ید الله خان بیگدلی برعلیه فرقه دمکرات اذربایجان(زنجان) قسمت سوم
توضیحات: قسمت سوم
21 - دکترحسن نظری غازیانی از فرماندهان ارشد قشون قزلباش و فدائیان فرقه دمکرات زنجان که درسالهای25 – 1324 وتاپایان ماجرای دموکراتها درکنارغلام یحیی درزنجان ومیانه بود، در کتاب خاطرات خود وبرخلاف نظرنویسنده مقاله !!، در رابطه با جنگهای منطقه افشار وقیدارو.....وارایش جنگی مخالفین فرقه و فائق شدن برملاکین قیدار!! وکشته شدن حسن جابر چنین می نویسد : " (نقل باتلخیص) اخرین بخش اززنجان که می بایست ازتفنگداران خانها پاکسازی شود، بخش افشاربود . درانجااسلحه دارباشی باچریکهای خودی وچند خان دیگرکه شمارنیروهایشان به 300 نفرهم نمی رسید، درعوض شمار فدائیان پیاده وسواره مااز500 تن فزونی داشت، دربلندیهای ده قیدارموضع گرفته وچند افسرارتش شاهنشاهی مانند سرهنگ بایندر، سرهنگ افشارطوس، ستوان یکم غلامحسین بیگدلی (داماد اسلحه دارباشی) وستوان یکم اسلامی فرماندهی انان راداشتند ..... چریکهای خانهاازلحاظ دفاعی نسبت بماموقعیت استواری بلحاظ استقراردرکوهها وبلندیهای قیدار وتسلط برجلگه داشتند . مابا نیروهایمان دردوروستای ماد ابادوزرندموضع گرفته بودیم .... ماتوانستیم فدائیان راتادامنه کوههای قیداربرسانیم . من احمد علی رصدی، افسرتوپخانه (توضیح نگارنده : رصدی اعتماد افسرتوده ای سپاه قرقه دمکرات، ازافسران تحصیلکرده وزباندان ارتش شاهنشاهی!!، بعدازسقوط دولت محلی اذربایجان درسال 1325 به شوروی گریخت وباپیروزی انقلاب اسلامی به ایران برگشت ... درسال 1361ش بادستگیری کادررهبری حزب توده ایران، رصدی هم بازداشت گردید وازسوی دادگاه انقلاب اسلامی درسال 1363ش به اعدام محکوم شد) رابادواتشبار75 میلیمتری ارسالی ازتبریزدر زرند جای دادم..... 2روزبعد، ازسوی اسلحه دارباشی نامه ای مبنی بردعوت به گفتگوومصالحه و.... بوسیله یکی ازافراد او بدست مارسید (با توجه به قراین احتمالا امربرواورنده نامه اسلحه دارباشی، مرحوم حسن جابربوده است) که درده زواجر(زواگرد)، مجاورزرند که دست ما بود دیدارنموده و ... باوجود مشکوک بودن جریان دعوت، قراردیدارمان رافردا (9 اسفند 1324) تعیین کردیم . تمام فدائیان را به حالت اماده باش دراورده وبه گروهان سواربه سرکردگی استاد محمدگلمحمدی وشکورغفاری وروح الله جعفری دستوردادم تاخودراازسوی باختربه پشت سنگرهای دشمن برسانند.... سحرگاه فردای ان روزبارصدی وعلی نوایی برای بررسی زمین رفتیم که ازپی اب شدن برفهابه صورت لجن زاردرامده بود .... ماحمله به قیدارراعقب انداختیم وبرای دیداربااسلحه دارباشی به میعادگاه رفتیم . امانه خان بود ونه نماینده اش !! انهاشاید هدفشان دورکردن ماازستادمان واحتمالا خراب کردن توپها بوده است، ازاینروبه روستای زرند برگشتیم . درنزدیکی ده عوامل ملاکین شروع به تیراندازی .... چریکها به 500 متری ده رسیده بودند ... توپخانه ما به فرماندهی احمد علی رصدی، روی سنگرهای چریکها دربلندیهای قیدارشروع به پرتاب گلوله های افشان کرد و چریکهاپا به فرار.... لیکن خیس بودن زمین کشتزارهاباعث زمین خوردن انها ... دراین هنگام سواران فدایی انها را تعقیب وهمه انهاراکه حدود 30 تن بودند اسیرگرفتند . سنگرها خالی شدند، سنگرهاپرازمنقل وحقه وافوربود که اسیران علت انرامبارزه دربرابرسرمای کوهستان عنوان می کردند . درتیراندازیهایی که روی داد، تنهاستوان یکم پیاده ارتش شاهنشاهی، سلامی که برای کمک به اربابان ازتهران امده بود وهمچنین یکی ازسرکرده های نامی تفنگداران اسلحه دارباشی به نام حسن جابر، کشته شدند . اسیرها می گفتند که ستوان یکم غلامحسین بیگدلی (برادرزاده و داماد یدالله خان اسلحه دارباشی)، نیزبه عمویش پیوسته بود اما باانفجار گلوله های توپها بادیگرافسران وخانهاسوارشده وبه کرسف رفتند !! نیروهای فدایی تاکرسف مرکزافشارها پیشروی نموده وستاد وکمیته های محلی خودرامستقرکردند ... (درخلاصه شده زندگینامه غلامحسین خان بیگدلی، تاریخ جنگ ورشان و زواجر(زواگرد) درنزدیکی قیدار، ۱۳۲۴ خورشیدی (۱۰ اسفند)، که بنابه ادعای مخالفین فرقه منجربه قلع وقمع دموکراتها گردید!!، قید شده است . وتاریخ شکست چریکها دردفاع ازقیداردرمقابل هجوم فدائیان فرقه دمکرات کمیته ولایتی خمسه که دریکی ازاین دوجنگ، با کشته شدن حسن جابر ویکی و دوتن افسرشاهنشاهی واسارت تعدادی رعیت تفنگدارهمراه بوده است، ۱۳۲۵ خورشیدی (۵ فروردین) عنوان گردیده است .)
در کتاب رجال لشگری و کشوری استان زنجان نوشته کریم نیرومند برگرفته از تاریخ رجال اذربایجان نوشته ی مهدی مجتهدی ضمن اشاره به تاریخچه جنگهای محلی زنجان دربحران اذربایجان، درباره ی به قتل رسیدن حسن جابر و پسرش (که خلاف نظرحسن نظری می باشد)، چنین امده است : حسن جابر و پسرش که از ا.... و ر.... خمسه زنجان بودند در دستگاه محمد حسنخان امیر افشار!!! (اشتباه است) ((نوه ی جهانشاهخان امیر افشار و پسر سالار فاتح که در ایام پیشه وری همراه با ذوالفقاری ها و مانند ایشان جهت حفظ املاک خویش با دمکرات ها مبارزه کرده و از طرف شاه به درجه سرگرد افتخاری دست یافت)) بود و در جنگ قویی (اشتباه است – زیراجنگ قویی بعد ازخروج ارتش سرخ اززنجان ودراردیبهشت ماه 1325 ش رخ داده است!!) و در حین جنگ روح الله خان جعفری یوسف ابادی کشته شد.!!! روح الله خان راهزن بود و به ماشین ها در اطراف قره بولاغ (جاده زنجان – تهران) دستبرد می زدو بعد در خدمت برهان السلطنه ی دارایی !! (بزرگ خاندان دارایی ها وسلطانی های زنجان)، درچنارلیق خلخال پس از مقاومت شدید تسلیم شد.
