یادی از زنده یاد محمد علی واهبی
مردم نو >مطالب رسیده
تاریخ ارسال: 05:39 - 17/08/1388
فرج الله داودی
• نمیخواهیم با مرحوم واهبی شما را به سفر طولانی و دور و دراز نزدیک به 9 دهه زندگی او ببریم بیشتر مردم اصیل زنجان او را میشناختند، شعرها و طنزهای او را به خاطر دارند سالمندان هم از فعالیت او در حیطه تئاتر و موسیقی خبر دارند.

با سلام و خسته نباشید حضور محترم دستاندرکاران روزنامه مردمنو که همواره و پیوسته و در یک خط سیر تدوین شده مشغول انعکاس و درج مشکلات شهری هستید و به دور از گرایشهای جناحی بسترهایی را جهت تبادل افکار فراهم میآورید.
نوشتهای
در باب فرارسیدن چهلم مرحوم محمدعلی واهبی به حضور انورتان ارسال شده است
که در واقع به نوعی پاسداشتی برای ایشان بوده و جهت ثبت و ضبط در آرشیو آن
جریده وزین ميباشد. هرچند که این پاسداشت در غیاب فیزیکی آن مرحوم مغفور
صورت میگیرد ولی شاید این نوشتار بهانهای باشد در جهت ارجگذاری از
افرادی که سالیان سال در اتوبان دوطرفه عرضه مطبوعات فعالیت کرده و میکنند
و خدمات فرهنگی انجام میدهند. مرحومین موسی چاپاری، اروجعلی صمیمیفرد و
جعفر ... و آقایان حاجصمد سعادتی، حاجفضایل لیلاپرست که عمری را در
عرضه مطبوعات بوده و هستند شاید نتوان با هیچ کلامی به تصویر کشید و یادشان
را گرامی داشت و قلم در این راستا قاصر است ولی به حد وسع میتوان از
کانال انجمنها و خانه مطبوعات انتظار داشت که از این عزیزان در قید حیات و
بازماندگان مرحومین در عرصه مطبوعات تجلیل و قدردانی گردد.
پیشاپیش
از عنایت دستاندرکاران روزنامه همیشه راهگشای مردمنو نسبت به تاریخچه
شهر زنجان و بزرگان و نامآوران آن و همچنین نوشتار کوتاه و مختصر ارسالی
تشکر میگردد و در صورت مقبولیت خواهشمند است آن را درج نمایید.
مرور
خاطرات گردو غبار گرفته و نخنمای کهنه شهر زنجان با آدمهایی به قدمت
تاریخ این شهر کاری است که از نظر روانشناختی مایه پویایی و بالندگی بوده و
اهرمی در جهت شناسایی تاریخ و ادبیات شفاهی این خاک خواهد بود. آدمهایی که
در خاستگاه اولیه گذاشتن خشت روی خشت و پیدایش اولینهای یادگار و ماندگار
را تجربه کرده و موجوداتی و افرادی که آن روز ما را دیده و امروز ما را با
حیرت نگاه میکنند و هاج و واج روزگار گشتهاند. اگر پای صحبت آنها بوده و
یا باشیم نکتههای فراوانی از سرگذشت زنجان و زنجانی خواهیم شنید. چرا که
آنها به نوعی شاهدانی گویا از گذشتههای نه چندان دور ولایتخمسه (زنجان)
بودند و میباشند!
اولینهای یادگار و ماندگار همیشه جایگاه
خاص خود را در این مرز و بوم داشتهاند ولی گاهیاوقات کارها که رو به راه
شد و به غلتک افتاد و اینها سختیها را تحمل کردند فراموش میشوند و با
محاسن سفید به حاشیه رانده میشوند و سبد سبد خاطرات ناب و آکبند را یا در
آرشیو قلب خود به امانت نگه میدارند و یا به سینه خاک رهنمون میکنند.
یکی
از این اولینهای نامآشنای زنجانی که بعد از انقراض قجریه و از اوایل قرن
حاضر (شمسی) پا به عرصه وجود گذاشت مرحوم محمدعلی واهبی روزنامهفروش قدیمی
شهرمان بود که تا چندی قبل کماکان اصالت و هویت شغلی را حفظ کرد و در
مقابل مشکلات مختلف قالب تهی نکرد و همواره با عرضه جراید محلی و سراسری
علاقه و عشق خود را به شهر و فرهنگ این دیار نشان داد. مردی خودساخته،
زحمتکش، دنیادیده، با فرهنگ قالب گرفته، شوخمزاج، تیزهوش و محتاط، شاکر
دادهها و ندادهها، اهل شعر و شاعری و هنر و مرثیهخوانی و شاهد و ناظر
حوادث مختلف شهر زنجان در یک قرن اخیر و امیدواریم با این نوشتار حق مطلب
درباره او که به نوعی چکیدهای از عرضه مطبوعات در شهر بود ادا شود.
