توضیحات: قسمت دوم


11 – اسم رضا قلیخان امیربحری که درادبیات وزبان محاوره ای محلی، مشهوربه {حسن جابر} ونامی اشنا برای اهالی خمسه می باشد، درمتن مقاله حیدرخان امیربحری درج گردیده بود که باتماس نوه حسن جابربانگارنده این سطور، توضیح دادند که نام اصلی حسن جابر (رضاقلیخان امیربحری) می باشد .


شرحی کوتاه درباره زندگینامه پرفرازونشیب رضا قلیخان امیربحری مشهور به *حسن جابر* : 


12 - امریکاییان نگران توسعه نفوذ کمونیستها در ایران بودند و بخاطر آن ارتش شاه را به خودرو، تانک، سلاحهای سنگین و مشاوران نظامی مجهز کردند. با توجه به حضور ارتش سرخ در آذربایجان و حمایت آنها از حکومت خودمختار فرقه، شاه امکان درگیری مسلحانه مستقیم نداشت. در نتیجه اقدام به راه اندازی شورشهای محلی در آذربایجان کرد. عشایر شاهسون ، مؤثرترین کانونی بود که توجه نیروهای شوروی و دولت خودمختار را به خود جلب کرد و فرماندهان و مأمورین امنیتی آنان، با انواع تدابیر و حتی تهدید به سراغ بزرگان طوایف شاهسون رفتند، اما از این مردان ، پاسخ منفی شنیدند. گرچه ، با حکمت و سیاست مدبرانه، تعدادی از متفقین شاهسون درزنجان واذربایجان به هواداری از دموکراتها برخاستند، اما بدنه و ستون فقرات عشایر مخالف اشغال کشورودولت محلی پیشه وری بودند .در زنجان به طایفه ذوالفقاری، در اطراف میاندوآب به قبایل افشار و در حومه اردبیل ـ مشگین به شاهسونها سلاح و پول هنگفتی جهت تضعیف حکومت فرقه ارسال شد. هفته‌های بعد، با تشکیل قشون چریکی ذوالفقاری و پیوستن خاندان‌های دیگر مانند خانبابا خان اوریادی، عزت‌بیگ اوریادی، فتح‌الله‌خان اوریادی، علیارخان سعیدی، یمین لشکر خان افشار(هدایت الله خان یمینی) که او نیز با دموکرات‌ها نبرد می‌کرد، روستاهای جنوب زنجان پایگاه، اصلی و سنگر دفاع زنجان در مقابل دموکرات‌ها بود.

تعلیمات نظامی و شیوه دفاع این قشون را ماموران اعزامی از طرف دولت مرکزی از جمله سروان بختیار، ستوان یکم سلامی، ستوان دوم اردلان، ستوان یکم اشرفی و ستوان یکم طباطبایی برعهده داشتند. از اظهارات آن عده از افراد ذوالفقاری که آن روزها را به چشم دیده‌اند چنین برمی‌آید که افراد وابسته به این گروه بیشتر از روستاهای قلتوق، شهرک نصیرآباد، خاتون‌کندی، گوجاقیه و بیت‌گنه به حمله و گریز اقدام می‌کردند، درحالی‌که فداییان بیشتر اوقات در روستاهای زرین‌آباد، دیچ، تله‌گرد و... به عملیات جنگی و سنگربندی و حمله مشغول بودند. بخاطر این بخش عظیمی از فدائیان داوطلب مسلح فرقه مدام درگیر شورشهای قبیله ای بودند.

13 - پس از اشغال پادگان‌هاي آذربايجان و اشغال زنجان از طرف دموكرات‌ها، آقاي محمود ذوالفقاري با برادران خود دردهات زنجان به جمع‌آوري نفرات پرداخت و خوانين محلي اوريادي و خوانين خمسه و خرقان، حسن خان اميرافشار و هدايت اله خان يميني و يداله خان بيگدلو (اسلحه‌دار باشي) و نصراله خان مقدم به آنها پيوستند. گروه چریکی ذوالفقاری مهمترین گروه چریکی درمیان دستجات عشایرشاهسون وابسته به دولت مرکزی بود که بعدن گروه چریکی زهتابفرد به فرماندهی سید مرتضی رنجبر وهوشنگ شقاقی (اهل میانه که پدرهردو نفربه عنوان زمینداربزرگ، ازسوی فرقه چیها، اعدام شده بودند)، باابواب جمعی 30 نفری خودبه ذوالفقاری پیوستند . اسامی برخی ازاین چریکهای تازه وصل شده به قرارذیل بود : ....... رئيس ستاد ارتش سرلشكر ارفع نيزچند افسرمربی،  سروان بختيار و سرهنگ نصرت‌الله بايندر و سرهنگ افشار طوس و ستوان‌ها 1 [ستوان يكم‌ها] سلامي و اردلان و اشرفي و طباطبايي وكيلي [را] با اسلحه و مهمات از راه همدان و بيجار به نزد عشاير نامبرده فوق فرستاد.