22 - محمودخان ذوالفقاري - سلطان محمودخان ذوالفقاري (اهالی خمسه بخاطراقتدارمحمودخان به اوسولطان می گفتند!!) فرزند ذکور و ارشد حسین قلیخان دوم ( سردار اسعدالدوله) از بطن خانم منورالدوله دختر سلطان علي خان وزيرافخم در سال ١٢٨١ در زنجان پابه عرصه وجود نهاد. پس از طي دوران کودکي تحصيلات خود را آغاز نمود. زبان فرانسه را فراگرفت وسرانجام براي ادامه تحصيل عازم فرانسه شد و در رشته اقتصاد دانشنامه گرفت. و به ايران بازگشت و معاون پدر خود در اداره املاک وسيع زنجان شد ٬ محمودخان در مدت کوتاهي گل سرسبد خانواده گرديد. در تيراندازي و شکار و اسب سواري منحصر به فردشد و در حقيقت بار سنگين اداره امور رقبات سرداراسعدالدوله، که ١٦٥ قريه بود ٬ به او محول گرديد و او در امري که به او محول مي شد مشير و مشار پدر بود. پس از شهريور و به هم ريختن اوضاع و احوال کشور و ظهور حزب توده و نفوذ آنها در روستاها مشکلاتي براي مالکان به وجود آمد مخصوصاً منطقه زنجان و خمسه بيش از ساير نقاط دچار هرج ومرج گرديد؛ ولي محمودخان ذوالفقاري توانست به کمک دولت مرکزی ورعیتهای تفنگداروارتش خصوصیش، به منطقه آرامش دهد. پس ازبازپس گیری اذربایجان وزنجان، محمود خان ازدست شاه درجه سرهنگی افتخاری گرفت ودیگران نیزازجمله مصطفی خان ذوالفقاری، ازاین عطوفت بهره مند شدند !! (مصطفي ذوالفقاري، در سال ١٢٩٤ در زنجان متولد شد. به شيوه عرف آن زمان به تحصيل پرداخت. سپس سواري و تيراندازي را به خوبي فراگرفت در اداره املاک وسيع خانواده با برادران خود به همراهي پرداخت. در جنگهاي بين دمکراتهاي آذربايجان به سرکردگي غلام يحيي مشارکت فعال داشت. به همين دليل ٬ پس ازشکست پيشه وري و ختم قیام آذربايجان ٬ از طرف محمدرضا پهلوي به او درجه سرواني افتخاري داده شد. در دوره هيجدهم مجلس شوراي ملي به وکالت زنجان انتخاب گرديد و در دوره بيستم از بيجار وکيل مجلس شد. در ١٣٨٠ در خارج از کشور درگذشت.)
محمودخان پس از کودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از زنجان به وکالت مجلس دوره هیجدهم انتخاب شد و در دوره نوزدهم نيز کرسي وکالت را، اقای ذوالفقاری حفظ کرد و در انتخابات دوربيستم نيز وکيل شد. با اجراي قانون اصلاحات ارضي و تقسيم اراضي بين کشاورزان ٬ زمينداران وذوالفقاریها، تدريجاً افول کردند ونفوذسیاسی و ....راازدست داده و آن دبدبه و کبکبه اي که داشتند فرو ريخت.....
اقای محمود ذوالفقاری برای بسیاری از مردم اصیل زنجان یک سردار ملی است و شعرهایی نیز به زبان آذری از رشادتهای او در دوران نبرد با فرقه دمکرات ساخته اند و بعضاً هنوز آنها را بخاطر دارند. به عقیده برخی افراد بیشترشهرت ومحبوبیت محمود خان ذوالفقاری وبرخی ازاعضای خاندان او، جدا ازریشه داربودن طایفه اش وتعداد زیاد رجال سیاسی درخانواده وثروت زیاد و اشتهاربه تدین وبرگزاری مراسم بزرگ مذهبی و اعتقادات قوی مذهبی اش، بواسطه مقاومتی است که در واقعه آذربایجان بین سالهای 1324 تا 1326 از خود نشان داد ...... ذوالفقاری به دولت ان زمان، خدمت زیادی کرد . اوهم قدبلندی داشت وهم فوق العاده رشید وتیراندازدرجه یک بود ، بطوریکه 2 ریالی رادرهوا می انداختند، روی اسب باتفنگ می زد . خیلی هم باناموس بود .
ایت الله طالقانی درخاطرات خود تحت عنوان (( مشاهدات من درزنجان)) درمورد خان ذوالفقاری بعد ازسقوط فرقه چیها نوشته است : "عصر روز سه شنبه بنا بود مردم در مسجد جمع شوند ولی چون خبر داده بودند آقای محمود ذوالفقاری وارد می شوند و اکثر اهالی شهر به استقبال رفته اند جمع آوری مردم میسر نبود. من از منزل بیرون نرفتم. ولی مردم تا مسافت شش فرسخ زن و مرد و اطفال به استقبال رفته بودند. گفتند اقای محمود ذوالفقاری بعد از ظهر در حالی که در جلوی کامیون نشسته بود و برادرش با مسلسل دستی بالای سرش و عده ای تفنگ به دست در کامیون پشت سرش بودند واردزنجان گردید . مردم بسیار اظهار احساسات می کردند تا به منزلش وارد شد.
عصر پس از ورود آقای ذوالفقاری به گردش میرفتیم و در خیابان های اطراف شهر قدم می زدیم. بچه ها که تا آن وقت غذا نخورده بودند از استقبال بر می گشتند. آقایان همراهان از بچه های کوچک می پرسیدند که امروز چه خبر است؟ یکی گفت: امروز آقای ذوالفقاری وارد شده. گفتم: تو چه می دانی؟ گفت: مسافتی به استقبال رفتم و دستش را هم بوسیدم. دیگری گفت: زنجان را پس از خدا و دوازده امام ذوالفقاری نجات داد.
سید مهدی فرخ (معتصم السلطنه) درکتاب خاطرات سیاسی خود، می نویسد : .... "درچنین شرایطی بود که ذوالفقاریها، ازهمه چیزخود گذشتند ومردانه علیه فرقه ایها جنگیدند . محمود ذوالفقاری منسوب من است، واضح ترانکه، باعث افتخارخانواده من است . من نمی خواهم ازیک خویشاوند تمجید کنم، بایدحقیقت راگفت ومردم زمانه بدانند، که حرف زدن یعنی چه؟ وشمشیرزدن یعنی چه؟! /گرچه مردم زمانه فراموشکارند وبه همین دلیل قدرمردان خوب همیشه مجهول می ماند. اما چراوصف حقیقت نکنم؟ درروزگاری که اکثرمالکین اذربایجان، خود رابه دامان دموکراتها انداخته بودند (که البته والحمدوالله انان هم عاقبت به خیرشدند)، محمودذوالفقاری طی جنگهای عدیده ودست اخردرمحاصره افتاده بودوناچارشده بود فشنگ را دران زمان، دانه ای یک تومان، ازیک ادم خوش انصاف افسرارتش ایران!! بخرد وجنگ راادامه دهد!! او3 هزارتومان برای خرید 3 هزارفشنگ، ازهمان ادم خوش انصاف (که اسمش رانمی برم که می ترسم خجالت بکشد)، خریداری کرد ودران اوضاع وانفسا، مردانه درمقابل دشمن ایستادگی کرد! " ......
