پرسه درخاطرات شهر(محله گونیه)
ضميمه مقاله (گونيه تاريخ خاك خورده شهر زنجان)
مثقالي از هزاران خروار خاطره
پرسه در خاطرات شهر كهنه
فرج الله داودي
شهر البومي است از خوشي ها و غصه ها ، دوستي ها و دشمني ها ، ثروت ها وفقرها و صد ها پيكره ديگر كه هر عكس عمقي به اندازه همان شهر دارد.
وقتي از چهار دروازه ورودي پا به شهر مي گذاريم ، هزاران نماي مختلف ازادم ها ، رفتارهای اجتماعی ،عمارات ، اتومبيل ها و غيره... مشاهده مي كنيم.
نحوه احترام كردن،،سلام كردن،راه رفتن،صحبت كردن،نگاه كردن.....توماني صنارباهمدیگر فرق دارند. يك شهر يك چهره نداشته بلكه به تعداد شهروندانش چهره دارد.هر محله و هر كوچه اي بر اساس خواست اوليه اهالي محل نام خاصي داشته وكما كان اين اصل از سوي افراد قديمي رعايت مي شود.(اسامي غير كتابي وغير شهرداري!!) محلات در خاستگاه اوليه به عنوان واحد هاي شهري شمرده شده وحاكمان محلي با توجه به اهميت وشاخصهای انها اعما ل نظرمي نمودند!!.
درخاستگاه ابتدایی، مناطق شرقي شهر زنگان تاحد فاصل سبزه ميدان به نام يوخاري باش ومناطق غربي تا حد فاصل بازار بالاوپايين(خ فردوسي)را اشاقي باش قلمداد مي کردند ودراين راستا افرادي تحت عناوين نايب، داروغه وداروغه باشی به همراه گزمگان ونوچه ها و.... به رتق و فتق امورانتظامی شهر، مشغول بوده اند.
كهنه شهرزنجان، شهرمحله هاست.درمبحث زنجان شناسي باز كاوي وباز شناختي محلات، كانالي در جهت رسيدن به تاريخ وادبيات قديم مي تواند باشد.شهر زنجان كه فرازونشيب هاي زيادي درطول تاريخ داشته وصورتك هاي زيادي به خود ديده تا به فضاي كنوني رسيده در همه حا ل شهرمحله هاست چه علمي ويا عاميانه شهر محله هاست. پاسخ اين پرسش براي اهالي بومي زنجان!!!حياتي است:(بچه كجايي!؟) محله اي را كه نام مي بري! پي به شخصيت وعقبه اجتماعي انسان مي برند.(بچه فلان محله:شوقي،دبغ لر(دباغها)، چوقورلار، گونيه، دروازه ارگ، حسينيه، سر چشمه وغيره) مثلا: بچه هاي انجا خيلي با صفا هستند، يا خيلي دعوايي مي باشند، يا همه صنعتگرمی باشند، يا همه درس خوان يابچه مايه دارند و يااقا زاده ويا خان زاده وياخيلي اتوزده تشريف دارند!!.
شهروندازطريق محله اش(محله پدري) با شهرارتباط برقرار مي كند.مبداء ومقصد شهروند محله اش مي باشد، احساس تعلق خاطر نسبت به محله، احساس تعلق به شهر مي باشد.محلات همواره در گذر زمان محل شكل گيري خاطرات ايام مختلف حيات انساني بوده ومرور انها به نوعي مي تواند مايه ي پو يايي وباز گشت به خويشتن باشد.
سخن گفتن اززنجان سخت است،چه زنجان ديروزي كه ورقهايي از تاريخ معاصرايران رابه خود اختصاص داده است وچه زنجان امروزبا واقعيتي تلخ كه ازديدگاهي پيچيده به نظر مي رسد(ازدياد مهاجرتها، كلاف سر درگم ترافيك، خيابانهاي عصر اسب وقاطر، زير پا گذاشتن حقوق شهروندي و....) واز نظرگاهي، شهري بسيار ساده ودرجه سه شهري كه در دهه هاي گذشته، بهترين وزيباترين بوستانها وباغات ومعابر را داشت واينك از فشار وتراكم جمعيت، بوي گازوئیل، بوق ممتد اتومبيلها، تابلوهاي تبليغاتي و.....پر هياهوترين خيابانها را به خود گرفته است!! ولي شايد درگذر زمان زنجان درحال شدن باشد شايد!!! زنجاني كه ديگر محله هاي قديمي اش از سكه و نفس افتاده اند ، شهري كه اعتبارش محله هاي قديمي و نامدارش بود، محله هايي كه هر كدام تعريف و اصالت و هويتي تعريف شده از خود داشتند و امروزه ، همگوني و يكساني و بي هويتي و عدم تعلق خاطر ساكنان اوليه و كوچ كرده اش به اين محلات بلاي جانش شده است. ايا مي شود با تمهيداتي و با شرح مختصري از تاريخچه محلات زنجان به احياي دوباره اين محلات پدري كمك كرد؟!!