14 – هدایت الله خان یمینی افشار(یمین لشگر)، که املاک وسیع وی وخانواده اش توسط فرقه دموکرات مصادره گردید وتعدادی ازاقوامش بازداشت شدند . بعد از تشکیل فرقه ی دموکرات اذربایجان زنجان به مخالفت با انها برخاست و با تشکیل پایگاه مقاومت در مناطق کوهستانی به جنگ چریکی روی اورد و سواران خود را تربیت وتسلیح نمودوبا گرویدن به اردوی ذوالفاری، اماده ی رویارویی با فدائیان فرقه ی دموکرات شد. وی در اواخر عمر فرقه ی دموکرات با سواران خود وبه همراه دیگرگروههای مقاومت، مراکز و تشکیلات انها را درمناطق جنوبی شهرستان زنجان به تصرف در اورد و قبل از استقرار واحدهای ارتش، امنیت عمومی خودخواسته را برقرار نمود.


سایر گروه‌های چریکی عشایر که علیه دموکرات‌ها می‌جنگیدند عبارت بودند از :

 1- افراد یمینی در حدود 150 نفر در «آرپا دره» به سرپرستی هدایت‌الله یمینی
2- افراد یدالله‌خان بیگدلی قریب به 120 نفر از خان‌های قیدار معروف به اسلحه‌دار باشی
3- افراد افشار، کاظمی و طایفه کورانلو در منطقه تکاب و جنوب چهار اویماق
4- محمدحسن خان امیر افشا رکرسفی

5 – سلطان محمود خان ذوالفقاری - او در کمتر از شش ماه توانست جوانان و افراد رعیت روستاهای خود قلتوق، سیدآباد (سعید اباد) و بسیاری از آبادی‌های جنوب زنجان را جذب قشون خود کند. از شهر زنجان نیز نزدیک به 60 نفر به عضویت سپاه محمودخان درآمدند و روستاهای جنوب زنجان،  پایگاه اصلی و سنگر دفاع زنجان در مقابل دموکرات‌ها شد .

6 – غلامحسین خان بهادری انگورانی (اولادبهادرسلطان)

7 – ناصرخان صارمی (اینانلو)

(پهلوی اول، به خاطر انکه خودزمینداربزرگی شود، ملاکین زیادی راازسرراه خودبرداشت. شازده امام قلی میرزا، بازمانده از{ملک قاسم میرزا، حاکم اذربایجان وپسربیست وچهارم فتحعلی شاه قاجار} بزرگ مالک مراغه ومیاندواب ازجمله مالکیتی بودکه رضاشاه اورابااش مسموم کشت. اورا12فرزند بود که به مقابله با فرقه دموکرات برخاستند .... صولت السلطنه کورانلو ازفئودالهای مشهوراذربایجان چهاراویماق ازبلوک هشترود، متصل به افشار، که 2 تا 3 هزارتفنگچی وحدود100پارچه ابادی دراختیارداشت ومرکزحکومتش، قره اغاج بود که ایشان هم ازسوی رضاشاه به قتل رسید .... صولت السلطنه بامهین لشگر وخوانین افشار،  نسبت قوم وخویشی داشت ویکی ازپسرهای او داماد یمین لشگرخان افشار بود. باتشکیل حکومت ملی اذربایجان که منجربه مقاومت خانها وزمینداران بزرگ اذربایجان وخمسه ومصادمه انهابافدائیان گردید .... طایفه کورانلو ودرراس ان فرزندان صوات السلطنه کورانلودرچهاراویماق وهشترود، باتسلیح روستائیان ورعیتهای خود، به جنگ با فرقیون شتافتند و.....)