...... مخالفین ذوالفقاری درزنجان، تکیه زیاد ایشان، برزمینداری واقتصاد سنتی کشاورزی را، مهمترین عامل ومانع درراه صنعتی شدن زنجان وپیشرفت وشکوفایی اقتصاد استان قلمداد می کنند. به عقیده گروهی ازاهالی زنجان، سلسله ذوالفقاری جهت از دست ندادن کارگر ارزان روستاهای خود وحفظ ثروت واملاک موروثی خود از ایجاد شهرک صنعتی درزنجان مخالفت نموده و از توسعه زنجان به انحاء مختلف جلوگیری کرده و ..... ،مبارزه ایشان با حزب توده وحکومت محلی دموکراتها درزنجان و به خصوص دژخاتون کندی درایجرود که به لنینگراد دوم مشهورشده است ، نه به جهت مرزوبوم ودفاع از مردم و .... ، بلکه ابتداء برای حفظ املاک وروستاهای خود ودوم جهت ثبات حکومت پهلوی صورت گرفت.....
محمود ذوالفقاری دربهمن ماه 1357 درشرایطی که درباغ زیتون خودش درگیلوان بسرمی برد، ازسوی کمیته انقلاب بیت اقا سید هاشم موسوی وبدون هماهنگی با سید هاشم وامام جمعه زنجانی دستگیرشد وبعدن تحت فشار سید هاشم موسوی ازاد گردید . روابط عمومی سازمان ثبت کشورطی نامه ای مندرج درروزنامه کیهان / /1358اعلام کرد، ....چون اموال خاندان ذوالفقاری مصادره شده، ازهرگونه معامله برروی املاک و.... خودداری گردد .... درمیان مالکان عمده زنجان، بیشترین اموال مصادره شده درحوالی شهرمتعلق به ذوالفقاری ها واعتمادامینی هابود، بطوریکه بموجب حکم دادگاه انقلاب اسلامی زنجان به ریاست اسماعیل صالحی، کلیه اموال واملاک اقای محمود ذوالفقاری به نفع بنیاد مستضعفین مصادره گردید .....خردمند مدیرعامل موسسه املاک ومستغلات بنیاد مستضعفان تهران بعد ازمصادره خانه ذوالفقاری درتهران گفت : "برای نشان دادن عطوفت اسلامی وازانجایی که اقای ذوالفقاری باسن بالا دیگرقادربه تامین محلی برای سکونت نیست !!!، بادرنظرگرفتن نظرهیات مستثنیات احکام، یک واحد اپارتمان به او داده شده تادرانجا زندگی کند !!!!." اقای محمود ذوالفقاری در سال 1366 بر اثر سکته قلبی در تهران و در سن 81 سالگی و در گمنامی ، انزوا ودرفراموشکاری هواداران خاصش.... فوت نمود و در کنار پدرش مرحوم سردار اسعدالدوله در مقبره خانوادگی ذوالفقاریها در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.
23 - پس از اشغال پادگانهاي آذربايجان و اشغال زنجان از طرف دموكراتها، آقاي محمود ذوالفقاري با برادران خود دردهات زنجان به جمعآوري نفرات پرداخت . (سلطان محمود خان ذوالفقاری ، در کمتر از شش ماه توانست جوانان و افراد رعیت روستاهای خود قلتوق، سعیدآباد و بسیاری از آبادیهای جنوب زنجان را جذب قشون خود کند. از شهر زنجان نیز نزدیک به 60 نفر به عضویت سپاه محمودخان درآمدند وتسلیح شدند) .... محمودخان ذوالفقاری با افراد خود نیمه شب از خانه خود خارج گردید وراهی عمارت دوه لیک درخیابان فرمانداری فعلی زنجان، که محل نگهداری اسبان تیزروواصیل بود شد و .... بیرون آمد و از جاده همایون همراه نوکران وادمهایش، به روستای «سهرین» رفت. بهدلیل تعقیب سربازان روسی وفدائیان حکومت خودمختارزنجان، فردای آن شب محمودخان خود را به روستای «خاتونکندی» در جنوب زنجان رساند، و از آنجا شروع به تعرض برضد دموکراتها نمود. .
حسن نظری درخاطرات خودنوشته است :" ذوالفقاری پس ازفراراززنجان روستای حبش درماهنشان را مرکزفرماندهی خود قرارداد وبه کمک تفنگداران وگماشتگانش روستاهای شکربولاق، قیتول، قره پوتا، منیان، علی اباد وقولتوق را برای یورشهای اینده به دست گرفت . با سقوط حبش ازسوی قوای کمیته محلی زنجان ودرشرایطی که افسران مربی ارتش شاهنشاهی اعزامی ازتهران (سرهنگ بایندرو سرگرد بختیارو.....)، همراه انهابودند، به سوی گروس فرارنمود تاازهمدان، علاوه بردریافت کمکهای تازه، از آنجا شروع به یارگیری و تشکیل قوای مقاومت بکند ."
دکترنصرت الله جهانشاهلو افشارازرهبران ابتدایی فرقه زنجان، درارتباط با جبهه گیری ذوالفقاری وشروع جنگهای محلی زنجان چنین شرح می دهد : "ازاواخراذرماه 24 فدائیان زنجان سروسامان گرفتندچون هم جنگ افزارهای تازه ای ازتبریزرسید وهم اینکه ازاقای علی نوایی که سروان پیاده ارتش وتازه چند ماهی بود که ازارتش شاه کناره گیری کرده بودخواهش کردم که درسرپرستی وتعلیمات فدائیان به ما یاری کند واوپذیرفت وهم اقای حسن نظری.... که به زنجان امده بود به یاری اقای نوایی شتافت ودرزمان کوتاهی فدائیان را با خودکارهای سبک وسنگین وبه کارگیری نارنجک دستی اشنا کردند. کمی پس ازان چون اقای محمود ذوالفقاری درروستاهای پدرخود اقای اسعدالدوله درجنوب خاوری زنجان پایگاهی درست کرده بود وبرای ماخط ونشان می کشید ناچارمانیروئی به فرماندهی علی نوایی ومعاونت سروان حسن نظری وسرپرستی غلامحسین خان اصانلو برای پاک کردن ان دور و ورازتفنگداران اقای ذوالفقاری فرستادیم. پس ازچند درگیری فدائیان انان را ازان نواحی راندند اما کمی بعد پنهانی ازتهران برای اقای ذوالفقاری جنگ افزار وکمک رسید. اقای سرگرد سوار تیموربختیاربا چندین تن گروهبان زبده ازسوی ستاد ارتش به یاری اقای ذوالفقاری امدند.......
...... هفتههای بعد، با تشکیل قشون چریکی ذوالفقاری و پیوستن خاندانهای دیگر مانند خانبابا خان اوریادی، عزتبیگ اوریادی، فتحاللهخان اوریادی، علیارخان سعیدی، غلام حسینخان بهادری، یمین لشکر خان افشار(هدایت الله خان یمینی) که او نیز با دموکراتها نبرد میکرد، روستاهای جنوب زنجان پایگاه، اصلی و سنگر دفاع زنجان در مقابل دموکراتها بود. از اظهارات آن عده از افراد ذوالفقاری که آن روزها را به چشم دیدهاند چنین برمیآید که افراد وابسته به این گروه بیشتر از روستاهای قلتوق، شهرک نصیرآباد، خاتونکندی، گوجاقیه و بیتگنه به حمله و گریز اقدام میکردند، درحالیکه فداییان بیشتر اوقات در روستاهای زرینآباد، ایچ، تلهگرد، اوزان و... به عملیات جنگی و سنگربندی و حمله مشغول بودند.