نمیخواهیم
با مرحوم واهبی شما را به سفر طولانی و دور و دراز نزدیک به 9 دهه زندگی
او ببریم بیشتر مردم اصیل زنجان او را میشناختند، شعرها و طنزهای او را به
خاطر دارند سالمندان هم از فعالیت او در حیطه تئاتر و موسیقی خبر دارند.
روزنامهخوانان حرفهای، روشنفکران و تجار و روزنامهنگاران با او حشر و
نشر داشتند. او که در زمینه عرضه جراید محلی از پروین خمسه (میرزاعیسیخان
قانونخواه زنجانی) به قیمت یوزآلتین کار خود را شروع کرد و تا سه سال قبل
پیوسته در امر توزیع روزنامههای محلی و سراسری به فعالیت مشغول بود.
آن
موقع که در زنجان خیابان نبود، آسفالت نبود، دانشگاه نبود، اتومبیل نبود،
رادیو (شیطان دستگاهی) تلویزیون نبود، روزنامه و کتابخوانی همردیف جنون
تلقی میشد، سینما نبود، کامپیوتر و اینترنت و ... نبود این پیر دیر فرهنگ و
هنر زنجان در نبود کیوسک مطبوعاتی در معابر پر گل و لای شهر، چکمه به پا،
ساک به دوش، چوخور بگمر (چای پول خرد سیاه) و روزنامه روی دست در معابر شهر
پرسه میزد و به کار فروش نشریه میپرداخت. آبونهها را در نبود دوچرخه با
پای پیاده به در ادارات و منازل اشراف و دارایان شهر میرساند و یا تحویل
تجارتخانههای زنجان میداد.
یک شهر بود و یک محمدعلی واهبی
به همراه حاجصمد سعادتیخمسه، راستی شاید از خود بپرسید اینها را چه
میشود در کوچهها و معابر کج و معوج شهر و در عصر گاری و درشکهرانی و در
روزگار مکاتب سنتی از ابتدای جوانی تا سن کهولت و عصر الکترونیک و سایت و
... فقط و فقط روزنامهبفروشی، خدمات واهبیها و سعادتیها بر هیچ کس مستور
نیست شاید آسان بر زبان جاری شود ولی اگر دقت شود چقدر همت کوشش و پشتکار و
صبر و حوصله و پایداری در برابر ناملایمات لازم است تا فردی چنین با
پرسهزدن در معابر و سپس در یک دکه چوبی و یا یک مغازه در مساحت و ابعاد
کوچک کماکان و در یک دور تسلسلی کار فرهنگی کند، مغازه او وسیله کلاشی و
ارتزاق آنچنانی نبود. از بدو ورود روزنامه به زنجان او یک پای توزیع آن
بوده است گویا اینها غم نان و اقتصاد و شکم نداشتهاند! و شاید عاشق
بودهاند و با درآمد کم روزنامهفروشی الفت و انس داشتهاند.
محمدعلی
واهبی به عنوان شناسنامه تاریخ و فرهنگ قدیم زنجان و او که حوادث دوران
پهلوی اول را دیده و با فرارسیدن 20 شهریور و پیدایش تحولات سیاسی و
اجتماعی در کشور تأسیس حزب توده، آمدن روسها، اشغال، قحطی، فرقهسازی و
دمکراتها، اعدامها، خانگریزی، فروش روزنامهآذر، قیزیل عسگر، دوران مصدق و
بعد از انقلاب اسلامی را تجربه کرده بود و با بزرگان و فرهیختگان شهرش
مراودت داشت، تا سال 1328 روزنامهها را روی دست میفروخت ابتدا با قطار و
سپس با اتوبوسهای بینشهری 12 شب به زنجان میرسید و در جلوی مسافرخانه
مقدم (جلوی پاساژ تهران فعلی) تحویل نمایندگیها و سپس به فروشندگان سیار
عرضه میگردید. محمدعلی واهبی
به همراه حاج صمد سعادتی، علیاکبر شیشهچی، اروجعلی صمیمیفرد و ... از
اولین کسانی بود که دکهداری را در زنجان تجربه کرد و سپس با
دایرکردن یک مغازه کوچک واقع در نبش ضلعشرقی پارک قدیمی سبزهمیدان همچنان
به کار و خدمات فرهنگی خود وسعت و استمرار بخشید. مغازه او به همراه دکه
حاجصمد صیقلدهنده قلب زنجان قدیم یعنی سبزهمیدان بود.