15 - محمدحسن خان امیرافشار(اول) (زادهٔ۱۲۲۰ خورشیدی در کرسف، درگذشت ۱۳۰۷ خورشیدی در نجف) معروف به جهانشاه خان امیرافشار، از تیره قاسملو ایل افشار و از مالکین بزرگ و فئودال‌های مقتدر زنجان وایران بود. املاک او بیشتر از املاک اسعد‌الدوله ذوالفقاری وسعت داشت. وی مردی عاقل و باهوش بود. غالب اوقات حکومت زنجان به وی محول می‌شد و او حکومت را به سرداراسعدالدوله ذوالفقاری تفویض می‌نمود. املاک او در دوران حیاتش پهنه وسیعی از گروس، خرقان قزوین،  زنجان، همدان، اردبیل و دیگر نقاط مجاور زنجان  را دربر می‏گرفت و در آن حدود حکومتی نیمه مستقل داشت و سال ها با اقتدار تمام در ولایت خمسه و مخصوصا منطقه قیدار و افشاروبیجار حکومت کرد. اوبا تکیه به سواران وتفنگ دارانش از فرامین دولت و حکام  محلی ودولتی همواره سرپیچی می‏نمود.


فرزندان :

1.    محمدعلی‏خان صارم‏السلطان، در زمان حیات جهانشاه‏خان درگذشت و دو پسر و چهار دختر داشت، پسرانش:

1.    محمدحسین‏خان امیرافشار، هفت فرزند داشت، از جمله :

1.    منوچهر امیرافشار، نمایندهٔ زنجان در دورهٔ 20 مجلس شورای ملی

2.    جهانشاه امیرافشار، نمایندهٔ زنجان در دورهٔ 24 مجلس شورای ملی

2.    محمدحسن‏خان امیرافشار، نمایندهٔ زنجان در ادوار 16 و 17 مجلس شورای ملی

2.    علی‏اصغرخان سردار فاتح

نوادگان جهانشاه‏خان امیرافشارکرسفی،  فامیل جهانشاهی، جهانشاهلو و افشار هستند.

 محمدحسنخان امیرافشار(دوم) پسر دوم محمدعلی خان صارم السلطان (امیرتومان) همچون پدربزرگش جهانشاه خان امیرافشار یکی از خوانین و ملاکین بزرگ و مقتدر زنجان بود و تمام حکمرانان و حاکمان از او حساب می بردند . از حوادث مهم دوران حکومت محمد حسن خان امیر افشار هجوم فرقه دموکرات و حزب توده به کرسف و روستاهای تابعه آن بود که بنابه گفته ریش سفیدان کرسف رعب و وحشت شدیدی را در مردم ایجاد کرده بود و محمدحسن خان و اطرافیانش نیز به روستاهای حوالی گروس (شهرستان بیجار) پناهنده شده بودند . درحکومت فرقه دمکرات درزنجان املاک وسیع ودهات سردارفاتح افشارکرسفی ومحمدحسن خان افشار ومحمدحسین خان افشارو حسنعلی خان افشار و .....مصادره شد، تا اینکه سرانجام با حمایت نیروهای دولتی و کمک عشایردولتخواه مرکزی و نیز سلطان محمود خان ذوالفقاری و.... نیروهای حزب توده در جنگ قوئی یا قویولارجنگی!!(یکی از روستاهای نزدیک گرماب قیدار)، دراردیبهشت 1325 ش شکست سختی خوردند و...... افشارها املاک خودرا بازستاندند!!

سید ابراهیم زنجانی در تاریخ زنجان علماء و دانشمندان می نویسد : "یکی از اهالی زنجان که در راه میهن و وطن از حیث مال و مادیات به جمیع اهالی خدمت کرده اند جوان رشید و باکفایت و باشهامت آقای محمد حسن خان افشاری فرزند سردار فاتح است. در ایام پیشه وری با معیت ذو الفقاریها با حزب توده و دمکرات و فرقه ها مبارزه کرده و از طرف اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه ایران ودریک مراسم رسمی درجه سرگردی افتخاری ارتش دست یافته است ." (محمدحسن خان امیرافشاردرسال1326ش درتبریز پیشاپیش ارتش خصوصی خود و ذوالفقاری درمراسم رژه به مناسبت روزنجات اذربایجان شرکت داشت. عکس امیرافشار)