از روز اول بهمن 1324 الي آخر ارديبهشت 1325 مصادمات زيادي در حوالي قراء قولتوق و بيدگينه و خاتون كندي و سعيدآباد بين قوای مسلح خوانین و دموكراتها به وقوع پيوست . درنیمه دوم زمستان 1324ش دسته های فدایی به نیروهای خان ذوالفقاری هجوم بردند وقولتوق، سعید اباد (بعدازچند دفعه دست به دست شدن) وخویین ظرف چند روزسقوط کرد . فرماندهی دموكراتها را غلام يحيي و ماژورنظری و سروان مرتضوي و سرگرد حاتمي برعهده داشتند و از حيث اسلحه بر گروه مقاومت ذوالفقاری فايق بودند.
افراد ذوالفقاری به حلب عقب نشینی کردند ، ودرانجا چند فدایی دستگیروازسوی گروه ذوالفقاری اعدام شدند . چندی بعد حلب هم به اشغال سربازان محلی حکومت تازه بنیاد درامد .... جنگجویان 300نفره محمود خان ذوالفقاری به سوی ینگی کند جامع السرا، حرکت کرده ودرانجا موضع گرفتند (درروستای قره بلاغ یکی ازرهبران حزبی وازسرکردگان فدایی به نام یونس علی زاده مهاجرقفقازی به اسارت یاران ذوالفقاری درامد و تیرباران گردید) .... یک روزبعدینگی کند هم ازادشد و54 نفرازرعیتهای مسلح ذوالفقاری به اسارت فدائیان درامدند، وافراد باقی مانده ذوالفقاری، با عبور ازقیزیل اوزن به سوی گروس و همدان ودرحقیقت به اردوی مقاومت دیگر خوانین مخالف فرقه دمکرات مستقردر قیدارو افشارو.... (خوانين محلي اوريادي و خوانين خمسه و خرقان، حسن خان اميرافشار و هدايت اله خان يميني و يداله خان بيگدلو (اسلحهدار باشي) و نصراله خان مقدم پيوستند) . دراین راستا رئيس ستاد ارتش سرلشكر ارفع نيز سروان بختيار و سرهنگ نصرتالله بايندر و سرهنگ افشار طوس و ستوانها 1 [ستوان يكمها] سلامي و اردلان و اشرفي و طباطبايي وكيلي [را] با اسلحه و مهمات از راه همدان و بيجار به نزد عشاير نامبرده فوق فرستاد. )
درکتاب رجال اذربایجان چنین امده است : "پس از آنکه دموکراتهاي آذربايجان به منطقه زنجان مسلط شدند سلطان محمودخان ذوالفقاري با کسان خود از زنجان نيمه شب بيرون آمد و راه خاتون کندي را در پيش گرفت و از آنجا شروع به تعرض برضد دموکراتها نمود. با يمين لشکرخان افشار ٬ که اونيز با دموکراتها نبرد مي کرد ٬ ارتباط يافت. قواي دموکرات چندبار به فرماندهي ژنرال غلام يحيي دانشيان به خاتون کندي حمله نمودند که موفق نشدند. رفته رفته کار سلطان محمودخان بالا گرفت. خود دموکراتها به جدي بودن مقاومت ذوالفقاري پي بردند و به روستای خاتون کندی« بالااستالينگراد » یعنی« استالينگراد کوچک » نام نهادند. خانهاي گرمرود و آنها که به نفع مملکت مبارزه مي کردند به صفوف او پيوستند. ارکان حزب دموکرات ايران هم به وسيله اسلحه و صاحب منصب او را تقويت کرد. افسران با لباس شخصي به اردوگاه ذوالفقاريها مي رفتند. از جمله آن افسران يکي هم سرگرد تيمور بختيار بود . بالاخره دموکراتها برآن شدند که کار را يکسره کنند. نبردي را که معروف به نبرد قوئي (نزدیک قیدارازشهرستان خدابنده) است بر ضد خوانين شروع کردند . (این جنگ بعد ازخروج ارتش سرخ اززنجان به وقوع پیوست !!) اين نبرد از رويدادهاي مهم و نشان دهنده مقاومت ذوالفقاريها است. تفصيل امر آنکه خانهاي گرمرود وشقاقی (اینها همدست ذوالفقاری بودند، گروه چریکی متشکل ازخوانین میانه برهبری سید داود رنجبر( فرزند ارشدالممالک !! که به وسیله دموکراتها درمیانه اعدام شد) که هم او بعد ازشکست فرقه به درجه ستوان یکم افتخاری ارتش رسید و بعدازکودتای 28 مرداد درجه سرگرد افتخاری را دریافت نمود) در قريه قوئي از قراء زنجان سنگري داشتند. ژنرال غلام يحيي به آنجا هجوم مي آورد و خانها را به محاصره درمي آورد. خبر به سلطان محمودخان مي رسد. وي به ياري خانها مي شتابد زدوخورد شديدي شروع مي شود. دراثناي نبرد در حالي که آفتاب در برج اسد بود باران شديدي مي بارد و به دموکراتها که درپايين بودند صدمه مي رساند. سرداران ذوالفقاري از ارتفاعات سرازير مي شوند ودموکراتها را تعقيب مي کنند. دموکراتها در مراجعت مي بينند که رودخانه اي به نام قوري چاي (رودخشک) که از پنجاه سال به اين طرف در آن سابقه آب و سيل نبوده است پر از سيل است و راه عقب نشيني به کلي مسدود است. ناچار خود را به سيل مي زنند وتلفات فراوان مي دهند. خبر اين شکست در آذربايجان مکتوم نماند."
24 - یمینی افشار – خانواده بزرگ مالک میاندواب و شاهین دژ و تکاب، حکومت میاندواب از دوران ناصرالدین شاه قاجار با این خانواده بود. جد بزرگ انان محمد خان سرهنگ افشار بود. مشهورترین فرد این خانواده ، یمین لشگر علینقی خان افشار بود. که مقارن حکومت دمکراتها می زیست. املاک وسیع او و اعوان و انصارش به دستور فرقه مصادره شد و تعدادی از بستگانش زندانی شدند وی نیز با حمایت ارتش به تسلیح هواداران خود پرداخت و به جنگ فرقه مشغول شد. صفرخان قهرمانی فدایی فرقه، در خاطرات خود می گوید: تیکان تپه (تکاپ) فئودال های زیادی داشت و هر فئودال 200تا300تفنگچی را با خود به همراه داشت. با پیدایش فرقه دمکرات انها دست به مقاومت زدند ولی عاقبت شکست خورده و عقب نشینی کردند . البته همه نرفتند تیکان تپه دست دولت مرکزی بود. دراطراف تیکان تپه، عده ای از فئودال ها با فرقه جنگ می کردند. یمین لشکر منطقه را ترک نکرد او حدود300 ابادی داشت. اطرافیانش همه او را مثل خدا می پرستیدند ، رعیت هایش هم طرفدار ما نبودند ، حال او یک ادم خوبی بود یا مسئله دیگری وجود داشت، خلاصه از او راضی بودند. در نهایت یمین لشکر هم فرار کرد و رفت به تیکان تپه ، او را فرقه چی ها تعقیب کردند و او رفت به قلمرو و پایتخت خودش هولاسو ، کاخی داشت ، هولاسو را گرفتیم و کاخ او را ستاد کردیم ، هولاسو به شاهین دژ وصل است...... کاخ های یمین لشکر افشار را مسئولین محلی فرقه دمکرات، تبدیل به مرکز حکومت (فرمانداری وبخشداری) وسربازخانه دولت خودمختار کردند.
