شورای پژوهشی اداره کل فرهنگ وارشاداسلامی استان زنجان. شماره مسلسل30 و 29

/**/

قتل سعدالسلطنه (حاکم شهرزنجان)


 

 

تاریخ مشروطه ایران


 

 کشته‌شدن حکمران شهرزنجان درنهضت مشروطیت

 

 

 

 

نوشته سیداحمدکسروی تبریزی

 

 

.....اما زنجان ، در اینجا یک آشوب خونینی رخ داد. اینجا یکی از شهرهایی می‌یود که مشروطه ریشه ندوانیده و آزادیخواهی پیشرفتی پیدا نکرده بود. در اینجا نیز انجمنی برپا کرده بودند ولی بسیار ناتوان می‌بود. چنانکه گفتیم چون در نتیجه‌ی بدخواهی های دربار در بسیاری از شهرها گردنکشانی برمی خاستند در اینجا مظفر‌الدوله که رییس فوجی می‌بود برخاست و موزیکانچیان را بآزار مردم و ستمگری برانگیخت. تا دیری بازرگانان زنجان در تلگرافخانه نشسته بتهران دادخواهی می‌کردند.

از آن سوی در اینجا هم یک شگفتی ، بنام « آخوند ملاقربانعلی می‌بود » ، که لگام مردم را در دست داشته و از گراییدن بمشروطه بازمی داشت. این آخوند نیز دلداده‌ی « حکومت شرعی » می بود ، و خود در زنجان و آن پیرامونها فرمان می راند. زیرا به « دعویها » رسیدگی کردی ، و « فتوی » دادی ، « قصاص کردی » ، و « حد » زدی ، و « زکوه » و « مال امام » گرفتی. بی‌تاج و تخت پادشاهی کردی.

این نیز از ملایانی می‌بود که به کشور و توده و میهن و اینگونه چیزها پروا ننمودی ، و خود از این اندیشه‌ها دور بودی ، و جز هوسهای آخوندی را دنبال نکردی.

این نیز ، همچون میرزا‌علی‌اکبر‌اردبیلی پول نیندوختی و خود با تهیدستی بسر بردی و از اینرو در میان پیروان نام‌نیک و جایگاه بلند می داشت و آوازه‌اش به بیشتر شهرها رسیده بود. میرزا‌علی‌اکبر زورش بیشتر از دانشش می‌بود ، و از اینرو در میان خود ملایان جایگاهی نمی‌داشت. ولی این در زمینه‌ی آخوندی دانشمند شمرده می شد و خود یکی از مجتهدان بنام می‌بود.

چون این مرد و داستانش نمونه‌ی نیکی از دژآگاهی و دژخویی ملایان و پیروان ایشانست ، از اینرو بدینسان بیادش می پردازم. این مرد یکی از خویهایش سنگدلیش میبود و خونریزی را دوست می داشت. می گویند : روزی درباره‌ی آدمکشی « فتوی » بکشتن داد و گفت در همانجا در حیاط سرش را بریدند.

در زنجان ، در زمانهای نزدیک ، از اینگونه ملایان ، یکی ملامحمد‌علی بوده که در زمان محمد‌شاه با دولت بکشاکش پرداخته ، و سپس در زمان ناصرالدینشاه بنام بابیگری بجنگ برخاسته و آن داستان شگفت تاریخی را پیدا کرده. دیگری این ملاقربانعلی است که ما بیادش پرداخته‌ایم ، و می باید گفت ملامحمد‌علی با آن کار بیخردانه پایان زندگانیش بهتر و برتر از این می بوده.

اینمرد در این زمان نود سال کمابیش می داشت و با این پیری سستی از خود نشان نمی داد ، و رشته‌ی فرمانروایی از دست نهشته، مردم را از گراییدن به مشروطه بازمی داشت.

در این میان سعد‌السلطنه (باقرخان ابدارچی باشی سابق) درزنجان فرمانروا می بود. این مرد در زمان ناصرالدینشاه فرمانروای قزوین شده و شش سال در آنجا مانده و کوشش بسیار بآبادی آن شهر کرده ، و رویهمرفته مرد نیکنامی می بود. این هنگام در زنجان نیز رفتار نیک می نمود. با این همه پیروان ملاقربانعلی او را برنمی‌تافتند و ناخشنودی می نمودند.

روز سوم ماه تیر ( 13 جمادی‌الاولی ) یکی از فراشهای حکومت می خواست شیخ‌عبد‌الله نامی را باداره‌ی حکمرانی برد ، شیخ‌ عبدالله از دست او گریخته خود را بخانه‌ی ملا‌قربانعلی رساند و در آنجا بست نشست. کسان ملا‌قربانعلی که بیشتر اوباش و لو طیان می بودند ، چون از چگونگی آگاه شدند در پی فراش افتاده و او را گرفته کتک بسیاری زدند ، و با قمه چند زخمی رسانیدند ، و سپس سبیلهایش را بریده گفتند « برو بسعد‌السلطنه آگاهی ده ».

آنروز سعد‌السلطنه بهنگام گذشتن از سبز‌ه‌میدان ، با یکی از آن اوباش بنام سید‌بشیر، دچار آمد و دستور داد او را گرفتند ، و در اداره‌ی حکومتی تازیانه باو زدند و سپس رهایش کردند. این آگاهی چون بملا‌قربانعلی رسید گفت : « فردا باید حکومت تبعید شود ». کارکنان او شبانه بطلبه‌ها و دیگران آگاهی دادند و از آبادیهای نزدیک شهر مردم را خواستند.