محمد حسن خان امیرافشاربعد از چندسال شکست فرقه دمکرات زنجان، به عنوان نماینده مردم زنجان در دوره شانزدهم و هفدهم در مجلس شورای ملی انتخاب گردید. برادر او محمد حسین خان امیر افشار به دلیل اختلافی که بر سر املاک با پسر عموی خود حسنعلی خان(پسر میرزا علی اصغر خان سردار فاتح) پیدا کرده بود به قتل رسید. البته بنابه اظهارات بعضی از ریش سفیدان کرسف قتل او توسط میرزسالارخان برادر زن حسنعلی خان در کرسف اتفاق افتاده بود. بدستور وی مدرسه ای در کرسف دایر و جمعی از فرزندان رعیت در آن مدرسه مشغول تدریس گردیدند و مخارج مدرسه و حق الزحمه دبیران از جانب او تأمین می شد تا اینکه از نزدیکان محمدحسن خان به وی گوشزد کرده بود که تحصیل این افراد و بالا رفتن آگاهی آنان در آینده برای او خطر ساز خواهد شد، در نتیجه دیری نپایید که بعد از چهار سال این مدرسه منحل گردید.


16 - کرسف « Karasf پایتخت جهان شاه خان امیرافشارکرسفی »دهستان کرسف به مرکزیت کرسف (در فرهنگ معین آمده است: کرسف قصبه ای است در نزدیکی زنجان) با 28 آبادی یکی از دهستانهای بزرگ و پرجمعیت بخش مرکزی شهرستان خدابنده از توابع استان زنجان میباشد که در فاصله 14 کیلومتری شهر قیدار و 74 کیلومتری مرکز استان قرار دارد. که از طریق جاده آسفالته ارتباط آنها برقرار میباشد.  وجه تصمیه ی کرسف بنا به قولی "کهراسب" یعنی اسب حنایی رنگ میباشد. کرسف به دلیل داشتن آب فراوان و چشمه سارهای بزرگ و کوچک، زمینهای حاصلخیز، جنگلهای طبیعی سرسبز، باغهای پر از میوه و موقعیت خاص جغرافیایی همواره مورد توجه و محل سکونت انسانها در طول ادوار مختلف تاریخی بوده است. در قسمت شمالی کرسف ادامه رشته کوههای قیدار و در ضلع جنوبی آن جنگل وسیع و سرسبز قرار دارد. وسعت کرسف 5/8 کیلومتر مربع و دارای آب و هوای معتدل کوهستانی است. کرسف قیدار مرکز حکومت ولایت خمسه( زنجان) در قرون معاصر- امیر جهانشاهخان افشارکه نام اصلی اش محمدحسن خان می باشد (متولد1217 ه.ش) فرزند حسنعلی خان افشار (سردار فاتح اول) کرسفی بود. او علاوه بر مقام ایلخانی رتبه امیر تومانی (سرلشکری) داشت. وی بدلیل زیرکی فراوان و نبوغ خاص فکری بسیاری از قبایل و ایلات منطقه را تحت فرمان خود درآورده و کرسف (کرسف قصبه ای است در قسمت جنوب شرقی شهر زنجان و به فاصله چند کیلومتر از جایگاه قدیمی و تاریخی سهرورد قرار دارد.) را به دلیل داشتن موقعیت خاص جغرافیایی - استراتژیکی و ژئوپولتیکی بعنوان مرکز حکومت خود انتخاب کرد. امیر جهانشاهخان بعنوان یکی از بزرگترین فئودالهای تاریخ ایران از املاک گروس (شهرستان بیجار) گرفته تا ولایت خمسه (قزل اوزن، سجاسرود، خرارود، بزینه رود و زرینه رود) فرمان می راند. وی معروفترین چهره سیاسی استان زنجان در تاریخ قرون معاصر بشمار میرود. بنا به روایتهای مختلف او گنجنامه ای داشته است که بسیاری از گنجهای منطقه از جمله گنج مدفون شده در مقبره ارغون شاه ایلخانی را تصاحب نموده است.