25 - دکتر غلامحسین بیگدلی استاد، ادیب، شاعر، خوشنویس و پژوهشگر معاصر ایران، فرزند فتح الله خان بیگدلی، در سال 1297، دردوراخلو استان زنجان، ديده به جهان گشود .... آنگاه به تهران عزيمت كرد .... و در دبيرستان نظام و دانشكده افسري ادامه تحصيل داد و در شهريور 1320 ش، به درجه افسري نايل گرديد و به خدمت در لشکر دوم ارتش مشغول شد . درطول مدت خدمت درارتش شاهنشاهی، مدتی به عنوان محافظ شخصی اشرف پهلوی انجام وظیفه نمود. غلامحسین بیگدلی در سال ۱۳۲۱ به حزب توده گرایش پیدا کرد. پس از قیام افسران خراسان در سال ۱۳۲۴ به جرم عضویت در حزب توده دستگیر و به زندان شیراز و کرمان منتقل شد. پس از آزادی از زندان (باوساطت اسلحه دارباشی) وشرکت درقیام دموکراتیک مردم اذربایجان ودرپی سقوط جمهوری خودمختارپیشه وری در سال ۱۳۲۵، درمعیت مهاجران وازجمله پیشه وری و سایر افسران حزب توده و افراد خانوادهاش به روسیه شوروی گریخت .... در مدرسه عالی حزبی شوروی، شروع به تحصیل نمود....وسپس به علت سوءظن مسوولان امنیتی وقت دولت اتحاد جماهیرشوروی سابق، بازداشت شد و به ۲۵ سال حبس با اعمال شاقه در سیبری و عدم حق مکاتبه و ۵ سال بعد نیز محروم از حقوق اجتماعی محکوم گردید .... مدت هفت سال در تبعيدگاه سيبري به سر برد، آنگاه درسال ۱۳۳۳ خورشیدی و با مرگ استالین آزاد شده و به باكو آمد . بیگدلی پس از آزادی از زندان زندگی علمی خود را آغاز کرد. او در مدت اقامت 26 ساله در باکو در رشته زبان شناسی تحصیل و در سال ۱۹۶۹ مدرک دکترای علوم در رشته زبان شناسی را از آکادمی علوم اجتماعی، دانشکده زبان و ادبیات نظامی گنجوی دریافت کرد . در چنددهه اقامت در باكو ، ۱۷ جلد كتاب و بیش از ۱۵۰ مقاله علمی به زبانهای مختلف تحریرکرد و به عضویت شورای عالی علمی جمهوری آذربایجان شوروی سابق انتخاب گردید . پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 از وي دعوت به همكاري شد و پس از ۳۳ سال دوری ازایران در ۱۷ مرداد ۱۳۵۸ به تهران مهاجرت كرد.
پس از بازگشت به ایران، بيشتر اوقات خود را صرف پژوهش و نگارش مطالب تاريخي و ادبي كرد. دو سال استاد دانشكده ادبیات فارسی دانشگاه تهران و همچنین دانشگاه ابوریحان بیرونی بود. با تعطیلی موقت و ضروری دانشگاهها بهعنوان مترجم و مشاور به ستاد شورایعالی انقلاب فرهنگی منتقل گردید ...... پروفسوربیگدلی، به خاطرحمله قلبی برای چندمین بار ، از ارائه كار اداری باز می ماند. ایشان اززمان بازگشت به ایران، حدود ۲۰ عنوان كتاب، به زبانهای فارسی، ترکی و روسی نگاشته و ۱۵۰ مقاله به رشته تحریردراورد و تاريخ بيگدلي را در ده جلد به بازار عرضه کرد . آخرین كتاب وی، تاریخ شعرای بیگدلی است كه بیش از ۷۰ شاعر را شامل میشود . غلامحسین بیگدلی در سمپوزیومها و کنفرانسها در مورد ادبیات ایران سخنرانی کرده و همچنین اشعار بسیاری به زبان فارسی و ترکی سروده است که مجموعه اشعاراو در سال ۱۳۸۱ در دیوان بیگدلی چاپ شده است. نامه رهبرانقلاب به میخائیل گورباچف در سال ۱۳۶۷، توسط او و به زبان روسی ترجمه گردیده است. بیگدلی در بیست و پنجم مرداد ۱۳۷۷ هجری شمسی بر اثر حمله قلبی و درسن 80 سالگی درگذشت و در امامزاده طاهر (کرج) به خاک سپرده شد.
26 – ستوان یکم هوایی، دکترحسن نظری (غازیانی) دربهمن ماه 1299دربندرانزلی تولد یافت. درسالهای24 – 1321درهنگ هوایی اصفهان ورسته هوایی دانشکده افسری خدمت کرد. درهمین اوان به فعالیتهای پنهانی برای ایجاد سارمان نظامی حزب توده اشتغال داشت ویکی ازبنیان گزاران ان سازمان، به ویژه دردرون ارتش شاهنشاهی بود. دراواخر مرداد1324بازداشت گردید وحین انتقال به زندان فرارکرد ودرهمین سال، به گروه افسران قیام کننده خراسان پیوست وبا شکست افسران به باکوی اذربایجان شوروی، انتقال داده شد. با شروع نهضت اذربایجان وتشکیل فرقه دمکرات درشهریور1324 به اذربایجان (تبریز) وسپس خمسه (زنجان) رفت، ودرسازماندهی نیروهای نظامی (سپاه قزلباش) جنبش سید جعفرپیشه وری واموزش وتعلیم شبه نظامیان (فدائیان) کمیته ولایتی زنجان و همچنین درنبردهای ناحیه زنجان باافراد مسلح محمودخان ذوالفقاری ودیگرتفنگداران وابسته به خانهای ان ناحیه ونیزچریکهای تحت فرماندهی سرگرد تیموربختیار(سپهبد بعدی)، نقش مهمی ایفا کرد. پس ازسرنگونی حکوت محلی پیشه وری به شوروی فرارکرد وبه تحصیلات عالی ادامه داد. دراوایل دهه 1350موفق به اخذ درجه ی دکترای اقتصاد ازدانشگاه برلن شرقی گردید، مدتی باسمت استادی دردانشگاههای المان شرقی تدریس کرد وچند کتاب درزمینه اقتصاد به زبان المانی نوشت. درسال 1371بخش اول کتاب خاطرات خودرا منتشر کردو قبل ازانکه موفق به انتشاربخش دوم خاطرات خودنوشته گردد، درگذشت. مرحوم دکترنورالدین کیانوری دبیراول حزب توه ایران، درکتاب خاطرات خودش ودرارتباط با نظری، میگوید : "حسن نظری ازافسران نظامی حزب توده که به شوروی رفت وسپس مااورا به اتفاق چند نفربنا به درخواست حزب کمونیست چین، برای اداره بخش فارسی رادیوپکن وتدریس زبان فارسی دردانشگاه پکن به جمهوری خلق چین فرستادیم. نمی دانم اوچه زمانی به ساواک وصل شد!! ....اواولین فردی بود که پس ازسالها خدمت به سازمان امنیت اتحاد شوروی !!به خدمت ساواک وسازمان امنیت المان غربی !!درامد ... کاراو چنان بالا گرفت که درالمان نمایندگی وتجارتخانه درست کرد وبسیارمتمول شد. نظری پس ازانقلاب به ایران امد ومااورا به مقامات مسئول معرفی کردیم ولی اوفرارکرد ... (حسن نظری سالهای زیادی درشهرکلن المان زنگدگی می کرد....پس ازسالها مورد عفو وبخشش محمد رضاشاه قرارگرفت و.....درایران کارخانه وموسسات کشت وصنعت راه انداخت و.....)