**********************
توانجارا به خوبي مي شناسي ، فرزند ت ، پدرت و حتي پدر بزرگت هم ان جا را به خاطر دارد چرا كه محل زاد و ولد گروه بي شماري از اهالي شهر بوده و به نوعي هم، انها وابستگي عاطفي به ان داشته و دارند. (محله گونيه : بريده اي از تاريخ و فرهنگ قديم زنجان) كه اينك در همهمه ي عابران و تردد اتومبيل ها گمشده است. كمتر از ساكنان اصيلش باقي مانده است ، اعتبار گذشته اش را ندارد ، قديمي هايش بيشترشان رفته اند و افراد باقي مانده حتي از خانه بيرون نمي ايند.
اشناياني كه خود در محله پدري غريب به نظر مي رسند ، افرادي كه از كودكي در اين محله قديمي بزرگ ، جوان و پير شده اند و كهن سالي خود را با قدمتي به اندازه عمر گونيه پيوند زده اند. و اين چنين است كه در گذر زمان و با هجوم فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها همه چيز رنگ مي بازند.
اگر از سالمندان و بزرگان گونيه در مورد تاريخچه محله بپرسيد نگاهشان را به دور دست ها مي اندازند و از زنجان قديم و محلات ان و تاريخ اجتماعي ان، ها سخن مي گويند كه احساس خاصي به ادمي دست مي دهد. نمي دانم به كوچه پس كوچه هاي سنتي گونيه رفته ايد ، حس تلخي دارد انگار خاطرات خوب كودكي و جواني از اين محله پر كشيده اند ، ادمي فكر مي كند اين جا دنياي ديگري است، مثل اين كه گونيه در خاستگاه قديمي، نقطه ي صفر مرزي جغرافیای غرب زنجان نبوده است!!.( كوي گونيه در بافت قديمي وسنتي شهر ((خاستگاه اوليه )) در راستاي راههاي ورودي به شهر قرار داشته و، وجود پته خانه گمركات واخذ ماليات، بر سر كوچه حيدرعلي نشانگراین موضوع بوده است.)
اينك گونيه پير و فرسوده شده ، نفس هاي اخر را مي كشد اين پير تاريخ زنجان زرده پاييزي شده ، هن هن نفس هايش شنيده مي شود. كهنسالي كوي گونيه با كوچه ها و عمارت هايش و باقي مانده ساكنان اصيلش ، حكايت از تاريخ يك شهر دارد حكايت از گفته ها و نا گفته ها ، داستان اب انبار خراب شده اش كه مجسم كننده ي زنان كوزه به دوشش مي باشد ، حمام خراب شده اش كه تداعي گرافراد بقچه به بغل بوده و پته خانه اش ياد اور عبور كاروانيان و چاروا داران مي باشد ، و منازل كاهگلي با ديوارهايي با خاك هاي گلي مزروعيت و با هشتي و دالان هاي با صفا يش و حياط ها و باغچه هاي مشجرش ، شير فشار ابش و دکاکینش با شاه تخته هايش!!(درهاي تخته اي كه در دو ناودوني چوبي بالا و پايين كه تخته هايش در ان به پهلوي هم قرار گرفته و شاه تخته اي ان را محكم مي نمود) همه و همه نمايان گر روزگاران دور و دراز ان است.
شايد ياداوري ايام گذشته به كار زندگي امروز ما نيايد ولي به يقين مي تواند اوقات فسرده و كسل كننده امروز ما را با خوشي ها و شيريني هايي كه از ان ها جزء در داستان ها، رد پاي انها باقي نمانده است پيوند دهد. در همه حال ما را گريزي از گذشته نيست، گذشته اي كه همه به ان تعلق داشته و داريم هر چند كه در شرايط فعلي حياتي در عالم ندارد. از كوچه هاي پيچ در پيچ، حياط هاي قديمي ، حوض هاي فواره دار ، در هاي اروسي ، پنجره هاي مشبك ، غلام گردش ها ، خر پشته ها و... اگر چه فقط خاطراتي باقي مانده ، اما همين اندك را غنيمتي است كه ساعت ها و روز هاي خسته و بي روح ما را رنگي ديگر بخشد.
اينك اين پير ساليان دور شهر زنجان با كلنگ ارزوهاي عده اي با سر نوشتي مبهم روبرواست ، از ياد گاران ماندگار ديرين نياكان ، به راستي از محله ي
قديمي گونيه چه چيزي باقي مانده است!!؟