17 - محمدحسن خان امیرافشار، نوه دختری امیر جهان‌شاه خان افشار، بزرگ‌ترین و پرقدرت‌ترین فئودال‌ خمسه در دوره قاجاریه و عوامل حکومت رضاخان بود. در نخستین ماه‌های تحرکات فرقه دموکرات در خمسه، «محمدحسن‌خان» از طرف ستاد ارتش، سلاح و تعلیمات لازمه را می‌گیرد و حتی محمدرضا پهلوی کتبا از وی می‌خواهد که در برابر قیام دموکرات‌ها از منطقه خمسه مسلحانه اقدام نماید و تاکید می‌کند: «یکی از پایه‌های سلطنت ایران همواره بر دوش خاندان تو بوده است».

وی ابتدا به دستور ستاد ارتش نسبت به دموکرات‌ها دم از دوستی و مصالحت می‌زند و در این میان، تعدادی اسلحه نیز نصیبش می‌شود !!! (مراجعه به گزینه ش 9) تا روزی که دستور صریح حمله و مقابله صادر می‌شود . وی و افرادش به سایر گروه‌های مقاومت می‌پیوندند و جنگ و گریز از روستاهای کرسف، قیدار و گرماب تا بیجار و همدان ادامه می‌ یابد . محمدحسن خان افشار هم بعد از سقوط دموکراتها درزنجان وایالت اذربایجان وچنگ اندازی دوباره به ثروت وزمینهای موروثی خود، مانند برادران ذوالفقاری مدال و درجه افتخاری گرفت و مسلسل به دوش و فشنگ به کمر در رژه‌های پیروزی در تهران وتبریز پیشگاه کاخ ‌نشینان شرکت کرد.


18 – ستادارتش ایران به ریاست سرلشگرارفع، جداازارسال سلاح وفشنگ به جبهه های جنگ برای استفاده پارتیزا نهای وابسته به رژیم شاهنشاهی، دررابطه بااعزام افرادداوطلب جنگ برعلیه یگانهای فدایی، فعالیت مستمرداشت.... اهالی فراری، تبعیدی ودربدرزنجان واذربایجان که فشارروحی زیادی راتحمل می کردندوبه نوعی نه راه پیش داشتند ونه راه پس، باهماهنگی با سید ضیاءالدین طباطبایی وتیمسارارفع درتهران، باگرفتن تفنگ وفشنگ به صورت محرمانه خودرا درهمدان به افشارطوس (به عنوان افسراعزامی مرکز، ظاهرا بدون سمت ارتشی درهمدان رابط چریکها با ارتش شاه بود . اودردولت دکترمحمدمصدق 32 – 1330ش به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد وازطرف مخالفین درمقام ریاست نظمیه مملکتی دزدیده شد وبه طرزفجیعی به قتل رسید) معرفی می کردند . برادراو سروان بازنشسته سلطان مرتضی خان افشارطوس، به عنوان افسرمربی با گروههای چریک همکاری نزدیک داشت . چریکهای داوطلب راماشینهای جیب ارتشی دررزن (مرزدولت خودمختاراذربایجان) پیاده می کرد .... ازطرف افسران ارتش به این افراد تاکید شده بود که : ارتباط ما وشما همینجا به پایان می رسد، اگرازسوی شهربانی چیهای دولت ایران دستگیر شدید به جرم قیام مسلحانه محکوم به مرگ هستید!! ومابا شما ارتباطی نداشته وازشما حمایت نخوهیم کرد!! به طورصریح به انها گفته می شود که این حرکت اعزام به جبهه بدون اطلاع احمد قوام وشخص شاه است تا چه برسد به اینکه اسیر فرقه چیها شوید!!! بیشترچریکهای داوطلب جنگ با سربازان حکومت خودمختاریت اذربایجان زنجان، ازخوانین ومالکین وارباب زاده هاورعایا ونوکران شخصی خانها وادمهای ملاکین متواری بودند!!