27 - پروفسورغلامحسین بیگدلی می نویسد : "به مناسبت تشکیل دسته های چریک و قیام مسلحانه ی پدرم فتح اله خان بیگدلی و پدر زنم یدالله خان بیگدلی اسلحه دار باشی بر علیه متجاسرین با دولت برای جنگیدن با متجاسرین و راندن غلام یحیی و فداییان از خطه خمسه و زنجان مرا با 400 نفر مسلح به نبرد آنها فرستادند. ولي من جاهلانه نزد خوديها نرفتم و نزد فداييان رفتم!!. در آذربایجان(خلق قشونلاری - ارتش قزلباش) با درجهي سرواني فرمانده گردان و سپسمعاون آموزشگاه افسري حکومت فرقه دمکرات شدم" .... (توضیح نگارنده : "غلامحسین بیگدلی (داماد اسلحه دارباشی) پس ازپیروزی درجنگ ورشان و زواجر(زواگرد) درنزدیکی قیدار، در۱۳۲۴ خورشیدی (۱۰ اسفند)، که بنابه ادعای نویسنده مقاله، منجربه شکست دموکراتها گردید، در۱۳۲۵ خورشیدی (۵ فروردین) با شکست در دفاع از قیدار ، درمقابل حمله فدائیان فرقه دمکرات کمیته ولایتی خمسه که با کشته شدن حسن جابر ویکی و دوتن افسرشاهنشاهی وتعدادی رعیت تفنگداردرهردوجنگ، همراه بود، مجبوربه فراروعقب نشینی ازجبهه جنگ شد ودرنتیجه منطقه افشار وقشلاقات و سهرورد وقیدارو..... به دست رسته های فدایی افتاد....غلامحسین خان بیگدلی، چند روز پس ازفرار، بااوردن دست خطی از عبدالصمد کامبخش(ازرهبران حزب توده ایران)، برای غلام یحیی دانشیان، درروز15فروردین 1325به دیدار حاکم دموکرات سیاسی و نظامی زنجان ژنرال دانشیان، مستقردرعمارت اشغال شده ذوالفقاری رفت وادعا نمود که بااجازه کامبخش به میان خانهای قیدارواسلحه دارباشی رفته بود تاازدرون انها رامتردد وواداربه عقب نشینی نماید ..... غلامحسین خان بیگدلی سپس در16فروردین، بانامه کامبخش، اززنجان عازم تبریز شد وبادرجه سروانی(سلطانی)، مشغول خدمت درقشون محلی(خالق قوشونلاری)، دولت خودمختاراذربایجان گردید ..... ودر21 اذرماه 1325ش به دنبال سقوط حتمی دولت فدرالیته اذربایجان ایران، با عبورازمرز، واردخاک شوروی شد ." برگرفته ازخاطرت حسن نظری )
28 - ......احمد قوام (قوامالسلطنه)، نخستوزیر، درراس هیئتی، در آخر بهمنماه 1324 عازم مسکو شد..... باامضای موافقنامه دولتین در 15 فروردین 25..... در این موافقتنامه قید شده بود که ارتش سرخ از فروردین ماه 25 ظرف مدت یک ماه و نیم، خاک ایران را ترک میکند. راجع به آذربایجان چون امر داخلی است ترتیب مسالمتآمیز برای اجرای اصلاحات طبق قوانین موجود با روح خیرخواهی نسبت به اهالی آذربایجان بین دولت و اهالی آذربایجان داده خواهد شد...... دولت مرکزی بعد از این معامله نفتی و سیاسی!! با دولت شوروی(بدون ضمانت و پا در هوا) که مستلزم تصویب مجلس پانزدهم بود که قرار بود در اینده انتخابات ان برگزار شود! خیالش از طرف کرملین نشینان راحت شد و حکومت ملی اذربایجان سرنوشتش عوض گردید.
...... با موافقت با اینموضوع که بحران آذربایجان امر داخلی است قوام، سیدجعفرپیشهوری را به تهران دعوت کرد که پیشهوری هم با هیاتی روز هشتم اردیبهشت 25 وارد تهران شد. مذاکرات هیات نمایندگی آذربایجان با نمایندگان دولت پس از 15 روز به نتیجه نهایی نرسید.... و مقرر گردید که هیئتی از تهران به تبریز رفته و مذاکرات را ادامه دهند. ان چه که در پایتخت و در مورد ولایت زنجان مورد مذاکرات دو جانبه قرار گرفت بدین صورت بود که هیئت نمایندگی اذربایجان ، واحد ارضی حکومت خود مختار را شامل استان های 3و4و خمسه می دانست. ولی دولت قوام السلطنه معتقد بود که چون طبق تقسیمات کشوری خمسه جزو اذربایجان نیست لذا جهت تحقق این امر باید مصوبه ان به تصویب مجلس شورای ملی پانزدهم برسد!!. مع الوصف، بسبب اینکه در طی این مذاکرات بی نتیجه موضوع تخلیه خمسه زنجان از سوی فرقه مورد بحث هیئت اذربایجانی و نماینده گان دولت قوام قرار گرفته بود ، رهبران سیاسی و نظامی فرقه زنجان بلافاصله خود را به تهران رسانده و اعتراض خود را اعلام داشتند. (انها بحق میگفتند که " زنجان دروازه اذربایجان است وخمسه با یک میلیون جمعیت باندازه کشور سویس وسعت دارد. مسخره است که زنجان با تیکان تپه (تکاب) معاوضه شود. بعلاوه این اقدام باعث شکست روحی مردم اذربایجان ومبارزین راه ازادی ایران خواهد شد."برگرفته ازکتاب گذشته چراغ راه اینده)
روز 20 خرداد نمایندگان دولت مرکزی با استقبال رسمی اعضای هیات دولت محلی اذربایجان (فرقه دموکرات) وارد تبریز گردید ..... و موافقتنامه پیشهوری و مظفر فیروز (معاون نخستوزیر) که از رادیو تبریز اعلام شد، بازتاب گسترده ای درمحافل داخلی وخارجی درپی داشت..... در حقیقت موافقت نامه حاوی یک سلسه امتیازات محلی جهت حکومت ملی اذربایجان در حوزه های اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی ، عمرانی ، اموزشی و کشاورزی بود که جملگی باید به تصویب مجلس شورای ملی دوره ی پانزدهم می رسید و ضمانت اجرایی نداشت!!. سران دولت خود مختار در این موافقت نامه در قبال بدست اوردن امتیازاتی پا در هوا قبول کردند که حکومت خود مختار محلی منحل گردد ، مجلس ملی به انجمن ایالتی تبدیل شود و وزرای حکومت خود مختار در دوائر دولتی به عنوان مدیران ادارات انجام وظیفه کنند و در ضمن دکتر سلام الله جاوید از طرف دولت به عنوان استاندار اذربایجان انتخاب شد و پیشه وری پست دولتی قبول نکرد . اما دراین بین حل وفصل مسائل نظامی واینده رسته های فدائی واردوی ارتش قیزیل باش همچنان لاینحل باقی ماند ودرتبریز به نتیجه نرسید!! دراین موافقتنامه که در خرداد 25 در تبریز به انجام رسید، همچنین سران حکومت خود مختاربا قبول استدلال دولت مرکزی، مبنی بر اینکه در تقسیمات کشوری ایالت اذربایجان عبارت از استان های 3و 4خواهد بود وهمچنین، خمسه جز اذربایجان نبوده ومتعلق به استان یکم می باشد ،با بند 10 موافقت نامه مذکور دائر بر تحویل ناحیه زنجان به دولت مرکزی موافقت کرد. و دولت قوام قول داد در قبال تحویل خمسه و مرکز ان زنجان ازطرف فرقه دمکرات به دولت مرکزی، تکاب و سردشت را ضمیمه ایالت اذربایجان گرداند!! (که هیچگاه انجام نشد.