مغازه نقلی او مرکز توزیع فرهنگ و سیاست و هنر بود و به واقع سبزهمیدان (توپخانه قجری) با وجود آدمهای قدیمی و کسبه اصیل و منتشران فرهنگ (زعفری، حاج نوروز، رستمخانی، امیراصلانی، فکور و ...) نفس میکشید. مغازه مرحوم واهبی به همراه کیوسک مطبوعاتی حاج صمد سعادتی یک نشانه شهری همانند یک پلاک در بالای سردرب عمارتها برای افرادی بود که قرار ملاقات با هم میگذاشتند و اینک در فضای مهآلود و دیوارهای ترکخورده کالبد زمان و مکان همه چیز رنگ باختهاند چراکه ساختارها و هستههای مرکزی تمام پدیدهها به هنهن افتادهاند! و زنجان قدیم با تار و پود خود میرود که از اذهان پاک شود. جهت مزید اطلاع باید عنوان شود که روانشاد واهبی در عرصه تئاتر و هنر با پدیدارشدن اولین جرقههای تئاتر مدرن در زنجان به همراه دیگر بزرگان شهر آقایان ابراهیم همتیان، شاهمحمدی، راکعی به هنرنمایی مشغول بوده است و در این راستا در نمایشهای مشدیعباد، آرشین مالآلان، اوغول اویلندی و ... شرکت داشته و میانپردههایی هم به تنهایی اجرا کرده است و به گفته خود از تجربیات مهندس نژدکی تحصیلکرده تئاتر در روسیه بهره برده است. مرحوم واهبی در زمینه شعر و شاعری و بدیههگویی و ذکر امثله و شواهد استادی مسلم بود. ساده میپوشید، ساده زندگی میکرد و ساده سخن میراند. مزاحگویی و بذلهگویی و لطیفههای نغز و باریک از وی زبانزد خاص و عام بود. گفتهها و شعرهای او بار فرهنگی و اجتماعی داشت و نمایانگر ذوق و طبع شاعری او بود که اگر جمعآوری گردد شاید کتابچهای را در برگیرد.
در زنجان کسی و جایی نبود که با نام و شعرهای او و لطیفههای او آشنا نباشد و بیاختیار لب به خنده نگشاید در واقع او دارای هنر بالبداههگویی بود و هر سؤال و اتفاقی را با جملات کوتاه و شعری معنیدار پاسخ میگفت و این جذابیت خاصی در بین جوانهای دیروزی و میانسالان و پیران امروزی داشت.
عاقبت
روزنامهفروش اصیل و قدیمی زنجان به علت کهولت سن و بیماری دست به عصا شد و
خانهنشین گردید و از سهسال پیش مغازه فرهنگی او دچار تغییر کاربری گردید
و رنگ باخت. راستی چرا فرزندان شغل پدران را ادامه نمیدهند شاید هیچ
ارتباطی بین شغل پدر و پسر نباشد ولی وجود مشکلات اقتصادی، پیچیدگی روزگار،
تورم، مالیات و ... کمرنگشدن تعلقات خاطر و ... باعث و بانی این امر
باشد.
اکنون او نیست ولی خاطرهاش و ردپاهایش در جای جای این
شهر قدیمی جاری و ساری است. او از میان مردم بیرون آمد، با مردم زیست و در
میان مردم فرو رفت و شاید هنوز هم در میان مردم باشد. او نه رئیس شد، نه
پولی به هم زد و نه ملکی صاحب شد و نه مال کسی با خود برد. او پس از نزدیک
به 9 دهه خرقه تهی کرد و به عالم باقی شتافت. شرکت اهالی مختلف شهر اعم از
بزرگان و نامآشنایان در عرصه هنر و سیاست، مدیریت، روزنامهنگاری و
روزنامهخوانی، کسبه و بازاریان در مجلس ترحیم ایشان به نوعی ارجگذاری به
خدمات 75 ساله او در حوزه فرهنگ و هنر شهر زنجان بود. روحش شاد باد.
ایام به کام باد
فرج الله داودی