19 -   سپهبد تیمور بختیار- نظامی، سیاستمدار و بنیانگذار ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت سابق کشور) در سال 1293ش در شهر کرد بدنیا آمد. پدرش سردار معظم فتحعلی خان بختیاری از خوانین بزرگ بختیاری و نوة لطفعلی خان امیر مفخم ، از سران ایل بختیاری بود. وی تحصیلات ابتدایی خود را در اصفهان به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل به همراه پسر عمویش شاپور بختیار عازم لبنان شد . تیمور بختیار در سال 1312 به فرانسه رفت و در دانشگاه سن سیر در رسته سواره نظام به ادامه تحصیل پرداخت و توانست در سال 1315 با درجه ستوان دومی از دانشگاه سن سیر فارغ التحصیل شده و در همان سال وارد ارتش ایران شد. تیمور پس از مدتی برای ادامه خدمت به زاهدان منتقل شد. مقارن جنگ دوم جهانی وی به اصفهان منتقل شد و سپس در ۱۳۲۱ با درجه سروانی به تهران بازگشت و در ۱۳۲۵ ش. به فرماندهی یک هنگ رسید. وی در جریان جنگ دوم جهانی از جمله افرادی بود که علیه دولت فدرالیته پیشه وری در آذربایجان مبارزه کرد. ((در 1325 ش ، با درجة سرگردی به ارتش پیوست و در رویارویی با فرقة دمکرات به زنجان و آذربایجان رفت  و چندی عهده دار آموزش نظامی تفنگداران محلی تحت امر ذوالفقاریها در زنجان بود. تیموربختیارهمچنین، فرمانده جنگهای نامنظم و چریکی برای حمله به آذربایجان شد و توانست با کمک سواران ذوالفقاری ودیگرملاکین وزمینداران بزرگ، ولایت زنجان خمسه را از تصرف فدائیان فرقه دموکرات آذربایجان خارج سازد . گفته اند که یک بار نیروهای فرقة دمکرات درجبهه جنگ درجنوب خاوری زنجان دستگیرش کردند ولی او توانست با خواهش و تمنا آزاد شود !!. تیمور بختیار در واپسین حمله به نیروهای فرقة دمکرات در آذر 1325، به فرماندهی سرلشکر ابراهیم ضرابی ، در شکست دادن آن فرقه نقش داشت ، و در نتیجه به درجة سرهنگ دومی رسید . توضیح اینکه – درواپسین روزهای سقوط زنجان ازسوی فرقه دموکرات زنجان  در اذرماه1324 ش،  سروان تیموربختیاربه عنوان رئیس نظام وظیفه قرارگاه ژاندارمری زنجان انجام وظیفه می کرده است !!)) بختیار در 1326 ش وبعد از سقوط جمهوری خودمختار اذربایجان - زنجان،  وارد دانشگاه جنگ شد. در نخستین سالهای خدمتش ، بترتیب ، فرمانده دسته ، آجودان هنگ ، رئیس رکن چهارم ستاد لشکر، فرمانده سواران و در ۱۳۲۹  رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی بود . سرلشکر تیمور بختیار اولین رئیس ساواک در حکومت پهلوی و از شرکت کنندگان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. تیمور بختیار دیرتر در گروه نظامیانی بود که دکتر محمد مصدق را، محاکمه و محکوم به حبس کردند، و حکم اعدام برای زنده یاد دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه مصدق صادر کردند. وی همچنین بسیاری از افسران ارتش ایران را شکنجه کرد، برخی از اینان زیر شکنجه کشته شدند. تیمور بختیار در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در سرکوب طرفداران مصدق نقش فعالی ایفا کرد و دو روز پس از کودتا به فرماندهی لشکر ۲ زرهی رسید و روز پنجم دی ماه همان سال فرماندار نظامی تهران شد. تیمور بختیار در اول مهر ۱۳۳۵ به درجه سرلشکری رسید، سوم مهر همان سال معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور شد و در ۱۳۳۸ به درجه سپهبدی ارتقاء یافت. وی در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ با انتصاب سرلشکر پاکروان به ریاست ساواک، برکنار شد و در اول مهر همان سال بازنشسته شد و در ششم بهمن آن سال ایران را ترک کرد.در همان سال دولت ایران پرونده سپهبد تیمور بختیار را به اتهام خیانت به میهن به دادرسی ارتش محول کرد و روزسی و یکم شهریور 1348 دادگاه عالی شماره یک دادرسی ارتش به پرونده وی رسیدگی و غیاباً بختیار را به اعدام محکوم نمود. سرانجام در 16 مرداد 1349 تیمور بختیار در شکارگاهی در منطقه دیاله در نزدیکی بغداد بوسیله نیروهای نفوذی ساواک که یکی ازانها ، از دوستان مورد اعتماد خود وی بود به ضرب گلوله از پای در آمد .