انتشار چنین اعلامیهای زنگ خطر را برای گردانندگان فرقه زنجان به صدا درآورد و موجب خشم و هیجان بیحد دموکراتها در زنجان شد. سران دموکرات زنجان ابتدا مراتب اعتراض خود را به تبریز و تهران اعلام داشتند...... سپس در 26 خردادماه 25 در میدان انقلاب فعلی تجمع نموده و اعلامیهای صادر کردند..... در پی این توافق ،اعضای کمیته محلی زنجان در یک میتینگ خیابانی در چهارراه پهلوی سابق ،قطع نامه ای صادر و متن ان رابه تبریز مخابره نمودند و مراتب اعتراض خود را نسبت به جدا سازی زنجان از اذربایجان اعلام کردند. زیرا انها دراولین ملاقاتهایی که بین نمایندگان اذربایجان وحکومت مرکزی درتهران انجام گرفت ، خود را به تهران رسانده ودلایل مخالفتشان را با تسلیم زنجان بقوای دولتی باستحضار سرا ن فرقه وحکومت ملی رسانیده بودند."لذا انها جهت رسانیدن اعتراضات خود برهبران فرقه یک میتینگ 50000 نفری درشهرستان زنجان تشکیل داده وقطعنامه ذیل را به تبریز مخابره کردند : "ما شرکت کنندگان درمیتینگ عظیم روزیکشنبه 26/3/25 شهرزنجان بطورمسلم وواضح تکرار میکنیم که ولایت خمسه ازحیث کلیه ی خصایص ملی یعنی زبان واداب ورسوم جزء لاینفک اذربایجان است. لذا بموافقت نامه منعقده با نمایندگان تهران که ازرادیوی تبریز پخش گردید ودران نامی از زنجان برده نشد ه بود جدن اعتراض مینمائیم وبه تمام مردم ایران وجهان اعلام میداریم که ما درراه دفاع ازخصایص ملی خود،اخرین قطره خونمان را نثارخواهیم کرد.وهمگی ازکوچک وبزرگ با صدای رسا اعلام میداریم: ماحاضرنخواهیم شد که پس از نثار خون صدها نفرازجوانان خود یکباردیگرپای ژاندارمهای شوارتسکف بخاک خمسه برسد."
ذبیح الله شاهمحمدی ازمعمرین وتاریخ نگاران زنجان دراین باره میگوید : "..... در زنجان شور و حالی به پا شد و تظاهرات کردند. و به پیشه وری تلگراف زدند که ما قبل از تیریز قیام کردیم و شهر را گرفتیم. حالا چه طور شده زنجان را به دست ارتش شاه و خان ها که با ما می جنگند می سپارید ، چه طور شده که ما را ول می کنید. پیشه وری در جواب تلگراف اهالی زنجان و اعضای کمیته محلی خمسه تلگراف می کند که: نترسید ما به فکر شما هستیم در شرایطی که ارتش شاهنشاهی در قره بلاغ جهت حمله به زنجان مستقر شده بود و اماده بود به زنجان بیاید. این ها متینگ تشکیل دادند در چهارراه امام یا همان میدان اصلی شهر!!! تظاهرات کردند و گفتند ارتش باید از روی جنازه های ما رد شود ، ما زنجان را از دست نخواهیم داد. ولی حمایت سران سازمان فرقه دمکرات اذربایجان از فرقه دمکرات زنجان سلب شده بود!!!. "
پیشه وری درجواب تلگراف مردم زنجان به انها اطمینان داد : " که پای ژاندارمها به انجا نخواهد رسید واتفاق سوئی برای انها نخواهد افتاد. در تلگراف پیشه وری گفته می شد....اطمینان داشته باشید تا موقعیکه فرقه دموکرات اذربایجان وجود دارد ، ذوالفقاری جنا یتکار ودشمن خلق ودارودسته غارتگر وی وژاندارمهای افیونی امکان ورودبه خاک زنجان را نخواهند داشت.فرقه ما بین زنجان و تبریز هیچ فرقی قائل نیست. ما در راه زندگی ازاد برادران زنجانی خود به هرگونه فداکاری دست خواهیم زد. بگذار کسانیکه با سو استفاده از موافقت نامه ،ارزوی بازگشت به زنجان را دارند بدانند که انها این ارزورا با خود بگور خواهند برد.شما نگران نباشید .ما علاوه بر قرارداد، مذاکرات خودرا درباره ولایت زنجان با نماینده مخصوصی باطلاع شما خواهیم رسانید. " تلگرام پیشهوری البته ارام بخش نبود، چراکه وی طی سخنرانیهای خود در تبریز در همان هنگام اعلام داشت: "زنجان و خمسه به حق جزء آذربایجان است. هنگام شروع نهضت آذربایجان، مردم آن سامان بدون دخالت ما قیام کردند. معلوم نیست که چرا نمایندگان دولت بر جدا شدن خمسه از آذربایجان اصرار میورزند، لکن به خاطر کارهای عمومی و بزرگتر، موقتا هم باشد آن را پذیرفتیم.".
تصمیم به تخلیه زنجان از سوی فرقه چندان ساده نبود ، غیر از سرخوردگی دموکرات های خمسه ، فرقه باید این نکته را در نظر می گرفت که ممکن است متعاقب تحویل شهر و عقب نشینی فدائیان واردوی قیزلباش ها به طرف میانه، هواداران باقی مانده فرقه در شهر مورد ازار قرار گیرند.