فردا از آغاز روز پیروان [ او ] که ششصد‌تن کمابیش می بودند در پیرامون خانه‌ی آخوند گرد آمدند ، چون گفته می شد آخوند « حکم جهاد » خواهد داد ، بسیاری از آنان قمه و قداره و تپانچه همراه می داشتند و دیگران نیز دامنهای خود پر از سنگ کرده بودند. نخست با پیام آخوند ببازار ریخته دکانهایی را که باز شده بود بندانیدند. سپس آماده ایستاده چشم براه فرمان دوختند.

آخوند دستور داد : « بروید میدان توپخانه ». همگی روانه گردیده در یکسوی میدان ، در برابر سرای حکومت به رده ایستادند. سعد‌السلطنه چند تن سرباز برای پاسبانی بدم در گمارده ولی سپرده بود تیری نیندازند. از اینسو زبان بدشنام گشادند. سربازان پاسخی ندادند. دلیر گردیده گاهی چند تیری انداختند. در این میان نصرالله‌نامی از بازاریان با یکتن دیگری که از مشروطه‌خواهان می بود ناآگاهان بمیدان رسیدند. کسان آخوند هردو. را آماج تیر گردانیدند که نصرالله پس از نیمساعت جان داد.

پس از ساعتی سربازان از سوی حکومت به پشت‌بام آمده برای ترسانیدن مردم بجنگ پرداختند و ازاین سوی مردم بسرای حکومتی ریخته دست بتاراج و یغما گشادند و آنچه یافتند بردند ، و درها و پنجره‌ها را کندند. دوتن سید و دوتن توپچی سعد‌السلطنه را در اطاق اندرون بگیر آورده بسیار زدند ، سپس با قمه و قداره و چندزخم کاری رسانیدند. بفراشان نیز زخمهایی زدند.

نبی‌نام فراشِ (دیوانخانه شهرزنجان)، سعد‌السلطنه را بدوش کشیده بخانه‌ی حاجی‌وزیر (میرزاعلی اصغرخان مشیرالممالک وزیری، پیشکارمالیه خمسه زنجان و یکی از توانگران و دارایان شهر) رسانید که در آنجا زخمهایش بندند ، ملاقربانعلی چون شنید دستور داد بروید از آنجا هم بیرون کنید. اوباش روبخانه‌ی حاجی‌وزیر(خیابان طالقانی فعلی) آورده خواستند آنجا را نیز تاراج کنند. سعد‌الدوله و دیگران پیش افتاده جلو گرفتند. حاجی‌وزیر ناگزیر شد سعد‌السلطنه را بیرون کند و یکدسته از اوباش او را با آن زخمها در کالسکه نشانده و تا بیرون شهر رسانیده رها کردند. بیچاره پیرمرد تا سلطانیه رفته پس از زمانی از آسیب زخمها بدرود زندگی گفت. این بود نمونه‌ای از « حکم جهاد » ملایان. مانند این دژرفتاری را از ملاقربانعلی در داستان عظیم‌زاده خواهیم دید.

این شگفت که چون این کار را کردند زیرکانه تلگرافی ، از زبان مردم بدارالشوری فرستادند ، بدینسان : « تعدیات سعد‌السلطنه از حد گذشت یکنفر را تنگ قجر گذاشته و یکدختر را می خواست ببرد رفته در خانه‌ی آقا متحصن شده آقایعقوب ‌نام هیچ عارضی نداشت بدون جهت سیصد‌تومان ازو پول گرفت ».

از آنسوی برادرزاده‌ی آخوند تلگرافی بمحمد‌علیمیرزا فرستاد ، نزدیک باین : « سعد‌السلطنه مشروطه‌خواه بود میخواست مشروطه را در اینجا هم تأسیس کند از شهر بیرونش کردیم ». آن تلگراف در مجلس بگفتگو آورده شد ولی باین یکی محمد‌علیمیرزا پروا نداشت و آن تلگراف را نیز پنهان کرد.

یکی دو روز پس از آن پیشامد ، تلگراف حاجی‌شیخ‌فضل‌الله و یاران او که گفتیم بهمه‌ی شهرها فرستادند بزنجان رسید. ملاقربانعلی از آن خشنود گردید ، و همان را عنوان ساخته بمسجد آمد و پیروان را بسر خود گرد آورد و از مشروطه بدگوییهایی کرد و بمشروطه‌خواهان بیم هایی داد. رویهمرفته مشروطه در این شهر پانگرفت ، و از این هنگام زنجان در دست ملاقربانعلی و پیروان او بود.

در مجلس در نشست سه‌شنبه ( 20 جمادی‌الاولی ) ، چون از انجمن زنجان تلگرافی رسیده بود ، باز گفتگو بمیان آمد. شادروان‌طباطبایی ، چنانکه شیوه‌ی او می بود ، پاسداری از ملاقربانعلی نموده چنین گفت : « جناب آخوند هیچ وقت از خانه بیرون نمی آید و خبر از جایی ندارد این کار آدمهای ایشانست ».

این سخن دور نمی بود. ملاقربانعلی با آن پیری توانایی چنین کارها را نمی داشت ، و بیشتر کارها را بنام او برادرزاده‌اش و دیگران می کردند. ولی او نیز بیکبار ناآگاه نمی بود.