20 -  محمد قلیخان ذوالفقاری (ازفرماندهان جنگهای نامنظم چریکی درایام دولت خودمختار فرقه دمکرات اذربایجان - زنجان) ، فئودال بزرگ خمسه زنجان،  وكیل مجلس، سناتور، سفیركبیر، استاندار،  معروف به امیراسعد ومحمد اعظام السلطنه، فرزند علیقلیخان ذوالفقارى اعظام السلطنه از بطن خانم منورالدوله دختر ميرزاعلي خان وزيرافخم در 1281 در زنجان تولد یافت. قبل از تولد او پدرش در جواني درگذشت ٬سرپرستي او را عمويش سردار اسعدالدوله (پدرمحمود خان ذوالفقاری) عهده دار شد و منورالدوله را به عقد وازدواج خود درآورد.تحصیلات ابتدائى و متوسطه و زبان فرانسه را در زنجان فراگرفت. در نوجوانى پدرش او را به اروپا فرستاد و در رشته‏ى كشاورزى گرفت. پس از مراجعت به ایران از تخصص تحصیلى خویش در امر كشاورزى استفاده كرد و قسمتى از املاك وسیع پدرش را به سبك جدید كشاورزى درآورد. پس از شهریور 1320 كه افق سیاسى تغییر یافت و مجددا مالكین و اعیان شهرها به قدرت نشستند، محمد ذوالفقارى كاندیداى نمایندگى مجلس شد و در دوره‏ى چهاردهم از زنجان به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. در ادوار بعدى یعنى دوره‏هاى پانزدهم، شانزدهم و هفدهم كرسى وكالت مجلس را براى خود حفظ كرد. در دوره‏ى هفدهم به دنبال استعفاى اجبارى دكتر سید حسن امامى از ریاست مجلس شوراى ملى برگزیدند. كاشانى شرط قبول این سمت را موكول به عدم حضور خود در مجلس و اداره‏ى جلسات نمود و قرار بر این شد كه جلسات مجلس را ثواب رئیس مجلس اداره كنند. در اخذ راى براى نواب رئیس، محمد ذوالفقارى به اتفاق آراء نایب رئیس اول و مهندس احمد رضوى با اكثریت نسبى نایب رئیس دوم شدند. وى در دوره‏ى هفدهم از همكارى و مساعدت با جبهه ملى دریغ نورزید و در تمام مراحل پشتیبان و موافق دكتر مصدق بود. به همین دلیل بعد از سال 1332 به مجلس راه نیافت و مدتى بدون شغل بود. پس از تحمل چند سال بیكارى، به استاندارى مازندران منصوب شد. چند سالى در مازندران بود كه به استاندارى اصفهان تغییر ماموریت یافت. از استاندارى اصفهان سفیركبیر ایران در افغانستان گردید.
ذوالفقارى در زمانى كه در اروپا مشغول تحصیل بود، با محمدظاهرشاه ولیعهد آن روز افغانستان در یك دانشكده تحصیل مى‏نمودند و بین آن دو دوستى و مودت زیادى بوده است به طورى كه پس از جدائى و فراغت از تحصیل، با یكدیگر مكاتبه داشته‏اند. در ایامى كه محمدظاهرشاه به ایران آمد، به پاس دوستى قدیم، تقاضا مى‏نماید كه دوست همكلاسى‏اش به سفارت دولت ایران در افغانستان تعیین گردد. این امر مورد قبول و اجابت قرار گرفت و ذوالفقارى به مدت چهار سال سفیر در كابل بود و غالبا در سفر و حضر با شاه مخلوع افغان به سر مى‏برد.
در سال 1342 سناتور انتصابى در آذربایجان شد. در دوره‏ى بعد همچنان مقام سناتورى را حفظ كرد. وفات وى در23 دیماه سال 1355 در سن 75 سالگى اتفاق افتاد.
محمد ذوالفقارى مردى آرام، مبادى آداب، كم‏حرف، خجول و دست‏ودل‏باز بود. به زندگى اشرافى خو گرفته بود. در تمام مقاماتى كه احراز مى‏كرد ازثروت بادآورده‏ى پدرش از بذل و بخشش دریغ نمى‏نمود. وى در جوانى با دختر میرزایحیى‏خان دیبا معروف به ناظم‏الدوله پیوند زناشوئى بست و صاحب فرزندان متعددى شد. همین پیوند زناشوئى با خانواده دیبا (فرح پهلوی)، قریب پانزده سال مشاغل او را تامین نمود.