..... کابینه ائتلافی احمد قوام، درجهت تکمیل موافقت نامه منعقده درتبریز، هیئت دیپلماتیک اذربایجان را به تهران دعوت کرد وهیئت مزبوربه سرپرستی علی شبستری(رئیس انجمن ایالتی اذربایجان) وشرکت دکتر سلام الله جاوید (استاندارجدید اذربایجان) و..... روز(29/5/25) رهسپارتهران شد. دموکراتهای اذربایجانی، امید فراوان به اجرای موافقت نامه وحل نهائی موارد مورد اختلاف داشتند....... روند مذاکرات دو جانبه نشان داد که دولت قوام با ترفند های مختلف وتظاهربدوستی وسیاست وقت گذرانی حاضر به دادن امتیاز به گردانند گان فرقه نیست وبه همین خاطر،هیئت اذری، جهت حل مسائل اصلی موافقت نامه ازقبیل: خلق قوشونی(سپاه فرفه دمکرات) قوای امنیه (ژاندارمری یا نگهبانی) ورسمیت یافتن درجات نیروهای مسلح فرقه (که شاه با این مورد بشدت مخالفت کرد) وهم چنین مسائل مالی وموضوع ولایت خمسه وغیره ، قریب به 2ماه درتهران حیران وسرگردان بود وعاقبت این مذاکرات برپایه یک موافقت نامه نانوشته!! پایان یافت . در همان زمان که هیئت نمایندگی اذربایجان درتهران مشغول ازدست دادن زمان بود وازطرف دولت به افتخارانها ضیافتهای مجللی برپا می شد وجواز سهمیه یکساله قند وشکروچای اذربایجان را پیشکش دکترجاوید کرده بودند!! درسوی دیگر،ارتش شاهنشاهی با کمک مستشاران امریکائی تجهیزمی شد ومحاصره زنجان واذربایجان تکمیل می گردید....ودولت مرکزی، مشغول جمع اوری وتجهیزوتسلیح نیروهای پراکنده عشایری وشبح نظامیان تحت امر روسای قبایل وخوانین ذوالفقاری واسلحه دارباشی بود!! . اما انچه که بیشترازهرچیز،احزاب ترقیخواه ازدولت مرکزی خواستاربودند شروع انتخابات مجلس ملی دور15بود که بلاتکلیف مانده بود. ودراین راستا، دولتیان رمزگشائی این موضوع را منوط به ازادسازی زنجان ازسوی فدائیان دمکرات عنوان می نمودند!! . به همین لحاظ مظفرفیروز در ضیافتی که ازطرف شورای متحده مرکزی به افتخارهیئت نمایندگی اذربایجان برپا شده بود با اشاره به موضوع انتخابات گفت: تا زنجان تخلیه نشود وقضییه اذربایجان حل نگردد انتخابات برگزارنخواهد شد!!(قابل توجه دولت اتحاد شوروی وموضوع امتیازنفت شمال!!!) سرانجام هیئت اذربایجان پس از دو ماه اقامت در تهران ،27مهرماه 1325به تبریز باز گشت و دکتر سلام الله جاوید که جهت پیگیری مذاکرات درتهران مانده بود پانزده روز بعد از هیئت اذربایجان خود را به تبریز رساند !!!.
سرانجام انجمن ایالتی آذربایجان در تاریخ 2/8/25 تخلیه زنجان و خمسه را از قشون ملی و تحویل آن به دولت مرکزی را تصویب کرد.... ودکترجاوید استاندار اذربایجان (پس ازبازگشت ازتهران وشکست مذاکرات نهایی با دولت مرکزی دررابطه با مردود بودن!! سردوشی افسران فرقه ازسوی شاه وارتشبدرزم ارا !!)، ازطرف رهبری فرقه دموکرات اذربایجان، جهت ابلاغ این خبرومصوبه ناگوار!! به سران حزبی زنجان، وارد خمسه زنجان گردید! دکترجاوید می نویسد : ".....من به اشتراک مرحوم صدرقاضی به زنجان وارد شدیم. من فرقه چی ها و کارمندان را علیهده جمع کرده و نسبت به شرایط روز توضیحات لازم را دادم. و با نماینده قوام، سرهنگ بواسحقی ملاقات کرده، تشویق به عمل مسالمت امیز نمودیم..... تعدادی ازفدائیان درخمسه، جزونگهبانان درزنجان، ماندنی بودند. ازتمام جریانات مرحوم ذکائئ فرماندارزنجان رانیزمطلع کردم. بعد ازمصاحبه ومذاکرات زنجان، لازم بود تاآخرین سرحد اذربایجان رفته، با فدائیان انجا هم ملاقات نمایم. اخرین سرحد، کرسف (بخش قیدار) بود که درمقابل قوای دولتی نگهبانی می کرد. و پس از ان به همراه مرحوم سرهنگ مرتضوی خلخالی (معاون غلام یحیی) که یکی ازصاحب منصبان بالیاقت وفداکاربود راهی شدیم. اسامی بعضی دهات را می پرسیدم وسرهنگ مرتضوی اسامی بعضی دهات راازقبیل حسین اباد (قاروش) مزلادان، رزین اباد را می گفت وتذکره می داد که به دستور غلام یحیی ان ها راتخلیه کردیم وبعد ازتخلیه، دارودسته ذوالفقاری امدند، ان روستاها را غارت کردند و بعد ازسقوط اذربایجان، قوام طی اطلاعیه ای که اسامی دهات ذکرشده بود غارت این قریه ها را به فدائیان نسبت داد. شرح ان اعلا میه درتقویم پارس 1326، درصفحه 123ذکرشده است. ...." دکترسلام الله جاوید با استفاده ازبودجه یک ماهه نگهبانان اذربایجان که 900 هزارتومان بود ودرتهران دراختیارش گذاشته بودند !! برای پرداخت حقوق معوقه فدائیان وکارمندان خمسه زنجان دراواخر ابان ماه 1325 یک بار دیگر راهی زنجان می شود و اخرین حقوق کارمندان و کارکنان دوائر کمیته محلی زنجان را پرداخت می کند ! .....از همان تاریخ دموکراتها به انتقال مراکز نظامی خود به آنسوی قافلانکوه اقدام کردند. شاه با استفاده از فرصتی که در عرصه سیاست داخلی و خارجی بدست اورده و تو قعاتش بالا رفته بود، اقتدار قوام را تحمل نکرده وطالب قدرت بود... با توا فقات صورت گرفته و طرح کاملا امریکائی، قرار بر این شد که رژیم ایران با ارتش به خمسه و اذربایجان حمله کند . به دنبال عدم کسب نتایج مطلوب در مذاکرات دوماهه تهران ، میان فرقه دمکرات و دولت مرکزی دررابطه با اینده قشون فرقه، تائید درجات و نشان های افسران توده ای و فدائیان و غیره ، رژیم تهران وارد فاز نظامی گردید و طرح مسلحانه را برای حل قضیه ی زنجان و اذربایجان تدارک دید. با تشکیل کمیسیونی مخفی درکاخ سعداباد، شاه پس ازشنیدن گزارش ستاد ارتش، ازچگونگی وضعیت تشکیلاتی فرقه دمکرات ( زنجان واذربایجان) که توسط ماموران مخفی در طول ابان ماه واز نزدیک تهیه شده بود، خواستار اقدامات اساسی جهت نجات خمسه واذربایجان شد ودراین جلسه محرمانه وکا ملا سری، فرمان حمله به زنجان وایالت اذربایجان را تصویب وسپس صادر کرد.
در آبانماه 1325 محمدرضا پهلوي با هماهنگي نخست وزير (قوام) و با لحاظ تمامي جنبهها و زواياي سياسي و نظاميوضمن ردتایید درجات افسران دولت خودمختاراذربایجان، حكم زير راصادر كرد: « بنابر آنچه بر من مسلم است دستهاي از ماجراجويان با ايجاد وحشت و اظطراب مي خواهند يكي از نواحي حاصلخيز و ثروتمند ايران را تصاحب كنند و با تهديد و فشار بر حكومت مركزي تمام متصديان امور را به قبول درخواستهاي خود وادار نمايند، و اگر اين روشادامه يابد و از آن جلوگيري نشود، قطعاً مسبب آثار سوئي در سراسر كشور خواهد گشت و رشته نظم را از هم خواهد گسست و استقلال كشور را متزلزل خواهد ساخت. لذا بنابر وظيفه مهمي كه بر عهده من است با تصويب و تصديق گزارش ستاد، دستور ميدهم كه بلافاصله اقدامات اساسي و فوري براي نجات آذربايجان و سراسر مناطق شمال شروع و ريشه فساد بركنده شود.» محمدرضا پهلوي ـ آبانماه . 1325 بادستور شاه مذاكرات و فعاليتهاي مسالمتآميز برچيده شد!! و عمليات نظامي دردستورکارتهران قرارگرفت .